* لطفاً بفرمایید اصولاً چرا برخی از خواص و نخبگان به یکباره دچار تغییر در مواضع و عدول از اصول انقلاب میشوند؟ شما به نظریهی چرخش نخبگان معتقدید؟
تعبیری در جامعهشناسی مطرح است تحت عنوان «چرخش نخبگان»؛ به نظر من این تعبیر، تعبیری غلطانداز بلکه جانبدارانه از فرایند عدول از اصول توسط برخی خواص است؛ زیرا لزوماً هر آن که از اصول و آرمانها عدول میکند نخبه نیست؛ بلکه و بسا چرخشها ـ که ناشی از ناپایداری فکری، تذبذب شخصیتی، و خصلت «نون به نرخ روز خوردن» و امثال این آفات است ـ گاه نشانهی نانخبگی و ناپختگی چنین عناصری است؛ و بسا کسانی که بر مبانی و مواضع خویش اصرار میورزند، و همچنان وفادار و پایدار ماندهاند نخبهتر و برگزیدهتر باشند.
براساس چه ملاکی کسانی که دچار آفت دگردیسی شده و مبتلا به بیمارهایی چون تجدیدنظرطلبی، ندامت از کردهی صواب و گذشتهی پرافتخار خویش و همرزمان و همالان، گرفتار آفت فرافکنی و سیاهنمایی، عافیتطلبی و محافظهکاری میشوند، نخبهاند؛ اما کسانی که بر مبانی و مواضع اصولی و میثاق انقلابی خود همچنان پایبند و پایدار مانده باشند، و صرفاً به دلیل اینکه بر اصول و آرمانها اصرار میورزند و از ثبات فکری برخوردارند نخبه نیستند؟ ولو اینکه متفکری فرهیخته، عالمی آگاه به زمان و دانشگاهی فاضل و صاحب صدها اثر علمی فکری فاخر باشند؟
تعبیر صحیح و واقعبینانه از این پدیده، اگر بتوان آن را به مثابه یک نظریه تلقی کرد، عنوان «چرخش چهرهها» است؛ یعنی چهرهها و مشاهیر گاهی دچار یک نوع عدول و اعراض از مبانی و اصول میشوند و چنین چیزی در تاریخ ملل، در سیر تاریخ اسلام بسیار رخ داده و در جامعهی کنونی ما نیز میتواند اتفاق بیافتد.
با توجه به تبیینی که عرض شد، من به امکان وقوع پدیدهی «چرخش چهرهها» و حتی و فراتر از آن به «چرخش جبههها» به عنوان یک واقعیت تکرارپذیر باور دارم؛ چرخش چهرهها به معنی تغییر و تبدل موضع مشاهیر یک جامعه و عناصر اجتماعی شناختهی در میان یک ملت، امری عادی است و تصور میکنم این حقیقت میتواند چونان یک نظریهی اجتماعی مورد بررسی قرار گیرد. ایران عهد انقلاب نمایشگاه عظیمی از چرخش چهرهها بوده است!
* آیا این پدیده را میتوان در ذیل فرایند اجتماعی ریزش و رویش تحلیل کرد؟
پدیدهی «چرخش چهرهها» همان مقولهی «ریزش و رویش» نیست؛ زیرا چرخش چهرهها امری یکسویه و مختص به خواص اجتماعی است، ریزشها و رویشها مقولهای دو سویه است و نیز مخصوص خواص نیست بلکه پدیدهی فراگیرتری است، در هر جامعهای و نسبت به هر امری ریزشهایی و رویشهایی رخ میدهد، و البته باید سنجید و مشخص کرد که روند رویش غلبه داشته است یا روند ریزش؛ در صورت غلبهی روند ریزش، میتوان آن را نشانهی فروپاشی موضوع و محور پدیده، قلمداد کرد. قوام روزافزون و دوام پرسطوت، اقتدار رو به تزاید، بالندگی و پیشروندگی پرشتاب انقلاب اسلامی، فتوحات و مرزگشاییهای پیاپی آن در نقاط مختلف جهان، حاکی از این است که الحمدلله رویشها بر ریزشها در فرایند حیات انقلاب اسلامی غلبه دارد و این روند امیدبخش در داخل و خارج کشور کاملاً محسوس و مشهود است.
در این خصوص میتوان به رفتار اجتماعی خودجوش اخیر، یعنی واقعهای که مردم در بدرقهی شهدای غواص خلق کردند، مثال زد. اگر جمعیتی که برای تشییع شهدا آمده بودند را تحلیل اجتماعی و نسلی بکنیم، به نکات بسیاری پیخواهیم برد، از جمله به روند غلبهی رویشها بر ریزشها، اکثریت حاضرین به نسلی تعلق داشتند که در زمان شهادت این غواصان یا متولد نشده بودند یا کودکان خردسالی بیش نبودند، اما آن روز چنان آرمانخواهانه، قدرشناسانه، شورانگیز و پرنشاط به صحنه آمدند که به جهت ازدحام جمعیت، طی مسافت کمتر از دوهزار متری فاصلهی میدان بهارستان تا معراج شهدا در خیابان بهشت، ده ساعت به درازا کشید، این مسئله یعنی غلبهی رویش بر ریزش.
حوادث و جریانات بیرون از مرزهای کشور نیز همین واقعیت را تأیید میکند؛ انقلاب اسلامی ایران سه دهه قبل اتفاق افتاده، اما امروز، بیداری اسلامی و انقلاب اسلامی در جهان و منطقه در حال گسترش و شکوفایی است، امروز انقلاب اسلامی در منطقه اقتدار بینظیری فراچنگ آورده و در جهان هواداران بیشماری دارد، هوادارانی که با آرمانهای انقلاب به صورت احساسی و عاطفی و موجواره برخورد نمیکنند، بلکه برخورد آنان با مبانی و مواضع انقلاب کاملاً خودآگاهانه و عمیق و با ویژگیها و خصایل پایدار است. به موازات پیدایش و پیروزی انقلاب اسلامی، انقلابهای بسیاری در نقاط مختلف جهان اتفاق افتاد اما به سرعت افول کرد و برچیده شد، اما همچنان این انقلاب و جریانهای هوادار آن که دامنهی انقلاب اسلامی قلمداد میشوند، بالنده پیش میروند. این نکته نیز نشاندهندهی غلبهی رویش بر ریزش در مقیاس جهانی و برونمرزی است.
ریزش همانند رویش اجتنابناپذیر است، مهم این است که روشن شود کدامیک بر دیگری غلبه دارند و خوشبختانه ما میبینیم دربارهی انقلاب اسلامی، روند رویش بر آفت ریزش غلبه دارد.
هرچند جریان چرخ چهرهها در انقلاب اسلامی نیز یک جریان غالب نیست؛ اما یک پدیده واقعی در جامعه ماست. مشاهده میکنیم که چهرهها یا حتی جبهههایی به تدریج اما ظاهراً یکباره تغییر موضع میدهند! آنچنان که آن فرد یا جریان، دیگر میشود. اگر فهرستی از مواضع پیشین یک چهره یا یک جریان تهیه شود احساس میشود که گویی صددرصد دیگر شده است! بهطوری که یک فرد یا جریان، تمام قد در مقابل خود تاریخیاش میایستد، حکایت «موسیی با موسیی در جنگ شد» است! مصادیق این پدیده در جامعهی کنونی ما کم نیست.
*چرا چنین پدیدهای در جامعهی ما رخ میهد؟
پدیدهی چرخش چهرهها یک پدیدهی هزارتوست و لهذا تحت تأثیر علل و عوامل گوناگونی صورت میبندد؛ البته چرخشها در جامعهی ما بیش از آنکه مدلل و منطقی باشند، معلل یا مصلحتیاند؛ علل و عوامل چرخش چهرهها میتواند به دو دستهی کلان علل معرفتی و عوامل غیرمعرفتی تقسیم شود. هر یک از این دو دستهی کلان نیز به اقسام بسیاری تقسیم میشود که مجال این گفتوگو فرصت مناسبی برای تبیین همهی آنها نیست، من در این مجال مختصر تنها به برخی از آنها اشاره میکنم.
عوامل معرفتی: در بخش عوامل معرفتی به موارد فراوانی میتوان اشاره کرد، از جمله: فقر معرفتی و کمسوادی دینی و انقلابی. در اوج مراحل نهایی مبارزات با رژیم ستمشاهی و اوایل پیروزی انقلاب، عدهای از روی احساسات، انقلابی شدند و احیاناً در فرایند برقراری دولت اسلامی پست گرفتند و چهره شدند، و هنگامی که به مرور زمان، احساسات فروکش کرد و یا عقاید مورد هجوم قرار گرفته و توسط دشمن بمباران فرهنگی شد، چون اینان از عمق معرفتی برخوردار نبودند، کوتاه آمدند یا به تعبیر عامیانه اما رسا کم آوردند! آرام آرام از مدار خارج میشوند و از مسیر رود خروشان به ساحل امن میبرند. این عامل معرفتی در میان تودهها و افراد بدون معلومات دینی و فاقد آگاهی عمیق انقلابی بسیار مؤثر بوده است، من برای تمام مواردی که ذکر میکنم شواهد مشخص سراغ دارم، اما به جهت پرهیز ایجاد حساسیت و تحفظ بر حیثیت افراد از نامبردن اجتناب میکنم.
عامل دیگر معرفتی، «بیدارشدگی رسوبات و رگههای انحرافی» بازمانده در لایههای هزارتوی اذهان است؛ اندیشهها و عقاید انحرافی و التقاطی که در دورههای قبل از انقلاب از ناحیهی بعضی از شخصیتهای شاخص تاثیرگذار آن دوران القاء میشد، یکی پس از دیگری بازیابی شده خودنمایی میکند و در قالب زاویه پیداکردن با مبانی و آرمانهای زلال انقلاب اسلامی جلوه میکند.
* دربارهی این رسوبات و رگههای انحرافی باقیمانده از قبل انقلاب توضیح بیشتری بفرمایید.
قبل از انقلاب جبههها چندان تفکیک شده نبود، همهی آثاری که از سوی همهی جریانهای مبارز، حتی کسان و گروههای دارای زاویهی انحراف مورد مطالعهی جوانها بود مثلاً عناصری بودند که در جبهه و طیف واحد مبارزه قرار گرفته بودند که (به تعبیر امروزین آن) گرایش نواعتزالی داشتند و تحت تأثیر نواعتزالیان جهان عرب یا شبهقاره بودند؛ تحت تأثیر کتابهایی که آن زمان ترجمه و در بین جریانهای مبارز و روشنفکر عرضه و مطالعه میشد. همچنین لیبرالهایی که در قالب جبههی ملی، نهضت آزادی و خردهحزبهای منشعب از جبههی ملی در عرصهی مبارزات کمابیش حضور داشتند؛ نویسندگان و اندیشمندانی از آنان همچون مرحوم بازرگان که تفکر لیبرالی ـ اسلامی داشتند (اگر این ترکیب، ترکیب متناقضی قلمداد نشود) و میتوان از آنها به «گفتمان الهیات اجتماعی راستگرا» تعبیر کرد، آثاری تألیف و منتشر میکردند و مورد مطالعهی عناصر مبارز بود و قهراً محتواً و مفاهیم آن در ذهن خوانندگان جایگیر میشد و عدهای نیز تحت تأثیر قرار میگرفتند.
همینطور جریانهای سوسیالیستی که در عین داشتن عِرق دینی، به لحاظ فکری، اجتماعی و اقتصادی بهشدت متأثر از سوسیالیسم مارکسی بودند، افرادی همچون مرحوم شریعتی، پیمان، و حتی سازمان مجاهدین و خردهگروههای مبارز، آثاری را منتشر میکردند و به دست جوانها میرسید و میخواندند. بنده از این طیف در طیف الهیات اجتماعی به «الهیات چپگرا» تعبیر میکنم. این عده هم میخواستند مسلمان باشند و هم سوسیالیست؛ اینها حتی از ابوذر هم قرائت سوسیالیستی ارائه میکردند. و جریانهای مختلف دیگر که اکنون مجال ذکر آنها نیست.
این جریانها در آن زمان افراد بسیاری را به خود جذب میکردند و در عصر مبارزات، روی جوانها و نوجوانها تأثیر میگذاشتند و رسوبات آنها باقی ماند. این رسوبات در مقطعی برجسته و برملا شد و سبب شد عدهای از متن انقلاب اعراض و عدول کنند.
عامل معرفتی دیگر اینکه جبههبندیهای جهانی فکری نیز امروز بهشدت تأثیرگذار هستند. بعضی اشخاص و جریانها در داخل کشور الآن وجود دارند که متأثر از جریانهای فکری جهانیاند، این افراد نیز به دلیل تهافت و تفاوت مبادی فکری مورد قبول خود با مبانی نظری انقلاب، آرام آرام از بدنهی انقلاب فاصله میگیرند. مثلاً عدهای دنبالهرو تفکر پوپر هستند، و جماعتی دیگر دامنهی تفکر هایدگر قلمداد میشوند، در مواقع و مواضع حساس، تفاوت نظر به تهافت عمل منتهی میشود و موجب چرخش آنان میشود و از انقلاب عدول و اعراض میکنند. البته برخی نیز مقاومت میکنند.
سیطرهی علوم انسانی غربی نیز نقش بسزایی در چرخشها ایفا کرده است. افراد وقتی دانش سکولار را فرا میگیرد، اگر از ایمان قوی برخوردار نباشد و آگاهانه با آن مواجه نشود، آسیب میبینند. علوم انسانی غربی و سکولار را باید فرا گرفت، اما آگاهانه و آزادانه و نه جاهلانه و مقلدانه.
علل معرفتی فراوان دیگری نیز قابل طرح است که من در این مجال به ذکر همین چند نمونه بسنده میکنم از اشاره به سایر موارد احتراز میکنم؛ شاید فرصتی دست دهد که به کمال همهی موارد را به صورت طبقهبندی شده شرح کنم، ان شاء الله.
* درخصوص عوامل غیرمعرفتی دخیل در پدیدهی چرخش چهرهها و فرایند تجدیدنظرطلبی توضیح بفرمایید.
عوامل غیرمعرفتی بسیاری در این میان هست که منشأ این چرخشها و تغییرها و تجدیدنظرطلبیها بهشمار میرود؛ این عوامل میتواند به گروههای گوناگونی دستهبندی شود که ازجملهی این علل میتوان به «جهات روانی» اشاره کرد. افرادی زمانی جوان بودهاند و وارد گردونهی مبارزه شدهاند، جوان سر پرشوری دارد، جوان پرانرژی است، جوان نوخواه است، معترض و منتقد است. این عناصر جوان به اقتضای احوال روانشناختی به انقلاب میپیوندد؛ اما وقتی شور جوانی افول میکند، برخی افراد عافیتطلب، محافظهکار و گوشهگیر میشوند و تمایل دارند که با دیگران سازش کنند و با آنها کنار بیایند. وقتی سن و سال این دسته از افراد بالا میرود، روح مبارزه و نشاط انقلابی را از دست میدهند. البته معلوم میشود انقلابیگری اینها نیز همانند عدهای که تحت تأثیر برخی عوامل معرفتی مانند کاستی معرفتی و سطحینگری دچار دگردیسی میشوند، سطحی و احساسی است. این عده نیز به لحاظ عاطفی، احساسی و روانی سطحی هستند و انقلابیگری در عمق جانشان ریشه نداشته است. به همین جهت تاب نمیآورند و تحول سنی آنها به تحول فکری، معرفتی و رفتاری منتهی میشود.
گاه نیز تندرویهای غیرمنطقی و افراط در قالب تفریط و کندرویها ظهور پیدا میکنند. تندروی آفت است. تندروی و افراط و رفتار غیرمنطقی و غیراصولی حتا در هواداری از حق، خطرناک است. اصولاً تندروی بیمبنا و منطق در هر سو که باشد خطرناک است! تندروهای انقلابی بسیاری بودند که به کندروهای انقلابی و حتی تندروهای ضدانقلاب امروز بدل شدند. نه تنها محافظهکار شدند که گاهی در مقابل انقلاب نیز ایستادند. تندروهای فاقد مبنا و منطق وفادار نیستند و همواره در معرض عدول و اعراض قرار دارند. برخی نیز تحت تأثیر چنین عاملی دگرگون میشوند.
لطمهدیدن از فرآیند انقلاب ـ به درست یا به اشتباه ـ عامل دیگر است. گاهی ممکن است یک قاضی و یا یک مدیر اشتباه کرده و موجب تضییع حق فرد یا افرادی شده باشد؛ چنین چیزی میتواند در مواضع فرد تضییع حق شده و اطرافیان او تأثیر بگذارد. مدیران و مسؤولان باید مراقب اعمال و عواقب بیدقتیهای خود باشند که تاوان بدکرداری آنها را انقلاب میپردازد، آنان در این دنیا باید در مقابل خون شهدا و در محکمهی تاریخ و وجدان خود، و در آخرت نیز در بارگاه عدل الهی آمادهی پاسخگویی باشند، اینان باید بدانند که با ندانمکاریها و خطا و خیانت خویش ثمرهی خون دلهای انبیا و اولیا و دسترنج مصلحان و شهدا را به باد میدهند.
عامل دیگر، تأثیرپذیری از اطرافیان است. ملازمان و نزدیکان منحرف و منافق، در روند «چرخش چهرهها» بسیار مؤثر هستند. به فردی گفتند چرا معتاد شدی؟ گفت: «امان از رفیق بد»! اما زغال خوب هم بیتأثیر نبود.
دستیابی به جاه و جیفه نیز نقش مهمی در چرخشها و تبدلهای نظری و عملی دارد. بسیاری از افراد هنگامی که به ثروت و قدرت میرسند محافظهکار میشوند و قصد حفظ مال و موقعیت خود را دارند. به جاه و جیفه رسیدهاند و دیگر نمیتوانند به صاحبان قدرت و ثروت اعتراض کنند، خود جزء همین طبقات شدهاند و در نتیجه اشکالات و انتقادات به خود همینان نیز برمیگردد.
عامل دیگر «دیون سیاسی» است. گاهی یک رفاقت قدیمی باعث تغییر موضع رفیق دیگر میشود، حال مثبت باشد یا منفی. پیوندهای حزبی نیز بسیار مؤثر است. گاهی شخص کاری به حق و باطل ندارد و برای او تنها این مهم است که موضع جبهه و جریان فکری حزبش چیست. هرچند در آغاز ممکن است در دل راضی نباشد، اما آرامآرام دلش نیز عوض میشود. وقتی در انتخابات کسی از کس و کسان کمک گرفته است وامدار او شده است باید به نحوی حامی خود را راضی نگهدارد. زمانی که کسی چشم طمع به حمایت جریانی یا کسانی دارد، هرچند در ظاهر با آن جریان یا کسان همسویی و همآوایی میکند؛ اما این همسویی و همآوایی ظاهری و مصلحتی، در نهایت منتهی به تغییر مواضع واقعی میگردد!
احساس حقارت ناشی از ناکامیها نیز موثر است. فرد با خود میگوید چرا رفیق من ارتقاء پیدا کرد؟ چرا فلان فرد محبوب جامعه شده است؟ چرا من چنین نباشم و نشوم؟ برای جلب انظار و کسب محبوبیت دست به کار میشود و این به تحول و تبدل منجر میشود.
عوامل اجتماعی نیز گروه مهمی از علل و عوامل چرخشها را تشکیل میدهند. سلطهی نافذ فرهنگ غربی بسیار مؤثر است؛ سفرها، ارتباطات با ملل، اقامت در کشورهای غربی به جهت تحصیل و مأموریت مؤثر است. من از زبان بعضی چهرههای چرخشکرده مستقیماً شنیدهام که ما تا زمانی که به غرب نرفته بودیم اینطور فکر نمیکردیم. مدتی که در غرب ماندیم، اینگونه شدیم؛ تصور میکند که راه را پیدا کرده است؛ میگوید وقتی در بستر فرهنگی غرب زندگی کردم ذهن و زبان و زندگیام تغییر کرد.
عوامل اجتماعی دیگری چون تشویقهای بیجا نیز اثر دارند. متملقان منتظرند کسی چیزی بگوید تا او را تشویق کنند. هرچند که این گفتهها بیربط، بیاساس و حتی خلاف عقل و دین و مصلحت و منافع ملی باشد. به او میگویند: احسنت! چه شهامتی، چه شجاعتی، نظریهی جدید ارائه کردی، حرف تازهای زدی! این تشویقهای بیجا افرادی را که فاقد ظرفیتاند و روح کوچکی دارند، مغرور و از خودبیخود میکند.
برخورد حضرت امام با اینگونه صحنهها را مشاهده کنید. صحبتی که در مجلس اول مرحوم آقای فخرالدین حجازی به عنوان نماینده اول آن دوره در محضر امام کرد تبدیل به خاطرهی ملی شده است. مرحوم حجازی تعابیر بلندی را به زبان آورد که همه درست بود؛ اما امام با آن لحنی توأم با مزاح به مرحوم آقای حجازی فرمودند: آقای حجازی جوری حرف میزند که آدم باورش میشود. یا در اوج اقتدار و محبوبیت و هنگامی که دشمن چنددهساله او و دین و ملت ، شکست خورده است، و میلیونها دل فرودگاه او شده است و یک ملت منتظر است تا هواپیمای او بر قلب آنها فرود بیاید، و درست در زمانی که احتمال میدهد حتا هواپیما را ساقط کنند و یا بربایند، در جواب کسی که از ایشان میپرسد چه احساسی دارید؟ جواب میدهند: «هیچ احساسی ندارم». این روح بلند و عظیم کجا و آن کسی که به وزش نسیم تملق فردی همچون خود، جانش جابهجا میشود و دلش میلرزد کجا؟
دستهی دیگر عوامل غیرمعرفتی عوامل اخلاقی هستند. حسد از این جمله است که هم حیث روانی دارد و هم جنبهی اخلاقی. حیث روانی آن به این دلیل است که ارادی نیست و از جمله رذایل غیرارادی است که فقط باید آنرا مهار و مدیریت کرد.
شهرتطلبی و آوازهجویی نیز جزء این عوامل مهم غیرمعرفتی است، بعضی از مخالفتها، اعراضها و موضعگیریها، چیزی جز این نیست که فرد میخواهد خودی نشان بدهد و بگوید من هم هستم. متفاوت حرف میزند تا جلب توجه کند و این بلای عظیمی است و کم نیستند کسانی که برخلاف میل قلبی و حتی عقیدهشان سخن میگویند، تا دیده شوند! «هوس دیدهشدن» مسئلهی کوچکی نیست و ازجمله عوامل روانی، بلکه اخلاقی مهم و بسیار مهم در «چرخش چهرهها» است.
انسان گناهکار هر گناهی که میکند یک قدم از حقیقت فاصله میگیرد و اگر روند معصیتکاری را متوقف نکند زاویه او با حقایق، دین، شریعت و انقلاب روزافزون خواهد شد.
علل و عوامل اخلاقی نیز بسیارند و باید سر فرصت و به تفصیل به آنها پرداخته شود، زیرا به نظر میرسد این گروه، بیش از سایر علل در اعراض مشاهیر و تودهها از انقلاب اسلامی که جوهری اخلاقی و معنوی دارند نقشآفرینند.
* امروز شاهدیم عدهای به تحریف آرای حضرت امام(ره) روی آوردهاند. مقام معظم رهبری نیز در سالگرد رحلت امام به این مسأله اشاره کردند. آنها به جای اینکه شجاعانه اعتراف کنند که تغییر کردهاند، سعی میکنند امام را به نفع خود تفسیر کنند. چطور چنین چیزی ممکن است که بعد از بیستوچند سال از رحلت امام کسانی به راحتی افکار امام که مدون و ثبت شده است را مورد تحریف قرار دهند؟
این سؤال را اینگونه نیز میتوانید طرح کنید: چطور شد که به محض اینکه رسول گرامی اسلام(ص) سر بر بالین رحلت نهاد، بلافاصله تحریفها آغاز شد و آن جریانهای انحرافی عظیم بهوجود آمد؟ او که پیامبر اعظم(ص) بود، و راه و روش او نیز اصل اسلام بود؛ امام(سلام الله و رضوانه علیه) فرزند رسول الله(ص) بود و انقلاب اسلامی نیز جرقهای و جلوهای از آن اسلام ناب بود؟ «براییهای تحریف» اسلام و انحراف از مسیر پیامبر اعظم(ص) طابق النعل بالنعل، پاسخ «چراییهای تحریف» مکتب انقلابی حضرت امام(س) و انحراف از مسیر انقلاب اسلامی است. بسیاری از علل و عواملی که مورد اشاره قرار گرفت در پس رحلت پیامبر(ص) نیز رخ داد؛ کسانی که درصدد تحریف حضرت اماماند مکتب او را مانع چرخشهای خود میبینند، اینان میخواهند با تحریف امام راه را برای انحرافها و چرخشها هموار کنند.
اگر عدهای به رغم اعراض از نظام و انقلاب باز هم خودشان را به امام و انقلاب منتسب میکنند میتواند نقطهی مثبت و امیدوارکنندهای باشد؛ نباید آنها را برانیم. باید بگوییم شما هنوز هم در طیف انقلابید و در دامان رحمت انقلاب هستید؛ بسا منفعل شوند و به گذشته و مبانی و مواضع درست انقلابیشان برگردند. البته این حالت یک وجه منفی نیز دارد و آن اینکه آنها با این رفتارها دارند نفاق میورزند.
از نکات مثبت این وضعیت نیز میتوان به این مسئله اشاره کرد که ممکن است اینها در باطن همچنان حق را با انقلاب بدانند و حقانیت انقلاب و راه امام را قبول داشته باشند؛ منتها دچار یک وضعیت دوشخصیتی شده باشند، از سویی امیالشان آنها را به سمت فرنگیاندیشی و فرنگیمآبی میراند و علاقه دارند در مقام فکر و عمل فرنگی باشند؛ اما از حیث دیگر بعضی از احساسات و عواطف و خاطرات و وجدان چندلایه درونیشان به آنها میگوید که حق با امام بود. ما باید بر همین وجه مثبت مسئله تکیه کنیم. ما باید امام را برای آنها درست تفسیر کنیم و سعی کنیم آنها را به گذشتهی انقلابیشان ارجاع بدهیم؛ بلکه باید به آنها بگوییم امام نیاز به تفسیر ندارد، از امام قرائتهای متعدد ارائه نکنید. امام نصوص و محکمات فراوانی دارد، مواضع و کلمات و تعالیم امام به حدی مبانی محکمات دارد که هرگز جای خدشه و شبههای را باقی نمیگذارد.
ملاحظه میکنیم که رهبر فرهیخته انقلاب اسلامی احساس خطر میکند و لازم میداند که بار دیگر البته برای چندمین بار راه امام را با اشاره به اصول اساسی آن، مکتبوار و شفاف تبیین کند. ایشان این کار را در گذشته نیز انجام دادهاند؛ سالها پیش در همین مراسم ۱۴ یا ۱۵ خرداد در حرم حضرت امام سخنرانی داشتند و این تبیین را با ادبیات آن زمان ارائه کردند.
این مسئله به دلسوزان و مشفقان انقلاب و پیروان حقیقی حضرت امام دیکته و تأکید میکند که از این نقطهی امید استفاده کنید و امام را آنچنان که بوده و هست معرفی کنید. خطاب به کسانی که همچنان نوعی علاقمندی و ارادت به حضرت امام در درونشان وجود دارد، میگویم امام را آنچنان که بود و هست بیان کنید. این تکلیف ماست و تکلیف کسانی که امام را آنچنان که بوده میفهمند و میخواهند. این وظیفهی جدیدی است که بر دوش کسانی که در فضای گفتمان اصیل انقلاب تنفس میکنند نهاده شده است.