قبل از هر سخن، بنده از سرِ احساس وظیفه، از همهی دوستان و برادرانعزیزی که در برنامهریزی و سامان بخشی به این همایش علمی ـ کارشناسانه (وانشاءالله کارساز) زحمت کشیدهاند قدرشناسی میکنم. از همهی فضلا ودانش پژوهانی که دعوت پژوهشگاه را برای حضور در این هماندیشیپذیرفتهاند نیز سپاسگزارم.
عنوان سخنرانی من «روششناسی رفتار با جوان» است که محور اصلیبحث بیان قواعد، شیوهها و نکات لازمالرّعایه در مناسبات با جوان است، البتهذهن من در این سخنرانی حول محور تنظیم نسبت و مناسبات روحانیت وحوزه با جوان متمرکز خواهد بود.
نه مدعی هستم و نه بنا دارم استقصا کنم وهمهی اصول و نکات را بشمارم و بیان کنم اما حدود بیستقاعده و نکته را دراین گفتار مورد اشاره قرار خواهم داد.
پیش از طرح مطلب و مدعای اصلی، از باب پیشدرآمد، به نکاتی اشارهمیکنم که توجه بدانها ما را در بازشناسی موضوع بحث مدد خواهد کرد،آنگاه به اختصار به شرح شیوهها و اصولی که در حل مسئلهی ترابط و تخاطببا نسل جوان باید در نظر گرفته شود خواهم پرداخت:
نکتهی اول
فصل جوانی، فصلی پیچیده و معمّاواره است، مَفْصل جوانیِعمرِ انسان، کوران دگرگون شوندگی و دیگرگونسازی است، در این مقطع،گویی آدمی میمیرد و آدمی دیگرزاده میشود و نوجوان همان «کودکبزرگ شده» نیست، جوان همان «نوجوان رشد یافته» نیست، او انسانی دیگراست.
نکتهی دوم
سرّ پیچیدگی و معمّاوارگی فصل جوانی، تنوع مؤلّفههایشناخته و ناشناختهیی است که هویت جوان را صورت میبخشد.
هویت جوانو بهویژه جوانِ امروز، تحت تأثیر عوامل و مؤلفههای شناخته و ناشناخته بسیاربرونی و دورنی شکل میگیرد از جملهی آن عوامل و مؤلفههاست:
وراثت،خانواده، جامعه، ملیت، زیست بوم، طبقهی اجتماعی، فرهنگ عصری ملی وجهانی، دیانت، گرایش سیاسی، حد تحصیلات، نوع تخصص و عواملپیچیده و ناشناخته بسیار دیگری که باید با مطالعهی دقیق و جامع علمی آنها راکشف کرد، این «عوامل»، هر یک منشاء و ملازم ظهور و بروز «مختصاتی» درهویت و شخصیت جوان است، این «مختصات» نیز هر یک موجب«مقتضیاتی» است که در تَخاطُب و تَرابُط با جوان و تنظیم مناسبات با این نسلباید آن مقتضیات عمیقاً و دقیقاً، کمّاً و کیفاً مورد لحاظ قرار گیرد.
نکتهی سوم
برای اینکه بتوانیم به آن مقتضیات پاسخ صحیح بدهیم، وآن مختصات را درست سمت و سامان بخشیده به استخدام اهداف انسانیالهی خود درآوریم، لازم است مناسبات خود را با نسل نو درچارچوب قواعدو شیوههای دقیقی تنظیم کنیم تا از ارتباطی منطقی و بارور، نسبتی کارساز ومطلوب با جوان برخوردار شویم .
عمدهترین تکلیف کنونی متولیان حوزه وحوزویان بویژه فضلای جوان و دردمند، برقراری ارتباط فعال با نسل امروزاست.
برای فهم نسل نو و تنظیم مناسبات سازنده با این طبقه، حوزه باید عالمانه ودردمندانه با چهار گرایش درخصوص «مؤلفهها»، «مختصات» و «مقتضیات»جوانی مطالعه کند، آن چهار گرایش عبارتند از:
مطالعات زیستشناختی،روانشناختی، جامعهشناختی و مردم شناختی.
از لحاظ روانشناختی، ذهنیتشناسی، فاصلهزدایی، و جلب اعتمادمخاطب، از اصلیترین بایستههای کارآمدسازی مناسبات است، اصول وقواعد و شیوههایی که در این سخن، عرض خواهم کرد، عمدتاً در جهت بسترسازی برای دستیابی به همین بایستهها است.
ذهنیتشناسی مخاطب یعنیاینکه بدانیم مخاطب ما به چه میاندیشد و دربارهی ما چگونه میاندیشد. تاوقتیکه ذهن مخاطب را نخوانیم تلاشهای ما کامیاب نخواهد بود، بلکه اغلباقدامات ما اثر منفی و معکوس برجای خواهد گذاشت.
تفاوت زدایی و فاصلهزدایی یعنی:
همدل و هماحساس شدن با مخاطب وتلقین قرابت و شباهت خود و مخاطب.
برغم حدود ده سال دوران شکوه وشکوفایی رابطهی روحانیت با تودهی مردم به ویژه جوانان، متأسفانه طی چندسال اخیر، یک معضل اساسی در رابطهی روحانیون و جوانان پدید آمدهاست که اگر این معضل مرتفع نشود هیچ اقدام و تلاشی از سوی روحانیتبرای برقراری ارتباط سازنده با طبقهی جوان مثبت و مؤثر نخواهد افتاد، اینمعضله عبارت است از «احساس کاذب غریبگی میان روحانیت و طبقهیجوان» !
هم روحانیت جوانان را غریبه میانگارد، احساس میکند با آنها همدلو همگام نمیتواند باشد و همنسل جوان دچار بیگانهانگاری شده است (تعبیرمیکنم به «احساس» زیرا واقعی نیست) .
و مادامی که ما معضل این احساسشوم را حل نکنیم و تا دیوار بلند کاذبی که بین ما و نسل جوان پدید آمده استشکاف برندارد، هرگز پیام روحانیت به گوش این نسل و طبعاً نسلهای آیندهنخواهد رسید.
منظور من از جلب اعتماد، ایجاد دیدهی قبول در نسل جوان است. جوانانباید ما را بپذیرند، باید این توان و موقعیت را در نسبتمان با جوانان احراز کنیمکه جوان احساس کند روحانیت با دست پر به سوی او شتافته و حرفی برایگفتن دارد.
جوان باید باور داشته باشد که به حوزه نیازمند است و ما آنچه راکه او میخواهد ـ در قلمرو مباحث فکری و نظری و عاطفی ـ در چنگ داریمو میتوانیم برای او تأمین کنیم، جوان باید روحانیت را پناهگاه علمی، معنویو عاطفی خود قلمداد کند .
اما اصول و قواعد و نکتهها و شیوههایی که در مناسبات همه بویژهروحانیت با جوان باید رعایت شود.
من این اصول و شیوهها را به چهار دستهتقسیمکردهام، دستهیی از این اصول و قواعد، نکاتی شکلی و صوریاند،دستهیی دیگر، اصولی تکوینی و وجودی هستند، گروه سوم مربوط بهشیوههای برخوردیاند، و قسم چهارم به شیوههای گفت و گو مربوط میشود،اینک به ترتیب این اصول و شیوهها را مطرح و اختصار شرح میکنم:
۱ـ نکات شکلی و صوری
این دسته از نکات، ظاهراً کم ارزش به نظر میرسند اما در تنظیم روابط باجوان بسیار کارساز و مؤثراند، از جملهی آنهاست:
۱ـ ۱) رعایت جاذبههای صوری ازقبیل دلپذیری آرایش و زیباییپوشاک وخوش ودلنشینی حرکات و سکنات
روحانی باید در اولبرخورد خود، با دلپذیری نوع و رنگ پوشاک، حتا نوع اصلاح و طرزحرکاتش رخنه در دل جوان نوگرای صاحب ذوق و دارای روح لطیف بیفکندو بتواند در همان مواجههی نخست جوان را به خود جلب و جذب کند.
پوشاک، سیما و رفتارِ نازیبا، قبل از هر چیز، اولین پل میان ما و جوان راویران خواهد کرد. اگر همین جهت رعایت بشود، ناخودآگاه نسل جوان میل بهبرقراری ارتباط با روحانی را در خود احساس خواهد کرد. لهذا به نظر من بایددر گزینش طلاب، برای صباحت وجه و وجاهت داوطلبان سهمی منظور شود.
۲ـ ۱) مواجهه گشادهرویانه و با نشاط
تخاطب به لفظ و صوت نیست.که به نَفَس و نظر است، اولین گفتگو میان دو انسان، ماندگارترین خاطره میانآنها نیز هست. برخورد خشک و بیروح، بسته و گرفته، حجاب و عاجزنفوذناپذیر در رابطهی جوان و روحانی است.
۳ـ ۱) کار گماشت ادبیات دلنشین و فراخور طبع و سطح مخاطب
ادبیات پر اصطلاح، مغلق، تخصصی و مندرس ما نمیتواند نسل جوان را بهپیام دینی روحانیت جذب کند. امروز از نخستین واجبات برای طلبهی فاضلحوزهی ما، فرا گرفتن ادبیات نو، آشناشدن با ادب معاصر و نیز صحیح سخنگفتن و زیبا نگاشتن است .
به کار بردن یک واژهی غلط، یک ترکیب نادرست(که جوان متوجه خطا و نادرست بودن آن باشد) کافی است که یک فرد عالمفاضل را در منظر جوان، از اوج بام حرمت، به حضیض تیه سخافت فرو افکند.
۲ـ اصول تکوینی و باطنی
منظور من از اصول تکوینی آن اصول و قواعدی است که روحانی بایدبدور از هرگونه ظاهرسازی و تصنّع بلکه به نحو واقعی بدانهامعتقد و ملتزمباشد، این اصول نکاتی است که رعایت آنها به طور واقعی و خالصانه، اثروضعی درونی خواهد داشت و بدین جهت از آنها به «اصول تکوینی» ووجودی تعبیر میکنم، از جملهی آنهاست :
۱ـ ۲) خیرخواهی و خلوص نیت در برخورد
به راستی روحانیت بایدقلباً، و تکویناً، نیکخواهانه و از سر احسان با نسل نو مواجه شود. حقیقتاً وعمیقاً، مخلصانه و خالصانه و با نیت احسان با جوان برخورد کند. خیرخواهیحقیقی برای مردم و مخاطبان اثر وضعی معجزهآسایی دارد.
۲ـ ۲) صداقت در گفتار و تصدیق گفتار صائب به فعل صادق
همانکه امام صادق(ع) به «دعوت غیرلسانی» تعبیر فرمود. قول صائب ما باید به فعلصادق تأیید شود و این به تصنّع ممکن نیست، و با روی و ریا نمیسازد، جوانما به حسی مرموز و با ذکاوت و ادراکی درونی و ذاتی خواهد فهمید کهچهکس راست میگوید و چه کس راست نمیگوید.
بنابراین صداقت گفتار ماباید به صحت رفتار ما تأیید شود.
۳ـ ۲) ایمان قاطع و باور حقیقی به تواناییها و شایستگیهایجوان
انسان وقتی بالغ شد همه چیز او تغییر میکند:
روحیه، توان، استعداد،تعقّل، عواطف، همه و همه دگرگون میشوند.
باید به قدرت انسانی کهتواناییها، استعدادها و صلاحیتهای فراوانی در او پدید میآید، اعترافکرد، باید به منزلت و شخصیت جوان ایمان و اذعان داشت.
بیاعتنایی بهجوان همان چیزی است که طی سالهای پس از جنگ اتفاق افتاده است وامروز مبتلای پیامدهای شوم آن هستیم، تا به جوان حرمت ننهیم و او را بهرسمیت نشناسیم نمیتوانیم با او ارتباط برقرار کنیم، این یک اصل تکوینیاست.
۴ـ ۲) احتراز از استعلاء و اجتناب از برخورد از موضع طبقهی ممتازو حاکم
جوان اگر احساس کند که ما فروتنیم او هم تواضع میکند. اگراحساس کند که قصد استعلاء داریم، چون این حسن در او قویتر است، او تکبّرخواهد ورزید.
یکی از ویژگیهای فصل بلوغ غرور است. جوان هرگز حاضرنیست در قبال کسی خضوع کند مگر در مقابل افراد خاضع. این تصور که چونمن روحانی هستم پس باید جوان به من احترام کند، و حریم بگیرد و با فاصلهبنشیند غلط است.
تا با جوان در نیامیزیم، دیوارهای فاصله میان ما و جوانانفرونخواهد ریخت و بر سِتَبْری و استواری این دیوار و بر بلندی و قطر آنهمچنان و روزافزون افزوده خواهد شد.
۵ ـ ۲) حقپرستی و حقپذیری
ما باید براستی حقپرست و حقپذیرباشیم، حق و حق گفتن هرچه تلخ و سخت باشد، و شنیدن حق از سویمخاطب هرچه دشوار و ناگوار، ما اگر حقمدار باشیم، حق شیرین و خوش،پذیرفتنی و گوارا خواهد نمود و ما عاقبت کامیاب و محبوب خواهیم بود، واگر یک سخن حق را از جوان بپذیریم منتظر باشیم که او از ما صد سخن حقرا بپذیرد، اما اگر یک کلمهی حق را از او نپذیرفتیم هزار حق ما را باطلخواهد انگاشت.
۳ـ شیوهها و اصول رفتاری
۱ـ ۳) سعهی صدر، صبوری و مواجههی فراجریانی
اگر جواناحساس کند که من در موضع یک حزب و جریان، از موقف یک طبقهیممتاز با او سخن میگویم اسیر پیشفرضها و چارچوب انعطافناپذیر خاصیهستم، کلام حق من سخن باطل جلوه خواهد کرد.
باید گوش شنوا داشته باشیمتا زبان گویا بیابیم، باید در برابر هرگونه تندی و هجمه و حملهیی، قدرتصبوری و سماجت داشته باشیم. در صورت احراز صبر و سعهی صدر استکه ما جوان را به خضوع و به پذیرش مدعیات حق و پیامهایمان واخواهیمداشت.
۲ـ ۳) طمأنینه در رفتار و اعتماد به نفس در گفتار
البته و صدالبته کهچنین حالت و صفتی، حاصل آمادگی و مطالعهی علمی است. اگر با دست پردر مجامع حضور بیابیم، میتوانیم با اعتماد به نفس با مخاطب سخن بگوییم.
وبدون اعتماد به نفس نیز هرگز نخواهیم توانست در مخاطب تأثیر بگذاریم.هرچند متأسفانه نظام علمی و تحصیلی کشور ما جوان را چندان عالم و آگاهبار نمیآورد اما معلومات عمومی و متنوع نسل امروز اقتضاء میکند که علاوهبر احراز دقت در مطالب و مباحث، از تنوع علمی نیز برخوردار باشیم ونیاندیشیده و نسنجیده در مسند سخن قرار نگیریم.
البته حق نداریم به این بهانهکه فرصت مطالعه و امکان آمادگی نداریم از پذیرش دعوت دانشگاهها سربازبزنیم.
همینجا تأکید کنم که جامعه ما به حضور شما نیازمند و محتاج است ومطمئن باشید اغلب شما استطاعت لازم را دارا هستید، در عین حال توصیهمیکنم که با مطالعهی کافی با مخاطب مواجه شویم و اگر مطلبی را نمیدانیم، باصراحت و خضوع بگوییم :
«نمیدانم» این «نمیدانم» کارسازتر از «جهلمرکب» و «علم ادّعایی» است و «لااَدْری نصفُ العلم.» اگر چنین برخورد کنیمبرغم اعلام ضعف، آن طمأنینه و اعتماد به نفس را همچنان حفظ خواهیم کرد.
اما اگر اقرار به ندانستن در یک نقطه را عیب انگاشتیم، به محض اینکه یکمورد درماندگی، به جهت جهل به مساله، پیشآمد همهی سازمان ذهنیمان بههم میریزد و اعتماد و طمأنینهی ما از بین میرود.
۳ ـ ۳) استخدام علایق و سلایق معقول و انگیزههای فطری نسلجوان
جوانان دارای علایق و سلایق معقول و طبیعییی هستند. روحانی بایدتدبیری کند که این عوامل را به استخدام پیام خود درآورد، درآن صورتعلایق و سلایق جوانان به جای اینکه نقش حربه و حاجت را در برابر پیام اوایفا کند همره و حامی او خواهد شد.
تجدد و نوگرایی، جرئت و جسارت،تلاش و تحرک، حرّیت و آزادیخواهی، امید و آرمانگرایی، نشاط وطراوت، عاطفت و لطافت، غرور و غلبهجویی، احساس شخصیت ومنزلتطلبی، همه و همه از ویژگیهای دوران جوانی است.
مشارکت دادنجوانان در فرایند و برایند بحث بسیار ضروری است، او باید احساس کند درطرح و تجمیع بحث سهیم است نه رقیب، این عیب بزرگ روششناختی درتخاطب و ترابط ما با مردم است که یکسره بر فراز منبر مینشینیم و خطاب وعتاب میکنیم و بعد هم تمام میشود، «مخاطبان بویژه جوانان میروند سیخود و ما هم میرویم سی خود»!
حداکثر نیمی از جلسه را باید به بحث و طرحمطلب از سوی خود اختصاص دهیم و حداقل نیمی دیگر را هم مجال و میدانبدهیم که مخاطب سخن بگوید، جوان بر سر حرف بیاید،و درد دل کند و عقدهبگشاید آن وقت خواهید دید که جلسات ما پرجاذبه و با نشاط و بس نشاطانگیزو تأثیرگذار خواهد شد.
۴ـ ۳) التزام به تبلیغ غیرمستقیم
مستقیم و صریح و از موضع وعظ ونصح و نقد و توبیخ سخن گفتن سم مهلک رابطه با جوان است.
۴ـ اصول حاکم بر طرز گفت و گو
هنگام سخن گفتن چگونه بگوییم؟
از چه بگوییم؟
از چه نگوییم؟ و چهچیزهایی را لحاظ کنیم؟
۱ـ ۴) معلومات سنجی، گرایش فهمی و نیازیابی مخاطب
ما بایدبدانیم با چه طبقهای سخن میگوییم، مخاطبان ما از چه سطحی از دانشبرخوردارند و دارای چه بینشی با سطح علمی و سنخ گرایشی هستند و چهپرسشهایی در خاطر آنها پرسه میزند؟
این مهم است که مطالب متناسب باسطح علمی و سنخگرایش و با لحاظ پرسشهای اصلی مخاطب تنظیم شود.
والامانند آن است که پزشکی در یک سو نشسته باشد و جمعی بیمار هم ـ تسامحاًعرض میکنم ـ در سویی دیگر و پزشک بیآنکه بداند بیماران در چه شرایطسنی و جسمی هستند و بیماری آنان چیست؟
و عوارض بیمار آنان کدام است،یک مشت دارو در کیسه بریزد و در اختیار آنها قرار دهد.
این نه تنها مثبتنیست قطعاً مضر هم هست. زیان این نوع رفتار این نیست که کلام و پیام ما بههدف اصابت نمیکند و داروی ما کارگر نمیافتد بلکه داروی ما دردافزا وهلاکتزا خواهد شد.
۲ـ ۴) آغاز گفت و گو از مشترکات و طرح مسلمات دینی
از نقطهیاختلاف، از مطلب غیرمسلم شروع نکنیم. از آنچه که بین ما و او مشترک و نزداو مقبول است، آغاز کنیم. مخاطب باید ما را هم اندیشه و همدل خود بیانگاردتا گوش جان به بیان ما بسپارد، مخاطب جوان باید از ما مطالب طمئنینه بخشقطعی بشنود، نه دیدگاههای حیرتآور و پریشانیزا.
۳ـ ۴) تبیین نمودِ سهله و سمحهی دین و بیان آموزههای شورانگیز،خوشآیند و شرین مذهب
از کجا آغاز کنیم؟
باید از بهشت سخن گفت یااز جهنم؟
ما باید از بهشت آغاز کنیم از زوایای دلپذیر و لطفآمیز دیانت وتدین شروع کنیم، دین براستی آسان و روان است، آن را سخت و زمختجلوه ندهیم، با توجه به سطح فهم مخاطب از لطایف عرفانی و ظرایفروحانی سخن بگوییم، پیشتر و بیشتر، از «آری»های دین حرف بزنیم، نه از«نه»های دین، سلیقه در گزینش و گزارش مطلب بسیار مهم است. روح لطیفجوان و ویژگیهای گرایشی و بینشی جوان، خوشی و شیرینی میطلبد.
سخن ازسختیها و تلخیها، آن هم به نام دین، و گاه افراطآمیز بسیار زیانبار است.بهتر است که «امربه معروف» را بر «نهی ازمنکر» مقدم بداریم.
از نه آغازنکنیم، از آری آغاز کنیم. پاسخ منفی را هم باید با تعابیر مثبت القاء کنیم.اصولاً نهی و نفی مخالفت برانگیز و مقاومت برانگیز است.
نهی و منع، تحدیدو تهدید، مخاطب به خصوص نسل جوان را به موضعگیری منفی واخواهدداشت.
و هر جا که ناچار نهی باید کرد در قبال هر مورد مَنْهّی باید جایگزینمثبت آن نیز ارائه شود، (الانسانُ حریصُ ما مُنِع)، این همان روش قرآنی تبلیغاست.
۴ـ ۴) پرهیز از افراط و تفریط در گفتار و رفتار
منظور از این نکته (کهالبته همعرض با دیگر اصول گروههای چهارگانهی پیشگفته نیست) عبارتاست از پرهیز از تبیینهای افراطآمیز و تفریط آلودِ آموزهها و گزارههایدینی و نیز پرهیز از افراط و تفریط در رابطه و رفتار.
اولین توصیهی ما این بودکه گفتیم باید لباس زیبا و لطیف پوشید. اصلاح زیبا و دلپذیر داشت، گشادهروبود و با نسل جوان خوش و شیرین مواجه شد.
اینهمه نیز حدّی دارد و نباید بهحدّی برسد که به ضد خود بدل شود و این که گفتیم:
دیانت را سهل و آسانمعرفی کنیم و از زوایای خوش و شیرین تعالیم دینی آغاز کنیم، نباید به مرزاباحهگری و روا انگاری نزدیک شود. در رفتار، آنچنان عمل نکنیم که موجبسخافت و سبکی و زوال زیطلبگی و روحانی گردد!
در پایان تأکید میورزم که ما اگر مناسباتمان را با نسل جوان تغییر ندهیم وبه طور صحیح تنظیم نکنیم باید منتظر تحقق اخطار و انذار حضرت امامسلامالله علیه باشیم که فرمودند خارج از اراده و اختیار ما انقلاب از دستخواهد رفت و اسلام دوباره به محاق انزوا درخواهد افتاد.
فکر نمیکنم امروزبرای حوزویان مسألهیی پراهمیتتر از اندیشیدن به مسألهی جوان و تدبیرصحیح و صائب روابط حوزه و روحانیت با جوانان وجود داشته باشد، اینمسأله سرنوشت سازتر از هر فکر و فعلی است.
من به عنوان طلبهای که همهیعمرطلبگیاش را (چهآنگاه که مشغول به تدرّس و تحصیل بودم و چه سالهاییکه به تدریس و تحقیق اشتغال داشتم و دارم) همواره با نسل جوان مواجهبودهام، عرض میکنم:
شرایط بسیار تغییر کرده و اوضاع دیگر شده است، اگردلسوز انقلاب و اسلامیم، نخستین مسئلهی ما باید پرداخت به مسئلهی جوانباشد و اگر از اسلام و انقلاب دست شستهایم پس از این مهم هم چشم بپوشیم!
وفقنااللّهم لما تحب و ترضی و لا تجعلنا من الّذین یحسبو انّهم یحسنون صنعاً واهدانا الی السّداد و الرّشاد فانّک خیر موفّق و هاد.