با توجه به رویکرد «متنمحور» در نظام آموزشی حوزه، آیا چنین روشی میتواند محققپرور باشد؟
درباره اینکه آیا شیوههای آموزشی حوزه، طلبهها را محقق بار میآورد یا نه، باید بگویم این تصور که روش آموزشی دانشگاه، پژوهشمحور و پرورندهتر است، تلقی درستی نیست. چون حوزه، طول تحصیل را به دو مقطع کلان آموزش و پژوهش تقسیم کرده است. در مقطح سطوح که تحصیل، متنمحور است، بنا بر پژوهش نیست؛ زیرا علم کافی فراچنگ طلبه نیست. این دوره، دوره آموزشی است، نه پژوهشی و اقتضائات خود را دارد. این مقطع شبیه همه نظامهای آموزشی است که دوره کلاسی و دوره نظری دارند و آموزش میدهند و بعد فراگیران وارد دوره عملی میشوند و تجربه میکنند. ما در حوزه، دوره مقدمات و سطح را دوره آموزش محض قلمداد میکنیم. نمیگویم این فرآیند، بیعیب و نقص است و عرض نمیکنم که سنتهای بسیار پویا و کارآمدی که در حوزهها بوده و در همین مقاطع هم روح تحقیق و پژوهش و تفحص و جستجوگری و پرسشگری را در طلبهها احیا و تقویت میکرده، مغفول نمانده، اما در واقع، وظیفه و رسالت این مقطع تحصیلی در حوزه بیشتر، آموزش است. این مقطع تحصیلی را باید با دورههایی از تحصیل دانشگاهی مقایسه کنیم که در آنها آموزش غلبه دارد. سپس بگوییم که آیا آموزش حوزوی بهتر است یا دانشگاهی؟ درست است که شیوههای دانشگاهی امتیازاتی دارد و کاستیهایی در شیوههای رایج کنونی حوزه در مرحله آموزش و پژوهش وجود دارد، اما محسناتی نیز در همین دورههای آموزشی متنمحور در حوزه وجود دارد که نباید از نظر دور بمانند. به نظر من، به دلایلی، آموزش حوزوی با وجود برخی اشکالات مهم، موفقتر است
مقطع آموزشی پس از سطح، یعنی دورهی دروس خارج، دورهای کاملاً اجتهادی و پژوهشمحور است. اصولاً بناست که استاد، یافتههای خود را عرضه کند و گاه در موضع نقد قرار بدهد و دانشپژوهان مستشکل با طرح پرسش و اشکال، آنها را نقد کنند تا علم و نظریه تولید شود و طلبهها و دانشپژوهان، محقق بار بیایند. به نظر من، حوزه در این کار، موفق است.
نظرتان در مورد وضعیت آموزش روش تحقیق در حوزه چیست؟
نکتهی ناصوابی که بسیار شایع است، اما بهکلی غلط است، این است که «در دانشگاه، روش تحقیق به دانشجویان آموخته میشود و دانشگاهیان روش بلدند، اما در حوزه چنین نیست و حوزویان اینگونه نیستند.»؛ حق این است که در دانشگاه، در مجموع مقاطع تحصیلی، تنها چند واحد محدود روش تحقیق ارائه میشود، ولی در حوزه از سال اول آموزش، منطق که روش تفکر و تحقیق است، آغاز میشود و در طی ادوار تحصیلی، چند دوره منطق که از آسان و اجمال به سخت و تفصیل پیش میرود، آموخته میشود. علاوه بر این، از سال چهارم نیز علم اصول که دانش شیوه فهم و منطق تحقیق شریعت است، آغاز میشود و پیوسته و همیشه حتی تا حد مرجعیت و در دورهی مرجعیت نیز ادامه دارد. در دوره طولانی تدرس و تدریس خارج، در کنار فقه، اصول نیز همواره برای دانشطلبان ارائه میشود. پس در حوزه، بیش و بلکه در حدی غیرقابل قیاس با دانشگاه، روش تحقیق آموخته میشود و اصولاً غلبه در تحصیلات حوزه با روش تحقیق است، البته باید اذعان کرد در حوزه وجه کاربردی آموزش پژوهش به شدت ضعیف است و این آفت بسیار مهلک، فرصتسوز و موفقیتکش است.
در هر صورت، خود تحقیق و پژوهش به زمان دوری نسبت به شروع تحصیل موکول میشود.
اشکال اساسی در حوزه این است که سنتهای علمی، آموزشی، پژوهشی و پرورشی آزموده، اصیل، کارآمد و کامیاب را ناقص اجرا میکنیم. من بهشدت معتقدم مجموعه سننی که در عرصههای مختلف آموزش، پژوهش، پرورش، معیشت و مدیریت در تاریخ حوزه تجربه شده است، اگر خوب شناخته شوند و به مثابه یک دستگاه دیده شوند و چونان یک دستگاه علمی اجرا شوند، جواب میدهند. اینکه ما میبینیم نقایصی وجود دارد، به این دلیل است که سامانها و دستگاهوارههای تجربهشده را که از مجموعهای از سنن آزموده تشکیل شده است، ناقص اجرا میکنیم. مثلاً روش متنمحوری این نیست که استاد متنی را مشخص کند و شاگرد آن متن را تهیه کند و استاد صبح بیاید متن را ترجمه کند و توضیح دهد و شاگرد هم این متن را حفظ کند. این روش، روش حوزوی نیست. روش حوزوی این است که:
۱٫ استاد متن را مشخص میکند و شاگرد پیش از اینکه به جلسه درس بیاید، پیشمطالعه میکند. در پیشمطالعه، هم متن را باید ببیند و هم حواشی، شروح و تعلیقات آن را. البته نه شروح و تعالیق فارسی، بلکه باید به همان ادبیات و زبانی که متن اصلی نوشته شده است، کتب جانبی را مطالعه کند. ترجمههای فارسی آفت علماند. شروح فارسی برای طلبهها بسیار زیانآور است. ذهن طلبه را تنبل، سطحی، آساناندیش و آسانگیر بار میآورد، و جرئت علمی را از طلبه میگیرد و فرصت تجربهی جدید را از محصل سلب میکند. همچنین طلبه را از لذت کار توأم با مشقت و تعب که جوهر کار علمی است، محروم میکند.
۲٫ در جلسه درس، دوبار درس تکرار میشود. یک بار استاد درس را از خارج متن بیان و القا میکند و بار دوم، مطالب را با متن تطبیق میکند.
۳٫ بعد از درس، طلبه موظف است متن را با حوصله بخواند و حواشی و تعلیقهها و شروح را دوباره با دقت ببیند.
۴٫ بعد نوبت مباحثه است که بهتر است با مُقرر باصلاحیتی که یک سر و گردن از دیگر اعضا برتر است، مباحثه شود.
۵٫ اگر اشکال و ابهامی از درس قبلی برای شاگرد باقی مانده است، پیش از آغاز درس بعدی با استاد مطرح کند.
این مجموعه مراحل و فرآیند روش آموزشی حوزه در ادوار سطوح است. در واقع، روش آموزشی در مقطع سطوح، در حوزه یک دستگاه است که متنمحوری، گرانیگاه و نقطهی کانون این دستگاه تدریسی است، اما ما آن را ناقص اجرا میکنیم. و بعد هم میگوییم که جواب نمیدهد و به متنمحوری حمله میکنیم. ما این دستگاه را گرفتیم و به شیر بییال و دم و اشکم تبدیل کردهایم. بعد میگوییم چرا این شیر مهابت و ابهت ندارد؟
البته اکنون مجال این نیست تا فرآیندی را که اشاره کردم، شرح دهم و گرنه هریک برای خود، تفصیل و تشریفاتی دارد. مثلاً مباحثه، خود، یک فن است که چگونه آغاز کنیم، چگونه تمام کنیم، حلقه مباحثه چند نفر باشند، چگونه تقسیم کار کنیم و ارائه درس چگونه بچرخد و القای درس چگونه باشد. (خود این القای درس بسیار فایده دارد. همین امر سبب میشود که اگر محصلی، واقعاً خوب مباحثه کرده باشد و فرایند آموزش و تلمذ را طی کرده باشد، این حق و توان را داشته باشد که در سال بعد درس سال قبل را تدریس کند). متأسفانه اینها رعایت نمیشود. فکر میکنم متنمحوری در این مقطع تحصیلی با توجه به مجموع ویژگیها و البته به شرط رفع عیوب و با رعایت مجموعه عناصر مرتبط و متعلق به این شیوه، بهترین روش آموزشی است. منتها این شیوهها را دقیق و آنطور که در تاریخ تجربه شده است، اعمال نمیکنیم و چون ناقص اجرا میکنیم، جواب نمیگیریم یا نتیجهی عکس میگیریم.
امروز، شیوههای تلفیقی و به تعبیر دقیقتر، التقاطی یا اجرای ناقص سنتهای آموزشی حوزوی، زیانبار شده است. من تضمین میکنم اگر گروهی با شیوهی صحیح و دقیق سنتهای علمی حوزه فقط ادوار سطوح را طی کند، قریب الإجتهاد شود. در این امر ذرهای تردید ندارم.
به نظر شما برای احیای سنتهای علمی حوزه چه باید کرد؟
باید جمعی پرحوصله، پرانگیزه، باظرفیت و باذکاوت، در قالب یک طرح کلان علمی و فنی، مجموعه سنتهای آموزشی، پژوهشی، پرورشی، زیستی، منشی و مدیریتی حوزه را کاوش و کشف کرده و به آنها انتظام بخشد. سپس با تنقیح و بازپیراست و روزآمدسازی، آنها را به نسخهی شفابخشی برای نظام آموزشی حوزه و دانشگاه تبدیل و آماده اجرا کند. بسیاری از این سنتها مجهول است. برخی از آنها متروک شده و کاملاً مغفول است. بخشی از آن به صورت ناقص اجرا میشود. اگر میتوانستیم آنها را به صورت نظاممند دربیاوریم و مبنا و منطق هرکدام را نشان دهیم، کار بزرگی کرده بودیم. در این صورت، نظام آموزشی کشور و محیط علمی ما از بحران و بیهویتی کنونی خارج میشد و تجربهی گرانبهایی را در اختیار بشریت قرار میدادیم.
امروز همانطور که تجارب روششناختی و دیدگاههای معرفتشناختی غربی به سوی ما میآید، اگر بتوانیم این طرح را اجرا کنیم و این سنتها را کشف کنیم و به زبانهای مختلف ترجمه کنیم، جهان از آن استقبال شایانی میکند. این سنتها، زیبا و کارآمد هستند، ولی ناشناخته، مغفولاند. اگر بتوانیم این کار را انجام بدهیم، به سرمایه عظیمی دست مییابیم و این تجربه فخیم و بلکه مقدس را در اختیار اقوام و اقالیم دیگر مینهیم. آنوقت میشود گفت که حوزه را متحول و احیا کردهایم. آنوقت دیگر محتاج دانشگاه نیستیم. الآن متأسفانه به شدت داریم دانشگاهزده میشویم.
من بارها گفتهام خطری مهمتر از سنتزدگی که حوزه را تهدید میکند، آفت دانشگاهشدگی حوزه و دانشگاهینما شدن حوزویان است. این خطر، هستی و هویت حوزه را تهدید میکند. راه چارهی آن نیز این است که به هویت و پیشینهی تاریخ خودمان برگردیم و تجارب را شناسایی و کاملاً سامانمند، تبیین و اجرا کنیم.