خلاصه:
وضعیت علوم انسانی در ایران، تئوری پردازی در این عرصه و آسیب شناسی آن، مباحثی بودند که در گفت گو با حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر رشاد، رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح کردیم.
* نقطه آغاز در نظریه پردازی علوم انسانی و بومی سازی آن کجاست؟ در حالی که اکنون به نظر میرسد علوم انسانی ما به شدت متأثر از ارزشها و گفتمانهای غربی است. راه برونرفت از چنین فضایی چیست؟
با توجه به معیار تمایز علوم بسته به تعریفی که ما از انسان ارائه میکنیم علوم انسانی ما متفاوت خواهد شد. یک نوع علوم انسانی تابع مکتبی است که در آن انسان را خلیفهالله میداند و هویت خلیفهًْاللهی او را مبتنی بر ماهیت عبداللهی او میپندارد و انسان را پیوسته بر حق، و کانون هستی و وحی و دارای فطرت الهی، خیرخواه، عدالتجوی، پاک سرشت و مسالمتجو معرفی میکند و دیگر علوم انسانیای است که انسان را گرگ انسان میپندارند، و او را دارای سرشتی غیر الهی میانگارد. که این دو تفاوت جوهری خواهند داشت. علوم انسانی اسلامی و بومی ما از نوع نخست است.
بنابراین نقطه آغاز در علوم انسانی، انسانشناسی و ارائه تعریفی از انسان است. به تعبیر وسیعتر نقطه آغاز، طراحی «فلسفه علوم انسانی» است. ما براساس مبانی و معارف دینی خود باید نظریههایی مستقل از علوم انسانی غرب ارائه کنیم. گفتمانها و نظریههای غربی وقتی در بستر گفتمان ارزشهای دینی و فکری ما قرار میگیرد بیشک تضادها و تعارضهایی را به وجود میآورد و راه برونرفت از این فضا تدوین نظریههایی مستقل و جدید بر پایه مبانی دینی و ارزشی خودمان و تدریس آنها در کنار نظریات کنونی است.
* برخی معتقدند «علوم انسانی اسلامی» همچون جامعهشناسی اسلامی، اقتصاد اسلامی، مدیریت اسلامی، انسانشناسی اسلامی و… امری بیهوده و غیر قابل مطرح شدن است. برخی نیز از بحث اسلامی سازی علوم سخن می گویند. نظر شما درباره این گزاره چیست؟
اگر کسی منکر چنین انگارهای به عنوان علوم انسانی اسلامی باشد، حیثیت و اعتبار علمی خود را مخدوش میکند. اما برخی از عبارت «اسلامیسازی علوم انسانی» استفاده میکنند که کاملاً تعبیر اشتباهی است چرا که بحث ما «اسلامیسازی» نیست. ما که نمیخواهیم علوم انسانی موجود را رنگ و لعاب اسلامی بدهیم. همانطور که پیشتر اشاره کردم علوم انسانی و علوم اجتماعی مبتنی بر تلقی خاصی از انسان و جامعه است. اگر تلقی ما از جامعه و تعریف ما از انسان تغییر کند، جامعهشناسی و علوم انسانی ما هم متفاوت خواهد شد. بنابراین دو تلقی از انسان و جامعه دو دسته جامعهشناسی و علوم انسانی را پدید خواهد آورد. ما معتقدیم چون تعریف ما از انسان متفاوت از مبانی تعریف غربی است به این اعتبار علوم انسانی ما هم خواه ناخواه متفاوت و متمایز از غرب خواهد بود. بنابراین ما باید نظریهها و مبانی علوم انسانی خود که مبتنی بر منابع دینی و اسلامیمان است را پدید آوریم. پس به هیچ وجه بحث اسلامی کردن علوم انسانی مطرح نیست. به این معنا که بخواهیم قالب را حفظ کنیم و مضمون را تغییر دهیم یا بالعکس با حفظ محتوا به تغییر قالب بپردازیم و بپنداریم که علوم انسانی اسلامی تولید کردهایم، به خطا رفتهایم.
البته این رویکرد به این معنا نیست که ما مکاتب و نظریههای علوم انسانی رایج جهانی و غربی را کنار بگذاریم. بلکه معتقد هستیم که علوم انسانی غربی عمدتاً با جوهر سکولاریستی و در یک بستر فرهنگی خاصی با موضوع و اهداف و روششناسی خاصی پدید آمده است و از آنجا که علم است باید مورد مطالعه، تدریس، تحقیق و نقد قرار گیرد اما نمیتواند با مبانی فکری ما سازگار و در مسائل بومی ما راهگشا باشد.
* آیا تولید علوم اسلامی و علوم انسانی اسلامی، فرآیندی قابل پیشبینی و قابل سیاستگذاری است؟ به تعبیر دقیقتر، آیا میتوان با تصمیمگیری، علم تولید کرد؟ و اگر چنین است چه مراکز و نهادهایی عهدهدار این امر بوده و هستند؟
هیچ پدیدهای در حیات بشر مطلقاً جبری نیست، هر چند ممکن است به دلیل ناشناخته بودن برخی عوامل گاه نتوان جریان برخی امور را مدیریت کرد، اما اولاً: جهان اسلام بویژه ایران همواره از جمله طلایهداران علوم انسانی بوده است. در نتیجه در تاریخ علم، مکاتب و نظریههای بسیاری به نام مسلمانان و ایرانیان ثبت شده است. مسلمانان و ایرانیان مؤسس دانشهای بسیاری هستند که امروزه غربیها برای آنها پدرهای ناخوانده تراشیدهاند که بسی متأخرتر از بنیانگذاران اصلی آنها هستند. من اینجا باید از استاد علامه محمدتقی جعفری یاد کنم که بارها میگفت همه نظریههای علوم انسانی از ادبیات فارسی ما، قابل استنباط است. ثانیاً اینکه، طی دهههای اخیر اهتماماتی برای معرفی و تولید نظریه در قلمرو علوم انسانی شده است.
بعد از انقلاب مؤسساتی با رویکرد آموزشی همچون دانشگاه امام صادق(ع)، دانشگاه مفید، مدرسه عالی شهید مطهری، دانشگاه علوم اسلامی رضوی مشهد و برخی مراکز با رویکرد پژوهشی مانند دفتر حوزه و دانشگاه، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی، دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم به وجود آمدند و پیش از انقلاب نیز شخصیتهایی امثال استاد شهید مطهری و مرحوم علامه طباطبایی و حضرت امام خمینی(ره) و در ادامه نسل بعدی، اگر نه علم جدید ولی در برخی علوم مکتب جدید تأسیس کردند و سپس در بستر وقوع انقلاب اسلامی به طور طبیعی اتفاقات مبارکی افتاد که گاهی پیامدهای جهانی داشت. ثالثاً انقلاب اسلامی بسیاری از نظریه ها در فلسفه دین، فلسفه تاریخ، فلسفه تمدن، جامعه شناسی، کلام و الهیات و اقتصاد را تحت تأثیر قرار داد وحتی به ظهور نظریههای جدید منجر شد.
اما متأسفانه این تأثیرات تاکنون در قالب یک طرح علمی و مطالعاتی، استقرا نشده و مورد تحقیق و تدقیق قرار نگرفته است. رابعاً: در مورد نظریهپردازی در علوم انسانی نیز آنچه که انجام شده به رغم ارزشمندی، در نسبت با نیازهای جامعه علمی ما بسیار اندک است. چرا که علوم انسانی غیردینی یعنی علوم انسانی مبتنی بر تفکرات سکولاریستی پیشینهای نزدیک به چهارصد سال دارد و ما برای مواجهه با چنین پیشینهای به حضوری فعالتر و کارهایی وسیعتر نیاز داریم تا بتوانیم در این معرکه عظیم علمی عرض اندام کنیم. خامساً: مسئولیت ستادی و سیاستی این نوع اقدامات هم به عهده شورای عالی انقلاب فرهنگی است.