مدخل
یکی از مباحث اساسی و بسیار پیچیدهای که در قرآن کریم عنوان گردیده، مسئلهی سنت و قواعدی است که بر حیات جامعه و جریان تاریخ حاکم میباشد.
در فرهنگ وحی، «تصادف» به معنی انکار مطلق علیت یا اعتقاد به علیت غیرمنطقی و غیرقابل کشف و پیشبینی مردود است.
اصل علیت بر همهی عرصههای وجود حاکم است و حیات جامعه و جریان تاریخ نیز از این موضوع مستثنی نمیباشد. چراکه: «أَبَیَ اللّهُ أَنْ یُجْرِیَ الأُمُورَ اِلاّ بِأَسْبابِها»[۱]
ما در این مقاله سعی داریم در یک نگرش کوتاه به عمده مطالب قوانین و سنن حاکم بر جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن بپردازیم، و پیش از ورود به اصل موضوع، بازگویی دو نکته را لازم میدانیم:
۱٫ موضوع مورد بحث ما هم فینفسه و هم به لحاظ تازگی آن از پیچیدگی خاصی برخوردار است؛ لهذا نباید انتظار داشت که تمام مسائل آن در ظرف یک مقاله طرح و حل شود.
۲٫ به همین جهت این مقاله باید به مثابه ارائهی نمونههایی از مسائل مبحث تلقی شود.
موارد کاربرد واژهی «سنت» در قرآن کریم
واژهی «سنت» در قرآن شانزده بار، طی ده سوره و در ظرف یازده آیه به کار رفته، که تنها دو مورد آن به صورت لفظ جمع، یعنی «سنن» و در بقیهی موارد به صورت مفرد ذکر گردیده است که ما ذیلاً نشانی آن آیات را درج میکنیم:
آیهی ۱۳۷ از سورهی آلعمران، آیهی ۲۶ از سورهی نساء، آیهی ۳۸ از سورهی انفال، آیهی ۱۳ از سورهی حجر، آیهی ۷۷ از سورهی اسراء، آیهی ۵۵ از سورهی کهف، آیات ۳۸ و ۶۲ از سورهی احزاب، آیهی ۴۳ از سورهی فاطر، آیهی ۸۵ از سورهی غافر، آیهی ۲۳ از سورهی فتح.
معنای واژهی سنت
سنت بر وزن «امت» است و جمع آن «سنن» بر وزن «امم» میباشد. لغتدانان و مفسران قرآن برای واژهی سنت معانی مختلف و گوناگونی بیان کردهاند که ما در اینجا به نمونههایی از آنها اشاره میکنیم:
۱٫ فقیه و مفسر شیعی و شاعر و لغتشناس برجستهی اسلامی، علامه فخرالدین طریحی نجفی، در اثر ارزشمند خود مجمعالبحرین میگوید:
«سنت در لغت به معنی «طریقه» و «سیره» است و در اصطلاح عبارت است از روش و طریقهی نبی اکرم(ص) که از قول یا فعل و یا تقریر آن حضرت به دست میآید، اصالتاً یا نیابتاً»[۲]
۲٫ علامه راغب اصفهانی در المفردات سنت را به معنی «طریقه» گرفته و با اشاره به آیهی ۲۳ از سورهی فتح که میفرماید: سُنَّهَ اللَّهِ الَّتی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدیلاً، میگوید: «سنت الله» گاهی به طریقهی حکمت حقتعالی و طریقهی طاعت او گفته میشود.[۳]
۳٫ مرحوم محقق طبرسی، فقیه و مفسر سرافراز شیعه در تفسیر مجمع البیان، ذیل آیهی سورهی آلعمران میفرماید: سنت یعنی طریقه و روشی که برای اقتداء و اتباع جعل شده است و از همین باب است «سنت رسولالله».
ایشان در ادامه میگوید: اصل سنت عبارت است از: استمرار در یک جهت و روش؛ و اضافه میکند که برخی گفتهاند «سنن» که جمع «سنت» به معنی «مثلها و قصهها» است و نیز گفته شده است که سنن به معنی امم و سنت به معنی امت است.[۴]
۴٫ فیلسوف فقید و مفسر والاپایه مرحوم علامه طباطبائی، در جلد چهارم المیزان میفرماید: سنن جمع سنت است و سنت به معنی «طریقهی مسلوکه و طیشدنی در اجتماع است»[۵]
۵٫ فخر رازی که از مفسرین نامی و برجستهی اهل سنت است در تفسیر معروف خود سنت را عبارت میداند از: طریق مستقیم و نمونهای که مورد پیروی قرار گرفته. او معتقد است واژهی سنت به اقتضای ریشهی لغویاش از استمرار، مداومت و پیوستگی نیز حکایت میکند.[۶]
۶٫ در صراح اللغه نیز سنت به معنای «روش» آمده است.[۷]
۷٫ المنجد واژهی سنت را به سیره، طریقه، طریقت و شریعت معنی کرده است.[۸]
۸٫ قاموس قرآن نیز سنت را به معنای «طریقه» و «رویّه» میداند.[۹]
در بیان بزرگان نکات ظریفی به چشم میخورد که توضیح آنها به طور مشخص در اینجا، ما را در تبیین معنی مورد نظر از واژهی سنت یاری خواهد نمود، ولذا ذیلاً آنها را یادآور میشویم:
الف) معانیی که برای واژهی سنت ذکر گردیده بسیار مشابه و نزدیک به هم هستند و چنانچه دیدیم برای این واژه معانی مختلفی از قبیل «طریقه»، «سیره»، «روشی که برای اقتداء و ابتاع جعل شده باشد»، «امت»، «روش مسلوک»، «طریقهی مستقیم»، «طبیعت»، «شریعت»، «رویّه» و… را متذکر شده بودند.
ب) واژهی سنت به اقتضای ریشهی لغوی آن، چنانچه مرحوم طبرسی و فخر رازی گفتهاند از استمرار در جهت و روشی حکایت نموده و نیز بر مداومت و پیوستگی دلالت دارد.
ج) چنانچه از بیان مرحوم طبرسی برمیآید، سنت عبارت است از طریقهای که برای «اقتدا و پیروی» جعل شده است، یا به تعبیر علامه طباطبائی: سنت عبارت است از «طریقهی مسلوک» و به بیان فخر رازی سنت به طریق مستقیم و نمونهای که «مورد اتباع» قرار گرفته است، اطلاق میشود.
بیمناسبت نیست، پس از ذکر سه نکتهی فوق، این نکته را نیز متذکر شویم که: در یک نگرش کوتاه به دست میآید که این واژه در قرآن کریم غالباً و یا فقط در مواردی به کار رفته که شیوهها و قانونمندیهای حاکم بر تاریخ و تحولات و دگرگونیهای اجتماعی مطرح است و علل و عوامل سقوط یا صعود امم و جوامع مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
البته این بدان معنی نیست که واژهی سنت تنها به معنی قانونمندیهای تاریخی و اجتماعی است و یا سنتها و قانونمندیهای فوق، فقط در قالب این واژه تبیین گردیدهاند، بلکه قوانین و شیوههای حاکم بر تاریخ و حیات جوامع در قالب تعبیرهای دیگر از قبیل: «آیه»، «مشیت»، «امر»، «اراده»، «امت» و… نیز مطرح شده و میان هریک از این واژهها و کلمهی «سنت» نسبت و رابطههایی وجود دارد که ذکر آنها از حوصلهی مقالهی حاضر، بیرون است.
سنن و شیوههای مشخصی بر تاریخ و جامعه حاکم است
آیات قرآن حاکی از آن است که تحولات و دگرگونیهای تاریخ، سقوط و مرگ جوامع و تمدنها، صعود و رشد ملتها و امم، تابع یک سلسله قوانین و قالبها و شیوههای مشخصی است که خداوند متعال هم حتی در چهارچوب آن قوانین و اسباب و شیوهها در زمینههای یادشده عمل میکند. به عنوان نمونه در آیات زیر چنین آمده است:
۱٫ در قسمتی از آیهی ۱۱ از سورهی رعد میخوانیم: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» یعنی: خداوند هیچ تغییری و دگرگونی چه به نحو مثبت و چه به صورت منفی در وضعیت هیچ قومی ایجاد نمیکند، مگر آنکه آنها خود دست به دگرگون ساختن آنچه در خود دارند بزنند.
۲٫ آیهی ۵۳ از سورهی انفال نیز ضمن بیان علت سقوط و اهلاک آل فرعون که به جهت کفر و تکذیب آیات الهی بوده، میفرماید: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَهً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ»، یعنی: آن اهلاک و اخذ آل فرعون به علت ذنوبشان، بدان خاطر است که خداوند نعمتی را که بر قومی انعام فرموده تغییر نمیدهد. مگر خود آنها در خودشان دگرگونی منفی ایجاد کنند و خداوند شنوا و داناست.
این سنت مشخص حاکم بر تاریخ و حیات ملتها است که، تا خود به دگرگون ساختن خود دست نیازند، هرگز وضع آنها تغییر نخواهد یافت و خداوند متعال هم حتی در قالب این سنت عمل میکند.
۳٫ در آیهی ۱۶ از سورهی اسراء آمده است: «وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً»، یعنی: و چون اراده کنیم هلاک گردانیم قریهای ـ جامعه و تمدن ـ را به قشر مترف آن امر میکنیم که فسق کنند در آن پس قطعیت مییابد «حکم» پس هلاکشان میکنیم ناگهان هلاک کردنی.
آری این یک سنت الهی است که طبقهی مترف جوامع با عملکرد فاسقانهی خود زمینهساز سقوط، هلاک و تدمیر آن جوامع میشود.
چنانچه ملاحظه میشود آیات فوق و آیات فراوان دیگری که در سراسر قرآن وجود دارد دلالت میکند بر اینکه سنن و شیوههای معینی بر تاریخ و جامعه حاکم است که ما برخی دیگر از آنها را در ادامه مورد مداقه و بررسی قرار خواهیم داد.
سنن حاکم بر تاریخ و جامعه قابل مطالعه و شناخت است
خداوند متعال در آیهی ۱۳۷ از سورهی آلعمران میفرماید: «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبینَ»، یعنی: قطعاً گذشته است پیش از شما سنتهایی پس سیر کنید در زمین و بنگرید چگونه بود سرانجام تکذیبکنندگان.
این آیه نشان میدهد که میتوان با سیر در زمین و مطالعه و کاوش در آثار تاریخی و بازماندهی پیشینیان به عاقبت و سرانجام مکذبین پی برد و سنن را کشف نمود.
نگرشی بر سنتهای الهی در آیینهی آیات
اکنون در اینجا مختصراً به نمونههایی از سنن که در آیات قرآن کریم آمده است اشاره میکنیم:
الف) تنها دگرگونی و تحول رفتاری، اخلاقی و درونی یک جامعه زیرساز و زمینهپرداز تحولات مثبت و منفی در ابعاد و جوانب مختلف حیات آن جامعه میتواند باشد.
تا قومی تغییر و دگرگونی در آنچه خود دارند به وجود نیاورند، خداوند متعال نیز هرگز نعمتی را از آنها سلب نمیکند و تا آمادگی و زمینهی لازم در ملتی فراهم نیاید نعمتی را متوجه آنها نخواهد فرمود:
۱٫ «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»
خداوند تغییر نمیدهد آنچه را بر قومی هست مگر آنها خود آنچه را در خویش دارند دگرگون سازند (رعد، ۱۱)
۲٫ در سورهی انفال آیهی ۵۳ پس از بیان سنتی که به علت «ذنوب» بر آل فرعون و اقوام پیشین جاری گردیده میفرماید: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَهً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ»
یعنی: این بدان خاطر است که خداوند تغییردهنده نیست نعمتی را که بر گروهی انعام فرموده تا زمانی که آنها خود دگرگون سازند آنچه را در خودشان است و همانا الله شنوا و داناست.
ب) ظلم و ستمکاری از عوامل هلاک و سقوط امم و تمدنهاست. این موضوع در آیات فراوانی مورد بررسی قرار گرفته است:
۱٫ در آیهی ۱۳ سورهی یونس چنین میخوانیم:
«وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمینَ»
یعنی: و ما اقوام و اممی را قبل از شما به بوته هلاک سپردیم به خاطر ظالمبودن آنها، و با اینکه پیامبرانی با بینات و نشانهها به سوی آنها آمدند، ایمان نیاوردند، آری ما اینچنین کیفر میکنیم قوم زشتکار را.
۲٫ در آیهی ۵۹ از سورهی قصص نیز میخوانیم:
«وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرى إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ»
یعنی: و ما هلاککننده نبودیم قریهها و تمدنها را مگر آنکه اهل آنها ستمگران بودند.
۳٫ در آیهی ۵۹ از سورهی کهف هم خداوند متعال میفرماید:
«وَ تِلْکَ الْقُرى أَهْلَکْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً»
یعنی: و آنک شهرها را نابود ساختیم گاهی که ستم کردند و قرار دادیم بر نابودیشان موعدی.
به اضافهی آیات فوق در مواردی از قبیل آیههای زیر نیز «ظلم» عامل سقوط و هلاک اقوام، قلمداد شده است و به نظر میرسد که این یک «سنت الهی» است. آیات ۴۵، ۴۶ و ۴۸ از سورهی حج، آیات ۱۴ و ۳۱ از سورهی عنکبوت، آیهی ۱۰۲ از سورهی رعد و….
ج) تکذیب وحی، سرپیچی از تعلیمات پیامبران و کفرورزیدن، عامل هلاک و نابودی امم و ملل است که در تاریخ حیات بشر بارها تجربه شده است و این حقیقت، در بسیاری از آیات قرآن کریم به وضوح بیان شده است:
۱٫ بخش عمدهای از سورهی شعرا به تشریح مبارزات موسی، ابراهیم، نوح، هود، صالح، لوط، شعیب و نبیاکرم اسلام (صلوات الله علیه و علیهم) اختصاص یافته و نحوهی برخورد آن بزرگواران با آل فرعون، قوم نمرود، قوم عاد، ثمود، اصحاب ایکه و مشرکین جزیرهًْالعرب و دیگر مشرکان در اعصار و قرون متمادی بیان گردیده، سرپیچی از فرمان خدا تکذیب و بیاعتنایی به دعوت پیامبران و کفرورزیدن و ایمان نیاوردن به مبانی وحی علت هلاکت و شکست آن اقوام و ملل به شمار آمده است.
در پایان شرح نسبتاً مفصل مبارزات هریک از انبیاء عظام، در این سوره بر این نکته تأکید شده است که:
«إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَهً…»،
یعنی: همانا در این واقعه نشانه و آیتی وجود دارد، شاید اشاره به این مفهوم باشد که در هریک از این وقایع سنت و آیتی از سنن الهی است که حاکم و جاری در تحولات و دگرگونیهای اجتماعی است. نکات بسیار ظریف و جالب دیگری در سورهی شعرا وجود دارد که بیان همهی آنها از حوصلهی این مقال خارج است.
۲٫ در آیات ۱۰۲ تا ۱۴۱ از سورهی اعراف و همچنین آیات ۵۲ و ۵۴ از سورهی انفال علت سقوط و هلاکت آل فرعون، کفر و تکذیب آیات الهی دانسته شده است.
۳٫ در آیات ۱۰ تا ۱۳ از سورهی حجر، نیز چنین آمده است:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی شِیَعِ الْأَوَّلینَ * وَ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ * کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فی قُلُوبِ الْمُجْرِمینَ * لا یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّهُ الْأَوَّلینَ»
یعنی: و ما پیش از تو هم پیامبرانی بر امم سالفه فرستادیم ولی هیچ رسولی بر مردم نیامد جز آنکه به استهزای او پرداختند، اینگونه ما راه خواهیم داد در قلوب زشتکاران و کافران ایمان نمیآورند بدان و گذشت رسم و سنت پیشینیان.
در این آیات و آیات دیگری مانند موارد زیر بر سنت واحدی که بر همهی امم مکذب و بیاعتناییکننده نسبت به مبعوثین از جانب خدا رفته است اشاره شده است:
ـ در آیهی ۵۵ از سورهی کهف، آیهی ۹۶ از سورهی اعراف، آیهی ۱۳۸ از سورهی آلعمران و…. البته قابل ذکر است که اگر در قرآن کریم کفر و تکذیب عامل هلاک و سقوط امم به شمار آمده، ایمان و تسلیم در برابر خدا نیز موجب رشد و صعود شمرده شده است.
در آیهی ۹۶ سورهی اعراف میفرماید:
«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»
یعنی: و چنانچه مردم شهرها، همه ایمان میآوردند و تقوی پیشه میکردند هرآینه میگشودیم بر روی آنها درهای برکات آسمان و زمین را ولیکن تکذیب کردند پس ما هم به کیفر عملکرد نادرستشان گرفتار ساختیم.
در این آیه خداوند متعال عامل نابودی و ابتلاء امم را تکذیب دانسته و گوشزد میفرماید که اگر مؤمن و متقی میبودند درهای برکات آسمان و زمین را بر روی آنها میگشودیم.
در آیهی ۱۳۹ از سورهی آلعمران نیز برای بازگرداندن روحیهی مقاومت و ترمیم آسیبهای روحی واردشده بر مسلمین در جنگ احد میفرماید:
«وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»
یعنی: شما مسلمانان هرگز سستی نکنید و محزون و اندوهناک نشوید که شما برترین و بلندمرتبهترین ملل خواهید بود اگر در ایمان ثابتقدم باشید»
بیمناسبت نیست در اینجا به نکتهای در مورد جملهی مشهوری که به پیامبر اکرم(ص) نسبت داده میشود اشاره کنیم و آن جمله عبارت است از این: «الملک یبقی مع الکفر ولا یبقی مع الظلم»، یعنی: ملک یا نظام کفر پایدار میماند اما نظام ظلم نمیپاید.
ظاهراً در این جمله، ظلم و کفر منفک از هم تصویر شده است، درحالیکه گرچه ظلم و کفر دو مقولهی جدا از هم هستند، اما درواقع تفکیکپذیر نیستند، هرجا که کفر باشد ظلم هم هست و هرجا که ظلم باشد به نحوی کفر نیز هست و عدل تنها در سایهی اسلام متصور است.
عدل به معنی دادن حق به مستحق و قرار دادن هر چیز در جای مناسب خود است، آنچنانکه بافت و سرشت آفرینش انسانی اقتضاء میکند و آنسان که فطرت اولیهی انسانها میطلبد. و این تنها نظام حقوقی و سیاسی اسلام است که مبتنی بر موازین خلقت و مطابق با فطرت میباشد.
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» (سورهی روم، آیهی ۳۰)
با این بیان باید یا در «صدور» و یا در «نقل» آن جمله خدشهای باشد و یا «مدلول» آنرا ما درست نتوانستهایم بفهمیم.
د) یکی دیگر از سنتهای الهی حاکم بر تحولات و دگرگونیهای اجتماعی و تاریخی در جهت سقوط و هلاکت ملل و امم آن است که قشر مترف، زیادهطلب و متنعم، با اعمال فسادانگیز و فسقآلود خود جامعه را به سمت نابرابری، گناه و تبهکاری، سوق میدهند، بدینترتیب استعداد و شرایط سقوط و تدمیر را فراهم میسازند.
در آیهی ۱۶ از سورهی اسراء میفرماید:
«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً»
یعنی: و ما هرگاه بخواهیم هلاک سازیم دیاری را مترفین و متنعمان آن به اعمال فسقآلود و تبهکارانه دست میزنند، آنگاه سنت الهی قطعی میشود، پس همه را ناگهان هلاک میسازیم.
گویی شرط نابودی و هلاکت امم و جوامع، فساد و تبهکاری طبقهی مترف، مرفه و متنعم است.
نکاتی پیرامون سنتهای تاریخ
مناسب به نظر میرسد در این قسمت از مبحث به برخی از نکات پیرامون سنتهای الهی تاریخ که چهارچوبهای این سنن را در فرهنگ قرآن هرچه روشنتر و مشخصتر گرداند اشاره نماییم:
الف) سنتهای تاریخ پس از انذار، هشدار و اتمام حجت متوجه اقوام و امم میگردد.
خداوند متعال پس از آنکه برای آگاهسازی جامعهای هشداردهندگان و رسولانی را ارسال و مبانی فرهنگ وحی را همراه با بینات به آنها ابلاغ فرمود و آن جامعه با آگاهی به اصول و پیامدهای سرپیچی از فرمانهای او، در مقام عناد و کفر برآمد، سنت اهلاک و افناء را متوجه آنها میسازد.
۱٫ در آیات ۲۰۸ و ۲۰۹ از سورهی شعراء، پیامبران و نحوهی برخورد اقوام و امم پیشین با آنان و شرح کیفیت سقوط اقوام ناسپاس و کفور آمده است:
«وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ* ذِکْرى وَ ما کُنَّا ظالِمینَ»
یعنی: و ما اهل هیچ دیاری را نابود نکردیم مگر آنکه برای آنها هشداردهندگانی بود. این پند و یادآوری است و ما هرگز ستمکار نبودهایم.
با توجه به تعبیر «منذرون» به جای واژههایی چون «رسل» یا «مرسلین» میتوان احتمال داد که منظور قرآن، مطلق انذارکنندگان و هشداردهندگان است؛ چه اقلیتهای مؤمنی که غالباً حتی در میان جوامع فاسد و تبهکار یافت میشوند و با الهام از مکاتب الهی، علیه جریانهای انحرافی و بافت و شرایط کلی حاکم بر آنها مقاومت کرده، سعی در آگاهاندن تودههای محروم و هشدار دادن به آنان نسبت به عواقب کفر، الحاد و طغیان و سرپیچی در مبانی وحی دارند، و چه پیامبران و رسولانی که از جانب خداوند مأموریت تبلیغ و تبشیر و انذار مردم را به عهده دارند.
۲٫ در آیهی ۵۹ از سورهی قصص نیز چنین میخوانیم:
«وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى حَتَّى یَبْعَثَ فی أُمِّها رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرى إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ»
یعنی: پروردگار تو هرگز اهل دیاری را هلاک ننمود، جز آنکه در مرکزیت آن رسولی را فرستاد تا جهت هدایت و آگاهسازی و اتمام حجت بر آنها آیات الهی را تلاوت مینمود و ما هرگز هلاککننده نبودیم دیاری را مگر آنکه اهلش ستمکار بودند.
۳٫ آیات دیگری نیز از قبیل آیات ۵۵ و ۵۹ سورهی کهف، بر نکتهی فوق دلالت دارد که ما در این مقال به همین اندازه بسنده میکنیم.
ب) تحقق سنن الهی تاریخ در چهارچوبهای مشخصی از زمان، مکان و دیگر شرایط اتفاق میافتد. برای هریک از امم با توجه به ویژگیها و عملکرد آنان «اجل معینی» وجود دارد که بدون لحظهای پس و پیش فرا میرسد.
سنتهای الهی طبق «کتاب معلوم»، «اجل مسمی» و «موعد پیشبینیشده» بر، هر دیار و جامعهای جاری میگردد.
آیات فراوانی دلالت بر مطالب فوق دارد که ما ذیلاً برخی از آنها را یادآور میشویم:
۱٫ در آیات ۴ و ۵ سورهی حجر آمده است:
«وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ إِلاَّ وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ* ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ»
یعنی: ما هیچ ملک و ملتی را نابود نکردیم جز آنکه برای آن کتاب معین پیشبینیشدهای بود، اجل هیچ امتی پس و پیش نمیگردد.
۲٫ در آیهی ۶۱ از سورهی نحل چنین میخوانیم:
«وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّهٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ»
یعنی: و اگر خداوند میخواست مردم را به خاطر ستمکاریشان مواخذه نماید، جنبدهای را بر روی زمین باقی نمیگذاشت، ولیکن تأخیر میافکند تا «اجل معینی»، پس آنگاه که اجلشان فرا رسید لحظهای مؤخر و مقدم نمیشود.
۳٫ در آیات ۵۸ و ۵۹ سورهی کهف نیز میفرماید:
«وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَهِ لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً* وَ تِلْکَ الْقُرى أَهْلَکْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً»
یعنی: پروردگارت آمرزنده و دارای رحمت است، اگر میخواست مردم را به خاطر عملکردشان بازخواست نماید هرآینه در عذابشان تعجیل میفرمود ولکن برای آنها «موعد و وقت معینی» وجود دارد که هرگز از آن گریزگاهی نمییابند و این دیارها را چون اهلشان ستم کردند نابود ساختیم و برای مکان یا زمان هلاکشان «موعدی» مقرر گردانیدیم.
۴٫ آیهی ۴۵ از سورهی فاطر، آیهی ۴۹ از سورهی یونس، آیات ۳۴ و ۱۸۵ از سورهی اعراف، آیهی ۴۳ از سورهی مؤمنون، آیهی ۵۳ از سورهی عنکبوت، آیهی ۱۴ از سورهی شوری، نیز دلالت واضح بر نکتهی فوق دارد.
ج) میان انسان و قانونمندیهای جاری بر جامعه و تاریخ تأثیر متقابل وجود دارد.
از دیدگاه قرآن، انسان، دستبسته و محکوم قوانین تاریخ نیست، بلکه خود انسان از جمله عواملی است که تاریخ را میسازد.
به تعبیر دیگر ضمن اینکه مجموعهی هر جامعه محکوم قانونمندیهای حاکم بر تاریخ است و احیاناً گهگاه آحاد آن نیز علیرغم خواست و ویژگی فردی خود مقهور این قوانین میشوند، اما این بدان معنی نیست که وجود سنتهای تاریخ ناقص و منافی با اراده، اختیار و آزادی انسان باشد که:
«إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»
یعنی: ما انسان را هدایت نمودیم به «راه»، حال خواهد سپاسگزار باشد یا ناسپاسی کند. (سورهی انسان، آیهی ۳)
یکی از سنتهای الهی حاکم بر جامعه و تاریخ این است که انسان میتواند در برابر جریان تاریخ بایستد و چهبسا ممکن است ایستادن و مقابله او حتی جریان تاریخ را تغییر دهد.
سنتهای تاریخ یک سلسله علل و عوامل خارج از حوزهی عملکرد انسان نیست، سنتهای تاریخ محصول عمل و مقتضی نیازهای فطری انسانها است که به آنها بازمیگردد.
نباید تصور کرد این سنتها و قانونمندیها یک سری قوانین غریب، ناشناخته و مرموزی است که از ماورای حوزهی عمل انسان وارد حیات او میشود و سرنوشت او و جامعهای را که او جزئی از آن است به دست میگیرد. چنانچه در آغاز این مبحث یادآور شدیم خداوند متعال هم حتی در چارچوب همین قانونمندیها عمل میکند که «أَبَیَ اللّهُ أَنْ یُجْرِیَ الأُمُورَ اِلاّ بِأَسْبابِها ـ خداوند باریتعالی ابا دارد از اینکه امور را به جز از طریق اسباب و عوامل مربوطهشان جاری فرماید!»
البته مدار اعجاز و امدادهای غیبی جای خود دارند و اینها نیز خود از عوامل و اسباب امور هستند که در ادامه مختصراً آن را مورد مداقه قرار خواهیم داد.
آیات فراوانی در قرآن کریم دال بر تأثیر عملکرد انسان بر تاریخ است؛ مانند:
۱٫ آیهی ۱۱ از سورهی رعد که میفرماید:
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ».
ضمن اینکه لحن آیه حاکی از دخالت خداوند، جهت دگرگونسازی وضعیت موجود هر قومی است، آیه دلالت بر این نکته نیز دارد که اگر خود قوم حرکتی در جهت دگرگونی در خویش به صورت مثبت یا منفی نشان ندهد، خداوند هم هیچگونه تحولی را در وضعیت آنها پدید نمیآورد.
۲٫ آیهی ۱۶ از سورهی اسراء میفرماید:
«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیرا»
۳٫ در آیهی ۱۴ از سورهی توبه نیز چنین میخوانیم:
«قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدیکُمْ وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنینَ»
یعنی: شما با کافران به کارزار بپردازید که خدا به دست شما آنها را عذاب فرموده، حوارشان گرداند و شما را بر آنها پیروزی دهد و دلهای ایمانآورندگان را با فتح و ظفر شفا بخشد.
برای توضیح مضمون این آیه مناسب است اشاره کنیم به آیات ۷۶ و ۷۷ سورهی اسراء که میفرماید:
«وَ إِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْها وَ إِذاً لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلاَّ قَلیلاً * سُنَّهَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْویلاً»
یعنی: و نزدیک بود به قهر بیرونت کنند و در آن صورت آنها پس از تو اندکزمانی بیش نمیتوانستند در آنجا زیست کنند. این سنت در مورد پیامبران پیش از تو نیز جاری بود و نمییابی برای «سنت» ما تغییر و تحولی.
در آین آیات «اخراج پیامبر» از شهر و دیار خود «عامل نابودی» اخراجکنندگان تلقی شده و گوشزد شده که این یک «سنت» است و درخصوص پیامبران گذشته و اقوام پیشین نیز آزموده شده است.
در آیهی ۱۳ از سورهی توبه نیز آمده است:
«أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»
که در آن، اهتمام کفار را بر اخراج نبی اکرم از مکه را یکی از جرایم آنان دانسته و مسلمین را به کارزار و نبرد خونین با آنان تحریص مینماید و وعده میدهد که اگر با آنها بجنگید، خداوند به دست شما آنها را عذاب نموده، پیروزی نصیب شما خواهد ساخت.
گویی خداوند متعال تحقق سنتی را که آیات ۷۶ و ۷۷ سورهی اسراء بدان اشاره داشت، در آیهی ۱۴ سورهی توبه به دست مؤمنین میداند ـ والله اعلم.
۴٫ در سورهی هود، پس از برشمردن مبارزات تعدادی از پیامبران بزرگ الهی و نحوهی برخورد اقوام با دعوت آنان و شرح نابودی اقوام به خاطر نافرمانی و تکذیب منادیان وحی، طی آیهی ۱۰۱ میفرماید:
«وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ…»
یعنی: و ما ظلم نکردیم بر آنان بابت اهلاک و افنائشان، بلکه خود آنان بر خویشتن ستم کردند…» یعنی خود عامل سقوط و هلاک خود بودند!
۵٫ آیات ۱۳۴ و ۲۰۵ از سورهی بقره، آیهی ۶۶ از سورهی مائده، آیهی ۹۶ از سورهی اعراف، آیهی ۱۶ از سورهی جن و… نیز دلالت بر آزادی انسان در برابر سنتهای تاریخ و نقش تعیینکننده و مؤثر او در ساختن تاریخ دارد.
د) سنتها، تخلفناپذیرند و تبدیل و تحول در آنها راه ندارد.
آیاتی که بر این عنوان دلالت دارند سه دستهاند:
۱٫ چنانچه در بالا اشاره شد یک دسته از آیات حاکی از آن است که «سنتهای الهی تاریخ در چهارچوبهای مشخصی از نظر زمان، مکان و دیگر شرایط رخ میدهد»، و به محض پیدایش آن شرایط و چهارچوبها جریان سنت لحظهای پیش و پس نمیشود.
۲٫ دستهی دوم از آیات دال بر آن است که شوکت و اقتدار، کثرت مال و منال و وجود اعوان و انصار، نمیتواند مانع سقوط و هلاکت و یا حاکمیت بر جامعهای گردد.
۳٫ دستهی سوم از آیات نیز به طور صریح بر نفی «تبدیل» و «تحول» دلالت میکند.
آیات دستهی اول در بالا مورد بررسی قرار گرفت، ذیلاً دستهی دوم و سوم از آیات را نیز مورد بحث و بررسی قرار میدهیم.
بررسی دستهی دوم آیات:
۱٫ در آیهی ۱۳ از سورهی محمد(ص)، چنین میخوانیم:
«وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّهً مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ»
یعنی: چه بسا اقوام یا شهرها که از شهر تو (مکه) نیز که تو را از آن بیرون کردند سختبنیانتر و نیرومندتر بود، اما ما آنها را تباه و نابود ساختیم و برای نجاتشان هیچکس را یارای نصرت آنان نبود.
۲٫ قرآن کریم در سورهی قصص طی آیات ۷۷ تا ۸۱ ضمن تشریح عملکرد و خصلتهای ضدالهی و دنیاپرستانهی قارون که به مردم فخرفروشی مینمود، یادآور میشود که «قارون نمیدانست که خداوند پیش از او چه بسیار امم و اقوامی را در حالی که از لحاظ مال و منال و ثروت و نفرات از او مقتدرتر هم بودند نابود کرد.»
سپس اضافه میفرماید: «پس ما او را با همهی دارایی و خانمانش به زمین فرو بردیم و هیچ جمعیت و گروهی را یارای نصرت او نبود، جز خدا، و او از یاریشدگان نبود.»
۳٫ در سورهی فجر آیات ۶ تا ۱۴ نیز خداوند متعال از سقوط و هلاکت عاد، ثمود و فرعون درحالیکه دارای قدرت فوقالعاده شگرف و قاهری بودند چنین یاد میکند:
«أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ* إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ* الَّتی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ * وَ ثَمُودَ الَّذینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ * وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ * الَّذینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ * فَأَکْثَرُوا فیهَا الْفَسادَ * فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ * إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ»
یعنی: آیا ندیدی خدایت با عاد چه کرد؟ و نیز اهل دیار ارم را که صاحب قدرت و استواری بودند چگونه کیفر دارد؟ درصورتیکه در هیچیک از بلاد نظیر آن از لحاظ زیبایی و استحکام پدید نیامده بود، و نیز دیدی با قوم ثمود که سنگ را شکافته در میان آن کاخها ساخته بودند؟ و فرعون صاحب قدرت و مکنت را چگونه نابود کرد؟! آنانکه در بلاد و اقالیم سر به طغیان برداشته به فساد و تبهکاری بسیاری دست زدند و خدای تو بر آنها فروبارید عذاب پیاپی همانا که پروردگارت در کمینگاه ستمپیشگان است.
۴٫ در آیات ۳۶ و ۳۷ از سورهی «ق»، نیز چنین آمده است:
«وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحیصٍ* إِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ»
یعنی: و چه بسا بسیار نابود کردیم پیش از اینان طوائف و جوامعی را که بسی از اینها مقتدرتر و قاهرتر بودند و در هر دیاری راه جستند، آیا با همهی توانمندیشان راه نجاتی یافتند؟ هرگز! این واقعهها مایهی پند و ذکر است برای کسانیکه قلب هوشیار داشته باشند، و گوش دل به کلام خدا بسپارند.
۵٫ در آیات ۱۰۰ تا ۱۰۱ سورهی هود، نیز پس از شرح مفصل مبارزات پیامبران الهی و چگونگی هلاکت اقوام و جوامعی که از فرمان وحی سرپیچی مینمودند، میفرماید: «این است اخبار دیارها که برای تو حکایت میکنیم، دیارهایی که برخی از آنها هنوز آباد است، اما حاکمان و ساکنانش نابود شدهاند و برخی دیگر نیز همراه با شهروندان آن طبق سنتهای الهی حاکم بر تاریخ و جوامع درو شدهاند و ما بر آنها ستم نکردیم، بلکه بر خود ستم نمودند و خدایان دروغینشان هیچ نتوانستند هلاک را از آنان دفع کنند، آن هنگام که “امر”پروردگارت دررسید و آن خدایان جز بر تباهی و خواریشان نیفزودند.»
آیات دیگری نیز در سراسر قرآن وجود دارد که بر نکتهی فوق تأکید میکند و تصریح دارد که هیچکس و هیچ چیز نمیتواند در برابر ارادهی خدا بر کیفر جوامع و اقوام که طبق سنن مشخصی صورت میگیرد قد برافراشته ایستادگی نماید. و ما پرداختن به همهی آنها را به وقتی دیگر و به فرصتی فراختر وامیگذاریم.
بررسی دستهی سوم از آیات
گفتیم گروه سوم از آیات در این زمینه به طور صریح و روشن «تبدیل» و «تحویل» در سنتهای الهی را نفی میکند.
ما در اینجا لازم میبینیم مفهوم دو واژهی «تبدیل» و «تحویل» را از زبان مفسر کبیر و متأله، مرحوم علامه طباطبائی (قدسسره) توضیح دهیم، سپس نمونههایی از آیات را بیاوریم.
علامه در ذیل آیهی ۴۳ سورهی فاطر میفرماید: تبدیل سنت آن است که عافیت و نعمت جایگزین عذاب و هلاکت گردد و تحویل سنت نیز آن است که عذاب و بلا از قومی که سزاوار آنند به قوم دیگری گردانده شود و سنت خداوند تبدیل و تحویل برنمیدارد چراکه خدای متعال بر صراط مستقیم عمل میکند و هرگز فرمانش تبعیض و استثناءبردار نیست (المیزان، ج ۱۷، ص ۵۸)
مرحوم طباطبائی تبدیل را به معنی تعویض یعنی جابهجایی عذاب و عافیت میداند گرچه علامه راغب اصفهانی در اثر گرانپایهاش المفردات، معتقد است تبدیل عامتر از تفویض است.
«تفویض» به آن عمل اطلاق میشود که چیزی در قبال چیز دیگر به دست آید، درحالیکه «تبدیل» هم شامل مورد فوق و هم شامل مطلق تغییر میگردد، حتی موردی که بدل و مابازایی هم مطرح نباشد.
معنی «تحویل» را هم علامه عبارت میداند از اینکه سنت الهی از قومی که مستحقند و از لحاظ شرایط، مشمول آنند به سوی قومی که شاید حتی سزاوار و مستحق هم نیستند برگردانده شود.
هیچکدام آنها در سنتهای الهی ممکن نیست، چون لازمهی تبدیل و تحویل آن است که خداوند متعال کار مغایر حکمت انجام دهد و در فرمانهای الهی استثنائات غیرمنطقی راه یابد و این محال است.
حال آیات چندی را مرور میکنیم:
۱٫ در سورهی اسراء پس از اشاره به توطئهی اخراج پیامبر از موطنش و پیامد آن توطئه به عنوان سنت الهی در آیهی ۷۷، آمده است:
«سُنَّهَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْویلاً»
یعنی: این سنت همهی کسانی بود که پیش از تو فرستادیم از رسولانمان و نمییابی برای سنت ما تحویلی.
۲٫ در سورهی احزاب نیز پس از تشریح توطئههای موذیانهی منافقان و بیماردلان و شایعهپراکنان شهر مدینه و تهدید آنان به قلع و قمع و نابودی میفرماید: «این سنت خداست که در همهی ادوار و امم پیشین برقرار بوده که منافقین و فتنهانگیزان را، پیامبران قلع و قمع مینمودند و هرگز برای سنت خدا تبدیل و تغییری نمییابی.»
۳٫ همچنین در سورهی فاطر طی آیهی ۴۳ ضمن تشریح برخورد بداندیشانهی مشرکین عرب و اینکه مکر و بداندیشی به خود بداندیشان برمیگردد میفرماید:
«فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً»
یعنی: پس آیا جز سنت جاری بر گذشتگان را انتظار میدارند؟! پس هرگز سنت خدا مبدل نخواهد شد و هرگز در سنت خدا تغییری روی نخواهد داد.
۴٫ در بخشی از آیهی ۱۱ سورهی رعد نیز چنین میخوانیم:
«وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ»
یعنی: و هرگاه خداوند اراده فرماید جامعهای را به خاطر عملکرد بدشان دچار کیفر سازد، هیچ وسیلهی رد و دفاعی دربرابر او نیست و جز خدا هیچکس و هیچچیز قادر به برگرداندن آن سنت نیست.
۵٫ آیات دیگری مانند آیهی ۲۳ سورهی فتح، آیهی ۳۴ سورهی انعام و… دال بر این است که در سنت الهی تغییر و تبدیل و تحویل راه ندارد.
البته جای دقت و مطالعه و تأمل است که چه تفاوتی میان تبدیل و تحویل وجود دارد؟! چرا نسبت به برخی از موارد تنها «تبدیل» نفی شده است و از برخی سنن، هم تبدیل و هم تحویل نفی شده؟!
چرا در بعضی موارد با حروف «لا» نفی شده است و در بعضی دیگر با حروف «لن» که دال بر «نفی ابد» است؟! همچنین رابطهی اصل بلاء، با سنن الهی چگونه است؟!
این نکات، و حقایق دیگر مجال بیشتری میطلبد که از حوصلهی این جزوه خارج است.
ه ) تفاوت میان «سنتهای تاریخ» و «قدرتهای خلقت»
یک سلسله قانونمندیهایی وجود دارد که بر حیات اجتماعی انسان و تحولات و دگرگونیهای تاریخ حاکم است و یک سلسله قانونمندیهای دیگری نیز وجود دارد که جاری بر خلقت و مراحل رشد طبیعی همهی موجودات ازجمله انسان میباشد.
چنانچه در گذشته گفته شد، در اصطلاح قرآن از نوع اول به «سنن» تعبیر گردیده، اما برای بیان دوم بیشتر مادهی «قدر» و مشتقات و واژههای همخانوادهی آن به کار رفته است.
نوع دوم از قانونمندیها را «قدرت خلقت» یا «تقدیرات جاری بر حیات و مراحل رشد طبیعی موجودات» میشود نام نهاد.
هیچ موجودی ماسوالله در فضایی بیرون از فضا و در چهارچوب «قدرهای خلقت» نمیتواند تولد، رشد و تکامل یابد و خداوند متعال برای تمام موجودات به تناسب ویژگیها و مرتبهی وجودیشان، قدرها و تقدیرهایی را تعیین فرموده است.
در جایجای قرآن هرگاه بحث از آفرینش، مقاطع رشد و تحولات طبیعی موجودات است با استفاده از مادهی «قدر» یا واژههای مترادف آن به این دسته از قوانین اشاره گردیده است که ما به عنوان نمونه مروری به برخی از آن آیات مینماییم:
۱٫ در سورهی اعلی، آیات ۲ و ۳ چنین آمده است:
«الَّذی خَلَقَ فَسَوَّى * وَ الَّذی قَدَّرَ فَهَدى»
یعنی: آن خدایی که هر چیز را «قدر» و اندازهای داد و به سمت کمال رهنمون شد.
۲٫ در آیهی ۴۹ از سورهی قمر، نیز میخوانیم:
«إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»
یعنی: ما همه چیز را آفریدیمش به قدرت و اندازهای.
۳٫ در سورهی یس طی آیات ۳۷ تا ۴۰ آمده است: «و برهان دیگری است بر وجود خدا، شب تیره که چون روز را از آن برگیریم، ناگهان همه را تاریکی فرا میگیرد.» و همچنین خورشید هم که بر مدار معینش مدام در گردش است برهان دیگریست، این است «تقدیر» پروردگار مقتدر دانا.
و نیز ماه را «مقدر» کردیم برایش منازل معینی که گردش نماید در آنها تا شبیه شاخهی کهنهی خرما شود آنگاه که دوباره به منزگاه نخست خود برمیگردد.
«آنچنان جهان را منظم آفریدهایم که نه خورشید را شاید که به ماه رسید و نه شب به روز پیشی تواند گرفت و هرکدام بر مدار معینی در اقیانوس خلقت شناورند!»
حال که به طور اجمال و فشرده به «قدرهای خلقت» اشاره شد اینک به بیان یک نکته بسیار بااهمیت میپردازیم و آن اینکه:
چه تفاوت و یا تفاوتهایی میان سنتهای الهی حاکم بر تاریخ و تقدیرات الهی جاری بر خلقت و حیات وجود دارد؟
جهت توضیح عنوان فوق باید گفت: گذشته از تفاوتهای کلی و عامی که میان این دو گروه از قوانین وجود دارد در آیات قرآنی به دو ویژگی جهت سنتها اشاره شده است که نسبت تقدیرات به آن دو ویژگی، عکس رابطهی «سنن» است به آن دو:
۱٫ وقتی شرایط وقوع یک سنت فراهم آید همهی آحاد جامعه مورد نظر، محکوم به پیامدهای آن سنت هستند ولو برخی از اعضای آن جامعه از لحاظ بینش و کنش با کلیت آن همرنگی و همسویی نداشته باشند.
آنگاه که فتنه و بلیه به عنوان کیفرِ عملکردهای یک قوم فرود آید تر و خشک را خواهد سوزاند.
در سورهی انفال آیهی ۲۵ میفرماید:
«وَ اتَّقُوا فِتْنَهً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ»
یعنی: بترسید از فتنهای که گاهی که فرا رسد تنها گروه ستمکار جامعهی شما را فرا نخواهد گرفت و بدانید که خداوند بسیار سختکیفر است.
گرچه نزول فتنه و جریان سنت اهلاک به خاطر ظلم ظالمان است، اما وقتی سنت اجرا شد همه را در بر خواهد گرفت.
درحالیکه در نظام قانونمندیهای حاکم بر خلقت و رشد و حیات موجودات هر آفریدهای سرشت و سرنوشت مشخص و جداگانهای دارد:
«رَبُّنَا الَّذی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»
یعنی: خدای ما آن کسی است که همهی موجودات را نعمت وجود داد، آنگاه همه را به سوی کمال رهنمون شد. (سورهی طه، آیهی ۵۰)
سنتهای تاریخ با عواقب اخروی عملکرد افراد نیز متفاوت است چه آنکه:
«قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ»
یعنی: بگو به مردم که هرکس برحسب سرشت و طبیعت خود عمل میکند. (سورهی اسراء آیهی ۸۴)،
«وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى»
یعنی: احدی تقاص دیگری را پس نخواهد داد. (فاطر، آیهی ۱۸)
«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ* وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ»
یعنی: پس هر فرد به مقدار ذرهای کار نیک کند پاداش همان را دریافت خواهد کرد و هرکس به مقدار ذرهای عمل ناپسند انجام دهد، کیفر همان را خواهد دید. (زلزال، آیات ۷ و ۸)
۲٫ آنچه در بخشهای پیشین مبحث مدلل گردید انسان به طور مطلق دست بسته و تسلیم قوانین و سنن تاریخ نیست، بلکه خود انسان نیز از جمله عوامل سازندهی تاریخ است و حتی یک فرد یا ارادی ممکن است در برابر جریان تاریخ ایستادگی نمایند، ولو اینکه اگر شرایط تحقق امر خدا، فراهم شده باشد آنها زیر گامهای سهمناک سنت خدا پایمال خواهند شد، اما اگر به موقع بتوانند با جریان عمومی تاریخ مقابله نمایند و علیه شرایط موجود جامعهشان عصیان کنند شاید بتوانند حتی جریان تاریخ را دگرگون سازند. تاریخ مبارزات توحیدی پیامبران الهی و بسیاری از آیات، گواه این مطلب است.
اما در قدرهای خلقت امر اینچنین نیست، در تقدیرات خلقت، راه نفوذ و تصرف بر روی انسانهای عادی مسدود است و هرگز انسانهایی که با سرچشمهی تکوین «رابطهی ویژهای» ندارند نمیتوانند در قوانین خلقت دخل و تصرفی نمایند.
تفاوت دیدگاههای «اسلام» و «مارکسیسم» در سنتهای تاریخ
در پی طرح «نکاتی پیرامون سنتهای تاریخ» مناسب دیدم در اینجا به یک نکته بسیار مهم دیگر اشاره کنم و آن اینکه:
به علت جوّ تبلیغاتی غلیظ و گستردهای که مارکسیستها طی یکصد سال اخیر در جهت بکر و علمی جلوهدادن نظریات خویش به راه انداختهاند بسیاری را مجذب خود ساختند به نحوی که حتی قلم و بیان برخی از نویسندگان و سخنوران مسلمان را نیز تحت تأثیر خود قرار دادند و آنها نیز به خاطر ناآشنایی و عدم ممارست با متون غنی و عمیق فرهنگ اسلام، دچار خطاها و اشتباهاتی گردیدند و همین خطاها نیز به نوبهی خد زیرساز و خمیرمایهی رواج یک سلسله جریانهای منحرف فکری ـ عقیدتی در جوامع اسلامی گردید.
یکی از لغزشگاههای حساس، مسئلهی «سنتهای حاکم بر جامعه و تاریخ» بود که بسیاری ناآگاهانه و برخی آگاهانه مطالبی را در زمینهی فوق به مکتب اسلام نسبت دادند که هیچ ربطی به مبانی این مکتب نداشت و درنتیجه خلط فراوانی بین ایدههای مارکسیستی و نظریات اسلام پیش آورد که زدایش زنگار آن خطاها از صفحهی روشن آیینهی اسلام و راست کردن آن کجیها و اعوجاجات، سالهای سال به طول خواهد انجامید.
لذا در پایان مقاله، اگرچه ممکن است اندکی از هدف بحث دور شویم اما فرصت را مغتنم دانسته به یادآوری و توضیح فشردهی چند نکته پیرامون «تفاوت دیدگاههای اسلام و مارکسیسم در سنتهای تاریخ» میپردازیم.
الف) مارکسیسم براساس مبنای پذیرفتهشدهی خود، تنها عامل «اقتصاد» را «محرک تاریخ» میداند و معتقد است هرگونه دگرگونی در سیستمهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، بستگی مستقیم به تحول در «مناسبات اقتصادی» دارد.
مارکسیسم سهم تمام عوامل و محرکها را جز عامل اقتصاد در دگرگونساختن سازمان اجتماعی منکر میشود.
فریدریش انگلس میگوید: «هر تغییر در سازمان اجتماعی و هر زیر و زبر شدن روابط مالکیت همواره نتیجهی ضروری پیدایش قوای جدید تولید بود.»[۱۰]
اما از نظر اسلام چنانکه در قسمتهای پیشین بحث، مدلل گردید عوامل گوناگونی میتواند در دگرگون شدن جامعه و تاریخ مؤثر باشد، گاهی ممکن است عامل اقتصاد در یک تحول اجتماعی، نقش چشمگیری نداشته باشد، بلکه عوامل دیگر کارگردان اصلی صحنه باشند و احیاناً ممکن است حتی عوامل فرهنگی و معنوی موجب بهبود وضعیت اقتصادی جامعهای بشود.
در آیهی ۹۶ از سورهی اعراف میخوانیم:
«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»
یعنی: و اگر اهل دیارها همگی ایمان میآوردند و تقوی پیشه میساختند هرآینه درهای برکات از آسمان و زمین را بر روی آنان میگشودیم ولی چون تکذیب کردند پیامبران و مبانی فرهنگ وحی را ما هم آنها را به کیفر کردارشان مواخذه کردیم.
چنانکه ملاحظه میکنیم خداوند میفرماید: اگر مردم دیار ایمان میآوردند و از لحاظ فرهنگی و معنوی خود را دستخوش تحول مثبت میکردند، برکات را بر آنها فرو میباریدیم و آنها را غرق نعمت میکردیم.
ب) مارکسیسم در تحولات تاریخ برای «ارادهی انسان» هیچ وقعی نمینهد، بلکه ارادهی انسانها را مقهور و مغلوب شرایط موجود دانسته، هیچ رابطهی منطقی بین تحولات و دگرگونیهای اجتماعی تاریخ و ارادهی انسانها قائل نیست، در جزوهی «اصول کمونیسم» چنین میخوانیم:
«… آنان ـ کمونیستها ـ به خوبی متوجه هستند که انقلابات از روی قصد و به میل انجام نمیگیرد، بلکه در هر زمان و در همهجا نتیجهی ضروری اوضاعی است که به هیچوجه با اراده و رهبری یک حزب یا کلیه طبقات اجتماعی ارتباطی ندارد…»[۱۱]
مارکسیسم معتقد است «انقلابات از روی قصد و به میل انجام نمیگیرد‼» و به هیچوجه با اراده و رهبری یک یا کلیهی طبقات اجتماعی ارتباطی ندارد‼
مارکسیسم منکر نقش انسان در تحولات اجتماعی است و برای انسان آزادی و اختیاری در برابر قوانین تاریخ قائل نیست.
اما از نظر اسلام، انسان میتواند تاریخساز باشد، انسان خود یکی از عوامل و محرکهای تاریخ است و یا لااقل «میان انسان و قوانین تاریخ تأثیر متقابل حاکم است.»
در اینجا تنها به شمارش آیاتی چند که مؤید این عنوان هستند اکتفا میکنیم:
آیهی ۱۳۴ و ۲۰۵ از سورهی بقره، آیهی ۶۶ از سورهی مائده، آیهی ۹۶ از سورهی اعراف، آیهی ۱۴ از سورهی توبه، آیهی ۱۰۱ از سورهی هود، آیهی ۱۱ از سورهی رعد، آیهی ۱۶ از سورهی إسراء، آیهی ۱۶ از سورهی جن.
ج) در تفکر اسلامی اصلی به نام «مشیت و ارادهی الهی» مطرح است که بر هر چیز تعلق بگیرد آن چیز تحقق خواهد یافت.
گرچه مشیت الهی بیدلیل و تصادفی بر چیزی تعلق نمیگیرد، بلکه در چهارچوبهای مشخصی صورت میپذیرد، که به دور از اصول و مبانیی نیست که تاکنون پیرامون سنتهای تاریخ گفتهایم، اما گویی دیگر عوامل، نقش شرایط و زمینهها را ایفاء میکنند و مشیت الهی نقش عامل نهایی را، و تا آنها فراهم نشوند مشیت الهی نیز تعلق نخواهد گرفت و وقتی مشیت الهی بر امری تعلق گیرد زمینهها و استعدادهای لازم را نیز فراهم خواهد فرمود.
مگر نه این است که «خاصیت تأثیرگذاری» را خداوند متعال به کلیهی علل و عوامل و قوانین عطا فرموده است، پس تأثیرگذاری هر ذیاثری به لطف خداست و درواقع از آن باریتعالی است و لذا بسیاری از امور را او به خود نسبت میدهد درحالیکه ظاهراً این دیگر عواملاند که نقش لازم را ایفاء نمودهاند.
مشیت الهی در مسائل اجتماعی و صحنههای تاریخ به صورت «امدادهای غیبی» تبلور و تجلی مییابد و در لحظههای بسیار حساس و تعیینکننده، امور به نحوی پیش میرود که پیشبینی آن هرگز طبق موازین عادی ممکن نبود.
در تاریخ اسلام شواهد و نمونههای فراوانی از امدادهای غیبی به چشم میخورد و در قرآن کریم نیز آیات بسیاری مؤید عقیدهی فوق میباشد که ذیلاً به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱٫ در سورهی بقره طی آیات ۲۴۶ تا ۲۵۱ داستان مبارزهی طالوت علیه جالوت را توضیح داده، سپس در بخشی از آیهی ۲۴۹ از زبان گروه مؤمن سپاه طالوت میفرماید:
«کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرینَ»
یعنی: چه بسیار گروهی اندک به یاری خدا بر گروهی بسیار غالب آمدهاند و خدا یاور صبرپیشگان است.
گویی یک قانون کلی و سنت عام است که «به اذن خدا» گروههای کوچک مؤمن بر گروههای بزرگ غیرمؤمن پیروز شوند و آیات یادشده حاکی از آنند که باریتعالی خودْ مؤمنان را مدد نموده بر کفار مجهز و قوی، غالب خواهد ساخت.
۲٫ در سورهی انفال نیز طی آیات ۷ تا ۱۹ خداوند با اشاره به امدادهای غیبی در جنگ بدر تصریح میفرماید که: «هزار فرشته به صورت سپاهی منظم به مدد مؤمنان فرستاد تا دل آنانرا شادمان و استوار ساخت و آنها را پیروز گردانید، سپس با خطاب به مؤمنین و نبی اکرم(ص) باز میفرماید: شما کفار را نکشتید بلکه خداوند آنان را کشت، و تو ای پیامبر: آنگاه که تیر افکندی، این تو نبودی بلکه خدایتعالی بود که تیر را پرتاب کرد که مؤمنان را به پیشامد خوشی، بیازماید و خدا شنوا و داناست»
چنانکه ملاحظه میکنید، قرآن کریم ضمن اینکه به نمونههایی از امدادهای غیبی الهی در شکست مشرکین مجهز، اشاره مینماید در پایان تصریح میکند که نقش اصلی را امدادهای غیبی جهت پیروزی ایفاء نمودهاند.
در سورهی آل عمران، آیهی ۱۲۶ نیز به داستان پیروزی مؤمنین و نقش امدادهای غیبی در جنگ بدر اشاره شده است.
آیات فراوان دیگری نیز در جایجای قرآن یافت میشود که در قالب قطعههای تاریخی به نمونههای امدادهای غیبی اشاره نموده، جایگاه «مشیت و ارادهی خداوندی» را در کنار قانونمندیها و سنن حاکم بر تاریخ و جامعه بیان میدارد، مانند داستان اصحاب فیل در سورهی الفیل و مثل داستان سقوط و نابودی اقوام عاد، ثمود و فرعون در سورهی فجر…
با اینکه هنوز عنوانهای قابل طرحی پیرامون واژهی سنت، باقی مانده است، اما ما در این مقاله به همین مقدار بسنده میکنیم و از تذکر یک نکته مهم در پایان درنمیگذریم که: «به علت بکربودن بحث “سنتهای تاریخ”با همهی احتیاط و پرهیزکاری که به کار بردیم، مطالب مطرحشده و برداشتهای ارائهشده را مصون از سهو و خطا نمیپنداریم و امیدمندیم خدای لسان ما را به سرچشمهی زلال فرهنگ غنی قرآن رهنمون گردد.
اللهم وفقنا لما تحب و ترضی
[۱]. مضمون فوق در روایات به این صورت آمده است: «أبیَ اللّه أن یُجریَ الأشیاء الاّ بأسبابها»خداوند امتناع دارد که چیزها را جز به وسیله اسباب آنها به اجرا درآورد. (بحارالأنوار، ج۲، ص ۹۰، باب ۱۴، حدیث ۱۴ و ۱۵ و همان، ص ۱۶۸، باب ۲۲، حدیث ۱).
[۲]. مجمعالبحرین، ص ۵۹٫
[۳].المفردات، ص ۲۵۱٫
[۴].مجمع البیان، ج ۲٫
[۵]. المیزان، ج ۴، ص ۲۱٫
[۶]. تفسیر کبیر، ج ۹٫
[۷]. صراح، فصل السین.
[۸]. المنجد، مادهًْ السین.
[۹]. قاموس قریشی، ج ۳٫
[۱۰]. اصول کمونیسم، ص ۱۵٫
[۱۱]. همان، ص ۱۶