افزون بر چهل سال پیش بود که با نام روژه گارودی آشنا شدم. زمانی که در آستانهی جوانی بودم، با نام و مطالب او به عنوان یک طلبه آشنا شدم و همچنان در ذهنم باقی است. در سفری که ایشان به تهران آمدند، جلسهای را در پژوهشگاه مهمان ما بودند. نشست صمیمانه و خوبی با او داشتیم و خاطرهی خوشی از آن دیدار در خاطر ما باقی است. خداوند او را رحمت کند و با اولیای الهی محشور بدارد.
نکتهای را به صورت فشرده در این خصوص عرض میکنم و این نکته، پدیدهی اسلامگروی و در ذیل آن شیعهگرایی طبقات مختلف در جهان، به ویژه اروپا و بالاخص در میان فرهیختگان و روشنفکران است. این پدیده یک پدیدهی بسیار مهم است. اگر نگوییم غیرمکرر است، حداکثر میتوان گفت که برای دومین بار در تاریخ این پدیده ظهور میکند که طبقات وسیعی از دیگر ملل در جهان غیراسلامی، خصوصاً در غرب و بالاخص از میان اندیشمندان و متفکران، به اسلام و یا از اسلام به مکتب اهلبیت میگروند. این پدیده هم به لحاظ کیفی بسیار پراهمیت است و هم از حیث کمی بسیار درخور توجه است.
متأسف هستیم که نسبت به پدیدههای عظیمی که به زیان و یا سود ما در جهان واقع میشود بیتفاوت هستیم. مسئلهی نهضت و موج اسلامگرایی در جهان و خصوصاً در اروپا و در بین روشنفکران، هم برای غیرمسلمانان و هم برای ما مسئلهی بسیار پراهمیتی است. این مقوله مسائل فراوانی دارد که باید به آن پرداخت. بعضی از مؤسسات، مؤلفان و نویسندگان نیز به ابعاد این مقوله پرداختهاند ولی به حد عظمت و وسعت این مسئله و درخور شأن و فراخور اهمیت و عمق آن مورد توجه نبوده و پیرامون آن کار علمی نشده است.
برای مسلمانان جهان و بهخصوص ما ایرانیان بسیار مهم است که کشف کنیم چه چیزی موجب این اتفاق عظیم تاریخی شده است. و پیش از آن ماهیت این پدیده را بدانیم. دامنهی و گسترهی این پدیده تا کجاست؟ علل و عوامل ایجابی و سلبی پیدایش این جریان چیست؟ این جریان در معرض چه آفات و آسیبهایی قرار دارد؟ برای آسیبزدایی و مواجههی با آفات و رخنههایی که ممکن است این جریان مقدس را تهدید کند چه باید کرد؟ و تکلیف ما در قبال این پدیده چیست؟ من احساس میکنم از جمله وظایف پژوهشگاه و بهخصوص گروه غربشناسی است که به عنوان یک تحقیق اساسی و جدی به این مقوله بپردازند.
چه چیزی موجب پیدایش این پدیده است؟ یک سلسله عوامل سلبی و یک سلسله عوامل ایجابی در پیدایش این واقعه نقش دارند. گروهها و طیفهایی از طبقات مختلف اجتماعی و به خصوص از بین متفکران تحت تأثیر پارهای عوامل منفی، از دیگر ادیان و مکاتب اعراض میکنند و به سمت اسلام و تشیع رویآور میشوند. این عوامل چیست؟ کما اینکه میتوان از عوامل ایجابی و جاذبههای اسلام و مکتب تشیع پرسید که چه جاذبههایی آنها را سمت اسلام و تشیع کشانده است؟
ما باید روی عوامل سلبی کار جدی بکنیم و درخصوص عوامل ایجابی برنامهریزی کنیم. عوامل ایجابی را برجسته و برملاتر کنیم. میتوان در یک مطالعهی میدانی، پیمایشی و مشاهدهای بسیاری از این عوامل سلبی و ایجابی را کشف کرد. همهی ما با افرادی به عنوان نومسلمانان و یا نوشیعیان برخورد داشتهایم، با آنها هممجلس شدهایم و نظرات آنها را شنیدهایم، اینجا و آنجا مطالبی میشنویم، گاه در رسانهها با آنها گفتگو میشود. اظهارات، رفتار، موضعگیریهای آنها، طرز حیات و سبک زندگی آنها، قرائن عوامل ایجابی و سلبی را آشکار میکند.
به نظر میرسد که موضوع اعراض از مسیحیت تهی از منطق و دچار فقر معرفتی از جمله علل و عوامل بسیار مهم است. این فقر معرفتی مسیطر بر مسیحیت در دورهای موجب میشد که مسیحیان رو به مارکسیسم و مکاتب ماتریالیستی ببرند و کتاب «علل گرایش به مادیگری» استاد شهید علامه مطهری این زاویهی دید را در آن مقطع تحلیل میکند، ولی بعد از آن کتاب و در سه دههی اخیر این طیف از متفکران و اندیشهورزان به سمت اسلام و مسیحیت آمدند.
بیپاسخماندن سئوالات اساسیِ فکری و بنیادینِ حیاتی از زبان بسیاری از نومسلمانان و نوشیعیان شنیده میشود و نوعاً علت اسلامآوری نخبگان این جهت است.
در صنف بانوان موضوع کرامت زن و تأمین امنیت زنان با رعایت دستورهای دینی، از جمله پوشش، عامل بسیار مهمی است و همین موجب شده که نوعاً تا شصت درصد نومسلمانان زنان باشند و غالباً هم گفتهاند به جهت امنیت اخلاقی و روانی که با عمل به دستورهای دینیِ اسلامی به دست میآوریم به اسلام علاقمند شدهایم و نوعاً گفتهاند که نود درصد بانوانی که مسلمان میشوند، محجبه هستند و حجاب را عامل امنیت روانی و اجتماعی خود تلقی کردهاند.
هویتیابی غیرغربی، مواجههی با مدرنیسم، فرار از مدرنیته و حتی فرامدرنیته و پسامدرنیته، عامل دیگری است. خستهشدن از مکاتب، وعدهها، رفتارها، دستورالعملها و تحلیلها و تلقیهای مدرن و فرامدرن یکی از عوامل اساسی است که با توجه به این موضوع مشاهده میکنیم در کشورهایی که مدرنتر هستند، موج اسلامگرایی فزایندهتر است.
حضور اقلیتهای کشورهای اروپایی در این موج چشمگیرتر است و این نشان میدهد که آنها به دنبال هویتی غیرغربی هستند. در غرب زندگی میکنند اما به دنبال آن هستند که هویت غیرغربی داشته باشند و در آنجا زندگی کنند. در آمریکا آمار مسلمانان اسپانیاییتبار بسیار چشمگیر است که مؤید این نکته است.
همچنین بازگشت به فطرت الهی، معنوی، تکوینی و مینوی انسانی عامل دیگر است. در آمارها آمده است که سن گرویدن به اسلام در غرب بیستوهفت سال است و این بسیار معنیدار است و این درحالی است که میانگین سن متدینین به مسیحیت حتماً بالای پنجاه سال است. در بسیاری کلیسا فرد زیر شصت سال کم دیده میشود و غالباً افراد مسن در کلیسا حضور پیدا میکنند، اما در مساجد غالباً جوانان حضور دارند. جوان به فطرت الهی خود نزدیکتر است و فطرتنمونی را در اسلام مشاهده میکند. احساس میکند در اسلام به فطرت خود نزدیکتر میشود و کشش فطری آنها سبب میشود که به اسلام پناه بیاورند. بنابراین پایینبودن سن اسلامگرایی در میان نومسلمانان حکایت از این موضوع دارد.
مسائل اخلاقی بسیار مؤثر است، مثلاً مرحوم آقای گارودی به اعتبار اینکه یک شخصیت اخلاقی بودند، حتماً جاذبههای اخلاقی اسلام او را به سمت این دین کشانده است. بسیاری از کسانی که مسلمان میشوند از بداخلاقیها، بیبندوباریها شاکی هستند. میگویند بیبندوباریها و بداخلاقیهای جهان غرب ما را به سمت اسلام راند. و این نشان میدهد که جهات اخلاقی در این امر بسیار مؤثر است. همچنین پارهای از تلقیهای غلط در معنویتگرایی و اخلاقپنداری بعضی از عادات مؤثر بوده است.
عامل دیگری که قابل توجه است این است که اسلام را به مثابه مکتب مبارزه میبینند و با گرایش به اسلام میخواهند از اسلام به عنوان پایگاه مبارزه با ستم، استکبار، تبعیض و هرآنچه ضد انسانی است استفاده میکنند. البته ابزارانگارنه به اسلام نمیگروند، بلکه اندیشهورزانه به اسلام پناه میآورند و اسلام را پناهگاه و پایگاه تلقی میکنند که این جهت بسیار تأثیرگذار بوده و موجب اسلامگرایی و تشدید آن بعد از واقعهی یازده سپتامبر از جمله میتواند به این جهت متکی باشد. اگر واقعهی یازده سپتامبر مورد تأیید نباشد، اما مواجههی با قدرت و استکبار امریکایی در آن واقعه آشکار شد و پافشاری قدرتها و دستگاههای تبلیغاتی جهانی بر تقبیح اسلام و مشوه ساختن چهره اسلام و تعالیم دینی نتیجهی عکس داد. در همان ایام گفته شد، قرآن کریم و بعضی از کتابهای اسلامی از پروفروشترین کتابها در غرب بود.
پیامد جهانیشدگی و اختلاط اجتماعی عامل دیگری است، در هر کشوری که ارتباطات وسیعتری داشتند و به روند جهانیشدگی پیوستهتر بودند، اسلامگرایی هم چشمگیرتر است.
در انتها به آسیبها و چالشهایی که این جریان عظیم را تهدید میکند اشاره میکنم:
ـ بدفهمیها و بدفهمانیها و تلقیها و تعبیرهای نادرست و ناصواب، چونان بنیادگرایی، رادیکالیسم اسلامی و یا موازیسازیها و مشابهسازیهای تصنعی برای مشوه نشاندادن آن جریان اصیل. یکی از دسیسهها همواره ایجاد و یا وجود جریانهای موازی است. گاه جریانهای موازی انحرافی هستند که گوشهای از این طیف گستردهی اسلامگرایی را تشکیل میدهند ولی به هر حال برای این جریان سالم تهدید محسوب میشوند. حتی تعبیرهای نهچندان درست مانند «اسلام سیاسی» میتواند تهدید قلمداد شود.
ـ ایجاد جریان اصلاح دینی و تبدل ماهیت ایجادکردن در اسلام و اسلام را دین خنثیساختن و خنثیکردن خواص و خصلتهای انقلابی و عدالتطلبانهی اسلام نیز میتواند تهدید دیگر باشد.
و مهمترین مبحث برای این موضوع، بایستههایی است که پیش روی ماست. این یک بایستگی و ضرورت تاریخی است که در حال اتفاق است و در پیرامون خود بایستهها و ضرورتهای بسیاری را ایجاب میکند که باید به آنها بیاندیشیم. والسلام.