تو از وفا چه زیان میکنی، چرا نکنی؟
چه دیدهای زجفا تو، که جز جفا نکنی!
دو روزه عمر سبک پوی بیوفا، آیا
دریغ نیست که با چون منی وفا نکنی؟
کنم جلای وطن دوش، دل به من میگفت
به عجز و لابه همی گفتمش: دلا نکنی!
هزار شرحه شد، از بس که تیغ طعنه زدی
چرا رعایت حال دل مرا نکنی؟
چه مرتکب شده این دل مگر، بغیر از عشق
فشرده چنگ، گریبان وی رها نکنی!
اگر به جرم نکرده قصاص میکنیام
بزن ولی به دلم تیغ را، خطا نکنی
تهران ـ۱۳/۵/۸۸
لینک کوتاه: https://rashad.ir/?p=1349