واقعه غدیر و خطابهاى که پیامبر گرامى اسلام در آن روز بر آن گروه عظیم از مسلمانان، القا فرمود، بتواتر نقل گردیده; بلکه کثرت طرق و اسناد آن روایت چند برابر حد تواتر است و با گذشت چندین قرن هنوز قطعى بوده و تردید را به حریم آن راهى نیست و به گفته ضیاء الدین مقبلى، دانشمند سنى مذهب: اگر حدیث غدیر، مسلم نباشد، هیچ امر مسلمى در اسلام وجود ندارد.
در میان اهل سنت، صدها دانشمند و مورخ و حافظ حدیث و مفسر قرآن و متکلم و حتى ادیب و لغوى، حدیث غدیر را روایت کرده و در کتب خود نوشتهاند. از دانشمندان و مؤلفان متقدم، تا آنجا که تحقیق و تفحص شده، بیست و شش مجلد کتاب، درباره همین مساله باقى مانده است و از آن جمله: کتاب «الولایه» تالیف مورخ شهیر و مفسر نامدار سنى مذهب، محمد بن جریر طبرى (متوفى ۳۱۰ق) که ظاهرا نخستین دانشمندى است که در این موضوع، کتابى مستقل تدوین کرده و در آن به هفتاد و پنج طریق، حدیث غدیر را روایت نموده است و به نقل کتاب «معجم الادباء تالیف حموى، ج ۱۸، ص ۸۰» نامبرده کتابى دیگر نیز به نام «فضائل على بن ابى طالب» نگاشته است.
تاب «الولایه فى طرق حدیث الغدیر» تالیف حافظ، ابن عقده همدانى (متوفى۳۳۳ق) که حدیث مزبور را با یکصد و پنج طریق نقل کرده است.
کتاب «طریق حدیث الغدیر» تالیف ابوطالب، عبدالله بن احمد بن زید انبارى (متوفى۳۵۶ق).
کتاب ابوبکر محمد بن عمرو بن محمد تمیمى بغدادى، معروف به «جعابى» (متوفى ۳۵۵ق). با یکصد و بیست و پنج طریق.
علاوه بر اینها کتب و تالیفات بسیارى وسیله دانشمندان شیعه در این زمینه نگارش یافته و از آن جمله است کتاب بسیار ارجمند «عبقات الانوار» شامل بیست جلد که دوازده جلد آن، وسیله دانشمند، مورخ و محقق نامدار، «میرحامد حسین هندى» تالیف گردیده و هشت جلد دیگر، تالیف و تکمیل فرزند برومند و عالم اوست.
کتاب قیم «الغدیر» در بیست مجلد، تالیف آیه الله علامه، شیخ عبدالحسین امینى، قدسسره، که بحق مىتوان آن را دائرهالمعارف شیعه در موضوع تاریخ اسلام و ولایت علوى دانست. و در همین سده و همین روزگار نیز از محققان و محدثان و مؤلفان اهل سنتبه ذکر حدیث غدیر و ثبت آن پرداختهاند و از جمله: احمد زینى دحلان مکب شافعى در کتاب «الفتوحات الاسلامیه» شیخ یوسف بنهانى بیروتى در کتاب «اشرف المؤید» سید مؤمن شبلنجى مصرى در کتاب «نور الابصار» شیخ محمد عبده در کتاب تفسیر «المنار» عبدالحمید آلوسى بغدادى در کتاب «نثر اللئالى» شیخ محمد، حبیب الله شنقیطى در کتاب «کفایه الطالب» دکتر احمد، فرید رفاعى در کتاب «تعلیقات معجم الادباء» استاد احمد، زکى مصرى در کتاب «تعلیقات الاغانى» استاد احمد، نسیم مصرى در کتاب «تعلیقات دیوان مهیار دیلمى» استاد محمد، محمود رافعى در کتاب «شرح الهاشمیات» حافظ، ناصر السنه حضرمى در کتاب «تشنیف الآذان» دکتر عمر فروخ در کتاب «حکیم المعمره» همان طور که پیش از این اشاره شد حدیث غدیر در کتب مورخان تا یکصد و بیست و پنج طریق دارد که از میان آن راویان، اسامى اشخاص زیر را که همگى از مشاهیر صحابه پیامبر اسلامند، نمونه مىآوریم:
۱٫ ابوبکر بن ابى قحافه
۲٫ عمر بن الخطاب
۳٫ عثمان بن عفان
۴٫ طلحه بن عبدالله تمیمى
۵٫ زبیر بن عوام
۶٫ عباس بن عبدالمطلب
۷٫ اسامه بن زید بن حارثه
۸٫ انس بن مالک
۹٫ جابر بن عبدالله الانصارى
۱۰٫ سعد بن ابى وقاص
۱۱٫ عبدالرحمن بن عوف
۱۲٫ حسان بن ثابت
۱۳٫ سعد بن عباده
۱۴٫ ابو ایوب الانصارى
۱۵٫ عبدالله بن مسعود
۱۶٫ سلمان فارسى
۱۷٫ ابوذر غفارى
۱۸٫ عمار یاسر
۱۹٫ مقداد بن اسود
۲۰٫ سمره بن جندب
۲۱٫ سهل بن حنیف
۲۲٫ ابى بن کعب
۲۳٫ امیرالمؤمنین، على
و از بانوان
۲۴٫ اسماء بنت عمیس
۲۵٫ ام سلمه، همسر پیامبر
۲۶٫ عایشه، دختر ابوبکر
۲۷٫ ام هانى، بنت ابى طالب
۲۸٫ صدیقه طاهره، فاطمه زهرا، دختر رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله.
حال که واقعه غدیر و پیام آن روز، از مهمترین وقایع تاریخ اسلام است و اکنون که بیش از یکصد میلیون مسلمان در جهان بر اساس فرمان حق و بر طبق وصیت لازم الاطاعه پیامبر خود اسلام و معارف و احکام دینى را از ناحیه نورانى على، امیر المؤمنین و ائمه طاهرین، صلوات الله علیهم اجمعین، تلقى مىکنند.
دریغ است که بسیارى از این پیروان راستین اسلام و تشیع ار خطاب عزا و پیام انسان ساز پیامبر خود در روز غدیر به قدر شایسته آگاه نباشند و یا سبب نا آشنایى با زبان تازى، ز درک و استفاده از آن محروم بمانند و بهمین جهت ترجمه فارسى آن گرامى بر طبق متن مروى در کتاب ارجمند «احتجاج طبرسى» دانشمند و محقق عظیم الشان قرن ششم هجرى که از مصادر معتبر کتب روایت است هب عمل آمد; هرچند که مرا آن مایه نبود که بتوانم آن بلاغت و جاذبه را که در آن متن شریف است تامین نمایم ولى آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگى باید چشید بسم الله الرحمن الرحیم ستایش خداوندى را که در یگانگى، والا و در بى همتایى، نزدیک و در اقتدار شکوهمند و در ارکان خود بسى بزرگ است. دانشش بر هر چیز احاطه دارد و آفریدگان همگى مقهور قدرت اویند. بزرگى که پیوسته بوده و ستودهاى که همیشه خواهد بود. آفریدگار آسمانهاى بلند و گستراننده گستره زمین است. فرمانرواى مطلق زمینها و آسمانهاست و به غایت، پاک و بىنهایت پاکیزه است. پروردگار فرشتگان و روح است و نسبتبه هر آنچه آفریده کریم است و هرچه ساخته و پرداخته غرقه عطا و فضل اویند. هر دیدهاى را مىبیند و هیچ دیدهاى را توان دیدار او نیست…
در اجراى کیفر مجرمان، شتاب نمىکند و به عذابى که در خور آنند تعجیل، نمىنماید. به اسرار نهان و به سویداى سینهها آگاه است و هیچ رازى از او پوشیده نیست و هیچ امر نهانى او را به اشتباه نمىافکند…
گواهى مىدهم: او خدایى است که هستى، آکنده قداست وى است و آغاز بى آغاز و انجام بى فرجام به نور او احاطه شده است. فرمانش بى مشورت مستشارى مجرا و نافذ است و قضا و تقدیرش بى مدد و انبازى بر کائنات حکومت دارد و در تدبیر امر خلقش هیچ نقص وبى نظمى نیست…
اعتراف مىکنم که بنده اویم و گواهى مىدهم که پرورنده و پروردگار من است و آنچه را که به من اعلام فرموده به مردم ابلاغ خواهم کرد. مباد که به سبب مسامحه در انجام وظیفه تبلیغ، کوبه عذاب حق بر من فرود آید. عذابى که هیچ قدرتى را توانایى دفع آن نباشد.
[آرى] نیستخدایى جز خداوند که دستورم داده و فرموده است که: «اگر در ابلاغ آنچه اینک بر تو فرو فرستادهام کوتاهى کنى، در حقیقتبه هیچ یک از وظایف رسالت و ابلاغ پیام من عمل نکردهاى.» و هم او – تبارک و تعالى – حفظ و نگهدارى مرا در برابر مخالفان تعهد و تضمین کرده و او مرا کفایت کنندهاى بزرگوار است. و اینک این است آن پیام که بر من نازل فرموده: بسم الله الرحمن الرحیم یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس. اى مردم! من در ابلاغ آنچه که حق بر من فرو فرستاده است، کوتاهى نکردهام و هم اکنون سبب نزول آن آیه را برایتان باز خواهم گفت: فرشته وحى خدا – جبرئیل، علیهالسلام – سه بار بر من فرو آمد و از سوى حق تعالى، پروردگارم، فرمان داد تا در این مکان بپاخیزم و سپید و سیاه مردم را رسما آگاهى دهم; که على بن ابیطالب، برادر و وصى و خلیفه و جانشین من و امام پس از من است که نسبتش به من همان نسبت است که هارون به موسى داشت، با این تفاوت که رسالتبه من خاتمه یافته است و بعد از خداوند و رسولش، على، ولى و صاحب اختیار شماست و پیش از این هم خداوند در آیهاى دیگر از قرآن چنین فرمود: انما ولیکم الله و رسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکاه و هم راکعون.
على بن ابیطالب، همان کسى است که نماز به پاى داشته و در حال رکوع، به نیازمند، صدقه داده است. از جبرئیل، علیهالسلام، خواستم که از خداوند متعال عافیت مرا از تبلیغ این ماموریت، تقاضا کند; چون مىدانستم که در میان مردم، پرهیزگاران، اندک و منافقان، بسیارند و از مفسده جویى گنه آلودگان و نیرنگ بازى آنان که دین اسلام را به تمسخر و استهزا گرفتهاند، آگاهى داشتم; همانها که خداوند در قرآن کریم، چنین توصیفشان کرده است: تقولون بافواهکم ما لیس لکم به علم و تحسبونه هینا و هو عند الله عظیم.
هنوز آن آزارها که این گروه بارها بر من روا داشتند، از خاطر نبردهام، تا آنجا که به دلیل ملازمت و مصاحبت فراوان على با من و توجهى که به او داشتم به عیبجویى من برخاستند و مرا مردى زود باور که هرچه مىشنود، بى اندیشه مىپذیرد، خواندند تا آنکه خداوند، عز و جل، این آیه را نازل فرمود: و منهم الذین یؤذون النبى و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین. من، هم اکنون مىتوانم یکى یک این گروه را به نام و نشان، معرفى کنم; لیکن به خدا سوگند من در مورد این افراد، بزرگوارانه رفتار کرده و مىکنم.
ولى اینها همه خداى را از من راضى نمىسازد مگر آنکه وظیفه خود را در مورد ماموریتى که از آیه شریفه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک…» یافتهام، به انجام رسانم. [حال که چنین است، پس:] اى مردم! بدانید که خداوند، على بن ابیطالب را ولى و صاحب اختیار شما معین فرموده و او را امام و پیشواى واجب الاطاعه قرار داده است و فرمانش را بر همه مهاجران و انصار و پیروان ایمانى ایشان و بر هر بیابانى و شهرى و بر هر عجم و عربى و هر بنده و آزادهاى و بر هر صغیر و کبیرى و بر هر سیاه و سپیدى و بر هر خدا شناس و موحدى فرض و واجب فرموده و فرمانها و اوامر او را مطاع و بر همه کس نافذ و لازم الاجرا مقرر کرده است.
هر کس با على به مخالفتبرخیزد، ملعون است و هر کس که از او پیروى نماید، مشمول عنایت و رحمتحق خواهد بود. مؤمن کسى است که به على ایمان آورد و او را تصدیق کند. مغفرت و مرحمت و بخشایش خداوند ویژه او و کسانى است که سخن او را بنیوشند و نسبتبه فرمان او مطیع و منقاد باشد.
اى مردم! این واپسین بار است که مرا در این موقعیت دیدار مىکنید، پس گوش فرا دارید و به سخنانم دل سپارید و دستور پروردگارتان را فرمان برید. خداوند، عزوجل، پروردگار و ولى و صاحب اختیار و خداوندگار شماست و گذشته از او، پیامبرش – محمد – همین من که اکنون به پا خاسته و با شما سخن مىگویم، بر شما سمت ولایت و صاحب اختیارى دارد و پس از من، امامت و پیشوایى تا روز واپسین و تا آن هنگام که خدا و پیامبرش را دیدار خواهید کرد، در ذریه و نسل من که از پشت على هستند، قرار خواهد داشت. جز آنچه خداوند، حلال کرده، حلال نیست و جز آنچه خداوند، حرام فرموده، حرام نیست و پروردگار، هر حلال و حرامى را به من معرفى کرده است و من نیز تمام آنچه از کتاب خود و حلال و حرامش تعلیم نموده است، به على آموختهام.
اى مردم! دانشى نیست که خداوند به من تعلیم نکرده باشد، و من نیز هرچه تعلیم گرفتهام، یکسره به على این امام پرهیزگاران و پارسایان آموختهام و دیگر دانشى نیست مگر آنکه به على تعلیم کردهام، او که امام مبین و رهنماى آشکار شماست. اى مردم! مباد که نسبتبه او راه ضلالت و گمراهى سپرید و مباد که از او روى بر تابید و مباد که از ولایت و سرپرستى او و از اوامر و فرمانهایش به تکبر سر باز زنید.
اوست که هادى به حق و عامل به حق و نابود کننده باطل است و از ناپسندیدهها بازتان مىدارد. اوست که در راه خدا از سرزنش هیچ کس، پروا نمىکند و اوست نخستین کسى که به خدا و پیامبرش ایمان آورد و جان خویش فداى رسول الله کرد و در آن هنگامهها که هیچ کس در کنار پیامبر، باقى نماند، همچنان از او حمایت کرد و او را تنها رها ننمود و همو بود که در آن روزگار که کسى را اندیشه عبادت و پرستش خدا نبود، در کنار پیامبر، پروردگار خود را پرستش و عبادت مىکرد.
اى مردم! على را برتر و والاتر از هر کس بدانید که خدایش از همه والاتر و برتر دانسته است و به ولایت او تمکین کنید که خدایش به ولایتبر شما منصوب فرموده است.
اى مردم! على، امام و پیشوا از جانب حق تعالى است و خداوند توبه منکران ولایت او را هرگز نخواهد پذیرفت و هرگز آنان را مشمول عنایت و مغفرت خویش قرار نخواهد داد و خداوند، بر خود حتم و لازم فرموده که با آن کسان که از فرمان على سرپیچند، چنین رفتار کند و پیوسته تا جهان باقى و روزگار، در کار است، ایشان را در شکنجه و عذابى سخت و توان فرسا معذب دارد. پس مباد که فرمانش را معصیت کنید که به آتشى گرفتار خواهید شد که آدمى و سنگ افروزنده آن است که براى کافران فراهم گردیده است.
اى مردم! همه پیامبران پیشین و رسولان نخستین، مردم را به آمدن من بشارت دادهاند. من، خاتم پیامبران و رسولان خدایم و بر همه خلق آسمانها و زمینها حجت و برهانم. هر کس در این امر، تردید کند، همچون کفار جاهلیت نخستین است و هر کس در سخنى از سخنان من شک نماید; در حقیقت، به تمام سخنان من شک کرده است و چنین کس، مستحق بلا و مستوجب آتش خواهد بود.
اى مردم! خداوند متعال با این فضیلتها که بر من، مرحمت فرموده بر من منت نهاده و احسان کرده است (آرى) خدایى جز او نیست و تا جهان، بر قرار و روزگار، پایدار است، ستایش و سپاس من، ویژه خداى من است.
اى مردم! على را برتر از همه بدانید که گذشته از من، از هر مرد و زنى، برتر و والاتر است. [بدانید] که خداوند، به خاطر ماست که به جهانیان، روزى مىدهد و آفرینش بر پاى و برقرار است; هر آن کس که این سخن مرا انکار کند، ملعون و ملعون و مغضوب و مغضوب درگاه حق است. هان! آگاه باشید که این سخنان را بیقین جبرئیل از سوى حق تعالى به من خبر داده و گفته است که: «هر کس با على به عداوت و دشمنى برخیزد و ولایت و محبت او را در دل نگیرد، لعنت و خشم مرا نسبتبه خود. فراهم کرده است; پس هر کس باید که در کار خود بنگرد که براى فرداى خود چه آماده نموده است; پس باید که از مخالفتبا على، سختبر حذر باشید، مباد که پس از ثابت قدمى، پایتان بلغزد که خداوند به هرچه کنید، آگاه است.
اى مردم! على، همان کس است که خدا در کتاب مجید خود، به عنوان «جنب الله» از او یاد کرده و از زبان مبتلایان دوزخ، فرموده است: «یا حسرتا على ما فرطت فى جنب الله.»
اى مردم! در قرآن، به تدبر و تفکر، نظر کنید و در درک و فهم آیات آن بکوشید، به محکمات آن توجه کنید و از متشابهاتش پیروى منمایید. و به خدا سوگند که بجز این مرد که هم اکنون، دست او را گرفته و بر کشیدهام هرگز دیگرى نیست که بتواند دستورات قرآن را براى شما روشن کند و تفسیر آیات آن را بیان نماید; همین مردى که اینک بازوى او را گرفته و به شما اعلام مىکنم که: هر کس را که من مولا و سرپرست و صاحب اختیارم، على، مولا و سرپرست و صاحب اختیار اوست; این مرد، على بن ابیطالب است، برادر و وصى من است، که فرمان دوستى و ولایت او از جانب حق متعال بر من نازل گردیده است.
اى مردم! على و آن پاکان از فرزندانم، ثقل اصغرند و قرآن، ثقل اکبر است، که هر یک از دیگرى خبر مىدهد و هر کدام، آن دیگر را تایید و تصدیق مىکند; میان این دو ثقل و این دو امر گران، جدایى نخواهد بود تا آنکه به قیامت در کنار حوض، به من رسند. ایشان امناى حق در میان خلق و فرمانروایان او بر روى زمیناند. بهوش باشید که من، آنچه لازم بود، گفتم. به هوش باشید که مطلب و مقصود را ابلاغ کرده و به گوش شما رساندم. توضیح دادم که این امر، به دستور خداوند بود و من نیز از سوى او، عز و جل، به شما ابلاغ نمودم. به هوش باشید که عنوان «امیرالمؤمنین» بر کسى جز برادر من روا نیست و این سمت و مقام و فرمانروایى بر مسلمانان پس از من، براى هیچ کس جز وى مجاز و حلال نیست. (رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، در این هنگام، بازوى على، علیهالسلام، را بگرفت و او را بالا برده و به مردم نشان داد، تا آنجا که پاهاى وى، محاذى زانوان پیامبر مىرسید و پس از آن به سخن ادامه داد:) اى مردم، این مرد، على است، برادر و وصى من و حافظ علم و خلیفه و جانشین من بر امت است. على است، مفسر قرآن، کتاب خدا.
اوست که مردم را به حق دعوت مىکند و اوست که به هر چه موجب رضا و خشنودى خداست، شتابنده است. اوست که با دشمنان حق. در پیکار و ستیز و بر فرمانبردارى و اطاعت از خدا، سختکوش و باز دارنده مردمان از معاصى و نافرمانیهاست.
اوست خلیفه و جانشین رسول خدا و امیرالمؤمنین و پیشوا و هادى خلق خدا. اوست که به امر خدا قاتل «ناکثین» و «قاسطین» و «مارقین» است. [اى مردم!] آنچه مىگویم به فرمان پروردگار مىگویم و این خواست و دستور حق است که هیچ سخنى از او، به دست من تغییر و تبدیل نپذیرد; حال مىگویم: خداوندا! هر آن کس که على را دوست مىدارد، دوستبدار و هر کس با وى دشمن است، دشمن دار.
خداوندا هر کس که على را انکار کند، لعنت کن و آن کس که پذیراى حق او نباشد، به خشم و غضب خود، گرفتار ساز. خداوندا! اگر اکنون، على، ولى تو را به خلافت و جانشینى خود معین کردم و امرى که موجب اکمال دین و اتمام نعمتبر این مردم است، بیان کردم، همه و همه به فرمان تو بود. که تو، خود بر من، وحى فرمودى که: و من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فى الآخره من الخاسرین.