محورهای هیجدهگانهی فلسفهی فرهنگ
۱٫ مبادی تصوریه؛
۲٫ مباحث فلسفهی فرهنگ؛
۳٫ وجود یا عدم وجود فرهنگ؛
۴٫ هستایی و نحوهی وجود فرهنگ؛
۵٫ معرفتشناسی فرهنگ؛
۶٫ چیستی فرهنگ؛
۷٫ چههایی فرهنگ؛
۸٫ غایت فرهنگ؛
۹٫ مناشی فرهنگ؛
۱۰٫ کارکردهای فرهنگ؛
۱۱٫ انواع فرهنگ،
۱۲٫ ضرورت فرهنگ؛
۱۳٫ شایستگی و ناشایستگی فرهنگ؛
۱۴٫ کمال و نقص فرهنگ؛
۱۵٫ جایگاه فرهنگ در مجموعهی سایر ابرارزشها یا در حوزهی علوم انسانی؛
۱۶٫ روش مطالعهی فرهنگ؛
۱۷٫ چیدمان هندسهی فرهنگ؛
۱۸٫ آیندهی فرهنگ و نگاه آیندهپژوهانه به فرهنگ.
تعریف فرهنگ، فلسفهی فرهنگ و فلسفهی علم فرهنگ از شمار مباحثی است که در محور نخست، یعنی مبادی تصوریه مطرح میشود، افزون بر این تعریف، بررسی دو مبحث مهندسی فرهنگی و مدیریت فرهنگ و بیان تفاوتهای آن نیز در ذیل این محور قرار میگیرد. همچنین تبیین ترکیبهایی همانند «مهندسی اجتماعی»، «مهندسی فرهنگی» و «مهندسی فرهنگ» از مباحث مهم محور نخست به شمار میآید.
خلط مباحث تاریخی با مباحث فلسفهی فرهنگ موضوعی است که ضرورت توجه به محور دوم را گوشزد میکند. در این محور، یعنی «مباحث فلسفهی فرهنگ»، دربارهی اینکه چه مباحثی را میتوان در فلسفهی فرهنگ مطرح کرد، بحث میشود. البته تعیین این مباحث باید با هدف دستیابی به یک ساختار انجام شود؛ برای این کار نیز به فرایندی منطقی نیاز است. به سخن دیگر باید مباحث فلسفهی فرهنگ را با منطق مشخصی تعیین کرد.
اهمیت شایان محور سوم نیز از آن روست که به باور عدهای در واقعیت مقولهای به نام «فرهنگ» وجود ندارد. آنها گاهی حتی این باور را به شرق و غرب هم توسعه میدهند و ادعا میکنند که غرب یا شرقی وجود ندارد. این عده در استدلال خود مغالطه میکنند و اظهار میکنند که وحدت، مساوق با وجود است و چون در غرب مکتبها و گرایشهای متفاوتی وجود دارد، وحدتی نیست که «وجود» هم باشد؛ یعنی به دلیل آنکه «وحدت» وجود ندارد، «وجود» هم نیست. با توجه به چنین ادعاهایی است که محور سوم یکی از مباحث ارزشمند فلسفی حوزهی فلسفهی فرهنگ به شمار میآید.
پس از آنکه وجود فرهنگ اثبات شد، آنچه ضرورت مییابد تعیین چگونگی این وجود است؛ یعنی آیا فرهنگ، وجودی اعتباری دارد یا حقیقی، یا ترکیبی از این دو.
در توضیح گونهی سوم از وجود (ترکیبی از وجود حقیقی و اعتباری) باید گفت که بعضی از اندیشمندان معتقدند نمیتوان علوم را به دو دستهی حقیقی و اعتباری تقسیم کرد و بعضی از آنها را کاملاً حقیقی خواند و بعضی دیگر را کاملاً اعتباری؛ زیرا در این میان علومی وجود دارند که هم دارای مباحث حقیقیاند و هم اعتباری و به دلیل همین دوگونگی مباحث، باید نوع سومی را برای چگونگی وجود علوم فرض کرد که ترکیبی از دو نوع گذشته است و حقیقی ـ اعتباری خوانده میشود. یکی از علومی که در این دسته قرار میگیرد علم «اصول» است. اینکه فرهنگ، وجودی اعتباری دارد یا حقیقی و یا ترکیبی، موضوعی است که در محور چهارم و در بحث از هستایی فرهنگ، دربارهی آن بحث میشود.
مسئلهی جهانیشدن امروز به طرح فرهنگ جهانی منجر شده است. در نظر معتقدان به امکان پیدایش فرهنگ جهانی، فرایند جهانیشدن در حال از بین بردن فرهنگهای متنوعِ موجود در جهان است به باور این عده، این فرایند جامعهی جهانی را به سمتی خواهد برد که تقابل فرهنگها جای خود را به یکیشدن فرهنگها و سربرآوردن یک فرهنگ واحد در کل جهان خواهد داد.
اما پرسشی که در برابر این باور مطرح میشود به امکان پیدایش چنین فرهنگ واحدی مربوط است؛ یعنی آیا واقعاً میشود یک فرهنگ واحد در کل جهان پدید آید؟ این پرسش و پاسخ به آن، که اهمیت آن در عرصهی فلسفهی فرهنگ کمتر از مباحث دیگر نیست، در محور یازدهم، یعنی «انواع فرهنگ» محل بحث و بررسی قرار میگیرد.
لینک کوتاه: https://rashad.ir/?p=1863