فلسفههای مضاف
مقدمه
از تکون فلسفههای مضاف در جهان، به مثابه دانشهایی مستقل و منسجم، دیری نگذشته است، و دربارهی مسائل این دسته از معارف حِکمی، چندان که باید، کسی ـ بهویژه در ایران ـ سخن سخته و سنجیدهای نگفته است؛ حاق و حاشیـه، و حـدود و حـوالی این علوم، کماهی، شناخته و ساخته و پرداخته نشده است، هم از اینروست که دربارهی مسائلی چون تعریف، اقسام و تقسیمات، موضوع، مسائل، قلمرو، غایت و فائدت، روششناسی فلسفه، ساختار صوری، هویت معرفتی، هندسهی معرفتی، منــابع و مناشی، نسبت و مناسبات فلسفههای مضاف با علوم هموند و همگن، تفاوت آنها با دانشهای مضاف، و نیز جایگاه آنها در جغرافیای علوم اسلامی، و… ابهامهای بسیاری وجود دارد و همین ابهامها، موجب پارهای چالشها و لغزشها در میان پژوهندگان این حوزهی معرفتی خطیر گشته است.
از اینرو، رواست در فرصتی فراخور اهمیت این امر و تأمل و تحقیق کافی در زمینهی محورهای یادشده صورت بندد تا ضمن زدودهشدن ابهامات مزبور زمینهی لغزشهای علمی از میان برود.
به دلیل خلط خطاهای زیاد، این معارف ارجمند، حاجتمند نگاه و نگرشی از جنس خویشاند؛ و اگر چنین نگاهی ـ آنچنان که باید و شاید ـ صورت بندد، برآیند آن میتواند، بهعنوان «فلسفهی فلسفهی مضاف» سامان یابد.
مباحث فلسفههای مضاف
مباحث بسیاری میتواند و میباید دربارهی فلسفههای مضاف، بازکاویده و بازپژوهیده شود، مهمترین آنها، محورهای زیر است:
یک. تعریف:
فلسفهی مضاف را میتوان به دو شیوه تعریف کرد:
۱٫ به نحو تاریخی و تحقّقی و با توجه به مصادیق موجود و تلقی اصحاب این حوزهی معرفتی ـ آنسان که هستند ـ
۲٫ بهنحو منطقی و مطلوب و آنچنان که باید باشند.
به دلیل تطوراتی که در عینیت تاریخی علوم روی میدهد و تفاوتها و حتا تهافتهایی که در میان اصحاب نظر و اثرِ حوزههای معرفتی گوناگون وجود دارد، و نیز خلط و خطاهای فراوانی که در تبیین سرشت و صفات، و ذات و زوایای فلسفههای مضاف، میان مدعیان این حوزه رخ داده است، ارائهی تعبیری واحد و همهپسند در تعریف آن دشوار مینماید، ما در تعریف، شیوهی دوم را برمیگزینیم.
دو. امکان فلسفههای مضاف اسلامی:
آنچه باعث طرح پرسش از «امکان فلسفههای مضاف اسلامی» میگردد، دو نکته است:
۱٫ چالش دیرین اسلامیت فلسفه، (آیا فلسفه که خصلت ذاتی آن آزاداندیشی است میتواند مقید به چیزی و از جمله دین و ایدئولوژی خاص باشد؟)
۲٫ استعداد و استطاعت حکمت و علوم عقلی اسلامی برای بازتولید شاخههای مستقلی با عنوان فلسفههای مضاف.
سه. انواع:
حکمت (علیالاطلاق و البته با اندکی تسامح) براساس معیارها و حیثیات مختلف، به اقسام و انواع گوناگون تقسیم و طبقهبندی میشود، از جمله:
۱٫ از لحاظ تاریخی، به باستان، قدیم، قرون میانه، معاصر و جدید،
۲٫ با معیار جغرافیا، به شرقی، غربی، و نیز چینی، هندی، ایرانی، و آمریکایی، اروپایی، نیز به یونانی، ایتالیایی، آلمانی، فرانسوی، انگلسون و…
۳٫ از جهت گرایش، به دینی و الاهی، غیر دینی و سکولار، و نیز به اسلامی، مسیحی، یهودی، بودایی و…
۴٫ از نظر رهیافت و روش، به مشائی، اشراقی، رواقی، مزدوج، و نیز عقلگرا و تجربهگرا.
۵٫ از حیث معرفتشناختی، به یقینگرا، نسبیانگار، شکاک، و نیز رئالیستی، ایدآلیستی و…
۶٫ از جهت هستیشناختی و نظریهی مبنای شکلدهندهی دستگاه و ساختار، به اصالهالوجودی، و اصالهالماهوی.
۷٫ به لحاظ غایت یا کارکرد، به انتزاعی و عملگرا،
۸٫ به اعتبار ماهیت قلمرو تعلق آن، به حکمت نظری و اقسام ثلاثهی آن، و حکمت عملی و اقسام سهگانهاش، و حکمت صناعی [و هنرهای چندگانه].
۹٫ از حیث متعلق و موضوع، به ماوراءالطبیعه و طبیعی؛ یا به ما بعدالطبیعه و طبیعیات.
۱۰٫ با ملاک جامعیت و کلیت موضوع، و جزئیت و تخصصی بودن متعلق، به مطلق و مضاف.
چهار. موضوع و قلمرو:
موضوع فلسفهی مضاف، گاه علمها هستند، و گاه غیرعلمها؛ مراد ما از علم، ساینس (sience) یا فقط علوم حقیقی نیست، بلکه مراد هر آن مجموعهی مسائل و دانستنیهای دستگاهوارشده است.
پنج. مسائل فلسفههای مضاف:
فصول ساختار هر فلسفهی مضافی، تابع مسائل اساسی موضوع آن است؛ فلسفههای مضاف به علوم با فلسفههای مضاف به امور، از این حیث بیشترین تفاوت را، با همدیگر پیدا میکنند. در یک طبقهبندی کلی، مسائل قابل طرح (و مطرح شده) در فلسفههای مضاف را، میتوان به سه گروه دستهبندی کرد:
۱٫ مباحث و مسائل عام و مشترک میان انواع فلسفههای مضاف، مانند بحث از سرشت و صفات ذاتی مضافالیه.
۲٫ مباحث و مسائل مربوط به گروهی خاص از فلسفههای مضاف، مانند بررسی جایگاه «علم مضافالیه»، در شبکهی علوم مرتبط با آن، و مانند بحث از ماهیت گزارههای تشکیلدهندهی «علمهای مضافالیه» در فلسفههای مضاف به علوم، و مانند بحث از قانونمندی پدیدهها در فلسفههای مضاف به امور.
۳٫ مباحث و مسائل مختص و منحصر به برخی فلسفههای مضاف، مانند بحث از اطلاق و نسبیت احکام اخلاقی در فلسفهی اخلاق، و مانند بحث پیرامون وحی، ایمان و خلود نفس و … در فلسفهی دین.
شش. اهداف، فوائد و عوائد:
روش و رویکرد فرانگر عقلانی فلسفهی مضاف به علوم، هم ناراستیها و عیوب ساختاری، کژیها و نواقص روشگانی، نقائص و نارساییهای تبیینی، کاستیها و لغزشهای محتوایی، استطرادات و زوائد، ناتوانیها و ناکارآمدیها، و هرگونه تنگناها و تُنُکیهای علم متعلق را آشکار میسازد، و هم کمالات و کاراییها، ظرائف و ظرفیتها، عمق و وسعت، و استحکام و استواری آن را؛ و بدینسان پژوهشگر با دستیابی به توان مواجههی خودآگاه، نقادانه و کنشگرانه، میتواند بهبازنگری و تصحیح، بازسازی و تجدید، بازپیرایی و تنقیح، بازآرایی و تنسیق، بلکه فرآوری و تکمیل، و گاه نیز با چینش متفاوت و مجدد مباحث مضافالیه، به سامانبخشی و تأسیس دانشهایی جدید دست یازد و چنین دستآوردهایی، لاجرم منشأ توسعهی مرزهای معرفت میگردد.
فلسفههای مضاف به امور نیز، از رهگذر بازفهمی و ژرفشناسی متعلق، و تبیین و توجیه سرگذشت مضافالیه، تحلیل و تنقید سرشت و صفات آن، باعث بسط بصیرت و موجب توسعهی تواناییهای محقِّق گشته، امکان مواجههی خودآگانه و کنشگرانه با مسائل متعلق فلسفهی مضاف و همچنین استخدام آن در جهت نیّات و نیازهای آدمی را فراهم میآورد.
این دادهها و دستآوردها، آنگاه که پیشینی منظور شوند غایت و غرض فلسفههای مضاف به علوم و امور بشمار میروند، و آنگاه که پسینی و چون پیاورد پژوهش ملحوظ گردند فوائد و عوائد آنها قلمداد خواهند شد.
هفت. منابع فلسفههای مضاف اسلامی:
نخستین منبع برای تأسیس و توسعهی فلسفههای مضاف اسلامی، وحینامهی الاهی است؛ قرآن کتاب حکمت و معرفت است، مبانی و متافیزیک علوم و امور، به سهولت و سلاست از خلال آیات این کتاب حکیم قابل اجتهاد و اصطیاد است. نگاه کلان و کلی به هستی و هستومندها از رسالتهای اصلی دین است؛ طرح و شرح مبانی حکمت و معرفت، بخش بزرگی از تعالیم وحیانی را تشکیل میدهد.
دومین منبع، سنت معصوم است؛ قول و فعل معصومان به مثابه ثقل اصغر، عِدل ثقل اکبر است و بالطبع از ظرفیتهای مشابه آن برخوردار است.
سومین منبع، استنتاج و استخراج فلسفههای مضاف اسلامی، میراث مغتنم معرفتی، بازمانده از سلف در قلمرو وسیع علوم عقلی است. علاوه بر علوم عقلی، بسیاری از دانشهای نقلی و اعتباری و حتا ادبیات ـ به ویژه فارسی ـ غنی و قویم ما، میتواند چونان دفائن و معادنی پربار و سرشار، بازکاویده شده، گوهرهای گران مدفون و مکتوم در آنها شناخته و پرداخته، سوده و سفته شده، به صورت دانشهایی منسجم، نظم و نسقیافته بر سر بازار معرفت در معرض دید و درک جهانیان نهاده شود.
هشت. روش و رویکرد:
روش تحقیق را، ما به «شیوهی چینش و پردازش اطلاعات و ادلّهی در مقام گردآوری و داوری، برای رد رقیب یا اثبات ادعا»، اطلاق میکنیم، مانند روش تجربی حسی، روش عقلی حدسی، روش نقلی نصی؛ هر روشی از ساماندهی مجموعهای از قواعد و دلائل همسنخ و همصنف فراهم میگردد.
رویکرد تحقیق را، ما به «سمتگیری ناشی از قصد محقِق در مقام بحث و بیان» اطلاق میکنیم؛ رویکرد تحقیق به یکی از وجوه سهگانهی توصیف و گزارش، تحلیل و پردازش، توصیه و سفارش، رخ میکند؛ تنقید و قضاوت نیز جزئی از رویکرد تحلیل است.
روش فلسفههای مضاف به علوم و امور، عقلی حدسی است، گرچه همچون گونههای دیگر فلسفه، در فلسفههای مضاف نیز، در مقام گردآوری، گاه از شیوهی تجربی و استقرای تاریخی سود برده میشود.
رویکرد فلسفههای مضاف نیز، تحلیلی و تنقیدی است؛ هرچند محقّق فلسفهی مضاف برای بهینهسازی علم متعلق، در هاله و حاشیه و نه در حاق و هستهی مباحث، به توصیف و توصیه نیز میپردازد.
نه. نسبت و مناسبات فلسفههای مضاف با دانشهای مضافٌالیه:
فلسفههای مضاف به نحو مجموعی، با دانشهای مضافالیه به نحو مجموعی، نسبت و مناسباتی عام دارند، و هر فلسفهی مضافی با علم متعلق خود و احیاناً با دانشهایی خاص، نسبت و مناسباتی خاص دارد.
به اقتضای اینکه فلسفههای مضاف، دانشهایی پسینیاند، مواد خام خویش را از علمهای مضافالیه دریافت میکنند، و از آنجا که این دانشوارهها مطالعهگرهای فرانگرند، با استشهاد به شواهد فراچنگآمده از بازکاوی سرشت و سرگذشت متعلقهای خود، به داوری دربارهی آنها میپردازد، و از رهگذر نمایاندن کاستیها و کمالات و کارآییهای مضافالیه، به بسط و بازسازی و ارتقاء جایگاه آنها کمک میکنند.
اگر به عین عنایت، تاریخ علوم را بکاویم خواهیم دید که حتا آنگاه که هنوز فلسفههای مضاف به مثابه دانشوارههایی مستقل تکون نیافته بودند، علوم مختلف، ترمیم، تحول و تکامل و توسعهی خویش را وامدار نگرشهایی از جنس فلسفهی مضافی بودهاند.
ده. کاستگیها و بایستگیهای فلسفههای مضاف اسلامی:
گاه این دانشها، صورت بسطیافتهی رؤوس ثمانیهی علوم قلمداد میشوند! و گاه مسائل فلسفهی مضاف به «علوم» با فلسفهی مضاف به «امور» (کلان) خلط گشته گهگاه از پایگاه این دانشها ـ بهرغم آنکه شاخه یا لایهای از فلسفهاند ـ به صدور باید و نباید (تجویز)، و بیان رواییها و نارواییها (توصیه) پرداخته میشود! و گاه نیز مطالب و مباحث غیرفلسفی (مانند پیشینهکاوی تاریخی علمها)، جزو مباحث فلسفههای مضاف انگاشته میشود، و دیگر بار غافل از مشترک لفظی بودن کاربرد واژهی فلسفه در «فلسفهی مضاف» با کاربرد آن در ترکیبهای غیرمعرفتی ـ که کلمهی فلسفه به معانیی همچون «علت»، «دلیل»، «غایت» و … بهکار رفته است ـ پارهای از این ترکیبها در زمرهی فلسفههای مضاف پنداشته میشود.