پیش از آنکه به شرح مدّعاى مقاله بپردازم، بایسته مىدانم در آغاز، به چند نکتهى مهم اشاره کنم:
نخست آنکه: نقش فرهنگ در سمتدهى به منش و کنش آدمى و ساماندهىِ مناسبات انسانى، انکارناپذیر است. فرهنگ چونان روح، بر پیکرهى کردار و رفتار فردى و اجتماعى انسانها سیطره دارد و پیوسته آدمى را به کارهایى وامىدارد یا از کارهایى بازمىدارد، و چنانکه فقدان روح، برابر با نیستى انسان است، فقدان فرهنگ نیز مساوى است با فقدان اجتماع انسانى. همایش آحاد انسانى در یک
* مطلب بالا، متن سخنرانى است که در کنفرانس «فقر و عدالت» ارائه شده، این همایش با همکارى مرکز مطالعات اسلامى – مسیحى دانشگاه بیرمنگهام انگلستان و مرکز گفتوگوى ادیان ایران در سال ۱۳۷۶ در تهران برگزار گردید.
فرهنگ آمیزهیى از عناصر گوناگون است و دین برجستهترین مؤلّفه بلکه فصل مقوّم و گاه پدیدآورندهى فرهنگ است؛ انگارهها و آموزههاى دینى، خواه ناخواه و پیدا و ناپیدا، بر منش و کنش همه – حتّا ملحدان – تأثیر ژرف شگرفى دارد. فیلسوفان و مورّخان تمدّن و فلاسفهى تاریخ نیز در آثار خود، بر نقش و سهم ادیان در تکوین تمدنها و تحوّلات بزرگ تاریخى به وضوح و وفور اذعان کردهاند.
. براى اطلاع بیشتر مىتوان به مجموعههایى چون: «تاریخ تمدن» ویل دورانت مراجعه کرد.
دو اینکه: بىشک هرگونه دینى با توسعه سازگار نیست، و هر الگویى از توسعه نیز با دین ملائم نمىافتد. دینى که دنیا و عقبا را متعارض مىانگارد، علم و دین، و وحى و عقل را متنافى مىپندارد، با هیچگونه توسعهیى نمىتواند سازگار باشد.
دینى که بشر را یکسره به خرافهپرستى و علمستیزى، اسطورهگرایى و عقلگریزى، ریاضتکشى و پشمینهپوشى، گوشهنشینى وعزلت گزینى، تن آسایى و مسؤولیت گریزى، اسبتداد و ستمپذیرى فرامىخواند، مانع توسعه و دشمن تمدّن است. کما اینکه توسعهیى که آدمى را بالمرّه به سرپیچى از آموزههاى الهى مىخواند با هیچ دینى نمىتواند همدست و همداستان گردد.
توسعهیى که عدالت، مساوات و مواسات را یکسره طردو نفى مىکند، و براى دسترسى به «حداکثر لذّت» و «تأمین شهوت» و «تحصیل ثروت»، ماکیاولى مشربانه، همه چیز را روا مىدارد، و آدمى را به از «خودبیگانگى» کشانده او را تا حد حیوانیّت فرومىکاهد، هرگز و هرگز با دین – که بر کرامت ذاتى انسان و کمال اکتسابى او پاى مىفشرد – نمىتواند سازگارى نماید.
در این نوشتار، مراد ما از دین، دین اسلام که دینى معتدل و خردپسند، جامع و جامعهگراست مىباشد؛ منظور ما از توسعه نیز صرف «رشد اقتصادى» و «گذر از سنّت به تجدّد»، و حتّا «نوسازى و دگرگونى نهادهاى اجتماعى» نیست، بلکه مراد ما از توسعه «برخوردارى پایدار و روزافزونِ آحاد بشرى از مکنت و معیشت عزتمندانه، و برقرارى مناسبات آزاد و شرافتمندانهى برخواسته از اراده و انگیزههاى انسانى، و برساخته بر حقوق و حدود الهى است» چنان توسعهیى که در آن انسان ابزارانگاشته نشده، و رفاه آدمى فداى رفاهطلبى او نگردد، و تأمین لذّت یک گروه به بهاى رنج و الم گروهى دیگر صورت نبندد. مطلوب ما توسعهى همه جانبه و متوازن است.
بدیهى است: مدّعى نیستیم: تنها دین علّت توسعه است، و توسعه فقط با دین میسّر است، یا حتّى رسالت دین تأمین توسعه مىباشد. بلکه معتقدیم: اسلام مىتواند محرّک توسعهو بانى تمدّن باشد. و نیز ماکس وبر گفت: معتقدیم «تکاپوى ثروت، جستوجوى منفعت» [اضافه کنید: «و دستیافتن به حداکثر لذّت»] … فى نفسه هیچ ربطى به سرمایهدارى [بخوانید: توسعه] ندارد. چنین عطشى براى ثروت، ممکن است در میان پیشخدمتان، پزشکان، درشکهچیان، هنرمندان، روسپیان، کارمندان فاسد، سربازان، دزدان، جنگجویان صلیبى، قماربازان و گدایان یافت شود، … حرص بىپایان براى تحصیل ثروت [و سود و لذّت] به هیچ وجه با سرمایهدارى [گفتیم: اینجا: «توسعه»] یکى نیست».
. Max Weber، اخلاق پروتستانى و روح سرمایهدارى، مترجمان، عبدالکریم رشیدیان، پریسا منوچهرى کاشانى، مقدمه ص ۲۵، چاپ اول ۱۳۷۳، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى.
سه اینکه: جهت زدودن چالشهاى معاصر پیرامون دین توسعه، و بهرهگیرى از گزارهها و آموزههاى دینى در راستاى پردازش و ارایهى الگوى توسعهى متوازن و متلائم با دین، آسیبشناسى و آفتزدایى علمى و نظرى جدىیى، در دو حوزه بایسته و پرهیزناپذیر است:
۱٫ حوزهى ادبیات دینى،
۲٫ حوزهى ادبیات اجتماعى، سیاسى معاصر.
امّا آنچه در باب آسیبشناسى ادبیات دینى، به گونهى گذرا گفتنى است:
۱٫ سوءنیت ارباب قدرت، سوءدرک و تعبیر اصحاب شریعت، و سوءفهم و تفهّم تودهى مردم، در زمینهى برخى گزارهها، آموزهها و ارزشهاى دینى، سبب درآمیختن یا جایگزینى علایق و سلایق شخصى و بومى، بجاى معرفت دینى گردیدهاست؛ بررسى عوارض مزمن این تحریفها و تصرّفها، و بازپژوهش مفاهیم دینى و بازپیرایى دین از غیر دین از بایستگیهاى دینپژوهشى معاصر است.
۲٫ داعیهى «احیاء تفکّر دینى» سدههاى اخیر در جهان و ایران، به شدّت دچار آفت «افراط و تفریط» شدهاست، بىآنکه از ارزش جنبشهاى اصلاح دینى بکاهیم، و نقاط قوّت و نکات مثبت احیاگرى را نادیدهبگیریم، آفات و انحرافات جریانات مدّعى اصلاح دینى را نیز نمىتوانیم نادیده بیانگاریم. جریانها و داعیان احیاگرى، نوعاً دچار آسیبهایى از قبیل موارد زیر بودهاند:
۲/۱٫ دینآرایى: برخى از داعیان احیاء تفکّر دینى، به انگیزهى زیبا و زمانپسند جلوهدادن دین، و ارائهى تعبیر و نمود خوشایند عصرى از آن، به آراستن یا درآمیختن دین با غیردین و تزریق محتواى غیردینى در کالبد دین دست یازیدهاند؛ این شیوه، منجر به تحریف، بدعتگذارى و شناورشدن مقولهى دین گشتهاست.
۲/۲٫ دین پیرایى: ادّعاى اصلاحطلبى و رفورمیسم دینى، گاه با نام پیراستن دین از خرافات و اضافات، در هیأت حذف و انکار برخى دستورها و ارزشهاى دینى که در فرهنگ معاصرناپسند انگاشته مىشده جلوهگر شدهاست. این رویّه عملاً به تبعیض در اجزاء ایمان و تجزیهى دین و مثلهشدن شریعت منتهى شدهاست.
۲/۳٫ دینزدایى: برخى از مدّعیان با متعارضانگاشتن دین و دنیا، به تحدید و تضییق حدود دین به نفع دنیا، و اقلّى و نافراگیر پنداشتن تعالیم دینى، به تغلیب عرف بر شریعت روىآوردهاند. این روش نیز خواه ناخواه به انزواى دین و به حاشیه رانده شدن شریعت انجامیده. ظهور سکولاریزم نتیجه قهرى چنین رفتارى است.
به نظر ما براى شناخت صحیح دین باید به متون دینى مراجعه کرد، تحمیل سلائق و علائق بروندینى (= متنى) به دین، بزرگترین آفت دینشناسى عهد ماست.
اینک آنچه درباهرى آسیبشناسى ادبیات اجتماعى معاصر درخور درنگ است: ادبیّات سیاسى اجتماعى، امروز از آسیبهاى فراوانى رنج مىبرد، آفاتى که حجاب تفهیم و تفهّم، و مانع ردّ و قبول شفّاف گفتمانهاى نو گردیدهاست، از آن جمله است:
۱٫ منقّحنبودن تعاریف مصطلحات اجتماعى سیاسى نوین، و نیز وجود ابهامهاى فراوان در عرصهى ارائهى الگوهاى مطلوب و ممکن، از مفاهیم و مقولات اجتماعى و سیاسى معاصر مفاهیمى چونان «توسعه»، «آزادى»، «دموکراسى»، «جامعه مدنى» در ابهام واجمال کامل قراردارد، روشن نیست کدام مدل توسعه یا دموکراسى یا جامعه مدنى مصبّ رد و تردید است، و کدام گونه از آنها محلّ قبول و ترویج است؟ کدام الگوى توسعه و دموکراسى با فرهنگ ملّى و فکر دینى کشورى ناساز و کدام نمونه سازگار است؟
۲٫ خلط عناصر ایدئولوژیک و مرامى (مانند لیبرالیسم)، و عناصر سازوکارى و روشى نظریّهها و نظامات اجتماعى جدید (مانند دموکراسى)، و در نتیجه: نفى یکباره و بسیط همهى اندیشههاىنو و همهى نمونهها و الگوهاى ممکن از آنها!
۳٫ غفلت از پیشینه و زمینههاى تاریخى چالشهاى شریعت و سیاست، دین و دانش، و عقل و وحى در مغرب زمین، و یکسانپندارى فکر و فرهنگ همهى ادیان و اقالیم، و در نتیجه: صدور حکم واحد و قضاوت یکسان در زمینهى نسبت مفاهیم و دستآوردهاى مدرنیته با دینها و فرهنگهاى گوناگون!
۴٫ چون و چراناپذیر انگاشتن مرامها و نظریّههاى اجتماعى و سیاسى مدرن، و عدم جرئت بر جرح و تعدیل آنها.
چهار اینکه: گزارهها و آموزههاى دینى، در حوزههاى گوناگونى با مقولهى «توسعه» تماس و تلاقى دارد، لهذا تعارض یا تلائم آن دو را، باید در همهى آن حوزهها مورد بررسى قرارداد، حوزههایى از قبیل: معرفتشناسى، هستىشناسى، انسانشناسى، اخلاق، حقوق، سیاست، اقتصاد، مدیریت، تعلیم و تربیت و …، همه و همه عرصههایى هستند که از نقاطنظر «نسبت دین و توسعه» مىتوانند میان پژوهشهاى جدى و گستردهیى تلقى شوند، امّا این مقال مجال فراخ و فراخورى براى پژوهشى تفصیلى در این زمینهها نیست. در این نوشتار در حد ظرفیّت یک نطق کوتاه، تنها به اجمال به بررسى تأثیر گزارهها و آموزههاى دینى – آن هم از باب ارائهى چند نمونه براساس مصداق خاص دین یعنى: اسلام – نگاهى خواهیم افکند. و همچنین تنها توسعهى اقتصادىِ ناشى از رفتار فرهنگى آحاد اجتماع، کانون توجه این نوشتار است، و این بحث مىتواند در حوزهى «دینپژوهى درون دینى» و «کارکرد پژوهى دیندارى» جاى گیرد، لهذا در تبیین مدّعاى مقاله، به طور عمده به آیات قرآن و روایات رهبران آسمانى اسلام، استناد خواهد شد. و تأکید مىکنم: براى افزایش میزان کارآمدى اسلام در فرایند توسعهى متوازن، هیچ نیازى به «اصلاح دینى» نیست، بلکه تنها «اصلاح دیندارى» از رهگذر بازخوانى متون دینى و بازپژوهى آموزههاى اسلامى، و انطباق رفتار مؤمنان با حاق دین، لازم و کافى است.
اسلام مجموعاً از سه بخش فراهم شدهاست:
۱٫ گزارههاى شناختار شناختى و هستىشناختى و هستومند شناسانه.
۲٫ آموزهها و دستورهاى کنشى.
۳٫ ارزشها و دستورهاى منشى
در هر سه بخش اندیشهى اسلامى عناصر بىشمارى وجود دارد که اعتقاد و التزام بدانها، موجب پیدایش عقلانیّتى مىگردد که مىتواند انسان را به سمت بهبود شرایط حیات دنیوى سوق دهد. در این مقاله تنها به بازگفت سه نمونه از آن گزارهها و آموزهها بسنده مىکنیم:
الف) رابطهى عقل، علم و دین
۱٫ علىبن ابىطالب(ع) که سخنانش وحىآسا و براى مسلمانان حجت است، رسالت پیامبران الهى را انگیزش و بارورى گنجینهى خرد آدمیان مىداند، در قرآن افزون بر سیصد آیه صریحاً آدمى را بهتفکّر و تعقّل امر و دعوت مىکند، از نظر اسلام شناخت کلّیات. حکیم برجستهى معاصر علاّمه سیّد محمدحسین طباطبایى در تفسیر گرانسنگ خود «المیزان»، ج ۵، صص ۲۷۱-۲۵۴، در باب نسبت دین و عقل، و نقد یازده نظریه و شبههى مطرح در این زمینه بحث مشبعى کردهاست، خواهندگان بدان مراجعه کنند.
اصول دین از وظائف خرد انسان است. وحى نیز حکم عقل حجّت است، هر ادّعاى دینى باید به دلیل یا دلائل عقلى مقتضى پشتیبانى گردد، قرآن تصریح مىکند: «دین برهان است و قرآن نورى آشکار» و مىفرماید:
. سورهى ۱، آیهى ۱۷۴٫
«بىخردان از آیین ابراهیمى روىگردان مىشوند. خرد، آدمى را به گردن نهادن به دین سوق مىدهد».
. سورهى ۲، آیهى ۱۳۰٫
قرآن کسانى را که به عقاید و آراء گوناگون گوش فراداده، از میان نظریّهها بهترین آن را برمىگزینند مىستاید، و از آنان به رهیافتگان الهى خردمندان تعبیر مىکند. قرآن براى اثبات توحید بارها و. سورهى زمر، آیهى ۱۸٫
بارها برهان عقلى اقامه کرده است. چنانکه در جایى مىفرماید: اگر در آسمان و زمین (جهان) خداى دیگرى جز خداى واحد بود [به خاطر تعارض ارادههاى دو خدا] جهان تباه مىشد. یعنى: اکنون. سورهى انبیاء، آیهى ۲۲٫
که عالم تباه نشدهاست پس خدا یکى است. و همچنین از کسانى که دم از خداى دیگر مىزنند برهان مطالبه مىدارد. «قل هاتوا برهانکم». سورهى ۲، آیهى ۱۱۱؛ سورهى ۲۱، آیهى ۲۴؛ سورهى ۲۷، آیهى ۶۴٫
قرآن حتى ابلاغ آموزههاى دستورى را همراه با تعلیل و با اشاره به ملاکات آن صورت مىبخشد، مانند آیهى ۴۵ سورهى عنکبوت (۲۹) که مىفرماید: «همانا نماز انسان را از زشتکارى و بدکردارى بازمىدارد». و مانند آیهى ۱۸۳ سورهى بقره (۲): «روزه را بر شما فرض کرد چنانکه بر پیشینیان، تا مگر تقوى پیشهکنید».
در اسلام هیچ چیز به اندازهى بىخردى و تقلید کور نکوهیده و مذموم نیست. در سورهى ۲، آیهى ۱۷۰ آمده است: «هرگاه به کفر پیشهگان گفته شود: از آنچه خداوند فروفرستاده است پیروى کنید مىگویند: ما از آنچه پدرانمان را بدان یافتهایم پیروى مىکنیم! آیا حتى اگر پدرانشان نادان و بىخرد باشند و ره به صواب هم نبرند نیز از آنان تبعیت خواهند کرد؟»، در سورهى ۲۱ آیههاى ۶۶ و ۶۷ از زبان ابراهیم مىفرماید: «آیا غیر خدا را که قادر نیست سودى یا زیانى به شما برساند مىپرستید؟ اف به شما و بر آنچه جز خداوند مىپرستید! آیا عقل خود را به کار نمىبندید؟» قرآن بارها پس از اشاره به گزارهها و آموزههاى دینىمىفرماید: اینچنین آیات خود را برایتان بیان کردیم تا مگر شما تفکّر و تعقّل کنید (مانند آیات ۷۳، ۲۱۹، ۲۴۲ و ۲۶۶ سورهى ۲۲، آیهى ۱۵۱ سورهى ۶، و آیهى ۲، سورهى ۱۲، و آیهى ۲۱ سورهى ۵۹، و آیهى ۴۴ سورهى ۱۶، و آیهى ۶۱ سورهى ۲۴، و آیهى ۱۷ سورهى ۵۷). در آیهى ۱۰۷ سورهى ۱۲ آمدهاست: «بگو: این راهى است که من و پیروانم همگان را با بصیرت بدان فرامىخوانیم».
۲٫ در فرهنگ اسلامى، عقل رقیب نقل (وحى) نیست، خرد نیز رسالت پیامبرانه دارد، کتاب و حکمت عدل همدیگرند، وحى و عقل دو منبع موازى براى دریافت دیناند. هفتمین پیشواى آسمانى شیعه، موسىبن جعفر(ع) فرمودهاست: «خدا دو حجّت بر مردم گماشته است: حجّت برونى و حجّت درونى، حجّت ظاهرى همان پیامبران و رسولان و رهبران آسمانىاند و حجّت باطنى همان عقلها هستند،. کلینى، محمد، اصول کافى، ج ۱، ص ۱۶٫
آنچه عقل سلیم بدان دست یابد جزیى از دین بشمار است، از نظر قرآن «هرکو از فرمان هریک از خدا و خرد سرپیچى کند در دوزخ فروخواهد غلتید» حجّیّت رسولانهى عقل در فرهنگ دینى. سورهى ۶۷، آیهى ۱۰٫
اسلام بدان پایه است که در حقوق اسلامى، اصلى بدین مضمون تأسیس گردیده که: «هرآنچه عقل بدان حکم دهد شرع نیز فرمان مىدهد و هرآنچه شرع بدان امر کند عقل نیز به آن حکم مىکند»، این اصل به «قاعدهى ملازمه» نامبردار است.
. فهرست کارکردهاى عقل در دین و دینپژوهى را در پىنوشت شمارهى ۳ مقالهى دموکراسى قدسى در صفحهى ۹۵ همین مجموعه ملاحظه فرمایید.
۳٫ هستى فعل خداست، وحى قول خدا و حاکى از فعل مشیّت وى، و علم (راستین) نیز حکایت فعل اوست، پس وحى و علم نمىتوانند با هم متلائم نباشند، و گرنه «وحى» و «علم» نخواهند بود. از هیچ مقولهیى در متون اسلامى به اندازهى علم، به شکوهانه یاد نشدهاست، علم نیز همچون عقل همپایهى وحى تلقى گردیده است، خدا در قرآن به پیامبرش مىفرماید: «به کسانى که جز خدا را مىپرستند، بگو: به من نشان دهید آیا آنها چیزى را در زمین آفریدهاند یا در آفرینش آنها با خداوند مشارکت جستهاند؟ براى ادّعاى خود یا «نوشتهیى وحیانى» یا «نشانى علمى» بیاورید اگر راست مىگویید!» و فرق اساسى انسان با سایر جنبدگان عقل و علم. سورهى ۴۶، آیهى ۴٫
است، و با فقدان یا به کاربستن عقل یا علم، انسان تا حدّ فروتر از چارپایان تنزّل خواهد کرد، چنین انسان نمایانى شایستهى دوزخاند. چنانکه در سورهى ۷، آیهى ۱۷۸ فرموده: «بسیارى از آدمى و پرى را به دوزخ سپردیم زیرا آنان خرد خویش را به کار نبستند و با اینکه چشم و گوش [و حواس] بودند امّا ندیدند و نشنیدند، آنها چون چارپایانند بلکه از آنها نیز گمگشتهترند، آنان غفلت ورزندگانند». در آغاز آفرینش خداوند با اعطاء علم، آدمى را بر همهى آفریدگان حتى فرشتگان برترى بخشید ازنظر قرآن پیوند گسستناپذیرى میان. سورهى ۲، آیهى ۳۰٫
علم و ایمان هست: «تنها دانشمندان [براثر ایمان عمیق و توأم با بصیرت خود] از خدا خشیت دارند و «تنها ژرفاندیشهگان. سورهى ۳۵، آیهى ۲۸٫ آیات متشابه الهى را مىشناسند». . سورهى ۳، آیهى ۷٫
قرآن گمانگرایى و رکون به ظن را به شدّت مورد نکوهش قراردادهاست: «هرگز از غیرعلم پیروى مکن»، «گمان هرگز. سورهى ۱۷، آیهى ۳۶٫
نشانى از حقیقت ندارد و جایگزین حق نمىشود». کتاب الهى در. سورهى ۵۳، آیهى ۲۸٫
آیات فراوانى انسانها را به اعتماد به حواس و مطالعهى تجربى طبیعت و کاربست روش مشاهده حتى در پژوهشهاى تاریخى و اجتماعى، تربیتى و روانشناختى، توصیه مىفرماید: مانند آیهى ۴۶ سورهى ۲۲، آیهى ۲۰ سورهى ۲۹، آیهى ۱۰۹ سورهى ۱۲، آیهى ۹ سورهى ۳۰، آیهى ۱۰ سورهى ۴۷، آیهى ۱۱ سورهى ۶ و…
پر بدیهى است که: خرد و دانش، اصلىترین کارافزار پیشرفت و توسعه است، و چنانکه دیدیم: فکر و فرهنگ اسلامى میان عقل و وحى و علم، به پیوندى گسستناپذیر قائل است، و بىشک آدمى مىتواند با کاربست عقل و تحصیل علم، زندگى دنیوى خویش را سامان داده لحظه افزون آن را ارتقاء بخشد.
ب) منزلت و رسالت آدمى
۱٫ هستى آدمى مرکب از دو وجه فطرت و طبیعت است، صفات برین مانند حقیقتطلبى و کمالخواهى برآیند فطرت انسان، و کششها و کنشهاى مادى و حیوانى برآیند طبیعت او است. انسان کامل آن کسى است که با ایجاد تعادل میان دو وجه هستى خویش و بهرهمندى از مواهب الهى به درک حقایق و کسب کمالات دست یافته باشد.
اسلام نه همچون اگزیستانسیالیستها انسان را «بىذات» مىانگارد، و نه چونان ذاتگرایانِ بدبین «انسان را گرگ انسان» مىپندارد؛ اسلام براى انسان کرامت ذاتى قائل است، و او را مستعد ارتقاء و تکامل تا مرز خداگونگى مىداند. آزادى حق انسان است و آگاهى شأن وى، دنیاگرى – و نه دنیاگرایى – از رهگذر تشخیص و تسخیر قواى طبیعت، رسالت اوست.
آدمى به اقتضاى «کرامت ذاتى» از جماد و نبات و حیوان برتر نشسته است، و به یمن «کمال اکتسابى» از فرشته نیز فراتر خواهد رفت، او داراى «عقل»، «علم» و «اراده» است لهذا «مسؤول» و «آزاد» است. مىتواند و باید خود را آزاد سازد و گسترش دهد، جهان را آباد سازد و عمارت کند.
هرچند توسعه در عصر ما حاصل «خودخواهى» و «سودپرستى» و «لذتجویى» انسان و ذرّهوارانگارى بشر بودهاست، اما اسلام قادر است از رهگذر گسترش و تبدیل هوّیت و گرایش انسان، از «فردمدارى» و «خودبینى» و احساس «تباین» با دیگر انسانها و طبیعت، به «نوعگرایى» و «دیگربینى» و «تعاون» با بشریت و طبیعت، انگیزهیى کارسازتر از رواعى امروزین به انسان دهد که معرفت و معیشت را دیگرگون کرده سطح حیات را ارتقاء بخشد.
در اینجا به برخى از شواهد و دلایل قرآنى مدّعیات پیشگفته اشاره مىکنیم:
«وَ اِذْ قالَ: رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ اِنّى جاعِلٌ فِىالْاَرْضِ خَلیفَهً، قالُوا: اَتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدَ فیها وَ یَسْفِکُالدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ؟ قالَ: اِنىّ اَعْلَمُ ما لاتَعْلَمُونَ. وَ عَلَّمَ آدَمَالْاَسْماءَ کُلَّها، ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَىالْمَلائِکَهِ فَقالَ: اَنْبِؤُنى بِاَسْماءِ هؤُلاءِ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ. قالُوا: سُبْحانَکَ لاعِلْمَ لَنا اِلاَّ ما عَلَّمْتَنا، اِنَّکَ اَنْتَالْعَزیزُالْحَکیم. قالَ: یا آدَمُ اَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ! فَلَمَّا اَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ: اَلَمْ اَقُلْ لَکُمْ: اِنّى اَعْلَمُ غَیْبَالسَّمواتِ وَالْاَرْضَ وَ اَعْلَمُ ماتُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ؟» . و چون پروردگارت به فرشتگان فرمود: در زمین خلیفهیى مىآفرینم، آنان گفتند: آیا کسى را مىآفرینى که در آن تباهى کند و خونها بریزد، با اینکه ما با ستایشت تسبیحگوى توییم و تو را تقدیس مىکنیم؟ فرمود: من مىدانم آنچه را شمایان نمىدانید. و خدا اسماء» را همگى به آدم آموخت، سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد و فرمود: مرا به نامهاى اینها آگاهى دهید اگر راست مىگویید. گفتند: منزّهى تو، ما را دانشى جز آنچه آموختهیى نیست، تو دانا و حکیمى». فرمود: اى آدم اینان را به نامهاى آنان آگاهى ده! پس آنگاه که آگاهى داد به اسماء آنان گفت: آیا نگفتم که: من نهان آسمانها و زمین را مىدانم، و آگاهم به آنچه آشکار مىکردید و پنهان مىداشتید؟. سورهى ۲، آیههاى ۳۳-۳۰٫
«وَاللَّهُ اَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهاتُکُمْ لاتَعْلَمُونَ شَیْئَاً، وَ جَعَلَ لَکُمُالسَّمْعَ وَالْاَبْصارَ وَ الْاَفْئِدَهَ، لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ». . خدا شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد و هیچ چیز نمىدانستید، و براى شما گوش و چشم (حواس) و دل (عقل) آفرید [تا به حس و خرد، اندیشه اندوزید و معرفت به کف آرید] شاید سپاسگذار باشید. سورهى ۱۶، آیهى ۷۸٫
«هَلْ اَتى عَلَىالْانْسانِ حینُ مِنَالدَّهْرِ لَمْیَکُنْ شَیْئَاً مَذْکُوراً، اِنَّا خَلَقْنَاالْاِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ اَمْشاجٍ نَبْتَلیهِ، فَجَعَلْناهُ سَمیعَاً بَصیراً. اِنَّا هَدَیْناهُالسَّبیلَ اِمَّا شاکِراً وَ اِمَّا کَفُوراً» . مدت مدیدى از زمان گذشت که آدمى چیزى در خور ذکر نبود. ما انسان را از نطفهیى آمیخته آفریدیم، تا او را بیازماییم، و ما او را شنوا و بینا ساختیم. همانا راه [صواب] را به او نشان دادیم. [او آزاد است]: خواهد سپاسگذار باشد، خواهد ناسپاس گردد. سورهى ۷۶، آیهى ۳-۱٫
«… بَلْ یُریدُالْاِنْسانُ لِیَفْجُرَ اَمامَه» . آدمى مىخواهد پیش رویش گشوده باشد. سورهى ۷۵، آیهى ۵٫
«… اِنَاللَّهَ لایُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ…» . … همانا خدا دگرگون نمىسازد آنچه از آن مردمى است تا آنکه خود آن را دیگرگون گردانند…، سورهى ۱۳، آیهى ۱۱٫
«… تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّوَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْاِثْمِ وَ الْعُدْوان…» . … در نیکى و تقوى به همدیگر یارى کنید، و هرگز بر گناه و تعدّى همکارى نکنید، سورهى ۵، آیهى ۲٫
«… کُلُّ امْرِءٍ بِما کَسَبَ رَهینٌ…» . هرکس در گرو کارکرد خویش است، سورهى ۵۲، آیهى ۲۱٫
«اَلاَّ تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ اُخْرى، وَ اَنْ لَیْسَ لِلْاِنْسانِ اِلاَّ ماسَعى» . که هیچکس بار مسؤولیت دیگرى را برعهده ندارد، و اینکه چیزى جز حاصل سعى هرکسى نصیب او نشود، سورهى ۵۳، آیهى ۳۸ و۳۹٫
«وَ اِلى ثَمُودَ اَخاهُمْ صالِحاً، قالَ: یا قَوْمِاعْبُدُواللَّهَ، مالَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ، هُوَ اَنْشَأَکُمْ مِنَالْاَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فیها …»
. بر قوم ثمود برادرشان «صالح» را فرستادیم، او گفت: اى مردم من! خداى یگانه را بپرستید، جز او شما را خدایى نیست، او شما را از زمین پدیدآورده و به عمران آن گمارده است، سورهى ۱۱، آیهى ۶۱٫
ج) نسبت ماده و معنا، و دنیا و عقبا
من در جاى دیگر هم گفتهام: «افراط و تفریط»، بزرگترین آفت معرفت و معیشت است. و چارهى بحرانهاى معرفتى، علمى، و اخلاقى رفتارى انسان معاصر بازگشت به «اعتدال» است.
عقلگرایى مفرطانه، حسگرایى مفرطانه، شهودگرایى مفرطانه و حتّا وحى بسندگى مطلق (بمعنى نقل گروى افراطى)، آفت معرفت و علم است. آدمى باید سهم هریک از خرد، مشاهده، اشراق و وحى را در شناختارشناسى و دانشاندوزى ملحوظ دارد.
مادّه و معنى را متنافى انگاشتن، دنیا و عقبا را متضاد پنداشتن و یکى را بر دیگرى مقدم داشتن، آفت معیشت است، زیرا بىمعنا مادّه جان نگیرد و بىمادّه معنى حاصل نیاید؛ بىعقبا دنیا روح ندارد و بىدنیا عقبا کامل نگردد: «لیس منا من ترک دنیاه لدینه، أو ترک دینه لدنیاه»
. از ما نیست هر آنکو به خاطر دین از دنیا دست بشوید، یا از دین به خاطر دنیایش دست بردارد، علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۲۱٫
گفتیم: در منظر اندیشهى اسلامى، انسان داراى طبیعت و فطرت است، غرائز برآیند طبیعت آدمى، و حقیقتطلبى و کمالجویى برآیند فطرت اوست. آن نظامى براى تدبیر حیات انسان شایستهتر است که بر تأمین متعادل نیازمندیهاى هر دو وجه هستى انسان، تواناتر باشد.
در اندیشهى اسلامى «دنیا و عقبا» نه تنها از هم جدا نیستند، که بر هم مترتبند و راه کمال نهایى و سعادت ابدى آدمى از معبر حیات دنیوى مىگذرد. انسان و طبیعت همواره در سیر و صیروتاند و دنیا و آخرت بمنزلهى دو مرحله از مراحل این سیراند، و گوهر آدمى باید در کوره و کوران حیات مادّى و معنوى صیقل خورده کمال پذیرد؛ آبدیده و ناب گردد. هرچند مادّه مقدّمهى معنى است امّا مقدّمهیى است واجب که بدون آن، ذىالمقدمه پدید نمىآید. «بالدنیا تحرزالاخره»، معاد و معاش به هم گره خوردهاند: «من لامعاش له. دنیا آخرت را نگاه مىدارد، بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۱۲۷٫
لامعاد له» هر کس فاقد معاش و عیش است معاد و عید هم ندارد، و فقر همسایهى دیوار به دیوار کفر است: «کادالفقر ان یکون کفراً».
روزى پیامبراسلام(ص) فرمود: «بارالها از کفر و فقر به تو پناه مىبرم! مردى با شگفتى پرسید: آیا این دو یکساناند؟ فرمود: آرى، قرآن نیز مىفرماید: «الشیطان یعدکمالفقر و یأمرکم بالفحشاء والله یعدکم مغفره منه و فضلاً، والله واسع علیم»
. فقر و فحشا، بینوایى و بىبندوبارى، وعده و فرمان شیطان است و خدا شما را به مغفرت و فراوانى وعده مىدهد، خدا گشایشدهندهى دانا است، سورهى ۲، آیهى ۲۶۸٫
زندگى عزیزانهى دنیوى نشانهى زندگانى عزّتمندانهى اخروى است. مؤمن باید عزیز و سرافراز بزید، به این کلام امامعلى(ع) گوش فرادهید: «فرزندم! فقیرحقیرانگاشته مىشود: سخنش شنیده نمىشود، منزلتش شناخته نمىگردد، و تهیدست اگر راستگو هم باشد دروغگویش نامند، اگر زاهد باشد نادانش دانند؛ فرزندم! هرکس دچار فقر گردد گرفتار چهار خصلت خواهد شد: سستى در یقین، کاستى در خرد، ناتوانى در دین، و کمى در حیاء، از فقر به خدا پناه مىبرم.
قرآنکریم حتّا میان ایمان و سعه و برکت، رابطهى علّى معلولى قائل است: «لو ان اهلالقرى آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات منالسماء والارض»
. اگر مردم شهرها ایمان آورده تقوى پیشه مىساختند، برکات آسمان و زمین را به رویشان مىگشودیم، سورهى ۴۳، آیهى ۹۶٫
قرآن کسانى را که از مواهب الهى بهره نمىگیرند به تندى مورد ملامت قرارداده، بهرهمندى از نعمات دنیوى را با تنعّم در آخرت توأم اعلام مىدارد: «قل: من حرم زینهالله التى اخرج لعباده والطیبات منالرزق، قل هى للذین آمنوا فىالحیوهالدنیا خالصه یومالقیمه کذالک نفصل الایات لقوم یعلمون
. بگو چه کسى حرام کرده زیباییهاى الهى را که براى بندگانش پدیدآورده و خوردنیهاى گوارا را، بگو: اینها براى کسانى است که در این دنیا ایمان آوردهاند و در روز قیامت نیز ویژهى آنهاست، اینچنین آیات را براى مردمان دانا به روشنى بازگو مىکنیم، سورهى ۷، آیهى ۳۲٫
سرّ آفرینش چهارپایان را برخوردارى بشر از فراوردههاى آنان دانسته، لحظات و مناظر دلکش و زیباى تسلط بشر بر حیوان را یادآور مىشود: «والانعام خلقها لکم فیها منافع، و منها تأکلون و لکم فیها جمال حین تریحون و حین تسرحون»
. چهارپایان را براى شما آفرید، شما را از آنها گرمایش و دیگر سودهاست و از آنها تغذیه مىکنید. و براى شما زیبایى است چون شب هنگام آنها را بازمىگردانید و صبح هنگام بیرون مىفرستید.
در آیات، بسیارى مانند ۳۲ و۳۳ سورهى ابراهیم (۱۴)، ۱۲ سورهى نحل (۱۶)، ۳۶، ۳۷، ۶۵ سورهى حج (۲۲)، ۲۰ سورهى لقمان (۳۱)، ۱۲ و ۱۳ سورهى جاثیه (۴۵)، کرات آسمان، دریاها و آنچه در زمین و آسمانهاست، همه را تسخیر شده براى برخوردارى انسان قلمداد مىکند.
زهد بر دو گونه است: مثبت و منفى. قناعت و امساک در تولید زهد منفى است و مذموم، مناعت و اقتار در مصرف منابع و محصولات زهد مثبت است و ممدوح، بفرمودهى پیامبر اسلام: «رهبانیت بر امت محمدى تجویز نشده، رهبانیت این امت جهاد در راه خداست.» در اسلام نه «دنیاگریزى» مطلوب است و نه
«دنیاگرایى»، انسان اسلام رسالت «دنیاگرى» و آبادانى طبیعت را برعهده دارد. مال مایهى قوام حیات آدمى است: «ولاتؤتوا السّفهاء اموالکم التى جعلالله لکم قیاماً» سورهى ۴، آیهى ۵٫
تنآسایى، بىکارهگى، سربارهگى نکوهیده و گناه است: «انى اجدنى امقتالرجل معتذرالمکاسب، فیستلقى على تفاه و یقول: اللهم ارزقنى…».، اما کار و تلاش براى زندگى و معاش مقدّس و عبادت است: «الکادُّ العیاله کالمجاهد فى سبیلالله» هر عمل مادى دنیوى با «اکسیر نیت خیر» به «فعل معنوى مینوى» بدل مىگردد. «انماالاعمال بالنیات»
وانگهى با جانشینى دواعى متعالى و بلندى همچون «نوعدوستى»، «جلب رضاى خدا»، «کسب ذخیرهى آخرت» و غیره به جاى دواعى حقیر و پست مانند «خودپرستى»، «لذتجویى» و «تحصیل منافع زودگذر دنیوى»، انگیزههاى مضاعف مداوم و کارسازترى حتى براى آبادانى دنیا و توسعهى حیات مادّى فراهم مىگردد، و ظهور تمدّن عظیم اسلامى در سدههاى نخستین، فراوردهى چنین دواعى و عواملى بود.
در پایان تأکید مىکنیم: اگر اشتغال به دنیا سبب غفلت انسان از آخرت و ارزشهاى متعالى الهى گردد، تنعّم و رفاه عدّهى به نرخ فقر و فلاکت جمعى دیگر به دست آید، رشد اقتصادى موجب تکاثر و تراکم ثروت و افزایش شکاف طبقاتى شود، و اگر توسعه به قیمت تباهى و ویرانى زیست بوم انسانى و غارت ذخایر ملل ضعیف فراچنگ افتد، و اگر فزونخواهى و انحصار طلبى و اسراف و تبذیر یک نسل، باعث به یغمارفتن سهم نسلهاى آینده از منافع و ذخایر طبیعى گردد، هرگز و هرگز چنین توسعهیى مطلوب اسلام نیست، زنهار که توسعه نیافتگى انسانى صد بار بهتر از توسعه یافتگى ضد بشرى است!