در این جلسه میخواهم نگاهی اجمالی به «مقوله و مبانی سیره» داشته باشم. ما الان مشغول تدوین گستردهنگاشتهای هستیم تحت عنوان دانشنامهی نبوی(ص) که ابتدائاً به عنوان سیرهی نبوی مطرح شد و رفتهرفته بسط یافت و منتهی به طراحی و تدوین مجموعهی نظامهای رفتاری براساس سیرهی نبوی شد و سیره را هم به حوزهی سنت نبوی توسعه دادیم.
برای اینکه برای این کار به مبنا، چارچوبه و ساختار و سامانهای برای فهم سنت و سیره و استنباط نظامات اجتماعی، رفتاری و عمدهی علوم انسانی از سیرهی پیامبر اعظم و سنت آن بزرگوار، سلسلهبحثهایی در سالهای گذشته انجام گرفت. دو بحث را بیشتر اهتمام داشتیم و در جلساتی مورد بحث قرار گرفت، یکی «فلسفهی سیره» بود که نگاه ما به سیره و اعم از آن سنت، چگونه و براساس چه زیرساختها و بنیادهایی باید باشد. مبحث دیگر «صورتبندی نظامات براساس سیره» بود، یعنی چگونه و در چه چارچوبی نظامات را و حتی علوم انسانی را باید سامان ببخشیم و صورتبندی کنیم. در این مطلب دوم بر این مبنا که نظامات رفتاری، افعال جوارحی و جوانحی انسان را در مقام مواجهه با هرآنچه که حیات آدمی با آن درگیر است مشخص میکند و علوم انسانی درحقیقت چنین رسالتی را برعهده دارد، تقسیم علوم انسانی باید براساس انواع مواجهات جوارحی و جوانحی انسان با انواع متعلقهایی که در حیات، انسان با آنها درگیر است، باشد.
برخلاف آنچه که امروز در تاریخ علم رایج است، که حکمت را به عملی و نظری تقسیم میکنند و این دو را به سه بخش دیگر، و همچنین برخلاف آنچه که امروزه در دانشگاههای ما پذیرفته شده است، یعنی تقسیم پارسونزی که اگر الحادی نباشد کاملاً یک تقسیم سکولاریستی است، ما به مجموعهی نظامها و علوم انسانی افزون بر دوازده شاخه و رشته که صورت استقرایی دارد و حد یقف و نهایت ندارد و به حسب توسعهی متعلق مواجهات، توسعه پیدا میکند، دست یافتیم، و دانشنامهی مذکر بر مبنای این ساختار و تقسیم در حال تدوین است.
در بخش اول این دانشنامه فصل مشبعی خواهیم داشت تحت عنوان «فلسفهی سیره». پیشنهادی را ارائه کردیم، براساس اینکه سیره را یک مقولهی گسترده قلمداد کنیم که بتواند فلسفه داشته باشد، مطرح کردیم. آن چیزی میتواند دارای فلسفه باشد که یک دستگاه قلمداد شود و کلاندستگاه به شمار بیاید، یعنی امر و یا علمی که صورت کلان دارد و دستگاهواره است. یک مقولهی کوچک به جا نیست که مضافالیه فلسفه قرار گیرد و مثلاً بگوییم فلسفهی این ساختمان چیست. در محاورات عامیانه و عادی ممکن است بگوییم فلسفهی گچکاری چیست، یعنی علت گچکاری چیست و استاد گچکار چه نکاتی را در این گچکاری لحاظ کرده است. و یا وسیعتر از این استعمال فلسفه را به معنای غایت به کار ببریم. اما وقتی از فلسفهی فلان علم و یا فلان مقولهی کلان مثل وحی، سنت، هنر، حقوق، سیاست و… صحبت میکنیم، «فلسفه» در معنای بسیار گستردهای به کار میرود و حتی گستردهتر از معنای سنتی فلسفه که عمدتاً به متافیزیک و هستیشناسی و احیاناً به معرفتشناسی اطلاق میشود. فلسفه در معنای رایج و جدید خود در مفهوم بسیار وسیعتری از معنای سنتی آن به کار میرود.
اگر فلسفه به این معنا و مضافالیه «سیره» به مثابه یک کلاندستگاه رفتاری، لحاظ شود، چیزی به نام «فلسفهی سیره» خواهم داشت.
معنای «سیره» روشن است و از «سیر» است که معنای رایجی دارد. و البته کلمهی سیره به نحوهی خاص سیر و رفتار هم دلالت میکند. «سره و سیرهً» درست همانند این است که بگوییم «جلست جلستاً»، یعنی نشستنی از نوع خاص. به این ترتیب سیره معنایی کلان پیدا میکند و دستگاه میشود و میتواند فلسفه داشته باشد. واگرنه سیره به معنای رایج سنتی خود که کمابیش معادل تاریخ زندگانی است و بیشتر میتواند به تاریخ نقلی اطلاق شود، بسا محل تأمل باشد که بگوییم فلسفهی سیره چیست؟ زیرا انسجام ندارد. و بسیاری از کسانی که تاریخ را یک علم ندانستهاند چنین تلقیی از تاریخ دارند و میگویند تاریخ، علم نیست و اگر علم نباشد و یا دستکم دستگاه نباشد فلسفهی تاریخ هم بیمعنا خواهد بود. البته منظور در اینجا فلسفهی علم تاریخ است و تاریخ به عنوان مقولهای که در حیات بشر جاری است و یا حیات بشر را صورتبندی میکند، طبعاً فلسفه دارد و همانند تمدن و فرهنگ است.
بنابراین سیره به معنای طرز خاصی رفتار کردن است که تکرفتار نیست، یعنی اگر فردی در موقعیتی، فعلی انجام داد، سیره نیست. سیره دستگاه است و طرز خاص رفتن مبانی دارد. به این مفهوم سیره میتواند دارای فلسفه باشد و یک دستگاه فلسفی و دستکم شاخهای از فلسفههای مضاف را تشکیل بدهد.
اگر چیزی به عنوان فلسفهی سیره داشته باشیم طبعاً میتوانیم مباحثی از این دست را پیرامون آن مطرح کنیم:
ـ ماهیت سیره چیست؟ سیره از جنس فعل است یا میتواند شامل فعل و قول باشد، که امروز رایج است و میگویند گفتار هم نوعی فعل است و از آن به «افعال گفتاری» یاد میکنند.
نسبت سیره به سنت. سیره به مفهوم طرز خاص رفتار کردن معمولاً راجع به اولیای الهی و معصومین اطلاق میشود و یک اصطلاح دینی قلمداد میشود. در این صورت باید نسبت آن را با سنت ارزیابی کرد. اگر سیره را اعم انگاشتیم و شامل قول و فعل شد، معادل و برابرنهاد سنت میشود. فعل را هم شامل اقرار که قسم سوم از سنت قلمداد میشود، ولی بنده عرض میکنم که قسمی از فعل است و فعل سلبی است و از مناشی اراده ناشی میشود. در فلسفه هنگامی که راجع به مبادی اراده بحث میشود، گفته میشود که ترک هم دارای مبادی اراده است. این مطلب را در فصلی از کتاب «منطق فهم دین» که تحت عنوان «سنتپژوهی» است مطرح کردهایم. در آنجا انواع فعل و قول معصوم را آوردهایم و هریک را به صورت جداگانه به بیست نوع تقسیم کردهایم. در آنجا آوردهایم که «ترک» هم فعل است، فعل دو معنا دارد، یک بار فعل در مقابل ترک است و بار دیگر فعل اعم از ترک و فعل است. فعل را به هرآن چیزی که ناشی از اراده است و در آن مبادی اراده طی شده (هرچند تمام مبادی طی نشده باشد و در فعل سلبی همهی مبادی اراده تحقق پیدا نمیکند) اطلاق میکنیم. ترک هم نوعی فعل است و در این صورت ترک معصوم و عدم ردع معصوم جزئی از فعل او میشود.
به هرحال یک مبحث مربوط به ماهیت و مختصات سیره میشود که این مقوله را از دیگر عناصر و مقولات مشابه و متنازل جدا میکند.
انواع و مراتب سیره. سیره حتماً یک نوع نیست. اگر فعل است، چون فعل تنوع دارد، طبعاً سیره هم تنوع دارد. سیره به جهات مختلف میتواند انواع پیدا کند. به اعتبار غایت، حتی به لحاظ هویت فعل و نوع سیره میتواند طبقهبندی شود.
یکی از بحثهای بسیار مهم مبانی دلالتگری سیره است. ما در منابع استنباط که با مسامحه به آن «منابع فهم دین» میگوییم، معتقدیم که عقل و کتاب و سنت و اجماع، منابع هستند. سیره یا همان سنت است که در آنجا بحثی نیست و در این صورت جزئی از سنت و یا معادل آن است. اما به نظر میرسد که اگر ما سیره به معنایی که در بالا ذکر شد در نظر بگیریم، میتواند به صورت مستقل و در مقام تمسک به آن از باب اینکه یک منبع مستقل قلمداد شود، مورد توجه خاص قرار گیرد.
البته از این جهت اهتمام کمی به امر سیره داشتیم، و معمولاً به صورت نقلی و یا تحلیل محتوا به سیره پرداختهایم و کاربرد سیره را در فهم دین و به ویژه در قلمروی فعل و افعال و حوزهی حکمت عملی کمتر به سیره پرداختهایم و گویی سیره را منبع و حجت ندانستهایم. ذخیرهی عظیمی که با این عنوان داریم، هرچند مشکلات خاص خود را دارد و برخلاف حدیث مشکل سندی دارد و گاه مشکلات دلالی نیز دارد، اما به هر حلا میتواند مورد توجه قرار گیرد و اگر در مقام استنباط علوم انسانی اسلامی و در مجموع حکمت عملی دینی مورد استفاده قرار گیرد، مبحث مبانی دلالتگری این مقوله مسئلهی بسیار مهمی است.
به هر حال سیره هم مبانی فلسفی دارد و هم مبانی عرفی. فعل مبنا دارد و میتوان چیزی به نام «فلسفهی فعل» را عنوان کرد. همچنین مبانی عقلایی دارد. در فرهنگ عقلا و رویّهی عقلائیه، سیره هم به عنوان شاخهای از فعل و هم به مثابه یک دستگاه میتواند مورد توجه قرار گیرد و دلالتهایی از آن به دست بیاید.
همچنین بحث از حجیت معرفتشناختی سیره. آیا سیره به لحاظ معرفتشناختی دالّ است؟ دلالت غیردینی و فراتر از دلالت دینی هم دارد؟ سپس مسئلهی حجیت دینی و اصولی آن.
جایگاه کلامی سیره. چون سیره از اولیای الهی و معصوم صادر میشود مباحث کلامی آن علاوه بر مباحث فلسفی، عرفی و معرفتشناختی باید مورد بررسی قرار گیرد.
گسترهی دلالی سیره. علاوه بر اینکه آیا خود سیره به لحاظ معرفتشناختی دال هست یا نیست، و یا به لحاظ دینی حجت هست یا نیست، این بحث که در کجا کاربرد دارد؟ آیا سیره در حوزهی عقاید هم کاربرد دارد؟ آیا میتوان به سیره در گزارههای عقیدتی تمسک کرد و یا تنها در حوزهی احکام و اعتباریات کاربرد دارد؟ گسترهی دلالی سیره میتواند محل بحث باشد. البته در حوزهی احکام و اخلاق و نه در حوزهی عقاید و علم، یعنی قضایا و گزارههای واقعمند گزارشگر از واقع.
مبانی و شیوههای احراز سیره. چگونه میتوان سیرهبودن سیره را اثبات کرد؟ هرآنچه که در کتب تاریخی آمده و ادعا شده سیره است، سیرهی نفسالامری قلمداد نمیکنیم. درست است که در کتب سیروی آمده است، اما سیره نیست. مثل احادیثی که در کتب حدیثی آمده که باید سند آن را بررسی کنیم تا احراز شود که سنت واقعی است، یعنی سنت مَحکی است و همان چیزی است که در نفسالامر از معصوم صادر شده است. به این ترتیب بحث از طرق و شیوههای احراز و روششناسی اثبات سیرهبودن یک گزارش تاریخی بحث بسیار مهمی است.
روشها و شیوههای احراز سیره نیز بحث مهمی است. چگونه سیره را فهم کنیم و معنای آن را ابراز و آشکار کنیم؟ همانند بحثهایی که درخصوص کل سنت و یا سایر منابع همانند کتاب مطرح میشود. راجع به کتاب همین بحث را داریم که مثلاً تحریف شده یا خیر؟ مباحث تدوین را بحث میکنیم. قرائات را بحث میکنیم و سپس راجع به دلالت کتاب بحث میکنیم. دلالت سنت و شیوههای ابراز و استخراج معنا و تحلیل محتوای سیره بحث بسیار مهمی است.
بسامدسنجی و ظرفیتشناسی سیره. سیره میتوان به مدد معرفت دینی بیاید و بخشی از معرفت دینی را به کمک سیره به دست بیاوریم. منابع بسیاری هست که ما به آنها نپرداختهایم. ما وقتی از سنت یاد میکنیم، ذهن ما معطوف است به مجموعهی نقلهایی که در کتب حدیثی خاص نقل شده است. اما هرگز فکر نمیکنیم ادعیهی مأثوره هم جزئی از سنت هستند. و یا هرگز فکر نمیکنیم که پارهای از احادیث را داریم که از انبیاء سلف به دست ما رسیده است که اگر بتوانیم مشکل سندی آنها را رفع کنیم، در فهم معرفت دینی و الهی قابل بهرهبرداری هستند.
در مسئلهی سنت هم همین وضعیت است. ظرفیت عظیمی در سنت نهفته است. ممکن است بگوییم سنت نوعاً مشکل سندی دارد، و مثل حدیث موثق نمیتوان با آن مواجه شد، اما بسا بتوانیم حجیتی دست و پا کنیم. همانطور که بعضی بزرگان ما به بعضی شیوهها تمسک میکنند، مثل اطمینان عقلائی و یا تراکم ظنون، ما هم حجیتی پیدا کنیم. مرحوم شیخ عناصری مقولهای به نام «تراکم ظنون» را مطرح میکند، به این معنا که مجموعهی ظنونی که فراهم آمده و انباشته شده اگر تکتک دیده میشد حجیتی نمیداشت و نمیتوانستیم به آن تمسک کنیم، اما مجموعهای ظنون وقتی بر هم انباشته میشوند و این در حالی است که مجموعهی این ظنون انباشته هیچیک ظن خاص نیست که همانند خبر موثق دلیل خاص داشته باشد، بلکه انباشت ظنون انسان را به واقعیتی متصل میکند و میتوان به آن تمسک کرد. چه بسا بتوان از این دست قواعد وضع کرد و از انباشت سیره چیزی را به دست آورد. شبیه به تواتر مضمونی که در آن خیلی به سند توجه نمیشود و در آنجا مضمون و تراکم مضمون واحد که یکدیگر را تأیید میکنند ما را به سمتی جهت میدهد و هدایت میکند. به هر حال بحث بسامدسنجی و ظرفیتشناسی سیره در تولید معرفت دینی، بحث بسیار مهمی است.
درخصوص دانشنامهی نبوی(ص) هنگامی این بحث پیش آمد که در چهارده خُردهنظامی که طراحی شده، به کمک سیره و یا فراتر از آن سنت، بخواهیم نظام حقوقی و یا اخلاقی مدیریت را طراحی کنیم، گاهی در بعضی از حوزهها که وارد میشدیم، گسترهی سیره حیرتآور است و ما در طی قرون و تاریخ از کنار این مجموعهی سندی گذشتهایم و به آن توجه نکردهایم.
مبحث دیگر نسبت سیره با دیگر مدرکات و مدارک است. نسبت سیره به عقل، نسبت سیره به فطرت، نسبت سیره به مدارک دیگری چون قرآن، به سنت (اگر سنت غیر از سیره باشد)، به اجماع، به شرایع پیشین، نسبت سیره به شهود، نسبت سیره به منبعوارههایی که بعضی فرق آن را قبول دارند، مثل عرف، قیاس، مصالح مرسله، استحصان، سد ذرایع، اجماعات خاص و… که بحث بسیار مهمی است و طبعاً اگر بخواهیم سیره را در جایگاه منبع بنشانیم باید با دیگر منابع و یا منبعواره باید نسبتسنجی شود.
پیشنهاد من در محضر اساتید ارجمند تاریخ و سیره این است که ما به یک شاخهی مطالعاتی، معطوف به مبانی سیره، تحت عنوان «فلسفهی سیره» باید بپردازیم که اگر چنین بشود و دانش و شاخهی معرفتیی با این عنوان شکل بگیرد، پیامدهای معرفتی و منطقی فراوانی در فهم سیره، کاربرد آن، گسترهی کارآیی سیره و… خواهد داشت. والسلام.