تحول علوم انسانی و رسالت حوزه

این ایام موضوع تحول در علوم انسانی مطرح است. قبل از طرح چند نکته پیاپی و پیوسته‌ای که در این زمینه بناست عرض کنم، این نکته پیشینی را می‌گویم که همه قبول داریم، شرافت علم به موضوع آن علم بسته است و در فلسفه و علم کلی، الهیات بالمعنی‌الاخص و یا در کلام می‌گوییم چون موضوع درحقیقت الوهیت است و مباحث لاهوتی، این دانش شرف ذاتی دارد نسبت به همه دانش‌ها چون موضوع آن، شرف ذاتی و برتری بر همه موضوعات دیگر علوم دارد. در علوم انسانی هم می‌شود گفت که چون انسان اشرف مخلوقات است، بعد از الهیات، چون موضوع علوم انسانی، انسان است و اشرف علوم است.

از یک زاویه دیگر با نگاه اسلامی به انسان و در نگرش انسان‌شناختی اسلامی می‌توان گفت انسان‌شناسی جزئی از الهیات است و انسان مجلای الهی است و به این اعتبار، مرتبه این دسته از علوم، نظیر و یا قرین به مرتبه الهیات است.

دیگر علوم به حس و محسوسات و فیزیک و وجه فیزیکال وجود عنایت دارند و می‌پردازند، نیازهای فیزیکی، حسی، مادی و صوری و دنیوی صرف انسان را برمی‌آورند ولی علوم انسانی اگر علوم انسانی باشد به وجه متافیزیک و فطرت و وجه ذاتی انسان اهتمام دارد و نیازهای ذاتی و ماهوی واقعی آدمی را برمی‌آورد.

این نکته را مقدمتاً عرض کردم، ولی چند نکته را که به هم پیوسته هستند، در اهمیت تحول در حوزه علوم انسانی عرض می‌کنم. در فلسفه علم یکی از مسائل مهم، آن مبحثی است که ما طلبه‌ها با تعبیر تمایز علوم با آن آشنا هستیم. نزاع‌های دیرینی است که تمایز علوم به چیست؟ آیا به موضوع است؟ آیا به غایت است، آیا به روش است؟ و به چه چیزی است؟ چه زمانی یک علم، علم تلقی می‌شود؟ چه زمانی یک علم مستقل می‌شود؟ در توسعه معرفت و تجزیه آن، مستقل می‌شود؟ در توسعه معرفت و تجزیه آن چه زمانی یک حوزه معرفتی چونان یک دستگاه مستقل به مثابه یک علم انگاشته می‌شود؟ تمایز و جدایی یک معرفت یا حوزه معرفتی از دیگر حوزه‌ها به چیست؟

مطلع هستیم یکی از خطاهایی که شایع است و گاه بعضی بزرگان هم دچار آن می‌شوند، خلط میان علوم حقیقی و علوم اعتباری است و نزاع می‌کنند و تلاش می‌کنند، حتی در علوم اعتباری هم چونان علوم حقیقی داوری کنند و یک بار می‌شنوند که بزرگی همچون امام(ره) می‌فرمایند علم اصول موضوع ندارد، تا وحدت و انسجام آن و هویت آن و از سوی دیگر تمایز آن با دیگر علوم به موضوع آن باشد، تعجب می‌کنیم. طبعاً علوم حقیقی با علوم اعتباری تفاوت‌های بسیاری دارند و یکی از نقاط تفاوت آنها در همین مسئله تمایز علوم است. علوم حقیقی دارای موضوع حقیقی هستند و علوم اعتباری دارای موضوع اعتباری‌اند و موضوع آنها اعتباری‌ست.

در مسئله تمایز علوم از یکدیگر طبعاً بین دو دسته از علوم نمی‌توان به حکم واحد، حکم کرد، هم در علوم حقیقی و هم در علوم اعتباری مُصر باشیم که تفاوت و تمایز احیاناً در موضوع است، بسی بتوان گفت در علوم حقیقی توقع می‌رود که تمایز علوم به موضوع باشد، اما مثلاً در علوم اعتباری اگر تمایز را به اغراض بدانیم ایرادی ندارد و حتی کمتر از اغراض.

علوم انسانی در زمره علوم حقیقی است، چون موضوع آن یک حقیقت نفس‌الامری است و طبعاً هویت این دسته از علوم را موضوع آن تعیین می‌کند. تشخص و تمایز این علوم در گروه موضوع آنهاست. درنتیجه بسته به اینکه ما چه تلقیی از انسان داشته باشیم، علوم انسانی متناسب با آن تلقی را فراچنگ خواهیم داشت و این مکتبی که برای انسان هویت عبداللهی و خلیفهًْ‌اللهی قائل است. من اینجا تذکر می‌دهم که تصور می‌کنیم مرتبه متعالی آدمی به این است که از او به خلیفهًْ‌الله تعبیر کنیم. معمولاً در مقابل نظریه‌های اومانیستی و در بیان مرتبت و منزلت و مِکانت انسان در نگاه اسلام، می‌گوییم اسلام، انسان را خلیفهًْ‌الله می‌داند، یعنی مرتبه بالایی است. ولی غالباً غافل هستیم از اینکه مرتبه خلیفهًْ‌اللهی سرچشمه می‌گیرد از یک مرتبه دیگری که حقیقی‌تر است و نتیجه آن مرتبه است، آن وجه است یا آن هویت و وصف است. و آن وصف و شأن و هویت عبداللهی انسان است. هرچه عبدالله‌تر، خلیفهًْ‌الله‌تر است. درحقیقت شأن اساسی انسان را ما در عبادت و عبودیت او می‌دانیم. چون عبدالله است مهم است. چون عبدالله است خلیفه خداست، گرچه مستحضر هستید که آیات بیست و نه تا سی‌وچهار سوره بقره محل بحث و نزاع است و نظری آنجا علامه طباطبایی دارد که مقام خلیفهًْ‌اللهی مال همه انسان‌هاست و بحث از نوع انسان است، بعضی گفته‌اند مراد در آنجا فقط آدم(ع) است، و ایشان استدلال می‌کند که سفک دماء و فساد که آدم(ع) مرتکب نشد، همه و دیگران مرتکب می‌شوند. بنابراین شأنی که آنجا آمده است مربوط به همه انسان‌هاست. اما این استعداد و قوه است و فعلیت آن به تحقق مرتبه عبداللهی است.

آیا مکتبی که برای انسان هویت و مرتبت عبداللهی ـ خلیفهًْ‌اللهی قائل است، با آن مکتبی که انسان را خودبنیاد می‌انگارد و او را گسسته از کانون هستی و آگاهی و بریده از جهان ملاحظه می‌کند و او را خودبنیاد می‌انگارد و به تعبیر عامیانه یک موجود از زیر بته بیرون آمده. کس و کار و تیره و تبار ندارد در هستی. و شأن آدمی را تا حد یک نوع از حیوان تنزل می‌دهد، همه هم و غمّ و کوشش و کشش و تلاش و جوشش آدمی را در تأمین شکم و شهوت او می‌پندارد، این دو دیدگاه آیا می‌توانند یک نوع علوم انسانی داشته باشند؟ آیا بر این دو پایه اگر بناست، علوم انسانی، علوم انسان باشد، محور و مدار در علوم انسانی نگاه به انسان باشد، بنا باشد که ما علوم انسانی را برگرفته از انسان‌شناسی داشته باشیم، آیا این دو مبنا هیچ‌ تفاوتی با هم نخواهند داشت که علوم انسانی بر کدام از این دو مبتنی باشد؟ ظاهراً روشن است که علوم انسانی اگر مبتنی بر نگاه اول باشد، طوری و در نگاه دوم طرزی دیگر خواهد شد.

فاصله بین دو گفتمان و دو پارادایم معرفتی مبتنی بر آن دو مبنا و زیرساخت و دو نگاه به انسان، فاصله بین دو دانش است که موضوعشان با هم متفاوت باشد. اگر بناست تمایز علوم به تفاوت موضوع آنها باشد، تلقی و تعریف از انسان در مکتب ما و در اسلام با تلقی و تعریف آن در تفکر غربی آنقدر متهافت و بلکه متناقض و پارادوکسیکال است که علم مبتنی بر هریک از این دو درست مبتنی مانند علم مبتنی بر دو موضوع است. اشتراک لفظی بین انسانی که اسلام می‌گوید با انسانی که غرب مطرح می‌کند وجود دارد، اشتراک معنوی و ماهوی نیست.

درنتیجه علوم انسانی غربی با علوم انسانی اسلامی و دینی دو علم‌اند و دو عالم‌اند. من اخیراً از بعضی اساتید شنیدم که چرا با علوم انسانی مخالفت می‌‌کنیم و با علم مخالفت می‌کنیم، چرا می‌خواهیم علوم انسانی را برچینیم؟ یا محدود کنیم؟ چه تفاوت می‌کند، علوم انسانی، علوم انسانی است. علم، علم است و علم دینی و غیردینی ندارد. من خیلی تعجب کردم که چطور این‌گونه تلقی‌ها در دانشگاه‌های ما توانسته راه پیدا کند و مطرح شود، چه کسی با علوم انسانی مخالفت می‌کند؟ مگر مخالفت با علوم انسانی قراردادی است و علوم انسانی قراردادی است که کسی بتواند مخالفت کند و مگر می‌شود علوم انسانی را برچید.

علوم انسانی از نوع علوم حقیقی است. ما اصلاً با علوم انسانی زندگی می‌کنیم. علوم انسانی همان انسان است، انسان نظری است، همان‌گونه که فرهنگ علوم انسانی انضمامی است. ابعاد و مسائل انسان آنگاه که به نحو نظری توصیف شود، می‌شود علوم انسانی. آنگاه که علوم انسانی در صحنه حیات آدمی تحقق پیدا کند، می‌شود فرهنگ. فرهنگ، علوم انسانی انضمامی است، علوم انسانی، انسان انتزاعی است. کسی سر مخالفت با علوم انسانی ندارد. مخالفت با علوم انسانی، مخالفت با انسانیت است. بحث بر سر علوم انسانی نیست. کسی با علوم انسانی مخالفت نمی‌کند، با پاره‌ای نظریه‌ها و مکتب‌ها در برخی از رشته‌های علوم انسانی ما مسئله داریم. اگر حسابداری جزء علوم انسانی به حساب بیاید، کسی با حسابداری مشکل ندارد. همه رشته‌های علوم انسانی مسئله ما نیستند. جامعه‌شناسی، حقوق، تا حدی مدیریت، روان‌شناسی و علوم تربیتی، این چند علم هستند که مشکل داریم. مشکل ما هم در آن نگاه مبنای به علم است. در مقاله مختصری که با عنوان معیار علم دینی نوشتیم، هشت معیار، که به دو دسته ماهوی و هویتی تقسیم شده‌اند برای دینی تلقی شدن علم آنجا عرض کردیم. علم دینی، کدام علم است؟ معیار علم دینی چیست؟ یکی از معیارها آن است که گزاره‌های علمی از نصوص به دست بیاید. ما گزاره‌های علمی فراوانی در آیات و روایات داریم. این معیار، معیار نصی و منصوص است. اینکه متافیزیک علم دینی باشد یا غیردینی، از آنجا علم دینی و غیردینی آغاز می‌شود. غایت، روش و منطق موجه و معتبری که دین به آن اعتبار بخشیده باشد، اگر به کار بسته شد و دانش به دست آمد می‌شود دینی. ما با علوم سر ناسازگاری نداریم و نمی‌شود با علوم انسانی مخالفت کرد. اصولاً علوم انسانی مخالفت‌بردار نیست. در اختیار ما نیست، تحت اراده ما نیست، از جنس علوم نظری و حکمت نظری است و خارج از اراده آدمی‌ست. نمی‌خواهیم قرارداد کنیم. علم به یک بخشی از تکوین است. مسئله این است که «کدام انسان و کدام علوم انسانی».

علوم انسانی اگر چنین است که بسته به انسان‌شناسی است و در گرو انسان‌شناسی است، اگر انسان‌شناسی اسلامی بود و انسان اسلامی دیده شد، علوم انسانی، اسلامی خواهد شد. بنا نیست همه مطالب را از نصوص و ظواهر آیات و روایات استفاده کنیم، هرچند که بسیار است، اما بنا بر این نیست و تنها معیار علم دینی هم این نیست. شما اگر با منطق دینی و منطق معتبر و موجه از نگاه دین با حقیقت شدید و تولید معرفت شد این دینی است. اصول فقه ما که اصیل‌ترین علم ماست و فقه ما که ناب‌ترین دانش دینی ماست، مگر مولود اصول و اصول مگر همه قواعد و گزاره‌های آن مستند بر آیات و روایات است؟ بسیاری قواعد عقلی در آن است، بسیاری قواعد عقلایی در آن است.

اما علوم انسانی در گرو انسان‌شناسی است. به تعبیر دیگر علوم انسانی هویتش را از فلسفه علوم انسانی به دست می‌آورد. فلسفه علوم انسانی، نگاه فلسفی به انسان است و فلسفه انسانی است، به این ترتیب انسان‌شناسی جزئی از اسلام‌شناسی است و انسان‌شناسی اسلامی مثل خداشناسی و هستی‌شناسی اسلامی است. جهان‌شناسی اسلامی جزئی از اسلام‌شناسی است. جزئی از کلام است. به زبان زمان اگر بخواهیم مراجعه کنیم، ملاحظه می‌کنید، علامه شهید استاد مطهری، مؤسس کلام جدید ایرانی ـ شیعی و ایرانی ـ اسلامی، مجموعه جهان‌بینی ایشان را ملاحظه کنید، برای اولین‌بار یک فصلی از کلام را گذاشت انسان‌شناسی. ایشان با توجه این کار را کرد. آقای مطهری به نظر ما مؤسس کلام جدید شیعی است و خودآگاهانه این تأسیس را انجام داده است. کلامِ شیعیِ عقلیِ معطوف به اجتماع، معطوف به رفتارهای جمعی انسان و حیات اجتماعی انسان، کلام اجتماعی است. شاخص‌هایی است که کلام ایشان دارد. ایشان در یک مقاله‌ای این طرح را مطرح می‌کند که ما به کلام جدید نیازمندیم و کلام جدید باید دارای این ویژگی‌ها باشد و از جمله فصل انسان‌شناسی را جزئی از کلام قلمداد می‌کند‌، بعد مجموعه جهان‌بینی و عدل الهی و امثال این کتاب‌ها را تدوین می‌کند که درحقیقت نمونه‌هایی از کلام جدید مؤسَس ایشان به حساب می‌آید.

علوم انسانی یا تحول در علوم انسانی در گرو انسان‌شناسی دینی است. انسان‌شناسی بخشی از اسلام‌شناسی است و لذا کار اسلام‌شناسان است. پایداری انقلاب، رهبری معظم و فرهیخته فرمودند که در گروه تحول در دانشگاه‌هاست و اسلامی شدن دانشگاه‌ها. اسلامی شدن دانشگاه‌ها هم در گروه اسلامی شدن علوم انسانی. ما با فیزیک و شیمی مشکل اول نداریم، گرچه حتی فیزیک و شیمی اسلامی نیز به عقیده من غیر از فیزیک و شیمی سکولار است. آنجا هم سکولار و دینی داریم ولو بسیاری افراد نپذیرند و یا احیاناً استهزاء کنند که مثلاً آب اسلامی و غیراسلامی مگر داریم؟ ما حالا در حوزه علوم انسانی که کمتر کسی می‌تواند انکار کند که دینی و سکولار دارد بحث می‌کنیم. اگر دانشگاه‌های ما اسلامی شد دوام و قوام انقلاب تضمین شده است والا روی آب هستیم. سی سال هم گذشته. اسلامی شدن دانشگاه‌ها در گروه تولید علوم انسانیِ اسلامی است. تولید علوم انسانیِ اسلامی هم منتظر حوزه است.

در همایش ملی نخبگان بحث داشتم بعد از سخنرانی پرسش و پاسخ بود که چند سئوال کردند من خواستم تلویحاً پاسخ بدهم دیدم نمی‌شود، گفتند چه کسی باید مشکل علوم انسانی را حل کند که در جمع ناچار شدم بگویم حوزه، حوزه باید وارد صحنه شود. همه چیز، دین مردم، انقلاب، نظام و استقلال ایران در گروه تولید علوم انسانیِ اسلامی است. حوزه الان مسئولیت و رسالت سنگینی بر دوش دارد. رسالت تاریخی که هیچ‌وقت تاریخ چنین فرصت و رسالت ثقیلی بر دوش حوزه نیافتاده بوده.

حوزه باید چه کار کند. چند پیشنهاد می‌دهم. ما آن اهتمامی که به امر عامه مردم داریم که البته در حد کفایت نیست، به مسائل نخبوی و نخبگان حوزه ما اهتمام ندارد. حل معضل علوم انسانی، حل بزرگ‌ترین معضل جامعه نخبوی ایران است. واگرنه همه چیز به باد خواهد رفت.

ما کارهای اساسی باید انجام بدهیم؛ باید رشته‌های تخصصی را در حوزه گسترش بدهیم. چرا سخت می‌گیریم و تعلل می‌کنیم؟ البته ما از آقایان تشکر می‌کنیم و همین‌جا اعلان می‌کنم که دوستان ما در حوزه قم همین هفته مجوز تأسیس آموزش عالی حوزوی را به حوزه علمیه امام رضا(ع) دادند که این امتیاز بسیار بزرگی است به جهت توسعه رشته‌های تخصصی چون در کل کشور دو مؤسسه فعلاً بیشتر نداریم، مؤسسه‌ای که تحت اشراف آیت‌الله جوادی آملی دام ظله مجوز گرفته و یکی هم حوزه علمیه امام رضا(ع) که از دوستان تشکر کنیم.

ولی در کلان عرض من این است که راهکار همین است. ما باید رشته‌های تخصصی در حوزه علوم انسانی با مبانی و منطق اسلامی به سرعت توسعه بدهیم. مدینین دانشگاهیان که بسیار هم هستند، هرچه هم که باشند در همان قلمرو و فضا و فرهنگ درس خوانده‌‌اند. در غرب درس خوانده‌‌اند یا کتب ترجمه غربی یا نظریه‌های ترجمه‌شده غربی را می‌خوانند. نمی‌توان توقع داشت که آنها علوم انسانیِ اسلامی تدوین کنند و خودشان هم چنین ادعایی ندارند. الان این مهم نظیر واجب عینی است برای حوزه و حوزویان. بر اشخاص کفایی است، بر کل حوزه واجب عینی است.

۱٫ طراحی منطق استنباط و اصطیاد علوم انسانی

۲٫ تولید فلسفه‌های علوم انسانی مستند به نصوص و منطق معتبر دینی

۳٫ تولید نظریه‌های علوم انسانی

۴٫ توسعه رشته‌های تخصصی برای تربیت مدرس و محقق متخصص علوم انسانی ـ اسلامی

۵٫ تألیف متون درسی دانشگاهی. می‌گوییم چرا جوانان و دانشگاهیان سکولار بار می‌آیند، به نظر من ما مقصر هستیم، چند متن درسی ما تهیه کردیم و در اختیار دانشگاه گذاشته‌ایم؟ یکی از دانشگاه‌های سراسری ما را چند سال پیش دعوت کرد و گفتند دو هزار و صد عنوان متن درسی ماست، هشتاد درصد آنها به درد نمی‌خورد. ما دست استمداد به سمت شما دراز می‌کنیم، شما همه اینها را تدوین و جایگزین کنید.

تولید متون درسی، تربیت مدرسان و توسعه رشته‌های تخصصی برای اینکه مدرس تربیت کنیم. باید مدرس مؤمن تربیت کنیم. اگر مدرس مؤمن نبود، قرآن تدریس کند از آن شرک بیرون می‌آید. اگر استاد متدین بود، اگر نیچه تدریس کند که شعار او خدا مرده است بود، مؤمن تربیت می‌کند. مدرس خیلی نقش دارد و ما باید به دانشگاه‌ها مدرس بدهیم ولی طلبه‌های ما نباید بروند و دانشگاهی بشوند، طلبه باید برود و به دانشگاهیان درس بدهد. نرود دانشگاهی بشود و عضو هیأت علمی معمم شود و هیچ خاصیت طلبگی نداشته باشد. ریشه را در حوزه حفظ کند، وابسته به حوزه باشد و درس بدهد و دوباره بازگردد به حوزه. بگویند استاد حوزه علمیه آمده است و در دانشگاه درس می‌دهد. نه اینکه مثل بعضی دوستان ما که به دانشگاه‌ها رفته‌اند و تنها لباسی بر تنشان مانده است. این خود یک آفت است.

۶٫ استقراء و اصطیاد کهن که در منابع ما فراوان است. مرحوم آقای جعفری اهل ادبیات و فلسفه بود و می‌گفتند که تمام نظریه‌های علوم انسانی را از همین ادبیات فارسی می‌شود اصطیاد کرد و درآورد و درست هم می‌گفت. بنده هم تأیید می‌کنم. روزهای آخر ایشان خیلی ناراحت بود و می‌گفتند که من هرچه می‌گویم کسی گوش نمی‌کند، گفتم یک جمعی را راه می‌اندازیم برای کار که ارتحال ایشان پیش آمد. بعد از ارتحال دیدم که نامه مفصلی برای آقا نوشته‌اند و همین مطلب را مطرح کرده‌اند.

منابع ما پر از نظریه‌ها است که باید اصطیاد و استخراج و طبقه‌بندی شود و برود در متون درسی فعلی. ما نمی‌گوییم نظریه‌ها و مکاتب علوم انسانی دیگر را تدریس نکنیم، بلکه می‌گوییم نظریه‌های خودمان را هم تدریس کنیم.

۷٫ باید نهضت نقد بومی و بیگانه راه بیاندازیم. جرأت نقد داشته باشیم

۸٫ مطالعات تطبیقی و بینامکاتبی

۹٫ تأسیس کرسی‌های تخصصی نظریه‌پردازی در حوزه علوم انسانی

۱۰٫ تشکیل قطب‌های علمی

۱۱٫ انتشار مجلات علمی ـ تخصصی در حوزه علوم انسانی از پایگاه حوزه، یعنی طلبه‌ها بنویسند و مدرسه‌‌های ما منتشر کنند و دانشگاه‌ها که البته آنها هم باید چنین کنند. اما جایی که توقع می‌رود تولید معرفت اسلامی در قلمرو علوم انسانی بکند حوزه است.

رسالت بسیار سنگین است ولی من می‌دانم بزرگ‌ترها حاجت به این مباحثی ندارند ولی می‌دانم طلبه‌های جوان این مطالب را می‌گیرند و در ذهنشان می‌ماند. من خاطرات زیادی دارم که بزرگان یک مطلبی را مطرح کردند و در ذهن من جرقه زد و هنوز در ذهن من باقی است و گاهی احساس می‌‌کنم منشأ بسیاری از چیزها شده است.

امیدواریم خداوند متعال به همه ما توفیق انجام وظیفه چنان که شاید و باید کرامت فرماید.

راهبردهای تولید علوم انسانی اسلامی در حوزه

علی‌رغم منزلت حکمت اسلامی میان نخبگان مسلمان، نفوذ سنتی فقه اسلامی در میان مؤمنین و تأثیر نسبی اخلاق اسلامی بر حیات مسلمانان، آنچه امروز «ذهن»، «زبان» و «زندگی» آحاد جامعه‌ی ما را مهندسی می‌کند، مع‌الاسف علوم انسانی وارداتی است.


در نخستین همایش «حوزه‌های علمیه و علوم انسانی اسلامی» مطرح شد:

راهبردهای تولید علوم انسانی اسلامی در حوزه

آیت‌الله رشاد گفت: علی‌رغم منزلت حکمت اسلامی میان نخبگان مسلمان، نفوذ سنتی فقه اسلامی در میان مؤمنین و تأثیر نسبی اخلاق اسلامی بر حیات مسلمانان، آنچه امروز «ذهن»، «زبان» و «زندگی» آحاد جامعه‌ی ما را مهندسی می‌کند، مع‌الاسف علوم انسانی وارداتی است.

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی: آیت‌الله علی‌اکبر رشاد، رئیس شورای حوزه‌های علمیه‌ی استان تهران در نخستین همایش «حوزه‌های علمیه و علوم انسانی اسلامی» که ششم اسفند‌ماه در محل دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی برگزار شد، به بیان راهبردهای حوزه‌های علمیه برای تحول در علوم انسانی پرداخت و گفت: برای تولید علوم انسانی اسلامی در حوزه، در سه ساحت باید اقدام و اهتمام شود:

۱٫ فرهنگ‌سازی،
۲٫ نظریه‌‌پردازی،
۳٫ نهادسازی (سیاست‌گذاری، برنامه‌ریزی و مهندسی فعالیت‌ها).
تولیت حوزه‌ی علمیه‌ی امام رضا(ع) فهرست اقدامات مربوط به این سه حوزه را به ترتیب زیر مطرح کرد:
۱٫ جلب توجه حوزه‌ به جایگاه بی‌بدیل و فوق‌العاده تعیین‌کننده‌ی علوم انسانی در مهندسی حیات انسان معاصر، و معضلات خسارتبار ناشی از سیطره‌ی علوم انسانی وارداتی بر «ذهن»، «زبان» و «زندگی» مسلمین، و به حاشیه رانده‌شدن فلسفه، فقه، و اخلاق اسلامی.
۲٫ ایجاد انگیزه‌ و عزم جمعی مبادی امور و نخبگان حوزوی برای تحول در علوم انسانی و درک درست از تحول؛ با توجه به بدفهمی‌ها و بدفهمانی‌های خودآگاه و ناخودآگاهانه‌ای که از این آرمان عظیم در جامعه‌ی نخبگانی وجود دارد.
۳٫ تأسیس منطق تولید علوم انسانیِ اسلامی، با توجه به ظرفیت‌های دانش اصول.
۴٫ تأسیس و توسعه‌ی دانش انسان‌شناسی.
۵٫ تأسیس و توسعه‌ی فلسفه‌ی اسلامی علوم انسانی و فلسفه‌‌ی مضاف خاصِ یکان‌یکان علوم انسانی اسلامی.
۶٫ ارائه‌ی منطق طبقه‌بندی علوم و علوم انسانی، براساس تعریف و تلقی مختار از علم و علوم انسانی.
۷٫ اشراب مباحث علوم انسانی در سراسر نظام آموزشی حوزه. امروز علوم انسانی یا اجتماعی بمعنی‌الخاص، در نظام آموزشی حوزه غایب است که از رهگذر گرایشی‌کردن مدارس علمیه، در حاشیه و خارج از سازمان رسمی حوزه، به‌جای دائرکردن مراکز تخصصی سطح دو و سه (آن هم به‌شدت ضعیف و حقیقتاً غیرتخصصی) می‌توان به این مهم دست یافت.
۸٫ تأسیس مدارس عالی تخصصی (بمعنی‌الکلمه).
۹٫ دائرکردن کرسی‌های خارج فقه مضاف.
۱۰٫ تقویت مؤسسات پژوهشی که اکنون در حاشیه‌ی حوزه و بیرون از نهاد رسمی آن فعال هستند.
در ادامه رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی، به شرح راهبردهای پیشنهادی خود پرداخت.

صحنه‌گردان ذهن و زبان و زندگی ما علوم انسانی وارداتی است

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی افزود: علی‌رغم منزلت حکمت اسلامی میان نخبگان مسلمان، نفوذ سنتی فقه اسلامی در میان مؤمنین و تأثیر نسبی اخلاق اسلامی بر حیات مسلمانان، آنچه امروز «ذهن»، «زبان» و «زندگی» انسان آحاد جامعه‌ی ما را مهندسی می‌کند، مع‌الاسف علوم انسانی وارداتی است.
آیت‌الله رشاد، با بیان اینکه شاید یکی از اساسی‌ترین چالش‌ها در عصر ما تقابل علوم سیاسی وارداتی با معرفت سیاسی اسلامی است، تصریح کرد: علوم انسانی درحقیقت مجموعه داشته‌های زندگی آدمی با شئون انسانی است و صحنه‌های فردی و جسمی انسان توسط این علوم مدیریت می‌‌شوند؛ در حال حاضر نیز در تمام جهان، و حتی جهان اسلام و ازجمله کشور ما، این علوم انسانی است که ذهن و زبان زندگی و مردم و مسلمان را مهندسی کرده و جهت می‌دهد.
وی با اشاره به نقش پررنگ‌تر علوم انسانی وارداتی در زبان و گفتار جامعه پس از گذشت ۳۷ سال از انقلاب اسلامی و مهندسی و اداره‌ زندگی مردم توسط آن در این مدت، اظهار کرد: اگر حوزه بداند که چگونه با حضور علوم انسانی وارداتی از صحنه پس‌زده شده است و اهمیت این مسئله، درک و معضلات ناشی از ورود علوم انسانی غربی تبیین شود، خودبه‌خود دغدغه‌ی‌ تحول در علوم انسانی حوزه پدید خواهد آمد.
رئیس شورای حوزه‌های علمیه‌ی استان تهران ادامه داد: اگر جذب حوزویان به علوم انسانی و مخاطراتی که ناشی از سلطه‌ی علوم انسانی وارداتی است، اتفاق نیفتد هیچ توفیقی برای تحول علوم انسانی نمی‌توان داشت.

ابتدا باید اهمیت علوم انسانی درک شود

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی عنوان کرد: ابتدا باید اهمیت علوم انسانی درک شود، سپس معضلات ناشی از سیطره‌ی علوم انسانی وارداتی تبیین گردد و پس از آن تغییر و تحول در علوم انسانی ایجاد خواهد شد.
آیت‌الله رشاد با انتقاد از نبود دغدغه‌ نسبت به حضور نهادی حوزه در علوم انسانی و عدم حساسیت متن حوزه به آن عنوان کرد: مؤسسات و مراکز علمی و پژوهشی خوبی در حاشیه‌ی حوزه به‌وجود آمده‌اند که متأسفانه حوزه آنها را به‌عنوان جزئی از بدنه‌ی خود به رسمیت نمی‌شناسد
ایشان در ادامه گفت: متن و خود نهاد حوزه‌ی علمیه، هنوز آن‌چنان که باید با این مسئله درگیر نیست و می‌توان گفت به‌صورت نهادینه هیچ‌گونه دغدغه و جدیتی در عرصه‌ی حوزه دیده نمی‌شود، اگر کسانی هم چیزی می‌گویند تنها دغدغه‌های شخصی آنهاست؛ درواقع درک اینکه تحول چیست، بسیار پیچیده است و این مسئله هنوز برای کسانی که خود متولی این امر هستند، روشن نشده است.
تولیت حوزه‌ی علمیه‌ی امام رضا(ع) با بیان اینکه مبانی ما غنی است، اما حکمت ما معطوف به کاربرد مورد مطالعه قرار نگرفته است، ادامه داد: اذعان داریم که حکمت ما غنی و عمیق است، اما این حکمت باید تبدیل به عرصه‌های خُرد شود و در ادامه تبدیل به مبانی برای هر عرصه‌ شود تا در نهایت چیزی که از آن به فلسفه‌ی مضاف تعبیر می‌شود، به دست آید.

چهار لایه‌ی‌ ضروری فعالیت حوزه در علوم انسانی

آیت‌الله رشاد با اشاره به چهار لایه‌ی‌ ضروری فعالیت برای تولید علوم انسانی در حوزه، در مرحله‌‌ی معرفت‌پردازی و تولید علم گفت: لایه‌ی اول، تأسیس مبانی است و دومین قدم، تأسیس منطق روش‌شناسی است و جز با تأسیس و تحول در مبنا و منطق، هیچ اتفاقی در قلمرو معرفت نخواهد افتاد.
آیت‌الله رشاد سومین گزینه را تولید گزاره دانست و افزود: ما باید گزاره‌های علوم انسانی را تولید کنیم، اما تا زمانی‌که تولید گزاره به تولید نظام منجر نشود، کارایی لازم را به جامعه منتقل نمی‌کند.
رئیس شورای حوزه‌های علمیه‌ی استان تهران گزینه چهارم را نظام‌پردازی دانست و ابراز کرد: باید در این چهار لایه در قلمروی علوم انسانی کار کنیم.

مغفول‌ماندن دانش زیرساختی انسان‌شناسی

آیت‌الله رشاد ازجمله دانش‌های بسیار کلیدی که مغفول مانده را دانش انسان‌شناسی دانست و ابراز کرد: لازم است مبانی این دانش در فهم‌سازی لحاظ شود.
رئیس شورای حوزه‌های علمیه‌ی استان تهران با اشاره به برخی اقدامات مدیریتی که در تحول انسانی ظرفیت‌سازی می‌کند و از سوی حوزه باید اتفاق بیفتد، افزود: در نظام آموزشی حوزه‌های علمیه‌ی ما علوم انسانی غایب است.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با انتقاد از نبود دغدغه‌ نسبت به حضور نهاد حوزه در مباحث علوم انسانی و عدم حساسیت متن حوزه به آن، عنوان کرد: مؤسسات و مراکز علمی ـ پژوهشی خوبی در حاشیه‌ی‌ حوزه به‌وجود آمده‌اند که متأسفانه حوزه آنها را به‌عنوان جزئی از بدنه‌ خود به رسمیت نمی‌شناسد.
وی در سخنانی تأمل‌برانگیز، گفت: حوزه به‌سرعت از هویت اصیل، تاریخی و سنتی خود در حال فاصله‌گرفتن و تهی‌شدن است، مجموعه‌ مدارس ما به دبیرستان‌ها یا دبستان‌هایی تبدیل شده‌اند که جمع‌هایی از نوجوان‌ها بدون وجود نظم و انسجام مطلوب وارد ‌آنها شده، مطالبی را طوطی‌وار فرا گرفته و خارج می‌شوند.

ضرورت جلب توجه حوزه به معضلات علوم انسانی وارداتی

آیت‌الله رشاد ضمن یادآوری مجدد فرهنگ‌سازی، معرفت‌پردازی، سیاست‌گذاری و مدیریت به‌عنوان راهبردهای اصلی یا اصول راهبردها برای تحول در علوم انسانی، توضیح داد: اولین قدمی که در حوزه‌ی فرهنگ‌سازی باید برداشته شود، جلب توجه حوزه و اصحاب آن به معضلات علوم انسانی وارداتی در عرصه‌های مهندسی ذهن و زندگی مردم است.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی اساسی‌ترین چالش در عرصه‌‌ی سیاست را تقابل علوم سیاسی وارداتی با معرفت سیاسی اسلامی دانست و افزود: بسیاری از نزاع‌های سیاسی که در جامعه وجود دارد مربوط به مواجهه‌ی تحصیل‌کرده‌های علوم سیاسی غربی یا افراد متأثر از آن، با کسانی است که می‌خواهند اصول سیاسی را از متن دین، صورت‌بندی کنند.
وی با بیان اینکه نظام آموزش حوزه باید آمیخته به علوم انسانی باشد و تا وقتی که علوم انسانی در حاشیه است چیزی رخ نمی‌دهد، ادامه داد: مراکز مختلف علوم انسانی که به شکل تخصصی دایره شده‌اند اکثراً بی‌رمق هستند، اگر هم موفق بوده‌اند در برخی از رشته‌ها و خارج از بدنه‌ی حوزه است.

حوزه در عرصه‌ی بین‌المللی حضور جدی داشته باشد

آیت‌الله رشاد با بیان اینکه علوم انسانی از جانب حوزه متحول نمی‌شود، گفت: ما متأسفانه جهانی نمی‌اندیشیم، اما در نگاه دیگران، اسلام در صحنه است و در همه‌ی عرصه‌های جهانی با کفر و استکبار در چالش و رودررو ایستاده است که این هویت اسلام به‌شمار می‌رود، اما معرفت اسلامی و حوزه غایب است، درواقع حوزه در عرصه‌ی بین‌المللی حضور ندارد و گاهی تنها به دادن اطلاعیه‌ای بسنده می‌شود.
رئیس شورای حوزه‌های علمیه‌ی استان تهران با بیان اینکه علوم انسانی به سه قسمت تقسیم می‌شود، ادامه داد: بایدها و نبایدها، شایدها و نشایدها و هست‌ها و نیست‌ها سه دسته گزاره‌های علوم انسانی هستند.
آیت‌الله رشاد افزود: درواقع چون علوم انسانی از ماهیت جامعه سخن می‌گویند باید سه لایه از معارفمان را که در فقه، اخلاق، و معرفت است وارد مسائل علوم انسانی کرده و تولید گزاره کنیم.
عضو هیئت علمی و رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی تصریح کرد: انقلاب اسلامی این چالش را در علوم انسانی ایجاد کرد، اما حوزه هنوز در این تقابل پیروز نشده است، از همین‌رو اگر دیر بجنبیم مغلوب خواهیم شد.

اهمیت تأسیس منطق و روش‌شناسی تولید علم

مؤسس و رئیس حوزه‌ی علمیه‌ی امام رضا(ع) تهران در توضیح اهمیت تأسیس منطق و روش‌شناسی اظهار کرد: هیچ اتفاق قابل توجهی در قلمرو معرفت نمی‌تواند بیفتد جز با تأسیس یا تحول در مبنا و منطق؛ اگر در این حوزه تحول ایجاد شود، در سایر حوزه‌ها و لایه‌های زیرین تحول به‌صورت قهری ایجاد می‌شود.
آیت‌الله رشاد با بیان اینکه فقه در زندگی ما پررنگ است و مهم‌ترین به‌شمار می‌رود، ابراز کرد: در ابعاد مختلف مانند فقه تربیتی، ‌اداری، سیاست و دیگر موارد زندگی با فقه مواجه هستیم و باید در سطح بالایی دروس خارج فقه دایر شود.
رئیس شورای حوزه‌های علمیه‌ی استان تهران ابراز کرد: مثلاً فقه هنر را باید بشناسیم که لوازم شناخت آن در ابتدا شناخت خود هنر است، وقتی طلبه‌ی ما فقه را در عرصه‌های مختلف بداند و در این زمینه متخصص شود، خودبه‌خود علوم انسانی تولید و به‌دنبال آن متحول می‌شود و در این حالت متخصص علوم انسانی را تربیت کرده‌ایم.