رو، ز (تقدیر) و (قضا) کمتر بنا
کمتر از (بخت بد) و (اختر) بنا
از (قدر) اندازهگیری مدعی است
کوشش و ابرام کردن خود قضاست
(لا یغیر ما بقوم) از الست
راز و رمز پیشرت است و شکست
سخت بازو باش اندر کارها
(لیس للانسان الا ما سعی)
گفت پیغمبر: «بهشت جاودان»
«هست زیر سایه شمشیرتان»
از چه از اقبال و شناس آزردهای؟
بر تو پیش آید هر آنچه کردهای!
از فلک نالی و بخت و سرنوشت؟
بدرود هرکس، همان تخمی که کشت
هستی تو، گر به یغما رفته است
تو، خود خفتی، نه بختت خفته است
حق تو را مسئول و مرهون آفرید
تا شوی آزاده از هر بند و قید
تو بسان موج بر دریاستی
گر نجنبی و نکوشی، نیستی
پرده اوهام را رو پاره کن
ای مسلمان! زود فکر چاره کن
مرگ تدریجی است اینسان زندگی
زیر بار زور و ظلم و بندگی
سرنوشت ما همه در دست ماست
آنچه بر ما میرسد از دست ماست
تا نباشد کوشش و سازندگی
سرنوشت ماست اینسان زندگی