«مسائل فلسفهی دین» از دغدغههای دیرباز انسان اندیشمند است، زیرا دین و عقل هر دو همزادان و همزیستان ازلی و ابدی بشراند؛ همچنین موضوعاتی که در این دانش معرکهی چالش است از دیرندهترین مفاهیم مطرح در فلسفه و کلام اسلامی بهویژه شیعی است. اما «فلسفهی دین» بهمثابهی فصلی از فلسفه یا دانشی مستقل همچون سایر فلسفههای مضاف و بهعنوان نوعی جستار متافیزیی یا معرفتشناسانه یا شعبهای از «دینپژوهی»، عمر چندان بلندی ندارد و زادزمان این دانش به پس از عهد نوزایش در فرهنگ بازمیگردد و تا پیش از یکی، دو سدهی اخیر اثر مدونی بدین نام و در این باب شناخته نیست، هرچند اکنون هزاران اثر در زمینهی فلسفهی دین در غرب انتشار یافته است.
مسقطالراس و جغرافیای ارضی ظهور فلسفهی دینِ مدون، اروپا است. دربارهی پدیدآورنده یا پدیدآورندگان و بسامانکنندگان، و همچنین جغرافیای تاریخی و زادبوم فرهنگی اجتماعی (شرایط پیدایش) و سیر تطور آن جای سخن بسیار است که حوصلهی ضیق این مقال شرح آن را برنمیتابد.
بیگمان عواملی از قبیل: خیزش گستردهی علمی و فرایند تطوّر جستارهای معرفتشناسانه در غرب، خردبسندگی و عقیده به حجّیّت انحصاری عقل، ظهور پوزیتیویسم، پیدایش مکاتب نقّادی، فلسفههای تحلیل زبانی، و گسترش علوم انسانی بهویژه جامعهشناسی، مردمشناسی، روانشناسی، روانکاوی، اسطورهشناسی و … و نیز پیدایش فرضیههای گونهگون دربارهی ماهیّت و منشاء دین، رواج مطالعات نهادانگارانهی دین و شیاع تحقیقات پدیدارشناسانه و همچنین کاستیها و ناراستیهای کلامی ـ معرفتی مسیحیت و اندیشههای دینی و دینوارههای رایج در میان امم و اقوام مختلف و …، در پیدایی، پویایی و پایایی این دانش یا مسائل آن نقش اساسی داشته است.
از باب رعایت جانب اختصار در دیباچه، و تنها به انگیزهی «طرح مسئله»، به اشاره به عناوین برخی مباحث مطرح دربارهی فلسفهی دین و تبیین گزیدهی «چیستی فلسفهی دین» و ارائهی «فهرستی از مسائل» آن بسنده میکنیم.
علاوه بر مسئلهی زادزمان و زادبوم جغرافیایی، و جغرافیای تاریخی ظهور فلسفهی دین، مباحثی بسان نکات زیر دربارهی فلسفهی دین قابل بحث هستند:
ماهیت فلسفهی دین
موانع تعریف، ضوابط تعریف، مراد از «فلسفه» و «دین» در فلسفهی دین، بررسی تعاریف ارائهشده، خصیصهها و مشخصههای دانش فلسفهی دین، موضوع و متعلّق، مسائل و گستره و تقسیمات درونخانگی (طبقهبندی و تبویب مسائل)، رهیافت و روش، منابع، رویکرد، غایت و کارکرد، و تقسیمات دروندودمانی (طبقهبندی انواع فلسفهی دین).
همچنین پاسخ این پرسشها:
ـ آیا فلسفهی دین، شاخهای از دینشناسی است، یا شعبهای از الهیات و کلام است، یا فصلی از فلسفه و معرفتشناسی؟
ـ تمایز دینشناسی و فلسفهی دین چیست؟
ـ تمایز فلسفهی دین و کلام (بهویژه آنچه که کلام جدید خوانده میشود) در چیست؟
ـ تمایز و نسبت فلسفهی دین با فلسفهی محض، فلسفهی دینی، الهیات طبیعی، دین فلسفی، فلسفهی علم کلام و مطالعهی تطبیقی ادیان چیست؟
ـ تفاوت فلسفهی دین با مطالعهی پدیدارشناسانهی دین و نسبت این دانش با جامعهشناسی دین و روانشناسی دین بهطور خاص و علوم انسانی و علوم اجتماعی بهطور عام چگونه است؟
ـ آیا بحث از فلسفهی دین، بدون داشتن شامّهی دینی و چشیدن طعم ایمان و دستکم برخورداری از نوعی رهیافت وجودی به دین و تجربهی دینی و معنوی میسّر است؟
و نیز:
چرایی و چسانی پرداختن به فلسفهی دین در دنیای معاصر، اساسیترین پرسشها و مسائل فلسفهی دین در روزگار ما، و بالاخره، در صورتی که درصدد تصنیف «فلسفهی دین اسلامی» برآییم پیشینهی مباحث را در کدامیک از علوم و ابواب باید جستجو کنیم؟ و آیا اصولاً چنین عنوانی (فلسفهی دین اسلامی) درست و دقیق است؟ و به تعبیر دیگر، آیا دانش فلسفهی دین دارای ماهیت و هویّت واحدی است؟ یا به دلیل تفاوتهای فاحش ادیان با هم و بهتبع دینِ مورد کاوش، این دانش ماهیت و یا دستکم هویت خاصی مییابد؟
پرسش از دقت و درستی عنوان «فلسفهی دین اسلامی» از جهت دیگر نیز قابل طرح است و آن اینکه تکسواران عرصهی این دانش در سدههای اخیر غالباً از موضع الحاد و به انگیزهی تنقید و تنقیص دین به آن پرداختهاند و یا دستکم بهاقتضای طبیعت فلسفه، فیلسوف دین باید غیرملتزمانه و فارغبالانه به چالش و کندوکاو در دین و گزارهها و آموزههای آن بپردازد، پس آیا صفت «اسلامی» برای فلسفه نوعی تناقض نیست؟ و فراغت و حریّت فیلسوف را نقض نمیکند؟
چیستی فلسفهی دین:
در تعریف فلسفهی دین گفتهاند: «زمانی فلسفهی دین کلاً بهمعنای تفکّر فلسفی درباب دین، یعنی: دفاع فلسفی از اعتقادات دینی دانسته میشد… میتوان [امروزه] اصطلاح فلسفهی دین را (در قیاس با اصطلاحاتی نظیر فلسفهی هنر و غیره) در معنای اختصاصی آن یعنی: تفکر فلسفی درباب دین بهکار برد…، فلسفهی دین مفاهیم و نظامهای اعتقادی دینی و نیز پدیدارهای اصلی تجربهی دینی و مراسم عبادی و اندیشهای را که این نظامهای عقیدتی بر آن مبتنی هستند مورد مطالعه قرار میدهد». (هیک، جان؛ فلسفهی دین؛ ترجمهی بهرام راد؛ تهران: الهدی، ۱۳۷۲، ص۱ـ۲۲)
همچنین:
«کار فلسفه در حوزهی دین ـ همانطور که چنین بوده است ـ برهانیکردن اعتقاد است». (هاسپرس، جان؛ فلسفهی دین؛ قم: گروه ترجمه و ویراستاری مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، [بیتا]).
و نیز گفتهاند:
«هم فلسفه[ی دین] هم کلام سعی میکنند به سئوالهای بنیادین زندگی، نظیر «آیا خدا وجود دارد؟»، «معنای زندگی چیست؟»، «سعادت کدام است؟»، «آیا زندگی جاوید وجود خواهد داشت؟» و غیره، جوابی درخور ارائه کنند، تفاوت فلسفه[ی دین] و کلام فقط بر این واقعیت است که کلام به وحی استناد دارد، در حالی که فلسفه[ی دین] صرفاً به اعتبار عقل گردن مینهند… فلسفهی دین در تلاش است تا برآورد انتقادی از اعتقادات مختلف مذهبی برمبنای عقلانی ارائه نماید… در فلسفهی دین ممکن است مضافالیه (دین) بهعنوان معادل اضافهی ذهنی (Subjective) یا اضافهی عینی (Objective) مورد لحاظ قرار گیرد، اگر آن را معادل اضافهای عینی مورد توجه قرار دهیم، فلسفهی دین کنگاشی عقلانی از ادیان مختلف و پدیدارهای دینی خواهد بود. از طرف دیگر اگر آنرا بهعنوان اضافهای ذهنی مورد دقت قرار دهیم، فلسفهی دین به مفاهیم مختلف فلسفی که ادیان و اعتقادات دینی مختلف میتوانند داشته باشند ناظر خواهد بود» (هوبلینگ، الف. چ. حی؛ اصول فلسفهی دین، فصل اول، ترجمهی حمیدرضا آیتاللهی، قبسات، ش۲، زمستان ۱۳۷۵).
و نیز:
به چگونگی تبیین واقعیت دینی در فلسفه بهطور عام حتی «پاسخهای انسانگروی الحادی» و نیز «وجود ـ خداشناسی» (ریکور، پل؛ گرایشهای عمده در فلسفهی دین، فصل اول؛ ترجمهی مصطفی ملکیان؛ مجله نقد و نظر، ش۲) فلسفهی دین اطلاق کردهاند.
و همچنین گفتهاند:
«فلسفهی دین عبارت است از اطلاق روش تحلیلی، انتقادی فلسفی در ارزیابی و ژرفکاوی مبانی و مسائل دین و مقولات وابسته به آن» (خرمشاهی، بهاءالدین؛ سیر بیسلوک؛ تهران: انتشارات پروین، ۱۳۷۳، ص۱۷۱ـ۱۷۲).
ابهام و اختلاف در معنی «دین و فلسفه» و تنوّع مصداقی آندو، و خلط فلسفهی دین با دانشهایی که در طول یا عرض آن قرار دارند، عمده مشکل ارائهی تعریفی روشن و قطعی برای این دانش است، بدینرو، بدون پاسخ به پرسشهایی که در قبال آنها ارائه میگردد، تعریف «فلسفهی دین» و ژرفکاری فلسفی در دین، تعیین موضوع و مسائل این دانش قابل دسترسی نیست، از جمله:
مراد از «فلسفه» در عنوان این دانش چیست؟ آیا جستار متافیزیکی است یا منظور هرگونه کاوش معرفتپژوهانه است؟ و نیز به تعبیر هوبلینگ، حتی عقلانیبودن روش بررسی نیز مشکل را حل نمیکند، زیرا آنچه به عنوان عقلانی فهمیده میشود ممکن است برای این نویسنده یا آن دانشمند متفاوت باشد و تعریفی از عقلانی (rational) و عقل (reason) نمیتوان ارائه کرد. (اصول فلسفهی دین؛ قبسات، ش۲، زمستان ۱۳۷۵)
مراد از «دین» در فلسفهی دین چیست؟ آیا اصولاً «دین» قابل تعریف است؟ چه کسی حاقّ دین و دین حق را شناخته است! آیا مفهوم دین از مفاهیم ماهوی است؟ آیا فصل حقیقی آن شناخته شده است؟ و اگر از فصل حقیقی آن تنزّل کنیم، فصل منطقی آن چیست؟ با توجه به تنوّع ادیان و تفاوت فاحش قله و قاعدهی هرم ادیان، دینِ معیار کدام است؟ مراد از دین، دین مُنزل است یا دین محقّق؟ منظور دینِ حیّ کامل است یا همهی ادیان، اعم از ادیان بدوی، منسوخ، متروک و …؟ قدر متیقّن یا قدر مشترک میان ادیان کدام است؟ ملاک دینبودن دین چیست؟ کدام تعریف از تعاریف چند دهگانه را باید پذیرفت؟ «بر طبق بعضی از تعاریف لازم نیست که دین حتّی متضمّن اعتقاد به خدا باشد… واژهی دین درواقع آنچنان گسترش پیدا کرده که غیرقابل شناخت شده است» (هاسپرس، همان، ص ۱۶).
تعریف دین با چه رویکردی؟ (نهادانگارانه، پدیدارشناسانه، کارکردگرایانه و …) آیا تعریف تفصیلی دین بدون رجوع به متن دینی میسر است؟ والا کدام دین؟ کدام متن؟ زیرا تفاوت و گهگاه تعارض آشکار در ماهیت، گزارهها و آموزههای ادیان، و حتی برداشتهای گوناگون از یک دین آنچنان است که مطالعهی فلسفی یک دین یا دینواره ممکن است پژوهشگر را درباب حقیقت و حقّانیّت دین به نتایجی برساند مغایر و حتّی متضادّ با نتایجی که از کاوش در دین و دینگونهای دیگر فرادست میآید!
به هر روی: بهنظر ما برای دستیافتن به تعریفی کاربردی از فلسفهی دین، طریق صواب، دوری از افراط و تفریط، و پرهیز از رویآورد پیشینی صرف به فلسفهی دین یا تلقی پسینی محض از آن است.
به گمان ما در «فلسفهی دین» فلسفه را نباید تنها بهعنوان نوعی مطالعهی متافیزیکی قلمداد کرد، فلسفه در اینجا میتواند بهمعنی متعارف امروزین آن یعنی هر نوع جستار معرفتشناسانه اطلاق گردد. بدیهی است که در این صورت بهتبع نوع نگرش و گرایش فلسفی منظورشده، فلسفهی دین گرایشها و اضلاع مختلفی خواهد یافت.
همچنین به دلیل نکاتی که در باب دشواریهای «تعریف دین» گفته شد و بهخاطر اینکه هر کسی تصور و تصویر خودیافتهای را مناط تعریف دین قرار داده است، ارائهی تعریف مانع، جامع و مجمععلیه از دین میسّر نیست، از اینرو تنها میتوان برای مجموعهای از ادیان همتبار ـ چونان ادیان ابراهیمی ـ با اندکی تسامح، تعریف واحدی ارائه کرد.
مراد از دین نیز در عنوان «فلسفهی دین» دین مُنزل و نفسالأمری واقعی ـ در حدی که انسان میفهمد ـ باید باشد و نه دین محقّق یا حالتی روانی و یا نهادی انسانی؛ همچنین منظور از دین، تدیّن یا رفتار دینداران نباید باشد که در این صورت موضوع فلسفهی دین، دین و مسائل آن نخواهد بود بلکه علل و لوازم اعتقاد و التزام به دین، موضوع تلقی خواهد شد، چنانکه بسیاری از فیلسوفان دین دچار چنین خلطی شدهاند، تفاوت فلسفهی دین را نیز با سایر شعب دینپژوهی، مانند: روانشناسی دین، جامعهشناسی دین و … و با اسطورهشناسی و عرفانپژوهی و …، در همین نقطه باید جستجو کرد.
اینک با لحاظ نکات بالا عبارت زیر را برای تعریف دین پیشنهاد میکنیم:
«مدلول مجموعهی گزارههای هستیشناسانهی ساختارمند درباب هستی، انسان و جهان، و مجموعهی بایدها و نبایدها و شایدها و نشایدهای مبتنی بر آن که با هدف تأمین کمال و سعادت ابدی انسان از سوی رب و مدبر هستی تنزیل یا تنفیذ شده است».
در تعاریفی که برای فلسفهی دین گزارش شد، ابهامها و ایرادهایی بهچشم میخورد ـ که در مجالی دیگر باید بدانها پرداخت ـ از جمله اینکه: «دفاع فلسفی» و «برهانیکردن اعتقاد» (تعاریفی از این دست به تلقیهای سنتی از فلسفهی دین که آنرا با فلسفهی دینی و الهیات طبیعی یکسان میانگاشته مربوط میشود).
از وظایف کلام و الهیات است، و متعلّق فلسفهی دین «پاسخ درخور به سؤالهای بنیادین زندگی» نیست، بلکه متعلق این دانش، دین و مقولات دینی ـ هرچه میخواهد باشد ـ است، و نیز «اخذ مضافٌالیه (دین) بهعنوان اضافهی ذهنی، فلسفهی دین را با فلسفهی دینی درخواهد آمیخت و در آن صورت «فلسفه» موصوف قرار خواهد گرفت و نه مضاف، و همچنین اطلاق دین به نگرشها و مسلکهای غیردینی مانند «انسانگروی الحادی» و «وجود ـ خداشناسی» تسامح بیمرزی است که فلسفهی دین را سترون و بیخاصیت کرده و یا با سایر شعب دینپژوهی یا مطلق هستیشناسی درخواهد آمیخت، و بالاخره هرچند در متن فلسفهی دین، بررسی فارغبالانه نهفته است، اما پیشداوری و «بررسی انتقادی سلبی» لازمهی آن نیست!
اکنون پیش از آنکه تعریف مختار در فلسفهی دین ارائه شود، از سر تمهید، نظر خوانندهی ارجمند را به چند نکته معطوف میداریم:
۱٫ فلسفهی دین از جملهی فلسفههای مضاف است و میتواند از سنخ معرفتهای درجهی دو بهشمار آید، زیرا خود جزء موضوع متعلق خود نیست، و بخش عمدهای از دین مدلول گزارههای معرفتی است و فلسفهی دین به تحلیل آن گزارهها نیز میپردازد.
۲٫ فلسفهی دین به اعتبار روش و غایت، فصلی از فلسفه و به اعتبار موضوع، شاخهای از دینشناسی است؛ و نیز این دانش میتواند معارض یا معاضد با کلام و فلسفهی دینی، دین فلسفی و الهیات طبیعی و یا شامل بخش عمدهی فلسفهی علم کلام باشد، و نیز به استطراد به بررسی تطبیقی، تاریخی ادیان و مطالعات پدیدارشناسانه، تحلیل منطقی و زبانشناختی، جامعهشناختی و روانشناسانهی دین و فلسفههای مضاف دیگر بپردازد یا از دستاوردهای این شاخهها بهصورت اصول موضوعه بهره جوید، همچنین فلسفهی دین در عناوین مسائل با دانشهای یادشده گهگاه اشتراک صوری پیدا میکند، اما تمایز این دانشها با فلسفهی دین از حیث غایت، روش یا … سبب تمایز باطنی مسائل آنها نیز میشود.
۳٫ دینپژوهی (= شناسی) به «هرگونه چالش و پژوهش دربارهی مبادی، مبانی و مسائل دین، معارف دینی، باورها و رفتارهای دینداران» اطلاق میشود، پس دینشناسی از حیث روش، منابع، موضوع و مسائل بسی گستردهتر از فلسفهی دین است، و اینکه برخی پنداشتهاند: دینشناسی بخشی از کلام جدید است (سروش، عبدالکریم؛ قبض و بسط تئوریک شریعت؛ تهران: موسسه فرهنگی صراط، ۱۳۷۳، ص۷۱) یا فلسفهی دین (یا دینشناسی) از وظایف کلام جدید میباشد (مطهری، مرتضی، وظایف اصلی و وظایف فعلی حوزههای علمیه. از ظاهر عبارت استاد(ره) برمیآید که ایشان از فلسفهی دین، دینپژوهی را مراد کرده باشند) دقیق نیست، بلکه دینشناسی اعم از فلسفهی دین و کلام، و فلسفهی دین غیر از کلام است. (البته لازمهی برخی تعریفها و تلقیها از کلام جدید [= علمی با هندسهی معرفتی نوپدید و بدون رسالت دفاعی از عقاید دینی / محمد مجتهد شبستری؛ مجلهی المنطلق، ش۱۱۳]، خروج این دانش از زی و هویت کلامی آن است و در آن صورت کلام جدید میتواند شامل فلسفهی دین و دینپژوهی نیز بشود، اما دیگر ـ به تقلید از الهیات جدید مسیحی ـ چه اصراری بر اطلاق آن عنوان (کلام) بر چنان معنونی هست؟ میتوان این دانش را با نام مناسب دیگری نامبردار کرد، همچنین در صورتی که فلسفهی دین «دفاع عقلانی» از دین یا «تبیین عقلانیات دین» قلمداد شود، با کلام و فلسفهی دینی گره خواهد خورد، اما اگر فلسفهی دین به مطالعهی فلسفی دین اطلاق شود، تفاوت موضع فیلسوف و متکلم، دوگونگی فلسفهی دین و کلام از حیث روش، رسالت، غایت و رویکرد آندو در طرح مسائل، برای تمایز دو علم کفایت میکند).
۴٫ کلام، پنج وظیفهی عمدهی «تنسیق»، «تنقیح»، «تبیین»، «اثبات» و «دفاع» را درباب دین و گزارهها و آموزههای مسلم آن به استناد وحی و با استمداد از خرد و دانش، بهعهده دارد، هیچیک از این وظایف جز سومین آنها برعهدهی فلسفهی دین نیست و در کشف و تبیین نیز این دانش هرگز به وحی استناد نمیکند.
۵٫ فلسفهی دین عهدهدار مطالعهی بروندینی و غیرملتزمانه (نه غیرمعتقدانه)ی دین و گزارهها و آموزههای اساسی آن است، و اینگونه مطالعه میتواند به رد مطلق، اثبات مطلق دین و مقولات دینی، یا تفصیل بین برخی با برخی دیگر منجر گردد.
۶٫ بسیاری از فیلسوفان دین بهخاطر جهل یا غفلت، در تعریف دین و بررسی مسائل فلسفهی دین، از اسلام و تلقیهای خاص آن فارغ بودهاند، از اینرو با لحاظ این مصداق در مباحث فلسفهی دین، قطعاً قبض و بسطی درخور اعتنا در تعاریف و مسائل فلسفهی دین روی میدهد.
۷٫ چون در تعریف فلسفهی دین وفاقی میان فیلسوفان دین نیست هیچ الزامی به پذیرش یکی از تعاریف عرضهشده نیست، بلکه میتوان با لحاظ رویکرد پیشینی و با توجه به تلقیهای فعلی از این دانش، تعریف دقیقتری را که ابهام و ایرادهای موجود در تعاریف عرضهشده در آن راه نیابد ارائه کرد.
با توجه به نکات پیشگفته، بهنظر ما فلسفهی دین «دانش بازپژوهی عقلانی در چیستی، چسانی و چرایی دین و گزارهها و آموزههای بنیادین آن» و یا «علم بررسی فلسفی مبادی تصوری و تصدیقی دین و مقولات اساسی آن» است.
مسائل فلسفهی دین:
۱٫ چیستی دین (= دربارهی دین):
در این فصل مباحثی مانند عنوانهای زیر درخور طرح است:
۱ـ۱٫ تعاریف دین،
۲ـ۱٫ گوهر و صدف یا حاقّ و حاشیهی دین،
۳ـ۱٫ هدف یا اهداف دین،
۴ـ۱٫ قلمرو دین،
۵ـ۱٫ کارکردهای دین،
۶ـ۱٫ پلورالیسم دینی (= مسئلهی وحدت و تنوّع ادیان)،
۷ـ۱٫ کمال، جامعیّت و جاودانگی دین،
۸ـ۱٫ ایمان،
۹ـ۱٫ تجربهی دینی.
۱۰ـ۱٫ عبادت.
۲ـ منشاء دین:
زیرا این عنوان، پندارههای روانشناختی، زبانشناختی، تاریخی، جامعهشناختی و …، درباب ظهور دین در بوتهی پژوهش قرار میگیرد.
۳ـ معرفت دین:
در این بخش مسائلی همچون:
۱ـ۳٫ منابع روشهای شناخت دین.
۲ـ۳٫ زبان دین (= وحی)
۳ـ۳٫ تطور فهم دین و هرمنوتیک متون.
۴ـ۳٫ بحثهایی چون: فلسفهی علوم دینی و مناط و ارزش و زبان گزارههای آنها نیز در این بخش (بهطور تطفلی) قابل تفحص و ژرفرسی هستند.
۴٫ نسبت و مناسبات دین با فلسفه، علم، عرفان، اخلاق، فرهنگ، هنر و …
۵٫ امهات مدعیات دینی:
در این مبحث نخست «توجیهپذیری باورداشتهای دینی» و «معناداری گزارههای دینی» سپس عنوانهای زیر باید مورد ژرفکاوی قرار گیرد:
۱ـ۵٫ خدا «مفهوم، ادلهی اثبات و انکار»؛ این موضوع مهمترین و گستردهترین مسئلهی فلسفهی دین قلمداد میشود و تفصیل شایان زیرمجموعهی این عنوان، فراتر از حوصلهی سرمقاله است.
۲ـ۵٫ صفات
۳ـ۵٫ شرور و کاستیها (مسئلهی عدل، رحمت، حکمت خدا و هدفداری حیات)
۴ـ۵٫ خلقت و نحوهی پیدایش وجود.
۵ـ۵٫ مجرد و مادی.
۶ـ۵٫ وحی و نبوت.
۷ـ۵٫ اعجاز.
۸ـ۵٫ معنای زندگی.
۹ـ۵٫ اختیار.
۱۰ـ۵٫ شعائر، آداب و مناسک دینی.
۱۱ـ۵٫ تکلیف و نظام اخلاقی جهان.
۱۲ـ۵٫ سعادت.
۱۳ـ۵٫ خلود نفس.
۱۴ـ۵٫ معاد (سعادت و شقاوت ابدی)
در خور گفت است که:
الف) برخی از عناوین بهطور استطرادی یا از باب تتمیم مباحث اصلی فلسفهی دین (با توجه به تعریف مختار) و برخی دیگر از سر همآوایی با سنتگزاران این دانش، در فهرست گنجانده شده است.
ب) هرچند مسائلی همچون «نیاز انسان به دین»، «انتظار آدمی از دین»، «علل اقبال و ادبار به و از دین»، و …، بهگونهی تطفلی قابل طرح در فلسفهی دین هستند، اما قرابت این بحثها با انسانشناسی، روانشناسی، جامعهشناسی و تاریخ ادیان افزونتر است.
ج) بسیاری از مسائل یادشده، به اعتباری مسئلهی فلسفهی دین و به اعتباری دیگر از مسائل دانشهای خویشاوند با آن بهشمار میروند، بدینرو لاجرم باید بهنوعی درآمیختگی صوری در مسائل علم ذویالقربی تن درداد.
د) جای طرح مسائل اختصاصی ادیان مانند: «تثلیث و تجسد خدا»، دینشناسی تطبیقی (مقایسهای) یا کلام خاص هر دین میباشد.