قُلْ یا اَهلَ الْکِتابِ تَعالَوْا اِلی کَلِمَهًٍْ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ اَنْ لانَعْبُدَ اِلاّاللهَ وَ لَما نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لانَتَّخِذَ بَعْصُنا بَعْضاً اَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ (آلعمران (۳): ۶۴)
سه دیدگاه دربارهی گفتوگوهای بینادینی
مسألهی گفتوگوی بین ادیان از مسائل مهم انسان معاصر است و اگر ذاتاً نیز مهم نبوده امروز عَرَضاً مهم شده است. این مسأله جوانب مختلفی دارد که هریک جداگانه، درخور مطرح شدن است. در نظام فعالیت حوزهی علمیه نیز این امر از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است و لازم است حوزه با تدبیر و جدیت و هوشیاری به آن توجه کند.
در باب گفتوگوی ادیان سه دیدگاه وجود دارد:
۱٫ دیدگاه تفریطی: این دیدگاه مخالف هرگونه تماس با غیرمسلمان و طرد مطلق گفتوگو و روابط است که هم در میان شیعه و هم در میان اهل سنت (و همچنین در میان اصحاب سایر ادیان) جانبدارانی دارد. اینان معتقدند که اسلام، ادیان دیگر را باطل میداند و نمیتواند و نباید با آنها گفتوگو کند، چرا که با آنها وجه مشترکی ندارد.
۲٫ دیدگاه افراطی: این نظرگاه میگوید: هیچگونه تفاوتی میان ادیان وجود ندارد، هر دینی در جای خود حق است و گفتوگو نیز به معنای یکسانانگاری اسلام با سایر ادیان است.
۳٫ دیدگاه اعتدالی: این منظر ضمن اعتقاد به حقانیت حصری یا شمولی اسلام و صحت مبانی آن و التزام به مواضع شریعت اسلامی بر ضرورت و فوائد گفتوگوی با دیگر ادیان و دینوارهها و فرهنگها تأکید میکند و التزام و اعتقاد به حقانیت حصری یا شمولی اسلام را با ارتباط و دیالوگ با سایر ادیان و دینوارهها منافی نمیداند.
واقعیت زمانهساخته
به نظر ما شرایط جهانی و اوضاع زمانه واقعیتساز و ضرورتساز است و اگر چیزی در نفسالامر هم واقعیت و ضرورت نباشد زمانه واقعیت و ضرورت خودساخته را بر ما تحمیل میکند؛ توسعهی ارتباطات و کوچک شدن جهان، دیالوگ و گفتوگوی بین ادیان و فرهنگها را ضرور ساخته و با توجه به شرایط عصری میان ادیان، فرهنگها و اقوام دیالوگ رخ داده است و منتظر ما نمانده، ما وقتی که پای یک رسانه و یا گیرندهی تلویزیونی و الکترونیکی مینشینیم دایم با جهان گفتوگو میکنیم و جهان با ما حرف میزند. امروز امکان عزلتگزینی و گوشهنشینی نیست، اگر ما هم از ورود در دیالوگ احتراز کنیم دیگران اجتناب نمیکنند این امر در اختیار ما نیست. کدام بخش از جهان اسلام میتواند چنین تصمیمی بگیرد و آن را عملی کند و اگر افراد ذیصلاح وارد صحنه نشوند جریانها یا مذاهب و افراد غیرصالح به نام اسلام به این کار میپردازند و چه بهتر که افراد باصلاحیت و نمایندگان اسلام ناب و مکتب اهل بیت(ع) وارد این عرصه میشوند و به هرحال این جریانی است که به راه افتاده و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در متن این جریان قرار داریم. علاوه بر اینکه اهداف و غایاتی ارزشمند و آثار و فوائدی مهم بر این فعالیت مترتب است که اگر به درستی صورت گیرد میتواند بسیار سازنده و ارزنده باشد.
من در این بحث بیشتر مایل بودم کاستیها و ناراستیهای کار را تبیین کنم و احیاناً راهکارهای هریک را بیان نمایم اما پیش از آن اهمیت مسأله و اهداف و فوائدی که باید و میتواند بر این کار مترتب باشد را توضیح میدهم تا طرح آسیبها بیشتر و بهتر در اذهان جایگیر شود.
مسیحیت کاتولیک نسبت به این امر اهتمام خاصی دارد، واتیکان از سال ۱۹۶۴ سازمان غیرمسیحیان ـ یا به تعبیر اولیه کمیته ارتباط با کافران ـ را تأسیس کرد که بعدها به شورای دیالوگ با ادیان تبدیل شد و درنتیجه کاتولیکها چهل سال است که رسماً نسبت به امر ارتباط و گفتوگوی بین ادیان اهتمام میورزند در لبنان مجلهای با موضوع دیالوگ انتشار مییابد که افزون بر یکصد سال سابقه دارد؛ در کنار مسیحیت کاتولیک، پروتستانها بیش از ارتدکسها پیگیر مسأله هستند؛ نیز بعضی از دینوارهها، بیش از سایر ادیان الهی به موضوع گفتوگوی بین ادیان توجه نشان دادهاند.
اهداف و آثار گفتوگوی دینی
به طور طبیعی در گفتوگوی ادیان ما به دنبال اهداف و فوائدی هستیم که در پارهای از آنها با طرفهای گفتوگو مشترکیم، گاه نیز ما دارای اهداف اختصاصی هستیم و برخی اهداف نیز اختصاصاً مورد نظر طرفهای گفتوگوی ماست، اما برای ما نیز زیانی ندارد و شکی نیست که برخی هدفهای موردنظر طرف ما میتواند برای ما زیانی دربرداشته باشد که ما باید هوشیارانه با آن برخورد کنیم.
یکم) اولین هدفی که از فعالیت گفتوگوی بینادینی میتوانیم تعقیب کنیم بهرهبرداری از این تریبون مدرن است. امروز مسألهی گفتوگو و دیالوگ به صورت یک فرهنگ ـ نه حتا یک روش ـ در دنیا ترویج میشود؛ این امر با هر انگیزهای که از سوی دیگران مطرح شده باشد، فرصتی وسیع را برای ما فراهم آورده که بتوانیم در مجامع جهانی و در نشستهای علمی با مخاطبان فرهیخته در سطح دنیا تماس حاصل کنیم و از سویی از اسلام و مبانی مترقی و متعالی شریعت خاتم سخن بگوییم و تفوق تفکر و اندیشه اسلامی را در یک فرآیند و فضای مقایسهای برای مخاطبانی که اهل فهم و فکر و فضل هستند آشکار کنیم و از دیگر سو غبار افترائات و اتهامهای زیادی را که طی قرون بر دامن اسلام و مسلمین نشسته است، بزداییم.
ما در این فرصتها میتوانیم آموزههای عمیق توحیدی اسلام را که فطرت بشر تشنه آن است طرح کنیم و همنشینی دو عنصر «تعقل» و «تعبد» را در تفکر اسلامی مخصوصاً در نگاه شیعی و مکتب اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ تبیین کنیم و جامعیت و شمول اندیشهی اسلامی را تشریح کنیم، از پویایی و انعطاف آموزههای اسلامی و انطباقپذیری آن با تطورات، از قدرت شریعت اسلامی در ادارهی حیات جمعی بشر، از دنیاگری (نه دنیاگرایی) اسلام سخن بگوییم. وجدان مخاطب فرهیختهی خود را به داوری بخوانیم که بین تفکر دینی ما با تفکر دینی خود به قیاس بنشیند و در درون خویش نتیجه بگیرد. ما میتوانیم بسیاری از مفاهیم و معارف بلند، عمیق و ژرف و شگرفی را که در متن منابع ما نهفته است به جهانیان عرضه کنیم، متاع گرانبها همواره میتواند خریداران گهرشناس و گزینشگر را به خود جلب کند، این معارف را حقیقتشناسان میشناسند و حقجویان میپذیرند. اینکه امام صادق(ع) میفرماید: «لَو عَلِمَ الناسُ مَحاسِنَ کلا مِنا لَاتَّبعُونا» عین واقع و واقعیت آزموده است؛ من این را بارها آزمودهام و تجربههای موفق بسیاری دارم. به لطف الهی طی سنوات طولانی و در نقاط مختلف جهان و با مذاهب گوناگون گفتوگو داشتهام و از هیچ جلسهای خارج نشدهام مگر آنکه احساس تفوق کردهام و احساس کردهام که دست ما پُرتر از حریف بود و بسیار اتفاق افتاده که در نشستها پس از سخنرانی یا گفتوشنود، طرف گفتوگو صریحاً نسبت به پویایی و عمق و قدرت تفکر اسلامی اعتراف کرده.
به هرحال اگر ما سخن عمیق و دقیق و حقیق خود را به شیوایی و شایستگی و به زبانی که مخاطبان بفهمند بیان کنیم تأثیر مناسب خود را برجای خواهد گذاشت.
دوم) هدف دومی که میتوانیم از گفتوگوی بینادینی تعقیب کنیم ارائه، اشاعه و توضیح تجربهی پدیدهی جمهوری اسلامی خصوصاً تجربهی کامیاب آن در حل تعارض بین دیانت و معنویت با زندگی مدرن و دنیای جدید است. من خود معتقدم که در جمهوری اسلامی با مدل مناسب و با سازوکارها و شیوههایی کارساز توانستیم آنچه را که دنیا آن را با دین متعارض میپنداشت سازگار سازیم و بستر را برای جریان معنویت به رغم سیطرهی مادیت هموار کنیم، ما توانستیم هم حکومتمان را دینی کنیم و هم به مردمسالاری پایبند شویم. این تجربه برای بشر معاصر فوقالعاده مهم و گرانبها است و ما باید این تجربه را به دنیا منتقل کنیم؛ شاهد اهمیت این موضوع نیز آن است که میبینیم در گفتوگوها، دیگران این تجربه را دنبال میکنند و مکرر میپرسند که شما برای حل معضل روزآمدی و کارآمدی دین در دنیای مدرن، برای برونبرد دین از عزلت و آوردن آموزههای معنوی و قدسی به متن زندگی چه کردید؟ آنها مشاهده میکنند که اسلام دوباره به عرصه آمده و روزافزون رواج و رونق مییابد، اما کلیسا روبه افول میگراید و معابد در حال خلوتشدن است. در برخی از سفرها دیدهام که بعضی اندیشمندان مسیحی به شدت نگرانند که جوانها به کلیسا نمیآیند و میگویند: «کلیسا به درد دنیای ما نمیخورد چه رسد به آخرت!» و رفتهرفته انگیزهی خود را برای حضور در کلیساها از دست میدهند! آنها از من میپرسند که شما چه کردید که این چنین نسل جوان به سمت دیانت و معنویت رویآور شدند؟ اعتراف و اشتیاق چهرهها و شخصیتهای مطرح دنیای مسیحیت و غیرمسیحیت به درک اسرار توفیق تجربهی انقلاب اسلامی به احیای دین، بسیار قابل توجه است و به هر حال یکی از اهداف و آثار پروژهی گفتوگوهای بینادینی این است که ما میتوانیم تجربهی موفق احیا و تحقق دین در حیات انسان معاصر را به دنیا منتقل کنیم.
سوم) هدف سومی که میتوان در امر گفتوگوهای دینی پیگرفت، اقتباس تجربههای موفق دیگران است. دنیای مسیحیت و دیگر عوالم دینی تجربههای موفقی در زمینههای مختلف دارند، و البته این بدان معنا نیست که دیگر ادیان آسمانی یا همگی حق و محقاند، پرواضح است مسیحیت که بزرگترین آنهاست، منبع دینی محدودی دارد و خود از حیث آموزهها و گزارههای قدسی، به شدت فقیر است تا چه رسد که به دیگری چیزی عطا کند و «فاقد شیئی نمیتواند معطی آن باشد».
ولی آنچه که در چارچوب مطالعات دینی دارند و معالم و میراث دینی را به وجود آورده است، بسیار گسترده است، آگاهی از تجارب مثبت و منفی آنها در این زمینه و انتخاب و گزینش تجربههای موفق آنها میتواند برای ما مفید باشد. البته باید توجه کرد که اناجیل موجود در این خصوص بسیار فقیر هستند، اما مسیحیت، خودْ فرهنگ و معارفی بسیار گسترده و وسیع است، مسیحیت محقق غیر از دین مستند به مکتوبات انجیلی است و ایندو فاصلهی زیادی با هم دارند؛ مقالاتی که در هماندیشیها و همایشها از سوی مسیحیان عرضه میشود غالباً فاقد استناد به نصوص مقدس است.
انسان امروز درگیر مشکلات و بحرانهای عدیدهای است، از شکاکیت و حیرت فکری گرفته تا فقر جهانبینی جامع و کلاننگر و بالانگر، از خود بیگانگی تا فقر معنویت، از بحران خانواده تا بحران محیطزیست و تا بحران امنیت که همگی گریبانگیر جوامع بشری معاصر است. درک و کاربست تجارب انباشتهی دیگران و انتقال تجارب متراکم خودی که به عنوان هدفهای دوم و سوم دیالوگهای دینی طرح کردم در بستر تماس و تعالم میسر میگردد، «التجربه فوق العلم» و «الحکمه ضاله المؤمن»؛ ما طلبهها باید درمان درد بشریت را از منابع دین پیدا کرده و تجارب انباشتهی خود و دیگران را فراهم آوریم و جبههی مشترکی را از دینخواهان و معنویتگرایان در مقابل مادیتگرایان و ملحدان، برای حل مشکل بشریت معاصر تشکیل دهیم و در این اقدام ما طلبهها باید پیشگامی و پیشاهنگی کنیم.
چهارم) تعارف بینادینی، هدف و اثر مهم دیگر این حرکت است، تعارف به معنای آن است که در تماس با یکدیگر، همدیگر را بشناسیم و در چارچوب این تعارف و تعالم به تعامل بپردازیم.
بسط بصیرت و ارتقای بینش متفکران و نخبگان از واقع و اکنون ادیان و مسالک معنوی دستآورد دیگری است که در این آمدوشدها و مراودات دینی و فرهنگی فراچنگ میآید. به هرحال «جهاندیدگی» سرمایهی ارزشمندی است که در مواجهه با نخبگان دیگر ملل به دست میآید و باعث رشد فکر انسان میشود. ما باید از زندان بستهی پیلهی به خود پیچیده خارج شویم و خطاب خدا را که به رساترین زبان، امروز به همهی مسلمان بیدار دل میفرماید: «یا ایها المزمل» و یا «ایها المدثر» بشنویم. اینک نوبت انذارگری نسل ماست. من به یاد دارم که حوالی سال ۵۱ امام موسی صدر به قم آمده بود و آن زمان در یک سخنرانی که برای طلاب داشت، بر این مسأله تأکید داشت و میگفت ما باید از فضای بستهی حوزه خارج بشویم و جهان را ببینیم که در این بصیرت، ایمان ما قویتر و عزم ما در دفاع از اسلام جزمتر میگردد و البته به شرط آنکه مبانی خود را قوی کنیم. تقویت اعتماد به نفس امت اسلام و «روزآمد»سازی اندیشهی دینی و روبرو شدن با تجارب، از وظایف مهم نسل ماست و با بستن چشم و بیاعتنایی کردن به واقعیتها، واقعیت «لاواقعیت» نخواهد شد. دین باید جوابگوی تمام نیازهای نسلهای بشری در همهی عصرها باشد و این خصلت و قدرت قطعاً در دین خاتم فراهم است.
آفات و کاستیها
اما بخش دوم سخن یعنی آسیبشناسی گفتوگوی دینی؛ نکاتی را که به منظور آسیبشناسی گفتوگوهای بینادینی مطرح میکنم به معنای نادیده گرفتن تدابیر و تلاشهای صورت بسته و انجام گرفته طی سالهای گذشته نیست؛ موضوع «گفتوگوی بینادینی» از ۱۵ سال قبل در جهان اسلام آغاز شده و ایران و شیعیان نیز توجهی خاص به آن نشان دادهاند و از سوی مراکز فرهنگی و ارتباطاتی ما تلاشهای ارزندهای انجام شده، اما هنوز نواقص و نقائص فراوانی در کار وجود دارد که باید برطرف گردند. برخی از این نقائص عبارتند از:
۱٫ فقدان هدفگزینی شفاف و روشن و سیاستگذاری دوراندیشانه و سنجیده، دربارهی گفتوگوی ادیان. متأسفانه فعالیتها، نوعاً بدون کلاننگری و آیندهبینی بصیرانه صورت میگیرد. از اینرو تاکنون اگر گفتوگوهای دینی طرف برندهای داشته است طرفهای ما بودهاند نه ما! البته من مطلقاً منکر ترتب فوائد و آثار قهری مثبت بر این روابط که به نفع ما نیز تمام شده نیستم.
۲٫ نبود اولویتگذاری و برنامهریزی علمی سامانمندی؛ اکنون مشخص نیست که باید با چه کسانی گفتوگو کنیم و با چه کسانی نباید گفتوگو کنیم؛ آیا دینها مقدمند یا دینوارهها؟ در میان ادیان کدام مقدمند؟ آیا ادیان ابراهیمی مقدمند یا ادیان غیرابراهیمی؟ در بین ادیان ابراهیمی کدام مقدمند؟ به لحاظ منطقهای و جغرافیایی کجا اولویت دارد، کجا اولویت ندارد؟ از لحاظ سیاسی کجا و چه دینی و کدام مذهب حائز اولویت است و کجا و کدام، فاقد اولویت است؟ آیا گفتوگوی دینی با اقلیتهای مذهبی داخلی نیز باید در دستور باشد یا نه؟ و از لحاظ موضوع، کدام موضوع مهم است؟ چه موضوعات و مسائلی فاقد اهمیت و اولویت است؟ با هر طرف در چه سطحی و با چه کمیتی باید برخورد کنیم؟ در یک جمله «اولویتگذاری و برنامهریزی دقیق و درستی در کار ما نیست»!!
۳٫ ناتوانیها و نارساییهای سازمانی و رفتاری؛ ما مرکزی داریم به عنوان «مرکز گفتوگوی ادیان» که متولی رسمی این کار در کشور است، این مرکز پیش از این در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مستقر بوده و الان در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی؛ ولی چه مقدار دستگاههای دیگر به همکاری و هماهنگی با این مرکز التزام دارند؟ به چه میزان پیوستگی در کارها وجود داشته و تا چه اندازه خطوط کار، مشخص و پروتکل رفتارها معین و متمشی است، روشن نیست! همه میدانند و میدانیم اکثر گفتوگوهای دینی که در جهان صورت میگیرد جنبه و بلکه جوهر سیاسی دارد و به نحوی دستگاههای دولتی و مراکز دیپلماتیک در پس صحنهی آنها مستقر است؛ غالباً طرفهای ما به وزارت خارجه و گاه حتی به وزارت اطلاعات کشورها وصلاند! گاه نماینده وزارت اطلاعاتشان در این دیدارها حضورِ هرچند غیرآشکار دارند! غالباً در این گفتوگوها طرف و حریف ما آمادگی ندارد گفتوگوها در مجمع باز و عام صورت گیرد، تا مستمعین عمومی در جلسه حضور یابند و آزادانه بین دو دین و مفاهیم و معارف ارائه شده قضاوت کنند و معمولاً طرفهای ما علاقهمندند جلسات به صورت محفلهای محدود ترتیب یابد! حتا مواردی بوده که از ناحیهی ما پیشنهاد شده جلسه در یک دانشگاه برگزار شود آنها (حریف) نپذیرفتهاند! منظور من این نیست که این هماندیشیها و همایشها جنبهی علمی و دینی ندارد بلکه مراد من این است که این جریان اگر ساخت علمی و دینی دارد، بافت آن سیاسی است، در نتیجه از آنجا که هرکاری سازوکاری دارد و هر بازی قواعدی، اگر سازوکار و قواعد کار را خود نسازیم و یا به درستی نیاموزیم در آن بازی میبازیم، اکنون چون ما خود قواعد بازی دیالوگ را نمیسازیم یا حتا گاه نمیدانیم، به قواعد بازی تعریفشده از سوی آنها تن در میدهیم و طبیعی است که بازی به نفع حریف تمام بشود. واتیکان دارای چهارده شورا است که مثل چهارده وزارتخانه، عهدهدار تمشیت امور این دولت دینی کوچک، اما پرنفوذ جهان میباشند. یک شورای مهمِ آن، شورای پاپی گفتوگوی بینادینی است؛ مسیحیان کاتولیک کاملاً تحت امر این شورا عمل میکنند و سایر کلیساها نیز با آنها ناهمسازی نمیکنند. اعضای شورای پاپی نیروهایی متخصص و مجرب و دارای اعتبار و بودجه کافی میباشند. اعضای این شورا بر زبانها و ذهنیتهای طرف و حریف خود مسلط هستند و بعضاً اطلاعات آنها در امور ما، بیش از بعضی ما مسلمانها است.
۴٫ بزرگترین مشکلی که هماکنون مرکز گفتوگوی ادیان با آن روبروست فقدان عناصر دانشمند، اندیشمند، هوشمند و انگیزهمند برای تدبیر امور و حضور در عرصههای علمی گفتوگوهای بینادینی و بینافرهنگی است.
در هرحال این حرکت بسیار مهم و مؤثر میتواند ابزار خوبی برای تحقق اهداف بلند دینی ما باشد اما آسیبهای فراوانی آن را تهدید میکند و باید برای آن سرمایهگذاری درخور و برنامهریزی فراخور صورت بندد، ولی چنین نیست. من نگرانم سرنوشت گفتوگوی ادیان نیز همانند سرگذشت دولت مستعجل گفتوگوی تمدنها گردد که امیدواریم انشاءالله با برنامهریزی، این مشکل حل گردد تا به جای تبدیل «تهدیدها» به «فرصت»، فرصتها به تهدید تبدیل نشود! و در این امر حوزهی علمیه و نظام مدیریت دینی میتواند و باید به طور جدی نقشآفرین باشد.