مرز بین پرسش و شبهه


بسم الله الرحمن الرحیم

تعریفی حضرت امیرالمؤمنین (ع) از شبهه دارند که در نهج البلاغه هم آمده است . در نظر آن حضرت، شبهه را از این جهت شبهه می گویند که باطل شبیه به حق است; بدین معنا که باطنا باطل است و ظاهرا حق . درنتیجه موجب اشتباه و خطای مخاطب می شود . پرسش نخستین گام برای فهمیدن است و ساده ترین قدم در مسیر پژوهش و روان ترین و در دسترس ترین روش برای تحقیق . بنابراین، پرسش گام برداشتن در جهت پژوهش و تحقیق و فهم است; اما شبهه اقدامی است برای به اشتباه افکندن و به انحراف کشیدن کسی که با شبهه مواجه می شود . لذا فرق هایی را بین سؤال و شبهه ذکر کرده اند: از جمله این که پرسش استفهام است . در واقع واژه معادل پرسش در عربی واژه استفهام است . استفهام ماده فهم در باب استفعال است; یعنی فهم طلبی . کسی که می پرسد در صدد افزودن فهم خویش و گستردن درک خویش از حقیقت است; اما شبهه، شبهه افکنی و شبهه پراکنی است . اگر درست باشد، می توان گفت: استشباه است، طلب اشتباه است . بیش تر به لغزش واداشتن و امر را بر کسی مشتبه ساختن است . بنابراین، در طرح شبهه، طراح شبهه قصد فهم و درک ندارد و در صدد تخریب فهم ها و ویران کردن درک های موجود است . براین مبنا، پرسش جهل زدایی است و شبهه جهل زایی . پرسش منشا هدایت است . اگر پرسش نباشد، هدایت اتفاق نمی افتد . اصولا دانش از پرسش آغاز می شود; اما شبهه مبدا ضلالت و منشا حیرت است . شبهه آغاز گمراهی و گم گشتگی است و همواره موجب حیرت و سرگشتگی مخاطب می شود . پرسش اصولا نقطه عزیمت برای رسیدن به فرضیه است . اگر پرسش نباشد، هیچ فرضیه ای متولد نمی شود . اگر سؤال تولید نشود، هرگز نظریه ای ظهور نمی کند . اصولا ظهور یک نظریه با پیدایش یک سؤال در ذهن نظریه پرداز اتفاق می افتد . پس پرسش آغاز و تولد یک فرضیه است . پرسش در واقع زادگاه و بستر زایش فکر، مکتب، فرضیه و نظریه است; در حالی که شبهه موجب زوال فکر و دیدگاه های روشن است . با پیدایش شبهه نظریه ها مورد تردید واقع می شوند و پرده ای از ابهام بر سیمای سخنان روشن و دیدگاه های شفاف کشیده می شود . همچنین پرسش آغاز آگاهی است و شبهه اوج جهل و گمراهی . آن که دچار شبهه می شود، به اوج گمراهی رسیده است; چون انسان با شبهه در ورطه شک درمی افتد و شک در صورتی که تداوم پیدا کند و دائمی شود، سراسر زندگی انسان را می پوشاند . این شک از انحراف بدتر است. اگر کسی در وضعیت بسیطی از جهل باشد، آسان تر می تواند به عالم علم منتقل شود; ولی وقتی در وضعیت شک است، ذهنش ویران و گم شدگی اش پیچیده تر است .

به هر حال، پرسش به گسترش مرزهای دانش کمک می کند و توسعه دانش مرهون پرسشگری است . شبهه ظاهرا میدان را باز و فرضیه ها و احتمالات مختلف را طرح می کند; اما جهل را گسترش می دهد . این است که گفته اند: نادانان از آن جهت که سخن شفاف ندارند و مشتبه سخن می گویند، در واقع سخن را گسترش داده اند و در این میان سخن حق گم شده است! اصولا پرسش مرز بین قصور و تقصیر است; یعنی در بعضی از موارد، آن که می پرسد و به رغم پرسش، بدلیل نیافتن پاسخ روشن، گمراه می شود، مقصر نیست; قاصر است و براثر قصور گمراه شده است و مجرم نیست; اما اگر کسی سؤال نکند و گمراه شود، مقصر قلمداد می گردد . پرسش چنین ارزشی دارد، برخلاف شبهه که دیوار به دیوار شک است و شاید اصولا منشا شک القای شبهه است .

با توجه به تعریفی که ارائه فرمودید، این سؤال مطرح است: آیا تمام ادیان و مکاتب چنین تعریف و تفسیری از پرسش دارند و سعی می کنند آن را در بین پیروان خود رواج دهند؟ به طور خاص نظر اسلام و مکتب تشیع در این باره چیست؟

اصولا سؤال کردن که از تامل و درنگ و تفکر برمی خیزد، تعقل را برمی انگیزد . بعضی از مکاتب، از آن جا که عقل را حجت نمی دانند، می کوشند عقل را محدود سازند و فکر می کنند خیر و صلاح در آن است که عقل زبان به دهان گیرد و ساکت بنشیند . در نگاه اینان، سؤالاتی که عقل طرح می کند، نوعی فضولی است نوعی ورود در قلمروهایی است که حق او نیست . مخصوصا در حوزه دین، معتقدند عقل و دین هیچ نسبتی با هم ندارند و حتی بدتر از این، گاه نسبت عقل و دین را تقابل می دانند . بنابراین، عقل نباید در حوزه دین وارد شود . پرسشگری هم از تامل و تعقل برمی خیزد، پس نباید در باب دین چندان پرسید . اشخاصی که این طور می اندیشند، در بین ما مسلمان ها، می گویند: اصولا پرسش نباید کرد . بعضی از متفکرین برجسته اشعری اشکال فلسفی هم کرده اند برای پرسش کردن . ما شیعیان عقلگرا و خردورز هستیم و معتقدیم عقل حجت درونی خدا و یکی از منابع اصلی درک و دریافت دین و مایه امتیاز انسان از دیگر جنبندگان است . ما معتقدیم چون انسان عاقل است، مختار است و چون عاقل و مختار است، مکلف و مسؤول است . در نتیجه سؤال را دارای جایگاهی خاص می دانیم; برایش منزلت و ارزش فوق العاده قائل هستیم و به شدت معتقدیم که پرسشگری وظیفه است، پاسخ یافتن برای پرسش ها وظیفه است . نه پرسش ممنوع است و نه پی جویی پاسخ پرسش ها حرام . معتقدیم بسیاری از مفاهیم و گزاره های دینی لزوما باید با پرسشگری طرح و توسط خود انسان پاسخ یابی شود . این که می گوییم اصول دین را باید استدلالی آموخت، ناشی از این است که عقل را حجت می دانیم و به یاری عقل معتقدیم در بخش هایی از دین تقلید کفایت نمی کند و نمی توانیم به تقلید بسنده کنیم .

آیا در فرهنگ اسلامی شاخصه ها و ضوابط خاصی برای یک سؤال ارائه شده است؟ به تعبیر دیگر، هر سؤالی در حوزه دین، فرهنگ و جامعه رواست؟

برای این که روشن شود شروطی و حد و مرزی برای پرسش در اسلام وجود دارد یا نه، باید به این نکته توجه کنیم که اصولا سؤال دارای سه رکن است، سائل (پرسنده) و سؤال (آنچه مورد سؤال است) و مسؤول (آن که از او سؤال می کنیم). هر یک از سه رکن پرسش شرطهایی دارد . برای سائل در منابع دینی ما شرایطی گفته شده، از قبیل این که پرسش باید ناشی از انگیزه فهم و کشف حقیقت باشد . کسی از کسی سؤال می کند، باید به انگیزه درک حقیقت بپرسد نه برای جدال یا اظهار علم و یا به اصطلاح مچ گیری و درگیر کردن مسؤول با پرسش هایی که احتمالا پاسخ آن ها را نمی داند . پرسنده باید با انگیزه الاهی، انسانی و علمی پرسش را طرح کند . پرسش هم در چارچوب شروطی باید طرح شود . باید با افق استعداد پرسشگر متناسب باشد . در نتیجه چنانچه پرسش از افق فکری و علمی پرسنده بالاتر است، به جا نیست . باید پرسشی بپرسد که پاسخ آن قابل درک باشد . اصولا برای انسان قابل درک باشد . اگر از چیزی بپرسیم که کلا برای انسان قابل درک نیست و حقیقتی بس فراتر از سطح ادراک بشر به شمار می آید، به جا نیست . همچنین از چیزی باید بپرسیم که پرسش بردار است . از بدیهی پرسیدن بی جا است . بدیهی را چرا گفتن بی جا است . چون همه این چراها به نقطه بدیهی برمی گردد . وقتی به نقطه بدیهی رسید، دیگر چرا ندارد . این هم از موارد و شروط مربوط به سؤال است . در خصوص مسؤول، باز می توانیم شروطی را ذکر کنیم; از جمله این که مسؤول (آن که از او می پرسیم) باید اهلیت پرسیدن داشته باشد . از آن مهم تر اهلیت پاسخ گفتن داشته باشد . لذا قرآن تاکید می کند «فسالوا اهل الذکر» . به هر حال، اگر کسی دارای تخصصی در آن زمینه هست، در آن قلمرو و موضوع متبحر است، باید مورد سؤال قرار گیرد . اولا، اهلیت و صلاحیت علمی داشته باشد; و ثانیا از سلامت و صداقت برخوردار باشد . مطمئن باشیم او پاسخ حقیقی می دهد و ما را، به جای ارائه پاسخ، شبهه فرو نمی افکند . این مطلب عقلانی است . سراغ هر کسی می روید، می خواهید مطمئن باشید، اگر پرسیدید جواب شما را درست می دهد . وقتی آدرس جایی را سؤال می کنید، حتما می خواهید از کسی بپرسید که آدم راستگویی باشد . اگر می خواهید از یک پزشک بپرسید من چه دارویی مصرف کنم، حتما می خواهید یک پزشک واقعی باشد، تخصص داشته باشد و در عین حال آدم صادقی باشد که پاسخ درست بدهد . دشمن شما نباشد و آدم کلاه برداری نباشد که فرض کنید موجب قتل شما بشود . این هم واقعیت است . در نتیجه یک حدودی در هر سه رکن سائل، مسؤول و پرسش وجود دارد . از جمله درخصوص پرسش طبعا شما از ذات خداوند نمی توانید بپرسید; چرا چون ذات خدا درک پذیر نیست و اگر احیانا در واقع درک پذیر باشد; بشر نمی تواند درک کند . در نتیجه می توان گفت از ذات خداوند نپرسید . این است که بعضی از پرسش ها ممنوع است; اما عدد پرسش های ممنوع در اسلام به عدد انگشتان هم نمی رسد .

البته جوانی که پرسش دارد ممکن است با این شرایط آشنا نباشد، چه راهکاری در این زمینه وجود دارد؟ آیا این عرصه، عرصه آزمون و خطا است یا شرطهایی دارد؟ لطفا بیان کنید .

به هرحال در خصوص سایر قلمروها، چگونه متخصص و کارشناس را می شناسند؟ طبعا یا شخصا صاحب تشخیص هستند، متوجه می شوند این پزشک است و باید به وی مراجعه کرد; و یا با هدایت اهل خبره و اهل فن، پزشک را شناسایی می کنند . اهل فن می گویند: بله، تحصیل کرده است، ما مطلع هستیم که صاحب نظر است; یا به نظر عام و شهرت اعتماد می کند . این راه ها همان چیزی است که در مورد تشخیص مجتهد، تشخیص مرجع و اعلم گفته شده است . این ها مسائل عادی است . گفته می شود یا فرد خودش اهل تشخیص باشد . اگر تا حدی خودش اهل نظر باشد تا حدودی با این مسائل آشنا باشد، به خوبی می تواند بفهمد چه کسی صاحب نظر است؟ و اگر خودش نیست، به دو خبره مراجعه کند و بپرسد در این زمینه چه کسی تخصص دارد . ناخت خبرگان در این حد دشوار نیست . به هرحال، اهل قلم و اهل فکر شناخته شده اند . راه سوم اعتماد به شهرت است . جوانان ما – همان طور که در مساله پزشکی به یک مهندس مراجعه نمی کنند و در کار مهندسی نزد جامعه شناس نمی روند – طبعا باید در امر دین به کسانی که تحصیلات عالی دینی دارند و در مراکز دینی رسمی و شناخته شده تحصیل کرده اند و صاحب نظر شده اند، مراجعه کنند .

توضیحات شما درباره وجوه مثبت سؤال و جنبه های منفی شبهه قدری روشن است; اما وقتی بحث سؤال و شبهه در عرصه جامعه مطرح می شود و از این بعد اجتماعی به آن می نگریم، این تمایز به هیچ وجه مشخص نیست! چه بسیار سؤال هایی که در جامعه با حربه «القای شبهه » سرکوب شده و می شود . به نظر شما، ریشه این مشکل در کجا است؟

اگر چنین تصوری در جامعه وجود داشته باشد، ناشی از خلط بین سؤال و شبهه است . ما باید مرز بین سؤال و شبهه را دقیقا باز کنیم . بسیاری هستند که می بینند مباحث علمی باید مطرح شوند و این درست است; اما به هرحال طرح هر مبحثی شرایط مطلوب و معقول خود را می طلبد . این که مسائل علمی مطرح می شود در کجا است و اصولا مسائل علمی کدام است . آیا مسائل علمی طرح شبهه نیست . اگر مبحث علمی مطرح می شود، آیا باید در حوزه علم در حوزه دانش، در محیط دانشگاه و حوزه، مطرح شود یا با عامه مردم؟ حتی اگر شبهه قابل طرح باشد که باید مطرح شود، کجا باید مطرح بشود؟ ! آیا می پذیریم فردی که دارویی جدید اختراع کرده است، پیش از آن که آزموده باشد و پیش از آن که از شفابخشی اش مطمئن شده باشد، آن را وارد بازار کند تا در بازار آزموده شود و ببیند آیا کسی را می کشد، نمی کشد، کسی را مسموم می کند یا نمی کند، قدرت مسمومیت و میزان تاثیرگذاری اش چقدر است؟ ! این کار را نمی کنند . حتما می آیند در یک محدوده علمی و دقیق آن را می سنجند . بعد از آزمون تحویل می دهند . من فکر می کنم این که گفته می شود پرسش فضا ندارد، درست نیست . طرح پرسش فضایی بسیار مستعد دارد . این که به محض آشکار شدن پرسشی گفته می شود شبهه پراکنی است، در عملکرد غلط بعضی از اهل قلم و بعضی از اهل نظر ریشه دارد . کسانی که به جای طرح سؤال طرح شبهه می کنند و به جای ارائه مباحث علمی پخته و سنجیده به طرح مباحث خام برای عامه مردم می پردازند; و این به جامعه ما لطمه علمی می زند . اما این که فضا برای طرح سؤال مساعد نیست، به نظر من مساله برعکس است . در این سال ها، موقعیتی به وجود آمده که احتیاطا من فقط می گویم کم نظیر است; وگرنه شاید نظیر نداشته باشد . کم تر روزگاری در ایران سراغ داریم که فضا، مانند این سال ها، برای طرح بحث ها و پرسش های جدید مطلوب بوده است . شرایطی که امروز برای پرسشگری و طرح سؤال نو و فهم طلبی فراهم است، هرگز و هرگز در تاریخ اسلام فراهم نبوده است . اگر هم دوره های مشابهی در تاریخ سراغ داشته باشیم، نادر است; چراکه مابرای نخستین بار در ایران تحقق اندیشه دینی را در عینیت جامعه تجربه می کنیم و حکومت دینی برای نخستین بار به حیطه تجربه نهاده شده است . مواجهه اندیشه دینی و نظامات اجتماعی اسلامی با واقعیت های جامعه و عینیت مناسبات اجتماعی خود به خود چیزی مانند بستر آزمون و خطا است و یک سری پرسش ها را مطرح می کند، یک سری کامیابی ها و ناکامی ها را سبب می شود و بستر و زمینه یک سری سؤال ها را فراهم می آورد . بنابراین، سؤال های بسیار در این زمینه به وجود آمده است . از سوی دیگر، القائات برون مرزی و مباحث وارداتی و نوعی نهضت ترجمه که در روزگار ما آغاز شده و هجوم اندیشه ها، مکاتب بیگانه از بیرون مرزها، این ها نیز زمینه بسیار وسیعی را برای طرح سؤال فراهم کرده اند . به نظر من، سعه صدر متولیان امور و ذکاوت و استعداد ویژه ایرانی، هوشمندی نسل جوان امروز و قابلیت و طاقت فوق العاده ایدئولوژی و مکتب اسلام برای طرح پرسش، بستری بی مانند و شاید تکرارناپذیر برای طرح پرسش فراهم کرده است . نشاط علمی و شور و شوق برای درک و طرح اندیشه های تازه در ده تا پانزده سال اخیر و فراهم بودن زمینه تضارب آرا و فکرها ناشی از آن سه وضعیتی است که عرض کردم . در محک تجربه قرارگرفتن اندیشه دینی، هجوم اندیشه های مقابل و معارض با اندیشه دینی و سعه صدر مسؤولان، قابلیت نظام و استعداد و طاقت اندیشه دینی ما و مکتب ما، بستر شور و حال و طراوت و نشاط علمی فراهم کرده است . مجموعه پرسش هایی که طی ده یا پانزده سال اخیر از اوایل دهه دوم پیروزی انقلاب مط رح شده، چه بسا بتوانیم بگوییم در طول تاریخ بی سابقه است . پرسش هایی که هرگز پیشینه ندارد، هرگز مشابه آن در آثار دیده نشده و سراغ نداریم . بنابراین، من قبول ندارم که شرایط برای طرح پرسش مساعد نیست . نسل امروز پرسشگر است و پرسش های بسیار مطرح می شود، بستر هم برای طرح پرسش بسیار فراهم است . البته باید مساله اول را مد نظر قرار داد . برخی به جای طرح پرسش، طرح شبهه می کنند . گفتیم پرسش آغاز معرفت و مبدا روشنایی است و شبهه جهل زایی و گسترش ظلمت . کسانی که، با سوء استفاده از شرایط کنونی، برای طرح نظریاتشان از روش های غلط استفاده می کنند، البته زمینه را خراب می کنند و به جامعه کنونی ما لطمه می زنند و نسل امروز را از شرایط مساعد و شفاف و پذیرنده محروم می سازند .

در جامعه تفسیر دیگری، جز نظر شما، نیز وجود دارد . در این نوع نگاه چنین وانمود می گردد که دانستن حق همه است و انسان ها خود قدرت تمییز حق و باطل دارند، به همین دلیل باید در هر مقعطی از زمان پاسخ های هم عرض یک سؤال در جامعه ارائه شود تا بهترین پاسخ در یک فرایند نقد جمعی به دست آید; به بیان دیگر، در این نگاه شبهه به معنای پاسخی دیگر به یک سؤال موجود در جامعه است، پاسخی که با پاسخ های رایج و جا افتاده در جامعه هم خوانی ندارد! به نظر شما، آیا این تفسیر درست است؟

اولا باید اطلاعات و معرفت و علم و روشنایی جریان آزاد داشته باشد و مطرح شود نه جهل . جریان آزاد اطلاعات و علم است نه جریان آزاد جهل و حیرت . ما می گوییم فردی که در ذهن علیلش مطلبی مشتبه متولد شده، حق ندارد آن را به عرصه جامعه بیاورد; برای مثال معتادی که از مواد مخدر استفاده می کند و به دلیل وجود علیل خود آن مواد را دلپذیر می داند، نباید این را برای دیگران تجویز کند . با این همه اگر شبهه جهل گستری است، اگر شبهه به اشتباه افکندن دیگران است و اگر شبهه عملا گسترش لغزش و ضلالت و حیرت است، این هم علی الاطلاق ممنوع نیست . طبعا تا شبهه مطرح نشود پاسخ نمی یابد . ما می گوییم شبهه باید مطرح شود، اما با کسی که می خواهد شبهه را پاسخ دهد نه با فرد بی دفاعی که قادر به پاسخ نیست، قادر به تشخیص حق و باطل نیست، قادر به تشخیص سؤال از شبهه نیست . شما می توانید داروی آزمایش نشده را در فضا و محیطی مناسب بیازمایید که آثار سوء نداشته باشد . نمی توانید دارو را در جامعه بیازمایید و عده ای را مسموم کنید . جان عده ای را با هدف یافتن راه درمان به خطر اندازید . اگر دردی شایع شد، معمولا سعی می کنند آن را محدود سازند . نمی گویند بگذارید همه مردم مبتلا شوند تا اهل فن به فکر بیفتند، اطبا و دانشمندان به فکر بیفتند و واکسن بسازند و دارو درست کنند . آن مطلب فی نفسه درست است که شبهات باید مطرح شود تا پاسخ پیدا کند; اما می گوییم: تا پاسخ پیدا کند . پس باید در زمانی و با کسانی شبهات را طرح کنیم که پاسخ بیابیم . اگر در سطح جامعه مطرح کنیم، پیش از آن که به جواب برسیم، اذهان مسموم و مبتلا شده اند . چطور ما حاضر نیستیم به مردم بگوییم وارد داروخانه که می شوید، به اولین قفسه که می رسید، همه داروهایش را مصرف کنید . چطور حاضر نیستیم داروی نیازموده را تجویز کنیم مردم بخورند و جسم آن ها آسیب ببیند; اما آمادگی داریم که روح و جان و عقیده و قلب مردم را با اشاعه شبهات و با پراکندن داروهای نیازموده و احیانا سمی بیمار کنیم . پس طرح شبهه جایز است، در شرایط خودش.