فطرتمندی انسان و فطرتنمونی دین، به روشها و با دلایل نقلی، عقلی و تجربی گوناگونی قابل اثبات است: اینجا برای نمونه به برخی وجوه و ادله اشاره میکنیم. البته چنانچه ملاحظه خواهید فرمود: پارهای از ادله، توأماً فطرتمندی انسان و فطرتنمونی دین را اثبات میکنند (مانند دلیل یکم و دوم) و برخی دیگر تنها فطرتمندی را ثابت میکنند (مانند دلایل سوم، چهارم، پنجم، ششم، هفتم، هشتم و نهم) بعضی نیز فقط فطرتنمونی دین را توجیه میکنند (مانند دلیل دهم و یازدهم).
اینک به اختصار به تقریر هریک از وجوه و دلایل میپردازیم.
یک: آیات قرآن
نص و ظاهر آیات فراوانی بر «فطرتمندی بشر» و وجود یک سلسله فطریات و نیز «فطرتنمونی آموزههای دینی» دلالت میکند: آیات دال بر فطرتمندی آدمی و فطرتنمونی دین را به شش گروه، به شرح زیر میتوان تقسیم کرد:
۱ـ۱٫ آیات تذکره، آیاتی که پیامبر را مذکِّر و قرآن را تذکره و دین را ذکریَْ میداند، مانند آیات زیر:
فَذَکِّرْ اِنَّما اَنْتَ مُذَکِّرٌ * لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر[۱]ٍ
فَما لَهُمْ عَنِالتَّذکِرهِ مُعْرِضینَ[۲]
کَلّا اِنَّهُ تَذْکَرهً[۳]
وَذَکِّرْ فَاِنَّ الذِّکْری تَنْفعُ الْمُؤمِنین[۴]
۲ـ۱٫ آیات نسیان: آیاتی که به نسیان عهد الهی از سوی بشر اشاره میکند، مانند:
نَسُوا اللهَ فَاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُم[۵]
نَسُوا اللهَ فَنَسِیَهُم[۶]
۳ـ۱٫ آیات میثاق: آیاتی که بر عهد تکوینی و میثاق ازلی الهی با انسانها دلالت دارد، مانند:
وَاِذا اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنیآدَمَ مِنْ ظُهورِهم ذرّیَّتَهم وَ اَشْهَدهم عَلی اَنْفُسِهم اَلَسْتُ بِربّکم قالوا بَلی شَهِدْنا، اَنْ تقولوا یومالقیمه: اِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلینَ * اَوْ تَقُولوا انّما اشرک آبائُنا مِنْ قبل وَ کُنّا ذُرّیه مِنْ بَعدِ هِمْ اَفَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَالمُبْطِلُونَ[۷]
۴ـ۱٫ آیات فطریانگاری دین، آیاتی که توحید ربوبی و اصل دین را فطری میداند و نیز تکوین و تکلیف را متلائم و انسان را حی متألّه میانگارد، مانند:
اَفِی اللّهِ شَکٌّ فاطِِرِِ السَّمواتِِ وَالأَرْضِ[۸]
فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینِ حَنیفاً فِِطْرَهَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لاتَبْدیلَ لِخَلْقِالله ذلکَ الدّینُالقَیِّمُ[۹]
۵ـ۱٫ آیات التجاء و اجتراء: آیاتی که میگوید انسان در شرایط اضطرار و انقلاب روحی، ناگزیر متوجه خدا میشود، مانند:
وَما بِکُمْ مِن نعمه فَمِنَاللهِ ثُمّ اِذا مَسَّکُمُالضُرُّ فَاِلَیْهِ تَجْئَرونَ[۱۰]
قُلْ اَرَأَیْتَکُمْ اِنْ اَتیکُمْ عَذابُاللهِ اَوْ اَتَتْکُمُ السّاعَهُ اَغَیْرَ اللهِ تَدْعُون اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ * بَلْ اِیّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ ما تَدْعُونَ اِلَیْهِ اِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ[۱۱]
برخی آیات نیز به ظهور حالت توجه به خدا، هنگام سفر دریایی اشاره میکند،[۱۲] مانند:
فَاِذا رَکِبُوا فِیالفُلْکِ دَعُواُاللهَ مُخْلِصینَ لَهُالدّین فَلَمّا نَجّٰیهُمْ اِلیالبَرِّ اِذا هُمْ یُشْرِکُون[۱۳]
۶ـ۱٫ آیات مثبِتِ فطری بودن دیانت و دینداری، از راه حب و شوق به لاهوتیات: آیاتی که اذعان میدارند: اگر دین تحمیل بر بشر میبود، هرگز در بشر اشتیاق نفسانی و جذبهی روحانی بدان حاصل نمیگشت. اگر انسان به سمت دین کشش دارد، از آن جهت است که احکام آن پاسخ به خواستههای درونی و باطنی اوست،مانند:
وَلکِنّ اللهَ حَبَّبَ اِلَیْکُمُ الاِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ[۱۴]
وَالذّینَ آمَنوا اَشَدُّ حبّاً لله[۱۵]
البته به آیات دیگری نیز میتوان برای اثبات مدعا استشهاد کرد،[۱۶] مانند: بقره، آیههای۱۳۰-۱۳۹: انعام، آیههای ۱۴ و ۷۸-۷۹: احزاب، آیه ۷۲، یس، آیه ۶۰ و الذاریات، آیههای۲۰-۲۱٫
دو: روایات
روایات دال بر فطرتمندی انسان و فطرتنمونی دین بسیار است و بیشک این اخبار به حد تواتر مضمونی میرسد. ما، در اینجا برای نمونه تنها برخی احادیث را ذکر میکنیم:
۲ـ۱٫ حدیث مستفیض و معروف نبوی که مضمون آن در منابع شیعه و سنی مکرر آمده است:
کلُّ مُولُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرهِ فَاَبَواهُ یُهوِّدانِهِ اَوَ یُنَصِّرانِهِ اًوِ یُمَجِّسانِهِ
۲ـ۲٫ کلام حضرت امام علیکه پیشتر نیز آن را آوردیم:
فبَعَثَ فیهمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ اِلَیْهِمْ اَنْبِیائَهُ، لِیَسْتَأْدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذکِّروهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ، وَیَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتّبلیغِ وَ یُثیروُا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ.[۱۷]
۲ـ۳٫ صدوقدر کتاب التوحید، تحت عنوان بابُ فِطرهِاللهِ (عزّوجلّ) الخلقَ عَلی التّوحید، تعدادی از روایات دال بر مضمون عنوان باب را درج کرده است،[۱۸] همچنین مجلسی، در بحارالانوار،[۱۹] و نیز حویزیدر تفسیر نورالثقلینروایات بسیاری – که دال بر فطرتمندی انسان و فطرتنمونی دین است ـ گرد آوردهاند.[۲۰]
سه: وجدان
هرکس با دروننگری آگاهانه میتواند به پارهای شناختها و گرایشهای پیشابرهانی و پیشاآموزشی و فراتجربی خود، اذعان کند: مثلاً وجود را همه وجدان میکنند، هرکس به وجود خویش علم دارد و کمال را از نقص، خیر را از شر، حُسن را از قُبح، زیبایی را از زشتی و عدل را از ظلم، باز میشناسد: نیز بر استحالهی اجتماع نقیضین و ارتفاع آن دو حکم میکند: کل را بزرگتر از جزء میداند و بر رجحان کمال بر نقص، خیر بر شر، حُسن بر قبح، زیبایی بر زشتی، عدل بر ظلم، فضایل بر رذایل، اذعان دارد.
همچنین همه در حفظ ذات و برای تأمین خلود و تحصیل قدرت و کشف حقیقت و دستیابی به کمال و خیر، و تحقق فضایل و استقرار عدل، کشش و کوششی سرشتی و درونی دارند.
و هرکس، ضمن وجدان این بینشها و گرایشها با بازگفت آن، متفطن میشود که دیگران نیز با او در این بینشها و منشها، گرایشها و کششها همراه و همسانند و از این رهگذر درستی و فرافردی بودن این ادراکها و احساسها را نیز میآزماید.
چهار: منشأشناسی باورها و گرایشهای بشریت شمول
۱٫ وجود اجماعات بشری بهعنوان یک پدیده، ناشی از علّتی است.
۲٫ منشأ اجماعات، یا درونی و ذاتی است یا بیرونی و عارضی (حصر، عقلی است و شق سوم منتفی است).
۳٫ به سبب عدم شمول و نیز تطور و عدم ثبات عوامل برونی مفروض (مانند وراثت، عادت و تربیت) علل و عوامل بیرونی نمیتواند منشأ اجماعات یاد شده باشد، پس علّت و منشأ اجماعات بشری، باطنی و ذاتی آدمی است.[۲۱]
پنج: وجود قوانین جهانشمول
۱٫ اگر بشر واجد ذات ثابت و ذاتیات مشترک نمیبود، جریان هرگونه قاعده و قانون جهانشمول و معطوق به همهی آحاد و اقوام، ناممکن یا نامعقول مینمود.
۲٫ مسلماً و بحق، یک سلسله قوانین و احکام جهانشمول در حیات و مناسبات آدمیان حاکم و جاری است، پس بشر دارای ذات و ذاتیات مشترکی است.
شش: تبیین از طریق فلسفهی علم (امکان علوم انسانی اجتماعی)
انکار ذاتمندی و همذاتی آدمیان، امکان علوم انسانی را ناممکن میدارد، زیرا با نفی ذاتمندی و همذاتی انسانها، صدور هرگونه قاعدهی علمی عام ثابت و دربارهی کنش آحاد و جوامع بشری منتفی و محال میگردد، اما قواعد علمی عام پذیرفتهی بسیاری وجود دارد و با تنسیق آنها رشتهی علوم انسانی و اجتماعی ـ که مشتمل بر چندین دانش مستقل کامل است ـ پدید آمده است.
هفت: تمسک به دستاورد مطالعات تجربی
مطالعات تجربی روانشناختی و جامعهشناختی، مردمشناختی دربارهی آحاد و جوامع انسانی نیز، فطرتمندی بشر و وجود یک سلسله فطریات را در آدمیان اثبات کرده است. دانشمندان، خواهناخواه و بیآنکه حتی درصدد باشند، این حقیقت را اثبات کردهاند که شرح آن، نیازمند مجالی گسترده است و شواهد بسیاری در آثار دانشمندان و صاحبنظران علوم پیشگفته، وجود دارد.
هشت: استدلال از راه «نظریهی انسانشناسی اسلامی»
انسانشناسی اسلامی بر ساختهی نهادمندانگاری آدمی است. نفی فطرت، بهمعنی نفی اساس و ساختار انسانشناسی اسلامی است که به استناد دهها آیه و روایت، تبیین و اثبات شده است.
نُه: برهان تضایف[۲۲]
۱٫ در برخی حالات و وضعیتها، رجاء قطعی باطنی به مبدأ تعالی حاصل است.
۲٫ مبدأ تعالی «مرجوّ بالفعل است» (وجود و فعلیت حق تعالی به طرق دلایل بسیار اثبات شده است).
۳٫ دو طرف متضایف، از نظر قوه و فعل، و وجود و عدم، متکافئند. (هرگاه یک طرفِ متضایفین بالفعل و موجود باشد، طرف دیگر نیز بالفعل و موجود خواهد بود.)
پس رجاء (و به طریق اولی منشأ آن یعنی فطرت و ذات خداگرا و خداباور) نیز بالفعل موجود است.
ده: اقتضای حکمت و عدالت الهی
لازمهی حکمت و عدالت الهی و بلکه مقتضای لطف و رحمت رحمانی، فطرتنمونی آموزههای دینی است، توضیح اینکه:
۱٫ انسان دارای سرشت و خصال ذاتی مشخصی است،
۲٫ در صورت عدم تطابق و تلائم تشریع الهی (مشیت تشریعی) با تکوین آدمی (مشیت تکوینی)، اعتقاد و التزام به دین، غیرمطبوع بلکه غیرمقدور میبود و این، هم بر خلاف حکمت بالغهی الهی و هم بر خلاف عدالت اوست و به طریق اولی، مخالف لطف و فضل، رحمت و رأفت حق متعالی است. پس تعالیم الهی باید فطرتنمون باشد.
یازده: مقتضای دعوت و رسالت فرااقلیمی و فراتاریخی نبوی
۱٫ به دلالت آیات زیر، گسترهی رسالت نبوی و قلمرو دعوت پیامبر اعظم جهانی و جاودانی است:
وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِّلنَّاسِ بَشِیراً وَنَذِیراً[۲۳]
وَمَا هِیَ إِلَّا ذِکْرَی لِلْبَشَرِ[۲۴]
نَذیراً لِلْبَشَر[۲۵]
اِنْ هُوَ اِلاّ ذِکرٌ لِلْعالمَین[۲۶]
۲٫ اگر آموزههای دین، مختص و محدود به قوم و قرنی خاص باشد و پاسخ به نیاز همیشگی و همگانی آحاد بشر نباشد، خلاف مدعای فوق لازم میآید: پس تعالیم دینی باید فطری و متلائم با ذات ثابت و مشترک آدمیان باشد تا بتواند صفت جهانی و جاودانی بودن را احراز کند.
راهها و دلایل تبیین و اثبات فطرتمندی آدمی و فطرتنمونی دین محدود به موارد بالا نیست، اما به لحاظ رعایت اختصار به همین اندک بسنده میکنیم.
[۱]. غاشیه، آیات ۲۱-۲۲٫ پس تذکّر ده که تو فقط تذکّر دهندهای ـ تو سلطهگر بر آنان نیستی که (بر ایمان) مجبورشان کنی.
[۲]. مدِثرِّ، آیه ۴۹٫ چرا آنان از تذکّر رویگردانند!؟
[۳]. مدِثرِّ، آیه ۵۴٫ چنین نیست (که آنها میگویند) آن (قرآن) یک تذکر و یادآوری است.
[۴]. الذاریات، آیه ۵۵٫ و پیوسته تذکّر ده، زیرا یادآوری، مؤمنان را سود میبخشد.
[۵]. حشر، آیه ۱۹٫ خدا را فراموش کردند و خدا آنها را به «خودفراموشی » گرفتار کرد:
[۶]. توبه، آیه ۶۷٫ خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را فراموش کرد (، و رحمتش را از آنها قطع نمود).
[۷]. اعراف، آیات ۱۷۲ و ۱۷۳٫ و (بهخاطر بیاور) زمانی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریّه آنها را برگرفت: و آنها را گواه بر خویشتن ساخت: (و فرمود:)«آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: «چرا، گواهی میدهیم.» (چنین مباد که) روز رستاخیز بگویید: « ما از این، غافل بودیم، (و از پیمان فطری توحید بیخبر ماندیم)». یا بگویید: «پدرانمان پیش از ما مشرک بودند، ما هم فرزندانی بعد از آنها بودیم: (و چارهای جز پیروی از آنان نداشتیم:) آیا ما را به آنچه باطلگرایان انجام دادند، مجازات میکنی؟!»
[۸]. ابراهیم، آیه ۱۰٫ آیا در خدا شک است؟! خدایی که آسمانها و زمین را آفریده.
[۹]. روم، آیه ۳۰٫
[۱۰]. نحل، آیه ۵۳٫ آنچه از نعمتها دارید، همه از خداست، و هنگامی که ناراحتی به شما رسد، فقط او را میخوانید.
[۱۱]. انعام، آیات ۴۰ و ۴۱٫ بگو: «به من خبر دهید، اگر عذاب پروردگار به سراغ شما آید، یا رستاخیز برپا شود، آیا (برای حل مشکلات خود)، غیر خدا را میخوانید اگر راست میگویید؟! (نه)، بلکه تنها او را میخوانید و او اگر بخواهد، مشکلی را که به خاطر آن او را خواندهاید، برطرف میسازد: و آنچه را (امروز) همتای خدا قرار میدهید، (در آن روز) فراموش خواهید کرد.
[۱۲]. علامه جوادی آملی، با اشاره به تفاوت آیهی فوق با آیات قبلی گروه پنج، آنها را دو گروه جدا از هم قلمداد کردهاند، ایشان در ذکر تفاوت این دو دسته آیات میفرمایند:
آیات اول، وصف حال آدمی پس از ظهور هر خطری است، اما آیهی اخیر اشاره به مورد خاص و احیاناً تنها حالت سفر دریایی دارد: (عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، ج ۱۲، صص ۷۷-۲۸۶، «فطرت در قرآن». چنانکه ملاحظه میفرمایید این حد تفاوت، برای توجیه تفکیک و تقسیم آیات به دو گروه مستقل کفایت نمیکند.
[۱۳]. عنکبوت، آیه ۶۵٫ هنگامی که سوار بر کشتی شوند، خدا را با اخلاص میخوانند (و غیر او را فراموش میکنند)، اما هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد، باز مشرک میشوند.
[۱۴]. حجرات، آیه ۷، ولی خدا ایمان را محبوب شما قرار داده و آنرا در دلهایتان زینت بخشیده.
[۱۵]. بقره، آیه ۱۶۵: اما آنها که ایمان دارند عشقشان به خدا، شدیدتر است.
[۱۶]. ما دستهبندی آیات فطرت را، عمدتاً وامدار علامه جوادی آملی هستیم: استاد مجموعهی آیات باب را طی افزون بر دویست صفحه، با شرح و شواهد فراوان تفسیر کردهاند،تفسیر آیات، مشتمل بر مباحث بدیع و بلند، و گهگاه نقد و نقضبرداری است:(عبدالله جوادی آملی، ر.ک: تفسیر موضوعی قرآن، ج ۱۲، صص ۷۷-۲۸۶، «فطرت در قرآن».
[۱۷]. نهجالبلاغه، خطبه ۱٫
[۱۸]. عبدعلی حویزی، نورالثقلین، ج ۱، ص ۲۰۹ و ج ۴، صص ۱۸۵ و ۱۸۶٫
[۱۹]. محمدبنعلی صدوق، التوحید، صص ۳۲۸-۳۳۱٫
[۲۰]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۳، صص ۲۷۶-۲۸۲٫
[۲۱]. جعفر سبحانی، مدخل مسائل جدید در علم کلام، صص ۱۷۹ـ۱۸۳ البته با تصرف در بیان استاد، تقریر متفاوتی از دلیل در قبل ارائه شد.
[۲۲]. اینجا، بر روش ارباب فلسفه مشی شده و با الهام از علامهی طباطبایی که از طریق برهان تضایف بر اثبات واجب، استدلال فرموده است، (النهایهالحکمه، صص ۱۹۳ و ۱۹۴) تقریر فوق تنسیق و ارائه شده است: اما بسا مبنای چنین برهانهایی ـ دستکم از حیث صدق تضایف حقیقی بر مورد ـ محل تأمل باشد.
[۲۳]. سبا، آیه ۲۸٫ و ما تو را جز برای همهی مردم نفرستادیم تا بشارت دهی و (از عذاب او) بترسانی.
[۲۴]. مدثر، آیه ۳۱٫ و این جز هشدار و تذکّری برای انسانها نیست.
[۲۵]. مدثر، آیه ۳۶٫ هشدار و انذاری است برای همهی انسانها.
[۲۶]. یوسف، آیه ۱۰۴٫ آن نیست مگر تذکّری برای جهانیان.