چند و چونی درباب آزاداندیشی و کرسی‌های نظریه‌پردازی

 

گفت وگو با مجله‌ی پنجره

۲۴/۷/۸۹

ـ از آنجا که بحث کرسی‌های آزاداندیشی با نام شخصیت‌هایی امثال حضرت عالی گره خورده است، و شما به عنوان یکی از صاحبنظران این حوزه و هم به عنوان یکی از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی که مخاطب رهبری معظم انقلاب در این زمینه بوده، از آغاز در متن مسائل این مقوله قرار داشتید، آزاداندیشی را چگونه تعریف می‌کنید؟ آیا میان آزاداندیشی و آزادفکری تفاوتی قائل هستید یا خیر؟


بسم‌الله الرحمن الرحیم. سه مقام را باید از هم بازبشناسیم و تفکیک کنیم:

ـ مقام اندیشیدن،

ـ مقام ابراز اندیشه،

ـ مقام اعمال اندیشه.

این پرسش در مورد تعریف مقام اول یعنی مقام تفکر و اندیشیدن است، که در اسلام کمترین ممنوعیت نسبت به این مقام منظور شده است، عمدتاً این ممنوعیت ناشی از محدودیت خود انسان به عنوان فاعل شناسا، و نیزخصلت معرفت‌ناپذیر متعلق شناسا مانند تفکر در ذات است، و در اسلام عمدتاً آن حوزه‌هایی در مقام اندیشه محدود انگاشته شده‌اند که محدودیت ذاتی دارند. مثلاً گفته می‌شود راجع به ذات الهی نیاندیشید. این به معنای این نیست که می‌توانید بیاندیشید ولی نیاندیشید، بلکه دقیقاً به این معنا است که در ذات حق نمی‌توان اندیشید. فکر آدمی به جایی راه نمی‌برد. درحقیقت ممنوعیت نیست، بلکه محدودیت است و محدودیت در آن اعتباری و جعلی نیست، بلکه یک نوع محدودیت ذاتی و نفس‌الامری است که در این قلمرو خواه‌ناخواه وجود دارد.

این مقام طبعاً با مقام ابراز به بیان و بنان و یا مقام اقدام و اعمال در صحنه و عرصه‌ی اجتماع تفاوت می‌کند. علاوه بر این، آزاداندیشی غیر از آزادای‌گرایی یعنی لیبرالیسم است، لیبرالیسم عمدتاً در دو مقام ابراز و اعمال صورت می‌بندد. نکته‌ی دقیقی که در تعبیر «آزاداندیشی» نهفته است و باید مورد توجه قرار گیرد این است که در آن، سخن از فعل جوانحی و یک رویّه و رفتار است، اما آزادفکری یک صفت است، آزادفکری می‌تواند مرحله پایه‌ی لیبرالیسم انگاشته شود؛ و در تعبیر «لیبرالیسم» آزادی چون مکتب و گرایش انگاشته شده است. یعنی در آزاداندیشی ذات آزادی، فی حد ‌نفسه به عنوان ارزشِ غیرمقید قلمداد نشده است، اما در آزادی‌گرایی، گویی نفس آزادی و گرایش داشتن به آن، استقلال ارزشی و اصالت دارد. اندیشیدن موهبت خاص الهی به انسان است، و طبعاً «اندیشیدن» به چیزی اطلاق می‌شود که انسانی و متعالی باشد؛ بنابراین در آزاداندیشی یک ارتباط و پیوندی با شأن متعالی انسانی نیز ملحوظ است؛ اصولاً اندیشیدن تکوینی و شبه‌غیرارادی است، اندیشیدن یک نوع خلق کردن است، به این معنا گویی که اندیشیدن ذاتاً آزاد است، اندیشه مهار نمی‌پذیرد. شما حتی خود نمی‌توانید جلوی ذهن خود را بگیرد که به چیزی نیاندیشد. یعنی اندیشه تکویناً در درون آدمی آزاد است و اندیشیدن در حصر و حصن نیست و قابل مهار کردن و محدود کردن نیست. با توجه به مطالبی که عرض شد آزاداندیشی عبارت است از «بهره‌برداری از موهبت خدادادی تفکر، درخور شأن انسانی و خارج از تاثیر عامل و اراده‌ی بیرونی».

گفتیم: اندیشیدن یک نوع خلق کردن است. ذهن خلق می‌کند، می‌سازد و تولید می‌کند. یکی از معانی حدیث معروف «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه‏» (بحارالانوار، ج ۲، ص ۳۲) همین است، نفس آدمی خلاق است. همانطور که حق‌تعالی هرچه اراده بفرماید به وقوع می‌پیوند که البته اراده‌ی حق‌تعالی به مبادی اراده نیاز ندارد که سلسله‌مراتب مبادی طی شود تا اراده محقق شود؛ کن فیکون، اراده حق عین علم اوست. آدمی هم در مقام اندیشیدن، خلق فکر می‌کند.

شأن متعالی این موهبت فی‌نفسه مقتضی حدودی و قیودی است که اگر آن حدود توسط اندیشنده و به نحو درونخیز رعایت نشود، با معنا و ماهیت خود در تعارض خواهد افتاد. البته همه‌ی انواع آزادی همین‌طور است. آزادی طبعاً با یلگی تفاوت می‌کند، آزادی محدود به حدودی است و این ارزش متعالی انسانی باید محدودیت‌هایی را تکوینیاً، حقوقیاً و شرعیاً تحمل کند. مگر هر کاری را بشر اراده کند در عالم و نشئه‌ی مادی تکویناً می‌تواند انجام بدهد؟ و اگر از او برنمی‌آید آیا به این معنا خواهد بود که بشر از آزاد بودن به نحو اعتباری ممنوع شده یا محدود شده است؟ محدودیت غیر از ممنوعیت است. در جاهایی محدودیت‌هایی هست که خواه‌ناخواه به عنوان واقع وجود دارد، لهذا آزادی به آزادی محدود است. اگر ما از آزادی به نحو احسن و منطقی و اخلاقی و حقوقی استفاده نکنیم، اول قربانی چنین رفتاری خود آزادی است. اگر فرض کنید که هر کسی بگوید من آزاد هستم هر کاری را انجام بدهم و انجام هم بدهد، شما تصور کنید چه اتفاقی در جوامع بشری خواهد افتاد. وضع جامعه‌ی بشری بسی وخیم‌تر و تحمل‌ناپذیرتر از وضع جامعه‌ی جنگلی می‌شود، چون هرکسی می‌گوید من آزاد هستم هر کاری را که بخواهم انجام می‌دهم و با آن کار، به حقوق و حدود و آزادی دیگران تعرض کند، متقابلاً طرف‌های او نیز چنین کنند، و اگر این رفتارها را در هم ضرب کنید چیزی به نام آزادی برجای نمی‌ماند. و لذا آزادی به حدودی محدود است تا آزادی، آزادی باشد والا آزادی به ضد خود تبدیل خواهد گشت. این آزادی در مقام بیان و اقدام است؛ درست به همین دلایل است که آزادی در مراتب ابراز و اقدام محدودتر است.

پس ما از مرحله‌ی اندیشیدن وقتی به لایه‌ی ابراز کردن می‌آییم، محدودیت‌ها بیشتر می‌شود، از لایه‌ی ابراز کردن به لایه‌ی اقدام و اعمال که می‌آییم، محدودیت‌ها بیشتر و بیشتر می‌شود و غالب این محدودیت‌ها برای این است که خود آن ذات، حفظ شود و مخدوش نشود.


ـ پس از انقلاب اسلامی دو دیدگاه کلی در مقوله‌ی آزادی اندیشه و بیان وجود داشت، یکی دیدگاه شهید مطهری بود که به تبع امام(ره) که فرمودند مارکسیست‌ها هم در ابراز عقیده آزاد هستند، گفتند باید کرسی تدریس مارکسیسم در دانشگاه تأسیس شود. یک دیدگاه هم که به صورت عملی پیاده شد این بود که اساتیدی که نگرش‌های خاصی داشتند از دانشگاه‌ها تصفیه شدند و حداکثر به آنها اجازه‌ی فعالیت‌های تحقیقاتی داده شد. آیا این دو دیدگاه با هم تزاحمی دارند و اگر اشکالی در سیستم دانشگاهی ما وجود دارد ناشی از سلطه‌ی دیدگاه دوم بوده؟

مطلب با این اطلاقی که می‌فرمایید صحیح نیست، چنین نبود که آقای مطهری می‌گفتند کرسی تدریس مارکسیسم را در محیط دانشگاه ایجاد کنیم و متقابلاً یک جریان دیگری که به محدودسازی مطلق می‌اندیشید بود، و محور آن ستاد انقلاب فرهنگی که بعدها به شورای عالی انقلاب فرهنگی بدل شد، چنین مطلبی از نظر تاریخی صحیح نیست. بله؛ تفاوت سلیقه و تلقی بین متفکران و پیشکسوتان انقلاب و مدیران نظام بوده و هست. در یک مقطعی بعضی جریان‌ موسوم به چپ یک مقدار تندرو بودند و طبعاً با بعضی صحنه‌ها، بعضی تجمعات و بعضی اظهارات مقابله می‌کردند و قائل به ایجاد محدویت در قلمرو اقتصاد بودند و طرفدار اقتصادی مایل به سوسیالیسم بودند. در حوزه‌ی سیاست هم طبعاً ضدلیبرالیسم بودند و میلی به سمت ایجاد محدودیت در جریان اندیشه و عمل داشتند، هرچند که بعدها متحول شدند و درست و دقیقاً در مقابل تفکر یا سلیقه پیشین‌ خود قرار گرفتند.

اما اصل این قضیه که به افکار و آرای مختلف و مکاتب گوناگون میدان عرضه و ارائه بدهیم، همواره از ناحیه‌ی مصادر امور که حرفشان گوش شنوا داشت و تصمیم‌گیر بودند مطرح بوده. این‌که در دانشگاه‌ها در یک مقطعی بعضی از اساتید و دانشجویان را اخراج کرده باشند، این برنمی‌گشت به این‌که اینها چپ یا راست بودند، بلکه این جریان‌ها در محیط‌ دانشگاه‌ها سنگربندی کردند و مسلحانه وارد دانشگاه شدند و بعضی دانشگاه‌ها را تصرف کردند و دانشگاه‌ها را به دژهای نظامی تبدیل کردند. به همین جهت گفته شد که باید دانشگاه تعطیل شود و بعد انقلاب فرهنگی مطرح شد. علت این‌که مسئله انقلاب فرهنگی مطرح شد این نبود که در مقابل مارکسیسم چیزی پدید بیاید. من تصور می‌کنم بیش از آن‌که در محیط دانشگاه‌ها ما با مارکسیسم به عنوان یک جبهه‌ی رقیب خود به لحاظ فکری و علمی مشکل پیدا کنیم، با تفکر غربی مغرب‌زمین که لیبرالیسم علمی و دانش‌های سکولار بود مواجه بودیم. مارکسیست‌ها در قیاس با جریان‌های سکولارِ لیبرال، چندان نظریه تولید نکرده بودند. چون هر دو غربی بودند، به هر حال هر دو مکتب هم سکولار و زاده‌ی غرب بودند، ولی دست جریان لیبرال و راست غربی بسی پرتر بود و در اکثر کتب درسی در دوران شاه، نظرات لیبرالیستی وارد شده بود و عمدتاً تحصیل‌کردگان اروپای غربی در محیط‌های دانشگاهی جولان و دوران داشتند و دستشان در عرصه معرفت باز بود. قبل از انقلاب اسلامی، رژیم شاه جریان چپ یا مارکسیست‌ها را قلع‌وقمع کرده بود. پس انقلاب فرهنگی علیه مارکسیسم نبود، و به طور کل علیه علم سکولار و علم غیربومی، علم عاریتی و وارداتی بود و از اغراض انقلاب فرهنگی این بود ‌که ما بتوانیم سرمایه معرفتی را در فرصتی مناسب تولید کنیم که اسلامی و دست‌کم بومی باشد و به دانشجویان و جوانان منتقل کنیم.


ـ تصور من این است که درصورتی‌که تفکرات گوناگون در محیط جامعه و در محیط دانشگاه و حوزه با رعایت منطق و اخلاق علمی و ادب نقد و مسئولیت‌پذیرانه عرضه شود به نفع تفکر دینی که قطعاً قوی‌تر از دیگر جریانات فکری است تمام خواهد شد. منتها این منوط بر این است که هرکسی، هرچه می‌گوید مسئولیت معرفتی و مسئولیت حقوقی آن را بپذیرد و دست‌کم مسئولیت اخلاقی آن را قبول کند و در چارچوب یک منطق علمی تعریف‌شده‌ای مطالب خود را ارائه کند. اما این‌که به نام تئوری‌پردازی، نوآوری، نواندیشی و آزاداندیشی، ارائه‌ی حرف‌های نو، محیط دانشگاه را تبدیل به یک محیط تبلیغاتی کند، طبعاً خلاف اخلاق علم، منطق علمی و اصول حقوقی بهره‌برداری از موهبت آزادی است. اگر اصول و قواعد مربوط رعایت شود بی‌تردید برد با تفکر دینی است، زیرا علاوه بر قوت تفکر دینی و غنای آن، این تفکر ریشه‌ در فرهنگ و باورهای مردم کشور دارد و از یک پشتوانه‌ی ایمانی و علایق مردمی هم برخوردار است. گویی تفکر دینی در نقطه‌ی بلندی از صحنه کارزار ایستاده است و طبیعی است که در این صحنه‌ی نبرد برد با تفکری است که در جایگاه‌ بلندتر و مسلط‌‌تری ایستاده است.

من قطعاً با آزاداندیشی موافق هستم و از آن جانبداری می‌کنم. طی حدود سه دهه کار فکری و فرهنگی و حضور در عرصه‌ی مسائل چالشی، سابقه‌ی من حاکی از چنین رویکردی است.


ـ در شرایط کنونی هم وقتی بحث اسلامی کردن دانشگاه‌ها مطرح می‌شود دو رویکرد و نگاه است، یک نگاه ایجابی که مبنی بر این است که اولاً در حوزه‌ی تألیف کتاب‌های با رویکرد دینی تجدید نظر کنیم و هم این‌که اساتید اسلامی پرورش بدهیم. یک نظر سلبی هم هست که اساتید سکولار باید از دانشگاه‌ها اخراج شوند. آیا اخراج اساتید سکولار با دیدگاه آزاداندیشی هم‌خوانی دارد یا نه؟

شما این مطلب را از کجا می‌گویید؟ چه کسی است که می‌گوید اساتید سکولار باید اخراج شوند؟ ما باید مستند صحبت کنیم. واقعاً جایی هست که بگویند کسانی که انقلابی نیستند یا دینی فکر نمی‌کنند باید از محیط دانشگاه اخراج شوند؟


ـ چند مصاحبه از وزیر علوم داشتیم که گفتند حذف تنها راه نیست ولی یکی از راه‌هاست. یا دیدگاه بعضی چهره‌ها این بود که ما دیدگاه ایجابی داشته باشیم و اساتید مذهبی را بیاوریم که در دانشگاه تهران همین کار را کردند. این دیدگاه که دیدگاهی سلبی هست آیا با آزاداندیشی هم‌خوانی دارد؟

گمان می‌کنم یا دوستان مراد خود را غیردقیق تعبیر می‌کنند و یا تعابیر آنها غیردقیق فهم می‌شود.


ـ من برمی‌گردم به تعبیری که شما در خصوص آزاداندیشی داشتید و سه ساحت را از هم جدا کردید. مصادیقی که در اسلام وجود دارد در رابطه با استقرار کرسی‌های آزاداندیشی و توصیه‌های ائمه چیست؟

مجموعه‌ی مناظرات ائمه(ع) در طول تاریخ، آن هم در شرایطی که همواره در موضع مظلومیت و محدودیت و محکومیت قرار داشتند و به لحاظ پشتیبانی سیاست‌های مسلط، رقیبان ائمه دست بالا را داشتند، مجموعه‌ی مناظرات ایشان به رغم شرایط تاریخی و سیاسی و انگیزه‌هایی که خلفاء برای برگزاری مجالس مناظره داشتند و تصور می‌کردند یک آدم باسواد پیدا کنند و در مقابل امام معصوم قرار بدهند، شاید امام شکست بخورد، نتیجه عکس داده است. اگر مجموعه‌ی این مناظرات را جمع کنیم یک مجموعه‌ی بسیاربسیار وسیع از لحاظ کمی و بسی ارزشمند و آموزنده است به لحاظ کیفی. فقط مناظرات حضرت رضا(ع) یک جلد کتاب شده است و دیگر ائمه هم حسب مورد و با توجه به ظروف تاریخی و اجتماعی این تجربه را داشته‌اند و از آنها مناظرات و احتجاجاتی بر جای مانده، هرچند که بسیاری از آثار و مآثر ائمه در طول تاریخ از بین رفته ولی با این‌همه آنچه باقی مانده است، از نظر شیوه‌شناسی مواجهه با رقیب فکری و معرفتی و از حیث رعایت آداب و منطق بحث و نقد و از نظر التزام به اخلاق علمی و فراتر از این مباحث که جنبه‌های پیرامونی و روش‌شناختی و شیوه‌گانی دارد، از حیث نکات محتوایی بسیار دقیقی که در این مناظرات از ناحیه‌ی ائمه(ع) طرح شده و حریف و رقیب در مقابل معصوم تسلیم شده، مجموعه‌ی بسیار باارزشی است و یکی از کارهای خوبی که می‌توان انجام داد تدوین همین مجموعه‌هاست. الان بنده رساله‌ای را هدایت می‌کنم با عنوان «مبانی و قواعد گفت‌وگوهای انتقادی» که عمدتاً می‌خواهیم مباحث آن را به رویّه و سیره‌ی ائمه‌ی معصومین(ع) مستند کنیم.


ـ حضرت‌عالی تصور می‌کنید تا چه حد توانسته‌ایم نظر رهبری را در حوزه آزاداندیشی محقق کنیم
؟

مخاطبان رهبری در اجابت رهنمودهای آن بزرگوار در زمینه‌های مختلف و از جمله مقوله‌ی آزاداندیشی موفق نبوده‌اند، تصور می‌کنم هم در مقام تلقی و درک رهنمود در حوزه‌ی آزاداندیشی و هم در مقام تحقق و اجرای این رهنمود، کسانی که مخاطبان رهبری بودند، آنچنان که شاید و باید و درخور و فراخور بود نتوانستند لبیک موفقی و اجابت کامیابی داشته باشند. اما در قلمرو نظریه‌پردازی، چون نهاد مسئولی تأسیس شد و کارها را سازماندهی کرد، فعالیت‌ها موفقیت‌آمیز بوده و به شدت و شتاب در حال انسجام‌یافتن و ارتقاء است و آینده‌ای بسیار امیدبخش و روشن را پیش رو دارد. اما در مورد آزاداندیشی مخاطبان رهبری نمی‌توانند دفاع خوبی از رفتار و عملکرد خود ارائه کنند.


ـ
این مخاطبان از نظر شما چه کسانی هستند، آیا دانشگاهیان هستند یا سیاستگزاران و برنامه‌ریزان؟

همه مخاطب رهبری هستند، در آن پیام معروف که در شانزدهم بهمن ۸۱ صادر شد و بعدها به کرات ایشان به آن پرداختند، گاه تفسیر و تبیین کردند، گاه انتقاد کردند، گاه گله کردند، هم شورای عالی انقلاب فرهنگی و هم شورای عالی حوزه‌های علمیه، هم حوزویان و هم دانشگاهیان، هم وزارت علوم، هم مرکز مدیریت حوزه‌ها، و دیگر مدیران اجرایی ذیربط کشور، مخاطب ایشان بودند. من بی‌تعارف و بی‌پرده و بی‌پروا عرض می‌کنم، تاکنون اقدام درخور و مناسبی در قبال آن پیام نشده، هیچ‌یک از ارکان نظام، ارگان‌ها و طبقات علمی و فرهنگی کشور در این مقوله پرونده‌ی قابل دفاعی ندارند.


ـ شورای عالی انقلاب فرهنگی، یکی از متولیان بحث سیاست‌سازی این مقوله بوده، اما چیزی که ما شاهد هستیم، در بحث کرسی‌های آزاداندیشی، بیشتر در قالب کرسی‌های نظریه‌پردازی و این حوزه جلوه کرده است. در حال حاضر چه تصمیماتی در این زمینه گرفته شده است؟

شورای عالی انقلاب فرهنگی دو نهاد تأسیس کرده، یکی هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی، نقد و مناظره، در حوزه‌ی علوم انسانی و معارف دینی که ابتدائاً در فرهنگستان علوم مستقر شد، چندان کاری از پیش نرفت، و بنا به تصویب مجدد شورای عالی انقلاب فرهنگی، مدیریت آن سپرده شد به پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی و طی سال‌های اول این دستگاه با موانع و مشکلات بسیاری مواجه بود، برای این‌که هیچگونه حمایتی از طرف هیچ‌کسی به لحاظ مادی و معنوی نمی‌شد. به همین جهت فرصت زیادی از دست رفت تا این نهاد بتواند سامان بیابد و به صورت مرجع داوری و حمایت از مدعاهای نو پذیرفته شود و بتواند جایگاه درخوری را احراز کند. هرچند که ذات این نوع کارها کُند است و ایجاد یک جریان فکری و گفتمان فراگیر و چشمگیر فرایند کندی دارد. لهذا درصدی از این تأخیر و کندی به ذات این فعالیت بازمی‌گردد، اما در عین حال اگر از آغاز، حمایت کافی مادی و معنوی از این نهاد می‌شد، کار با سرعت و قوت بیشتر پیش می‌رفت و دستاوردهایی بس بیشتر و بهتر می‌توانست داشته باشد. اما خیلی به زحمت این دستگاه تأسیس شد، سامان یافت، پای گرفت و پای کار آمد و اکنون آماده به یراق در عرصه‌ی دانشگاه‌ها و حوزه‌ها آماده‌ی برگزاری اجلاسیه‌های دفاع و داوری از مدعاهای نو در قالب نظریه، نوآوری و نقدهای جدید هست. و راه خودش را پیدا کرد و رفته‌رفته مورد اعتراف قرار گرفته و به عنوان یک واقعیت در نظام علمی کشور، این نهاد به عنوان دستگاه منحصر و معتبر سنجش نوآورده‌های علمی پذیرفته شده است و آثار حقوقی خوبی بر برنامه‌ها و فعالیت‌های آن مترتب است. از امتیازات خوبی که لحاظ شده در آیین‌نامه‌ی ارتقاء و ترفیع دانشگاه‌ها، امتیازاتی است که به همین کرسی‌های نظریه‌پردازی، نقد و مناظره تعلق می‌گیرد، به لحاظ میزان، امتیاز نسبتاً بالاست و مهمتر از همه این‌که برگزاری کرسی‌ها جزء فعالیت‌های علمی وتویی است.

این یک دستگاه بود که تأسیس شد و افزون بر هفت سال از زمان تأسیس آن می‌گذرد و به صورت یک دستگاه کمابیش سامان‌پذیرفته و جاافتاده به انجام رسالت و مأموریت خود مشغول است و البته با هزارویک مشکل نیز دست‌وپنجه نرم می‌کند و موانع و محدودیت‌های بسیاری گریبانگیر این مؤسسه‌ی علمی ملی دانش‌سنجی و داوری در نوآوری‌هاست.

دستگاه دیگری را که شورای عالی انقلاب فرهنگی، بعد از تأسیس هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی، بنا به پیشنهاد همین هیأت، در سال ۸۵  تصویب کرد، خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد بود؛ این نهاد طی یک ماده واحده، سپس اساسنامه آن در شورا تصویب شد، خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد عهده‌دار جریان کرسی‌های آزاداندیشی است. نص ماده واحده‌ عبارت بود از این متن «به منظور ایجاد محیط مساعد قانونی برای طرح هرگونه فکر و نظر از سوی صاحبان اندیشه و برگزاری مناظرات آزاد با حضور صاحب‌نظران رشته‌های مربوط خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد تأسیس می‌گردد، این خانه تحت اشراف هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی، نقد و مناظره اداره می‌شود. اساسنامه خانه به پیشنهاد هیأت حمایت به تصویب شورای عالی می‌رسد و مکان و هزینه‌ی فعالیت‌ها هم از سوی دولت در اختیار دبیرخانه هیأت مزبور قرار می‌گیرد.»

هرچند بنده مسئول هیات نبودم، من یکی از بیست دو عضو آن بودم و مانند بقیه‌ی اعضا فقط باید در جلسات شرکت می‌جستم، و چند ماهی ریاست آن را عهده‌دار شده‌ام، اما از زمان تصویب این اساسنامه آنچه به جایی نرسیده فریاد بوده است. این هیأت به لحاظ مدیریتی زیرمجموعه‌ی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی است و نقشی که پژوهشگاه می‌تواند بناچار ایفا کند این است که از بودجه‌ی بسیاربسیار اندک خود بدون آن‌که موظف باشد، سهم قابل توجهی را خرج نهاد هیات حمایت بکند. اما در خصوص خانه ملی گفت‌وگوی آزاد، اقدام خاصی میسر نبوده است، چون مکان و امکانی از سوی مبادی امر در اختیار این نهاد قرار نگرفته و برای پژوهشگاه هم، ضمن این‌که موظف نیست ممکن نیز نیست. به رغم این‌که پیش از دستور بارها در جلسات شورای عالی انقلاب فرهنگی، صحبت کرده‌ام و گاه با رئیس‌جمهور محترم و مقامات ذی‌ربط مکاتبه کرده‌ام، با مجلسیان مذاکره و مکاتبه نموده‌ام، تا مکان و بودجه فراهم شود و خانه تأسیس شود ولی هنوز کمترین اقدامی برای تأمین لوازم تأسیس این خانه صورت نگرفته، درنتیجه این نهاد در بوته‌ی انعطال باقی مانده است.

اگر این دستگاه فعال شود می‌تواند بسیار نقش‌آفرین باشد ولی چون دستگاه‌های مرجع با بی‌اعتنایی تمام نسبت به تأسیس این دستگاه رفتار کرده‌اند، امیدی نیست که این دستگاه به این زودی فعال و تأثیرگذار باشد.


ـ اکنون جناب‌عالی ریاست هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی را برعهده دارید، اگر ممکن است اشاره‌ای به دستاورد فعالیت‌های هیأت حمایت بفرمایید
.

کرسی علمی عبارت از مسندی علمی است، که با حضور شماری از صاحب‌نظران و متخصصان برجسته‌ی یک حوزه‌ی تخصصی، تشکیل و با وظایفی که در نظامنامه هیأت آمده فعالیت می‌کنند.

با عنایت به تعریف فوق، تاکنون ۱۹ کرسی مصوب در بخش علمی دبیرخانه‌ی هیأت حمایت فعال شده و بیش از سیصد صاحب‌نظر در رشته‌های مختلف علوم انسانی و معارف دینی، عضو پیوسته و ناپیوسته‌ی این کرسی‌های علمی هستند است؛ عناوین این کرسی‌ها به شرح زیر است:

۱٫ کرسی علوم قرآنی، حدیث و ادبیات و عرب

۲٫ کرسی ادیان و عرفان

۳٫ کرسی فلسفه‌ی دین و کلام

۴٫ کرسی اخلاق

۵٫ کرسی فقه و اصول

۶٫ کرسی فلسفه و معرفت‌شناسی

۷٫ کرسی معماری و شهرسازی

۸٫ کرسی علوم اجتماعی و ارتباطات

۹٫ کرسی هنر

۱۰٫ کرسی حقوق

۱۱٫ کرسی روان‌شناسی و علوم تربیتی

۱۲٫ کرسی ادبیات فارسی و زبان‌شناسی

۱۳٫ کرسی علوم سیاسی

۱۴٫ کرسی اقتصاد

۱۵٫ کرسی مدیریت

۱۶٫ کرسی فرهنگ و تمدن

۱۷٫ کرسی فلسفه علم و فناوری

۱۸٫ کرسی تاریخ

۱۹٫ کرسی علوم پزشکی.

یکی از اقدامات ارزشمند تشکیل کمیته‌های دستگاهی در دانشگاه‌ها و مؤسسات علمی است که به عنوان پایگاه هیأت و مسئول تمهید مقدمات و برگزاری اجلاسیه در دستگاه مستقر می‌شود.

ازجمله دانشگاه‌ها و مؤسساتی که کمیته‌های دستگاهی در آنها فعال شده می‌توان به دانشگاه علامه طباطبایی، دانشگاه آزاد اسلامی، دانشگاه اصفهان، دانشگاه قم، دانشگاه تبریز، دانشگاه شیراز، دانشگاه شهید بهشتی، دانشگاه الزهرا(س)، فرهنگستان هنر، پژوهشگاه‌ فرهنگ و اندیشه اسلامی، شورای فرهنگی اجتماعی زنان، دانشگاه بین‌المللی امام خمینی، دانشگاه زنجان، پژوهشگاه آموزش و پرورش، دانشگاه گلستان اشاره کرد.

همچنین کمیته‌های دستگاهی در دانشگاه تهران، امام صادق(ع)، تربیت مدرس، کرمان، اهواز، مازندران، بوعلی سینای همدان، مفید قم، شاهد، تربیت معلم، هنر، پیام نور، باقرالعلوم، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، علوم اسلامی رضوی، جهاد دانشگاهی در حال راه‌اندازی است.


ـ فرایند ارزیابی و برگزاری اجلاسیه رسمی دفاع و داوری تحت مقررات هیات را توضیح بفرمایید تاکنون چه تعداد طرح علمی از دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه رسیده، چه تعداد پذیرفته شده و چه مقدار از این طرح‌ها موفق به دفاع درخور شده‌اند و امتیاز کافی احراز کرده‌اند؟

پس از ارزیابی اولیه طرحنامه علمی ارائه شده توسط یک داور متخصص، چنانچه طرحنامه شرط لازم برای برگزاری کرسی را احراز نمود (جنبه‌ی نوآورانه بودن آن تأیید شد)، با تعیین کمیته‌های داوران و ناقدان، در قالب برگزاری کرسی‌های چهارگانه نظریه‌پردازی، نوآوری، نقد و مناظره مورد ارزیابی و نقد قرار می‌گیرد. طرح مذکور در صورت کسب نمره‌ی بالاتر از پنجاه، جهت تکمیل مورد حمایت واقع می‌شود و از خود محقق نیز در قالب اعطای امتیاز در آیین‌نامه ارتقا و … حمایت به عمل می‌آید.

تاکنون بیش از دویست‌وسی طرح علمی از دانشگاه‌ها و مؤسسات علمی به دبیرخانه ارسال شده که از این تعداد هفتاد طرح پذیرفته شده و درخور اجرای اجلاسیه شناخته شده‌اند و از میان این هفتاد کرسی، چهارده کرسی حائز امتیاز گردیده‌اند که اسامی آنها به شرح زیر است:

 

ردیف

ارائه دهنده

عنوان کرسی

دستگاه برگزار کننده (مجری)

گرایش

علمی

تاریخ

امتیاز

۱

حجت الاسلام و المسلمین دکتر قائمی نیا

اعجاز شناختی قرآن کریم

پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

فلسفه دین و کلام

۳/۲/۸۸

۲۱/۳/۸۸

۱۴/۸/۸۸

۸/۱۱/۸۸ مشورت

۲۶ /۱/۸۹

نوآوری

۷۰

۲

دکتر خسرو باقری نوع پرست

 

علم (تجربی) دینی

دانشگاه تهران، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی

فلسفه دین

۱۸/۱۱/۱۳۸۵

۶/ ۱۲/۱۳۸۵

۲۳/۱۲/۱۳۸۵

نظریه‌پردازی

۵/۶۵

۳

دکتر محمد روشن

مسئولیت دولت در ورشکستگی بدون تقصیر تجار

دانشگاه شهید بهشتی

حقوق

۲۰/۳/۱۳۸۶

۱۶/۸/۱۳۸۷

۳۰/۶/۸۸

نوآوری

۲۵/۶۰

۴

دکتر سعید زاهد زاهدانی

جنبش های اجتماعی؛ متأثر از رابطه سه بعدی فرد- جمع-رابطه

دانشگاه شیراز

جامعه شناسی

۱۲/۱۰/۱۳۸۶

۲۴/۷/۱۳۸۷

نوآوری

۵/۶۴

۵

دکتر محمد رضایی

چیستی فلسفه دین و مسائل آن

پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

فلسفه دین و کلام

۹/۷/ ۸۸پیش

۲۶/۹/۸۸اول

۱۹/۱۲/۸۸ داوری

نوآوری

۶۰

 

۶

حجت الاسلام و المسلمین رشاد

نظریه ابتنا (برساختگی تکون و تطور معرفت دینی بر تاثیر _ تعامل مبادی خمسه)

پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

فلسفه دین

۲۳/۱۱/۸۷

۳۰/۲/۸۸

۱۰/۴/۸۸ 

نظریه‌پردازی

۶۰

 

۷

حجت الاسلام و المسلمین دکترابوالقاسم علیدوست

مصلحت در فقه امامیه

پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

فقه و اصول

۱۴/۱۲/۸۷

۲۱/۱۲/۸۷

۲۶/۱/۸۸

۳۰/۲/۸۸

۴/۶/۸۸

نوآوری

۹۵

۸

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید عباس موسویان

ربا در قرض های تولیدی و تجاری

پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی (واحد قم)

اقتصاد

۱۳/۴/۱۳۸۷

نقد

۵/۸۹

۹

حجت الاسلام و المسلمین دکتر قائمی نیا

شبکه معرفت دینی

پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

فلسفه دین و کلام

۱۸/۷/۸۷

۳/۱۱/۸۷

۱۷/۲/۸۸

۱۸ /۴/ ۸۸ مشور تی

۶/۳/۸۹داوری

نظریه پردازی

۵۳

۱۰

دکتر موسی نجفی

تکوین و تکون هویت ملی ایرانیان

پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

فلسفه سیاسی

۳/۳/۱۳۸۵

نظریه‌پردازی

۷۰

۱۱

حجت الاسلام و المسلمین دکتر خسرو پناه

فلسفه فلسفه اسلامی

پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

فلسفه و معرفت شناسی

۲۱/۹/۸۶

۵/۲/ ۸۷

۱۹/۲/۸۷

۱/۷/۸۸

۱۶/۷/۸۸

۳۰/۲/۸۹

(۶ جلسه)

نوآوری

۷۵

۱۲

دکتر سالار منافی

جدایی ناپذیر بودن ترجمه از زندگی روزمره انسان

دانشگاه علامه طباطبایی

زبان خارجی

۳۰/۱۰/۸۷

۲۹/۷/۸۸

نظریه پردازی

۳۳/۹۳

۱۳

آیت ا.. احمد بهشتی

معجزه انگاری اخلاق نبوی

دانشگاه تهران

اخلاق

۲۷/۷/۸۸

نوآوری

۵/۵۵

۱۴

دکتر خسرو باقری نوع پرست

تعلیم و تربیت اسلامی؛ چارچوب تئوریک و کاربرد آن

دانشگاه تهران، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی

علوم تربیتی

۱۲/۲/۸۶

۶/۴/۸۶

۱۴/۹/۸۶

۲۸/۹/۸۶

۱۰/۱۱/۸۶

۸/۱۲/۸۶

۲/۵/۸۷

 

نوآوری

۳/۵۱

 

 

برای «آزاداندیشی» نیازی به نهادسازی نیست

برای «آزاداندیشی» نیازی به نهادسازی نیست؛ باید آن را نهادینه کرد

آزاداندیشی، نقد و نوآوری، توسعه‌ی امنیت را به دنبال دارد

خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا – تهران ۱۹/۱۱/۸۴

۱۶بهمن مصادف است با سومین سالگرد صدور پیام تاریخی رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره‌ی آزاداندیشی و نهضت تولید علم. یکی از مهم‌ترین پرسش‌هایی که پس از سه سال از انتشار پیام رهبر معظم انقلاب می‌توان از صاحب‌نظران و مسوولان بخش‌های علمی کشور داشت، نحوه‌ی اجرایی کردن فرمایشات رهبری است که در این سه سال به خاستگاه بسیاری از دانشوران دانشگاه و حوزه تبدیل شده است.

خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، در سلسله‌گفت‌وگوهایی تلاش کرده‌ است تا حول این پرسش اساسی سخن بگوید.

آن‌چه در پی می‌آید گفت‌وگوی ایسنا با حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اکبر رشاد، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی است.

حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اکبر رشاد، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی معتقد است: امروز قدرت در علم نهفته است، هرچند که در حال حاضر این خطر علم را تهدید می‌کند که هدف آن به جای کشف حقیقت، کسب قدرت شود؛ اما این واقعیت را نیز نمی‌توان نادیده انگاشت که کشورهایی که دارای قدرت علمی و فن‌آوری هستند، از قدرت و اختیار بیشتری در روابط و مبادلات جهانی بهره می‌برند.

رشاد در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) در مورد اهمیت بسط آزاداندیشی، نقد و نوآوری علمی اظهار داشت: خصیصه‌ی اصلی بشر، عالم بودن و برخورداری وی از استعداد علم‌آموزی و قدرت علم است و هر فرد و هر جامعه‌ای به میزان ذخیره‌ی علمی و درک معرفتی خود به انسانیت نزدیک‌تر می‌شود.

رشاد افزود: سه دهه پیش ملت ما به یک انقلاب بنیادین دست زد تا به رغم خواست مستکبران و مستبدان راه و رسم بشری و انسانی زیستن را کسب کند و به دیگر آحاد بشر نیز این رسم را بیاموزد. ملت ما فهمید کسب علم و معرفت نیازمند یک انقلاب فرهنگی و علمی است و از این جهت، دوام انقلاب به گمان من به علم تولیدی و معرفتی که کسب می‌کنیم، بستگی تام دارد. اینک اگر بناست این انقلاب بماند که باید بماند و خواهد ماند، باید به تولید علم، توسعه‌ی معرفت و بسط اندیشه اهتمام ویژه ورزید و تولید علم و بسط اندیشه نیز دقیقا در گرو آزاداندیشی و رواج نقد است.

وی افزود: اصولا نوآوری و تولید علم بدون نقد و نقادی یک توهم است و از این جهت است که آزاداندیشی، نقد و ایجاد فضای نقادی در کشور دارای اهمیت اصولی و بنیادی است و دوام و کمال انقلاب به امر بسط و بالندگی معرفت و علم و اندیشه گره خورده است.

این استاد دانشگاه در ارتباط با تعریف و چارچوب نقد و نقادی گفت: طبعا نقد مانند هر کار علمی دیگر دارای منطقی است. «نقد» با «رد» متفاوت است. نقد یعنی سنجش، عیاری، ارزش‌یابی. نقد یعنی واقع را آن‌چنان که هست شناختن و بازگو کردن. در نقد باید همان‌طور که عیب یک اثر و اندیشه گفته می‌شود، هنر آن نیز باید باز گفته شود. نتیجتا اگر در یک بررسی فقط نقاط ضعف یک اندیشه و اثر گفته شود، نمی‌توان نام آن را نقد گذاشت یا حداقل چنین کاری نقد ناقصی است و بر حسب آن نمی‌توان داوری درستی را انجام داد؛ بلکه ممکن است این روش حتی به مخاطب، داوری ناصحیحی را القا کند. نقد آن‌گاه نقد است که جهات کمال و مثبت اثر و اندیشه نیز باز گفته شود. از دیگر سو نقد با جنگ و نزاع هیچ‌گونه سنخیتی ندارد. نقد از جنس اندیشه است و باید به زبان اندیشه نیز تحقق پیدا کند. به نام نقد نمی‌توان به کسی افترا زد یا احیانا با کسی برخورد فیزیکی کرد. کما این‌که مقتضای نقد به مثابه یک کار علمی، رعایت اصول و چارچوب علمی است. پس باید طبق روش‌شناسی معین و مناسب علمی به نقد پرداخت و اصول خاصی را رعایت کرد.

رشاد توضیح داد: علاوه بر این‌که نقد یک کار علمی است، یک کار قضایی نیز هست و باید در آن عدالت و انصاف رعایت شود. چه بسا نقاد ملزم باشد که نقد خود را در معرض شهادت و قضاوت دیگران قرار دهد. پس نتیجتا اگر نقد یک قضاوت و داوری است، باید حداقل شرایط یک کار قضایی نیز در آن رعایت شود. یعنی یک‌جانبه و در غیاب خالق اثر و اندیشه، نقد نکرد یا لااقل باید زمینه‌ای را فراهم کرد که در هنگام نقد، نمایندگان فکری و داوران بی‌طرف ناظر به نقد حاضر باشند. اگر نقد نیازمند نقد بود، باید زمینه‌ای را فراهم کرد که به آن پاسخ داده شود.

رشاد در تعریف آزاداندیشی و چارچوب آن گفت: آزاداندیشی یک اصطلاح جاافتاده نیست که بتوان از آن تعریف واحدی ارایه کرد. باید دید که خاستگاه این تعبیر و محیط فرهنگی که این تعبیر در آن پدید آمده و در آن به کار می‌رود، کجاست و جامعه‌ای که آزاداندیشی در آن مطرح می‌شود، چه مقتضیات، خصایص و التزاماتی دارد. واژه‌ی آزاداندیشی در محیط اسلامی و ایرانی به کار رفته و مورد توجه قرار گرفته است. طبعاً آزاداندیشی به معنی بی معیاراندیشی و بی منطق سخن گفتن نیست و هر آن‌چه را از هر منشاء و هر انگیزه‌ای برخاسته باشد، اندیشه نمی‌نامند. عدم پایبندی به هیچ منطق، مبنا، ادب و اخلاقی نیز آزاداندیشی نیست؛ چون اندیشه ذاتاً نقض منطق، حذف و نبود ادب و اخلاق را بر نمی‌تابد. از طرفی دیگر آزاداندیشی نیز به یک سلسله اصول، چارچوب، آداب و اخلاقیات مقید است. از این لحاظ ما باید آزاداندیشی را عبارت بدانیم از اندیشیدنی که در چارچوب، مبنا و منطق مشخصی صورت می‌گیرد.

رشاد به ترکیب آزاداندیشی اشاره کرد و به ایسنا گفت: این ترکیب از یک زاویه به آزاد بودن و از زاویه‌ای دیگر به اندیشیدن توجه کرده است، ولی هر چیزی را اندیشه و رهایی و بی‌قیدی از هر چیزی را آزاداندیشی نمی‌داند.

وی گفت: از سویی دیگر اندیشه نمی‌تواند چندان مقید باشد. به هر حال اندیشه فکر است و فکر وقتی که مطرح می‌شود باید عرضه شود. از یک طرف اندیشه قیودی را احساس می‌کند که این قیود از بابت اندیشه بودن و فعل اندیشیدن است و از سوی دیگر تسهیلات و گشودگی را که اقتضای آزاد بودن است، و هنر است که ما بتوانیم این دو عنصر را با یکدیگر جمع کنیم.

رشاد ادامه داد: قید و بندهای خلاف اقتضائات طبیعت اندیشه نباید مانع آزاداندیشیدن باشد.

این عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در ارتباط با راهکارها و موانع پیش روی بسط آزاداندیشی، نقد و نوآوری علمی نیز اظهار داشت: اگر بنا باشد آزاداندیشی و نقد و نوآوری در کشور ما رخ دهد و به ثمر بنشیند، باید از لحاظ اجرایی یک سلسله موانع را از پیش روی آن برداشت. شروط و شرایطی رعایت و مقتضیات و عوامل پیشرفت آن فراهم شود . اگر ما برای تولید علم و آزاداندیشی اقدام به نهادسازی بکنیم، مطمئنا به بیراهه رفته‌ایم، ولی از آن سو باید آزاداندیشی و اندیشه در جامعه نهادینه شود و به صورت فرهنگ درآید و نباید به شغل بدل شود. نظم، اخلاق و منطق باید بر آن حاکم باشد، اما سازمان، اداره و بخشنامه نباید بر آن سیطره پیدا کند. نباید این جریان یک فعل حکومتی و ناشی از فعالیت‌های سیاسی و از جنس سیاست قلمداد شود. باید یک عمل علمی و یک حرکت فکری انگاشته شود. نباید به یک امر عوامانه و ژورنالیستی تبدیل و به سطح روزنامه‌های عمومی کشیده شود. این حرکت یک حرکت علمی است و طبعا باید در نشریه‌های علمی و محیط ‌های علمی رخ دهد. از مساله‌ی آزاداندیشی و نقد و نوآوری نمی‌بایست به مثابه یک حربه استفاده شود و احیانا برخوردهای تخریبی نسبت به نظریه، آرا و آثار، جای نقد سازنده و نقادی منطقی بنشیند. نباید دچار روزمرگی و برخوردهای انفعالی شد. نقد و تولید علم باید فعالانه صورت گیرد. البته این امر با این مساله که تولید علم برای مصرف و رفع نیازهای جامعه باشد مغایرتی ندارد.

رشاد افراط و تفریط و تن‌دادن به انقطاع تاریخی را از دیگر آفات این امر دانست و گفت: ما نباید در این مساله دچار تجددزدگی شویم و دست خود را به سمت بیگانگان دراز کنیم و یا احیانا مقلد بیگانگان شویم و نیز دچار سنت‌پرستی، کهنه‌گرایی و مقدس‌انگاشتن مواریث خودی گردیم.

این عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، خودسانسوری، ترس از توهین، تهمت و یا احیانا افترا و متهم شدن به انحراف را یکی دیگر از موانع تحقق آزاداندیشی دانست و به ایسنا گفت: باید شرایط آن‌چنان باشد که افراد صاحب فکر و واجد شرایط امکان ابراز عقاید و اندیشه‌های خود را در محیط‌های علمی داشته باشند؛ بدون آن‌که بترسند بر حسب اندیشه و آرایشان اتهامی به آنها وارد شود. البته در مقابل نیز به نام سخن علمی گفتن و عرصه‌ی اندیشه نباید اساس دین و پایه‌های نظام را مورد حمله قرار داد که مطمئنا آفات این امر کمتر از مواجهه با توهین و افترا نیست.

رشاد گفت: نباید نقد دچار موج‌آسایی و یا مقطع‌انگاری شود. در مواقعی مشاهده می‌شود که موجی در ارتباط با تولید علم، نقد و نوآوری به وجود می‌آید. بعد از مدتی این موج می‌خوابد ولی دوباره احیا می‌شود. در صورتی که رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود.

وی از دیگر آفات نقد و نوآوری را آفات محتوایی دانست و گفت: باید توجه کنیم که علم، علم است نه توهم و توهم را نمی‌توان به جای علم و واقعیت نشاند. در بعضی مواقع مطالب سخیفی در ارتباط با علم مطرح شده و آن را به جامعه ارایه می‌کنند که حتی طفل خردسال نیز به آن توجه نمی‌کند و گاهی این مطالب به شدت خنده‌آور است. پس می‌توان گفت «علم وانمودن» هرگونه تفکر و اندیشه یکی دیگر از آفت‌های این امر است. اگر صرفا به نقد افکار اندیشمندان محدودی نیز بپردازیم و از آرای دیگر متفکران جهان غافل شویم باز دچار آفت شده‌ایم. باید توجه داشت که نقد، نوآوری و آزاداندیشی فقط در حوزه‌ی انسانی به کار نمی‌رود، بلکه علوم پایه و سایر رشته‌ها نیز محتاج نقد و نوآوری هستند و اگر دانشمندی یک نظریه‌ی فیزیکی و شیمیایی را رد یا تصحیح می‌کند این نیز به معنای نقد است. متاسفانه در جامعه وقتی از نقد سخن گفته می‌شود، در ذهن اغلب، نقد علوم انسانی خطور پیدا می‌کند که گویی ما فقط باید صرفا در حوزه‌ی انسانی و معارف دینی بحث و نقد کنیم.

این عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، خلط اصول‌گرایی با تحجر و نوگرایی با تجدد را از دیگر آفات بسط آزاداندیشی و نقد دانست و گفت: این امر می‌تواند مانع آغاز یک جریان و نهضت علمی در کشور شود. همان‌طور که باید به سرمایه‌های عظیمی که از گذشته برای ما در باب علم باقی مانده توجه کرد، در کنار آن باید به علوم روز و پیشرفت‌های جهانی نیز توجه کرد. نباید فکر کنیم معارفی که از گذشتگان باقی مانده مقدس است. معارف بشری مقدس نیست. از طرف دیگر نباید تصور کنیم هر آن‌چه که نو است دارای ارزش است. حقیقت نو و کهنه ندارد و به تعبیری دیگر، می‌توان گفت حقیقتی که از گذشته به دست آمده مطلوب‌تر از مطالبی است که جدید مطرح می‌شود؛ چون آن حقیقت طی قرون توانسته باقی بماند و آبدیده شده و از نقدها و نقادی‌ها به سلامت بیرون آمده است. لذا همواره نو بودن ارزش ندارد، بلکه این حقیقت است که ارزش دارد و همان‌طور که گفته شد، حقیقت کهنه و نو ارزشمند هستند. در یک کلمه باید گفت اصالت بخشیدن به هر چیز نو و یا هر چیز کهنه آفت است.

وی در مورد نقش حوزه و دانشگاه در بسط آزاداندیشی، نقد و نوآوری علمی نیز اظهار داشت: به هر حال حوزه و دانشگاه در کشور ما دو منبع، کانون و دو باشگاه علمی و فکری به شمار می‌روند و این برای ما یک امتیاز حساب می‌شود. در بیشتر کشورها مراکز علمی صرفا در دانشگاه‌ها هستند. حوزه و دانشگاه هردو به طور جداگانه دارای نقش اختصاصی و با هم دارای نقش مشترک هستند. مقوله‌ی تولید معرفت دینی مربوط به حوزه است و بدون هیچ‌گونه تردیدی از غیر حوزه این کار ساخته نیست. البته این به این معنا نیست که غیرحوزوی نمی‌تواند در این حوزه فعالیت کند، ولی به لحاظ توان، تجربه و روش‌شناسی علمی، حوزه در این امر مجهزتر است، کما این‌که دانشگاه در حوزه‌ی علومی مانند علوم پایه، پزشکی و مهندسی هم به لحاظ تجربه و توان و هم به لحاظ روش‌شناسی از حوزه دارای امکانات بیشتری است. این دو نهاد هم دارای قلمرو مشترکی هستند و هم وظایف مشترکی دارند. این دو حوزه در کنار هم می‌توانند در بسط منطق و مطالعات روانشناختی تاثیر زیادی داشته باشند، چنان‌که می‌توانند در برخی از حوزه‌ها و موضوعات با هم تعامل کنند که از جمله‌ی آن تصحیح، توسعه و تعمیق علوم انسانی است. اگر بخواهیم علوم انسانی مستقل، بومی و سازگار با فکر و فرهنگ خودمان داشته باشیم در مبناسازی به حوزه نیازمندیم. حوزه‌ها باید مبانی علوم انسانی را با بهره‌برداری از منابع دینی و منطق وحی و سنت معصوم و منابع و متون دینی ایجاد کنند و در اختیار دانشگاه‌ها قرار دهند و اگر حوزه نیز بخواهد متقابلا علوم انسانی که اسلامی است سازماندهی کند طبعا در روش‌شناسی، مواد و موضوعات و چارچوب نیازمند همکاری دانشگاه‌هاست. حوزه و دانشگاه مانند دو بال در تولید و معرفت علم نقش‌آفرین هستند. اصولا تاثیر این دو بر تولید علم در حوزه‌ی علوم انسانی آشکار است و به عقیده‌ی من در سایر حوزه‌ها نیز بدون تعامل این دو نهاد نمی‌توان در بسط آزاداندیشی و نقد و نوآوری وتولید به موفقیت چندانی نائل شد.

رشاد در پاسخ به این سوال که آیا این دو نهاد در انجام وظیفه‌ی خود در جهت بسط آزاداندیشی و تولید علم موفق بوده‌اند؟ گفت: به نحو مطلوب آنها نتوانسته‌اند به وظیفه‌ی خود عمل کنند. البته این به معنای نادیده انگاشتن دستاوردهایی که این دو حوزه کسب کرده‌اند، نیست. دانشگاه و حوزه در تربیت نیروی متخصص و تولید علم موثر هستند ولی آن‌چه در حال حاضر از این دو نهاد خارج می‌شود رفع کننده‌ی نیازهای ما نیست و باید از این دو نهاد گله‌مند بود. من فکر می‌کنم حوزه‌های علمیه نقش عمیق‌تر و وسیع‌تری را می‌توانند نسبت به امروز داشته باشند و دانشگاه نیز با نزدیک شدن به مختصات ملی و ارزشمند کردن کار علمی و فاصله گرفتن از این‌که هدف از علم، اخذ پست و مسوولیت و رفع معیشت است، می‌توانند نقش مهم و تاریخ‌سازی در تولید و تربیت نیروی انسانی مفید و متخصص داشته باشند.

رشاد در مورد تاثیر نوآوری علمی و پیشرفت در اقتدار ملی گفت: امروز قدرت در علم نهفته است. هرچند که این خطر علم را تهدید می‌کند که کسب قدرت به جای کشف حقیقت هدف اصلی علم شود اما نمی‌توان این واقعیت را نادیده انگاشت که کشورهایی که دارای قدرت علمی بیشتری هستند در صحنه‌ی بین‌الملل از قدرت و اقتدار بیشتری نیز بهره‌مند هستند که نمونه‌ی آن نیز ژاپن است. اگرچه نمود این کشور تکنولوژی آن است ولی تکنولوژی آن مبتنی بر علم است؛ بی آن‌که دارای قدرت نظامی باشد، دارای امنیت فوق‌العاده‌ و در جهان دارای جایگاه خاص و ویژه است. ما اگر از فکر و توطئه های آمریکا و غربی‌ها بگذریم نمی‌توانیم توان علمی آنها را در اقتدار و امنیتشان نادیده بگیریم. امروز قدرت، اقتدار، پیشرفت در گرو کسب علم و پیشرفت علمی است و نیروی نظامی، استحکامات نظامی و حتی داشتن حزب قدرتمند نمی‌تواند در برابر این مولفه چندان ایستادگی کند.

رشاد گفت: آن‌گاه که آزاداندیشی و نقد و نوآوری در یک جامعه رواج پیدا کند، امنیت نیز ایجاد می‌شود؛ زیرا هرکس هر آن‌چه را که فکر می‌کند بیان می‌کند. در نتیجه خواسته‌ای ناگفته و اندیشه‌ای نهفته نمی‌ماند. اندیشه و افکار چون مذاب نهفته در دل کوه آتشفشان مخفی نمی‌شود که یکباره خارج شود. در اثر نقد و نوآوری، جامعه آبدیده می‌شود و با کمترین حمله، هجمه و نقد و انتقاد دچار آسیب نمی‌شود. نقد، نوآوری و آزاداندیشی باعث می‌شود که اذهان جامعه به تحمل مخالف عادت کنند و از نقد نترسند، بلکه وجود مخالف را به عنوان یک واقعیت بپذیرند و خود را با آن شرایط تطبیق دهند. در این صورت آرامش و طمأنینه در جامعه همزمان می‌شود و این خود باعث پدید آمدن امنیت اجتماعی است.

رشاد در پایان به ایسنا گفت: پس با توجه به مطالب گفته شده می‌توان گفت علم نه تنها یک سرمایه بلکه عامل ایجادکننده‌ی اقتدار نیز هست. آزاداندیشی و رواج انتقادات سازنده ضمن تسهیل سیر و مسیر جامعه و کشور باعث آبدیدگی و آرامش خاص مردم، دستگاه‌ها، مدیران و مسوولان و در نتیجه توسعه امنیت می‌شود.

گفت‌وگو از خبرنگار ایسنا: اکرم احقاقی

هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی، نقد و مناظره

نظر جنابعالی درباره جایگاه نوآوری«مصلحت در فقه امامیه» چیست؟ آیا این نوآوری پتانسیل تحقیقات بیشتر توسط دیگران و صاحب طرحنامه را دارد، یا این‌که کار تمام شده است و اکنون نوبت انتشار و گسترش آن در مجامع علمی است؟

تحقیق فقه و مصلحت یکی از حلقه‌های منظوم از تحقیقاتی است که در گروه فقه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی انجام شده است و حجت الاسلام و المسلمین علیدوست نیز از محققان موفق حوزه‌ی علمیه قم و از مدرسین سطوح عالی و خارج فقه و اصول هستند. هنگامی که این طرحنامه به هیأت حمایت از کرسی نظریه‌پردازی ارائه شد اجلاسیه‌ی نقد و ارز‌یابی آن تشکیل شد و به مثابه نظر نو نه نظریه نو، با امتیاز بالا شناخته شد. این تحقیق و خلاصه آن که تحت اشراف هیأت، دفاع شده قابلیت ارتقا دارد. از حیث محتوا نیز تحقیق ارزشمندی است، هرچند که هم‌چنان جای تقویت و ارتقاء کیفی نیز دارد، اما بیش از آنکه به لحاظ محتوایی و از حیث کیفی حاجت به توسعه و تعمیق داشته باشد، به لحاظ صوری و ساختاری به بازسازی و بازآرایی نیازمند است. هرچند که در اجلاسیه‌ای که تحت نظر هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی تشکیل شده به عنوان نوآوری و نظر نو شناخته شد، اما به نظر بنده که جزء داوران این تحقیق و مدعا بودم، قابلیت ارتقاء به نظریه را دارد، لیکن اگر مبانی، منهج اثبات، برایند روش‌شناختی و برون‌دادهای آن به صورت روش‌مند تبیین شود همچنین ادله، شواهد اثبات و قطعیت آن لحاظ شود، این نظر نو به یک نظریه تبدیل می‌شود، اما مطرح شدن موضوع فقه و مصلحت در فقه شیعی امروز، بی‌پیشینه نیست.

در بین اهل سنت نیز قواعد و اصولی از قبیل استصلاح، مصلحت، مسائل مرسله و تعابیری از این دست بیش از ما به این مسائل پرداخته‌اند. لیکن مبانی آنها سست و اشکالات اساسی بر شیوه‌ها و مدعاهای آن‌ها وارد است و آن‌چه که حجت الاسلام و المسلمین علیدوست انجام داده از عمده اشکلات وارده بر دیدگاه‌های اهل سنت، مبراست. کمتر کسی در بین فضلای ما به لحاظ کمّی و کیفی به اندازه جناب علیدوست به مسئله کاربرد مصلحت در فقه پرداخته است. ایشان الحق کار ارزشمندی را انجام داده و درخور تحسین، تعمیق و توسعه است و از این جهت ما خیلی خرسند هستیم که یک فاضل حوزوی کار بدیع علمی در مرکز حوزه‌های علمیه شیعه (قم) و در دستگاه علمی مانند پژوهشگاه فرهنگ و اندایشه اسلامی انجام داده است.

با توجه به معیارها و ویژگی‌های مثبتی که این نظریه داشته، آیا امکان طرح آن در سطح جهان اسلام، در میان اهل تسنن و تشیع وجود دارد؟

یکی از برنامه‌های هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی این است که نقدهای نو و نظریه‌های جدید را پس از ارائه‌ی دفاع موفق، در قالب کتاب، مقاله و یا اشکال دیگر در سطح ملی و فراملی مطرح و وارد کتب درسی کند. همچنین هیأت تصمیم دارد نظریات جدید را به زبان‌های مختلف ترجمه کند تا در دسترس اهل نظر در ملت‌های دیگر قرار گیرد، البته پاره‌ای از نظریات دارای دفاع موفق کاملاً بدیع و بدون پیشینه هستند و برخی از آنها نیز نظریه‌های رقیب و مشابه دارند. نوآوری «مصلحت در فقه امامیه» متفاوت با نظریه‌های شناخته شده و رایج در جهان اسلام است، در نتیجه ما باید این‌گونه نظریات را به زبان‌های مختلف ترجمه کنیم و متناسب با فهم و فرهنگ مخاطبان به دنیا منعکس کنیم و معتقدم که مورد استقبال هم قرار می‌گیرد و جایگاه خود را در جامعه علمی پیدا می‌کند. ان‌شااله که بتوانیم این کار را انجام دهیم.

یکی از وظایف هیأت، انتشار و ترویج اجلاسیه‌های دارای دفاع موفق است. آیا هیأت قادر است که اجلاسیه‌های علمی را با حضور داوران و ناقدان غیرایرانی برگزار کند؟ یا به انتشار مدعای صاحبان کرسی‌های موفق در نشریه‌ها و مجلات بین‌المللی بسنده می‌کند؟

تأکید بنده به دوستان هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی این است که فعالیت‌های هیأت را به خارج از مرزها توسعه دهند و حتی ارتباط برون‌مرزی دوسویه داشته باشند، یعنی نظرات اسلامی، ایرانی و شیعی را به صورت فرامرزی مطرح کنند؛ همچنین داوران و ناقدان غیرایرانی یا غیرشیعی را به کار گیرند و مجالی را فراهم کنند تا نظریه‌ها و نقدهای خارجی و متعلق به دانشمندان اهل تسنن در معرض نقادی قرار گیرند. از این طریق هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی نیز به عنوان یک نهاد علمی مرجع، برای سنجش نوآوری‌ها شناخته می‌شود. البته این کار برای بعضی از طرحنامه‌‌ها شروع شده است. برای مثال به درخواست یک مؤسسه علمی در لبنان مقرر شده است که اجلاسیه نقد و ارزیابی نظریه‌ی ابتناء، که متعلق به بنده است در این کشور تشکیل شود، که به زودی این کار صورت خواهد گرفت و تدریجاً گسترش پیدا می‌کند.

این اولین بار است که چنین برنامه‌ای برگزار می‌شود؟

بله این اتفاق برای نخستین‌بار در خارج از مرز‌ها روی خواهد داد. البته در یکی از جلسات ارزیابی نظریه‌ی ابتناء، ناقدان و داوران غیرایرانی هم حضور داشتند.

حاج آقا ما دیروز جلسه‌ای داشتیم تحت عنوان «الگوی نظام گفتگوی استحاله‌ای» با ارائه‌ی آقای دکتر شعیری. جلسه پرباری برگزار شد و منتقدان و داورانی که در این جلسات حضور داشتند همگی اعتراف می‌کردند که این نظریه، بدیع است و به دلیل طرح این موضوع توسط یک ایرانی در جهان ابراز خوشحالی می‌کردند. صاحب طرحنامه نیز در مصاحبه خود از برگزاری جلسات نقد طرحنامه توسط منتقدان خارجی استقبال کرد. فکر می‌کنید اگر ما بخواهیم چنین چیزی را در برنامه‌ها و سیاست‌گذاری‌های هیأت داشته باشیم چه زمانی می‌توانیم به نتیجه برسیم؟

راجع به این موردی که اشاره می‌کنید به این دلیل که حضور نداشتم و متن طرح را نخوانده‌ام نمی‌توانم به صورت ماهوی سخن بگویم، اما تأکید می‌کنم بعضی از نظریه‌ها با وجود مطرح شدن در فضا و بستر فرهنگی ایران، قابلیت طرح در مقیاس جهانی را دارند زیرا آنها هویت بومی دارند ولی ماهیت بومی ندارند به این معنا که در محیط ایرانی و بستر فرهنگ اسلامی تولید شده‌اند ولی ماهیتاً می‌توانند یک مطلب علمی باشند. ما می‌توانیم از این دیدگاه‌ها و نظرات حمایت کنیم و این دیدگاه‌ها می‌توانند مخاطب جهانی پیدا کنند.

یکی از کارهایی که به منظور ورود کرسی‌ها به عرصه بین‌المللی می‌توان انجام داد، دوزبانه کردن سایت korsi.ir است، البته درخواست‌‌های متعددی نیز در این زمینه مطرح شده است. نظر جنابعالی چیست؟

من هم پیرامون این مطلب به دوستان دبیرخانه تأکید داشته‌ام که ابزار لازم را برای دوزبانه کردن و بلکه سه‌زبانه کردن سایت فراهم کنند، گرچه کار دشواری است و به مترجمان باتجربه و کارآزموده نیاز دارد؛ همچنین به روزشدن سایت نیز اهمیت زیادی دارد به این دلیل که نمی‌توان یک متنی را به زبان فارسی روی سایت بگذاریم و یک سال بعد به انگلیسی یا عربی آن را عرضه کنیم و باید مطالب سایت فارسی، هم‌زمان به دو زبان عربی و انگلیسی ترجمه شوند. بنده از این کار حمایت می‌کنم.

بعضی افراد معتقدند که دبیرخانه در ارزیابی برخی طرح‌نامه‌ها و آثار پژوهشی با وسعت نظر بیشتری عمل کرده است. با توجه به این‌که این هیأت نهاد نوپایی است شاید بتواند در مراحل اولیه بدون سخت‌گیری عمل کند تا یک طرح‌نامه سریع‌تر به برگزاری اجلاسیه و دفاع موفق دست پیدا کند. نظر شما در این خصوص چیست؟

من به شدت معتقدم که فرآیند ارزیابی و داوری طرح‌های علمی و مدعا‌های جدید باید سخت‌گیرانه و دقیق باشند همچنین کاملاً بر استانداردهای علمی منطبق باشند و با مسامحه در برخورد با مدعای جدید موافق نیستم، حتی اگر فرآیند ارزیابی کند شود و پاره‌ای از طرح‌ها از راه‌یابی به اجلاسیه محروم شود. اگر دقت در ارزیابی وجود نداشته باشد علاوه بر سست شدن اعتبار علمی و جایگاه حقوقی هیأت، به علم و توسعه معرفت نیز خیانت خواهد شد؛ همچنین سخن علمی باید واقعاً علمی باشد. سخن علمی تعریف و استاندارد معینی دارد و من مقام کار اداری را که سرعت و سهولت زیادی باید داشته باشد از مقام ارزیابی، نقادی و داوری تفکیک می‌کنم. در سلسله کار اداری و سامانه مدیریتی باید سرعت و سهولت را اصل قرار دهیم اما در ارزیابی طرحنامه‌ها به دقت و وسواس علمی نیازمندیم تا حق کسی ضایع نشود و سخنان سست به عنوان نظریه معرفی نشوند. دوستان ما نیز در دبیرخانه و بخش‌های سازمانی حق ورود ماهوی به طرح‌نامه‌ها را ندارند و فقط باید ضوابط صوری و ساختاری را کنترل و نظارت کنند که مدعای جدیدی که ارائه می‌شود از نظر مدارک کامل باشد، تا به کرسی مربوطه منتقل شود و در آن کرسی راجع ‌به ارزیابی اولیه و تعیین ناقدان و داوران و تأیید شورای داوری و کمیته ناقدانی که دستگاه برگزارکننده برای اجلاسیه دفاع و داوری پیشنهاد کرده، تصمیم‌گیری شود. لذا من در مواجهه‌ی علمی با طرحنامه‌‌ها به شدت معتقد به سخت‌گیری هستم که بعضی از دوستان نسبت به این سیاست من معترض هستند و بسیاری از دوستان نیز از این روند حمایت می‌کنند.

با توجه به این‌که در سال ۹۰ هستیم و هفت سال از آغاز کار دبیرخانه می‌گذرد، حدود چهارده کرسی و دفاع موفق را داریم. به نظر شما علت این‌که تعداد این کارها کم است به عملکرد دبیرخانه مربوط است یا این‌که اساساً نظریه‌پردازی افق دوردستی است که باید صبوری به خرج دهیم تا پژوهشگران حوزه‌ی علوم انسانی بتوانند روی یافته‌ها و نتایج آن کار کنند؟

اکنون نوزده کرسی فعال داریم و بیش از دویست صاحب‌نظر متخصص عضو پیوسته کرسی‌ها هستند و صدها صاحب‌نظر به صورت عضو ناپیوسته با ما همکاری می‌کنند. بنده معتقدم اگر دبیرخانه ما فعال‌تر از آنچه که هست برخورد کند و هریک از کرسی‌ها که متشکل‌ از جمعی از نخبگان و صاحب‌نظران آن رشته علمی است، بر سعی و تلاش خود بیفزایند تعداد طرح‌هایی که وارد می‌شود بیشتر خواهد شد. البته تضمینی ندارد که خروجی دبیرخانه افزایش پیدا کند و ممکن است طرح‌های زیادی ارائه شود و در مقام ارزیابی و داوری امتیاز کافی کسب کند ولی ما ضامن خروجی نیستیم و باید ضوابط را اجرا کنیم و هر طرحی بسته به علمیت مدعا و استانداردهای لازم، می‌تواند از خود دفاع کند و امتیاز خود را دریافت کند. واقعیت این است که نقش هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی نقش پسینی است. به این معنا که باید استعداد و فعلیتی به لحاظ علمی در کشور وجود داشته باشد و صاحب‌نظرانی باشند که نظریه جدید بدهند و شهامت ارائه نظریه، نقد شدن و قدرت دفاع از نظریه خود را داشته باشند، تا برون‌داد و خروجی هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی از نظر کمی و کیفی توسعه پیدا کند.

وقتی در کشورمان حدود هفتاد هزار عضو هیأت علمی از رتبه‌های مختلف مربی تا استاد تمام داریم و شمار کثیری از این افراد، اساتید علوم انسانی، معارف دینی و هنر هستند و حوزه‌ی علمی آنها مرتبط با قلمرو مأموریت هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی است، باید توقع داشته باشیم که طرح‌های بیشتری ارائه شود. ما نمی‌توانیم کسی را ملزم کنیم و نمی‌کنیم؛ اما به نفع خود افراد است که حرفشان صیقل بخورد و از آثار حقوقی مترتب بر آن بهره‌مند شوند. ولی من تعجب می‌کنم که دانشگاه‌ها، حوزه‌ها و پژوهشکده‌های ما نسبت به این مسئله پراهمیت اهتمام ندارند و باور نمی‌کنم که ظرفیت علمی کشور و فعالیت علمی دانشگاه‌ها و حوزه‌های ما آن‌قدر پایین است که تعداد طرح‌های ارائه‌‌شده به نسبت جمعیت و شأن علمی ایران و جهان اسلام و شیعه کم است. به هر حال ما وظیفه تولید علم نداریم، بلکه نهاد مرجع برای سنجش علم و مدعاها هستیم؛ لهذا باید در کشور این قابلیت و فعلیت باشد تا بازار ما گرم شود و با این همه، برای اطلاع مخاطبان شما می‌گویم که از مجموعه چندصد طرحی که از دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه به دبیرخانه هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی رسیده، حدود هفتادودو یا سه طرح درخور تشکیل اجلاسیه دفاع و داوری تشخیص داده شده و گاهی افزون بر بیست ساعت دفاعیه را شامل می‌شده است، چهارده و یا نهایتاً شانزده طرح و مدعای علمی رتبه و امتیاز کافی را کسب کرده و به عنوان نقد و نظر نو شناخته شده‌اند. بنابراین مراجعه به ما کم نبوده است و در عین حال ما ضامن خروجی موفق نیستیم.

بنابراین تنها نقطه‌ی قابل دفاع از کار دبیرخانه همان صحت در مراحل ارزیابی و داوری است؟

به هر حال نمی‌توانیم اعمال نظر کنیم و به مدعایی که صلاحیت احراز رتبه دارد، اعتنا نکنیم و به یک مدعای سست امتیاز دهیم و آن‌را به عنوان نظریه اعلام کنیم. در عین حال دوستان ما در دبیرخانه، سلسله تلاش‌هایی برای فرهنگ‌سازی و کار ترویجی انجام می‌دهند که برخی از آن‌ها به عنوان اجلاسیه‌های جدید رسمی تشکیل شده‌اند. همچنین با وجود ویژگی‌های خاص نمایشگاه کتاب و مناسب نبودن محیط آن برای نشست‌های تخصصی، جلساتی به منظور آشنایی هرچه بیشتر پژوهشگران در نمایشگاه کتاب برگزار شد که خوشبختانه اقدام موفق و ثمربخشی بوده است.

در مورد حمایت‌های هیأت سوالی دارم. کار پژوهشی اساساً به عنوان یک کار سخت شناخته می‌شود. یکی از امتیازاتی که هیأت به صاحبان اجلاسیه‌های با دفاع موفق اعطا می‌کند، سفر مطالعاتی است. آیا هر اجلاسیه‌ای که به دفاع موفق منتهی شود می‌تواند درخواست سفر مطالعاتی داشته باشد، یا این‌که معیارهای دیگری وجود دارد؟

سفرهای مطالعاتی برای طرح‌های موفقی پیش‌بینی می‌شود که یا نظریه‌ی موفق قلمداد شوند و قابلیت توسعه و تعمیم داشته باشد و یا نظری قوی که در حد ارتقاء به نظریه است، ارائه شود و به دلیل بالا بودن هزینه سفر مطالعاتی، هر نظر جدیدی که دفاع موفق داشته، مشمول این حمایت نمی‌شود. تاکنون هم اگر بعضی از موارد را اعمال کرده‌ایم یکی از دو شرط بالا را داشته است و هر نظریه درخوری را که بتوان آن را ارتقاء بخشید و توسعه داد مورد حمایت قرار می‌دهیم و فرآیند هم به این ترتیب است که صاحب‌نظر درخواست خود را اعلام می‌کند و توجیه و دلایل لازم را ارائه می‌کند و نظر کارشناسی شورای علمی کرسی مربوطه گرفته می‌شود و بعد در شورای علمی دبیرخانه هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی بررسی می‌شود و اگر مورد تأیید قرار گرفت تأمین اعتبار می‌کنیم که افراد سفر کنند.

به عنوان سخن آخر اگر دیدگاه و نقطه‌نظری دارید بفرمایید.

کار ما ظاهراً ملازم با نوعی تظاهر، انعکاس و بازتاباندن است و فکر می‌کنم که بعضی از ریاها ایرادی ندارد، همچنین توصیه می‌کنم که دوستان در ارائه و بازتاباندن، تلاش بیشتری کنند زیرا هیچ منافاتی با اخلاص ندارد و ما با قصد قربت و با انگیزه‌ی توسعه علم که در مکتب ما مقدس است و با انگیزه اعتبارافزایی شیعه و مکتب اهل بیت کار انجام می‌دهیم و قصد قربت می‌کنیم و اجر معنوی دارد و در عین حال منافاتی با ریا ندارد. سایت دبیرخانه هم باید در مقام ارائه فعالیت‌ها، بیشتر اقدام کند.

نهضت علمی، بایدها و نبایدها



ارکان‌ نهضت‌ علمی‌

ضمن‌ تشکر از جناب‌عالی‌ به‌ خاطر وقتی‌ که‌ برای‌ مصاحبه‌ اختصاص‌دادید، به‌عنوان‌ اوّلین‌ سؤال‌، بفرمایید ویژگی‌ها و شاخصه‌های‌ یک‌ نهضت‌علمی‌ چیست‌؟
نهضت‌ علمی‌ دارای‌ دو رکن‌ عمده‌ است‌: «نقد» و «نوآوری‌». نقد بدون ‌نوآوری‌ منفی‌بافی‌ است‌ و نوآوری‌ بدون‌ نقد، تکاپویی‌ است‌ در معرض‌ زوال‌ و انزوا؛ زیرا فکر نو بدون‌ بازگویی‌ نواقص‌ و نقایص‌ فکر کهن‌، زمینه‌ پذیرش‌ پیدا نمی‌کند و چه‌ بسا با مزاحمت‌ اندیشه‌های‌ مندرس‌، دچار وقفه‌ و زوال‌ می‌شود.
نقد و نوآوری‌ با مجموعه‌ای‌ از لوازم‌ و مختصاتش‌ باید اتفاق‌ بیفتد. شجاعت‌ مهاجمانه‌ و مواجهه‌ فعّال‌ با افکار و آرا و آثار رقیبان‌ علمی‌ فکری‌، اوّل ‌شرط‌ نقد سازنده‌ است‌؛ همچنین‌ نقد باید از پایگاه‌ علمی‌ فکری‌ مشخص‌ و تعریف‌ شده‌ و شفافی‌ صورت‌ بندد؛ یعنی‌ نقاد می‌بایست‌ با مبانی‌ مشخص‌ و از پایگاه‌ فکری‌ معینی‌ به‌ ارزیابی‌ و رد و قبول‌ فکر مقابل‌ بپردازد. ویژگی‌ سوم‌ یک‌ نقد فعّال‌ و سازنده‌، التزام‌ به‌ ادب‌ نقد است‌ و از جمله‌ی‌ آداب‌ نقد رعایت‌ انصاف ‌است‌. منفی‌بافی‌، برخورد شعاری‌، انفعالی‌، آوازه‌گری‌، مواجهه‌ی‌ حربه‌انگارانه‌ بااندیشه‌ی‌ رقیب‌، و یا پریشان‌گویی‌ و آنارشیسم‌، افراط‌ و تفریط‌ در نقد از جمله‌آسیب‌هایی‌ است‌ که‌ می‌تواند یک‌ نقد فعّال‌ سازنده‌ را به‌ یک‌ برخورد انتقادی‌غیرسازنده‌ تبدیل‌ کند.
نوآوری‌ نیز که‌ بال‌ دیگر نهضت‌ علمی‌ است‌، می‌باید از مختصات‌ و ویژگی‌های‌ مشخصی‌ برخوردار باشد. نوآوری‌، مراتب‌ و وجوه‌ گوناگونی‌ دارد: از نازل‌ترین‌ مراتب‌ آن‌ مانند برگزیدن‌ زبانی‌ تازه‌ برای‌ بازگویی‌ یک‌ سخن‌ کهن‌، انتخاب‌ نثری‌ جدید برای‌ بازنوشت‌ یک‌ فکر، ارائه‌ یک‌ اندیشه‌ مطرح‌ با ساختاری‌ نو، تا طرح‌ یک‌ نکته‌ بی‌پیشینه‌، پیرامون‌ یک‌ مطلب‌، و پرداختن‌ به‌ موضوعاتی‌ جدید تا ارائه‌ آرای‌ جدید دیگران‌، همه‌ و همه‌ نوعی‌ نوآوری‌ است‌، ولی‌ نوآوری‌ و ابداعی‌ که‌ رکن‌ نهضت‌ علمی‌ محسوب‌ می‌شود مراتب‌ عالی ‌نوآوری‌، است‌ که‌ از جمله‌ آن‌هاست‌ نظریه‌پردازی‌ به‌ معنای‌ دقیق‌ و درست‌ کلمه‌، طراحی‌ و تأسیس‌ دانش‌ و یا دانش‌های‌ جدید و بالاتر و کاراتر از همه‌، تأسیس‌ یک‌ دستگاه‌ معرفتی‌ است‌؛ مصداق‌ حقیقی‌ نوآوری‌ این‌هاست‌. آنچه‌ در یک‌ نهضت‌ علمی‌ کارساز است‌ این‌ است‌ که‌ بنیادهای‌ معرفت‌ و حکمت‌ مورد بازنگری‌ و دگرگونی‌ قرار بگیرد و بدین‌سان‌ مرزهای‌ معرفت‌ گسترش‌ پیدا کند. البته‌ این‌ نباید به‌ قیمت‌ انقطاع‌ تاریخی‌ و علمی‌ تمام‌ شود. مواریث‌ و ذخایر بازمانده‌ از پیشینیان‌ نیز باید مورد نقادی‌ و بازپژوهی‌ قرار بگیرد، و با ارزیابی‌ و شناخت‌ سره‌ از ناسره‌، عناصر زنده‌ و حیاتی‌ و ارزشمند معارف‌ بازمانده‌ از سلف‌، اصطیاد و حفظ‌ شود. نقد لزوماً به‌معنای‌ نفی‌ هرآنچه‌ هست‌ و نوآوری‌ به‌معنای‌ طرد و ترک‌ هرآنچه‌ از گذشتگان‌ بازمانده‌ است‌، نیست‌. اصولاً بخشی‌ از نوآوری‌ این‌ است‌ که‌ داشته‌ها و ذخایر علمی‌ پیشینیان‌ را بازنگری‌ کنیم‌ و دیگر بار به‌ زبان‌ زمان‌ عرضه‌ کنیم‌ و یا با یافته‌های‌ جدید تلفیق‌ و از آن‌ها در جای‌ خود، بهره‌برداری‌ کنیم‌.
شاید بزرگ‌ترین‌ خطا و خطر که‌ ممکن‌ است‌ در قالب‌ نقدونوآوری‌ متوجه‌ یک‌ حرکت‌ علمی‌ بشود، افراط‌ در نقد و تفریط‌ درباره‌ی‌ معارف‌ و مواریث‌ علمی‌ پیشین‌ و پیشینیان‌ و در نتیجه‌ رخ‌ دادن‌ انقطاع‌ تاریخی‌ است‌ که‌ عملاً رفته‌رفته‌ نقد و نوآوری‌ را به‌ ضد خودش‌ بدل‌ کند.
نهضت‌ علمی‌ یک‌ پدیده‌ خودجوش‌ است‌ یا یک‌ حرکت‌ سازمان‌یافته‌ و هدایت‌ شونده‌؟ مشاهده‌ می‌کنیم‌ که‌ نهضت‌های‌ علمی‌ با ظهور یک‌ شخصیت‌ بزرگ‌ یا یک‌ تحول‌ اجتماعی‌ و… شکل‌ می‌گیرند و رشد پیدا می‌کنند. آیا ایجاد نهضت‌ علمی‌ به‌ نحو ارادی‌ و تدبیر شده‌ است‌ یا باید منتظر ظهور فرد یاافرادی‌ خاص‌ یا یک‌ واقعه‌ی‌ اجتماعی‌ باشیم‌؟
نهضت‌ علمی‌ چندان‌ قابل‌ تحدید به‌ حدود نیست‌ و ما نمی‌توانیم‌ تمام‌ مختصات‌ خورد آن‌ را تعیین‌ و ارائه‌ بدهیم‌، زیرا تحول‌ و جنبش‌ علمی‌ فکری‌ انواع‌ متکثری‌ دارد و هر نوع‌ می‌تواند تحت‌ تأثیر عوامل‌ شناخته‌ و ناشناخته ‌بی‌شماری‌ رخ‌ دهد و از ضرب‌ انواع‌ بی‌شمار نوآوری‌ بر عوامل‌ مؤثر متکثّر آن‌، عدد بسیار شگفت‌آوری‌ به‌ دست‌ می‌آید، از این‌ رو نمی‌توان‌ چندان‌ درباره‌ی ‌شاخصه‌ها و پایه‌ها نهضت‌ تبیین‌ مشخص‌ و قاطعی‌ ارائه‌ کرد، به‌ همین‌ جهت‌ بود که‌ من‌ هم‌ با اشاره‌ تنها به‌ دو رکن‌ نقد و نوآوری‌ تعریف‌ بسیار عام‌ و کلّی‌ از ویژگی‌های‌ اساسی‌ انقلاب‌ علمی‌ فکری‌ سخن‌ گفتم‌، اصولاً نهضت‌ قالب‌بردار نیست‌، در ذات‌ نهضت‌، شالوده‌شکنی‌ نهفته‌ است‌، به‌ همین‌ دلیل‌ نظریه‌های‌ مختلفی‌ که‌ در فلسفه‌ی‌ علم‌، درخصوص‌ سازوکار و فرایند تحول‌ علم‌ داده‌اند همه‌ دچار مشکل‌ شده‌ است‌ و هیچ‌ یک‌ نتوانسته‌ است‌ پیدایش‌ نظریه‌ها و مکتب‌ها و ادوار و تحولات‌ علمی‌ را به‌ نحو عام‌ و استثناناپذیر توجیه‌ کند.جهتش‌ هم‌ همین‌ است‌ که‌ آن‌ها یا از زوایه‌ محدودی‌ به‌ مسأله‌ نگاه‌ کرده‌اند و بعضی‌ مختصات‌ و بعضی‌ عوامل‌ ظهور یک‌ نهضت‌ علمی‌ و احیاناً پیدایش‌ یک ‌دوره‌ علمی‌ و دستگاه‌ معرفتی‌ را شناخته‌ و طرح‌ کرده‌اند و یا با رجوع‌ به‌ تاریخ‌،بعضی‌ مصداق‌ها و بعضی‌ مقاطع‌ را ملاک‌ و مبنا قرار داده‌ و آن‌ را تئوریزه ‌کرده‌اند. مشکل‌ اساسی‌ نظریه‌هایی‌ مثل‌ نظریه‌ پارادایم‌های‌ کوهن‌ که‌ در حوزه‌ علم‌ (science) یعنی‌ علوم‌ طبیعی‌ تجربی‌، طراحی‌ و ارائه‌ کرده‌ ساختاری‌ است‌محدَّد و محدود که‌ پیش‌ خود فرض‌ کرده‌، آن‌گاه‌ سعی‌ می‌کند ادوار و انقلابات‌علمی‌ را در ظرف‌ تنگ‌ آن‌ توجیه‌ کند. بنابراین‌ بر همه‌ی‌ تحولات‌ و ادوار صدق‌نمی‌کند، همین‌گونه‌ بود سرگذشت‌ نظریه‌ مارکسیستی‌ ظهور و زوال‌ نظریه‌ها که‌بر مبنای‌ تز و آنتی‌تز هگل‌ طراحی‌ شده‌ بود و مارکسیست‌ها می‌خواستند همه‌چیز از جمله‌ تحول‌ علم‌ را در چارچوب‌ آن‌ توجیه‌ کنند و موفق‌ نمی‌شدند.
مسلم‌ این‌ است‌ که‌ یک‌ نهضت‌ علمی‌ بر دو رکن‌ نقد و نوآوری‌ مبتنی‌ است‌، و جنبش‌ علمی‌ چندان‌ قالب‌بردار نیست‌ و به‌ تعبیر دقیق‌تر گونه‌ی‌ واحد و محدودی‌ ندارد، زیرا متغیرها و عوامل‌ مؤثر در پیدایش‌ نهضت‌ها، دوره‌های ‌علمی‌، نظریه‌ها و دستگاه‌های‌ معرفتی‌ بس‌ فراوانند، چندان‌ که‌ قابل‌ احصا و استقرا و تنسیق‌ و تنظیم‌ نیستند. نمی‌خواهم‌ به‌ طور کلی‌ و علی‌الاطلاق‌ منکر امکان‌ هدایت‌ و تأثیرگذاری‌ بر یک‌ جنبش‌ علمی‌ شوم‌، ولی‌ آن‌چنان‌ نیست‌ که‌ یک‌ حرکت‌ علمی‌ به‌صورت‌ فرمایشی‌ و از پیش‌ تنظیم‌ شده‌ اتفاق‌ بیفتد.
رکن‌ سوم‌، شمول‌
از شاخص‌های‌ دیگر یک‌ جنبش‌ و نهضت‌ علمی‌ فراگیرشدن‌ آن‌ است‌؛ یعنی ‌یک‌ حرکت‌ علمی‌ وقتی‌ می‌تواند نهضت‌ قلمداد شود که‌ فراگیر شده‌ باشد. اگریک‌ فرد یا یک‌ طیف‌ و تیم‌ کار کنند و به‌ مجموعه‌ای‌ معارف‌ دست‌ یابند امّا معارف‌ حاصله‌، شمول‌ و شیوع‌ پیدا نکند، نهضت‌ تلقی‌ نمی‌شود. ما در تاریخ ‌اسلام‌ امثال‌ اخوان‌الصفا را داریم‌ که‌ جمعی‌ بودند، متمرکز کار کردند، هرچند به ‌یک‌ سلسله‌ دیدگاه‌هایی‌ رسیدند امّا دیدگاه‌های‌ آن‌ها نتوانست‌ جهانگیر شود. لذایک‌ جنبش‌ دوره‌ی‌ علمی‌ قلمداد نشدند؛ اما برعکس‌ گاه‌ حتی‌ یک‌ فرد به‌تنهایی‌توانست‌ جنبش‌ علمی‌ ایجاد کند و پیکره‌ معرفتی‌ را بنا نهد و از مصادیق‌ چنین‌کسانی‌ ملاصدرا است‌ که‌ به‌تنهایی‌ یک‌ دستگاه‌ معرفتی‌ و حکمی‌ عظیمی‌ راتنسیق‌ و تأسیس‌ کرد و هنوز که‌ هنوز است‌ در جهان‌ اسلام‌ برجسته‌ترین‌ مکتب‌فلسفی‌، مکتب‌ اوست‌؛ یعنی‌ مکتب‌ او حدود چهار قرن‌ دوام‌ آورده‌ و مشخصه‌ی‌فراگیر شدن‌ را هم‌ دارد، یعنی‌ اهل‌ فلسفه‌ی‌ جهان‌ اسلام‌ در این‌ چند صد سال‌همه‌ یا اکثراً گرایش‌ به‌ تفکر فلسفی‌ صدرایی‌ داشته‌ و دارند. در هر حال‌ نهضت‌علمی‌ فکری‌، چون‌ خودجوش‌ و شالوده‌شکن‌ است‌، نمی‌توان‌ گفت‌ آیا گروهی‌باید کار را شروع‌ کنند یا یک‌ فرد، و آیا می‌تواند کار انقلاب‌ علمی‌ به‌ صورت‌ ازپیش‌ طراحی‌ شده‌ روی‌ دهد یا بغطتاً و دفعتاً؟ همه‌ شیوه‌ها و گونه‌ها ممکن‌است‌، ممکن‌ است‌ دستی‌ از آستین‌ یک‌ فرد یا یک‌ گروه‌ برون‌ آید و کاری‌کارستان‌ کند، ممکن‌ است‌ حتی‌ یک‌ واقعه‌ی‌ تاریخی‌، یک‌ جنگ‌، یک‌ هجرت‌دسته‌جمعی‌ مبدأ ظهور یک‌ جنبش‌ علمی‌ و فکری‌ شود و بعد هم‌ بسط‌ وگسترش‌ پیدا کند.

جنبش‌ معرفتی‌ معاصر شیعی‌
آیا در صدساله‌ی‌ اخیر، نهضت‌ و جنبش‌ علمی‌ فکری‌ مشخصی‌ سراغ‌دارید که‌ جایگاه‌ ویژه‌ای‌ در تاریخ‌ معاصر پیدا کرده‌ باشد؟
طی‌ سده‌ی‌ اخیر، جنبش‌های‌ فکری‌ با گرایش‌های‌ نسبتاً متنوع‌ و متفاوتی‌در دنیای‌ اسلام‌ اتفاق‌ افتاده‌ است‌، امّا جنبش‌ علمی‌ به‌ معنای‌ دقیق‌ آن‌ کم‌تر. طی‌ حدود صد سال‌ اخیر در ایران‌، مصر، شبه‌قاره‌ و عراق‌ اتفاقاتی‌ رخ‌ داده‌ که‌ بیش‌تر ماهیت‌ سیاسی‌، فکری‌ داشته‌اند تا علمی‌، فکری‌. درنتیجه‌ ما اگر یک‌ مطالعه‌ی‌ جامعه‌شناختی‌ درباره‌ حرکت‌هایی‌ که‌ در سده‌ی‌ اخیر در جهان‌ اسلام‌ اتفاق‌ افتاده ‌کنیم‌، می‌توانیم‌ جنبش‌ها و جریان‌های‌ سیاسی‌ اجتماعی‌ مختلفی‌ را شناسایی‌ وتعریف‌ کنیم‌، امّا جنبش‌ علمی‌ چندان‌ معتنابهی‌ در حوزه‌ی‌ علوم‌ طبیعی‌ و علوم‌انسانی‌ و حوزه‌ی‌ علوم‌ دینی‌ نمی‌شناسیم‌. در قلمرو دین‌پژوهی‌، در بعضی‌ ازمناطق‌ جهان‌ اسلام‌ تنها پاره‌ای‌ از حرکت‌های‌ منفرد و محدود را می‌شناسیم‌، امّادر ایران‌ حدود نیم‌ قرن‌ اخیر خوشبختانه‌ تحرکات‌ و نوآوری‌های‌ ارزنده‌ای‌ را درحوزه‌ی‌ مطالعات‌ فلسفی‌ دینی‌ سراغ‌ داریم‌.
از حدود دهه‌ی‌ بیست‌ شمسی‌ (۱۳۲۰) به‌ این‌ طرف‌ و شاید اندکی‌ پیش‌تر از آن‌ مثلاً از زمان‌ تأسیس‌ و به‌ تعبیر دقیق‌تر بازگشایی‌ حوزه‌ی‌ علمیه‌ قم‌، نشاط‌ علمی‌ جدیدی‌ بروز کرد که‌ مبدأ یک‌ مقطع‌ علمی‌ در تاریخ‌ جهان‌ اسلام‌ شد؛ قم ‌از گذشته‌های‌ دور و از دوران‌ ائمه‌: کانون‌ علم‌ و اجتهاد و محل‌ حضور و حیات‌ راویان‌ بزرگ‌ و شخصیت‌های‌ علمی‌ و تاریخی‌ برجسته‌ای‌ بوده‌، امّا دوره‌های‌ فطور فراوانی‌ را هم‌ به‌ خود دیده‌ با هجرت‌ مرحوم‌ حاج‌ شیخ ‌عبدالکریم‌حائری‌ به‌ قم‌ و بازتأسیس‌ حوزه‌ی‌ علمیه‌ قم‌ یک‌ مقطع‌ جدیدی‌ در تاریخ‌ علم‌ و مطالعات‌ دینی‌، اجتهاد و نظام‌ آموزشی‌ دینی‌ و حوزوی‌ آغاز شد. او خود در طراز و در ردیف‌ مجتهدان‌ و فقیهان‌ نام‌آور و برجسته‌ی‌ تاریخ‌ شیعه ‌بود، هرچند ممکن‌ است‌ از شخص‌ مرحوم‌ حاج‌ شیخ‌ مطالب‌ ابداعی‌ فوق‌العاده‌ای‌ سراغ‌ نداشته‌ باشیم‌، امّا او شاگردانی‌ پرورش‌ داد که‌ بارز آن‌ها حضرت‌ امام‌ خمینی‌۱ بود. بعد از حاج‌ شیخ‌، علاوه‌ بر امام‌، کسانی‌ از نجف‌ و سایر نقاط‌ وارد قم‌ شدند که‌ این‌ حوزه‌ را به‌ یک‌ کانون‌ متحرک‌ و متحول‌ و تأثیرگذار در حوزه‌ی‌ مباحث‌ علمی‌ اسلامی‌ تبدیل‌ کردند.
به‌طور مشخص‌ از دهه‌ی‌ بیست‌ که‌ مرحوم‌ علامه‌ طباطبایی‌ دروس‌ خود را در قم‌ آغاز کرد و جمعی‌ از فضلای‌ آن‌ زمان‌ که‌ برجسته‌ترین‌ آن‌ها مرحوم‌ استاد مطهری‌ بود به‌ حلقه‌ی‌ دروس‌ ایشان‌ پیوستند و سپس‌ ایشان‌ مراوداتی‌ با وجوه‌ روشنفکری‌ زمان‌ خود آغاز کرد و بعضی‌ روابط‌ با بعضی‌ متفکران‌ غربی‌ و غیرایرانی‌ مانند هنری‌ کربن‌ فرانسوی‌ آغاز شد. دستاورد علمی‌ ارزشمندی‌ فراهم ‌آورد، با انگیزه‌ی‌ مقابله‌ با جریان‌ فلسفی‌، سیاسی‌، اجتماعی‌ مارکسیسم‌، نخست‌ در حوزه‌ی‌ مباحث‌ فلسفی‌ مطالب‌ جدیدی‌ را طرح‌ کرد و رفته‌رفته‌ به‌ مباحث‌ اجتماعی‌ هم‌ پرداخت‌. او با تألیف‌ دو سه‌ اثر فلسفی‌ و پاره‌ای‌ مقالات‌ علمی ‌ارزشمند، و تشکیل‌ جلسات‌ و حلقه‌های‌ درسی‌ تخصصی‌ و اختصاصی‌، جزء پی‌گذاران‌ یک‌ جنبش‌ فلسفی‌ و فکری‌ تازه‌ شد. با تألیف‌ المیزان‌ توسط‌ او، تحولی‌ در تفسیرنگاری‌ اتفاق‌ افتاد؛ تفاسیر در طول‌ تاریخ‌ پیوسته‌ نوشته ‌می‌شوند، امّا هر از چندی‌ یک‌ تفسیر به‌ مثابه‌ی‌ یک‌ قله‌ در سلسله‌ جبال‌ معرفت‌دینی‌ خودنمایی‌ می‌کند؛ شاید بتوانیم‌ بگوییم‌ قرن‌ها بود که‌ ما در سلسله‌ جبال‌ تفسیر کلام‌ خدا قله‌ای‌ نمی‌دیدیم‌ و المیزان‌ توانست‌ چنین‌ منزلت‌ و جایگاهی‌ را احراز کند.
حضرت‌ امام(ره) نیز شخصیت‌ دیگری‌ بود که‌ در حوزه‌ی‌ دیگری‌ به‌ نقد و نوآوری‌ پرداخت‌؛ ایشان‌ در حوزه‌ی‌ فقه‌ و اندیشه‌ی‌ سیاسی‌ و یا شاید بتوان‌ گفت‌ فقه‌ و اندیشه‌های‌ اجتماعی‌، علی‌الاطلاق‌ به‌ نقد و نوآوری‌ پرداختند و با پیوند خوردن‌ تلاش‌ها و تعالیم‌ این‌ دو بزرگوار جنبش‌ و تحرکی‌ ایجاد شد؛ شاگردان‌ مشترک‌ آن‌ها از جمله‌ مرحوم‌ استاد مطهری‌ که‌ کارهای‌ جدیدی‌ در حوزه‌ی‌ کلام‌ و تا حدی‌ فلسفه‌ آغاز کرد فعالیت‌هایی‌ کردند که‌ مکمل‌ حرکت‌ آن‌ها بود و مجموعاً استعداد و قوه‌ یک‌ دوره‌ علمی‌ تازه‌ را فراهم‌ آورد.
حرکت‌ امام(ره) یک‌ جنبش‌ سیاسی‌ اجتماعی‌ قلمداد می‌شود، امّا شما برای ‌امام‌ جایگاه‌ بارزی‌ در نهضت‌ علمی‌ معاصر ایران‌ ترسیم‌ کردید. باتوجه‌ به ‌ویژگی‌هایی‌ که‌ شما از یک‌ جنبش‌ علمی‌ ارائه‌ کردید، آیا می‌توان‌ گفت‌ که‌امام‌۱ یک‌ جنبش‌ علمی‌ گسترده‌ای‌ ایجاد کردند. البته‌ ایشان‌ با طرح‌ و بسط‌نظریه‌ ولایت‌ فقیه‌، اندیشه‌ی‌ سیاسی‌ جدیدی‌ را پایه‌ریزی‌ کردند که‌ می‌توان‌ آن‌را از مصادیق‌ جنبش‌ علمی‌ یا دست‌کم‌ به‌ عنوان‌ نهضت‌ در یک‌ حوزه‌ی‌خاص‌ علمی‌ قلمداد کرد؟
من‌ از مجموع‌ حرکت‌های‌ فکری‌ ابداعی‌ ایران‌ معاصر روی‌ هم‌ رفته‌ یک‌ جنبش‌ علمی‌ تعبیر می‌کنم‌؛ مرحوم‌ علامه‌ طباطبایی‌ موفق‌ شد در فلسفه‌ و فهم ‌قرآن‌ مکتب‌ جدیدی‌ تأسیس‌ کند که‌ ما از فلسفه‌ او به‌ مکتب‌ نوصدرایی‌ تعبیر می‌کنیم‌، و کارکردش‌ شکست‌ مارکسیسم‌ بود؛ یعنی‌ با حرکت‌ او شاگردانش ‌ماتریالیسم‌ دیالکتیک‌ به‌ لحاظ‌ نظری‌ در ایران‌ شکست‌ خورد. در تفسیر هم‌المیزان‌ نقطه‌ عطفی‌ در تفسیرنگاری‌ شد، در علم‌ کلام‌ استاد شهید مطهری‌ بنیانگذار کلام‌ جدید ایرانی‌ ـ شیعی‌ شد و عملاً یورش‌ پروتستان‌ لیبرال ‌وارداتی‌، با آنچه‌ که‌ مرحوم‌ آقای‌ مطهری‌ شروع‌ کرد و فضلای‌ جوان‌ دیگری‌ امروز پی‌ می‌گیرند، زمین‌گیر شده‌ است‌. یعنی‌ کارکرد کلام‌ جدید ایرانی‌ ـ شیعی ‌هم‌ این‌ بود که‌ امروز یک‌ جبهه‌ قوی‌ و غنی‌ و کارآمدی‌ در مقابل‌ هجمه‌ی ‌پروتستان‌ لیبرال‌ غربی‌ به‌ وجود آمده‌ است‌.
در حوزه‌ی‌ فقه‌، مخصوصاً فقه‌ سیاسی‌ و فقه‌ اجتماعی‌، امام‌ حرکت‌ جدیدی ‌را آغاز کردند، با احیا و بسط‌ و تبیین‌ و تشریح‌ نظریه‌ی‌ ولایت‌ فقیه‌، عملاً مؤسس‌ فقه‌ سیاسی‌ اجتماعی‌ جدیدی‌ شد. هر چند او چندان‌ کار علمی‌ گسترده‌ای‌ نتوانست‌ بکند ــ به‌ خاطر اشتغالات‌ سیاسی‌ ـــ امّا یک‌ تحول‌ علمی ‌را پی‌ریزی‌ کرد و عملاً نقش‌ مؤسس‌ را ایفا کردند. کارکرد تحولی‌ که‌ ایشان‌ در نگرش‌ به‌ فقه‌ و مخصوصاً فقه‌ سیاسی‌، اجتماعی‌ پدید آوردند و آرایی‌ که‌ درحوزه‌ی‌ اندیشه‌ی‌ سیاسی‌ مطرح‌ کردند، براندازی‌ سکولاردیکتاتوری‌ سنتی‌ شاه ‌و همچنین‌ طرد مارکسیسم‌ سیاسی‌ و ارائه‌ نظریه‌ی‌ مردم‌سالاری‌ دینی‌ بود. در قلمرو معرفت‌شناسی‌ و منطق‌ معرفت‌ و منطق‌ فهم‌ دین‌ هم‌ طی‌ دهه‌ی‌ اخیر خوشبختانه‌ در شرف‌ یک‌ تحول‌ و در معرض‌ یک‌ سلسله‌ نوآوری‌هایی‌ هستیم ‌که‌ امید می‌رود در یک‌ فاصله‌ی‌ زمانی‌ کوتاهی‌ در این‌ بخش‌ هم‌ یک‌ اتفاقات‌ جدیدی‌ بیفتد؛ من‌ عرض‌ می‌کنم‌ مجموع‌ این‌ اجزا نقد و نوآوری‌هایی‌ که‌ تاکنون ‌در حوزه‌های‌ فلسفه‌، فلسفه‌ی‌ دین‌، کلام‌، تفسیر فقه‌ و اندیشه‌های‌ سیاسی ‌اجتماعی‌ و منطق‌ معرفت‌ رخ‌ داده‌ است‌ سرآغاز یک‌ جنبش‌ علمی‌ می‌تواند قلمداد شود و مجموع‌ عناصر مؤثر این‌ جنبش‌ در یک‌ مسأله‌ اشتراک‌ دیدگاه‌ دارند و آن‌ نگاه‌ تازه‌ای‌ به‌ فلسفه‌ی‌ دین‌ است‌ بی‌آن‌که‌ نامی‌ از فلسفه‌ی‌ دین‌ برده ‌باشند. و احیاناً بدون‌ این‌که‌ خود این‌ شخصیت‌ها به‌صورت‌ معرفت‌ درجه‌ی‌ دو خودآگاهانه‌ به‌ آنچه‌ در کار ساخته‌ و پرداخته‌ آنند التفات‌ داشته‌ باشند، ولی‌ گذارچنین‌ پدیده‌ای‌ ارزشمند است‌ و منشأ دین‌ یک‌ تحول‌ خاصی‌ که‌ در نگاه‌ فلسفه‌ی‌دینی‌ این‌ متفکران‌ اتفاق‌ افتاد و پیرو آن‌ سایر زوایا و دانش‌ها و حوزه‌ها هم‌ متأثرشد. اگر کسی‌ در قالب‌ یک‌ تحقیق‌ جامع‌ به‌ نگاه‌ فلسفه‌ی‌ دینی‌ این‌ متفکران‌بپردازد (فلسفه‌ی‌ دینی‌ به‌معنای‌ فلسفه‌ای‌ که‌ موصوف‌ به‌ دینی‌ است‌ مرادم‌نیست‌. فلسفه‌ی‌ دین‌ به‌ نحو مضاف‌ و مضاف‌اءِلیه‌ را با یای‌ نسبت‌ منظور من‌است‌) می‌شود که‌ یک‌ سنخ‌ از تحول‌ در منظر فلسفه‌ی‌ دینی‌ آنان‌ رخ‌ داده‌ است‌.سپس‌ سایر دگرگونی‌های‌ بینشی‌ و کنشی‌ در فکر و فعل‌ آن‌ها صورت‌ بسته‌ است‌.اگر فلسفه‌ی‌ دین‌ِ امام‌، فلسفه‌ی‌ دین‌ علامه‌ طباطبایی‌، فلسفه‌ی‌ دین‌ استادمطهری‌، فلسفه‌ی‌ دین‌ شاگردان‌ مشترک‌ امام‌ و علامه‌ مورد مطالعه‌ و بازنگری‌قرار بگیرد، یک‌ نتیجه‌ بسیار ارزشمندی‌ به‌ دست‌ می‌آید و احیاناً مبانی‌تعریف‌شده‌ای‌ برای‌ این‌ حرکت‌ علمی‌ که‌ الان‌ ما شاهد آن‌ هستیم‌ در دسترس‌ قرارمی‌گیرد.

آفات‌ معطوف‌ به‌ جنبش‌
براساس‌ نظر جناب‌عالی‌ ما الان‌ در بستر یک‌ جنبش‌ علمی‌ زنده‌ و فعال‌ قرار داریم‌ که‌ توسط‌ حضرت‌ امام‌ و مرحوم‌ علامه‌ طباطبایی‌ و شهید استاد مطهری‌ بنیانگذاری‌ شده‌ و از سوی‌ شاگردانشان‌ ادامه‌ دارد. باتوجه‌ به‌ این‌که‌ در حال‌ حاضر بسیاری‌ از اهل‌ فکر به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌اند که‌ باید یک‌ جنبش ‌علمی‌ و فکری‌ بزرگ‌ ایجاد شود؟ آیا باید گفت‌ که‌ آن‌ جنبش‌ دچار رکود و بی‌رونقی‌ یا آفت‌ شده‌ و یا برعکس‌ جنبشی‌ زنده‌ است‌ و دچار هیچ‌ رکود و افولی‌ نیز نیست‌، امّا از سویی‌ شناخته‌ نیست‌ و از سوی‌ دیگر انتظارات‌ و نیازهای‌ جدیدی‌ به‌وجود آمده‌ که‌ این‌ جنبش‌ را در مقابل‌ یک‌ بازبینی‌ و بازسازی‌ قرار داده‌ است‌؟
آنچه‌ عرض‌ شد از حدود دهه‌ی‌ بیست‌ در ایران‌ شروع‌ شده‌، همواره‌ از یک‌ سلسله‌ آفات‌ رنج‌ می‌برده‌ و همچنان‌ این‌ آفات‌ رو به‌ تزاید است‌. اوّلین‌ آفت‌ و مشکله‌ای‌ که‌ این‌ جنبش‌ علمی‌، فکری‌ با آن‌ مواجه‌ بود، افت‌وخیزها و انقطاع‌های‌ مکرری‌ بود که‌ تحت‌ تأثیر شرایط‌ سیاسی‌، اجتماعی‌ کشور بر آن‌ تحمیل‌ می‌شده‌، یک‌ بار اوج‌ می‌گرفت‌، بار دیگر دچار فطور می‌شد؛ یک‌ بار یک‌ زاویه‌ در آن‌ برجسته‌ و فعال‌ می‌شد و زاویه‌ی‌ دیگر آن‌ دچار افت‌ و افول ‌می‌شد.
آفت‌ و کاستی‌ دیگر این‌ جنبش‌ علمی‌، فقدان‌ خودآگاهی‌ در سلسله‌جنبانان ‌آن‌ است‌. همه‌ی‌ عناصری‌ که‌ مؤثر و احیاناً حتی‌ مؤسس‌ و دست‌کم‌ در این ‌جنبش‌ سهیم‌ هستند، از خودآگاهی‌ برخوردار نبوده‌اند. توجه‌ نداشته‌اند که‌ چه ‌می‌کنند، البته‌ این‌ طبیعت‌ تحولات‌ علمی‌ است‌ که‌ نوعاً خودآگاهانه‌ نیست‌، بدین‌‌گونه‌ نیست‌ که‌ یک‌ متفکر یا یک‌ طیف‌ که‌ منشأ و مؤسس‌ یک‌ جنبش‌ و دوره‌ی‌ علمی‌ جدیدی‌ می‌شوند با برنامه‌ از پیش‌ تنظیم‌ شده‌ و براساس‌ یک‌ سلسله‌ تدابیر هدایت‌ شده‌ با خودآگاهی‌ کار را شروع‌ کنند و پیش‌ ببرند و این ‌فقدان‌ خودآگاهی‌ و عدم‌ توجه‌ به‌ رسالت‌ و جایگاهی‌ که‌ آن‌ها در تاریخ‌ ایران‌، جهان‌ اسلام‌ و عرصه‌ دانش‌ و بینش‌ دارند، یک‌ سلسله‌ مشکلاتی‌ را فراهم‌ کرده‌؛ از جمله‌ این‌که‌ کار آنچنان‌ که‌ در خور است‌ جدی‌ گرفته‌ نشود، یا این‌که‌ پاره‌ای‌ ازکارهای‌ شروع‌ شده‌ استمرار پیدا نکند، و این‌که‌ مجموعه‌ عناصر مؤثر با هم‌ ارتباط‌ پیدا نکنند.
آفت‌ دیگری‌ که‌ این‌ جریان‌ مبتلا به‌ آن‌ است‌، عدم‌ انسجام‌ معرفتی‌ دستگاه‌واره‌ میان‌ نظرات‌ و نظریه‌های‌ تشکیل‌دهنده‌ است‌. و این‌ از پیامدهای‌ عدم‌ خودآگاهی‌ است‌. در مجموع‌ می‌توان‌ برای‌ اجرای‌ آن‌ ترجیع‌بندی‌ پیدا کرد و رشته‌ی‌ تنسیقی‌ برای‌ این‌ حرکت‌ شناسایی‌ کرد که‌ من‌ به‌ آن‌ اشاره‌ کردم‌. لااقل‌ یکی‌ از عناصری‌ که‌ این‌ مجموعه‌ را به‌ هم‌ مربوط‌ می‌کند، اشتراک‌ در نظر و نگاه‌ به‌ فلسفه‌ی‌ دین‌ و عناصر مؤثر در آن‌ است‌.
عدم‌ خودآگاهی‌ تاریخی‌ موجب‌ آفت‌ دیگری‌ هم‌ شده‌ و آن‌ نداشتن‌ ارزیابی‌ از دست‌آوردهاست‌. در متن‌ خود این‌ جنبش‌ نقادی‌ نیست‌ و حتی‌ عاملان‌ این ‌حرکت‌، از یافته‌های‌ خود و دست‌آوردهای‌ حرکت‌ برآورد منسجمی‌ ندارند و تاکسی‌ از بیرون‌ به‌ این‌ حرکت‌ و دست‌آوردهای‌ آن‌ نگاه‌ نکند، متوجه‌ نمی‌شودچقدر با گذشته‌ فاصله‌ گرفته‌ایم‌ و اگر کسی‌ چنین‌ کاری‌ بکند و به‌ عناصر سازنده‌و زنده‌ این‌ حرکت‌ (که‌ متأسفانه‌ شاخص‌ها و برجستگان‌ آن‌ از دست‌ رفته‌اند والبته‌ نسل‌ دومی‌ که‌ جوان‌ترند از راه‌ می‌رسند) عرضه‌ کند، امید و اعتماد به‌ نفس‌در عناصر و عوامل‌ آن‌ ارتقا پیدا خواهد کرد.
روزمرگی‌ و انفعال‌ در قبال‌ جریان‌ سنتی‌ و متحجر، انفعال‌ و روزمرگی‌ در قبال‌ جریان‌ متجدّد و وارداتی‌، آسیب‌ دیگری‌ است‌ که‌ متوجه‌ی‌ این‌ جنبش‌ است‌. این‌ دو گونه‌ انفعال‌ که‌ به‌ صورت‌ روزمره‌ خود را بر این‌ جنبش‌ جوان‌ تحمیل‌ می‌کند آن‌ را دچار روزمرگی‌ کرده‌ است‌.
عدم‌ وصول‌ به‌ یک‌ مدل‌ معرفتی‌ تعریف‌ و تثبیت‌ شده‌ که‌ ما بتوانیم ‌مکتب‌واره‌ این‌ جنبش‌ علمی‌ را عرضه‌ کنیم‌ و زیرساخت‌ها و ساختار و ساختمان‌ مشخصی‌ طرح‌ و تبیین‌ کنیم‌. این‌ جنبش‌ هنوز به‌ این‌ نقطه‌ نرسیده‌ است‌.
آفت‌ دیگر این‌ حرکت‌ آن‌که‌ عدم‌ ارزیابی‌، نداشتن‌ برآورد، فقدان‌ اعتماد به‌نفس‌ و نیز عدم‌ درک‌ رسالت‌ تاریخی‌ نوعاً موجب‌ حزمت‌ و احتیاط‌ مفرط‌ می‌شود و نوعی‌ خودسانسوری‌ را بر این‌ جریان‌ تحمیل‌ می‌کند؛ این‌ خودسانسوری‌، جرأت‌ شالوده‌شکنی‌ به‌خصوص‌ در قبال‌ گفتمان‌ سنتی‌ را از این‌ جریان‌ بازستانده‌ و همین‌ موجب‌ کندی‌ حرکت‌ او می‌شود؛ چنان‌ که‌ ملاحظه‌ می‌فرمایید بعضی‌ آفات‌، آفات‌ دیگری‌ را می‌زایند، کندی‌ حرکت‌ ناشی‌ از خودسانسوری‌ است‌، خودسانسوری‌ ناشی‌ از نداشتن‌ یک‌ ارزیابی‌ خوب‌ از دستاوردهاست‌ و روزمرگی‌ و فقدان‌ خودآگاهی‌ نسبت‌ به‌ رسالت‌ و جایگاه ‌تاریخی‌ موجب‌ فتور، عدم‌ استمرار و عدم‌ پیوستگی‌ در تولید و تفکر و انقطاع‌های‌ موردی‌ و گسست‌ طولی‌ می‌شود.
آفت‌ دیگری‌ که‌ گاه‌ این‌ جنبش‌ در ورطه‌ی‌ آن‌ در غلطید، آن‌ است‌ که‌ به‌خاطر مسؤولیتی‌ که‌ عناصر متعلق‌ به‌ آن‌ در قبال‌ دفاع‌ از حقیقت‌، دین‌ و به‌ ویژه‌ طی‌ دودهه‌ی‌ اخیر در مورد انقلاب‌ و دست‌آوردهای‌ آن‌ و از جمله‌ حکومت‌ اسلامی‌ درخود احساس‌ می‌کنند، گاه‌ دچار توجیه‌گری‌ می‌شوند و توجیه‌گری‌ وضع‌موجود به‌ وجهه‌ی‌ علمی‌ این‌ جنبش‌ لطمه‌ می‌زند و این‌ احساس‌ نیز گاه‌ او رادچار خودسانسوری‌ می‌کند؛ در عملکرد مثلاً مدیران‌ نظام‌ اگر خطا و خلافی‌هست‌ قهری‌ و طبیعی‌ است‌ و گناه‌ آن‌ هم‌ بر ذمه‌ی‌ عناصر این‌ جنش‌ نیست‌ ونباید خود را خرج‌ آن‌ کنند.
در مجموع‌ من‌ نسبت‌ به‌ این‌ جنبش‌ علمی‌ ـ فکری‌ امیدوار هستم‌، تأکید هم ‌می‌کنم‌ که‌ این‌ حرکت‌، یک‌ جنبش‌ علمی‌ محض‌ نیست‌، یک‌ جنبش‌ علمی‌ ـ فکری‌ است‌؛ یعنی‌ دارای‌ یک‌ روح‌ و رویکردی‌ خاص‌ است‌، از این‌‌رو همان ‌طوری‌ که‌ نتایج‌ دینی‌ و فلسفی‌ و کلامی‌ دارد دست‌آوردهای‌ سیاسی‌ واجتماعی‌ هم‌ دارد.

بایستگی‌ نهادینه‌ شدن‌ جنبش‌
براساس‌ فرمایش‌ جناب‌عالی‌ آفت‌زدایی‌ این‌ جنبش‌ مستلزم‌ این‌ است‌ که ‌نهادینه‌ شود، چه‌بسا که‌ نهادینه‌ شدن‌ با خودجوش‌ بودن‌ سازگاری‌ نداشته‌باشد؟
از دیگر سو تا یک‌ حرکت‌ نهادینه‌ نشود، خودآگاهی‌ و امکان‌ ارزیابی‌ آن‌هم‌ به‌وجود نمی‌آید. بدون‌ خودآگاهی‌ و ارزیابی‌ نیز آفت‌زدایی‌ ممکن‌ نمی‌شود.نظر جناب‌عالی‌ چیست‌؟
نهادینه‌ شدن‌ به‌ معنای‌ نهادمند شدن‌ نیست‌، یعنی‌ ما یک‌ جنبش‌ علمی‌ را نمی‌توانیم‌ در قالب‌ نهادهای‌ مشخصی‌ که‌ تأسیس‌ می‌کنیم‌ هدایت‌ کنیم‌ و پیش‌ ببریم‌. نهادینه‌ شدن‌ دو وجه‌ دارد: اوّل‌ مضبوط‌ و منطق‌مند شدن‌ و دوم‌ پدید آمدن‌ یک‌ فرهنگ‌ که‌ کار تحرک‌ علمی‌ را پشتیبانی‌ کند و جهت‌ دهد. یعنی‌ ما از طرفی‌ باید به‌ مثابه‌ یک‌ حرکت‌ معقول‌ برای‌ یک‌ جنبش‌ علمی‌ فی‌الجمله ‌قانونمندی‌هایی‌ را ایجاد کنیم‌ (البته‌ در حد محدود و نسبی‌)؛ چون‌ عرض‌ کردیم‌ که‌ نهضت‌ علمی‌، خود شالوده‌شکن‌ است‌ و قالب‌ نمی‌پذیرد، طبعاً قانون‌های‌ ازپیش‌ تعیین‌شده‌ را هم‌ نمی‌پذیرد. برای‌ این‌که‌ هرج‌ومرج‌ و آنارشیسم‌ از سویی‌،بدعت‌گذاری‌ از دیگر سو، تفاوت‌ حاصل‌ آید باید در حدی‌ حرکت‌ها مضبوط‌شود، برای‌ این‌که‌ جنبش‌ دچار دگردیسی‌، تقلید، زمانه‌زدگی‌ و روزمرگی‌، وسطحی‌نگری‌ و ژورنال‌زدگی‌، شاذگرایی‌ و احیاناً قداست‌شکنی‌ از مقدسات‌جامعه‌ نشود، جامعه‌ی‌ علمی‌ باید به‌ یک‌ سلسله‌ اصول‌ و آداب‌ پایبند باشد و ازطرف‌ دیگر هم‌ می‌بایست‌ در جامعه‌ روح‌ پذیرش‌، اقبال‌ و تکریم‌ نسبت‌ به‌ علم‌و معرفت‌ و ارباب‌ علم‌ و معرفت‌ به‌وجود بیاید. تا زمانی‌که‌ استعدادها و عناصردارای‌ شایستگی‌ و صلاحیت‌ برای‌ تولید فکر و علم‌ احساس‌ منزلت‌ نکنند واحساس‌ عزت‌ نکنند و در شرایط‌ لازم‌ امکانات‌ و لوازم‌ درخور در دسترس‌ آن‌هانباشد، نمی‌توان‌ امید داشت‌ که‌ یک‌ جنبش‌ علمی‌ دارای‌ سرانجام‌ و فرجام‌ روشن‌و مناسبی‌ اتفاق‌ بیفتد. لهذا توجه‌ بکنیم‌ اوّلاً به‌ این‌که‌ نهادینه‌ شدن‌ غیر از نهادداشتن‌ است‌. کار و تولید علمی‌ نیازمند مؤسسات‌ و مراکز و دستگاهی‌ هست‌ که‌بخش‌هایی‌ از آن‌ را انجام‌ بدهند، کمک‌ کنند؛ حمایت‌ کنند و نظارت‌ کنند، امّا این‌طور نیست‌ که‌ در چارچوب‌ یک‌ نهاد و چند نهاد بشود کار تحول‌ و دگرگونی‌علمی‌ و معرفتی‌ را سامان‌ داد و هدایت‌ کرد، ولی‌ باید نهادینه‌ شود و یک‌ آداب‌ واصولی‌ پیدا بکند، همچنین‌ باید فرهنگ‌ پذیرنده‌ای‌ و فرهنگ‌ محرکی‌، فرهنگ‌انگیزه‌بخشی‌ در جامعه‌ به‌وجود بیاید که‌ ارباب‌ فکر و اصحاب‌ علم‌ و معرفت‌ راتشویق‌ و مدد کند تا آن‌ها بتوانند به‌ رسالت‌ تاریخی‌ خودشان‌ بپردازند.
جناب‌عالی‌ در سال‌های‌ اخیر جریان‌ها و جهت‌گیری‌های‌ علمی‌ فکری‌ کشور را به‌ سه‌ گروه‌ دسته‌بندی‌ کرده‌اید: جریان‌های‌ فکری‌ علمی‌ که‌ دچار جمود و تحجرند و جریان‌هایی‌ که‌ دچار خودباختگی‌ و تقلیدند و جریان‌سومی‌ که‌ جز این‌ دو جریان‌ است‌. لطفاً کمی‌ درباره‌ جریان‌ سوم‌ و رابطه‌اش‌ بانهضت‌ علمی‌ و فکری‌ جاری‌ توضیح‌ بفرمایید؟
بنده‌ با یک‌ نگاه‌ جامعه‌شناختی‌ به‌ جریان‌های‌ علمی‌ و فکری‌، مجموعه‌ی ‌جریان‌ها و جهت‌گیری‌ها را در چارچوب‌ سه‌ طیف‌ ارزیابی‌ و تبیین‌ کرده‌ام‌. این‌که ‌عرض‌ می‌کنم‌ «طیف‌» به‌ این‌ جهت‌ است‌ که‌ هر سه‌ جریان‌ را بسیط‌ و یک‌ دست‌ نمی‌بینم‌، امّا در مجموع‌ و با تکیه‌ بر مختصات‌ عمومی‌ عناصر تشکیل‌دهنده‌ی ‌هر طیف‌، هر مجموعه‌ را می‌شود یک‌ طیف‌ و یک‌ جریان‌ قلمداد کرد.
نخستین‌ جریان‌ که‌ ریشه‌ و پیشینه‌ طولانی‌ در جهان‌ اسلام‌ و جامعه‌ی‌ علمی ‌ما دارد جریان‌ سنتی‌ است‌ که‌ التزام‌ به‌ دین‌ را با جمود پیوند زده‌ و عملاً در قبال ‌هرگونه‌ ابداع‌ و نوآوری‌ از خود مقاومت‌ نشان‌ می‌دهد و از هر نوع‌ نقد و ارزیابی ‌پرهیز دارد. این‌ جریان‌ را گفتمان‌ متجمد و متحجّر می‌نامیم‌.
در ایران‌ معاصر جریان‌ دومی‌ ظهور کرده‌ که‌ یک‌ سره‌ مقلِد فرآورده‌های‌ فکری‌ غربی‌ است‌ و مشخصه‌ی‌ اصلی‌ آن‌ این‌ است‌ که‌ کاملاً در فضای‌ تفکر شایع ‌و مسلط‌ غربی‌ تنفس‌ می‌کند. این‌ جریان‌ در قلمرو فلسفه‌ و معرفت‌شناسی ‌دلبستگی‌ خاصی‌ به‌ فلسفه‌های‌ جدید با رویکرد نسبیت‌گرا و شکاکانه‌ دارد. درزمینه‌ی‌ سیاسی‌ دل‌ در گرو لیبرال‌ دموکراسی‌ سپرده‌، در حوزه‌ی‌ کلامی‌ والاهیاتی‌ نیز یک‌ نوع‌ دنباله‌رو از پروتستان‌ لیبرالیسم‌ و مسیحیت‌ غربی‌ پس‌ ازرنسانس‌ است‌، و کوشش‌ می‌کند در تفکر و تأملات‌ دین‌شناختی‌اش‌ ازپروتستان‌ لیبرالیسم‌ غربی‌ الگوگیری‌ و گرته‌برداری‌ کند. در حوزه‌ی‌ علوم‌سیاسی‌، علوم‌ اجتماعی‌ و انسانی‌ به‌ یک‌ نوع‌ اصالت‌ دادن‌ و مطلق‌ انگاشتن ‌نظریه‌های‌ جدید در این‌ حوزه‌ مبتنی‌ بر سکولار ـــ اومانیسم‌ رسیده‌ و درواقع ‌یک‌ رویکرد ترجمه‌ای‌ در ذیل‌ فرهنگ‌ غرب‌، ذهن‌ و ضمیر آن‌ها را اشغال‌ کرده ‌است‌. این‌ جریان‌ را گفتمان‌ متجدّد می‌نامیم‌.
در این‌ میان‌، جریان‌ سومی‌ ظهور کرده‌ که‌ مبدأ آن‌ همان‌ جنبش‌ و حرکتی ‌است‌ که‌ از حدود دهه‌ی‌ بیست‌ در ایران‌ شروع‌ شده‌. این‌ گفتمان‌ که‌ می‌تواند گفتمان‌ مجدّد نامیده‌ شود، با سه‌ ویژگی‌ یک‌ رسالت‌ تاریخی‌ را ـ هرچند نه‌چندان‌ خودآگاهانه ـ بر دوش‌ می‌کشد. اوّلین‌ ویژگی‌ این‌ گفتمان‌، اعتنا به‌ مواریث‌ و ذخایر خودی‌ و التزام‌ به‌ ارزش‌ میراث‌ قویم‌ و غنی‌ خلف‌ است‌ ولی‌ نه‌ التزام‌ دگم‌ و کورکورانه‌، بلکه‌ وفاداری‌ مجتهدانه‌ و نقادانه‌ و پیش‌برنده‌ و پیش‌رونده‌، به‌ شدت‌ از رخ‌ دادن‌ یک‌ انقطاع‌ تاریخی‌ در بستر معرفت‌ و حکمت‌ پرهیز دارد. دومین‌ ویژگی‌ این‌ جریان‌، مواجهه‌ی‌ فعّال‌ با تفکر معاصر جهانی‌ است‌، مواجهه‌ی‌ فعّال‌ با دو رویکرد: رویکرد نقادانه‌، عالمانه‌ و اصول‌گرایانه‌، رویکرد اخذ و اصطیاد گوهرها و عناصر زنده‌ و سازنده‌ و ارزشمندی‌ که‌اندیشه‌ی‌ بشر معاصر و دیگر ملل‌، آن‌ها را در معرض‌ دید و داوری‌ اهل‌ فضل‌ وفکر قرار داده‌ است‌. یعنی‌ هم‌ یافته‌ها و داشته‌های‌ دیگران‌ را نقد می‌کند و هم‌گوهرهای‌ نابی‌ را که‌ در اقیانوس‌ حکمت‌ و معرفت‌ فراهم‌ آمده‌ از قطره‌قطره‌تلاش‌ بشریت‌ در دسترس‌ قرار می‌گیرد، اصطیاد و اخذ می‌کند. به‌ مقتضای‌«الحکمه‌ ضاله‌ المؤمن‌» او در واقع‌ مرید و محتاج‌ حکمت‌ است‌ و حکمت‌گمشده‌ی‌ اوست‌ و کوشش‌ می‌کند گمشده‌ی‌ خویش‌ را هرچند از لسان‌ دیگران‌بیابد.
سومین‌ ویژگی‌ این‌ جریان‌ مجدّد، نوآوری‌ و ابداع‌ و کوشش‌ برای‌ سهم‌گذاری ‌در خزانه‌ی‌ حکمت‌ و معرفت‌ بشری‌ به‌ خصوص‌ در قلمرو معرفت‌ دینی‌ است‌. از نوآوری‌ نگران‌ نیست‌، بلکه‌ طالب‌ و شیفته‌ ابداع‌ و نظریه‌پردازی‌ و نوآوری‌ است‌. این‌ سه‌ مؤلفه‌، (وفاداری‌ مجتهدانه‌ به‌ میراث‌ خودی‌، مواجهه‌ی‌ فعّال‌ باتفکر معاصر جهانی‌ و کوشش‌ برای‌ نوآوری‌ و نظریه‌پردازی‌) جریان‌ و گفتمان ‌سوم‌ را تشکیل‌ می‌دهد و همان‌طور که‌ از این‌ مؤلفه‌ها پیداست‌، تفاوت‌های‌ آشکاری‌ با دو جریان‌ مقلّد یعنی‌ جریان‌ متحجّر و متجدد دارد. البته‌ همان‌طور که ‌توضیح‌ دادم‌ این‌ جریان‌ دچار یک‌ سلسله‌ آشفتگی‌ها، آفات‌ و چالش‌هایی‌ است‌،اشکالات‌ و آفاتی‌ را که‌ در ابتدای‌ صحبت‌ متذکر آن‌ شدم‌، عمدتاً معطوف‌ به‌همین‌ جریان‌ است‌.
آیا جریان‌ مجدّد، یک‌ جریان‌ جدیدی‌ است‌، یا این‌که‌ ادامه‌ی‌ همان‌نهضتی‌ است‌ که‌ فرمودید از چند دهه‌ی‌ پیش‌ آغاز شده‌ است‌؟
این‌جا دو نکته‌ قابل‌ طرح‌ است‌: یکی‌ از آفاتی‌ که‌ عرض‌ کردم‌ جنبش‌ و جریان‌ جدید علمی‌ ـ فکری‌ ایرانی‌ مبتلا به‌ آن‌ است‌، کندی‌ حرکت‌ است‌ و این‌ کندی‌ به‌ حدی‌ است‌ که‌ موجب‌ شده‌ سؤال‌ کنیم‌: آنچه‌ الان‌ رخ‌ می‌دهد، استمرار و تکامل‌ همان‌ جریانی‌ است‌ که‌ از دهه‌ی‌ بیست‌ شروع‌ شد یا جزء آن‌ است‌؟ از بس‌ که‌ این‌ حرکت‌ بطئی‌ و طولانی‌ صورت‌ می‌بندد و تصور می‌کنیم‌ جنبش‌ قبلی‌ تاریخی‌ شده‌ بوده‌، و درنتیجه‌ تحرکات‌ فعلی‌ احیای‌ آن‌ به‌ حساب‌ می‌آید. نه‌، استمرار آن‌ ولی‌ به‌ نظر من‌ به‌ دلیل‌ افت‌وخیزهایی‌ که‌ این‌ حرکت‌ به‌ آن‌ مبتلا بوده‌ سیر تکاملی‌ آن‌ طولانی‌ شده‌ است‌.
نکته‌ی‌ دومی‌ که‌ در خور تذکر است‌، این‌که‌ اصولاً یک‌ تحول‌ علمی‌ ذاتاً بطئی‌ و کند است‌ و پیدایش‌ یک‌ عهد جدید حکمی‌، یک‌ مقطع‌ تازه‌ علمی‌ و معرفتی‌ زمان‌بر است‌. این‌جور نیست‌ که‌ ظرف‌ دو سال‌ و پنج‌ سال‌ و ده‌ سال‌ یک‌ دوره‌ی‌ جدید علمی‌ آغاز شود. عمر دوره‌های‌ علمی‌ و ادوار علمی‌ و انقلابات‌ علمی‌، طولانی‌ است‌ و گاه‌ به‌ چندصدسال‌ بالغ‌ می‌شود، هرچند عمر نظریه‌ها و مکتب‌های‌ علمی‌ در روزگار ما بسیار کوتاه‌ شده‌. در گذشته‌های‌ دور گاه‌ یک‌ مکتب‌ فکری‌ و علمی‌ چند هزار سال‌ عمر می‌کرده‌، چنان‌ که‌ ما هنوز هم‌ در متن ‌تفکر علمی‌ که‌ در یونان‌ توسط‌ چند فیلسوف‌ آغاز شد زندگی‌ می‌کنیم‌؛ یعنی ‌مجموعه‌ای‌ از تفکرات‌ و دست‌آوردهای‌ علمی‌ و ابداعات‌ فکری‌ که‌ امثال ‌افلاطون‌ و ارسطو بنیان‌ نهادند هنوز و همچنان‌ استمرار دارد. در غرب‌ که‌ طی‌ دویا سه‌ سده‌ی‌ اخیر یک‌ نوع‌ تاریخ‌گریزی‌ در فلسفه‌های‌ جدید یک‌ اصل‌ است‌ و جریان‌های‌ جدید برجسته‌ی‌ غربی‌ در این‌ نکته‌ که‌ تاریخ‌گریزند با هم‌ مشترکند، گفتمان‌های‌ نوی‌ فلسفی‌ چندان‌ مایل‌ نیستند به‌ پیشینه‌ اعتنا کنند و ملتزم‌ باشند. امّا بدون‌ آن‌که‌ اعتراف‌ بلکه‌ توجه‌ داشته‌ باشند، ناچار همچنان‌ بر سر سفره‌ی ‌افلاطون‌ و ارسطو نشسته‌اند. در هر حال‌ وضع‌ کنونی‌ استمرار همین‌ جنبش‌علمی‌ دهه‌ی‌ بیست‌ است‌، گرچه‌ آنچه‌ دارد رخ‌ می‌دهد راضی‌کننده‌ نیست‌ و من‌فکر می‌کنم‌ به‌ جهاتی‌ طی‌ یکی‌ دو دهه‌ اخیر بر شتاب‌ و کمیت‌ آن‌ افزوده‌ شده‌ واز ژرفای‌ آن‌ کاسته‌ شده‌ است‌. یک‌ حیث‌ آن‌ هم‌ این‌ است‌ که‌ عناصر برجسته‌ وشاخصی‌ که‌ در گذشته‌ سلسله‌جنبان‌ این‌ حرکت‌ بوده‌اند از دست‌ رفته‌اند. حضورحضرت‌ امام‌، علامه‌ طباطبایی‌، استاد مطهری‌، شهید صدر و بعضی‌ دیگر ازمتفکران‌ از دست‌ رفته‌، در آغاز و عمق‌ بخشیدن‌ به‌ این‌ جنبش‌ و جریان‌ بسیارنقش‌ داشت‌ که‌ دریغا هم‌اکنون‌ همه‌ از دست‌ رفته‌اند. نسل‌ دوم‌ این‌ جنبش‌ وحرکت‌ که‌ بحمدالله‌ بسی‌ بانشاط‌ و سرزنده‌ و مسؤولانه‌ عمل‌ می‌کند، مبتلا به‌خامی‌های‌ نوسفری‌ است‌ و انتظار می‌رود یک‌ دهه‌ که‌ بر عمر ارزشمند عناصرنسل‌ دوم‌ این‌ جنبش‌ بگذرد، این‌ توسعه‌ی‌ کمی‌ به‌ تعمق‌ و تعمیق‌ کیفی‌ بدل‌شود ـ انشاءالله ـ.

تفاوت‌ اصولگرایی‌ و تحجر
علاقه‌مندیم‌ تفاوت‌ اصول‌گرایی‌ را با تحجّر بیان‌ فرمایید؛ چون‌ بعضی‌ اصول‌گرایی‌ را مساوی‌ یا ملازم‌ با تحجّر قلمداد می‌کنند!
مرز میان‌ «اصول‌گرایی‌» و «تحجّر»، همان‌ صراطی‌ است‌ که‌ از مو باریک‌ترو از تیغ‌ برنده‌تر است‌! بسیار بحث‌ ظریف‌ و پیچیده‌ای‌ است‌ و باید در فرصتی ‌مناسب‌ به‌ تبیین‌ آن‌ پرداخت‌. من‌ به‌ اختصار به‌ پاره‌ای‌ از تفاوت‌ها و تمایزها اشاره‌ می‌کنم‌، امّا با اشتیاق‌ وعده‌ می‌کنم‌ در مصاحبه‌ای‌ جداگانه‌، به‌ تفصیل‌ آن‌ را شرح‌ دهم‌؛ اصول‌گرایی‌ به‌ معنی‌ التزام‌ به‌ مبانی‌ و مسلمات‌ علمی‌ و عقیدتی‌، اصول‌ گزاره‌ها و آموزه‌های‌ دینی‌ را نقطه‌ عزیمت‌ برای‌ کشف‌ فروع‌ قرار دادن‌، خرد را یکی‌ از مصادر دین‌ دانستن‌، عقل‌ و دین‌ را ناسازگار نپنداشتن‌، و خردورزی‌ را سنت‌ دینی‌ انگاشتن‌ و بالاخره‌ در دین‌ فهمی‌ ابن‌الدلیل‌ و منطق‌مدار بودن‌ و روشمند اندیشیدن‌ است‌؛ اما تحجّر عبارت‌ است‌ از احتیاط‌گرایی‌ وتصلب‌ به‌ ظواهر دین‌ و متون‌ دینی‌ و تک‌ساحتی‌اندیشی‌ در مصادر استنباط‌، اصول‌ را با فروع‌ برابر نشاندن‌ و فروع‌ را اصول‌ انگاشتن‌، جرأت‌ نوآوری‌ نداشتن‌و سنت‌ و مشهورات‌ عرفی‌ را با دیانت‌ یگانه‌کردن‌، و بالاخره‌ به‌ تقلید در اجتهادو عملاً به‌ انعطال‌ اجتهادگری‌ تن‌ در دادن‌!

گفتمان‌ مجدد و دو رقیب‌ آن‌
آیا می‌شود گفت‌ که‌ جریان‌ متحجّر بزرگ‌ترین‌ مانع‌ پیشروی‌ جریان‌ مجدّد قلمداد می‌شود امّا جریان‌ متجدّد رقیب‌ جریان‌ مجدّد؟
من‌ هرچه‌ فکر می‌کنم‌ نمی‌توانم‌ تشخیص‌ بدهم‌ که‌ گفتمان‌ مجدّد از کدامیک‌ از دو جریان‌ دیگر بیش‌تر رنج‌ می‌برد؟ از آن‌ جهت‌ که‌ جریان‌ سنتی ‌سیطره‌ای‌ بر تفکر دینی‌ دارد و پایگاه‌ گسترده‌ای‌ بین‌ توده‌ها داراست‌ و نیز به ‌اقتضای‌ تصلب‌ در آرای‌ خود برخورد سخت‌گیرانه‌ای‌ با هر چه‌ مغایر با فکر اوست‌ می‌کند، و از سوی‌ دیگر جریان‌ مجدّد، حریم‌ عرفی‌ برای‌ گفتمان‌ و جریان‌ سنتی‌ قائل‌ است‌؛ زیرا اهل‌ غوغا و دعوا نیست‌، اهل‌ شهرت‌طلبی‌ و آوازه‌گری ‌نیست‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ مایل‌ نیست‌ که‌ چندان‌ با جریان‌ سنتی‌ چهره‌به‌چهره‌ قرار بگیرد و به‌ همین‌ دلیل‌ تا حدی‌ دچار خودسانسوری‌ است‌؛ در نتیجه‌، این‌ گفتمان ‌از جریان‌ سنتی‌ متحجّر رنج‌ بسیار می‌برد. جریان‌ مجدّد در قبال‌ گفتمان‌ متجدّد ومقلّد غرب‌ نیز با مشکلاتی‌ مواجه‌ است‌. بزرگ‌ترین‌ لطمه‌ای‌ که‌ گفتمان‌ مجدّد ازحضور جریان‌ متجدّد می‌بیند، تشابه‌ ظاهری‌ این‌ دو گفتمان‌ است‌، آن‌چنان‌ که‌گاه‌ دیگران‌ بین‌ این‌ دو جریان‌ خلط‌ می‌کنند و لهذا از سویی‌ جریان‌ متجدّد ازوجاهت‌ و پسند و پذیرشی‌ که‌ نسبت‌ به‌ جریان‌ مجدّد وجود دارد سوءاستفاده‌می‌کند. گاه‌ به‌ تعبیر عامیانه‌ «خودش‌ را به‌جای‌ جریان‌ مجدّد جا می‌زند» و ازدیگر سو جریان‌ سنتی‌، افترائاتی‌ را که‌ باید متوجه‌ جریان‌ متجدّد غربزده‌ بداند برجریان‌ مجدّد وارد می‌کند و آن‌ را تحت‌ فشار قرار می‌دهد. به‌علاوه‌ چون‌ جریان‌متجدّد یک‌ جریان‌ شبه‌نوگرا و در واقع‌ موازی‌ گفتمان‌ مجدّد است‌ (مانند هرحرکت‌ صادق‌ سالمی‌ که‌ یک‌ جریان‌ موازی‌ دارد که‌ از آن‌ رنج‌ می‌برد و لطمه‌می‌بیند.) با رفتار غلط‌ و غلط‌انداز خود زمینه‌ی‌ نوآوری‌ حقیقی‌ را تخریب‌می‌کند، اعتماد مردم‌ و اصحاب‌ علم‌ و اهل‌ معرفت‌ را نسبت‌ به‌ گفتمان‌ مجدّد واصلاح‌ و تحول‌ راستین‌ از بین‌ می‌برد و از این‌ جهت‌ نیز بیش‌ترین‌ آسیب‌ راجریان‌ مجدّد از جریان‌ متجدّد می‌خورد؛ اما با این‌ همه‌ چون‌ جریان‌ سنتی‌ حرف‌نویی‌ برای‌ گفتن‌ ندارد و جریان‌ متجدّد حرف‌ ریشه‌دار بومی‌ و مطابق‌ فطرت‌ وعقیدت‌ مردم‌ ندارد، این‌ها نخواهند توانست‌ در قبال‌ جریان‌ و جنبش‌ جدیدی‌ که‌آغاز شده‌ مقاومت‌ کنند و حقیقتاً رقیب‌ این‌ گفتمان‌ به‌ شمار آیند، البته‌ مشروط‌به‌ این‌که‌ این‌ گفتمان‌ سوم‌ خودش‌ را پیدا کند و با تدبیر و تلاش‌ سعی‌ کند جایگاه‌شایسته‌تر و نقش‌ فعال‌تری‌ را در حوزه‌ی‌ معرفت‌ و حکمت‌ احراز کند.

اختناق‌ سپید
شما اخیراً در بعضی‌ اظهارات‌ خود، از آفتی‌ به‌ نام‌ «اختناق‌ سپید» ابرازنگرانی‌ کرده‌اید، اگر ممکن‌ است‌ درباره‌ی‌ آن‌ توضیح‌ بیش‌تری‌ بدهید؟
یکی‌ از موانع‌ اساسی‌ گسترش‌ نقادی‌ و نوآوری‌ را حالت‌ روحی‌ و روان‌شناختی‌ حاکم‌ بر ضمیر و ذهن‌ عناصر گفتمان‌ مجدّد می‌دانم‌ که‌ موجب‌ خودسانسوری‌ و این‌ عناصر مفرط‌ شده‌، من‌ از آن‌ به‌ «اختناق‌ سپید» تعبیر کردم‌. تصلب‌ جریان‌ سنتی‌ و سخت‌گیری‌های‌ او که‌ گاه‌ از سر احتیاط‌ و درد دین‌ است‌ وگاه‌ از سر عدم‌ شناخت‌ طالح‌ و صالح‌ و مشفق‌ و مغرض‌، باعث‌ شده‌ که‌ جریان‌مجدّد دچار یک‌ نوع‌ خودسانسوری‌ و واهمه‌ از ارائه‌ نظریات‌ جدید شود. این‌فضا آن‌ چنان‌ است‌ که‌ گاه‌ حتی‌ طرح‌ یک‌ نکته‌ نوی‌ ساده‌ با واکنش‌ برخی‌ عناصرجریان‌ سنتی‌ مواجه‌ می‌شود و خود همین‌ پیشاپیش‌ شجاعت‌ و شهامت‌ ابرازنظر را از بعضی‌ از نیروها می‌گیرد.
ما خاطره‌های‌ تلخی‌ از حمله‌ها و هجمه‌ها و احیاناً اهانت‌ها و افتراها به‌ امثال‌ امام‌ و شهید صدر و شهید مطهری‌ داریم‌، بی‌آن‌که‌ بعضی‌ عناصر جریان ‌سنتی‌ دقت‌ کنند که‌ تفاوت‌ است‌ بین‌ آنان‌ که‌ حریم‌شکنی‌ و قداست‌زدایی ‌می‌کنند و با غرض‌ و انگیزه‌ی‌ دین‌ستیزی‌ و لطمه‌ زدن‌ به‌ معرفت‌ دینی‌ معارف‌ ومناظر موجود را نقد می‌کنند و احیاناً با ما در تفکر متفاوتند و دگرگون ‌می‌اندیشند با کسانی‌ که‌ برمبنای‌ دیدگاه‌ اجتهادی‌، براساس‌ منطق‌ استنباط‌ و با غرض‌ و قصد الاهی‌، مشفقانه‌ و در مقام‌ نوآوری‌ هستند و نظراتی‌ را مطرح ‌می‌کنند و با عناصر مجدّد برخوردهای‌ غیراصولی‌ و غیرعلمی‌ می‌کنند. این‌ درحالی‌ است‌ که‌ طبیعت‌ و هویت‌ تفکر شیعی‌ دقیقاً به‌ این‌ خصوصیت‌ بسته‌ است‌. جوهر اندیشه‌ی‌ شیعی‌ اجتهاد و عقل‌گرایی‌ است‌ و اجتهاد به‌معنای‌ نقل ‌استنباطات‌ پیشینیان‌ نیست‌، هرجا که‌ اقتضا کند اجتهاد باید نقش‌ خود را ایفا کند.
اجتهاد دارای‌ چهار کارکرد است‌: ۱٫ استخراج‌ و استنباط‌ معارف‌ و مفاهیم ‌دینی‌ و تنسیق‌ آن‌ ۲٫ توسعه‌ و گسترش‌ معرفت‌ دینی‌ ۳٫ تصحیح‌ معرفت‌ دینی‌ و سیر و مسیر دینداری‌ ۴٫ تطبیق‌ معرفت‌ دینی‌ به‌خصوص‌ آموزه‌ها و تعالیم ‌اجتماعی‌ بر شرایط‌ منظور تاریخی‌ و عصری‌.
اگر اجتهاد این‌ است‌، طبعاً باید بپذیریم‌ که‌ بعضی‌ آرا عمرشان‌ تمام‌ می‌شود، و آرا خطا باید کنار گذاشته‌ شود و تصحیح‌ گردد، بعضی‌ شرایط‌ بعضی‌ آرا رابرنمی‌تابد برای‌ شرایط‌ جدید باید آرا جدیدی‌ از متن‌ دین‌ استنباط‌ کرد.
«دین‌فهمی‌»، «دین‌باوری‌» و «دینداری‌» هر سه‌ مقول‌ به‌ تشکیک‌ است‌ و ارتقاپذیر؛ البته‌ این‌ بدان‌ معنا نیست‌ که‌ ما همواره‌ کوشش‌ کنیم‌ تحت‌ تأثیر حوادث‌ و پدیده‌ها و سلایق‌ و علایق‌، دین‌ را دستکاری‌ کنیم‌؛ بلکه‌ ما باید براساس‌ اصول‌ و مبانی‌ مسلم‌ قطعی‌، حکم‌ متناسب‌ با شروط‌ و شرایط‌ (و متغیرهای‌ متنوع‌ زمانی‌ مکانی‌ و مصداقی‌) را ارائه‌ کنیم‌. اصولاً مطالعه‌ و فهم‌ متون‌ به‌معنای‌ خاص‌ آن‌ (کتاب‌ و سنت‌) به‌ شیوه‌ی‌ خردمندانه‌ در بستر شروط‌ و شرایط‌ یعنی‌ همان‌ اجتهاد؛ و چون‌ شروط‌ و شرایط‌ متغیر است‌ و چون‌ عقل ‌بشری‌ متکامل‌ است‌ و چون‌ متون‌ دینی‌ و کتاب‌ و سنت‌ به‌ عنوان‌ سند دین‌ خاتم ‌حرف‌های‌ نو را برمی‌تابد و ظرفیت‌ وسیعی‌ دارد، در هر مطالعه‌ خودبه‌خود ما به‌مفاهیم‌ جدید می‌رسیم‌ و از بعضی‌ از مفاهیم‌ و یافته‌هایمان‌ دست‌ برمی‌داریم‌.این‌ منطق‌ را باید تحمل‌ کرد. من‌ فکر می‌کنم‌ رفتارهای‌ غلطی‌ که‌ عناصر گفتمان‌متجدّد مرتکب‌ شدند، سبب‌ رفتار دیگری‌ از سوی‌ جریان‌ متحجّر هستند که‌ ازآن‌ رفتار جریان‌ مجدّد رنج‌ می‌برد. جریان‌ متجدّد، و کسانی‌ به‌ نام‌ نواندیشی‌ ونوآوری‌ و ابداع‌، به‌ نام‌ نقد و اجتهاد، بعضی‌ رفتارها را مرتکب‌ شده‌اند که‌ چوبش‌را جریان‌ مجدّد می‌خورد. «اصطیاد در قبال‌ نص‌» به‌جای‌ «اجتهاد از نص‌» ازجمله‌ بزرگ‌ترین‌ آفاتی‌ است‌ که‌ الان‌ در حوزه‌ی‌ دین‌فهمی‌ دارد اتفاق‌ می‌افتد. مادستورهای‌ صریح‌ دینی‌ داریم‌ که‌ معنای‌ روشنی‌ دارد به‌ هیچ‌ چیز دیگری‌ قابل‌حمل‌ نیست‌ و ما حق‌ نداریم‌ در آن‌ تصرف‌ کنیم‌. اسم‌ این‌ اجتهاد از نص‌ نیست‌.اصطیاد در قابل‌ نص‌ است‌، قداست‌شکنی‌ است‌ و عده‌ای‌ آگاهانه‌ و ناآگاهانه‌سعی‌ می‌کنند قداست‌شکنی‌ کنند. معرفت‌ دینی‌ را مقدس‌ ندانستن‌، اجتهادات‌ رالزوماً عین‌ دین‌ قلمداد نکردن‌، و تا جایی‌ که‌ علی‌الاطلاق‌ معرفت‌ دین‌ را از متن‌دین‌ و ظاهر دین‌ را از باطن‌ و حاق‌ دین‌ جدا انگاشتن‌، دست‌ متصرفان‌ وتحریفگران‌ را باز می‌گذارد که‌ به‌ بهانه‌ی‌ تفسیر عصری‌ از دین‌ تحریف‌ عصری‌کنند؛
در هر حال‌ زمانه‌زدگی‌ و عصر آجین‌کردن‌ دین‌، آفت‌ بزرگی‌ است‌ که‌ جریان‌ یا رگه‌هایی‌ از جریان‌ متجدّد مبتلا به‌ آن‌ است‌، و این‌ یعنی‌ دین‌ را تابع‌ شرایط ‌زمانه‌، بلکه‌ تابعی‌ از علائق‌ و سلائق‌ انگاشتن‌. ژورنالیسم‌ (روزنامه‌ای‌ و رسانه‌ای ‌کردن‌ دین‌پژوهی‌)، شاذگرایی‌ و جست‌وجو و تفحّص‌ و تجسّس‌ برای‌ یافتن‌ یک ‌رأی‌ شاذ و نادر که‌ روزی‌ فقیه‌ یا متفکری‌ آن‌ را گفته‌ و آن‌ را به‌عنوان‌ حرف‌ نومطرح‌ کردن‌، در حوزه‌ی‌ کلام‌ یک‌ نوع‌ مسیحیت‌زدگی‌، در حوزه‌ی‌ فقه‌ نوعی‌سنی‌زدگی‌ و پاره‌ای‌ ادعاهای‌ مشتبه‌ و مشابه‌ که‌ از ناحیه‌ی‌ متجدّدان‌ ارائه ‌می‌شود و آفاتی‌ از این‌ دست‌، مقاومت‌ جریان‌ سنتی‌ و متحجّر را در قبال‌نوآوری‌ حقیقی‌ سبب‌ می‌شود. جریان‌ مجدّد نیز به‌ خاطر حساسیت‌های‌ آن ‌دچار خودداری‌ و خودسانسوری‌ و انفعال‌ شده‌ و این‌ آفت‌ نقش‌ بازدارندگی‌ را در پروسه‌ ابداع‌ و اجتهاد ایفا می‌کند.

نسبت‌ گفتمان‌های‌ سه‌ گانه‌ با مدرنیته‌
به‌ نظر می‌رسد که‌ هر سه‌ جریان‌ سنت‌گرا، متجدّد و مجدّد، به‌ نوعی‌ تأثیر بازتاب‌ انقلابات‌ صنعتی‌ و ظهور مدرنیته‌ هستند و ظهور پدیده‌ نوزایی‌ و مدرنیسم‌ در غرب‌ باعث‌ به‌ وجود آمدن‌ این‌ شکاف‌ها و افتراقات‌ شده‌ و به‌نوعی‌، افتراق‌ و مرزبندی‌ بین‌ این‌ سه‌ جریان‌ محصول‌ عکس‌العمل‌ آن‌ها نسبت‌ به‌ پدیده‌ی‌ مدرنیته‌ است‌. تقریباً شکل‌ گسترده‌ی‌ مدرنیته‌ در ایران‌ از آغاز سلطنت‌ پهلوی‌ به‌وجود آمد و علوم‌ قدیم‌ و جدید را به‌ نوعی‌ درگیر مناسبات‌ جدیدی‌ کرد. اصحاب‌ علوم‌ قدیم‌ با اصحاب‌ علوم‌ جدید در دوران‌ مدرنیته‌ هر دو جایگاه‌ ویژه‌ای‌ پیدا کردند و مناسباتشان‌ یک‌ شیوه‌ی‌ خاصی‌ یافت‌. ایجاد تحول‌ معرفتی‌ و جنبش‌ علمی‌ نیازمند تعریف‌ این‌ مناسبات‌ یافت‌؟ حوزه‌ و دانشگاه‌ تقریباً از زمان‌ آیت‌اللّه‌ بروجردی‌ در تعامل‌ با هم‌ قرار گرفتند امروز جریانی‌ باید باشد که‌ دوران‌ جدید را از بلاتکلیفی‌ بین‌ سنت‌ و مدرنیسم‌ رها کند که‌ از آن‌ به‌ جریان‌ سوم‌ تعبیر می‌کنیم‌؛ بحث‌ بنده‌ این‌ است‌ که‌ آیا یکی‌ از مهم‌ترین‌ مبناهای‌ نهضت‌ علمی‌ مطلوب‌ ما مسأله‌ به‌ انجام‌ و سامان‌ رساندن‌ مناسبات‌ علوم‌ جدید و قدیم‌ نیست‌؟ و آیا وقوع‌ یک‌ نهضت‌ علمی‌ فراگیر در جهان‌ اسلام‌ منوط‌ و معطوف‌ به‌ تنیده‌ شدن‌ علوم‌ حوزوی‌ و دانشگاهی‌ با یکدیگر نخواهد بود؟
این‌ سخن‌ که‌ فرمودید سه‌ جریان‌ متأثر از مدرنیسم‌ و تحت‌ تأثیر مدرنیته ‌پدید آمده‌، یا با اطلاق‌ خود صحیح‌ نیست‌ یا باید تبیین‌ شود، زیرا جریان‌ سنتی ‌متحجّر یک‌ نوع‌ مقاومت‌ مطلق‌ و بسیطی‌ در قبال‌ مدرنیته‌ است‌. جریان‌ متجدّد البته‌ ذیل‌ فرهنگ‌ مدرنیته‌ قابل‌ تعریف‌ است‌ و اصلاً، دنباله‌ی‌ مدرنیسم‌ که‌ به ‌شرق‌ و جهان‌ اسلام‌ بسط‌ پیدا کرده‌ است‌. رویکرد جریان‌ سوم‌ یا گفتمان‌ مجدّد، از سنخ‌ هیچ‌یک‌ از این‌ دو نیست‌، هر چند نمی‌توان‌ علی‌الاطلاق‌ تأثرش‌ را از مدرنیسم‌ انکار کرد. در روزگار ما به‌طور قهری‌ و نسبی‌ همه‌چیز از مدرنیسم‌ غربی‌ متأثر است‌؛ امّا می‌توانیم‌ آن‌ را مدرنیسم‌ دیگری‌ بدانیم‌ با بافت‌ و ساخت‌ و هویت‌ و مؤلفه‌های‌ اسلامی‌ و شرقی‌ و بلکه‌ ایرانی‌ به‌ مثابه‌ی‌ واکنش‌ در قبال ‌مدرنیسم‌ غربی‌؛ این‌ گفتمان‌ نوعی‌ مدرنیسم‌ اسلامی‌ است‌ که‌ ظهور کرده‌ است‌.
نمی‌توان‌ گفت‌ این‌ سه‌ گفتمان‌ و سه‌ جریان‌ علی‌الاطلاق‌ تحت‌ تأثیر مدرنیسم‌ و دوره‌ی‌ مدرنیته‌ غربی‌ پدید آمده‌اند؛ ولی‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ به‌نحوی‌ هر چند به‌نحو عدمی‌ (شدن‌ از این‌ جهت‌ که‌ گفتمان‌ مجدّد در واکنش‌ منفی‌ به‌ مدرنیسم‌ مبانی‌ و مواضعی‌ را طراحی‌ و ارائه‌ کرده‌ است‌) یا گاه‌ برخی‌ از آن‌ها به‌صورت‌ وجودی‌ یا به‌نحو مرکب‌ و مختلط‌ هستند، این‌که‌ مدرنیته‌ در ایران‌ از زمان‌ پهلوی‌ها شروع‌ شد هم‌ از القائات‌ غلطی‌ است‌ که‌ اخیراً مطرح‌ می‌شود. من ‌فکر می‌کنم‌ به‌ موازات‌ رنسانس‌ و پیدایش‌ عهد مدرنیته‌ در غرب‌، رگه‌هایی‌ از تجدّد و نسیمی‌ از مدرنیته‌ی‌ غربی‌ در شرق‌ و جهان‌ اسلام‌ و از جمله‌ ایران‌ وزید. اهل‌ دقت‌ در جامعه‌شناسی‌ و تاریخ‌ معاصر ایران‌ مسأله‌ تأثر از غرب‌ را به‌ دوره‌ی ‌صفویه‌ بازمی‌گردانند، دوره‌ی‌ قاجاریه‌ در استقبال‌ از تجدّد بسیار شتاب‌ کرد و پهلوی‌ها تسلیم‌ مدرنیسم‌ شدند و ایران‌ را ذیل‌ مدرنیته‌ی‌ غربی‌ قرار دادند. بی‌ آن‌که‌ حقیقتاً کشور را مدرن‌ کنند.

پهلوی‌ و مدرنیسم‌ تصنعی‌
موج‌ مدرنیسم‌ تصنعی‌ و وارداتی‌ خیلی‌ پیش‌ترها شروع‌ شده‌ بود، امّا پهلوی‌ها سعی‌ کردند با اقتباس‌ الگوی‌ آتاترکی‌ حتی‌ علوم‌ مدرن‌ و به‌خصوص‌ در رشته‌های‌ علوم‌ انسانی‌ و اجتماعی‌ را وارد کنند در قبال‌ علوم‌ دینی‌ و به‌ تعبیر شایع‌ و غلط‌ «علوم‌ جدیده‌» را در مقابل‌ «علوم‌ قدیمه‌» قرار بدهند. نه‌ به‌ قصد ایجاد تقابل‌ و رقابت‌ علمی‌ و سالم‌، بلکه‌ به‌ انگیزه‌ی‌ برچیدن‌ و برانداختن‌ علوم‌ بومی‌ و علوم‌ دینی‌. هرچند در دهه‌های‌ اخیر متأسفانه‌ علوم‌ و دانش‌هایی‌ که‌ در حوزه‌ها و نظام‌ آموزشی‌ بومی‌ ما تدریس‌ می‌شد رفته‌رفته‌ محدود و محدودتر شده‌ بود، امّا ما در اکثر رشته‌های‌ علمی‌ به‌خصوص‌ در قلمرو علوم‌ انسانی‌ دارای‌ مناظر و حتی‌ مکاتب‌ متنوعی‌ بودیم‌ و ذخایر و مواریث‌ بسیاری‌ که‌ از گذشتگان‌برای‌ ما بازمانده‌ بود. آرام‌آرام‌ مغفول‌ و متروک‌ شده‌ بود و در دوره‌ی‌ ضعف‌ وفطور علوم‌ خودی‌ و بومی‌، پهلوی‌ها علوم‌ مدرن‌ را وارد کردند و پروژه‌ای‌ که‌پیش‌تر از آن‌، قاجاریان‌ شروع‌ کرده‌ بودند، تکمیل‌ کردند.
تأسیس‌ دارالفنون‌ و اقدامات‌ دیگر از قبیل‌ اعزام‌ دانشجو به‌ فرانسه‌ بازگشت‌ دانش‌آموختگان‌ غرب‌ و مخصوصاً فرانسه‌ و بعضی‌ رفتارها و ژست‌ها و اصطلاحات‌ و نظریات‌ و معلوماتی‌ که‌ آن‌ها مطرح‌ و به‌ نسل‌ جوان‌ منتقل ‌می‌کردند، جریان‌ را تشدید کرد و رضاخان‌ کوشش‌ کرد با الگوی‌ آتاترکی‌ نظام ‌آموزشی‌ سنتی‌ را برچیند. حوزه‌ها را به‌ شدت‌ تضعیف‌ کرد و نظام‌ آموزشی ‌خودی‌ را تا آستانه‌ زوال‌ برد. محمدرضا هم‌ تلاش‌ کرد آن‌ روال‌ را ادامه‌ دهد. جایگزین‌ حوزه‌ها، دانشکده‌های‌ الاهیات‌ و مدارس‌ عالی‌ دینی‌ و امثال‌ این‌ها را فعّال‌ کند، مدرک‌ به‌ تحصیل‌کردگان‌ دینی‌ بدهد و موجی‌ نیز ایجاد کرد و فوجی‌ از تحصیل‌کردگان‌ آن‌ روز حوزه‌ به‌ دانشگاه‌ آمدند و به‌ آن‌ها مدرک‌ رسمی‌ داد، امّاچندان‌ موفق‌ نشدند.
رضاخان‌ ادعا کرد که‌ باید در حوزه‌ نظمی‌ به‌وجود آورد که‌ در قبال‌ ادعای‌ دسیسه‌آمیز او (که‌ تصور می‌کرد براساس‌ ذکاوت‌ و هوشمندی‌ این‌ پیشنهاد را مطرح‌ می‌کند و شاید حوزه‌ از آن‌ استقبال‌ کند)، مرجع‌ با ذکاوت‌ و پرهوشی‌ چون‌ مرحوم‌ حاج‌شیخ‌ عبدالکریم‌حائری‌ ـــ مؤسس‌ حوزه‌ قم‌ ـــ با بیان‌ آن‌ جمله ‌تاریخی‌ و معروفش‌ که‌ در ظرف‌ تاریخی‌ خود کلام‌ حکیمانه‌ و بسیار عمیقی‌ بود(در غیر ظرف‌ تاریخی‌ آن‌ سمی‌ است‌ مهلک‌) که‌ «نظم‌ ما در بی‌نظمی‌ است‌»توطئه‌ رضاخان‌ را به‌ خودش‌ برگرداند و ناکام‌ گذاشت‌. رضاخان‌ با محدود کردن‌حوزه‌ و با تحت‌ فشار قرار دادن‌ مراجع‌ روحانیت‌ عملاً حوزه‌ را تا آستانه‌ انحلال‌پیش‌ برد. با هجرت‌ مرحوم‌ آیت‌اللّه‌ بروجردی‌۱ به‌ قم‌ حوزه‌ مجدداً احیا شد ورونق‌ پیدا کرد و با فرار فضاحت‌بار رضاخان‌ که‌ به‌ تدبیر انگلیسی‌ها صورت‌بست‌، در یک‌ دوره‌ای‌ مانع‌ از پیش‌ پای‌ حوزه‌ برداشته‌ شد و حوزه‌ رونق‌ خود رابازیافت‌؛ به‌نحوی‌ که‌ آن‌چنان‌ تناور و توانا شد که‌ کوشش‌ها و تلاش‌ها و تدابیرتوأم‌ با سوءنیت‌ و احیاناً هدایت‌ شده‌ از سوی‌ غرب‌ که‌ توسط‌ محمدرضاصورت‌ بست‌ هم‌ نتیجه‌ نداد و دیگر محمدرضا نتوانست‌ مثل‌ پدر حوزه‌ رامحدود کند یا احیاناً تهدید کند، حتی‌ مقابله‌ با حوزه‌ از جمله‌ عواملی‌ شد که‌بساط‌ حکومت‌ او از ضرورت‌ بن‌ برچیده‌ شد.

تعامل‌ حوزه‌ و دانشگاه‌
درباره‌ی‌ شرایط‌ و امکان‌ تنیدگی‌ علوم‌ و نظام‌ آموزشی‌ دانشگاهی‌ وحوزوی‌ نیز توضیح‌ بفرمایید:
این‌ نکته‌ که‌ آیا بهتر نیست‌ علوم‌ مدرن‌ و دانشگاهی‌ را با علوم‌ بومی‌ و حوزوی‌ درهم‌ بیامیزیم‌، من‌ فکر می‌کنم‌ با این‌ تعبیر و با این‌ اطلاق‌، این‌ کار یا ممکن‌ یا حتی‌ مطلوب‌ نیست‌. خوب‌ است‌ ما هم‌ از تجارب‌ روش‌شناختی‌ علوم ‌دانشگاهی‌ برای‌ تحقیق‌ و پژوهش‌ در علوم‌ دینی‌ و حوزوی‌ بهره‌ بگیریم‌، هم‌ از پاره‌ای‌ ضوابط‌ و شیوه‌های‌ اجرایی‌ و مدیریتی‌ کمیاب‌ و کامیاب‌ و درست‌ اداره‌ی‌ نظام‌ آموزشی‌ حوزه‌ در جهت‌ تصحیح‌ نظام‌ آموزشی‌ دانشگاه‌ استفاده‌ کنیم‌. از سوی‌ دیگر از یافته‌ها و معارف‌ جدیدی‌ که‌ عمدتاً در متن‌ دانش‌های ‌جدید به‌ویژه‌ علوم‌ انسانی‌، اجتماعی‌ رخ‌ داده‌ برای‌ بسط‌ و توسعه‌ معارف‌ دینی ‌و نیز در مقام‌ موضوع‌شناسی‌ و کارشناسی‌ متعلَق‌های‌ احکام‌ هم‌ می‌بایست‌ استفاده‌ کنیم‌. دانشگاه‌ نیز باید ذخایر غنی‌ و قوی‌ نظام‌ آموزشی‌ را قدر بداند و ازشیوه‌های‌ آزموده‌ی‌ چند صدساله‌ی‌ حوزه‌ بهره‌ بگیرد.
در حوزه‌، شیوه‌های‌ علمی‌ و پژوهشی‌ تجربه‌ شده‌ای‌ وجود دارد که‌ در طول‌ قرون‌ ثمربخش‌ بوده‌ و می‌تواند به‌مثابه‌ی‌ سرمایه‌های‌ این‌ کشور و جهان‌ اسلام‌ و بشریت‌ قلمداد شود که‌ برای‌ رفع‌ نقائص‌ و نواقص‌ نظام‌های‌ جدید آموزشی ‌بسیار کارساز هستند. هرچند متأسفانه‌ پاره‌ای‌ از آن‌ها در خود حوزه‌ها در شرف ‌مطرود شدن‌ و مغفول‌ شدن‌ هستند و جوهر معنوی‌ و روح‌ رهایی‌بخشی‌ که‌ درتعالیم‌ حوزوی‌ است‌ و آداب‌ علمی‌ که‌ در حوزه‌ معمول‌ است‌ و از پیشینیان‌ برای‌ما به‌ یادگار مانده‌، می‌تواند چاره‌گر و راهگشای‌ معضلات‌ و مشکلات‌ نظام‌دانشگاهی‌ و مدرن‌ باشد. آداب‌ و امتیازاتی‌ همچون‌ رعایت‌ ادب‌ حضور درمحضر کتاب‌، تواضع‌ دانشجو و حریم‌داری‌ استاد، انگیزه‌ی‌ وصف‌ناپذیر وپایان‌ناپذیر تحقیق‌ و مطالعه‌، مداقه‌های‌ بسیاربسیار شگفت‌آوری‌ که‌ در مطالعه‌و کاوش‌ آرا و انظار دیگران‌ در حوزه‌ها معمول‌ است‌، سیستم‌ آموزشی‌ کم‌هزینه‌حوزه‌، ثبات‌ در متون‌ مستحکم‌ و قویمی‌ که‌ طی‌ دهه‌ها و احیاناً حتی‌ سده‌هابه‌وجود آمده‌ و ده‌ها ویژگی‌ و امتیازی‌ که‌ نظام‌ آموزشی‌ حوزه‌ دارد. نظام‌دانشگاهی‌ پرخرج‌ ما باید از نظام‌ آموزشی‌ استاد حوزه‌ الگو بگیرد. گاه‌ در جلسه‌درس‌ یک‌ استاد و یک‌ فقیه‌ برجسته‌ دوهزار نفر حضور پیدا می‌کنند و تحصیل‌می‌کنند، نه‌ حق‌التدریسی‌ مطرح‌ است‌ نه‌ سیستم‌ مدیریتی‌ ثبت‌نام‌ پیچیده‌ وجوددارد، نه‌ حضور و غیاب‌ و دفتر و دستگاه‌ پرخرج‌ اداری‌ و نه‌ از بوروکراسی‌ خبری‌هست‌، یکسره‌ همه‌ با اتکای‌ انگیزه‌ و با دقت‌ و نظم‌ وصف‌ناپذیری‌ در جلسه‌درس‌ حضور پیدا می‌کنند و به‌ آرامی‌ هم‌ می‌روند؛ یعنی‌ یک‌ جلسه‌ی‌ درس‌ یک‌استاد برجسته‌ در حوزه‌ی‌ برابر کل‌ دانشجویان‌ یک‌ دانشگاه‌ متوسط‌، دانشجو راپوشش‌ می‌دهد. به‌ اندازه‌ یک‌ جلسه‌ پنج‌ نفری‌ دانشگاه‌ هم‌ هزینه‌ ندارد. خوب‌این‌ تجربه‌ نباید از دست‌ برود. امروز دانشگاه‌ می‌تواند از این‌ تجارب‌ بهره‌ برد واقتباس‌ کند. در هر حال‌، اگر ما هم‌ هدف‌ شدن‌ و همسویی‌ دو نظام‌ آموزشی‌ ومدیریت‌، مدرسان‌ و دانش‌پژوهان‌ و دانش‌آموختگان‌ این‌ دو نظام‌ آموزشی‌ راملاک‌ تنیدگی‌ و پیوندخوردگی‌ آن‌ها قلمداد کنیم‌، بله‌ باید این‌ دو نظام‌ به‌ هم‌تنیده‌ شوند؛ اگر بهره‌برداری‌ از امتیازات‌ و مثبتات‌ یکدیگر ملاک‌ باشد، بله‌می‌توانیم‌ بگوییم‌ که‌ باید این‌ دو نظام‌ آموزشی‌ در هم‌ بیامیزند.
نباید فراموش‌ کنیم‌ که‌ هریک‌ از دو نظام‌، رسالت‌ اختصاصی‌ هم‌ دارند. یک‌ سلسله‌ مؤلفه‌ها و مختصه‌هایی‌ این‌ دو نظام‌ آموزشی‌ و این‌ دو حوزه‌ی‌ علمی‌ و دو جامعه‌ی‌ معرفتی‌ را از هم‌ جدا می‌کند که‌ این‌ها در جای‌ خود ارزشمند است‌ و باید باقی‌ بماند. دوام‌ و بقای‌ این‌ مؤلفه‌ها و ویژگی‌ها به‌معنای‌ دوام‌ و بقای‌ این‌‌دو جامعه‌ و نظام‌ است‌ و ازبین‌ بردن‌ آن‌ها دقیقاً به‌معنای‌ نابود کردن‌ هریک‌ از آن‌دو است‌ که‌ دو بال‌ ترقی‌ و تکامل‌ جامعه‌ و کشور ما هستند. از امتیازاتی‌ که‌ ایران‌از آن‌ برخوردار است‌ و جز یکی‌ دو کشور هیچ‌ کشوری‌ در کره‌ خاکی‌ از آن‌برخوردار نیست‌ و همه‌ کشورها از این‌ موهبت‌ بی‌بهره‌ هستند، همین‌ دو نظامه ‌بودن‌ آموزش‌ کشور ماست‌ که‌ ما از دو نظام‌ به‌ موازات‌ هم‌ و با قوت‌ برابربرخورداریم‌ و بهره‌برداری‌ می‌کنیم‌.

منشور نواندیشی‌؛ آفات‌ و آسیب‌ها
چنان‌که‌ مستحضرید، اخیراً شاهد پاسخ‌ مقام‌ معظم‌ رهبری‌ به‌ نامه‌ جمعی‌از دانش‌آموختگان‌ و فضلای‌ حوزه‌ درخصوص‌ ضرورت‌ گسترش‌ باب‌ نقد و نوآوری‌ در فضای‌ فکری‌ و فرهنگی‌ کشور بودیم‌ که‌ می‌توان‌ از آن‌ به‌ نقطه‌ی ‌عطفی‌ در حوزه‌ بسط‌ فکر و اندیشه‌ در این‌ مقطع‌ زمانی‌ تعبیر کرد. لطفاً اگر درخصوص‌ نامه‌ی‌ فضلا و پاسخ‌ مقام‌ معظم‌ رهبری‌ نظری‌ دارید بفرمایید. همچنین‌ می‌خواستیم‌ نظر جناب‌عالی‌ را درخصوص‌ آسیب‌های‌ عمده‌ای‌ که ‌می‌تواند متوجه‌ حرکتی‌ باشد که‌ رهبری‌ بر آن‌ تأکید فرموده‌اند، بدانیم‌.
نامه‌ای‌ که‌ بعضی‌ از فضلا و دانشوران‌ جوان‌ نوشتند و پاسخی‌ که‌ رهبر فرهیخته‌ و فرهمند انقلاب‌ دادند، حکایت‌ دغدغه‌ای‌ است‌ که‌ اهل‌ فکر و فضل‌ از گذشته‌های‌ دور دارند و تأکیدات‌ تأییدات‌ و راهبری‌هایی‌ است‌ که‌ رهبر معظم‌ انقلاب‌ به‌ ویژه‌ در دهه‌ی‌ اخیر داشته‌اند. البته‌ این‌ نامه‌ و پاسخ‌ آن‌ یک‌ جمع‌بندی ‌خوبی‌ بود از آنچه‌ طی‌ دهه‌ها باز گفته‌ و نوشته‌ می‌شد و فرصت‌ تازه‌ای‌ را فراهم‌کرد برای‌ یک‌ حرکت‌ جدید یا تشدید حرکتی‌ که‌ از گذشته‌ شروع‌ شده‌ است‌.درحقیقت‌ به‌ نظر من‌ نامه‌ی‌ این‌ دوستان‌ و پاسخ‌ رهبر معظم‌ انقلاب‌ تأکیدی‌ وتأییدی‌ است‌ بر آنچه‌ طی‌ چند دهه‌ی‌ اخیر آغاز شده‌ و نیز نوعی‌ مقابله‌ است‌ باآفاتی‌ که‌ متوجه‌ آن‌ شده‌، آسیب‌زدایی‌ و تقویت‌ و تشدید این‌ حرکت‌ وچاره‌اندیشی‌ و تدبیر آن‌.
من‌ در مقام‌ ذکر اسامی‌ همه‌ی‌ ارکان‌ و عناصری‌ که‌ در جنبش‌ نقد و نوآوری ‌دهه‌های‌ اخیر مؤثر بودند (که‌ متأسفانه‌ برخی‌ از آن‌ها را از دست‌ داده‌ایم‌) نیستم‌؛ امّا اگر بنا داشتم‌ نامی‌ از کسانی‌ ببرم‌، پیشاپیش‌ این‌ عناصر و شخصیت‌ها به‌ حتم‌از آیت‌الله‌ خامنه‌ای‌ نام‌ می‌بردم‌. شخص‌ آیت‌الله‌ خامنه‌ای‌ از جمله‌ متفکران ‌بدیع‌اندیش‌ و نوگرایی‌ است‌ که‌ با مجموعه‌ی‌ ویژگی‌هایی‌ که‌ ایشان‌ احرازکرده‌اند کم‌تر کسی‌ را در جهان‌ اسلام‌ سراغ‌ داریم‌. خود ایشان‌ از عناصر اصلی‌نواندیشی‌ معاصر است‌. آثار و افکار و گفته‌های‌ ایشان‌ دست‌کم‌ در چهار دهه ‌(چهل‌ سال‌ اخیر)، مشحون‌ از نکات‌ و نقاط‌ نو و تازه‌ است‌. به‌ همین‌ جهت‌ طبیعی‌ است‌ که‌ ایشان‌ دغدغه‌ نقادی‌ و نوآوری‌ را داشته‌ باشند و باید اهل‌ فکر وفضل‌ این‌ فرصت‌ را مغتنم‌ بدانند که‌ در رأس‌ هرم‌ نظام‌، شخصیتی‌ حضور دارد که‌از وجوه‌ پیشرو روشنفکری‌ و تفکر نو ایران‌ است‌. حجاب‌ معاصرت‌ و هاله‌ی‌حاکمیت‌ و نیز ابتلای‌ ایشان‌ به‌ سیاست‌ و تدبیر کشور و امّت‌ اسلامی‌، مانع‌ از آن‌است‌ که‌ وجه‌ فکری‌ و وجهه‌ نواندیشی‌ و روشنفکری‌ او آن‌چنان‌ که‌ باید وشاید، شناخته‌ و برجسته‌ شود. من‌ از متفکران‌ و عالمان‌ زنده‌ کم‌تر کسی‌ را سراغ‌دارم‌ که‌ به‌ لحاظ‌ دردآشنایی‌ و درک‌ شرایط‌ و منسجم‌ اندیشیدن‌ و سنجیده‌ سخن‌گفتن‌ به‌ پایه‌ و مایه‌ی‌ آیت‌اللّه‌ خامنه‌ای‌ برسد. خدا را گواه‌ می‌گیریم‌ که‌ من‌ این‌نکته‌ را نه‌ از آن‌ حیث‌ که‌ ایشان‌ امروز زمام‌ سیاست‌ و حکومت‌ را در دست‌ دارندعرض‌ می‌کنم‌، این‌ را به‌عنوان‌ یک‌ تشخیص‌ کارشناسانه‌ که‌ مستند به‌ قرائن‌ وشواهد بی‌شمار و آن‌چنان‌ بی‌شماری‌ که‌ بر همه‌ مشهود است‌ عرض‌ می‌کنم‌ واگر کسی‌ چنین‌ شأن‌ و شخصیت‌ و شایستگی‌ را راجع‌ به‌ ایشان‌ منکر باشد، یا ازسر جحد است‌ یا از سر جهل‌.
امّا از این‌که‌ این‌ حرکت‌ و این‌ پیام‌ در معرض‌ ده‌ها آفت‌ مهلک‌ قرار دارد، باید دریغا گفت‌ و نگران‌ بود، بسیاری‌ از طرح‌ها و فکرهای‌ بدیع‌ و بنیادین‌ در چند دهه‌، خصوصا دو دهه‌ی‌ پس‌ از انقلاب‌ از سوی‌ متفکران‌، شخصیت‌های‌ سیاسی ‌و از جمله‌ از ناحیه‌ ایشان‌ مطرح‌ شده‌، امّا اکثر آن‌ها دچار آفات‌ و آسیب‌هایی ‌شده‌ که‌ یا موجب‌ افول‌ و فتور آن‌ طرح‌ و فکر شده‌ و یا حتی‌ موجب‌ شده‌ که ‌متاسفانه‌ آن‌ فکر به‌ ضد خود بدل‌ شود. من‌ درنگی‌ در این‌ زمینه‌ داشتم‌. افزون‌ بربیست‌ آسیب‌ را فهرست‌ کرده‌ام‌ که‌ مجال‌ نیست‌ به‌ تفصیل‌ از آن‌ها سخن‌ بگویم‌؛ولی‌ به‌ اختصار با این‌ دسته‌بندی‌ که‌ پاره‌ای‌ از آسیب‌ها روشی‌ است‌، پاره‌ای‌ ازآن‌ها مضمونی‌ و گروه‌ سوم‌ آسیب‌های‌ رویکردی‌ است‌، تنها به‌ برخی‌ از این‌آسیب‌ها در این‌ سه‌ گروه‌ اشاره‌ می‌کنم‌. آسیب‌شناسی‌ این‌ حرکت‌ اوّلین‌ قدمی‌است‌ که‌ می‌تواند بالندگی‌، پویایی‌ و دوام‌ و نتیجه‌بخش‌ بودن‌ آن‌ را تضمین‌ کند.از این‌ رو قبل‌ از هر چیزی‌ اوّل‌ می‌بایست‌ با آسیب‌شناسی‌ خطرهایی‌ که‌ ممکن‌است‌ پیش‌ روی‌ این‌ حرکت‌ مقدس‌ ظهور کند، خطرها پیش‌بینی‌ و پیشگیری‌شود.

آسیب‌های‌ روشگانی‌ و رفتاری‌
۱٫ از جمله‌ آسیب‌ها و آفات‌ روش‌شناختی‌، نهادسازی‌ به‌جای‌ نهادینه ‌ساختن‌ این‌ طرح‌ و حرکت‌ است‌؛ تا یک‌ فکر تازه‌ مطرح‌ می‌شود، سریع‌ و قبل‌ از هر چیزی‌ هم‌ ذهن‌ متولیان‌ و مدیران‌ اجرایی‌ کشور، و هم‌ ذهن‌ متفکران‌ و نخبگان‌، به‌ تأسیس‌ یک‌ نهاد و راه‌اندازی‌ یک‌ تشکیلات‌ معطوف‌ می‌شود که ‌عملاً تا دفتر و دستگاهی‌ پدید بیاید، آن‌ فکر از شور و نشاط‌ و از طراوت‌ و تازگی‌ می‌افتد. پس‌ از آن‌که‌ امکانات‌ فراهم‌ می‌شود، نوبت‌ به‌ مشکلات‌ اجرایی‌ و تشکیلاتی‌ می‌رسد. امور تدارکاتی‌، مسائل‌ حقوقی‌، نیرو و بوروکراسی ‌تحمیل‌شده‌ طرح‌ را زمینگیر می‌کند و عملاً مانع‌ پیشرفت‌ کار می‌شود و این‌ آفت‌، آفت‌ بزرگی‌ است‌ که‌ ما از ناحیه‌ی‌ آن‌ لطمه‌ زیاد دیدیم‌.
۲٫ آفت‌ دیگر روش‌شناختی‌، حکومتی‌ انگاشتن‌ و بخشنامه‌ای‌ کردن‌ تولید اندیشه‌ است‌. همان‌گونه‌ که‌ گفتیم‌، تولید اندیشه‌ قالب‌بردار نیست‌؛ پس‌ نمی‌تواند دولتی‌ و بخشنامه‌ای‌ باشد. امّا حکومت‌ باید پشتیبان‌ و حامی‌ تفکر درست‌ و تولید اندیشه‌ باشد. حکومت‌ می‌تواند تمهید و تأیید کند، سخت‌‌افزار فراهم‌ کند و فضا و فرصت‌ ایجاد کند تا نوآوری‌ و ابداع‌ و تولید فکر میسر شود.
۳٫ ژورنالی‌ و عوامانه‌ کردن‌ حرکت‌ علمی‌ و آفت‌ روش‌شناختی‌، آفت‌ دیگری‌ است‌ که‌ می‌تواند متوجه‌ این‌ جنبش‌ شود.
۴٫ حربه‌انگارانه‌ عمل‌کردن‌ با اندیشه‌ و نظر، و غلتیدن‌ در منفی‌بافی‌ و برخوردهای‌ تخریبی‌ به‌ جای‌ نقد سازنده‌.
۵٫ روزمرگی‌ و برخورد انفعالی‌ به‌جای‌ نقد فعّال‌.
۶٫ آفت‌ روشی‌ دیگر (در قبال‌ ژورنالیسم‌، عوامزدگی‌، حیرت‌پراکنی‌ و اغوای ‌توده‌) افراط‌ در کتمان‌ حقایق‌ و عقاید و طرح‌ مباحث‌ نو به‌ فضاهای‌ نخبوی‌ وروشنفکری‌ است‌.
۷٫ افراط‌ و تفریط‌.
۸٫ عرصه‌گردانی‌ خامان‌ نوخاسته‌ و عدم‌ حضور خردمندان‌ خودساخته‌، خام‌سرایی‌ و آوازه‌گری‌، غوغاسالاری‌ و جنجال‌آفرینی‌، و در افتادن‌ در چنبره ‌جدال‌ و مراء.
۹٫ شتابزدگی‌ و گسترش‌ بی‌رویه‌ در کارها و اقداماتی‌ که‌ در جهت‌ توفیق‌ این‌حرکت‌ ممکن‌ است‌ اتفاق‌ بیفتد.
۱۰٫ خودسانسوری‌ که‌ در فرازهای‌ قبلی‌ گفت‌وگو هم‌ به‌ آن‌ اشاره‌ کردیم‌ و فقدان‌ تحمل‌ و احیاناً یک‌ نوع‌ اختناق‌ روان‌شناختی‌ که‌ از آن‌ به‌ اختناق‌ سپید تعبیر کردیم‌.
۱۱٫ موج‌آسا عمل‌کردن‌ سپس‌ متروک‌ شدن‌ و در بوته‌ی‌ نسیان‌ قرار گرفتن‌ و ناپیوستگی‌ و عدم‌ استمرار اقدامات‌.
۱۲٫ عادی‌ شدن‌ و تبدیل‌ شدن‌ حرکت‌ به‌ یک‌ سلسله‌ اقدامات‌ و کارهای‌ صوری‌ ظاهری‌ تصنعی‌ بی‌خاصیت‌ و اداری‌؛ تشکیل‌ کمیسیون‌ها، سمینارها، مصاحبه‌ها و میزگردهای‌ بی‌ثمر و بی‌نتیجه‌، طی‌ دو دهه‌ این‌ گونه‌ کمیسیون‌ها گورستان‌ طرح‌ها و فکرهای‌ زنده‌ به‌ گور شده‌ کشور شده‌ است‌.
۱۳٫ آفت‌ روش‌شناختی‌ دیگر عدم‌ التزام‌ به‌ منطق‌، عقل‌ و اجتهاد و بی‌توجهی‌ به‌ آداب‌ و اصولی‌ که‌ یک‌ کار معقول‌ منتج‌ علمی‌ اقتضا می‌کند و عملاً درافتادن‌ در ورطه‌ی‌ هرج‌ومرج‌ و آنارشیسم‌ فرهنگی‌ است‌. این‌ها و بسیاری‌ دیگر از آفات‌ را می‌توان‌ در زیرعنوان‌ آفات‌ روش‌شناختی‌ دسته‌بندی‌ کرد.

آسیب‌های‌ مضمونی‌
دسته‌ دوم‌ از آفات‌ و آسیب‌هایی‌ که‌ می‌تواند متوجه‌ این‌ حرکت‌ شود، درواقع‌ آفات‌ مضمونی‌ و محتوایی‌ است‌. این‌ آفات‌ می‌تواند معطوف‌ به‌ قلمرو علمی‌، بایستگی‌ نقد و نوآوری‌ باشند.
۱۴٫ از جمله‌ی‌ آفات‌ دسته‌ی‌ دوم‌ می‌تواند اکتفا و اشتغال‌ به‌ مباحث‌ انتزاعی ‌غیرکاربردی‌ باشد؛ یعنی‌ ما از این‌ فرصت‌ به‌جای‌ این‌که‌ برای‌ گره‌گشایی‌ و حل ‌معضلاتی‌ که‌ بشر معاصر در جهان‌ اسلام‌ و احیاناً کشورمان‌ دچار آن‌ است‌ استفاده‌ کنیم‌، دل‌ خوش‌ کنیم‌ و مشغول‌ شویم‌ به‌ طرح‌ و بحث‌ یک‌ سلسله ‌مطالب‌ و مباحث‌ انتزاعی‌ و ذهنی‌.
۱۵٫ بسندگی‌ به‌ نقد افکار و متفکران‌ محدود و عناصر داخلی‌ در کشور و غفلت‌ از مفاهیم‌، معارف‌ و انظار و آرای‌ جهانی‌ که‌ پاره‌ای‌ از آن‌ها نیز مبادی ‌اصلی‌ تفکرات‌ داخلی‌ و درخور نقد هستند.
۱۶٫ اکتفا به‌ طرح‌ و نقد آرا در حوزه‌ی‌ علوم‌ انسانی‌ یا دینی‌ و غفلت‌ از علوم‌ طبیعی‌ و تجربی‌ و در نتیجه‌ استمرار حاجت‌ به‌ دست‌آورد علمی‌ ملل‌ دیگر و نیز استمرار رکورد خفت‌بار فعلی‌ در علوم‌ دانشگاهی‌.
۱۷٫ بی‌اعتنایی‌ به‌ ذخایر و مواریث‌ علمی‌ و معرفتی‌ خودی‌ و بومی‌ درمحتوا و قلمروی‌ مطالعاتی‌.
۱۸٫ دلباختگی‌ و دل‌سپردگی‌ به‌ اندیشه‌های‌ دیگران‌ و الگوهای‌ وارداتی‌ و درافتادن‌ در ورطه‌ی‌ تجدّد.
آسیب‌های‌ رویکردی‌
گروه‌ سوم‌ آفات‌ آن‌هایی‌ هستند که‌ من‌ آن‌ها را آفات‌ و آسیب‌های‌ رویکردی ‌نامگذاری‌ می‌کنم‌، از جمله‌ آن‌ها است‌:
۱۹٫ سیاسی‌ و جناحی‌ کردن‌. رویکرد جناحی‌ داشتن‌ به‌ کار نقد و نوآوری‌ بسیار مهلک‌ است‌.
۲۰٫ خلط‌ اصول‌گرایی‌ و تحجّر، نوگرایی‌ با تجدّد.
۲۱٫ ماهیت‌ و طبیعت‌ چالش‌های‌ فکری‌ جاری‌ را نشناختن‌ و همه‌ را یکسره ‌سیاسی‌ انگاشتن‌ یا احیاناً یکسره‌ مثبت‌ و متکی‌ و ناشی‌ از انگیزه‌های‌ علمی ‌پنداشتن‌.
۲۲٫ انقطاع‌ و احیاناً تقابل‌ نسل‌ دوم‌ حوزه‌ که‌ در نامه‌ رهبری‌ و پاسخ‌ به‌ آن‌ اشاره‌ شده‌ با نسل‌ اوّل‌، هرچند گفتیم‌ بین‌ دو نسل‌ تفاوت‌هایی‌ هست‌ و هرچند نسل‌ اوّل‌ می‌بایست‌ به‌ نحو منطقی‌ و روش‌مند مورد نقادی‌ قرار بگیرد و نسل‌ دوم‌ به‌صورت‌ دقیق‌ مورد آسیب‌شناسی‌ قرار بگیرد و هردو نیازمند یک‌ نوع‌ بازنگری‌ خویشتن‌ هستند؛ امّا نمی‌بایست‌ نقادی‌ نسل‌ او تا مرز انقطاع‌ بین‌ نسل‌ دوم‌ و اوّل‌ پیش‌ برود که‌ بسیار خسارت‌بار می‌تواند باشد.
آفات‌ دیگری‌ از این‌ دست‌ که‌ رویکرد به‌ مسأله‌ و تلقی‌ از نقد و نوآوری‌ را دچار مشکل‌ می‌کند و النهایه‌ این‌ آسیب‌ها می‌تواند این‌ حرکت‌ فرخنده‌ و ارزشمند را تهدید کند، تا آن‌جا که‌ حرکت‌ متوقف‌ شود و بدتر از آن‌، این‌ حرکت‌ به‌ ضد خود تبدیل‌ شود.

منشور و بایستگی‌های‌ آن‌
به‌ نظر جناب‌عالی‌ چه‌ راه‌ها، روش‌ها، طرح‌ها و ایده‌های‌ کلّی‌ و بنیادینی ‌می‌تواند به‌ تحقق‌ رهنمودهای‌ رهبر معظم‌ انقلاب‌ منتهی‌ شود و سرفصل‌های‌ روشنی‌ برای‌ ایصال‌ به‌ این‌ مطلوب‌ تلقی‌ گردد؟
در وهله‌ی‌ نخست‌، باید هشت‌ مسأله‌ به‌ ترتیبی‌ که‌ عرض‌ می‌کنم‌ مورد مطالعه‌ و محل‌ اهتمام‌ و اقدام‌ قرار گیرد:
۱٫ تحلیل‌ وضع‌ کنونی‌ و تبیین‌ کاستی‌ها و ناراستی‌ها، استعدادها و استطاعت‌ها
۲٫ هدف‌گذاری‌ و ترسیم‌ دورنمای‌ جنبش‌ نقد و نوآوری‌
۳٫ نیازشناسی‌ و تدوین‌ برنامه‌ اجرایی‌ تفصیلی‌ و جامع‌
۴٫ برآورد و تأمین‌ ابزارها و امکانات‌ مورد نیاز
۵٫ تنظیم‌ سیاست‌ها و خطوط‌ مشی‌ حرکت‌ و تعریف‌ و درجه‌بندی‌ نقد و نوآوری‌
۶٫ اولویت‌گذاری‌ و مرحله‌بندی‌ اجرای‌ برنامه‌ها
۷٫ تقسیم‌ کار، تعریف‌ نقش‌ وظایف‌ میان‌ دستگاه‌ها و قشرهای‌ علمی‌ فکری‌ کشور
۸٫ ارزش‌گذاری‌ اقدامات‌ و موفقیت‌ها و تشویق‌ و پشتیبانی‌ دستگاه‌ها و افراد موفق‌ در حین‌ اجرا
برنامه‌های‌ بسیاری‌ قابل‌ طرح‌ و اجراست‌، طرح‌ها و برنامه‌هایی‌ از قبیل‌:
۱٫ راه‌اندازی‌ باشگاه‌های‌ اندیشه‌ برای‌ نقد آرا و آثار، دایرکردن‌ کرسی‌های‌ ارائه‌ نظریات‌ و یافته‌های‌ نو و نیز تشکیل‌ محافل‌ مناظره‌ و انجمن‌های‌ تضارب‌ آرا.
۲٫ شناسایی‌ و معرفی‌ گفتمان‌ها و نظرات‌ در کشور و ترجمه‌ آن‌ها به‌ زبان‌های‌ زنده‌.
۳٫ حمایت‌ از عناصر مستعد و و قریب‌ من‌ الفعلیه‌ و برپایی‌ جشنواره‌های‌ علمی‌ تکریم‌ نقد و نوآوری‌
۴٫ اطلاع‌رسانی‌ بینا دستگاهی‌ درباره‌ طرح‌ها و برنامه‌های‌ در دست‌ اجرا، برای‌ جلوگیری‌ از تداخل‌ و تکرار و هدررفتن‌ سرمایه‌های‌ معنوی‌ و مادی‌.
۵٫ تأسیس‌ پژوهش‌ شهرهای‌ تخصصی‌ برای‌ تمرکز و تمحض‌ عناصر فاضل‌، فارغ‌، دغدغه‌مند و مستعد برای‌ پژوهش‌ و نوآوری‌ و نظریه‌پردازان‌ و تأمین‌ نسبی‌ مادی‌ و معنوی‌ آن‌ها با در اختیار قراردادن‌ امکانات‌ لازم‌.
۶٫ الزام‌ متولیان‌ تصمیمات‌ و اجرائیات‌ کشور به‌ ارجاع‌ امور به‌ کارشناسی‌ علمی‌ و نیز کاربردی‌ کردن‌ رساله‌های‌ دکتری‌ دانشگاه‌ و سطح‌ چهار حوزه‌.
۷٫ ایجاد دگرگونی‌ جدی‌ در سازمان‌ کار و ترکیب‌ و وظایف‌ آموزش‌ عالی‌ و شورای‌ عالی‌ انقلاب‌ فرهنگی‌ و سازمان‌ کار حوزه‌ و شورای‌ عالی‌ و مدیریت‌حوزه‌های‌ علمیه‌.
۸٫ تجدیدنظر در نظام‌ آموزشی‌ و پژوهشی‌ حوزه‌ و دانشگاه‌ به‌ طور اساسی‌، می‌تواند از جمله‌ اقداماتی‌ قلمداد شود که‌ تحقق‌ رهنمودهای‌ رهبر معظم‌انقلاب‌ را تسهیل‌ نماید.
راه‌کارها و طرح‌های‌ کارساز بسیاری‌ وجود دارد که‌ همه‌ و همه‌ معطوف‌ و منوط‌ به‌ اراده‌ تصمیم‌گیران‌ کشور هستند و وابسته‌ به‌ عزم‌ و تلاش‌ صاحبان‌ فکر و فضل‌ در حوزه‌ و دانشگاه‌؛ مواردی‌ که‌ به‌ آن‌ها اشاره‌ کردم‌، تنها نمونه‌ای‌ از پیشنهادهای‌ ضروری‌ و عملی‌ است‌؛ امّا من‌ همچنان‌ نگران‌ ده‌ها آفت‌ و آسیبی ‌هستم‌ که‌ اینک‌ در راه‌ است‌ و این‌ ایده‌ و اندیشه‌ تاریخ‌ساز را ـ همچون‌ ده‌ها طرح‌و برنامه‌ دیگر ـ زمینگیر خواهد ساخت‌ .

نظریه‌ها روی صندلی داغ

در سومین دوره جشنواره بین المللی فارابی که با هدف تکریم و بزرگداشت محققان و صاحبنظران علوم انسانی برگزار می شود، استاد علی اکبر رشاد به عنوان «نظریه پرداز برجسته» برگزیده و معرفی شد. «نظریه ابتناء» وی که تحت نظر کرسی های حمایت از نظریه پردازی ارائه و دفاع شد، سرانجام از سوی شورای داوران کرسی فلسفه دین به عنوان نظریه ای بدیع معرفی شد. طی ۰۵اجلاسیه دفاع و داوری که زیر نظر کرسی های نظریه پردازی برگزار شده، تاکنون ۹ کرسی موفق به دفاع از مدعی خود شده اند که از این ۹ کرسی تنها ۳ کرسی تعریف نظریه بر آنها شامل بوده و از نظر هیات داوران و کمیته ناقدان به عنوان «نظریه نو» ارزیابی شده است که نظریه ای در هویت ملی ایرانیان از سوی دکتر موسی نجفی، نظریه ای در زمینه علم دینی از دکتر خسرو باقری نوع پرست و نظریه ابتناء حجت الاسلام علی اکبر رشاد را شامل می شود.

در باب فرآیند تکون معرفت، از دیرباز نظریه های مختلفی از سوی فیلسوفان گوناگون مطرح شده که نظریه عقول، نظریه مثل و نظریه معرفت شناختی کانت از جمله آنهاست؛ اما تاکنون در باب فرآیند تکون و تحول معرفت دینی، نظریه شاخصی سراغ نداریم. به این اعتبار، حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر رشاد «نظریه ابتناء» را برای تبیین نظام و نحوه تکون و تحول معرفت دینی ارائه کرده است. با استاد رشاد به عنوان رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی به گفت وگو نشستیم تا از او در باب سازوکار کرسی های نظریه پردازی و نظریه ابتناء وی بشنویم.

■ هیات حمایت از کرسی های نظریه پردازی چه نهادی است و چه مسئولیت و سازوکاری دارد؟


هیات حمایت از کرسی های نظریه پردازی نهادی تحت اشراف شورای عالی انقلاب فرهنگی است، ماموریت اصلی این نهاد از سویی شناسایی نظریه های نو و نقدهای جدید و از دگرسو حمایت حقوقی و مادی از نظریه ها و نقدهای نو را عهده دار است، این حمایت به نظریه ها رسمیت می بخشد. به این معنا که بستری برای افرادی فراهم می آورد که مدعی نظریه ، یا نقدی جدید هستند تا مدعایشان را در محضر گروهی صاحبنظر و اهل فن و بی طرف مطرح و به قضاوت گذارند و بدین وسیله نظرات شان به لحاظ مبنا و منطق روش شناسی و شواهد و مویدات مورد محک قرار گیرد و در نهایت اگر مدعا در خور اطلاق نظریه یا فراتر از نظریه یا فروتر از نظریه و یا نقد بدیع است، ثبت و گواهی شود.

البته بنا نیست که همه نظریه ها یا نقدها از سوی جمع داوران و همه ناقدان به لحاظ مضمونی، محتوایی و رویکردی پذیرفته شود، چرا که چنین اجماعی اساساً ممکن نیست بلکه غرض این است که یک نظریه یا نقد از نظر منطقی و مبنای علمی و روش شناختی مورد ارزیابی و داوری قرار گیرد.

بنابراین ممکن است شورای داوری و کمیته ناقدان به این جمع بندی برسند که اگرچه نظریه یا نقد مطرح شده، آنان را قانع نمی کند ولی به لحاظ علمی و روش شناختی مشمول تعریف نظریه یا نقد می باشد و از بداعت و نوبودگی برخوردار است.


■ این نهاد متشکل از چه گروه و اعضایی است؟

هیات حمایت از کرسی های نظریه پردازی یک مجمع ۲۱ نفره است که جمعی از آنها عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و تعدادی از صاحبنظران و مسئولان ذیربط دستگاه های علمی است. در این هیات تاکنون ۱۵ کرسی (مسند علمی) تاسیس شده که از جمله می توان به کرسی فلسفه دین و کلام، کرسی فلسفه و منطق، کرسی فقه و اصول، کرسی جامعه شناسی، کرسی ادیان و عرفان و امثال اینها اشاره کرد که هر یک از این کرسی ها دارای یک حلقه علمی با عضویت ۱۰ تا ۳۵ عضو متخصص و صاحبنظر پیوسته است و تعدادی نیز عضو ناپیوسته؛ تاکنون ۳۰۵ نفر از صاحبنظران دانشگاهی و حوزوی در این ۱۵ کرسی عضو شده اند. روسای این ۱۵ کرسی هریک از صاحب نظران شناخته حوزه خود هستند و جمعاً شورای علمی دبیرخانه هیات حمایت از کرسی های نظریه پردازی را تشکیل می دهند.

■ هیات حمایت از کرسی های نظریه پردازی به عنوان یک نهاد مدیریت تولید علم چه شان و جایگاهی در فرهنگ فکری و جامعه علمی ما دارد؟


بی شک این نهاد تاثیر چشمگیری در مدیریت تولید علمی کشور خواهد داشت کما اینکه طی چهار یا پنج سالی که این هیات تاسیس شده با همه فراز و فرودها و چالش هایی که پیش رو داشته تاثیر درخور و شایسته ای در مدیریت فضای علمی کشور گذاشته است؛ چرا که گاهی جامعه علمی ما به آشفته بازاری از نظریه ها، ایده ها و ادعاها شبیه می شود که نمودی از خلامدیریت تولید علم است و هیات حمایت از کرسی های نظریه پردازی سعی دارد به سهم خود این خلارا پر کند.

به این اعتبار تاکنون ۵۰ اجلاسیه ارزیابی، نقد و دفاع و داوری راجع به مدعاهای علمی برگزار شده که هر اجلاسیه چندین جلسه که مجموعاً گاه حدود ۱۰ ساعت طول می کشد، از این بین ۹ کرسی موفق به دفاع مقبول شده بدین معنا که داوران به این ارزیابی رسیدند که این مدعا از مختصات علمی یک نظریه نو یا نقد نو و یا نوآوری کم تر از نظریه برخوردار است و از بین این ۹ مورد نیز تنها ۳ کرسی به عنوان «نظریه نو» قلمداد شده که تعریف نظریه بر آنها صدق می کرده و ۶ کرسی دیگر شامل نوآوری یا نقدی جدید بوده است.

■ همان طور که اشاره کردید یکی از وظایف این هیات، حمایت حقوقی و مالی از نظریه و نظریه پردازان است. این نهاد چه حمایتی از این چند نظریه برگزیده کرده است؟


جناب آقای دکتر خسرو باقری نوع پرست به خاطر نظریه پذیرفته شده اش در زمینه علم دینی برای یک فرصت مطالعاتی ۹ ماهه و تکمیل نظریه شان به خارج از کشور اعزام شدند. به جناب آقای دکتر موسی نجفی برای نظریه هویت ملی ایرانیان جوایزی اهدا شد. در سال گذشته یکی از کرسی ها که به دفاع موفق نائل شد و البته از نوع نقد بود در جشنواره بین المللی فارابی مورد تقدیر قرار گرفت و امسال هم دو اجلاسیه موفق برگزار شده بود که در جشنواره بین المللی فارابی مورد تجلیل قرار گرفت یکی «نظریه ابتناء» بنده بود و دیگری «مصلحت در فقه امامیه» که از سوی جناب آقای ابوالقاسم علیدوست ارائه شده و به عنوان «نوآوری» موفق به دفاع شده بود.

■ آیا چنین برخوردی با نظریه ها یا نظریه پردازان کافی است؟ یعنی اهدای جایزه و منتخب شدن در جشنواره ها و یا یک فرصت مطالعاتی، حمایت در خوری است؟

در هیات حمایت از کرسی های نظریه پردازی راههای بسیاری در سه لایه حمایت حقوقی، علمی و ترویجی پیش بینی شده است.

■ این هیات چه راهکار یا راهکارهایی برای کاربردی شدن این نظریه ها پیش بینی کرده است؟

همه نظریه ها، نوآوری ها و نقدها کاربرد عملی ندارند، اما برخی نتایج نظری دارد و به توسعه مرزهای معرفت می انجامد و برخی دیگر در مناسبات اجتماعی و مسائل کشور مورد استفاده است که کاربرد و مصرف آن به عهده دستگاه ها اجرایی و مسئول است.

■ نظریه ابتناء که از جانب شما طرح شد آیا در واکنش، رد یا نقد نظریه ای خاص بوده است؟ چرا که با مطالعه نظریه شما به نظرم آمد گویا نظریه «قبض و بسط» از نظرتان دور نبوده است؟

اولاً هر نظریه و نقدی لزوماً و ناظر به نظریه های موجود و رقیب تولید می شود. نظریه در خلابه وجود نمی آید. تولید نظریه بدون لحاظ پیشینه یک حوزه معرفتی چه بسا ممکن نباشد. ثانیاً نظریه ابتناء نظریه وسیعی است و من شخصاً هنوز به نظریه رقیب که به نحو جامع «فرآیند تکون معرفت دینی» را تبیین کرده باشد، برنخورده ام. اما در عین حال این نظریه ناظر به خرده ایده هایی که در حوزه معرفت دینی طرح شده اند از جمله نظریه قبض و بسط بوده است. اما نظریه قبض و بسط نظریه ای هرمنوتیکی است که معطوف به «نحوه تطور معرفت دینی» می باشد در حالی که نظریه ابتناء نظریه کلان و جامعی است که «فرآیند تکون معرفت دینی» را تبیین می کند. هر چند این نظریه تطور معرفت را نیز تبیین می کند. نظریه ابتناء ناظر به نظریه خاصی نیست ولی عمده نظریه ها در حوزه معرفت دینی را درنظر داشته ام بنابراین نظریه بنده هم متاثر از نظریه های موجود سنتی و مدرن است و هم منتقد آنهاست. اصولاً هر نوآوری ای لاجرم ناقدانه هم هست چرا که تا نظریه ای دیدگاه رقیب را نقد نکند و نقاط ضعف آن را نشان ندهد و احیاناً آن را کنار نزند خود متولد نمی شود.

■ بنمایه و هسته مرکزی نظریه ابتناء برچه اصولی استوار است؟ در واقع می خواهیم خلاصه ای از نظریه ابتناء را از شما بشنویم.

تبیین فرآیند و سازوکار تکون و تطور معرفت دینی، از اهم وظایف فلسفه معرفت دینی است، نظریه «ابتناء» نظریه ای است برای تبیین فرایند و سازوکار تکون و تطور معرفت دینی؛ (و نیز مبنایی برای طراحی «منطق فهم دین» جدید و جامع).

خلاصه نظریه عبارت است از «معرفت دینی، برآیندِ تاثیر ـ تعامل متناوب ـ متداوم مبادی خمسه دین، به عنوان پیام الهی».

■ در چارچوب نظریه شما «معرفت دینی» چگونه تعریف شده است؟

محصل سعی موجه برای تفسیر و کشف مرادات الهی و آموزه های دینی را معرفت دینی اطلاق کرده ام. این معرفت اگر از منطق و مبانی جامع و صائبی برخوردار باشد معرفتی صائب قلمداد خواهد شد و اگر در مبنا و منطق به خطا رفته باشد معرفت خطا فراچنگ، خواهد آمد.

نظریه در بوته نقد

«کرسى هاى نظریه پردازى، نقد و مناظره»

در گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمین على اکبر رشاد

[علیرضا سمیعى]

هیأت حمایت از کرسى هاى نظریه پردازى، نقد و مناظره در هفدهم بهمن ۱۳۸۲ توسط شوراى عالى انقلاب فرهنگى تأسیس گردید. هدف اصلى از راه اندازى این هیأت، حمایت از گسترش کمى و کیفى برگزارى کرسى ها در حوزه علوم انسانى و معارف دینى و مساعدت مؤثر به بسط آزاد اندیشى و شکل گیرى جنبش ملى نقد و نوآورى در ایران است. این هیأت داراى بیست و یک عضو شامل رؤساى عالى ترین مراکز علمى- پژوهشى و چند تن از دانشوران نخبه کشور است که از سوى شوراى عالى انقلاب فرهنگى تعیین گردیده اند. در حال حاضر دبیرخانه هیأت که مقر آن با مصوبه مورخ ۸۴‎/۸‎/۱ شوراى عالى انقلاب فرهنگى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى تعیین گردیده، به مثابه سازمان اجرایى هیأت، از یک دبیرخانه و مجمع مرکب از بیست و یک تن از صاحبنظران و شانزده متخصص رشته هاى علمى در قالب شوراى علمى و پنج گروه تخصصى در موضوعات مختلف علوم انسانى و معارف دینى تشکیل گردیده است. صاحبان نقد و نو آورى علمى و نیز متخصصان علاقه مند به مناظره علمى مى توانند از طریق یکى از فرهنگستان ها، پژوهشگاه ها، دانشگاه ها و انجمن هاى علمى کشور از مزایاى این کرسى ها بهره مند گردند.خبرنگار ما به مناسبت سالگرد تأسیس این هیأت با حجت الاسلام و المسلمین دکتر صادقى رشاد، عضو شورایعالى انقلاب فرهنگى و رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى (که هم اکنون محل استقرار هیأت حمایت از کرسى هااست) گفت وگویى ترتیب داده است که مى خوانیم.

* قبل از هر چیز اجازه دهید بپرسم جدا از اهدافى که در نظام نامه آمده، چه عاملى سبب تدوین و تأسیس کرسى هاى نظریه پردازى شد

هیأت حمایت از کرسى هاى نظریه پردازى، نقد و مناظره یک نهاد حمایتى و نظارتى محسوب مى شود و مصوب شوراى عالى انقلاب فرهنگى است که عالى ترین مرجع تصمیم گیرى درباره علم، فرهنگ و فن آورى است. منشأ تصویب هیأت، ضرورت یک مرجع حمایتى- نظارتى بود که فى نفسه براى فرایند تولید علم احساس مى شد؛ به ویژه درباره علوم انسانى و دینى – که فقدان آن آشکار بود. اما آنچه موجب شد اقدام در این مقطع صورت پذیرد، پیام و رهنمودهایى بود که در ۱۶ بهمن سال ۱۳۸۲ مقام معظم رهبرى در پاسخ به نامه اى از سوى فضلا و دانش آموختگان حوزه علمیه ابراز داشتند. ایشان تصریح کردند این کرسى ها دایر شوند تا نظریه پردازان بتوانند نظرات خود را به داورى گذارند. همچنین چنانچه کسى نسبت به نظریه اى نقد داشته باشد، مى تواند آن را در قالب این کرسى ها طرح کند. گذشته از آن رقباى علمى در کشور یا خارج از کشور نیز مى توانند از این کرسى ها براى مناظره استفاده نمایند. اما براى جلوگیرى از درافتادن مباحث علمى به عرصه چالش هاى غیر تخصصى، این سازوکار ایجاد شد تا افراد مدعى نظریه و نوآورى، مدعاى خود را در حضور داورانى که به عنوان وجدان علمى این مرز و بوم و حتى جامعه جهانى شناخته شده اند، عرضه کنند نه این که آن را در محیط هاى عمومى و غیر دقیق بیان نمایند. در هر حال، این طریق راهکارى است که از رهگذر آن مى توان مباحث را ارزیابى کرد.

البته این به آن معنا نیست که نظرات لزوماً باید تأیید یا رد شوند بلکه ممکن است آن را به عنوان یک نظر استاندارد بپذیریم تا به آن توجه شود و حق صاحبنظرانى که قدرت علمى دارند، تضییع نشود؛ ضمناً شأن آنها حفظ گردد.

*توضیح بیشترى راجع به این «هیأت» بدهید.

دبیر خانه هیأت طى دو سال نخست فعالیت خود در فرهنگستان علوم مستقر شد. پاره اى فعالیت ها در آنجا صورت پذیرفت و سپس قرار شد تا مدیریت این هیأت بر عهده یک دستگاه غیر دولتى گذارده شود. یکى از مصادیق مورد توجه، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى بود که یک نهاد علمى، قانونى و معتبر و غیر دولتى است. پس از بررسى، دبیرخانه به این پژوهشگاه منتقل شد.

این هیأت داراى یک مجمع مرکب از ۲۰ عضو است که بعضى به اعتبار مسئولیتى که دارند (مثل رئیس فرهنگستان علوم، معاون پژوهشى وزیر علوم، مدیر حوزه علمیه قم، رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، رئیس پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، رئیس دانشگاه علامه طباطبایى) و عده اى هم به عنوان صاحبنظران علوم انسانى و دینى از سوى دستگاه هاى مرتبط (مثلاً فرهنگستان هنر) معرفى مى شوند و همچنین شش نفر دیگر در خود شوراى عالى انقلاب فرهنگى معرفى مى شوند تا در آخر مجمع و مرجع سیاستگذارى هاى کلان باشند. در این میان اساتید برجسته اى در فلسفه، الهیات، تاریخ، جامعه شناسى و … هستند.

در زیر مجموعه این مجمع، یک دبیرخانه عمل مى کند که در واقع سازمان اجرایى هیأت محسوب مى شود. این دبیرخانه داراى سه معاونت علمى، حقوقى و بین الملل است. همچنین یک شوراى علمى مرکب از ۱۶ استاد که هر یک متخصص یکى از رشته هاى علوم انسانى هستند. در واقع هر رشته اى یک نماینده در دبیرخانه دارد. در عین حال در ذیل شوراى علمى دبیرخانه، پنج کمیته تخصصى وجود دارد که گرایش هاى نزدیک به هم را به یک یک آنها واگذار کرده ایم. در این کمیته ها نیز اعضاى علمى حضور دارند. وظیفه شوراى علمى و کمیته هاى تخصصى این است که درخواست کسانى را که داوطلب شرکت در کرسى هستند، بررسى مى کنند.

فرآیند به این ترتیب است که مدعى فرم هایى را پر کرده، مقاله یا کتابى (اگر در آن زمینه نوشته باشد) را به آن ضمیمه مى کند و به همراه سابقه علمى خود ارائه مى دهد. گاه دستگاه (دانشگاه یا مؤسسه اى) شخصى را به همین ترتیب معرفى مى کند. معمولاً از ایشان خواسته مى شود دو گروه را یکى به عنوان هیأت داوران و یکى را به عنوان کمیته ناقدان پیشنهاد کند. ابتدا در کمیته ها و سپس در شوراى علمى طرح نامه ها بررسى مى شوند که آیا درخور تشکیل کرسى هستند یا خیر. پس از صدور مجوز، داوران پیش جلسه تشکیل مى دهند و مدعى، نظریه خویش را در آن تشریح مى کند. در اینجا نظریه یا براى کرسى فرستاده مى شود یا داوران تشخیص مى دهند که نظریه هنوز خام است و به کار و تحقیق بیشترى نیاز دارد. اگر نظریه براى عرضه در کرسى تأیید شود، با نظر نظریه پرداز، دستگاه مسئول، ناقدان و داوران زمان برگزارى تعیین مى شود تا در آنجا نظریه از سوى نظریه پرداز ارائه و از سوى ناقدان مورد نقد قرار گیرد.

سپس هیأت داوران پرسش هایى را براى رفع ابهامات مطرح مى کند و بعد از چند جلسه (تعداد جلسات محدودیت ندارد) به نظریه امتیاز داده مى شود. در این مرحله اعلام مى شود که آیا نظریه به عنوان یک نظریه پذیرفته شده یا تنها یک نو آورى تلقى مى شود. حتى ممکن است تصمیم بگیرند که امکاناتى در اختیار نظریه پرداز قرار دهند تا او در فرصتى مناسب کار خود را پخته و سخته کرده، دوباره ارائه دهد. این گزارش به هیأت حمایت از کرسى ها احاله مى شود تا در آنجا تصمیم بگیرند با آن چه کنند؛ مثلاً چنانچه عضو هیأت علمى یک دانشگاه باشد، هماهنگى هاى لازم به عمل مى آید تا دانشگاه امکانات بیشترى در اختیار وى بگذارد، به وى فرصت مطالعاتى بدهد و … . گاه ممکن است امتیاز بیشترى بیاورد و درنتیجه امکانات بیشترى در اختیار نظریه پرداز قرار دهند تا احیاناً در راستاى ترویج و یا گسترش دامنه نظریه تلاش کند. در این راستا، بنیاد ملى نخبگان یا صندوق حمایت از پژوهشگران کشور به عنوان نهادهاى حامى کرسى ها مى توانند براساس معرفى هیأت، کمک بیشترى کنند. همچنین اخیراً در شوراى عالى انقلاب فرهنگى آئین نامه ارتقاى اعضاى هیأت علمى در دستور کار قرار گرفته است. در آئین نامه پیش بینى شده است امتیازاتى جهت ارتقاى دانشگاهى نظریه پردازان (خاصه زمانى که نظریه پذیرفته شود) قائل شوند. در نهایت اگر ثابت شود که نظریه قابل قبول است، سندى صادر خواهد شد که براى دستگاه و صاحب کرسى داراى اهمیت است.

* تا به حال سندى صادر شده است

خیر. طبع این کار کند است. نمى خواهیم هر کسى که شعارى داد، قبول کنیم. ما تاکنون حدود صد پیشنهاد(طرحنامه) براى برگزارى کرسى دریافت کرده ایم که پنجاه مورد آن را برگزار نموده ایم. اما کرسى هایى که به طور رسمى و کاملاً منطبق با آئین نامه ارزیابى شده باشند، تعدادشان کم است؛ چون در ابتدا بیشتر براى راه اندازى و نوعى آزمایش و خطا به برگزارى اقدام مى شد اما الآن اغلب کرسى هایى که برگزار مى شوند، با رعایت کامل آئین نامه انجام مى پذیرند.

* بعد از صدور سند چه اتفاقى براى نظریه پرداز و نظریه مى افتد

به وضع نظریه بستگى دارد. گاهى یک نظریه کاربردى است. در آن صورت به مرجع ذیصلاح ارائه مى شود. اما نظریه هایى مانند نظرات فلسفى باید خود به خود در جامعه علمى شیوع یابند.

*کرسى در جوامع بین المللى چقدر معرفى شده و چه جایگاهى دارد

سامانه کرسى نوپا است. ما کوشش کردیم از تجربیات دیگران استفاده کنیم. کانادا، فرانسه، انگلستان و بعضى کشورها سازوکارهایى مشابه چنین کرسى هایى دارند. ما از طریق ارتباط با سفارتخانه ها کتابچه هایى تهیه کردیم که بتوانیم از آنها استفاده کنیم. معاونت بین الملل که به زودى در دبیرخانه راه اندازى خواهد شد چنین مأموریتى دارد. علاوه بر آن این معاونت باید ایرانیان خارج از کشور یا غیر ایرانیانى را که ممکن است نظریه آنها به کار ما بیاید، شناسایى کند. گاه نظریه هایى در سطح جهانى مطرح اند که رقیب نظریات داخلى ما (به عنوان یک کشور صاحب فرهنگ و غناى فلسفى) به شمار مى آیند. در این صورت مى توانیم با آنها گفت وگوى انتقادى داشته باشیم. براى این منظور طرحى به نام مواجهه علمى با مبانى تفکرات رقیب و گفت وگو هاى علمى و انتقادى تهیه دیده شده است. به عنوان مثال در مورد سیستم بانکدارى اسلامى در دنیا حتى در کشورهاى غیر اسلامى (مثل انگلستان) تحقیقات خوبى صورت پذیرفته که مى توانیم با آنها همنشینى داشته باشیم.

* داوران و ناقدان متغیر هستند. چگونه مى توان آنها را انتخاب نمود تا وجهه علمى داشته باشند و از سوى نظریه پردازان قابل اعتنا باشند

ما براى داوران کرسى ها شرایطى داریم؛ مانند این که: داور باید رتبه دانشیارى یا استادى داشته باشد، در آن حوزه صاحب نظر باشد، داراى مقالات معتبر باشد و … . از آن طرف به طور طبیعى افراد یا دستگاه هاى پیشنهاد دهنده عناصر موجهى را معرفى مى نمایند.

* اما این کار به هر حال مناقشه آمیز است.

بله و از همین رو است که ما کار را به صورت توافقى پیش مى بریم. یعنى داوران و ناقدان بدون رضایت صاحب نظریه انتخاب نمى شوند یعنى هیأت حمایت از کرسى ها عملاً تأیید کننده داوران و ناقدان پیشنهادى آنان است. یکى از موانع همین است ولى ما تن داده ایم. بارها ترکیب ها تغییر مى کنند و از لحاظ اجرا دوستان ما در زحمت هستند.

* کمى راجع به پیش شرط هاى تولید علم سخن بگویید.

بعضى پدیده ها زمینه ها و زیرساخت هاى قابل شناخت و قابل مدیریت دارند. یعنى مى توان زیرساخت هاى پیدایش و پدیدارى آن پدیده ها را شناسایى و مدیریت کرد. پاره اى از پدیده ها چنان پیچیده یا غیرملموس اند که پیش زمینه ها و زیرساخت هاى آنها قابل شناخت نیستند و از این رو نمى توان آنها را تبدیل یا مدیریت کرد. اما برخى دیگر از پدیده ها بینابین هستند. یعنى بعضى از زیرساخت هاى آنها غیرقابل شناخت و پاره اى از آنها شناختى هستند. به گمان من تولید علم از این دست است. راز اختلافات وسیعى که در حوزه فلسفه علم وجود دارد، در متغیرهاى غیرملموس تولید علم است. احتمال دارد با شناخت و کاربست مدیریت و فراهم کردن زمینه هاى مساعد قرین توفیق شویم. در مقابل، گاه تحت تأثیر عواملى که به خاطر ناشناختگى در آنها اعمال مدیریت نشده، دچار مشکل مى شویم. اگر این عوامل نقش تعیین کننده داشته باشند، عملاً تولید علم اتفاق نمى افتد. به همین دلیل بعضى کشورها على رغم این که تلاش و اهتمام مى ورزند، پیشرفتى به دست نمى آورند.

اما فى الجمله مى توان بعضى از پیش شرط هاى تولید علم را برشمرد. یکى از مهمترین زمینه ها، رونق نقد است. هر گاه گویه ها، گمانه ها و انگاره هاى صاحبان دیدگاه و نظریه ها منصفانه و عالمانه نقد شود، سبب صیقل خوردن نظریه مى گردد. موضوعات مبهم مرتفع مى گردند و خدشه ها آشکار مى شوند. توجه داشته باشیم، نقد به معناى صرف انتقاد و ایرادگیرى نیست بلکه نمایاندن کفایت ها، کارآمدى ها، کمالات و قوت ها و در عین حال نشان دادن نقایص، کاستى ها و ناراستى هاست. این نوع نقد باعث مى شود صاحب نظریه، با اصلاح عقیده خویش، آن را دوباره ابراز کند و این بار نظریه به اصطلاح به چشم مى آید و به زودى جایگاه خود را در فضاى فرهنگى کشور پیدا مى کند. لذا شرط اول در توسعه علمى و رونق علم و پیدایش نشاط علمى، رواج نقد است. دوم این که باید شرایط روحى و روانى آن را پدید آوریم. از این نقطه نظر مجموعه موانعى که بر تولید علم اثر مى گذارند، قابل طبقه بندى به گروه هاى مختلف اند. برخى عوامل برون شخصیتى اند؛ یعنى بیرون از وجود محقق، پژوهشگر و نظریه پرداز بر حوزه فعل و انفعالات علمى و کنش تحقیق اثر مى گذارند؛ مانند عوامل مدیریتى، سیاسى و امکانات مادى. دسته دیگر، عوامل درون خیز هستند که به درون و شخصیت محقق باز مى گردند. این گروه از عوامل به نوبه خود به دو بخش تقسیم مى شوند: بخش اول داشته هاى علمى و معرفتى فرد است و مبانى علمى درستى که متافیزیک صحیح داشته باشد. چنانچه مبانى و متافیزیک کارآمدى در بین باشد، محقق با استعداد فهم و ابداع خود را در مجراى تولید علم قرار مى دهد. دسته دیگر به ابعاد روحى – روانى افراد باز مى گردد. مانند آن که کسى شجاعت تولید علم را داشته باشد و تصور نکند ابداع و اختراع مخصوص نوابغ است. این در واقع تنها اعتماد به نفس نیست بلکه چیزى فراتر از آن است. این که کسى بداند بسیارى از نوابغ کارى از پیش نبردند ولى دیگران با رنج کشیدن، تلاش، بى خوابى و محرومیت پیش رفتند، عوامل تاریخى نیز همراهى نموده و آنها تأثیراتى تاریخى گذاشته اند. یکى دیگر از مشکلات روحى – روانى که مى تواند در مقابل محقق قرار گیرد، خودسانسورى است. بعضى از چارچوب ها را خود اشخاص براى خود مى سازند. گاه اشخاص بدون این که ممانعت سیاسى، عرفى، مذهبى و یا حتى مدیریتى وجود داشته باشد، از گفتن نظر خود وحشت دارند. من نام این وضعیت را اختناق سپید گذاشته ام. مشکلات دیگرى نیز وجود دارند؛ مانند مرعوب بودن در مقابل عناصر غربى. گاه یک نظر نه چندان منسجم و حائز ارزش یک فرد داراى عناوین «پروفسور» و یا القاب دانشگاهى با ارزش تلقى مى شود و این یک مانع در راستاى رسیدن به وجه علمى ادعاها است. بعضاً ادعاى یک محقق غربى فقط به خاطر این که از ناحیه فردى غربى ارائه شده، از نظر هموطنان خودمان دقیق و مستدل تلقى مى شود و فراتر از حد واقعى از ارج و قرب برخوردار مى گردد؛ تو گویى غربى بودن یا مقام دانشگاهى مى تواند جاى خالى استدلال را پر کند!

مسئله بعدى حجاب معاصرت است. خوب به یاد دارم وقتى مى خواستیم براى علامه جعفرى بزرگداشتى بگیریم، بعضى مخالفت کردند. مى گفتند: «این فرد را «علامه» خطاب نکنید. او را بى جهت بزرگ نکنید.» دو سال پس از این بزرگداشت، ایشان به رحمت خدا رفتند. سپس همین اشخاص ریاکارانه اشک ریختند.

مشکل بعدى بى توجهى و یا کم توجهى به میراث گذشتگان است.

به هر حال اینها موانع موجود بر سر راه تولید علم هستند و اگر بخواهیم برشمریم، من در مقاله اى این موانع را به ۱۲ دسته تقسیم کرده ام که جاى طرح همه آنها در اینجا نیست. اما در کل بعضى از موانع تاریخى شده و مزمن هستند. آنها به سرعت از میان نمى روند، بلکه باید تاریخى بگذرد که مرتفع شوند. بعضى از آنها خارج از دسترس هستند و بعضى قابل مدیریت. به نظر مى رسد اول باید با ایجاد نهادهایى مانند همین هیأت حمایت از کرسى هاى نظریه پردازى، کمک کرد تا جریان نقد یک صورت منطقى پیدا کند؛ یعنى به آن جریان دهیم و سپس موانع را شناسایى کنیم. اگر فضاى مناسب براى تحرک نظریه پردازى فراهم نباشد، ممکن است صاحبنظران براى ارائه عقیده خود از نشریات دست دوم استفاده کنند. آنگاه آشوب ژورنالیستى پیش مى آید و برچسب هاى سیاسى به نظریه مى خورد. سپس شعارهاى شبه سیاسى باعث مى شوند که افراد ناگزیر در پناه جریان هاى سیاسى قرار گیرند و دچار حب و بغض شوند و این سمى مهلک علیه تحقیق است. علاوه بر این، پس از ایجاد بستر مناسب براى نقد، باید در زمینه هاى سخت افزارى مانع شناسى و مانع زدایى کنیم. در واقع هم باید دانش و دانشمند داراى حرمت و حریم باشد و هم دانش و دانشمند باید به درد جامعه بخورند. چنانچه کارآمدى دانش از جمله شاخص ها شود، علم مولد و اقتصادى خواهد شد. به عنوان مثال ما در حوزه هاى شیمى، فیزیک و طب (پس از انقلاب) توسعه خوبى داشتیم. زیرا مثلاً مجبور بودیم رزمنده هایى که در جبهه زخم برداشته اند را معالجه کنیم.

* اما کارى که ما در کرسى هاى نظریه پردازى با آن مواجه هستیم یک نوع نهادسازى است. در حالى که ما در نهادسازى تجربه هاى موفقى نداشته ایم

من نظر شما را با این اطلاق نمى پذیرم. نهادسازى مدیریت کردن و سازماندهى است. کار به صورت بارى به هر جهت و بى تدبیر و بدون سیاستگذارى و آینده نگرى ممکن نیست. ما در ساختن بعضى نهادها موفق بودیم و در بعضى دیگر ناموفق.

* منظور من نهادهاى تولید علم است.

آیا مى خواهیم بگوییم چنانچه پژوهشگاه، دانشگاه و یا حوزه نداشته باشیم بهتر است این گفته به صورت مطلق قابل پذیرش نیست. مگر به الگوى نهاد و شیوه هاى نهادسازى خاصى اشاره کنیم که نکته مهمى است. همانطور که گفتم، بعضى مسائل مدیریت پذیر نیستند. بنابراین باید رها شوند تا به طور طبیعى اداره شده و خود به خود راه خود را بیابند. در بعضى بخش ها باید یک مدیریت نسبى اعمال کرد. هیأت حمایت از کرسى هاى نظریه پردازى به عنوان یک نهاد داراى یک هیأت فنى است. این هیأت دستگاهى اجرایى نیست و بنا ندارد زمام نظریه پردازى و تولید علم را به دست گیرد بلکه یک دستگاه حمایت کننده است. اگر یک جریان مثبت و ارزشمند مورد حمایت قرار گیرد، بهتر پیش مى رود یا اگر رها شود توجه داشته باشیم این هیأت یک دستگاه دولتى نیست. وقتى در شوراى عالى انقلاب فرهنگى بحث از شکل گیرى این هیأت زیر پوشش وزارت علوم مطرح شد، گروهى مخالفت کردند؛ زیرا عقیده داشتند تولید علم کار دولت نیست. وظیفه وزارت علوم این است که در حد توان خود امکانات مناسب را تأمین نماید. یکى از آفاتى که همواره مى تواند بسیار تأثیرگذار باشد، این است که فرآیند تولید علم را در گیرودارهاى ادارى و چارچوب بخش نامه ها بیندازیم. در حال حاضر هیأت زیرمجموعه حقوقى شوراى عالى انقلاب فرهنگى است (که فراتر از سه قوه عمل مى کند) و از طرف دیگر ما اعلام نکردیم که کسى الزاماً یا ترجیحاً نظریه خود را از قضاوت هیأت بگذراند. بلکه اعلام آمادگى کردیم من چند سال پیش در مصاحبه اى با مجله «زمانه» حدود چهل و پنج آفت را برشمردم که یکى از آنها دولتى کردن و نهادمند کردن بود. اما توجه داشته باشیم که نهادینه کردن، غیر از نهادمند کردن است. نهادینه کردن یعنى شیوه پردازى و نظم بخشیدن به امور است تا این امور رها و یله نباشند.

* شما در ماده ۴ نظام نامه دو گزاره دارید که به نظر متعارض مى آیند. یکى «حمایت ویژه از مباحثات روشمند و قابل داورى و تبدیل آن به تجربه انباشته و جمع بندى شده» و دیگرى «زمینه سازى ویژه براى نهضت تولید علم و عرضه نظریه اسلامى در علوم انسانى». در اینجا چند بحث را مى توان طرح کرد که من یکى از آنها را مى گویم. مسئله «روش» از «دکارت» به این سو مطرح شده است و کاملاً غربى است. از آن طرف وقتى مى خواهیم علم و نظریه بومى تولید کنیم، باید تمام ساحات فعالیت خود، خصوصاً ساحت «روش» را نسبت به فرآیند هاى تولید علم در غرب «دیگر» و بومى کنیم. از این رو مى خواستم بپرسم «روش» را چگونه توضیح مى دهید تا به کار تولید علم بیاید این سؤال بسیار جدى خواهد بود اگر در نظر بگیریم که ما درون پروژه اى غربى در حال زندگى هستیم و در عرصه تولید علم با یک هژمونى مقیدکننده از سوى غرب روبه روییم، بنابراین تولید یک «علم دیگر» امر ساده اى نیست.

مسئله روش اسماً از سوى دکارت مطرح شده است. با این همه توجه داشته باشیم که روش مقوله اى قهرى در علم محسوب مى شود. بسیارى معتقدند پیش از دکارت، روشى که به او منسوب مى شود، از سوى غزالى مورد استفاده قرار گرفته است.اصولاً ممکن نیست علم بدون روش تولید شود. حتى مى پذیرم که گاه کاربرد روش خودآگاه نیست. اما در این باره که ما در قید یک هژمونى مقید کننده هستیم، نمى توانم به صورت مطلق موافق باشم. این نوعى جبرگرایى شبه مارکسیستى است. ما در میدان هاى زیادى از قواعد غربى گذشته ایم. هژمونى غربى، بیشتر و بالاتر از قلمرو علم، در قلمرو سیاست قدرتمند است. ولى ما در انقلاب ۱۳۵۷ این هژمونى را نپذیرفتیم و به آن «نه» گفتیم. پس ما علاوه بر تأثیر پذیرفتن، تأثیر نیز مى گذاریم. غرب تلاش مى کند از همه عرصه ها یک نوع هژمونى بلامنازع را بنیان کند؛ اما این مسأله در حد جبر آفرین نیست. دانشگاه هاى ما در حد کمى غربى هستند. بعضى از اساتید در خارج تحصیل کرده اند اما گاه نظراتى غیرغربى دارند. پس بنابراین وضع ما نظیر جمله امام صادق(ع) است که گفتند: «لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین» نکته بعدى این که، بر روى روش خاصى تأکید نداشتیم. ما براى فرنگى بودن یا ایرانى بودن روش شرطى نگذاشتیم؛ چرا که روش از شاخص هاى استنباط است. حرف بى روش فاقد منطق است. هر چیزى مبتنى بر مبانى متافیزیکى و در چارچوب روش و در سایه نظریه تولید مى شود. ممکن است نظریه اى بر یک روش پست مدرن بنا شده باشد ولى به هر حال باز هم داراى روش است. این روشمند بودن فى نفسه مهم است. در تولید علم مهم آن است که روشمند باشد؛ چه روشى، مهم نیست.

* سنجه ما براى این که نشان دهیم یک روش، استاندارد یا صحیح است یا نه چیست

یکى از مهمترین مقولات در عرصه تولید علم، تولید روش هاى علمى است. از این رو امروز باید یک سرمایه گذارى اساسى براى ابداع روش هاى نو داشته باشیم. یکى از عمده ترین و مهمترین دغدغه هاى شخص من همین مسئله روش است.

* پس احتمالاً با علاقه زیادى کتاب «بر ضد روش» اثر فایرابند را مطالعه کرده اید

بله، در حدود ده سال بر روى روشى که گمان مى کنم ابداع خودم باشد کار مى کنم و شیوه هاى ضد روش، شالوده شکن و پاشانى نیز توجه داشتم. معتقدم که باید به آنها پاسخ و حتى پاسخ مذهبى داد. در کل درباره روش مباحث زیادى مطرح است اما این اختلاف نظرها عمومى اند حتى در مورد منطق اختلاف نظر به قدرى حاد است که گروهى مى گویند منطق (صورى یا متدهاى منطق دیگر) نوعى علم محسوب مى شوند و عده اى آنها را علم نمى دانند. در کل نباید به میراث و موجودى بشریت بى توجه بود. نمى توان یک خط کش برداشت و روش صحیح را از غیر صحیح با میزان هایى مانند غربى بودن یا غیربومى بودن یا … جدا کرد. گاه پیش مى آید که یک علم خاص یا نظریه اى ویژه، گفتمان مخصوص به خود را بنا مى کند و روش خاص خود را پیش مى نهد؛ اما این با پریشان گویى و کلاف سردرگم بافتن متفاوت است. نظریه به هر حال باید قابل فهم و ارزش گذارى باشد تا گرهى از کار بسته مملکت خود باز کند.

بله عوامل زیادى در این مباحث شرکت دارند و اساساً فرآیند تولید علم حوصله سوز است.

* در نظام نامه هیأت تأکیدى بر روى «نظریه و علم دینى» دیده مى شود. لطفاً توضیح دهید چه علمى دینى است.

هر چیزى براساس معیارى تعریف مى شود. مقوله علم دینى نیز پدیده اى تشکیکى و ذو مراتب است. به چند اعتبار امکان دارد یک علم را دینى تلقى کنیم: گاه به یک علم صفت دینى مى دهیم زیرا از متون مقدس اخذ مى شود. یعنى گزاره هایى را از متون مقدس به دست آورده، با آن یک دستگاه معرفتى مى سازیم. گاهى روش ما از متون اخذ مى شود. به این معنى که در متون مذهبى به روشى براى رسیدن به حقیقت اشاره شده است و چنانچه براساس آن روش پیش برویم، به علمى دینى مى رسیم. البته این به آن معنا نیست که نظریه ما صائب، حقیقى و یا غیر مشکوک خواهد بود بلکه تنها مى توان ادعا کرد که دینى است و نه خود دین. گاه علم با هدف پشتیبانى از مواضع دینى برساخته مى شود. به عنوان مثال فلسفه اسلامى براى پشتیبانى از الهیات بنیان مى گردد. چنین علمى را مى توان دینى دانست ولو این که از قواعد فلسفه یونانى سود برده باشد. اما این فلسفه پس از تأسیس از آرا و عقاید الهى پشتیبانى مى کند. مرحوم علامه طباطبایى مى گوید که از یونان در کل دویست مسئله ترجمه شده بود اما این شمار در ایران به هفتصد و پنجاه مسئله افزایش یافت. این یعنى موقعیت فلسفى ما با موقعیت فلسفى یونان متفاوت است. بنابراین بر این اساس که فلسفه غایتى الهى دارد، مى تواند در عداد علوم دینى قرار گیرد. گاه علوم کاربرد دینى مى یابند؛ مانند تعزیه و شبیه خوانى که به نوعى نمایشنامه محسوب مى شود ولى کاربردى دینى یافته است. مى توان در چارچوب نمایشنامه یا رمان عاشورا را بازگو کرد و به واسطه آن عواطف دینى را برانگیخت. گاهى مى توان علمى را به این اعتبار که یک مسلمان آن را تأسیس نموده، دینى دانست. همین طور شاید به این اعتبار که یک علم در بستر یک فرهنگ دینى بالیده است، بتوان آن را دینى شمرد. فیزیک یا شیمى که در دوران شکوفایى تمدن اسلامى تولید مى شدند، علوم مسلمانان یا به صورت تسامحى علم اسلامى بودند. گاه یک علم مبتنى بر متافیزیک دینى تولید مى شود. چنانچه دانشمند فیزیک در پرتو مخلوقیت نظر به جسم کند و آن را جزیى از هستى ببیند که آفریننده اى دارد، آنگاه علم دینى شکل مى گیرد که با علم سکولار متمایز است.

* با این وصف چه نظریه اى در درون علم دینى نظریه دینى محسوب مى شود

نظریه اى که در درون علم دینى و مبتنى بر یکى از معیارهایى باشد که برشمردیم یکى بر متافیزیک، یکى بر روش و دیگرى براساس هدف و یا گزاره هاى اولیه خود دینى است. گاه ممکن است در یکى از همین دسته ها نیز تفاوتى وجود داشته باشد. مثلاً در درون فلسفه اسلامى، هم فلسفه مشائى وجود دارد و هم فلسفه اشراقى. این دو گرایش اسلامى هستند ولى چه از حیث نزدیکى به معیار اسلامى بودن و چه به لحاظ روش انتخابى متفاوتند. ممکن است نتوانیم به سادگى نشان دهیم که کدام به روح دین نزدیکترند یا کدام صحیح تر است. حتى ممکن است مجبور شویم براى تشخیص و انتخاب یکى از آنها، به منطق و دستاویزى فراعلمى پناه ببریم، ولى هر دو بر امر دینى مبتنى هستند.

کرسی‌های آزاداندیشی؛ کامیابی‌ها، ناکامی‌ها و افق‌های پیش رو

در گذشته اهتمام هیئت، بیشتر مصروف برگزاری چهار نوع کرسی نظریه‌پردازی، نوآوری، نقد و مناظره بود و نوع پنجم که کرسی‌های آزاداندیشی است کمتر مورد اهتمام قرار می‌گرفت و گفته می‌شد این کرسی‌ها را باید دانشگاه‌ها برگزار کنند؛ اما اخیراً و با توجه به تأکیدات رهبر معظم انقلاب و مسئولین و ضرورت‌هایی که به‌وجود آمده، کرسی‌های آزاداندیشی به‌معنای سمینارهای انتقادی و نشست‌های چالشی بیشتر در دستور کار همکاران ما قرار گرفته و برای سال ۹۴ برنامه‌ی بسیار گسترده‌ای برای برگزاری کرسی‌های آزاداندیشی تدارک دیده‌ایم.

* با تشکر از اینکه وقت خود را برای مصاحبه در اختیار ما گذاشتید. استحضار دارید: مقام معظم رهبری(دام ظلّه) اخیراً رهنمودهایی را درخصوص کرسی‌های آزاداندیشی ارائه فرمودند و باتوجه به اینکه واژه‌ی «کرسی» و ترکیب‌های گوناگون آن، مانند «کرسی نظریه‌پردازی»، «کرسی نقد»، «کرسی مناظره»، «کرسی آزاداندیشی»، و… به چه معناست؟ اصولاً بفرمایید که آیا «کرسی» در معنی واحدی به‌کار می‌رود؟ چند نوع کرسی داریم؟ و کرسی‌های آزاداندیشی در کجای این طبقه‌بندی جای می‌گیرد؟

بسم الله الرحمن الرحیم.
کلمه‌ی کرسی، واژه‌ای عربی به‌معنی محل استقرار، تخت و صندلی است؛ این کلمه در ادبیات علمی قدیم و جدید به معانی مختلف به کار می‌رود:
۱٫ در ادبیات علمی قدیم‌تر به‌معنی محضر درس و قریب به کلاس امروزی به‌کار می‌رفته، به این معنی می‌گویند: در حوزه‌ی قدیم تهران کرسی‌های فقه و اصول یا حکمت پررونقی برگزار می‌شده، یا فلانی در دانشگاه صاحب کرسی است.
۲٫ کرسی معنای سنتی دیگری دارد که نزدیک به معنی اول است و کاربرد آن در دانشگاه‌های اروپایی رایج‌تر است. در این معنا کرسی عبارت است از: «واحد علمیِ موضوعی آکادمیک مستقر در یک مرکز علمی». در واقع همان دپارتمان علمی که استاد برجسته‌ای محور فعالیت‌های آن است و اساتیدی نیز عضو آن هستند. برای مثال می‌گویند: کرسی شرق‌شناسی، کرسی ایران‌شناسی و یا کرسی اسلام‌شناسی. نوعاً در این کرسی‌ها به کار مطالعاتی و نیز آموزشی می‌پردازند. این تعبیر سنتی از «کرسی» اصطلاح رایجی است و در دانشگاه‌های جهان هم مصادیق فراوانی دارد.
۳٫ در روزگار ما و در ایران، «کرسی» معنای سومی نیز پیدا کرده است؛ به این صورت که مثلاً منظور از تعبیر «کرسی آزاداندیشی» عبارت است از «نشستی بحثی و چالشی که یک اساتید یا دانشجویان مدعیات و نظرات خود را در آن ارائه می‌کنند و کسی یا عده‌ای نیز آن نظرات را نقد می‌کنند». به چنین فرایندی اصطلاحاً کرسی آزاداندیشی گفته می‌شود. این تعریف از کرسی به‌معنای ارائه‌ی سمینار انتقادی و یا نشست نقد و مناظره شبیه‌تر است تا به معنای چهارم آن که در هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی تعریف شده و نیز به معنای اول و دوم سنتی کلمه‌ی کرسی که در عرف حوزه‌ها و دانشگاه‌ها و نظام آکادمیک جهان رایج است، تفاوت می‌کند.
۴٫ معنای دیگر «کرسی» که در ادبیات هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی تعریف شده، عبارت است از: «واحد مرجع نظارتی و حمایتی، نسبت به نظریه‌ها و نوآوری‌ها و نقدهای جدیدِ علمی که در حوزه‌ی معرفتی و علمی مشخصی مطرح می‌شود و در یک فرایند مشخص، مورد ارزیابی، نقادی، دفاع و داوری قرار می‌گیرد». «کرسی» در این اصطلاح، واحدی است که با عضویت شماری از صاحب‌نظران برجسته‌ی یک حوزه‌ی موضوعی و مطالعاتی در درون هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی تشکیل می‌شود و براساس فرایندی مصوب، در جهت بررسی یک مدعای علمی و نقد و دفاع و داوری درباره‌ی آن فعالیت می‌کند.
به این ترتیب معنای چهارم از اصطلاح کرسی با دو مفهوم سنتی و نیز کاربرد جدید آن کاملاً تفاوت دارد. به این ترتیب کلمه‌ی کرسی، امروز دست‌کم چهار کاربرد دارد.

* اجلاسیه در تعبیر هیئت حمایت به چه معنی است؟ چند نوع اجلاسیه در کرسی‌ها تشکیل می‌شود؟
نوع چهارم از کاربرد کرسی (واحدهای مرجع تشکیل‌شده در هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی) دارای فرایند خاصی است که مهم‌ترین مرحله‌ی آن تشکیل «اجلاسیه» است. تشکیل اجلاسیه گاه در یک نشست و گاه چندین نشست صورت می‌گیرد. اجلاسیه‌ها به دو دسته‌ی کلی «پیش‌اجلاسیه» و «اجلاسیه» تقسیم می‌شوند؛ همچنین با توجه به سطح مدعا نیز دارای اقسامی به این شرح هستند:
۱٫ اگر اجلاسیه‌ای برای مدعایی تشکیل شود که واجد سطحی از نظریه (ابرنظریه و کلان‌نظریه، نظریه‌ی غیرگسترده، نظریه‌ی نیم‌گسترده) است، به آن «اجلاسیه‌ی نظریه‌پردازی» و یا «اجلاسیه‌ی دفاع و داوری نظریه‌پردازی» گفته می‌شود.
۲٫ گاه نیز مدعا در حد نظریه و اقسام آن نیست، بلکه فروتر از نظریه است؛ برای مثال موضوع آن در حد یک نظر نو است و نه نظریه‌ی جدید که به آن «اجلاسیه‌ی نوآوری» گفته می‌شود. بنابراین برای ارائه و ارزیابی مدعایی در سطح نظریه و یا بالاتر از آن، تا ارائه‌ی یک دانش، از «اجلاسیه‌ی نظریه‌پردازی» استفاده می‌شود و برای کمتر از آن از «اجلاسیه‌ی نوآوری».
۳٫ گاه نیز ممکن است یک نفر تنها نقدی بر نظر، نظریه و یا یک دانش داشته باشد که به آن «اجلاسیه‌ی نقد» گفته می‌شود.
۴٫ نوع چهارم اجلاسیه نیز «اجلاسیه‌ی مناظره» است. مناظره طرفینی است به این صورت که دو رقیب فکری با هم چالش می‌کنند، حال ممکن است یک نفر مدعایی داشته باشد و دیگری مهاجم و ناقد باشد و نیز ممکن است هرکدام مدعایی داشته باشند و مدعای یکدیگر را نقد کنند. البته در مناظره‌های علمی نیز هیئت داوران حضور دارند.
به این ترتیب «اجلاسیه»ها چهار رتبه دارند: ۱٫ نظریه‌پردازی، ۲٫ نوآوری، ۳٫ نقد، ۴٫ مناظره، همه‌ی این چهار نوع و رتبه نیز تحت اشراف کرسی‌های علمی هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی صورت می‌بندد.
مرجع و مسئول برگزاری چنین اجلاسیه‌هایی فقط هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی است و به جهت اینکه فرایند برگزاری اجلاسیه‌ها تحت اشراف و طبق فرایند کرسی‌های هیئت حمایت صورت می‌گیرد، گاه از این اجلاسیه‌ها به کرسی نیز تعبیر می‌شود.
موضوع اجلاسیه‌ها فقط مباحث علمی و نظری است و در آنها عالمان صاحب‌نظر مدعای خود را ارائه می‌کنند؛ بنابراین هدایت فعالیت‌های دانشجویی، مباحث عمومی و اجتماعی به عهده‌ی این کرسی‌ها نیست. البته ممکن است یک نظریه، نوآوری، نقد و یا مناظره معطوف به یک مسئله‌ی سیاسی و یا مربوط به یک مبنا و از مبانی نظام هم باشد. بنابراین موضوع محدود نیست، ولی شیوه این‌گونه است که سطح کار باید علمی باشد و طبعاً صاحب‌نظران حضور پیدا می‌کنند و ارائه‌کننده‌ی مدعا، و به‌خصوص داوران و ناقدان باید استاد تمام و یا حداقل دانشیار و یا اساتید حوزویی باشند که در عرف حوزه در سطح همین استادان و دانشیاران دانشگاهی قلمداد می‌شوند.
در اجلاسیه‌ها قهراً هیئت داوران و کمیته‌ی ناقدان حضور دارند و صاحب نظریه و ادعا مطلب خود را ارائه می‌کند؛ ناقدان نیز در چهارچوب ضوابط به نقد آن می‌پردازند. همچنین داوران هم حاضر هستند و ممکن است دیگر حضار نیز نظرات خود را ارائه کنند و در نهایت داوران سؤالات خود را از صاحب مدعا و نظر می‌پرسند و اگر نقدها را کافی دانستند و پرسش‌های آنها کافی بود و صاحب نظریه نیز دفاع لازم و کافی را انجام داد، آن‌گاه جلسه‌ی محرمانه‌ای تشکیل می‌شود و راجع به این مدعا داوری می‌کنند. به چنین فرایندی در مجموع «اجلاسیه» گفته می‌شود که در ذیل کرسی‌های نظریه‌پردازی، نوآوری و نقد و مناظره تشکیل می‌شود. در این فرایند ممکن است یک مدعا در یک جلسه به نتیجه برسد، ولی غالباً به یک نشست بسنده نمی‌شود و گاه ممکن است تا ده نشست با حضو داوران و ناقدان برگزار شود. ما طرح‌ها و مدعاهایی داشته‌ایم که تا نزدیک به ده نشست دو ساعته برای طرح و نقد و دفاع و داوری آنها برگزار شده است.
اگر بخواهیم نگاهی آماری به اجلاسیه‌هایی که تاکنون در هیئت حمایت برگزار شده داشته باشیم باید گفت تا به حال شانزده اجلاسیه‌ی نظریه‌پردازی، پانزده اجلاسیه‌ی نوآوری، پنج اجلاسیه‌ی نقد و همچنین در مجموع ۲۹ پیش‌اجلاسیه برگزار شده است. از این مجموع در حوزه‌ی نظریه‌پردازی تاکنون نُه اجلاسیه‌ی موفق داشته‌ایم، در حوزه‌ی نوآوری یازده اجلاسیه‌ی موفق و در حوزه‌ی نقد نیز یک اجلاسیه‌ی موفق برگزار شده است.
در گذشته اهتمام هیئت، بیشتر مصروف برگزاری چهار نوع کرسی نظریه‌پردازی، نوآوری، نقد و مناظره بود و نوع پنجم که کرسی‌های آزاداندیشی است کمتر مورد اهتمام قرار می‌گرفت و گفته می‌شد این کرسی‌ها را باید دانشگاه‌ها برگزار کنند؛ اما اخیراً و با توجه به تأکیدات رهبر معظم انقلاب و مسئولین و ضرورت‌هایی که به‌وجود آمده، کرسی‌های آزاداندیشی به‌معنای سمینارهای انتقادی و نشست‌های چالشی بیشتر در دستور کار همکاران ما قرار گرفته و برای سال ۹۴ برنامه‌ی بسیار گسترده‌ای برای برگزاری کرسی‌های آزاداندیشی تدارک دیده‌ایم.
در دوره‌ی جدید فعالیت‌های هیئت که روند پرشتابی نیز پیدا کرده است، کرسی‌های آزاداندیشی جایگاه خاصی دارند و حتی در تشکیلات دبیرخانه‌ی هیئت حمایت یک معاونت با عنوان «معاونت آزاداندیشی» برای توسعه‌ی کرسی‌های آزاداندیشی تأسیس کرده‌ایم.

* مسئولیت برگزاری انواع کرسی‌ها برعهده‌ی چه دستگاه‌هایی است؟
تأکید می‌کنم که مسئول برگزاری چهار نوع کرسی نظریه‌پردازی، نوآوری، نقد و مناظره، منحصراً و به تصریح قانون، هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی است؛ اما برگزاری کرسی‌های آزاداندیشی مسئولیت منحصربه‌فرد هیئت نیست و همه‌ی دانشگاه‌ها، حوزه‌ها، پژوهشگاه‌ها و مراکز علمی و فرهنگی می‌توانند این کرسی‌ها را برگزار کنند؛ ستاد چنین کاری نیز عملاً در وزارت علوم و نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها تعریف شده؛ دوستان ما در وزارت علوم و نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری نیز آیین‌نامه‌ی مشخصی را تنظیم و تصویب کرده‌اند و خود را متولی این کار می‌دانند. البته این دوستان نیز در این مورد به‌خصوص مدعی نیستند که متولی منحصربه‌فرد هستند و ما نیز چنین ادعایی نداریم. ما معتقدیم هر دستگاهی که در خود توانایی برگزاری کرسی‌های آزاداندیشی را در سطح علمی و قابل قبول می‌بیند باید این کار را انجام دهد؛ زیرا این کرسی‌ها هویت حقوقی ندارد.
البته درخصوص چهار نوع کرسی اول باید گفت که این کرسی‌ها هویت حقوقی دارند، به این معنا که بر داوری آنها آثار حقوقی مترتب است و به استادی که نظریه‌ی خود را در هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی، مطرح می‌کند و به تأیید هیئت می‌رسد، امتیازات درخور توجهی داده می‌شود؛ کرسی‌های نوآوری، نقد و مناظره نیز همین‌طور است. برگزاری این کرسی‌ها در ارتقای اعضای هیئت علمی مؤثر هستند و علاوه بر جنبه‌ی علمی، جنبه‌ی حقوقی نیز دارند؛ همچنین حیث علمی این دست از کرسی‌ها بسیار قوی‌تر است؛ زیرا این اجلاسیه‌ها بسیار سخت‌گیرانه برگزار می‌شوند.
اما کرسی‌های آزاداندیشی هویت حقوقی ندارند و اثر حقوقی بر آنها مترتب نیست؛ بلکه یک فعالیت علمی آزادند و هر دستگاهی می‌تواند آن را اجرا کند و هر استادی مطالب خود را می‌تواند در معرض آن قرار دهد، بلکه محدود به سطح اساتید هم نیست و دانشجویان نیز می‌توانند در کرسی‌های آزاداندیشی نظرات خود را ارائه کنند. درنتیجه کرسی‌های آزاداندیشی به دو سطح اساتید و دانشجویان تقسیم می‌شود که البته دوستان ما در هیئت حمایت درخصوص کرسی‌های آزاداندیشی اساتید فعال‌تر هستند، ولی کرسی‌های آزاداندیشی دانشجویی را بیشتر دستگاه‌های دیگر برگزار می‌کنند.

* بفرمایید علت یا علل فعال‌نشدن «خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد» چیست؟
نوع دیگری از نشست‌ها و یا کرسی‌های علمی تعریف شده که بر طبق مصوبه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی متولی خاص دارد، ولی هنوز فعال نشده است. در شورای عالی انقلاب فرهنگی اساسنامه‌ی نهادی تحت عنوان «خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد» تصویب شد و حسب ارشاد رهبر معظم انقلاب در این چهارچوب مقرر شد کسانی که ادعایی در آنجا مطرح می‌کنند، حتی اگر ادعایی باشد که از نظر عقیدتی قابل طرح عمومی نیست، برای مثال حتی اگر کسی راجع به توحید هم حرفی دارد در اینجا مطرح کند؛ منتها باید در محضر داوران و ناقدان بافضل باشد و در یک جلسه‌ی علمی؛ جلسات نیز باید کاملاً محرمانه برگزار شود و کسی به لحاظ سیاسی و اجتماعی مورد تعرض قرار نگیرد.
بنابراین هدف از تشکیل خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد، ایجاد محیطی است که افراد مختلف بتوانند صحبت‌های خود را حتی درخصوص مسائل دینی، عقیدتی و سیاسی مطرح کنند و شاید بتوان گفت این نوع از نشست‌ها نوع ششم از کرسی‌ها است. متولی برگزاری چنین نشست‌هایی نیز همان نهادی است که تحت عنوان خانه‌ی ملی گفتگوهای آزاد به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسیده و تحت اشراف هیئت حمایت است؛ اما این نهاد هنوز فعال نشده و مهم‌ترین دلیل آن نیز مشکلات بودجه و امکانات است. حدود ده سال است که راه‌اندازی این نهاد به تصویب رسیده؛ اما به دلیل عدم تأمین بودجه هنوز فعالیت خود را آغاز نکرده است. بنده که سال‌هاست مسئول هیئت هستم هزینه‌ی فعالیت هیئت را به هر صورت که ممکن بوده تأمین کردم در این راه نه دولت رسماً و رأساً به ما کمک کرد و نه هیچ مرجع دیگری، بلکه از امکاناتی که در اختیار ما بود و ازجمله از ظرفیت‌های پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی استفاده کردم و هیئت را اداره کردم.
البته کمک‌های مختصری از سوی برخی دستگاه‌ها شد، ولی مرجع مسئولی زیر بار تأمین بودجه مورد نیاز نرفت. این روند تا دو سال اخیر ادامه داشت تا اینکه دبیرخانه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی مسئولیت تأمین بودجه را پذیرفت و الان در اعتباراتی که به دبیرخانه پرداخت می‌شود هزینه‌های هیئت حمایت نیز دیده شده. لکن تأمین هزینه‌ی خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد از دست من برنمی‌آمد و از بودجه‌ی پژوهشگاه هم نمی‌توانستیم استفاده کنیم و تا امروز نیز اعتبار مورد نیاز تأمین نشده است؛ به همین جهت است که هنوز فعال نشده، ولی در برنامه‌ی سال ۹۴ هیئت حمایت این مسئله را گنجانده‌ایم که ان‌شاءالله اگر امکانات فراهم شود و محل و بودجه مناسب تأمین شود، کار را شروع خواهیم کرد. البته محل مشخص شده و دوستان درصدد آماده‌سازی آنجا هستند. دبیرخانه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز وعده‌ی کمک مالی داده‌اند؛ اگر این دو امکان فراهم شود خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد را هم فعال خواهیم کرد.
اما در جهت تأسیس و فعال‌کردن خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد علاوه بر امکانات فیزیکی و مادی امکانات نرم‌افزاری نیز لازم است. خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد باید بتواند به لحاظ امنیتی و قضایی تضمین مناسب را به افرادی که قصد ارائه‌ی نظرات خود را دارند بدهد. من در گذشته در این خصوص با رئیس قوه‌ی قضائیه‌ی وقت و همچنین وزیر اطلاعات وقت مکاتبه کردم، ولی چون اجابت نشد ما نتوانستیم کار را آغاز کنیم. الان نیز تا زمانی که به لحاظ قضایی و امنیتی تضمین مناسب داده نشود این خانه نمی‌توان فعالیت خود را آغاز کند. قهراً افراد نیز ممکن است استقبال نکنند که مطالب خود را در ظرف خانه‌ی گفتگوی آزاد بدون قیدوشرط و بی‌پرده ارائه دهند. ان‌شاءالله دوستان ما در دولت، قوه‌ی قضائیه و وزارت اطلاعات این امکان را فراهم کنند تا ما بتوانیم خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد را امسال تأسیس کنیم.

* یکی از انواع کرسی‌ها که اشاره فرمودید کرسی‌های مناظره است، به این صورت که دو جریان فکری رقیب با هم مناظره می‌کنند و هیئت داوران نیز نظارت دارند. فکر می‌کنم درخصوص برگزاری این کرسی‌ها هنوز در هیئت حمایت کار خاصی انجام نشده. چه برنامه‌ای به‌صورت خاص برای ترویج این نوع از کرسی‌ها دارید؟

مناظره دو طرف دارد؛ دو طرفی که یکدیگر را می‌شناسند و به لحاظ علمی یکدیگر را قبول دارند؛ یعنی معتقدند که ارزش دارد با هم رویاروی شوند. به لحاظ اجتماعی نیز آمادگی دارند در حضور یک جمع، یکدیگر را نقد کنند و به نحو چالشی با یکدیگر بحث کنند. بنابراین به نظر من شرط اول امکان برگزاری کرسی‌های مناظره این نکته است که کسانی باشند که آماده‌ی مناظره باشند. جامعه‌ی ما متأسفانه در حال حاضر چنین ظرفیتی ندارد و اهل نظر ما کمتر حاضر می‌شوند با رقیب خود رویاروی و به نحو حضوری مواجه شوند و با هم بحث چالشی آزاد بکنند. البته بسیار علاقه‌مند هستند که حرف دیگری را نقد کنند و هرکسی ممکن است در خانه‌ی خود مطلب دیگری را نقد کند؛ اما حاضر نیستند به نحو مقارنه‌ای، مقایسه‌ای و رویاروی در عرصه‌ی علم با یکدیگر شمشیر بزنند. بنابراین مشکل اساسی برگزاری کرسی‌های مناظره این نکته‌ای است که عرض شد. البته هیئت و همکاران ما کاملاً آمادگی برگزاری چنین کرسی‌هایی را دارند ولی پنجاه درصد این مسئله مربوط به صاحب‌نظرانی می‌شود که آمادگی مناظره داشته باشند.

* درخصوص خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد، ما محیطی را فراهم می‌کنیم که صاحب‌نظران در آن محیط نظرات خاص خود را ارائه کنند، ولی اگر نتیجه این فعالیت به‌عنوان یک محصول علمی بیرون نیاید چه فایده‌ای خواهد داشت؟

اگر فرد مدعی اهتراز داشته باشد که مدعیات او در بیرون منعکس شود هیچ الزامی برای آن نیست، اما اگر خود او بخواهد که نظراتش منتشر شود و ناقدان و داوران هم حرفی نداشته باشند، منعی وجود ندارد. به‌همین‌جهت ما می‌گوییم باید تضمین امنیتی و قضایی وجود داشته باشد که اگر این مطالب منتشر شد، فرد را محکوم به ارتداد نکنند.

* هریک از دستگاه‌ها چه وظیفه‌ای در ترویج انواع کرسی‌ها دارند؟

همان‌طور که عرض شد متولی منحصربه‌فرد کرسی‌هایی که در سطح نظریه‌پردازی، نوآوری و نقد و مناظره‌ی علمی برگزار می‌شود هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی، نقد و مناظره است؛ اما انواع دیگر کرسی‌ها را که عمدتاً کرسی‌های ترویجی، آزاداندیشی و مناظرات آزاد علمی است، هر دستگاهی می‌تواند برگزار کند. الان نیز عمدتاً وزرات علوم و دانشگاه‌ها و نیز نهاد نمایندگی این کار را مدیریت می‌کنند. البته ما نیز سهمی داریم و تا به حال ۱۲۰ کرسی آزاداندیشی تحت اشراف هیئت حمایت برگزار شده و برای سال جاری نیز قرارداد برگزاری ۴۰۰ کرسی آزاداندیشی منعقد شده است؛ به این صورت که دستگاه‌ها و افرادی پیشنهاد داده‌اند و ما نیز پذیرفتیم و با آنها تفاهم‌نامه امضا کردیم تا این کرسی‌ها برگزار شود.

در هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی، پنج کرسی اصلی برای هدایت، نظارت و تدبیر فرایند برگزاری اجلاسیه‌های مختلف علمی ایجاد شده است. اعضای این کرسی‌ها را اساتید برجسته‌ی دانشگاهی و حوزوی در زمینه‌های معرفتی و رشته‌های مربوط تشکیل می‌دهند و نظرات مختلف در سطح نظریه، نوآوری، نقد نو و مناظره علمی به‌صورت طرح‌نامه به کرسی ارجاع می‌شود و با طی فرایندی مشخص منتهی به دفاع و نقد و داوری می‌شود. این کرسی‌های پنج‌گانه عبارتند از:
۱٫ کرسی علوم عقلی. شامل حوزه‌های فلسفه، فلسفه‌ی دین، کلام، عرفان، معرفت‌شناسی، فلسفه‌های مضاف. در این کرسی تاکنون پنجاه جلسه‌ی علمی برگزار شده است.
اعضای کرسی علوم عقلی عبارتند از:
۱٫ آیت‌الله دکتر احمد بهشتی، رئیس؛
۲٫ آقای دکتر محمد محمدرضایی، نایب‌رئیس و عضو؛
۳٫ آقای دکتر محمد عرب‌صالحی، معاون رئیس و عضو؛
۴٫ آقای دکتر امیرعباس علیزمانی، عضو؛
۵٫ آقای دکتر حسن معلمی، عضو؛
۶٫ آقای دکتر عبدالحسین خسروپناه، عضو؛
۷٫ آقای دکتر رضا اکبری، عضو؛
۸٫ آقای دکتر رضا برنجکار، عضو؛
۹٫ آقای دکتر رضا محمدزاده، عضو؛
۱۰٫ آقای دکتر ابوالفضل ساجدی، عضو؛
۱۱٫ آقای دکتر سیدمحمد حکاک، عضو؛
۱۲٫ آقای دکتر عباس شیخ‌شعاعی، عضو؛
۱۳٫ آقای دکتر عین‌الله خادمی، عضو؛
۱۴٫ آقای دکتر علیرضا قائمی‌نیا، عضو؛
۱۵٫ آقای دکتر قاسم کاکایی، عضو؛
۱۶٫ آقای دکتر محمد ذبیحی، عضو؛
۱۷٫ آقای دکتر ناصر گذشته؛ عضو.

۲٫ کرسی علوم نقلی. شامل حوزه‌های علوم قرآنی و حدیث، فقه و اصول، ادبیات عرب، ادبیات فارسی و زبان‌شناسی. تاکنون ۵۶ جلسه علمی در این کرسی برگزار شده است.
اعضای این کرسی نیز عبارتند از:
۱٫ حجت‌الاسلام والمسلمین آقای ابوالقاسم علیدوست، رئیس؛
۲٫ آقای دکتر سیدرضا مؤدب، نایب‌رئیس؛
۳٫ آقای دکتر عبدالکریم بهجت‌پور، عضو؛
۴٫ آقای دکتر محمود حکمت‌نیا، عضو؛
۵٫ آقای دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی، عضو؛
۶٫ آقای دکتر محمدباقر سعیدی روشن، عضو؛
۷٫ آقای دکتر عادل ساریخانی، عضو؛
۸٫ آقای دکتر عزالدین رضانژاد، عضو؛
۹٫ آقای دکتر محمد فاکر میبدی، عضو؛
۱۰٫ آقای دکتر مجید معارف، عضو؛
۱۱٫ آقای دکتر ناصر قربان‌نیا، عضو؛
۱۲٫ حجت‌الاسلام والمسلمین آقای سیدمحمدجواد شبیری، عضو؛
۱۳٫ حجت‌الاسلام والمسلمین آقای علی عندلیب، عضو؛
۱۴٫ حجت‌الاسلام والمسلمین آقای علی مؤمن، عضو؛
۱۵٫ حجت‌الاسلام والمسلمین آقای محسن فقیهی، عضو؛
۱۶٫ آقای دکتر محمدکاظم شاکر عضو؛
۱۷٫ حجت‌الاسلام والمسلمین آقای علی نکونام، عضو؛
همچنین حجت‌الاسلام والمسلمین آقای سیدرضا مؤدّب، ریاست کمیته‌ی علوم قرآن و حدیث را برعهده دارند.

۳٫ کرسی علوم اجتماعی. شامل حوزه‌های تاریخ، جغرافیا، اقتصاد، علوم سیاسی، فرهنگ و تمدن، حقوق، علوم اجتماعی و ارتباطات، مدیریت، مطالعات زنان و خانواده. در این کرسی تاکنون ۱۱۱ جلسه‌ی علمی برگزار شده است. اعضای این کرسی به این شرح هستند:
۱٫ آقای دکتر مصطفی ملکوتیان، رئیس؛
۲٫ آقای دکتر حسین عصاریان‌نژاد، نایب‌رئیس؛
۳٫ آقای دکتر ابراهیم برزگر، عضو؛
۴٫ آقای دکتر بهرام اخوان‌کاظمی، عضو؛
۵٫ آقای دکتر جلال درخشه، عضو؛
۶٫ آقای دکتر محمد سپهری، عضو؛
۷٫ آقای دکتر سیدمحمد حسینی، عضو؛
۸٫ آقای دکتر محمدامیر شیخ‌نوری، عضو؛
۹٫ آقای دکتر علیرضا صدرا، عضو؛
۱۰٫ آقای دکتر مهدی محسنیان، عضو؛
۱۱٫ آقای دکتر محسن الویری، عضو.

۴٫ کرسی علوم رفتاری. شامل حوزه‌های تعلیم و تربیت، اخلاق، روان‌شناسی. در این کرسی تاکنون ۳۷ جلسه‌ی علمی برگزار شده و اعضای آن عبارتند از:
۱٫ آقای دکتر غلامعلی افروز، رئیس؛
۲٫ آقای دکتر محمدرضا بهرنگی، نایب‌رئیس؛
۳٫ آقای دکتر احد فرامرزقراملکی، عضو؛
۴٫ آقای دکتر باقر غباری، عضو؛
۵٫ آقای دکتر جعفر مهراد، عضو؛
۶٫ آقای دکتر حسین شکرشکن، عضو؛
۷٫ آقای دکتر حمید ابریشمی، عضو؛
۸٫ آقای دکتر خدابخش احمدی، عضو؛
۹٫ آقای دکتر عباس بازرگان، عضو؛
۱۰٫ آقای دکتر کمال خرازی، عضو؛
۱۱٫ آقای دکتر محمد نریمانی، عضو؛
۱۲٫ آقای دکتر محمدرضا شرفی، عضو؛
۱۳٫ آقای دکتر محمدعلی مظاهری، عضو؛
۱۴٫ آقای دکتر سیدکاظم واعظ موسوی، عضو؛
۱۵٫ خانم دکتر پروین آزادفلاح، عضو؛
۱۶٫ خانم دکتر سیمین حسینیان، عضو؛
۱۷٫ خانم دکتر شکوه نوابی‌نژاد، عضو.

۵٫ کرسی هنر و معماری. شامل حوزه‌های هنر، معماری، شهرسازی. در این کرسی تاکنون ۲۶ جلسه‌ی علمی برگزار شده و اعضای آن عبارتند از:
۱٫ آقای مهندس عبدالحمید نقره‌کار، رئیس؛
۲٫ آقای دکتر حسن بلخاری، نایب‌رئیس؛
۳٫ آقای دکتر اصغر مرادی، عضو؛
۴٫ آقای دکتر بهمن نامورمطلق، عضو؛
۵٫ آقای دکتر حمید ماجدی، عضو؛
۶٫ آقای دکتر سیدغلامرضا اسلامی، عضو؛
۷٫ آقای دکتر سیدمحسن حبیبی، عضو؛
۸٫ آقای دکتر عبدالحمید حسینی‌راد، عضو؛
۹٫ آقای دکتر مجتبی انصاری، عضو؛
۱۰٫ آقای دکتر محمد خزایی، عضو؛
۱۱٫ آقای دکتر محمدحسین حلیمی، عضو؛
۱۲٫ آقای دکتر محمدرضا پورجعفر، عضو؛
۱۳٫ آقای دکتر محمدعلی رجبی، عضو؛
۱۴٫ آقای دکتر محمود گلابچی، عضو؛
۱۵٫ آقای دکتر مصطفی بهزادفر، عضو.
کرسی‌های زیرمجموعه‌ی هیئت حمایت از یک فرایند دوازده‌مرحله‌ای به شرح زیر پیروی می‌کنند:
۱٫ ارائه‌ی مدعا از سوی صاحب‌نظر و یا مرکز علمی؛
۲٫ تکمیل طرح‌نامه از سوی کمیته‌های دستگاهی؛
۳٫ ثبت طرح‌نامه در دبیرخانه هیئت حمایت و ارجاع به کرسی مربوط به موضوع؛
۴٫ بررسی در کرسی علمی مربوط؛
۵٫ انتخاب شورای داوری، کمیته‌ی ناقدان، نماینده‌ی ناظر علمی دبیرخانه، در صورت تأیید طرح؛
۷٫ علام دلایل و شرایط در صورت عدم احراز شرایط؛
۸٫ برگزاری پیش‌اجلاسیه،
۹٫ تأیید جهت برگزاری اجلاسیه؛
۱۰٫ برگزاری جلسه‌ی داوری به‌صورت محرمانه و تنها با حضور داوران؛
۱۱٫ اعلام نتیجه‌ی اجلاسیه؛
۱۲٫ اعمال حمایت‌های لازم با توجه به آیین‌نامه‌ی حمایتی؛

در اینجا باید اشاره کرد که برگزاری همایش‌ها، هم‌اندیشی‌ها و رونمایی‌ها، در شناسایی، تشویق و معرفی صاحب‌نظران موفق در زمینه‌ی نظریه‌پردازی، نقد و نوآوری، نقش مؤثری خواهد داشت؛ در همین راستا تاکنون حدود ۲۱ همایش، هم‌اندیشی و رونمایی با هدف تقدیر و اعطای گواهی نظریه‌پردازی به نظریه‌پردازان موفق در دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها، حوزه‌ها و نهادهای مختلف در سراسر کشور برگزار شده است.
هیئت حمایت در راستای حمایت علمی از صاحب‌نظران موفق نیز اقدام به تدوین و انتشار کتاب نظریات، نوآوری‌ها و نقدهای موفق می‌کند و تاکنون حدود ۱۴ کتاب از نظریات، نوآوری‌ها و نقدهای موفق و حدود ۳۱ کتاب از کرسی‌های برگزارشده در دانشگاه‌ها و همچنین حدود ۳۰ کتابچه از گزارش مناظره‌های برگزارشده به چاپ رسیده است.
همچنین در راستای ارتقای علمی و با توجه به نیاز اساتید هیئت علمی دانشگاه‌ها و مسئولین کمیته‌های دستگاهی (مراکز علمی)، تاکنون حدود ۴۵ کارگاه آموزشی با هدف تبیین نقش و جایگاه کرسی‌های نظریه‌پردازی در علوم انسانی، تبیین ضرورت کرسی‌های نظریه‌پردازی در علوم انسانی و همچنین آموزش نحوه‌ی برگزاری کرسی‌ها، در مراکز علمی در استان‌ها و شهرستان‌های مختلف سراسر کشور و با حضور اساتید، دانشجویان و مسئولین مربوط برگزار شده است.

* مقام معظم رهبری در دیدار سال گذشته‌ی خود با دانشجویان فرمودند: «آنچه که ما مطرح کردیم مستلزم بحث آزاد دانشجویی در محیط‌های دانشگاه است، بسیاری از مسائلی را که دوستان در اینجا مطرح کردند می‌تواند تعیین تکلیف کند، روشن کند جهات مثبت و منفی هر مطلبی را در بحث‌های دانشجویی باید بتوانند به دست بیاورند». چه فعالیتی از طرف هیئت حمایت انجام شده تا این رهنمود مقام معظم رهبری جامه‌ی عمل بپوشد؟

در طول این دوازده سالی که از عمر فعالیت هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی گذشته است، به دلیل بیماریی که بر من عارض شد یک دوره‌ی فترت دوساله داشته‌ایم؛ و برغم استعفا و پیگیری مصرانه‌ی حقیر، مسئول دیگری هم از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی تعیین نشد. دور جدید هیئت حدود دو سال است که آغاز شده و با شتاب و نشاط درخوری ادامه دارد. در طول این مدت ۴۴۸ طرح‌نامه از دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها، حوزه‌های علمیه و مراکز علمی دیگر به دبیرخانه هیئت واصل شده است که از این مجموعه ۱۵۷ طرح ادعای نظریه‌پردازی داشته است، ۳۷ طرح مدعی نوآوری بوده؛ ۴۹ طرح مدعی نقد بوده، ۱۱۳ طرح ترویجی قلمداد می‌شده و ۱۴ طرح نیز در قالب پایان‌نامه و رساله‌ی دکتری آمده بوده که مدعی حرف جدیدی در تحقیق بوده‌اند.
مجموع این طرح‌نامه‌ها وارد فرایند کرسی‌های علمی تحت پوشش هیئت شده و در مجموع نیز حدود ۲۰۲ اجلاسیه و پیش‌اجلاسیه برای بررسی طرح‌ها تشکیل شده است. حال یک طرح ممکن است یک اجلاسیه داشته باشد و طرح دیگری حتی تا ده جلسه‌ی اجلاسیه را به خود اختصاص بدهد. در مجموع از کل طرح‌هایی که برایشان اجلاسیه‌ی نقد و دفاع و داوری تشکیل شده، ۲۱ طرح به دفاع موفق دست پیدا کرده که از این مجموعه نُه نظریه، یازده نوآوری و یک مورد نقد بوده است.
همچنین درخصوص کرسی‌های آزاداندیشی تا آذرماه ۹۳ حدود ۱۲۰ کرسی برگزار شده بود، ولی به جهت اهتمام خاصی که اخیراً به این نوع از کرسی پیدا شده، در مجموع در کنار ۵۰ کرسی علمی که امسال برگزار خواهد شد، ۳۵۰ کرسی ترویجی و ۶۱۲ کرسی آزاداندیشی پیش‌بینی شده است. از این تعداد قرارداد ۴۰۰ کرسی آزاداندیشی با دستگاه‌ها و اشخاص منعقد شده و باقی را نیز به‌تدریج در فرایند قرار می‌دهیم. پیشنهاد جدیدی هم از دستگاه‌های مختلف رسیده که هنوز در این آمار قرار ندارد.
مجموعاً می‌توان گفت که هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی با وجود مجموعه‌ی مشکلات و موانع، در بخشی که برعهده داشته، موفق بوده؛ حال اگر موانع از پیش رو برداشته شود و یک مقدار دامنه و قلمروی فعالیت هیئت را توسعه بدهیم و به‌خصوص به بخش کرسی‌های آزاداندیشی اهتمام خاصی بکنیم، قهراً فعالیت‌های هیئت حمایت گسترش پیدا خواهد کرد و آثار و نتایج برگزاری اجلاسیه‌ها و کرسی‌ها بیشتر نمود پیدا خواهد کرد.

* هیئت حمایت، نظارتی به‌شدت کیفی و سخت‌گیرانه درخصوص کرسی‌های نظریه‌پردازی، نقد و مناظره دارد. مطالب، بسیار دقیق و موشکافانه و در مراحل مختلف بررسی می‌شود و بر تمام مراحل، حتی پیش‌اجلاسیه‌ها نظارت کامل دارد؛ به این ترتیب وقتی نظریه‌ای تأیید می‌شود و صاحب نظریه گواهی خود را می‌گیرد دیگر هیچ‌گونه خدشه‌ای بر آن وارد نیست؛ اما در زمینه‌ی کرسی‌های آزاداندیشی احساس می‌شود این نظارت چندان محسوس نیست؛ اصولاً موضوعاتی به دبیرخانه ارسال می‌شود، سپس تأیید می‌شود و قراردادی تنظیم می‌گردد. به نظر می‌رسد نظارت هیئت در این خصوص باید یک مقدار بیشتر باشد.

کرسی‌های علمی نظریه‌پردازی، نوآوری و نقد شأن حقوقی خاص خود را دارند و باید سختگیرانه نیز انجام شوند؛ زیرا نظر هیئت به‌عنوان نهاد مرجع داوری و حمایت راجع به نوآوری‌های علمی در حوزه‌ی علوم انسانی، علوم دینی و هنر و معماری حجت است و هنگامی که در فرایند کرسی‌های زیرمجموعه‌ی هیئت مطلبی مطرح می‌شود و اعلام می‌شود که موفق به دفاع شده به این معناست که یک مرجع ملی آن‌را تأیید کرده است. درحقیقت ما این مدعای جدید را یک نوآوری ملی ایرانی و اسلامی قلمداد می‌کنیم و این مسئله حیثیت ملی دارد. بنابراین طبعاً باید سختگیرانه نظارت شود، اما هدف از برگزاری کرسی‌های آزاداندیشی ایجاد نشاط علمی و گفتمان‌سازی است؛ جرئت عبور از مشهورات و مطرح‌کردن حرف‌های نویی است که شاید هنوز هم چندان صیقل نخورده باشد؛ لهذا طبیعت این نوع از کرسی‌ها اقتضا می‌کند که چندان سختگیرانه نباشند. البته اینکه هیئت اشراف بیشتری داشته باشد که سطح علمی بهتر شود و هر مدعای ضعیف و سستی با عنوان کرسی در معرض طرح و بحث قرار نگیرد نکته‌ی درستی است و باید رعایت شود؛ اما فلسفه و غایت کرسی‌های آزاداندیشی اقتضا می‌کند که ما سهل‌تر بگیریم و به دستگاه‌ها اعتماد کنیم؛ زیرا برگزارکننده‌ی کرسی‌های آزاداندیشی دستگاه‌ها هستند؛ درنتیجه مسئول اول و آخر کرسی‌های آزاداندیشی هیئت نیست و در این میان دستگاه‌ها باید شأن خود را رعایت کنند و سطح علمی را تأمین کنند، ما هم حامی و ناظر هستیم.

* آیا برای کرسی‌های آزاداندیشی آیین‌نامه‌ای نگارش شده است یا خیر؟

هیئت حمایت یک آیین‌نامه‌ی اجمالی دارد و آیین‌نامه‌ی تفصیلی را وزارت علوم تهیه کرده و به تصویب رسیده و دوستان ما نیز در دانشگاه‌ها آن را اعمال می‌کنند. البته در حوزه‌های علمیه یک مقدار مایل هستیم سهل‌تر برگزار کنیم، زیرا تصور می‌کنیم این نوع از فعالیت علمی بیشتر با هدف ایجاد نشاط علمی، گفتمان‌سازی است برای اینکه فرصت چالش، ارزش‌گذاری و صیقل‌خوردن پیدا کند. درواقع برگزاری این نوع کرسی‌ها بیشتر ایجاد فرصت است و بیش از آنکه بخواهیم با آن به مثابه امری علمی برخورد کنیم قصد داریم با این مقوله به‌عنوان امری که ذاتاً یک نوع ایجاد فرصت برای ادعاهای جدید است برخورد شود و در این مسیر هرچه محدودیت کمتر باشد به چنین هدفی نزدیک‌تر می‌شویم.

* با توجه به اینکه هیئت حمایت اخیراً اندکی جدی‌تر وارد بحث کرسی‌های آزاداندیشی شده و تعداد زیادی کرسی در این موضوع در سال ۹۴ پیش‌بینی شده، همچنین قصد دارید که خانه‌ی ملی گفتگوی آزاد را در امسال فعال کنید، آیا این نیاز را می‌بینید که در معاونت آزاداندیشی تغییراتی ایجاد شود و نیروهای زبده‌تری حضور پیدا کنند و کار جدی‌تر پیش برود؟

در بخش کرسی‌های نظریه‌پردازی، نقد و مناظره این جهت کاملاً رعایت شده؛ به این معنا که در آنجا برای عضویت افراد در کرسی‌ها، شرایط بسیار دقیقی را تصویب کرده‌ایم. افراد لزوماً باید اساتید بنام رشته‌ی مربوط و با رتبه‌ی استادی باشند و اگر دانشیاری به عضویت یک کرسی درمی‌آید منوط به رزومه و شناختنامه‌ی علمی قوی است؛ اما درخصوص کرسی‌های آزاداندیشی اصراری بر اینکه دایره را محدود کنیم نداریم؛ البته هرچه نشست‌ها علمی‌تر برگزار شود مفیدتر خواهد بود، اما به این بهانه نباید فرصت از جوان‌ترها و دانشجویان و فضلای گمنام گرفته شود. تصور ما این است که اگر در آن مرحله سهل‌تر برخورد کنیم خودبه‌خود در یک قربالگری طبیعی و علمیِ نخبگانی افرادی که مدعای درخوری دارند شناخته‌تر می‌شوند و رفته‌رفته می‌توانند مدعای خود را در سطح کرسی‌های علمی مطرح کنند. البته لازم است بین کرسی‌های آزاداندیشی که با محوریت اساتید برگزار می‌شود با کرسی‌های آزاداندیشی که با محوریت دانشجویان برگزار می‌شود تفاوت قائل شد.
در کرسی‌های آزاداندیشی دانشجویی مباحث اجتماعی، سیاسی و گاه روزمره بیشتر مطرح می‌شود. این دست از مسائل مقتضای طبع جوانان و دانشجویان است و از آنها توقع نمی‌رود که بحث‌های علمی، بنیادین و زیرساختی ارائه کنند؛ اما در کرسی‌های آزاداندیشی تأکید می‌شود که مباحث نظری‌تر و زیرساختی‌تر مطرح شوند؛ گرچه در اینجا نیز اگر یک نفر نسبت به یک مقوله‌ی‌ جاری کشور و مسئله‌ی روز حرفی برای گفتن داشته باشد میدان برای او باز است. لازم به یادآوری است که برگزاری کرسی‌های آزاداندیشی دانشجویی عمدتاً بر عهده‌ی دانشگاه‌هاست و هیئت حمایت کمتر وارد این سطح از فعالیت‌ها می‌شود.

* شما خودتان یکی از نظریه‌پردازان و نخبگان جامعه‌ی علمی هستید و سال‌ها در کرسی‌های نظریه‌پردازی مدیریت و فعالیت علمی داشته‌اید؛ به نظر شما چه موانع و مشکلاتی در راه گسترش کرسی‌های نظریه‌پردازی و حتی آزاداندیشی وجود دارد؟

موانع و مشکلات موجود را می‌توان براساس عناصر و عوامل رکنی دخیل در برگزاری کرسی‌ها طبقه‌بندی کرد. به این معنا که در برگزاری کرسی یک طرف و یک رکن نهاد برگزارکننده است؛ مثلاً دانشگاه‌ها، حوزه‌ها و پژوهشگاه‌ها؛ رکن دیگر نهاد ناظر و حامی است که همین هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی است؛ رکن سوم نیز خود صاحب‌نظران هستند. در ارتباط با دستگاه ناظر و حامی که هیئت است پاره‌ای مشکلات وجود دارد، من‌جمله محدودیت امکانات فیزیکی و بودجه و… که البته اخیراً یک مقدار بهبود پیدا کرده و در ده سال اولیه فعالیت هیئت با مشکلات بسیار زیادی روبه‌رو بودیم؛ زیرا بودجه و اعتبار مشخص و مصوبی نداشتیم و عمدتاً باید از منابع پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی استفاده می‌کردیم و این درحالی بود که پژوهشگاه نیز محدودیت منابع داشت.
درخصوص دستگاه‌های برگزارکننده باید گفت که بعضی دستگاه‌ها و دانشگاه‌ها و نیز حوزه‌ها و پژوهشگاه‌ها اهتمامی به مسئله برگزاری کرسی‌ها ندارند. بعضی از دانشگاه‌های بسیار بزرگ کشور در طی این دوازده سال حتی یک نوبت هم جلسه‌ای به‌عنوان آزاداندیشی برگزار نکرده‌اند؛ تا چه رسد که وارد فرایند کرسی‌های علمی نظریه‌پردازی، نوآوری و نقد شوند. بعضی دستگاه‌ها یا عقیده ندارند و یا برای این نوع از فعالیت علمی اولویتی قائل نیستند؛ درنتیجه تعلل می‌کنند؛ حتی باید گفت که بعضی دستگاه‌ها مخالفت و مانع‌تراشی می‌کنند؛ برای مثال بناست یک کرسی علمی یا آزاداندیشی در محلی متعلق به یک دانشگاه برگزار شود، گاه متولیان دانشگاه مخالفت می‌کنند و امکانات در اختیار نمی‌گذارند. مدیران بعضی از دستگاه‌ها نیز اگر مانع نمی‌شوند و مخالفت نمی‌کنند، ولی حمایت هم نمی‌کنند. اینها باید امتیازاتی به اعضای هیئت علمی خود بدهند و آنها را ترغیب و تشویق کنند، ولی چنین کاری نمی‌کنند. البته همین‌جا باید عرض کنم که بعضی از دستگاه‌ها، دانشگاه‌ها، حوزه‌ها و پژوهشگاه‌ها اهتمام بسیار خوبی دارند و طی این دوازده سال فعالیت هیئت بعضی از این دستگاه‌ها پیشقدم بودند و امتیازات مادی و معنوی برای صاحب مدعا در نظر گرفته‌اند و در ترفیع و ارتقا توجه خاصی به این امتیازات داشته‌اند. ما اعلام کرده‌ایم که هر دستگاهی که می‌خواهد فعالیت کند می‌تواند کمیته‌ای به‌عنوان کمیته‌ی دستگاهی برگزاری کرسی‌ها تشکیل بدهد و ما هم کمک مادی و معنوی ارائه می‌دهیم تا این کمیته‌های دستگاهی فعال شوند. تا به امروز ۳۶ کمیته‌ی دستگاهی در مراکز علمی تأسیس و فعال شده است که عبارتند از:
۱٫ دانشگاه قم،
۲٫ دانشگاه تبریز،
۳٫ دانشگاه اصفهان،
۴٫ دانشگاه الزهرا(س)،
۵٫ دانشگاه علامه طباطبایی،
۶٫ پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش،
۷٫ دانشگاه شیراز،
۸٫ دانشگاه گلستان،
۹٫ دانشگاه آزاد اسلامی،
۱۰٫ دانشگاه زنجان،
۱۱٫ دانشگاه بین‌المللی امام خمینی،
۱۲٫ دانشگاه شهید بهشتی،
۱۳٫ شورای فرهنگی و اجتماعی زنان،
۱۴٫ دانشگاه فردوسی مشهد،
۱۵٫ دانشگاه مازندران،
۱۶٫ دانشگاه تهران،
۱۷٫ پژوهشکده مطالعات راهبردی،
۱۸٫ دانشگاه شهید چمران اهواز،
۱۹٫ دانشگاه سمنان،
۲۰٫ دانشگاه بوعلی سینا همدان،
۲۱٫ دانشگاه گیلان،
۲۲٫ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه،
۲۳٫ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،
۲۴٫ دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم،
۲۵٫ دانشگاه تربیت مدرس،
۲۶٫ دانشگاه امام صادق(ع)،
۲۷٫ دانشگاه کاشان،
۲۸٫ دانشگاه کرمان،
۲۹٫ دانشگاه یزد،
۳۰٫ دانشگاه کرمانشاه،
۳۱٫ دانشگاه کردستان،
۳۲٫ موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،
۳۳٫ دانشگاه تربیت معلم،
۳۴٫ جامعهًْ‌المصطفی العالمیه،
۳۵٫ دانشگاه لرستان،
۳۶٫ دانشگاه خلیج فارس بوشهر،
بعضی از این کمیته‌ها بسیار خوب کار می‌کنند و تعداد دیگری نیز در شرف تأسیس هستند.
به هر حال دستگاه‌های برگزارکننده و مجری هم رکن دیگری هستند که با موانع و مشکلاتی روبه‌رو هستند. همچنین مدعیان و صاحب‌نظران نیز با موانع و مشکلاتی مواجه هستند. بعضی از اساتید و صاحب‌نظران گویی گرفتار نوعی خودکم‌بینی هستند و اعتماد به‌نفس و جرئت علمی ارائه‌ی ادعا و یا نقد جدید را ندارند. ترجیح می‌دهند مقالات ساده‌ای که به لحاظ شکلی و ساختاری علمی قلمداد می‌شوند را تألیف کنند و با چاپ آن در مجله‌ای امتیاز لازم را کسب کنند و مشکل ارتقای خود را حل کنند. عده‌ای نیز اگر جرئت کرده‌اند حرف نویی بزنند، جرئت نمی‌کنند این حرف نو را در معرض بگذارند. حاضر نیستند در یک جمع نخبوی حضور پیدا کنند و نقدها را بشنوند و نگرانند که اگر نظریه آنها رد شود کسر شأن خواهد بود. بعضی دیگر نیز از آن طرف افتاده‌اند، به این معنا که نظر نو دارند، اما می‌گویند ما دیگران را قبول نداریم و دیگران حق ندارند راجع به ما داوری کنند و دون شأن خود می‌دانند که حرفشان نقد شود؛ ولو حتی مطمئن باشند که حرفشان آن‌قدر اساسی است که پذیرفته خواهد شد، ولی باز هم مایل نیستند در معرض نقد قرار گیرند. عده‌ای دیگر حرف نو دارند و حاضرند مدعای خود را در معرض نقد قرار بدهند، اما زیر بار نمی‌روند. گاه جلساتی تشکیل شده و چند ایراد بر یک نظریه وارد شده، همه‌ی ایرادها نیز برهانی، استدلالی و با دلایل مشخص است؛ اما زیر بار نرفته‌اند.
ما در این قلمرو با یک سلسله موانع روانی و روحی نیز روبه‌رو هستیم؛ ازجمله اینکه در محیط علمی نقد را نقد نمی‌دانیم، بلکه نفی و سلب معنی می‌کنیم؛ تصور می‌کنیم اگر فردی حرف ما را نقد کرد قصد دارد آن‌را از اساس رد کند؛ درحالی‌که نقد یک چیز و رد چیز دیگر است. نقد به این معناست که حرف شما درخور ارزیابی است حتی اگر ناقد از اساس مطلب و مدعا را قبول نداشته باشد؛ گاه نیز هدف از نقد این است که نقایص مدعا مشخص شود تا برطرف شود. گاه حتی از این هم فراتر است و نقد ارزیابی محض است؛ یعنی نقاط ضعف و قوت هر دو گفته می‌شود. چنین چیزی که اشکالی ندارد؛ اما جامعه‌ی نخبوی ما هنوز به لحاظ فرهنگی و روانی آمادگی ندارد که نقد را به مثابه یک ارزش و مقوله‌ی مثبت تلقی کند. گاهی نقد را حمل بر غرض‌ورزی می‌کنند؛ مثلاً می‌گویند ناقد من به فلان جریان تعلق دارد و مطلب را به‌گونه‌ای سیاسی می‌کنند.
موانعی از این دست در جامعه‌ی نخبوی ما وجود دارد؛ اما من تصور می‌کنم مشکل اساسی چیز دیگر است؛ مهم‌تر از تمام این موانع این نکته است که متأسفانه کشور ما به‌رغم ظرفیت عظیم و پیشینه‌ی تاریخی پرافتخاری که دارد و به‌رغم ترغیب و تشویق و حمایتی که از ناحیه‌ی مدیران کشور صورت می‌گیرد و حتی تا سطح رهبری نیز پیش می‌رود، مع‌الاسف این‌گونه نیست که اصحاب علم و ارباب معرفت و صاحب‌نظران حرف نوی درخور و فراوانی تولید کنند. ما هفتادهزار عضو هیئت علمی مشخص در مجموعه‌ی دستگاه‌های علمی دانشگاهی داریم؛ اگر از این هفتادهزار نفر حتی هفتاد نفر نظریه‌پرداز به‌معنای واقعی کلمه می‌بودند این کشور به نحو جهشی در حوزه‌ی تولید معرفت و تولید علم می‌توانست خود را به مرزهای معرفت جهانی برساند. تصور من این است که کمیت ما طی این دهه‌‌ها خوب افزایش یافته، کیفیت نیز در بعضی از حوزه‌ها، دانشگاه‌ها و موضوعات مطلوب بوده و همین میزان نیز سبب شده رشد علمی کشور چشم‌گیر شود و رتبه‌های جهانی خوبی را احراز کنیم؛ اما قابلیت ملی و ظرفیت اصلی ما و زمینه‌های موجود در مقام مدیریت کشوری بسیاربسیار بالاتر از این است و توقع ما از این ظروف و شرایط بسیار بیش از اینهاست. دانشگاهی که چندهزار عضو هیئت علمی دارد، اما طی چند سال چهار تا کرسی نظریه‌پردازی برگزار نکرده حتماً دچار یکی از این آفات است که وارد صحنه نمی‌شود.
اگر در این مقام باشم که آفات، آسیب‌ها، موانع و عوارضی را که پیش روی امر آزاداندیشی و کرسی‌های نظریه‌پردازی، نقد و مناظره هست شمارش کنم مثنوی هفتاد من خواهد شد؛ اما در عین حال تصور می‌کنم بیشتر این موانع را می‌توان به سهولت از پیش پا برداشت؛ منوط به اینکه اصحاب نظر همت کنند و مدیران جدیت کنند و در این کشور حمایت مادی و معنوی مناسبی از این فرایند صورت بپذیرد؛ در این صورت می‌توان مطمئن بود که اتفاقات تاریخ‌سازی رخ خواهد داد. اصولاً در همیشه‌ی تاریخ بشریت چنین بوده و امروز این مسئله پررنگ‌تر است که علم محور تکامل و پیشرفت یک جامعه و انسان و مبنای ساخت تمدن‌هاست. حال ما که در کار ساخت تمدن نویی هستیم بیش از هر امری باید به تولید علم و تکثیر نظریه‌ها اهتمام کنیم. باید همه‌ی‌ موانع از پیش راه برداشته شود و عوامل مورد نیاز تأمین شود.

* امتیازاتی که هیئت حمایت قائل می‌شود بیشتر دانشگاهی است و به‌نظر می‌رسد حوزه‌ها نیز در این زمینه باید فعال‌تر عمل کنند.

بله؛ درخصوص حوزه‌ها اولاً مصوبه‌ی دیگری هم داریم که در حوزه یک مرجع مستقلِ مخصوصی برای کرسی‌های حوزوی تأسیس شود و در عین حال بعضی از کرسی‌های زیرمجموعه‌ی هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی شمول دارد و مباحث و موضوعات حوزوی را هم در بر می‌گیرد و تعداد قابل توجهی از اساتیدی که عضو کرسی‌های هیئت هستند و در فرایند کرسی‌ها نقش‌آفرینند ‌‌و نیز به ارائه‌ی نظریه‌ی نو و نظر جدید پرداخته‌اند و دفاع موفق داشته‌اند، اساتید و فضلای حوزه هستند. علاوه بر این چون در حوزه فرایند و سازکاری برای نقد پیوسته‌ی آراء و ارائه‌ی مدام نظریات جدید به‌عنوان «اجتهاد» مطرح است و سطوحی از فعالیت علمی و آموزشی تحت عنوان درس خارج رایج است، خودبه‌خود کار نظریه‌پردازی، نقد و داوریِ ناظر به نظریه‌های جدید در حوزه با سازکار و در عرف خاص حوزوی اتفاق می‌افتد؛ به این معنا که در حوزه کسی که درس خارج می‌گوید درواقع در یک فرایند اجتهادی نظرات خود را ارائه می‌کند. لازمه‌ی این مطلب نیز آن است که هرآنچه در موضوعات مختلف ازجمله فقه و اصول در حوزه به‌عنوان درس خارج ارائه می‌شود عمده‌ی نظریه‌های درخور دیده و نقد شود تا از بین آنها یکی اختیار و به‌عنوان نظریه‌ی مختار مطرح شود، یا نظریه‌ی جدیدی جز آنچه که تاکنون دیگران گفته‌اند ارائه شود. این روند را ما در نظام دانشگاهی نداریم و خوب است که این فرایند دوره‌ی عالی اجتهادی با ادبیات دانشگاهی، در دانشگاه‌ها نیز دایر کنیم.
شاید ما نیازمند یک مقطع فرادکترا هستیم که در آن دانش‌پژوهان به شیوه‌ی اجتهادی تحصیل کنند و پژوهش‌محور و اجتهادی به سطحی از سطوح علمی برسند و ارتقای آنها به آن سطح مورد تأیید قرار گیرد. لهذا در حوزه‌ها سازکارهای سنتی مخصوصِ پذیرفته‌شده‌ای برای ارائه‌ی نظریه‌های جدید و نقد نظریه‌های موجود در اختیار داریم؛ بنابراین ممکن است حوزویان کمتر احساس نیاز کنند؛ اما در عین حال در حوزه‌‌ها نیز پاره‌ای از این موانع وجود دارد و گاهی بعضی موانع اخلاقی نیز پیش می‌آید؛ به این صورت که تصور می‌کنند اگر نظریه‌ی جدید خود را مطرح کنند یک نوع ریا و خلاف تواضع است. این‌دست موانع خاص نیز در حوزه‌ها وجود دارد. با این‌همه به‌طور نسبی اگر اساتید حوزه را با دانشگاه‌ها و دستگاه‌ها مقایسه کنیم برآورد من این است که تعداد کرسی‌هایی که با هویت حوزوی برگزار شده شاید بیشتر از دیگر کرسی‌ها باشد.

* به این ترتیب ان‌شاءالله در سال آینده می‌توانیم شاهد رضایت مقام معظم رهبری از برگزاری کرسی‌های علمی باشیم و پیشرفت محسوسی را کسب کنیم که قابل لمس باشد؟

اولاً موضوع آزاداندیشی، نظریه‌پردازی، نقد و نوآوری آن‌چنان وسیع، پراهمیت و خطیر است که هراندازه توسعه پیدا کند نباید به آن رضا داد؛ ثانیاً همت رهبر فرهیخته‌ی انقلاب اسلامی در قلمروی بحث‌های نظری و زیرساختی و تولید علم و تمدن‌سازی بسیار بلند است و به‌راحتی و به‌زودی نمی‌توان رضای ایشان را جلب کرد؛ لذا باید تلاش مضاعفی داشته باشیم تا بتوانیم خودمان را به افق توقع آن بزرگوار برسانیم. ثالثاً متاسفانه سطح این نوع فعالیت‌های علمی آن‌قدر نازل است که با این میزان فعالیت هیئت حمایت و دستگاه‌های دیگر نه‌تنها توقع ایشان برآورده نمی‌شود، بلکه توقع هیچ طبقه و طیف مشفق و دلسوزی که در سطوح مدیریتی و نخبگانی و علمی حضور دارند برآورده نخواهد شد.
تکلیف ما سنگین است و به مقتضای توقعات بجا از ناحیه‌ی رهبری معظم انقلاب، ملت بزرگوار، جامعه‌ی نخبوی، بنا بر توسعه و تعمیق فعالیت‌ها در این قلمرو وجود دارد و ما هم بنا را بر این گذاشته‌ایم که تکلیف خود را در حد مقدور ادا کنیم. همین‌جا از دوستانمان در وزارت علوم، وزارت بهداشت و درمان، فرهنگستان‌های علوم و دانشگاه‌های بزرگ درخواست می‌کنیم بیش از آنچه تاکنون همراهی و فعالیت کرده‌اند به صحنه بیایند که ما بتوانیم این توقع بحق ملی، دینی و تاریخی را اجابت کنیم. ما هم به‌عنوان یک دستگاه در خدمت همه هستیم و بدون هیچ قید و شرطی از همکاری‌ها و فعالیت‌ها استقبال می‌کنیم و دست همه را به گرمی می‌فشریم و همه‌ی ظرفیت خود را در این مسیر به‌کار می‌بریم. والسلام