بس انتظار سرکوی آن نگار کشیدم
که دست یک سر از امّید و انتظار کشیدم
همی میان زمین و هوا نگاهم داشت
به داد من نرسید آنچه من هوار کشیدم
به خلف وعده، نه کردم عبیر و آواره
که باز بر سر کویش بگو به دار کشیدم
مگر ز رو برود، بلکه رود باز آید
جفا و جور ورا در محله جار کشیدم
کسی ز اهل محل هم محل نداد پشیزی
هرآنچه داد زدم، هرچه زجروزار کشیدم
تمام مردم کویت چنان تو بیرحمند
خوشند زین که من اینها زدست یار کشیدم
لینک کوتاه: https://rashad.ir/?p=1348