آسیب‌شناسی دین‌پژوهی معاصر


مقدمه

بحث هایی که امروزه در قالب های مختلف در حوزه و دانشگاه و در جامعه مطرح می شود عموماء بحث های فلسفی است که تحت عنوان فلسفه دین قابل جمع است. بحث هایی چون زبان دین، فهم دین، معرفت دین، قرائت پذیری دین، پلورالیزم یا کثرت گرایی دینی و حتی سکولاریزم از حیثی، جزء مباحث فلسفه دین به شمار می آیند.

کسانی که این مباحث را در قالب کتاب، مقاله، سخنرانی و کلاس طرح می کنند چه بسا همه آنها غرض منفی نداشته باشند و قصدشان این نباشد که به دین لطمه بخورد، اما تصور نمی کنند که طرح نادرست این مباحث چه آثار سویی در ایمان مردم و عقاید جوانان و استحکام دینانت خواهد داشت. مطمئناء در بین این افراد کسانی نیز هستند که این بحث ها را مغرضانه طرح می کنند. اگر چه این مباحث در دهه اخیر وارد ادبیات دین پژوهی ما گردیده اند اما بی پیشینه هم نمی باشند و برخی از آنها به صورت دیگری در منابع خود ما مطرح گردیده است و می توان از این منابع آن ها را استخراج نمود. به نظر می رسد طرح این مباحث در قالب امروزین آن و از زاویه و پایگاهی که امروزه مطرح می شود عمدتاء هدفی جز لطمه زدن به ایمان دینی را تعقیب نمی کند.

در برخی موارد خطا در فهم این مباحث نیز مشکل را مضاعف می کند. مثلاء در بحث قرائت پذیری دین و قرائات متعدد از دین حتی بعضی از افراد شناخته شده و صاحب رساله به دلیل عدم توجه به مبانی، دلایل و لوازم پذیرش قرائات مختلف از دین، به تأیید آن می پردازد. علت اصلی این است که برخی از آقایان تصور می کنند همانگونه که مجتهدین آراء متفاوتی مثلاء در فقه دارند، این همان قرائت پذیری است و توجه ندارند که این اصلا محل بحث نیست و متأسفانه چون معنای بحث را نمی دانند گاهی اظهارنظرهایی می کنند که ایجاد مشکل می کند. به عنوان نمونه ای دیگر، کسانی می گویند که ما اومانیزم اسلامی هم داریم. اسلام هم اومانیزم را تایید می کند و بالاترین اومانیزم را ما در اسلام داریم. این تعابیر را من حتی از بعضی مشاهیر شنیده ام، اما این افراد توجه ندارند که اومانیزم به معنای اعتنا و احترام به منزلت انسان نیست. اومانیزم معنای دیگری دارد و با خدا محوری جمع نمی شود. اومانیزم در واقع انسان مداری را برای حذف خدا و در مقابل خدا محوری مطرح می کند و ربطی به آیات قرآنی درباره مقام و منزلت انسان ندارد. در محضر یکی از مراجع از این گونه اظهارنظرها گله می کردم. گفتم وقتی ما به دانشگاه می رویم، دانشجو می گوید دیدید فلان آقا هم می گوید اسلام قرائت پذیر است. پس چرا شما اینقدر آن را نقد می کنید. وقتی موضوع را مطرح کردم دیدم آن بزرگوار می گوید؛ بله اسلام قرائت پذیر است اما هر کسی حق ندارد قرائت از اسلام داشته باشد. دیدم خود ایشان هم توجه ندارد که متأسفانه این خطاها در فهم پذیرفته شوند، لوازمی را با خود خواهند داشت که به تدریج دین را به حاشیه می راند. با این مقدمه ای که ذکر شد بحث آسیب شناسی دین پژوهی معاصررا آغاز خواهیم کرد.


حوزه های دین پژوهی

دین پژوهی به مثابه یک رشته به دو حوزه تقسیم می شود: مطالعه درباره دین و مطالعه در دین، مطالعه درباه دین یا مطالعه فرادینی، مطالعه دین از برون و و مطالعه در دین یا مطالعه درون دینی، مطالعه دین از درون است. هر گونه مطالعه درباره دین و در دین را می توانیم دین پژوهی قلمداد کنیم. در این صورت دین پژوهی شامل علوم بسیاری می شود که از جمله آنها می توان از فلسفه دین، کلام، جامعه شناسی دین، روان شناسی دین، پدیدارشناسی دین، مردم شناسی دین، تفسیر و مناهج التفسیر و اصول فقه نام برد. این علوم یا درباره دین مطالعه می کنند مانند فلسفه دین، جامعه شناسی دین و روان شناسی دین (البته دقیق تر این است که بگوییم جامعه شناسی دین و روان شناسی دین درباره دینداری مطالعه می کنند نه درباره دین) یا در دین مثل تفسیر، کلام و فقه. لذا بسیاری از علوم را می توانیم ذیل عنوان دین پژوهی نام ببریم.

جریان های دین پژوهی معاصر در ایران

در کشور ما هم اکنون سه جریان دین پژوهی وجود دارد:

۱- جریان دین پژوهی سنتی

۲- جریان دین پژوهی متجدد

۳- جریان دین پژوهی مجدد

جریان اول عمدتاء به مباحث درون دینی می پردازد و کمتر به مباحث برون دینی و مباحث جدید روی می آورند. با اینکه مباحثی چون فلسفه دین، جامعه شناسی دین و روان شناسی دین چندین سال پیش از غرب وارد کشور ما شده اما جریان سنتی کمتر به آنها پرداخته است. شاخصه اصلی جریان سنتی این است که این جریان نسبت به معارفی که از پیشینیان به ما رسیده به شدت متصلب است و در پی نوآوری، ابداع و نظریه پردازی نیست. جریان سنتی تصور می کند هیچ خدشه ای به معارف و ذخایری که از گذشتگان به ما رسیده است، وارد نیست و گرفتار نوعی تقطیع اجتهاد در حوزه دین پژوهی شده است. به هر حال اجتهاد فقط مختص فقه نیست بلکه یک متکلم صاحب نظر یا یک متفکر صاحب نظر در اخلاق باید در حوزه های مربوط به خود به اجتهاد بپردازد. اما جریان دین پژوهی متجدد، جریانی است که به شدت دلداده دستاوردهای علمی و فکری، فرامرزی است. از دیدگاه اینان آنچه از غرب فرا می رسد حق و حجت و دل پذیر است و از آن استقبال می کند.

خوشبختانه از آغاز دهه بیست با ظهور علامه طباطبایی جریانی در حوزه ها شکل گرفت که از آن به عنوان جریان مجدد نام می بریم. این جریان از یک طرف به ذخایر و معارفی که حاصل دسترنج متفکران، حکیمان، فقیهان، متکلمان و مفسران گذشته است اعتنا دارد و آنها را سرمایه می داند و از این حیث با جریان اول اشتراک دارد و از طرف دیگر به مباحث جدید و آرا و مکاتب تازه هم چشمی دارند. جریان مجدد ضمن مطالعه در مباحث جدید اگر حرف حقی در آن یافت، می پذیرد و از این حیث به جریان دوم نزدیک است. این جریان با جریان های سنتی و متجدد دو تفاوت دارد:

۱- هر دو جریان سنتی و متجدد، مقلدند و این مقلد نیست بلکه محقق است.

۲- این جریان نه نسبت به معارف پیشینیان متصلب است و نه دلباخته تفکرات مدرن است.

جریان مجدد فقط به یافت ها و داشته هایی که دیگران عرضه می کند اکتفا نمی کند، خود بنا دارد ابداع کند، نظریه پردازی و نوآوری نماید. علامه طباطبایی در فلسفه چنین کرد، هم فلسفه صدرایی را با نوشت کتاب بدایه و نهایه منقح کرد و هم با نوشتن کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم حرف های تازه و نو در فلسفه آورد به طوری که مکتب جدیدی در فلسفه به نام نوصدرایی پدید آمد. مرحوم استاد مطهری نیز در حوزه کلام چنین نقشی ایفا کرد. ایشان در مجموعه اصول جهان بینی اسلامی و کتاب عدل الهی حرف های جدیدی زده و سامان تازه ای به علم کلام داده است. کتاب جهان بینی آقای مطهری در واقع کتاب جدید است، همان مباحث و اصول عقاید آقای مطهری در واقع کتاب جدید است، همان مباحث و اصول عقاید را با ساختاری جدید و تازه و زاویه ای نو بحث می کند. بسیاری از مباحثی که امروزه مطرح است ایشان در حدود بیست و پنج سال قبل به آنها پرداخته است. اول کسی که در ایران تعبیر کلام جدید را به کار برده است مرحوم استاد مطهری است. البته باید توجه داشته باشید اصطلاح کلام جدید که در بعضی از آثار امروزه به کار می رود به معنای تعبیر شهید مطهری نیست. امروزه گاهی به نوعی کلام که متأثر از کلام پروتستانی است، اطلاق می کنند.

به هر حال هر یک از سه جریان فوق جایی ارزیابی و بررسی دارد. آسیب ها و آفاتی متوجه هر سه جریان می باشد. من در جای دیگری به نقد جریان سنتی تحت عنوان بایسته های کنونی دین پژوهیپرداخته ام اما در این جلسه می خواهم به ارزیابی و نقد جریان متجدد که به دنبال ارایه یک نوع دین پژوهی و الهیات پروتستان لیبرالی در ایران است، بپردازم.

ارزیابی و نقد جریان متجدد در حوزه دین پژوهی

جریان دین پژوهی متجدد، جریانی متأثر از پروتستانتیزم غربی و الهیات مدرن غربی یا الهیات بعد از رنساس است. پروتستانتیزم یعنی مذهب اعتراض یا اعتراض گرایی که توسط افرادی چون کاربین و لوتر پایه گذاری گردید. هم اکنون سه مذهب بزرگ در بین مسیحی ها رایج است. مذهب کاتولیک که قدیمی تر از دیگر مذاهب مسیحی است، مذهب ارتدوکس که کیشی سخت و متعصب است و مذهب سوم پروتستانتیزم که جدید است و در مقابل دو مذهب دیگر ظهور کرده است. اولین مباحثی که از طرف پایه گذارن پروتستانتیزم مطرح گردید همین مباحث قرائت پذیری دین و ارائه قرائت جدید از مسیحیت و انجیل بود، یعنی همان مباحثی که هم اکنون در ایران در غالب اصلاحات و ادبیات اسلامی توسط جریان متجدد ارائه می شود.

اولین آفتی که متوجه این جریان است، روی آوردن این جریان به یک موج ترجمه آن هم از نوع غیر آشکار و ناصحیح است. واحد ترجمه گاهی واژه ها هستند و واژه ها ترجمه می شوند که اصطلاحاء به آن ترجمه تحت الفظی می گوییم. گاهی واحد ترجمه پاراگراف است که به آن ترجمه آزاد می گوییم و گاهی واحد ترجمه کتاب است که یک کتاب را به طور کامل برمی گردانند. در هر کدام از این موارد نام نویسنده، منبع و مأخذ آن مشخص است اما اخیراء چیز جدیدی باب شده و آن این است که واحد ترجمه یک مکتب است، یک مذهب است، یک گرایش است بی آنکه به کتب مشخص، کاتبین مشخص و یا مؤلفین مشخص اشاره بشود. در نتیجه امروز مسائلی در کشور ما مطرح می شود که مسأله ما نیست. مسأله تعارض عقل و دین مسأله مسیحی ها است. در اسلام که عقل یکی از منابع دینی است، مسأله تعارض علم و دین وجود ندارد. مبحث قرائت پذیر بودن متون دینی، مسأله کتب مندرس و تحریف شده و پریشان غربی هاست. متون دینی آنها به گونه ای است که قرائت پذیر است. متن مبهم است، تحریف شده و دست خورده است. این تحریفات باعث بوجود آمدن مسأله تعارض عقل و دین گشته است، لذا به ناچار برای حل معضل تعارض علم و دین باید توجیهاتی بیابند که این تعارض را حل نماید. یکی از راه حل های این تعارض، ارائه قرائت های جدید از دین است. همچنین سکولاریزم برای مسیحیت یک مطلب کاملاء طبیعی است. آن مذهبی که می گوید اگر به گونه راست تو سیلی نواختند، گونه چپ را آماده کن و آن را بپذیر، آن مذهبی که می گوید اگر کسی اشتیاق به بهشت دارد غذا خوردن با سگ هم برای او زیاد است و آن مذهبی که تارک دنیا و دنیاگریز است، اصالتاء سکولار و خواهان جدایی دین از سیاست است. آن مذهبی که رسالت دین را تنظیم روابط مشخص انسان با خدا می داند و کاری به مسایل اجتماعی و سیاسی ندارد، ذاتاء سکولار است. اما مذهبی که هفتاد و دو باب فقه اش به جز دو سه باب که مربوط به عبادات است، مملو از مسایل سیاسی و اجتماعی است، نمی تواند سکولار باشد. پس سکولاریزم هم مسأله ما نیست. مسأله پلورالیزم هم به همین صورت است. جنگ های دینی و مذهبی که در غرب راه افتاد باعث شد تا دنیای غرب به ناچار به ایده پلورالیزم تن در دهد. به همین ترتیب مباحث بسیاری از این دسته هستند که مسأله ما نیستند. مسائلی هستند که برای جامعه دیگری و در فرهنگی دیگر، به طور طبیعی و غیر طبیعی متولد شده و رشد نموده اند و جا باز کرده اند و چه بسا برای خود آنها تبیین هم نشده باشد. به هر حال آراء و افکاری از آن سوی مرز در غالب ترجمه مستقیم و غیر مستقیم، مشخص و غیر مشخص در کشور ما عرضه می شود، که مشکل آفرین بوده است.

آسیب دیگری که جریان دین پژوهی متجدد گرفتار آن است، خلط مباحث و خلط بین دانش ها است. فردی قریب بیست سال از موضع یک متکلم و به نام یک متعلم در کشور مقاله می نویسد اما مقالاتی که متکلمانه و متعلمانه نیست. مقالاتی که کلامی نیست بلکه مربوط به حوزه فلسفه دین می شود ولی با سیمایی متکلمانه و متعلمانه ارائه می گردند. مباحثی مثل قرائت پذیری دین، معرف دین و کثرت گرایی دینی که جزء فلسفه دین است.

کلام دانشی است درون دینی و ملتزم به دین و رسالتش دفاع از دین است و نسبت به حقانیت دین دغدغه دارد و در این تردیدی نیست. اما فلسفه دین، دانشی است برون دینی و غایتش دفاع از دین نیست. یک فیلسوف دین بدون دغدغه درباره حقانیت دین، با دین مواجه می شود و به دین به عنوان یک معرفت درجه دو نگاه می کند و همانگونه که مثلاء به مطالعه جامعه می پردازد دین را مورد مطالعه قرار می دهد. بنیان گذاران فلسفه دین نوعاء ملحدان بوده اند، چرا که مسائل فلسفه دین مسائلی است که بیشتر ملحدان با آن مواجه می شدند و به همین دلیل نتایج مباحث آنها غالباء به نقص دین و نقد دین منجر می شد. حال این که کسی به عنوان یک متکلم از موضع یک فیلسوف دین سخن بگوید، خطاست. یک متلکم نمی تواند به طرح مباحثی بپردازد که منجر به رد دین یا عقاید مسلم دین و ضروریات دینی شود. نمی توان ژست یک متکلم را به خود گرفت و فیلسوفانه با دین برخورد کرد. بنابراین باید مراقب خلط بین مباحث و دانش ها باشیم.

آفت دیگری که قابل طرح است این است که در این سال ها مباحثی در جامعه مطرح می شود که سعی دارد دین را از کارایی و کارآمدی بیاندازد و به نظر می رسد در بسیاری از موارد عمدی باشد. حمله ها و هجمه ها متوجه زوایایی از حرکت دین است که در مقام عمل می تواند کارآمد باشد و سعی بر این است که دین به حاشیه رانده شود. به همین دلیل فقه بیشتر مورد حمله قرار گرفته است. درباره علل طرح این نوع مباحث نمی خواهم صحبت کنم اما آن چیزی که روشن است این است که علم فقه عاملی اساسی در درانداختن طرحی نو در حیات اجتماعی مردم ما بوده است و پیوندی اساسی با حکومت ما دارد لذا طرح این مباحث می تواند جنبه سیاسی هم داشته باشد.

می گویند که فقه خشونت آفرین است و دین را در قالب صعب، سخت و خشونت بار ارائه می کند و آن را مقابل عرفان قرار می دهند. حال آیا این فقه این گونه است؟! من نمی خواهم به طور عام قضاوت کنم اما می توان گفت نقشی که فقه در سهل کردن دین و راحت کردن انجام امور دینی برای مردم دارد، هیچ دانش و شیوه دیگری ندارد. اصلاء یکی از انتقاداتی که به فقها مطرح می شود این است که شما چرا اینقدر سعی می کنید مسائل را آسان کنید. مثلاء در بحث ربا بعضی از فقها مطرح کرده اند که اگر یک چوب کبریت را بگذارند روی پول، مشکل ربا حل می شود. البته ممکن است ما در یک فتوایی اشکال بگیریم اما غرض این است که فقیه در صدد سهل کردن مسائل است. این در حالی است که برخی از عرفا بر سر کوچکترین مسائل همدیگر را تا مرز الحاد هم تکفیر می کنند.

در برخی موارد یک نوع عمد و اشتیاقی دیده می شود که سعی دارد نشان دهد آراء فقها متکثر است و نوعی تحیر پراکنی، حیرت افکنی و شبهه پراکنی در اینگونه مسائل مشاهده می گردد. در یک جلسه درس خارج در مقام بحث علمی استاد ممکن است جهت باز شدن ذهن طلبه، شقوق و شعب مختلف یک مسأله را بیان کند، این فرق می کند با اینکه کسی بیاید در جامعه و بگوید از این مسائل دینی ده نوع است، از آن مسأله دیگر بیست نوع و از آن یکی هم پنج نوع نتیجه این کار چه خواهد بود؟! آیا جز این است که ایمان مردم ویران شود. شما وقتی بگویید مثلاء در مورد حکومت دینی ده نوع نظریه داریم، آن وقت جوان در دانشگاه از ما می پرسد کدامیک از اینها حکومت دینی است؟ چه بسا همه اینها نادرست باشد و هیچکدام از آنها عملی نباشد. متأسفانه این باب شده که تعدادی از آراء مشکله را پیدا می کنند و به عنوان حرف تازه مطرح می نمایند و عجیب اینکه در مقام عمل و در مقام بحث جدی پای اینگونه ادعاها نمی ایستد.

روزنامه ای کردن مسائل یکی دیگر از آفت های است که دامنگیر این مباحث شده است. در یک محفل علمی اشکالی ندارد که کسی حتی در مسلمات دینی هم تردید نماید و نباید مانند اهل سنت بگوییم اجتهاد فقط برای مسائلی است که گذشتگان در مورد آنها بحث نکرده اند. شیعه در همه مباحث کلامی، فقهی و فکری باب اجتهاد را مفتوح می داند و اصلاء چنین بحث هایی لازم است اما اینکه این مباحث به روزنامه ها کشیده شود محل بحث است. این کار مثل این می ماند که انواع و اقسام داروها را بریزید وسط خیابان و به مردم بگویید هر کدام را که دلتان می خواهد بردارید و بخورید. متأسفانه برخی مسائل به صورت خام و بدون اینکه فکر و تأملی در مورد آنها صورت گرفته باشد در داخل روزنامه ها منتشر می شود و در دسترس افراد غیر متخصص قرار می گیرد.

این موارد مجموعه ای از مهمترین آفت هایی بود که جریان دین پژوهی متجدد گرفتار آن است. البته موارد دیگری هم هست که به دلیل کمی وقت از آنها صرف نظر می کنم. اما دین پژوهی نوع اول یا دین پژوهی سنتی هم بسیار محل بحث است و دین پژوهی نوع سوم نیز در معرض مخاطرات زیادی قرار دارد. نظام دینی ما باید در جهت تقویت جریان دین پژوهی مستقل مجدد سرمایه گذاری اساسی انجام دهد تا این رکود و سکون که صدها سال دامنگیر حوزه های ما شده است از بین برود. ما تقریباء بعد از صدرالمتألهین کمتر حرف تازه ای زده ایم در حالی که غرب در این مدت که مصادف با دوره رنسانس است فعالیت ها و تلاش های بسیاری انجام داده است و مکاتب فلسفی مختلفی ظهور کرده است. مباحث فلسفی و کلامی ما متعلق به صدها سال پیش است. باید امروز در این زمینه ها و مخصوصاء در مباحث فقهی سرمایه گذاری لازم انجام شود. حکومت ما بر اساس فقه اداره می شود اما اگر بخواهیم از کتاب های فقهی که در این سال ها نوشته شده اند نام ببریم انگشت شمار است که هیچکدام از آنها هم کار اساسی نیست. امروز در زمینه مسائل هنری بحث های زیادی وجود دارد و مردم با این مسائل بسیار درگیر هستند و فقهاء ما به این مسائل کمتر توجه دارند. مسائل بسیاری هم برای هنرمندان، هم برای کارگردانان و بازیگران، هم برای مردم و برنامه ریزان مبهم است که فقهاء باید در این زمینه ها کار بکنند. مسائل زیادی در حوزه های مختلف وجود دارد که محل بحث و نقد است و نیازمند پاسخگویی است. به هر حال باید در این زمینه مباحث فلسفی، کلامی و فقهی سرمایه گذاری لازم انجام گیرد و تلاش شود تا کاستی ها و کمبودها جبران شود.

دیدگاهتان را بنویسید