گفتمان حاکم بر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
در گفتوگو با علیاکبر رشاد
نزدیک به شانزده سال از تأسیس پژوهشگاه میگذرد. به نظر میرسد که پژوهشگاه براساس مدل پژوهشی متمایزی شکل گرفت و بالید. اکنون و در آستانه دهه چهارم انقلاب اسلامی، فکر میکنید که این مدل قابلیت تعمیم و تکثیر در فضای معرفتی جامعه را دارد؟
شما دو سوال را با هم مطرح کردید، پرسشی مدیریتی داشتید و پرسشی معرفتی. در هر دو قسمت پاسخ من مثبت است، در جواب پرسش مدیریتی شما باید گفت که یک الگویی وجود داشته که مدیریت پژوهش بر مبنای آن در طی ۱۵ سال شکل گرفته است. پژوهشگاه به جای اینکه موسسهای مطالعاتی باشد، یک گفتمان فکری است و یک تفکر کلان چندوجهی و چندضلعی قلمداد میشود، یعنی هر تحقیقی که در پژوهشگاه انجام میشود بهگونهای است که به صورت یک گفتمان و یک طرح کلان قلمداد شده است. همه اعضای پژوهشگاه بر طبق یک برنامه دقیق تعریفشدهای که یک خط دقیق منسجم و هماهنگ شده است، فعالیت میکنند. در پژوهشگاه هر طرح علمی مدیریت میشود و اینطور نیست که هر کسی از راه برسد و طرحی پیشنهاد دهد، جایی برای خودش پیدا کند. مجموعه حوزه معرفتی که برای کل پژوهشگاه تعریف شده است، حوزهای منسجم و روشن است و این حوزه معرفتی کلان که ظرف پژوهشگاه است، خودش در قالب پژوهشکدهها و همینطور موضوعات معرفتی خردتر و جزییتر در قالب نیروهای علمی پژوهشکدهها تقسیم و سازماندهی شده است و همه گروهها نیز به چندین و چند حوزه تمحض، که گاهی در حد یک رشته و گاهی در حد یک گرایش در حوزه معرفتی تخصصی خودشان هست، مشغولند. همچنین هر عضو گروه علمی نیز در همین حوزه و گرایش ممحّض خواهد بود. بهاین ترتیب، تشکیلات پژوهشگاه در آیندهای نهچنداندور، جایگاهی خواهد بود که در آن هر چند صد عضو علمی هم داشته باشد، هر یک در قلمرو تمحض علمی و معرفتی خودشان حرف اول را زده، صاحب نام و صاحب نظر آن حوزه خواهند بود.
اگر بخواهم واضحتر توضیح دهم این است که فرض کنید یک نفر که فقط در حوزه فلسفه دین متمحّض است سالهای سال، و تا پایان دوره خدمتش هم به همین حوزه میپردازد و به کارهای متفرق و خارج از این حوزه نباید بپردازد. و اگر کاری خارج از این انجام داد جز موظفی (وظایف) او شناخته نمیشود و لذا هر تحقیق و کتابی و مقالهای که تألیف میکند و هر سمینار علمی که ارائه میکند و هر کرسی علمی برگزار میکند و در هر نشست علمی و فراعلمی که شرکت میکند، همگی باید در قلمرو فلسفه دین صورت بگیرد. این فرد بعد از یک دوره ۱۰ و ۲۰ ساله، یک صاحبنظر و صاحبنام در این قلمرو قلمداد میشود و دیگری فرض کنید که در حوزه کلام شیعی کار میکند و فرد دیگر دینشناسی علمی و جامعهشناسی علمی. در نتیجه یک گروه علمی ما از ۱۰ حوزه تمحض تشکیل شده است و معمولاً هر حوزه تمحض یک نفر را به خود اختصاص داده و بعضی هم بیشتر از یک نفر را به خود اختصاص دادهاند.
بهاینترتیب و در واقع با اجرای مطالعات تمحضمحور و با طراحی ساختار معرفتی روشن برای کل پژوهشگاه و هر گروه و نیز با اجرای برخی روشهای تحقیقاتی و احیاناً ارائه فرآوردههای علمی، در واقع یک مدل مدیریت پژوهشی را در کشور پدید آورده که طبیعتاً قابل تعمیم و اقتباس است و بعضیها هم مراجعه میکنند و از تجربههای پژوهشی استفاده میکنند.
به لحاظ معرفتی هم همینطور است، یعنی مجموعه مطالعات و رویکرد پژوهشگاه یک گفتمان فکری را سامان میدهد. در پژوهشگاه چنین نیست که هر محقق و هر موضوعی قابل طرح باشد، و کارهای غیرمنجسم و غیرمرتب و پراکنده انجام شود، بلکه پژوهشگاه به جای اینکه یک مؤسسه باشد، یک جبهه فکری است. در حقیقت پژوهشگاه درون جریان و جبههای فکری و مجموعه معرفتی است که ما آن را تحت عنوان گفتمان مجدد نامگذاری میکنیم. تصویر ما از جریانات معرفتی داخل و خارج کشور، در جهان اسلام و حتی، در سطح دنیا این است که دستکم سه گفتمان و سه جریان معرفتی شناختهشده وجود دارد:
ـ یکی از آنها را جریان معرفتی و گفتمان متجدد میدانیم، همان جریان فکری و معرفتی که عین تفکر غربی تعریف میشود که تحت تأثیر تفکر غربی وامدار است و مروج و داعیهدار تفکر غربی قلمداد میشود. در نتیجه برای داخل کشور و جریان اسلام یک جریان غریبه است و یک تفکر وارداتی به حساب میآید.
ـ در مقابل آن گفتمان یا جریان سنتی است. البته منظور سنتگرایی در مطالعات جامعهشناختی و فلسفی نیست، یعنی همان جریانی که مقابل مدرنیته و مدرنیزم تعریف میشود، دقیقاً همان نیست هرچند نسبتی با جریان سنتگرایی دارد. سنتی یعنی همان تفکر و معرفتی که از سلف بازمانده است و بسیاری از دینپژوهان طبعاً عناصر و عوامل آن طرز تفکر و آن شیوه معرفتی، قلمداد میشوند. این جریان دوم را جریان متجمد و سنتی مینامیم و گفتمان متجدد و گفتمان متجمد در یک جهت با هم مشترک هستند و آن اینکه هر دو جریان مقلد هستند. اولی مقلد تفکر غربی است و دومی مقلد یافتهها و داشتهها و آوردههای میراث معرفتی پیشینیان که جرأت گذر از آنها را به خود نمیدهند و خود را در مقام و در صدد سهمداری، و سهمگذاری در تولید و توزیع معرفت، و بسط مرزهای نمیدانند.
ـ جریان سوم که جریان مجدد و احیاگر است، جریانی است که میخواهد به منابع اصیل دینی بازگردد، جریانی که میخواهد به سرچشمهها رجوع کند، سعی میکند بر بنیادها تکیه کرده ولی از بنیادها سکوی پرش بسازد و تولید معرفت کند و یک قدم معرفت دینی را پیش برده و خودش سهمی در بسط معرفت داشته باشد و نقشی در گسترش مرزهای معرفت دینی ایفا کند. این جریان سوم را گفتمان مجدد مینامیم و پژوهشگاه را رکن این جریان فکری و معرفتی قلمداد میکنیم. این جریان پیشآهنگانی شناخته شده دارد، از علامه طباطبایی در دهه بیست شمسی در ایران و حضرت امام(ره) در یک قلمرو و استاد مطهری در قلمروی دیگر. این متفکران در تلاش بودند ضمن وفاداری به اصول و ضمن ارزشگذاری و قدرشناسی میراث بازمانده از سلف و ضمن اینکه چشمی هم در بافت معرفتی جهانیان داشته باشند و اندیشه آنان را ذاتاً و لزوماً بیگانه نیانگارند و صرف اینکه یافته دیگران است بیارزش قلمداد نکنند و طبعاً از تجارب معرفتی دیگر ملل بهره بگیرند، بخواهند که گام در پیش گذاشته، و از هر دو اینها به مثابه سکو استفاده کنند و پیش بروند.
یعنی پژوهشگاه تنها نماد و مصداق این گفتمان معرفتی است؟
البته در این عرصه و جبهه فکری، پژوهشگاه تنها نیست بلکه این گفتمان معرفتی یک پیشینه تاریخی دارد. یاران و همفکران و همبالانی نیز این تفکر، در بین اندیشمندان و بعضی موسسات دارد، اما آنچه مسلم است این است که جریانی خاص بین گفتمان اول و دوم ایجاد شده است که اعتدالی است و طبعاً این جریان فکری و گفتمان معرفتی که در پژوهشگاه تولید شده و با تفکر بسیاری از متفکران همسویی دارد قابل اقتباس و الگوگیری است. و هستند موسسات و متفکرانی که تحت تأثیر گفتمان معرفتی پژوهشگاه تحقیق و مسائلی را مطرح میکنند، و حتی به لحاظ ادبیات نیز آشکارا تحت تأثیر ادبیات پژوهشگاه هستند و اینکه در پژوهشگاه تنها معرفت تولید نمیشود، بلکه منطق و روش هم تولید میشود. ادبیات و زبان علمی هم تولید شده است.
گفتمان مجدد، بیشتر یک فراگفتمان به نظر میرسد. اینطور است؟ یا نه، گفتمان حاکم بر پژوهشگاه شأنی دیگر دارد؟
شأن اصلی پژوهشگاه این است که گفتمانش، گفتمانی تطبیقی است که فکر معاصر را با مواریث سنتی ما تطبیق میدهد. هر گفتمانی بنیانها و روش خاص خود را دارد، یافتهها و فرآوردههای معرفتی و احیاناً محدود و منحصری دارد. گفتمانها اگر به معنای دقیق کلمه به کاربرده شوند با هم قابل جمع نیستند، و لذاست که مجموعه رویدادهای معرفتی را در سطح جهان اسلام و کشورمان در سه گفتمان تقسیم میکنیم. بهتر است بگوییم پژوهشگاه یک کلانگفتمان است در عرض گفتمانهای سنتی و متجدد و غربگرا. هر گفتمانی یک طیف را تشکیل میدهد، طبعاً اینطور است و میتوان ذیل هر گفتمان، خردهگفتمان و جریان را تعریف کرد، در ذیل گفتمان متجدد و غربگرا هم میتوانیم خردهگفتمانی را سراغ بگیریم. بدینمعنا اگر بگوییم پژوهشگاه خردهگفتمان است، تعبیر درستی است. البته بهتر است از تعبیر دیگری بهجای فراگفتمان بهره بگیریم.
به هر حال گفتمان، گفتمان است و چارچوپ خود را دارد و ما از گفتمان، معنای نزدیک به فرآوری معرفتی و ارگانهای فکری را مراد میکنیم. اما اینکه ماهیتاً آیا گفتمان مجدد، یک گفتمان صرفاً تطبیقی است، یعنی صرفاً میخواهد معرفت دینی موجود را نوسازی کند، نه؛ اینطور نیست، بلکه یک گفتمان نواندیشانه و نوآورانه است، نه نوسازانه.
یعنی نوگراست؟
البته نواندیشی را با نوگرایی متفاوت میدانیم، نوگراییها همان تجدد است، نوگرایی معادل تجدد و مدرنیزم است؛ یعنی نو بودن اصالت دارد و گرایش اصلی است و این مورد علاقه ما نیست. جریان پژوهشگاه و خردهگفتمانهایی چنین را در کشور و جهان اسلام گفتمان نواندیش میدانیم و نه نوگرا. یعنی سعی میکنیم به تولید معرفت بپردازیم و نوآوری کنیم و این غیر از نوگرایی است؛ نواندیشی ملازم با این نیست که مُهر ابطال بر هر آنچه که از معرفت وجود دارد بزنیم چراکه حقیقت میتواند کهنه باشد. گاه حقیقتی که اصیلتر و کهنتر است مطمئنتر است. چون امتحان خود را بین سدهها و احیاناً هزارهها پس داده و از خود دفاع کرده و خودش را حفظ کرده و در قبال تفکرات و اندیشههای رقیب توانسته از خودش دفاع و مقاومت کند، و طبعاً چنین معرفت و تفکری اصیلتر است و مورد اعتمادتر و آنچه که نو آمده است چه بسا اندکی نپاید و ازپای در بیاید و این است که ما کهن و کَهور بودن را فینفسه بد و منفی نمیدانیم، نوبودگی صرف را هم حُسن نمیدانیم. برای همین گفتمان پژوهشگاه نوگرایانه نیست کما اینکه سنتگرایانه نیست، نه برای سنت اصالت قائل است و مقلدانه از آنها تبعیت میکند و نه برای نو و نوبودگی اصالت قائل است؛ بلکه نواندیش است. در بستر بنیادهای خودی، و براساس مبانی و منطق مبانی دینی و بومی، بنا بر نواندیشی و نوپردازی دارد و برای این است که پژوهشگاه را یک گفتمان و جریان تطبیق احیاناً تثبیتی و لزوماً دفاعی که هر آنچه هست را باید حفظ کرد و از آن دفاع کرد، نمیانگاریم و آثاری که دوستان ما در پژوهشگاه طی ۱۵ سال تولید کردند حاکی از این است که هم جریان متجدد و تفکرات غربی را براساس منطق علمی و با رعایت اخلاق نقد، نقد میکنند و هم جریان سنتی را. ضمن حفظ حریم اخلاق بیمهابا و بیکم و کاست و متهورانه به نقد جریان سنتی هم میپردازند و این نشان میدهد که پژوهشگاه امانتدارِ تثبیت وضع موجود نیست چه برسد به تطبیق آن، بلکه جانبدار تولید است؛ هرچند که تولید براساس مبانی بر منطق تعریفشدهای استوار است، براساس مبانی و منطق دینی و احیاناً بومی، اما این هم به این معنا نیست که مبانی و منطق را خدشهناپذیر و نشکن قلمداد کنیم و مقدس بیانگاریم، چنین نیست. ما در مبانی هم حرف داریم.
مصداقی قابل ذکر است؟
برای مثال، دوستان ما آثاری را تولید کردند هم در منطق و هم در روششناسی. اکنون افزون بر ۴ گرایش در فلسفه با عنوان فلسفه مضاف در پژوهشگاه در جریان تحقیق و تولید است. این درواقع یک نوع تولید مبنا است، فلسفه یک مطالبه زیرساختی و معرفتی به حساب میآید. آنگاه که شما وارد حوزهای تازه در فلسفه میشوید به این معناست که مبنا تولید میکنید.
کما اینکه در روششناسی هم گروههای مختلف به روشگان و روشهای جدید پرداختند. یکی از دستاوردهای مطالعات جدید در پژوهشگاه تولید منطق فهم دین است که یک روششناسی کلان قلمداد میشود، مبتنی بر یک نظریه مشخص و چارچوپ علمی معین است؛ چنانچه در گروه اقتصاد نیز روششناسی اقتصاد مطالعه شده است. در گروه فقه و حقوق در خصوص روششناسی استنباط، کارهای جدیدی در جریان است و انجام پذیرفته، کما اینکه در حوزه اخلاق و در بسیاری از حوزهها در زندگی نیز بر روی روششناسی دارد کار میشود، اینکه من عرض کردم براساس مبانی و منطق دینی و بومی به این معنا نیست که در قلمرو مبانی و منطق به کار جدید نپردازیم.
کمتر گفتمان معرفتی است که با شرایط اجتماعی معاصرش تأثیر و تأثر نداشته باشد. بسیاری از گفتمانهای معرفتی و علمی، ساختها و ساختارهای اجتماعی جدیدی را سبب شدهاند و به عکس هم، بسیاری از گفتمانهای معرفتی محصول تغییرات اجتماعی بودهاند. نسبت پژوهشگاه به مثابه گفتمانی علمی با تحولات اجتماعی معاصر چیست؟
قبل از پاسخ باید بگویم که پژوهشگاه بنا ندارد در جناحبندیهای سیاسی وارد شود. حضور در مناسبات و تحولات اجتماعی چیزی فراتر از چالشها و جناحهای سیاسی است. در زمینه مطالعات و مناسبات و احیاناً چالشهای اجتماعی هم پژوهشگاه خواهوناخواه تأثیرگذار است و از آنها تاثیر هم میپذیرد. پژوهشگاه خود، میتواند پدیدهای معرفتی و اجتماعی قلمداد شود، و میتوان با نگاه جامعهشناسی معرفت نیز به پژوهشگاه نگریست و در نتیجه پدیده پژوهشگاه میتواند یک پدیده معرفتی به حساب بیاید. پژوهشگاه زاده انقلاب اسلامی است، زیرا خود انقلاب یک پدیده ذاتاً تاریخی است. و از سوی دیگر معرفت خواهوناخواه بر تحولات اجتماعی و تصمیمگیریهای جمعی تأثیر میگذارد. تولیدات پژوهشگاه نیز خواهوناخواه بر تحولات اجتماعی همزمان با خودش و پس از خودش تأثیر بر جای گذاشته و خواهد نهاد و به صورت مصداقی هم هست.
بسیاری از دوستان ما به یک نظریه و یا نظریهای کاربردی میرسند؛ گاهی بسیاری از موسسات علمی و گاهی بسیاری از موسسات مدیریتی به سراغ اینها میروند و نظرخواهی میکنند و بعضی از یافتهها را به موقع میبرند و اجرا میکنند. فرض کنید بهطور مثال در ارتباط با نظام بانکی جاری که تابع قانون عملیات بدون بهره است، در طی ۱۳ سالی که مطالعات اقتصادی در خصوص پول و بانکداری انجام شده دیدگاههایی تولید شده که مورد استقبال بعضی مدیران و تصمیمگیران کشوری قرار گرفته، آنها را اخذ کردند و به موقع به اجرا گذاردند. در حوزه مباحث حقوقی در شبکه قضایی کشور نیز بعضی از نظریات دوستان، تسری داده میشود. پس در اینجا پژوهشگاه طبعا تاثیرات مدیریتی در کشور میگذارد. اما تأسیس پژوهشگاه با این نیت نبوده که اتاق فکر یک دولت و فرض کنید دولتهایی بشود؛ ولی خواهناخواه این تأثیرات میتواند اتفاق بیفتد. پژوهشگاه یک موسسه علمی غیردولتی و غیرانتفاعی است اما چون زاده انقلاب است و خودش را جزء (در ذیل) بدنه انقلاب میداند، خودش را در حفظ حریم معرفتی انقلاب و تحکیم مبانی معرفتی آن مسئول میداند، طبیعی است که تولیدات این دستگاه علمی خودبهخود به کار بعضی از جایگاههای مدیریتی هم میآید.
این سوال من ناظر به جایگاه پژوهشگاه و نسبت آن با فرآیند تولید علم در حوزه علوم انسانی است. اگر بنا باشد در حوزه علوم انسانی تحولی صورت پذیرد آیا پژوهشگاه میتواند یکی از مبادی این تحول باشد؟ به تعبیر دیگر گفتمان پژوهشگاه گفتمانی انقلابی است و میتواند در پارادیم حاکم بر علوم انسانی، انقلاب معرفتی کند؟
پدیده و واقعهای مثل انقلاب معرفتی، بسیار پیچیده است و به حدی هم پیچیده است که تا اندازهای تحت تأثیر متغیرهای گوناگون و احیاناً ناشناخته صورت میبندد. کسی نمیتواند بگوید که در صدد به اصطلاح خلق یک انقلاب معرفتی است. پژوهشگاه هم نمیتواند چنین ادعایی را داشته باشد. اما به حکم قاعده تأثیر و تأثر قطعی و اجتنابناپذیر در تولیدات معرفتی، پژوهشگاه سهم چشمگیری میتواند ایفا کند و عهدهدار باشد در چیزی که ما آن را انقلاب معرفتی در قلمرو علوم انسانی میتوانیم بنامیم. عملاً هر انقلاب معرفتی از یک نقطه آغاز شده و از یک معبر عبور میکند و یا شاید بگوییم از یک پایگاه دو نقطهای شروع میشود: نقطه اول، بازاندیشی و احیاناً نواندیشی در مبانی است. تا وقتی مبانی تغییر نکند و نو و متحول نشود، هرگز هیچ معرفت و علمی نو نخواهد شد. نقطه دیگر نقطه روششناسی و منطق است و تا وقتی که به روش و منطق جدید دست پیدا نکنیم، نمیتوانیم به علم جدید دست پیدا کنیم. در پژوهشگاه این دو در حال اتفاق است، یعنی ما هم اهتمام خاصی به طور طبیعی و آرامآرام نسبت به بحث در مطالعات زیرساختی و بنیانهای معرفتی داریم و هم به مطالعات روششناختی. خودبهخود این مطالعات وقتی به ثمر بنشیند و نظراتی تولید شود و نظرات نویی پدید بیاید و از طرفی هم احیاناً مبانی و منطق جاری و پذیرفته در داخل کشور و جهان اسلام و دنیا با نقادی محققانی رخنه بردارد و مخدوش شود، طبعاً مبانی و منطق جدید تولید شده جایگزین آن میشود.
از اینرو پژوهشگاه میتواند جایگاه خاصی را در تولید علوم انسانی جدید احراز کند و اگر ما علوم انسانی را در معنایی عام به کار ببریم، هم الان هم در پژوهشگاه علوم انسانی نویی در بعضی از زوایا در حال تولید است و بسیاری از محققان و دوستان ما هستند که به دیدگاههای جدید و نظرات جدید که در حد نظریه میتواند ارزیابی شود رسیدهاند. فراتر از آن به بعضی از دانشها و دستکم گرایشهای جدید در بعضی از رشتهها رسیدهاند. بعضی از موضوعات و با تنزل بگوییم، گرایشهایی در حوزههای مطالعاتی در پژوهشگاه در جریان است که در جهان پیشینه ندارد؛ مثلاً حوزه فلسفه معرفت دینی.
فضای تولید علم در کشور فضایی جدی است. به ویژه تولید علوم نو. در غرب نوعی همپایی و همراهی میان تولید علوم طبیعی و نیز تکنولوژی با مبانی نظری و فلسفی آن علوم و فنون وجود داشته و دارد. ما در این زمینه تاخیر فاز معرفتی نسبت به آنها داریم اما اکنون که دوران شکوفایی علمی قرار است از سر گرفته شود، زمان آن است که دیگر آن تأخیر را نداشته باشیم و همزمان با تولید و رشد علوم، ما نیز مبناپردازی کنیم. پژوهشگاه برخلاف سایر موسسات علمی در حوزه علوم انسانی تجربههای خوبی داشته است. مثلاً انتشار فصلنامه ذهن یا ترجمه کتابهایی چون فیزیک، فلسفه و الاهیات. به طور کلی عزم پژوهشگاه برای ورود به این حوزه جدی است؟
در خصوص اینکه ما نسبت به غرب تأخیر فاز داریم، این عبارت به حیثی درست و به حیثی صحیح نیست. معرفت به یک معنا تاریخی نمیشود یعنی منقرض نمیشود و از رده خارج نمیشود، و به اصطلاح تصور نمیشود که مستعمل است و کالای منقرض شده است بلکه همواره پیشینه و میراث معرفتی چونان سرمایه باید دیده شود و لذا ما به دلیل اینکه دارای سرمایه معرفتی غنی هستیم و تاریخ پربار علمی داریم نباید خیلی خودمان را متأخر بیانگاریم. هر چند یک دوره فطرتی را پشت سر گذاشتهایم، اما به دلیل اینکه سرمایهای غنی را از پیشینیان در چنگ داریم، میتوانیم با اعتماد به نفس بایستیم و آنها را چونان سکویی برای پرواز به کار گیریم. و مجموعه آرایی که در مکاتب علوم انسانی در اختیار ماست، بهدلیل غفلت از آنها در دهههای اخیر، عظمت و عمقشان مغفول است تا حدی که انگار مندرس گشتهاند و مستعمل در کناری نهاده شدهاند. بسیاری از نظریات موجود در منابع ما زنده و کارآمد است و براساس آنها میشود پدیدههای اجتماعی و انسانی را تفسیر کرد و گرهها را گشود. باید به آنها برگردیم. نکته دیگر این است که ما دو عنصر دیگر را هم به کمک سرمایه و میراث معرفتی میتوانیم بگیریم و به کار هم گرفتهایم و آن نشاط علمی است که تحت تأثیر انقلاب در کشور پدید آمده است. این کم سرمایهای نیست. بسیاری از ملل امروز رمق و رونق ندارند و چندان امید ندارند و هر چه که از پیشینیان ارث برده باشند و هر چه امکانات بیشتر داشته باشند چون نشاط ندارند همه آنها سرمایه بیارزش خفتهای قلمداد میشود. از طرفی در صحنه بودن و در یک سوی معرکه معرفتی جهان بودن یعنی اینکه خودمان را ما در صفحه فکری جهان ببینیم، خودش عامل مثبتی است برای رشد. اینگونه نیست که تصور کنیم مواجهه، اگر رقیب مقتدر باشد، خطر است؛ اینطور نیست بلکه فرصت است. ما به اتکای میراث معرفتی عمیقی که در کف داریم و نشاط علمی و امید و اعتماد به نفسی که امروزه در بین دانشمندان جهان و فضلا داریم لاجرم و ناچار مجبوریم مقابله کنیم و مواجه بشویم با رقیب فکری خود، دقیقاً مثل شرایط جنگ که موجب اختراع میشود. سختیها و دشواریها و مشکلاتی که پیش رو است سبب شکوفایی استعداد میشود. براساس این سه عامل این تأخیر فاز را میتوانیم به سرعت پشت سر بگذاریم.
پژوهشگاه هم چنین شرایطی دارد؟
البته پژوهشگاه متاثر از این سه اصل است. فکر میکنم در حوزه علوم انسانی نهضت آغاز شده است، همینقدر که تفکر و خودآگاهی به وجود بیاید یک جنبش شروع شده است و تا زمانی که خودآگاهی و آگاهی نیست تحرک هم نیست، اما به محض اینکه کسی پی به نقطه ضعفش برد، و احیاناً توجه به نقاط قوتش داشت این درواقع به مثابه آن است که گلوله از لوله تفنگ خارج شده است، و این یعنی حرکت، و خواهناخواه اتفاقی خواهد افتاد. به رغم مدیریت و پیچیدگی چنین جریانی، پدیدهای نیست که ما نتوانیم مدیریت کنیم. پژوهشگاه در مدیریت سازمانی خودش به مدیریت پژوهش اهتمام خاصی داده است و با شیوههای نوآزمودهای در پژوهشگاه سعی میکنیم از ظرفیت و استعداد و استطاعت بالفعل نیروها و شرایط کشوری و ملی و جهانی به نفع تولید معرفت و جریان نواندیشی بهرهبرداری و استفاده کنیم و البته هم پژوهشگاه میتواند سهمی در این قسمت داشته باشد و هم در دو نظام علمی کشور: نظام علمی دانشگاهی و حوزهای. البته پژوهشگاه دستگاهی ذوحیاتین است؛ هم دانشگاه است چون دقیقاً در چارچوپهای وزارت علوم فعالیت میکند و به عنوان یک دستگاه علمی رسمی دارای امتیاز رسمی به مثابه یک پژوهشگاه جامع و حتی دارای مرکز آموزش عالی است، و از جهات رویکرد مبانی معرفتی یک دستگاه حوزوی میتواند قملداد شود. لذا فعالیت و تحرکات این دستگاه در دو محیط، تأثیر خودش را میگذارد، دیر و زود دارد اما این تأثیرگذاری بالاخره اتفاق میافتد و نتیجه خواهد بخشید.
احتمال اثرگذاری در کدام محیط بیشتر است؟
چشم و امید ما بیشتر به محیط حوزه است چرا که تولید علم دینی وظیفۀ ذاتی حوزه است، ابزار و مبانی و منطق و منابع تولید علم دینی در اختیار حوزه است. از این جهت ممکن است اهتمام بیشتری به تأثیرگذاری در حوزه و تعامل با حوزه داشته باشیم.
با توجه به اوصاف گفتمان معرفتی پژوهشگاه که گفته شد، این گفتمان مقید به چارچوب سرزمینی است یا نه، قابلیت جهانی شدن را دارد؟ صرفاً درصدد مواجهه با سایر گفتمانهای فکری است یا علاوه بر آن به دنبال موازنه معرفتی هم هست؟
معرفت عین هوا است، سیلان آن مدیریتناپذیر است و نفوذ و تسری آن به محیطهای دیگر اجتنابناپذیر. مشخصاً آثاری که دوستان ما در پژوهشگاه تألیف میکنند و فرآوردههای معرفتی و فکری که تولید شده در نقاط دیگر جهان ترجمه و مطرح میشود و در همایشهای علمی با حضور خود دوستان و یا در غیاب آنها مطالب توسعه پیدا کرده است. اما در عین حال به دلیل مراجعات بسیاری که ما از مراکز مختلف جهان اسلام و خارج از جهان اسلام داریم، ما هم به ناچار اجابت میکنیم. ضمن اینکه بسیاری از آثار محققان ما در نقاط مختلف به زبانهای مختلف، ترجمه میشود. در کنار ترجمه فرآوردههای مکتوب، عَرضه این آثار از طریق شبکه مجازی در اینترنت و نیز اجرای طرحهایی از قبیل برنامه گفتگوی علمی هم صورت میگیرد، در دو شکل مواجهه و مراوده؛ در قالب گفتگوی انفرادی و گاهی هم در قالب مراوده و تعامل و هم فکری دو سویه. به این ترتیب طبعاً به نحو سلبی و ایجابی دیدگاهها و نظرهای علمی پژوهشگاه به نقاط دیگر جامعه هم منتقل میشود و متفکران جهانی اینها را میشناسند و در اینجا هم یک نوع مدیریتی هم در تأثیرگذاری بر محیطهای دیگر و خارج از کشور صورت میگیرد و هم یک نوع پاسخگویی به نیازی که مسلمانان مخصوصاً طبقات روشنفکر و فرهنگی در کشورهای مختلف دارند و عملاً، این همه در گشودن مرزهای جغرافیایی به روی تفکرات تولیدی در پژوهشگاه کمک میکند.