همایش همکاریهای آموزش و پرورش و حوزه
۲۳/۲/۸۹
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله و الصلوهًْ علی رسولالله و علی آله آل الله و لعن الدائم الی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاءالله.
در آستانه سوگواری حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س)، بنت نبوت و مادر امامت قرار داریم. بنده هم به نوبه خود این ایام و مناسبت را به حضور شما سروران ارجمند و اهل فضل و ارباب فرهنگ و فکر و معرفت، سوگوارانه تسلیت عرض میکنم.
عنوانی که بنا بوده ذیل آن تصدیع بدهم کاستگیها و بایستگیها در قلمرو اخلاق بود. این عنوان بسیار وسیع است و فراخور یک صحبت کوتاه و فشرده نیست. من شَما و نمایی از این عنوان را توضیح میدهم و آرزومندم که مجالی دست بدهد در حد فراخور و درخور این عنوان مهم، روزی وظیفهگذاری کنم.
دین دستگاهی است با دستکم چهار ضلع معرفتی، با سرشت و مختصات یک دستگاه معرفتی، یعنی منسجم و عناصر و اجزاء آن کاملاً در ارتباط با یکدیگر. بخشی از دین معطوف به بینش است، یعنی بینش و عقاید. بخش دیگر دانش و علمهاست، هر دوی این بخش گزارش از واقعمندهای محقق در هستی هستند ولی عقاید متعلَق ایماناند و گزارههای علمی بالاصاله متعلق ایمان نیست. بخش سوم به منش، ارزشها و اخلاق معطوف میشود، بخش چهارم به کنش، رفتار و حقوق و تکالیف مربوط است.
حکمت عملی و حکمت نظری دین در چارچوب این چهار بخش سامان مییابد و دین یعنی مجموعه این چهار بخش. از آن جهت که مجموعه این چهار حوزه معرفتی، هندسه دین را سامان میدهند، چون منسجم و مرتبط هستند و نظاموارهاند، تفکیک اینها از یکدیگر قطعاً تأثیر منفی و تأثیر سوء بر کارایی و کارکرد دین خواهد گذاشت و بسا در حد زیانبار شدن اِعمال دین، چونان داروی شفابخشی که چون معجون است و مرکب، اگر از ده جزء ترکیب یافته باشد، شفابخش است و مصرف آن درمانگر. گاه ممکن است یک جزء را کم کنیم و یا جزئی را با عنصر دیگری جایگزین کنیم، مجموع آن معجون زیانور و خسارتبار و دردزا بشود.
اگر به دستگاهوارگی هندسه معرفتی دین قائل باشیم، باید در تبعیضِ در حوزههای معرفتی دین چنین پیامدی را توقع ببریم. مجموعه قضایای تشکیلدهنده شاخه حکمت عملی دین که در قالب فقه و در صورت اخلاق سامان یافته است، به طور موازی معطوف به مواجهه جوارحی و جوانحی آدمی با قلمروها و عرصههای حیات و هستی و شئون بشر دستورهایی را دارند که اگر در پیوند با یکدیگر دیده شوند، خردهنظامهایی پدید میآید. به تعبیر دیگر ما دو کلاننظام داریم، کلاننظام حقوق ـ تکلیف و کلاننظام اخلاق.
حقوق و تکلیف که ما آن را با نام فقه میشناسیم، مجموعهای از آموزهها و دستورها و بایدها را تولید میکند و شامل مجموعهای از آموزههای الزامی و بایستی است، معطوف به رفتارهای آدمی در شئون و عرصههای مختلف، چه به صورت جوارحی و چه به شکل جوانحی است. در حوزه علم، در حوزه مدیریت، در حوزه اقتصاد، در حوزه سیاست، در مواجهه با محیط زیست و طبیعت و به تعبیر اسلامی آن، خلقت الهی، چون تعبیر طبیعت اگر نگوییم یک تعبیر الحادی است، دستکم یک تعبیر سکولار و بیطرف است نسبت به وجود خدا. در ادبیات دینی ما، ماسواالله مخلوق هستند و خلقت است و نه طبیعت. و در حوزه رفع مخاصمات و در حوزههای گوناگونی که به قلمروهای فراوانی تقسیم میشوند. مواجهه آدمیان با این قلمروها، چه به صورت جوارحی و چه به نحو جوانحی دارای احکام بایدی است که مجموعه آنها حقوق، تکلیف و فقه را تشکیل میدهند.
همه این صحنهها و حتی مواجهه با حقتعالی و مرابطه و ترابط دوسویه عبد و رب، چنانکه احکام حقوقی و تکلیفی دارد، احکام اخلاقی نیز دارد. شاید به صورت عام و خاص منوجه، ما نسبت به همه عرصهها یا حکم الزامی و فقهی داریم، یا حکم ارزشی و تهذیبی و تنزیهی داریم و یا هر دو را داریم و غالباً هر دو را داریم.
منزلت اخلاق در تعالیم دینی اسلامی، منزلت برین و بلندی است. شخصیت پیامبر ما یک شخصیت اخلاقی است، مجسمه اخلاق است و اخلاق عینی است. قرآن او را به این صفت ستوده است که «و انک لعلی خلق عظیم» بزرگترین صفتی که قرآن برای او قائل است، خلق خوب اوست و نرمخویی اوست که به نرمخویی در دلهای سخت نفوذ کرد. برخی فضلا و بزرگان اخلاق نبوی را در حد اعجاز تعبیر کردهاند، یعنی اعجاز اخلاقی نبوی. به لحاظ تعلیمی هم «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق». به لحاظ کیفی چنین است.
از حیث کمّی هم به اندازهای که احادیث و آیات احکامی داریم، آیات و احادیث اخلاقی داریم. شاید آیات اخلاقی به لحاظ کمّی بیش از آیاتالاحکام باشد. بیشک روایات اخلاقی و اخبار اخلاقی ما کم از اخبار فقهی ما نیست. ما به حق و به جا و به مثابه بستر اصلی تعلیم و تعلم در حوزه به امر فقه میپردازیم. این مایه که به فقه پرداختهایم باز هم کم است. من نمیخواهم عرض کنم چرا به فقه میپردازیم و یا حتی بسنده کنیم به حدی که اکنون به آن اشتغال داریم، چرا که فقه و اجتهاد جوهر دروس حوزوی و تحصیلات دینی است. در جامعه و در محیط دانشگاه به رشتههای گوناگون حقوق و رشتههای تکلیفی پرداختهایم و میپردازیم، به رشتههای گوناگون الزامی که پشت آن حقوق و قانون است، میپردازیم. رشتههای اقتصاد، سیاست، مدیریت و امثال این حوزهها. از لحاظ معرفتی، دانشگاههای ما دهها، بلکه صدها رشته و گرایش علمی در قلمرو حکمت عملی، در بخش الزام و غیرمرتبط با حوزه اخلاق پرداختهاند و میپردازند. رشتههای بسیار، دانشگاههای تخصصی فراوان، تحقیقات زیاد، طبعاً رسالههای فراوانی تولید میشود، همایشها و هماندیشیهای بسیار. در جامعه نیز در مقام اجراء ما دستگاههای عریض و طویل پشتوانه حقوق و قانون داریم. وزارتخانهها عمدتاً به امر اِعمال قانون مشغول هستند. پارلمان قانونگذاری و حقوقی داریم، برای حقوق و تکالیف و تعیین نظاموارههای حقوقی و تکلیفی در کشور ما یک پارلمان داریم در حد یکی از سه قوه تشکیلدهنده حکومت. سیصد تن وکلای مردم هستند، دستگاه وسیعی است و دامنه این مجموعه در سطح کشور بسیار گسترده است. هزینه سنگینی هم برای وضع و اعمال قانون صرف میشود از قبیل اطلاعرسانی، توجیه، ابلاغ، حضور مأمورین و ضابطین، جریمه کردن و زندان انجام میشود.
در حوزههای علمیه هم به حمد الله با حضور و وجود فقهای عظام در حوزه فقه کار میشود، هرچند نه به کفایت و در آن بخش هم خلأ و رخنه فراوان داریم. اما به هر حال دهها و صدها کرسی و حوزه درس سطوح عالی و خارج در حوزههای علمیه دائر است، دائرهًْالمعارفهای بسیاری چون جواهر ـ افزون بر چهل جلد ـ در دسترس است. دائرهًْالمعارف به معنی الکلمه که هر یک صفحه آن شرح چندین و چند صفحهای نیاز دارد. هر یک صفحه مشتمل بر دهها ارجاع است. و آثار مجموعهای و گستردهنگاشتهها و موسوعههای فقهی فراوان به رغم اینکه همچنان و هنوز خلاء هست. اکنون رشتههای تحصیلی تخصصی هم در حوزه رایج میشود و از جمله در حوزه فقه، فلسفه، کلام، شاخههای مختلف کلامی و گاه شاخههای فلسفه.
اما عرض من این است که سئوال کنم از متولیان امور، ما به اخلاق چه قدر پرداختهایم و میپردازیم؟ مگر نه این است که در یک معنا اخلاق همان حکمت عملی است؟ و همه حکمت عملی؟ مگر نه این است که اخلاق هموزن حقوق و تکلیف است؟ مگر نه این است که اخلاق نیز یک ضلع از هندسه معرفتی دین است؟ مگر نه این است که ما بیش از آن که از قانونشکنیها رنج ببریم از بیاخلاقیها آزردهایم؟ مگر صحنههای ناشایست و ناروا و نادرست و رنجآور، دردانگیز و روحگزا و اندوهآور در خیابانهای ما، در شهرهای ما و محیط مدنی ما آشکارا به چشم نمیخورد که یکسره ضد اخلاق است؟ مشکل کجاست؟ طی این سی سال شمار قوانینی را که پارلمان قانون ما و پارلمان حقوق ما وضع کرده است چقدر است؟ دستگاههای قانونگذار ما چه مایه عریض و طویل هستند که البته زائد نیستند، اما آیا جایی برای اخلاق که نظام اخلاقی اسلام را هم مضبوط و اجرایی کند و اعمال کند پیشبینی کردهایم؟ اگر سیصد نفر وکیل به عنوان وکلای پارلمان قانونگذار داریم، آیا نمیارزد که سی نفر و یک پارلمان اخلاق نیز داشته باشیم؟ آیا اخلاق جزئی از دین نیست؟ آیا فکر نمیکنیم که سرّ فساد و سر افسارگسیختگیها، سرّ پریشانیها و شرایط نامأنوس و غیرقابل دفاع و نامساعد و رنجآور کنونی جامعه ما به جهت تبعیض در دین است که ما یک رکن عظیمی از دین را که شخصیت پیامبر ما بدان شناخته است و او آمده است که علاوه بر اکمال دین، اتمام نعمت ـ که البته بخشی از دین اخلاق نیز هست ـ متمم مکارم اخلاق نیز باشد و این را فراموش کردهایم. در کنار کرسیهای درس بسیار ارزشمند حوزه که هریک نعمت الهی هستند و هر فقیه و هر جلسه فقهی از نعمات الهی است، یک کرسی درس اخلاق علمی، نظری، دقیق، عالمانه و مجتهدانه در حوزههای ما نباید باشد؟ اگر بود در حاشیه دروس به عنوان درس جنبی و هفتهای یک جلسه؟ و آیا همان هفتهای یک جلسه هم هست؟ در دانشگاهها چطور؟ ما در پیشگاه الهی باید عذر تقصیر عرضه کنیم. قاصر نیستیم، مقصریم. نظام مقصر است. دولت مقصر است، قوه قضائیه و قوه مقننه بسا مقصر باشد. اینکه عرض میکنم بسا از این جهت است که معتقدم ما در موازات حقوق میبایست به اخلاق میپرداختیم. اینها دستگاههایی هستند که برای آن رسالت و آن دسته از مأموریتها در مجموعه نظام پیشبینی شدهاند. نهادهای مرتبط با حوزه حقوق هستند. اما وجه اخلاق مغفول و متروک است، چنانکه در کنار عقاید به علم نپرداختهایم و گزارههای علمی مغفول است و ناچاریم اسیر علم سکولار باشیم. ناچاریم تهیدست باشیم و دست به سوی بیگانگان دراز کنیم. چون همانطور که به کلام پرداختیم ـ که البته همین نیز کم است ـ به عقاید که گزارههای قدسی متعلق ایمان هستند پرداختهایم، به گزارههای غیرقدسی که رأساً و بلاواسطه متعلق ایمان نیستند اما گزارههای واقعنما هستند، از واقعمندها، از هستمندها گزارش میکنند، نپرداختیم، لهذا علم اسلامی و علوم انسانی ـ اسلامی نداریم.
هرآنچه رهبر فرهمند و خردمند و فرهیخته و فرهنگور، دقیق، حساس، دیدبان روشنبین، دوربین، روشنضمیر فریاد میکنند به فرماندهای میمانند که در میانه میدان فرمان میدهد، به پیش، اما کسی نیست که ندا و فراخوان او را اجابت کند. اگر هم به تعبیر ایشان تجاوبی میشود یک تجاوب عمدتاً تبلیغاتی است.
بزرگی، در سطوح مسئولیتی بالا در زمانی که رهنمود اسلامی شدن دانشگاهها از ناحیه رهبری عزیز صادر شد به من مراجعه کرد، گفت کمک کنید این موضوع را دنبال کنیم. من به ایشان عرض کردم به سه شرط آری؛ یک: کسی راجع به اسلامی شدن دانشگاهها مصاحبه نکند. ما با مصاحبه سر این رهنمود را نبریم. دو: کسی همایش هم برگزار نکند. سه: به همان اندازه و به همان درازنای تاریخی که زمان طی شده تا علوم سکولار در این کشور جا باز کردهاند، به همان میزان حوصله کنید و سرمایهگذاری کنید، آنگاه دانشگاهها اسلامی میشود. اسلامی شدن دانشگاهها به مسجد و کاشی و تبلیغات نیست. مسلمان شدن غیر از اسلامی شدن است. آقا که نفرمودند دانشگاهیها را مسلمان کنید. دانشگاهیان مسلمان هستند، در همه تاریخ ایران و در همه نقاط جهان دانشگاهی و دانشجویی متدینتر از دانشگاهی و دانشجوی ایران امروز نیست. مسئله ما مسلمان کردن نیست، اسلامی شدن به این است که علم اسلامی شود. جلسهای تشکیل شد و برنامهای ترتیب داده شد. چند روز بعد دیدم آن بزرگوار با یک مجله دانشجویی دسته چهارم مصاحبه کرده که من خودم را کنار کشیدم.
چه باید بکنیم؟ باید جدی بگیریم. ما پارلمان اخلاق میخواهیم. ما مشکل اخلاق را با تصمیم و تدبیر باید رفع کنیم. اینهمه بخشنامه میکنیم، مأمور بالای سر کاسب میگذاریم که جزء به جزء فاکتور او را کنترل کنیم، دو نکته اخلاقی هم بگوییم، اخلاق کارگرتر است. اینهمه در نزاعها به داوری و قضاوت میپردازیم، در بعضی از عرصهها اخلاق بر قانون و بر حقوق مقدم است، یعنی اخلاق گرهگشاتر است و یا تواماً میتوان با احکام و اخلاق حل کرد. در نزاعهای خانوادگی یک شرکت نیست که سرنیزه و تازیانه بتوان نزاع بین زن و مرد را حل کرد، اما اخلاق اینجا گرهگشا است. در حوزه خانواده اخلاق مقدم بر حقوق است. به اخلاق تکیه کنیم تا حقوق.
در حوزه پژوهش خلاءها بسیار است. ما فاقد منطق استنباط اخلاق هستیم. منطق استنباط فقه را داریم و بسیار قوی، ژرف و بینظیر است. من به نقایص اصول آگاه هستم و کار وسیعی در این زمینه انجام دادهام و حاصل زحمات این طلبه کوچک بعد از یازده سال یک کتاب چهارصد صفحهای با عنوان منطق فهم دین شده است. عیوب و آفات را میدانم ولی به عظمت و عمق و شگرفی اصول هم آگاه هستم. اما ما اصول اخلاق نداریم، چنان که اصول عقاید هم نداریم، یعنی منطق استنباط عقاید هم نداریم و منطق استنباط علم هم نداریم.
در فلسفه اخلاق کار نکردهایم. هرآن چیزی که بخواهد ارتقاء پیدا کند و تصحیح شود نیازمند مطالعه فلسفی است، فلسفه مضاف به اخلاق، هم فلسفه مضاف به معرفت اخلاق یعنی فلسفه علم اخلاق و هم فلسفه مقوله اخلاق و این دو با هم فرق میکنند. ما دستگاه معرفتی ـ نظری اخلاقی خود را باید نوسازی کنیم و البته معارف فراوانی از سلف باقی مانده است. کما اینکه دستگاه عملی اخلاقی باید طراحی شود. کما اینکه در حوزه تاریخ اخلاق کار نکردهایم. ادوار تاریخ و مکاتب و منازل گسترده کاملاً متمایز از هم در طول تاریخ در قلمرو اخلاق و مسلمانان و شیعه تولید کردهایم، اینها باید بازشناسی شود.
مطالعات تطبیقی در حوزه اخلاق، اخلاق با اخلاق اسلامی و بلکه بگوییم شیعی، اهلبیتی، با دیگر نظامها و مکاتب اخلاقی به نحو تطبیقی و مقارنهای باید مورد مطالعه قرار گیرند.
مطالعات بینارشتهای، اخلاق و فقه، اخلاق و عرفان، اخلاق و تربیت، اخلاق و روانشناسی، اخلاق و کلام، اخلاق و هر حوزه معرفتی دیگر، اینها همه دستاورد خواهد داشت.
رشتههای اخلاق فراوانند، اخلاق هنجاری، اخلاقهای حرفهای گسترده. به دامنه و گستردگی همه مشاغل ما اخلاق حرفهای داریم.
دائرهًْالمعارفهای تخصصی اخلاق بنویسم. الان متهم هستیم به بیاخلاقی در جهان، درحالیکه دین ما دین اخلاق است و پیامبر ما مجسمه اخلاق است. ما مقصر هستیم که پیامبر ما اینقدر مظلوم است. پیامبر ما که مظهر اخلاق است امروز ما متهم باشیم و اینهمه علیه او و مکتب او توهین شود.
همه اینها نیازمند پژوهش و آموزش به موازات هم است. در حوزه ما باید دهها و گرایش اخلاقی آموزشی بشود و رشتههای تخصصی اخلاق ایجاد شود.
من از شما سئوال میکنم آیا سراغ دارید یک فیلسوف اخلاق که در فلسفه اخلاق از نگاه اسلام صاحب نظر باشد؟ مجتهدان اخلاقی فراوان داریم و همه مجتهدان ما اخلاقیاند، اما چند مجتهد اخلاق داریم؟ مجتهدان اخلاقی بسیار داریم و همه مجتهدان و فقیهان ما اخلاقیاند، شرط فقاهت و شرط حجیت فتوای آنها اخلاق است. مجتهد اخلاق، یعنی به همان وسعت و عمقی که در فقه کار شده یک نفر کار کند و بگویند ایشان مجتهد اخلاق است، کم سراغ داریم. در بعضی از رشتههای فرعی هیچ نداریم. درجه اجتهاد در فقه میدهیم، چه اشکالی دارد طلبهها را ترغیب کنیم درجه اجتهاد در اخلاق و عقاید، کلام و علم دینی نیز رایج شود.
ما تا از این نقاط شروع نکنیم مسئله اخلاق را در آموزش و پرورش نمیتوانیم حل کنیم. دوستان ما در فلسفه تربیت کار کردهاند، هرچند در جزئیات آن نیستم ولی اصل این اقدام، اقدام ارزشمندی است. باید از فلسفه اخلاق آغاز کرد، معنویت را باید بیشتر به اخلاق نسبت داد. عرفان میتواند گوهر دین حتی قلمداد شود، احیاناً به معنای صحیح آن اما عرض میکنم عرفان معرفت خواص است ما اصرار نکنیم توده مردم را به عرفان بکشانیم که لغزشگاه است. همه میدانند من مختصر ذوق عرفانی دارم، من مخالف عرفان نیستم، هم تدریس کردهام و هم نوشتهام و هم گفتهام، اما عرفان متعلق به خواص است، خواص میفهمند و میچشند و میکشند، به اخلاق بپردازیم و اینهمه بر عرفان برای توده مردم اصرار نورزیم. به همان اندازه که باید نخبگان و خبرگان و خواص به عرفان بپردازند عوام کمتر، اما به اخلاق بیشتر بپردازیم.