دربارهی فلسفهی فرهنگ
اشــاره: مؤلف مقاله، پس از اشاره به ضرورت مطالعات فلسفی در باب فرهنگ، سعی کرده است با رویکردی تاسیسی، به طور فشرده به ده پرسش اساسی دربارهی فلسفهی فرهنگ پاسخ دهـد؛ از نظر نویسندهی محترم، فلسفهی فرهنگ عبارت است از « معرفت دستگاهوار برآمده از مطالعهی فرانگرـ عقلانی احکام کلی فرهنگ»؛ مقاله با ارائهی ساختار تفصیلی محورهای فلسفهی فرهنگ ـ که مشحون از مباحث بدیعی است ـ پایان پذیرفته است. راهبرد فرهنگ، ضمن سپاسگزاری از محقق محترم، از نظرات انتقادی خوانندگان فرهیختهی خود در زمینهی نظرات مطرح شده در مقاله استقبال میکند.
دستیابی به «نظریهی فرهنگ» اسلامی، از رهگذر کاوشهای فلسفی مبتنی بر حکمت اسلامی در باب فرهنگ، فراچنگ میآید؛ پـرداختن به نظریهی فرهنگ در میان فیلسوفان مسلمان پیشینهی چندانی ندارد؛ با توجه به اهمیت و خطورت مسئلهی فرهنگ در روزگار ما، اهتمام به مطالعهی فلسفی فرهنگ، اکنون از بایستگی دوچندان برخوردار شده است؛ در این مسودّهی مختصر، ما درصدد بازگفت کوتاه و گذرای پارهای نکات اساسی دربارهی فلسفهی فرهنگ هستیم که صورت تکمیل و تفصیلیافتهی آنها را میتوان «فلسفهی فلسفهی فرهنگ» نامید؛ مباحثی همچون: «معنا و معیار فلسفهانگاری فلسفهی فرهنگ»، «تعریف فلسفهی فرهنگ»، «جایگاه فلسفهی فرهنگ در جغرافیای معارف فلسفی»، «نسبت و مناسبات فلسفهی فرهنگ با دانشهای هموند و همگن»، «موضوع فلسفهی فرهنگ»، «روش فلسفهی فرهنگ»، «هویت معرفتی فلسفهی فرهنگ»، «غایت و فائدت فلسفهی فرهنگ»، «منابع فلسفهی فرهنگ»، «مسائل فلسفهی فرهنگ»، را عجالتاً در این وجیزه مورد بحث قرار میدهیم، مباحث دیگری همچون «منطق ترتیب و طبقهبندی مباحث فلسفهی فرهنگ»، «هندسهی معرفتی فلسفهی فرهنگ»، «قلمروشناسی فلسفهی فرهنگ»، «گونهشناسی تطبیقی مطالعات فلسفی فرهنگ»، و… نیز، در ذیل عنوان مقاله قابل طرحاند که این موجز مجال طرح آنها نیست و پرداختن بدانها را به فرصتی دیگر احاله میکنیم. از آنجا که این مقال درآمدی است تأسیسی بر «فلسفهی فرهنگ اسلامی»، فصول محوری فلسفهی فرهنگ، به نحو ممتع و مشبع آورده شده، و در ذیل هر فصل نیز نمونههایی از فروع مباحث آن درج گردیده است.
فروتنانه و شائقانه از اصحاب نظر و ارباب معرفت تقاضا میکنم، به این مختصر به عین عنایت نگریسته، از ارائهی نظرات انتقادی مشفقانهی خویش، این کمین را محروم نفرمایند.(۱)
به لحاظ رعایت اختصار، نکات و جهات پیشگفته را بیپیرنگ و پیرایه، در قالب چند بند، تقدیم ساحت فرهمند شما میدارم:
یک. فلسفه عهدهدار «کشف»، «تحلیل» و «تعلیل» عقلانی احکام کلی موضوع خویش است؛ هر معرفت دستگاهواری که به تبیین، تحلیل و تعلیل احکام یک موضوع ـ که دارای قابلیت مطالعهی فلسفی است ـ بپردازد، یک دانش فلسفی قلمداد میگردد. فرهنگ کلانْمقولهییست که از قابلیت مطالعهی فلسفی لازم برخوردار است؛ از آنجا که فلسفهی فرهنگ متصدی مطالعهی عقلانی فرهنگ است، میتواند در شمار دانشهای فلسفی قرار گیرد.
فلسفهی فرهنگ را میتوان با عبارت «معرفت دستگاهوارِ برآمده از مطالعهی فرانگر ـ عقلانی احکام کلی فرهنگ» یا «دانش عهدهدار تبیین، تحلیل و تعلیل عقلانی احکام کلی فرهنگ» تعریف کرد.
دو. فلسفه را میتوان به اعتبارات مختلف دستهبندی و طبقهبندی کرد، برخی از معیارهای تقسیم فلسفه، «ماهوی» و برخی دیگر «صوری»اند. معیارهای ماهوی را به مؤلفهها و متغیرهایی از قبیل «موضوع»، «غایت»، «روش»، و…، که در «تکوُّن ماهیت دانشها» دخیلاند، اطلاق میکنیم؛ معیارهایی از قبیل «بستر تمدنی و فرهنگی پیدایش و بالش»، «دورهی تاریخی تکون و تداوم»، «مؤسس و مدوِّنان»، و…، را که «هویت دانشها» را مشخص میکنند، معیارهای صوری مینامیـم.
سه. موضوع و متعلق مطالعهی دانشهای فلسفی یا «وجود بماهو وجود» است یا «وجودهای مقید». وجودهای مقیدی که مورد مطالعهی فلسفهها قرار میگیرند، یا از سنخ مقولات «معرفتی»اند، مانند موضوعِ «فلسفهی علم فیزیک»، «فلسفهی علم حقوق» و «فلسفهی وحی» یا از جنس امور «غیرمعرفتی»اند، مانند «فلسفهی فیزیک» (طبیعیات)، «فلسفهی حقوق» و «فلسفهی هنر». فلسفههای مضاف به علمها همگی از نوع فلسفههای مضاف به معرفتاند. مراد از علم، مجموعهی قضایای انباشته و سازواری است که در یک قلمروی گسترده، یک دستگاه معرفتی را پدید آوردهاند. فلسفههای مضاف به مقولات معرفتی، «معرفت درجهی دو» تلقی میشوند، اما فلسفههای مضاف به «غیرعلمها» و مقولات غیرمعرفتی، «معرفت درجهی یک» به شمار میآیند. بدینسان فلسفهی فرهنگ در عداد فلسفههای مضاف به امور غیرمعرفتی و از سنخ معرفت درجهی یکم بشمار است.
چهار. شرح نسبت و مناسبات فلسفهی فرهنگ با دانشهای هموند و همگنی همچون «علم فرهنگ»، «علمهای مضاف به فرهنگ» (مانند جامعهشناسی فرهنگ)، «انسانشناسی»، «فلسفهی علم فرهنگ»، «فلسفهی علوم انسانی»، از جملهی مباحث پراهمیتی است که میباید در ذیل عنوان «دربارهی فلسفهی فرهنگ» بدان پرداخته شود.
در مقام مقارنه و بازشناسی تفاوتهای این حوزههای معرفتی نیز باید به همسانیها و ناهمسانیهای آنها از زوایای موضوعشناختی، روششناختی، غایتشناختی، کارکردشناختی، مسئلهشناختی، و… نگریست، اما مقصد این مقال مقتضی چنین تفصیلی نیست، از اینرو به اشارتی کوتاه به برخی تفاوتهای فلسفهی فرهنگ با علم فرهنگ (فرهنگشناسی علمی) بسنده میکنیم(۲).
روش تحقیق در فلسفهی فرهنگ، عقلانی و رویکرد مطالعاتی آن فرانگر و داورمآبانه، و مسائل آن، احکامِ کلی هستیشناختی، معرفتشناختی، ماهیتشناختی، و… فرهنگ (از آن جهت که فرهنگ است) و مؤلفههای آن (با لحاظ انضمامی) است؛ کارکرد اساسی فلسفهی فرهنگ، اثبات موضوع برای علم فرهنگ و دانشهای پیرافرهنگی و تبیین احکام کلی این مقولهی نرمافزاریِ خطیرِ حیات آدمیست؛ اما علم فرهنگ علاوه بر کاربست روش عقلی از روش تجربی بهوفور بهره میجوید؛ جزءنگر و جزئیبین و درونگراست؛ علاوه بر آنکه وصفگر است توصیهگر و تجویزور نیز میباشد، یعنی این دانش چونان دیگر دانشها (در مقابل فلسفهها) افزون بر تبیین، در صدد تغییر نیز میباشد (مانند دیگر علوم، توأماً مشتمل بر گزارههای «توصیفی»، «توصیهای» و «تجویزی» است) از جمله کارکردهای فرهنگشناسیِ علمی، توانمندسازی آدمی برای «مهندسی فرهنگ» و «مهندسی فرهنگی» است.
پنج. واژهی فرهنگ مرکب از پیشاوند «فر» و کلمهی «هنگ» است. این کلمه به معانی گوناگونی به کاررفته است: دانش، ادب، خرد، تعلیم و تربیت، بزرگی و سنجیدگی، از جملهی آنهاست. شاخ درختی را که در زمین خوابانیده، سپس آن را در جای دیگر نهال کنند، همچنین کاریز آب را نیز گویند. (لغتنامهی دهخدا، ذیل کلمهی فرهنگ) همهی این موارد معانی لغوی واژهی فرهنگاند. موضوع فلسفهی فرهنگ معنای اصطلاحی آن است.
برای معنای اصطلاحی فرهنگ تعاریف مختلفی ارائه شده؛ ما فرهنگ را عبارت میدانیم از «مجموعهی تافته و تنیدهی سازوارشدهای از بینشها، منشها و کنشهای پایدار، در بستر زمینی و بازهی زمانی مشخصی که چون هویت جمعی و طبیعت ثانویِ طیفی از آدمیان، صورت بسته باشد».
به تعبیر دیگر: فرهنگ «جهانزیست نافیزیکیِ جمعیِ آدمیان زمان و زمین معین» است، از اینرو انسان بلافرهنگ و فرهنگ بلاانسان بیمعناست. مطالعهی فرهنگ درحقیقت «انسانشناسی انضمامی» است، یعنی آنگاه که انسان به انضمام «محیط»، «زمان»، «مکان» و دیگر ظروف زیستی او مورد مطالعه قرار میگیرد درحقیقت فرهنگ مطالعه میشود.
شش. مسائل فلسفهی فرهنگ، احکام کلی (مباحث هستیشناختی، گونهشناختی، معرفتشناختی، ارزششناختی، روششناختی، قاعدهشناختی، و…) فرهنگ است.
تذکار: مباحث فلسفهی فرهنگ در دو سطح قابل طبقهبندیاند:
یک) احکام کلیِ «فرهنگ» بماهو فرهنگ،
دو) احکام کلی مؤلّفههای آن (بینش، منش و کنشهای سازوار پایدارشده)، البته آنگاه که بشرط شئ و با نگرش انضمامی لحاظ شوند.
در ادامهی مقاله، فهرست تفصیلی مباحث فلسفهی فرهنگ را خواهیم آورد.
هفت. غایت فلسفهی فرهنگ، دستیابی به احکام کلی فرهنگ است؛ از جملهی اهم فواید آن نیز مبناپردازی برای دانشهای مربوط به فرهنگ و ایجاد بستر نظری بایسته برای «مهندسی فرهنگ» و «مهندسی فرهنگی»ست.
مهندسی فرهنگ را با عبارت زیر تعریف میکنیم:
«فرایند آگاهانهی تهذیب و تنقیح، تنسیق و صورتبندی، ارتقاءبخشی و ترفیع، روزآمدسازی و کارآمدسازی فرهنگِ ملی براساس آسیبشناسی و سنجشگری علمی، و معطوف به مبانی و مبادی پذیرفته و مقتضیات بومی و جهانی.»
مهندسی فرهنگی را نیز عبارت میدانیم از:
«فرایند آگاهانهی بازطراحی شؤون و مناسبات آموزشی، علمی، قضایی، اقتصادی، تجاری، سیاسی، اداری، امنیتی، خانوادگی، و… یک جامعه، براساس آسیبشناسی علمی و کاربردی بایسته، و با اشراب مؤلفههای فرهنگ مورد نظر.»
طی فرایندهای دوگانهی بالا، بدون دستیافتن به احکام کلی فرهنگ (بماهو فرهنگ) و مؤلفههای تشکیلدهندهی آن میسر نمیگردد.
هشت. در زمینهی «هویت معرفتی» فلسفهی فرهنگ به موارد زیر میتوان اشاره کرد:
فلسفهی فرهنگ از علوم حقیقی ـ عقلی است؛ در زمرهی فلسفههای مضاف به امور به شمار است، و از قسم معرفتهای درجهی یکم است؛ قضایای آن قابل اصطیاد از منابع دینی، فلسفهی مطلق، عقل و خصائل فطری آدمیان است.
نه. اما ساختار و سرفصلهای مباحث فلسفهی فرهنگ و مجموعهی مباحث اساسی این حوزهی معرفتی میتواند در بیست محور به شرح زیر تنظیم و تفصیل یابد:
فصل یکم) چیستیشناسی فرهنگ
ـ نقد خلطِ شایع میان معانی لغوی فرهنگ با معنای مراد و مورد بحث در فلسفهی فرهنگ.
ـ بازشناسی و ارزیابی تعاریف گوناگون.
ـ ارائهی تعریف مطلوب و مختار.
فصل دوم) اوصاف و خصائل فرهنگ
ـ مراد از اوصاف و خصائل.
ـ تفاوت اوصاف با احکام.
ـ نمونههایی از اوصاف و خصائل فرهنگ:
۱٫ انسانمدار و جامعهزاد بودن.
۲٫ چندرویهگی و چندلایهگی.
۳٫ منظومهوارگی و معجونگونگی.
۴٫ پیچیدگی و دیریابی (تنیدگی و تودرتو بودن).
۵٫ آیینوری و روشمندی.
۶٫ پایداری و دیرندگی.
۷٫ تطورپذیری در عین برخورداری از عناصر ثابت.
۸٫ روانسانی و رسوخ مشاعگونه در همهی عرصهها و آثار، شؤون و امور یک جامعه.
ـ مبانی و منطق دستهبندی و طبقهبندی اوصاف و خصائل فرهنگ.
ـ بازشناسانی و ارزیابی الگوها و نظرات گوناگون در زمینهی صورتبندی اوصاف و خصائل فرهنگ.
ـ ارائهی الگوی مطلوب برای دستهبندی و طبقهبندی اوصاف و خصائل فرهنگ.
فصل سوم) چهایی (مؤلفهها و عناصر) فرهنگ
ـ مراد از «مؤلفهها» و اضلاع، «عناصر» و اجزاء فرهنگ چیست؟
ـ فرهنگ از چه «مؤلفهها» و«اضلاع»، «اجزاء» و «عناصری» تشکیل میشود؟
ـ هر مؤلفهیی از چه عناصری تشکیل میگردد؟
ـ «ذاتیات» و «عرضیات» فرهنگ کدام است؟ چه عناصری اگر فراهم آیند یک مجموعه میتواند فرهنگ قلمداد شود و کدامها اگر فراهم نباشند نیز خدشه در صدق عنوان فرهنگ نخواهد افتاد؟
ـ آیا علوم، فنّاوری، اشیاء، افزارها، نمادها، علائم، زبان، ادبیات و… نیز از عناصر فرهنگ قلمداد میشوند؟
ـ آیا دین و باورها، اخلاق و ارزشها، و افعال و رفتارها، در هر حال بخشی از فرهنگند یا به شرط انضمام و با لحاظ هویت انضمامی آنها؟
ـ بازشناسی و ارزیابی الگوها و نظرات گوناگون در این زمینه و ارائهی دیدگاه مطلوب.
فصل چهارم) هندسهی فرهنگ
ـ مراد از هندسهی فرهنگ چیست؟
ـ ساختار و چیدمان ساحات و سطوح مؤلفهها و عناصر فرهنگ چگونه است؟ (نسبت و مناسبات اضلاع و مؤلفهها، عناصر و اجزاء فرهنگ با همدیگر چسان است؟)
ـ آیا میان «بینشها» و «منشها» و «کنشها» که مؤلفههای فرهنگاند، رابطهای طولی و ترتبی برقرار است یا عرضی و تعاملی؟
ـ آیا ساختار و بافتار فرهنگ، هرمسان است یا شبکهوار، یا …؟
ـ تطورات هرکدام از مؤلفهها و عناصر چه تأثیری بر دیگر مؤلفهها و عناصر مینهـد؟
ـ چه شروط و شرائطی موجب اندفاع و انجذاب عناصر و اجزاء در ترکیب مؤلفههای یک فرهنگ میگردد؟
ـ بازشناسی و ارزیابی الگوها و نظرات گوناگون و ارائهی دیدگاه مطلوب.
تذکار: برخی پرسشهای این بخش میتواند در بخش هفدهم (قواعد) پاسخ بیابد.
فصل پنجم) هستیشناسی فرهنگ
ـ آیا فرهنگ وجود دارد؟ آیا فرهنگ واقعمند است یا غیرواقعمند است؟
ـ آیا فرهنگ از امور حقیقی است یا از امور اعتباری؟
ـ آیا وجود فرهنگ قابل اثبات است؟ (امکان تصدیقی فرهنگ)
ـ بازشناسی و ارزیابی نظرات گوناگون و ارائهی دیدگاه مختار در زمینههای فوق.
ـ نسبت فرهنگ و جامعه (آیا جامعه «ماده» و فرهنگ «صورت» است؟)
فصل ششم) معرفتشناسی فرهنگ
ـ آیا فرهنگ فهمپذیر است و میتوان فرهنگ را شناخت؟ (امکان تصوری فرهنگ)
ـ آیا شناخت فرهنگ روشمند است؟
ـ منابع شناخت فرهنگ کدام است؟
ـ موانع شناخت فرهنگ چیست؟
ـ آیا فرهنگ دارای کارکرد معرفتی است؟
ـ بازشناسی و ارزیابی نظرات گوناگون و ارائهی دیدگاه مختار در زمینههای فوق.
فصل هفتم) روششناسی مطالعهی فرهنگ
ـ آیا فرهنگ را باید به روش تجربی مطالعه کرد یا فلسفی، و یا هر دو روش؟
ـ روشهای گوناگونِ بایسته برای مطالعهی فرهنگ (شیوههای کشف و فهم ماهیت، اوصاف، احکام، گونهشناسی، تطورشناسی، و…)
ـ روش فهم ماهیت فرهنگ (سرشتشناسی) چیست؟
فصل هشتم) گونهشناسی فرهنگ
ـ چندگانگی و چندگونگی فرهنگ (آیا فرهنگ متکثر و متنوع است؟)
ـ معیارهای دستهبندی فرهنگها کدام است؟
ـ ویژگیهای انواع فرهنگها (دینی و سکولار، پیشرو و پیرو، مترقی و منحط، کلان و خُرد، …) کدام است؟
فصل نهم) نسبت و مناسبات فرهنگها
ـ کدامیک از نِسب اربعه (تباین، تساوی، عام مطلق، عام من وجه) بین فرهنگها جاری است؟
ـ آیا فرهنگها ترتب طولی بر هم دارند و از یکدیگر زاده میشوند یا با همدیگر ترابط عرضی دارند و با هم تعامل میکنند؟
ـ آیا نسبت جاری میان همهی فرهنگها با دیگری یک نوع است یا روابط متفاوت بین آنها برقرار است؟
فصل دهم) بایایی فرهنگ
ـ بایستگی فرهنگ (آیا انسان، بلافرهنگ ممکن است؟)
ـ نسبت فرهنگ و فطرت.
ـ نسبت و مناسبات فرهنگ و جامعه.
فصل یازدهم) برآیی و کارکردهای فرهنگ
ـ غایت و کارکردهای فرهنگ چیست؟
فصل دوازدهم) ازآنی و ازآیی فرهنگ
ـ مراد از «مناشی» و «منابع» فرهنگ چیست؟
ـ آیا فرهنگ انسانی منشأ برونوجودی دارد یا درونوجودی، یا هر دو؟ نقش کدامیک برجستهتر است؟
ـ نقش فطرت آدمی، جامعه، دین، حکومت، نخبگان، تودهها، اقلیم، اقتصاد، و…در تکون و تطور فرهنگها.
ـ بازشناسی و ارزیابی نظرات گوناگون و ارائهی دیدگاه مختار در زمینههای فوق.
فصل سیزدهم) کجاییِ فرهنگ
ـ نسبت و مناسبات فرهنگ با دین، تمدن، هنر، تاریخ، امنیت، زبان، ادبیات، حکمت، علم، فنّاوری، اقتصاد، اقلیم، قدرت، هنجارها، آداب و…چیست و چسان است؟ (اگر مؤلفهها و عناصر نامبرده لابشرط لحاظ گردد)
ـ جایگاه فرهنگ در مجموعهی مقولات نرمافزاری حیات آدمی کدام است؟
فصل چهاردهم) نسبت فرهنگ و علوم انسانی
ـ اشتراکات فرهنگ با علوم انسانی (در زمینهی منابع، منطق، مسائل، و…)
ـ افتراقات فرهنگ با علوم انسانی.
ـ نسبت و مناسبات فرهنگ با علوم انسانی، کدامیک از نِسب اربعه بین فرهنگ و علوم انسانی جاری است؟
ـ آیا فرهنگ و علوم انسانی ترتب طولی بر هم دارند یا باهمدیگر ترابط و تعامل عرضی؟
فصل پانزدهم) شایایی و روایی، ناشایایی و ناروایی فرهنگ
ـ آیا فرهنگ به شایا و ناشایا، روا و ناروا تقسیم میشود؟
ـ ملاک یا ملاکهای حسن و قبح فرهنگ کدام است؟
ـ ملاکهای حسن و قبح فرهنگ مطلق است یا نسبیست؟
فصل شانزدهم) برینگی و زیرینگی فرهنگ
ـ آیا فرهنگها به برتر و فروتر طبقهبندی میشوند؟
ـ ملاک یا ملاکهای برینگی و زیرینگی فرهنگ کداماند؟
فصل هفدهم) آیینوری و یاساگری فرهنگ
ـ آیا فرهنگ قاعدهمند است؟
ـ مفهومشناسی مهندسی فرهنگ.
ـ تفاوتهای مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی.
ـ آیا مهندسی فرهنگ ممکن است؟ (نقش و سهم ارادهی انسان در فرایند مهندسی فرهنگ)
ـ علل و عوامل انحطاط و ارتقاء فرهنگ چیست؟
ـ آیا فرهنگ یاساگر است؟ (آیا فرهنگ خود چونان قاعده عمل میکند؟)
ـ مراد از مهندسی فرهنگی چیست؟
ـ آیا مهندسی فرهنگی ممکن است؟
ـ بازشناسی و ارزیابی نظرات گوناگون و ارائهی دیدگاه مختار در زمینههای فوق.
فصل هجدهم) قواعد اساسی فرهنگ
ـ منطق کشف و طبقهبندی احکام و قواعد حاکم بر فرهنگ و جاری در آن.
ـ برخی احکام و قواعد «حاکم بر» و «جاری در» فرهنگ:
۱٫ فرایندمندی زاد و زیست و زوال، فراز و فرود، فتوح و فتور فرهنگ.
۲٫ تاثیرگذارندگی و تأثیرپذیرندگی برونساختاری. (فرهنگ با دیگر فرهنگها و نیز سایر نرمافزارهای حیات آدمی ترابط و تعامل دارد)
۳٫ مایعوارگی و تعامل اجتنابناپذیر درونساختاری. (آلودگی و پالودگی هر مؤلِّفه یا عنصر، لاجرم در دیگر مؤلفهها یا عناصر آن نیز نمود مییابد.)
فصل نوزدهم) کارکردشناسی فرهنگ
ـ منطق کشف و طبقهبندی کارکردهای فرهنگ.
ـ بررسی برخی کارکردهای فرهنگ:
۱٫ هویتسازی جمعی،
۲٫ انسجامبخشی اجتماعی،
۳٫ رواسازی و روانسازی (هنجارپردازی و ایجاد حس قبول و اقبال)
۴٫ پایدارسازی باورها، ارزشها و رفتارهای شایا و ناشایا،
۵٫ ایجاد امنیت.
فصل بیستم) آیندهپژوهی فرهنگ
ـ گمانهزنی دربارهی آیندهی فرهنگ در جهان و سرنوشت خردهفرهنگها.
ـ جهانیشدن و فرهنگ.
ـ فلسفهی فرج و فرهنگ جهانی.
ـ بازشناسی و ارزیابی نظرات گوناگون و ارائهی دیدگاه مختار در زمینههای پیشگفته.
جمعبندی: فرهنگ را عبارت دانستیم از «مجموعهی تافته و تنیدهی سازوارشدهای از بینشها، منشها و کنشهای پایدار در بستر زمینی و بازهی زمانی مشخصی که چون هویت جمعی و طبیعت ثانویِ طیفی از آدمیان، صورت بسته باشد»، پس فرهنگ ـ برحسب تغلیب ـ امریست غیرمعرفتی. فلسفهی فرهنگ را نیز به «معرفت دستگاهوارِ برآمده از مطالعهی فرانگر ـ عقلانی احکام کلی فرهنگ» اطلاق کردیم؛ بدینسان فلسفهی فرهنگ در عداد فلسفههای مضاف به امور غیرمعرفتی و از سنخ معرفت درجهی یکم بشمار خواهد بود. فلسفهی فرهنگ عهدهدار تبیین، تحلیل و تعلیل احکام هستیشناختی، معرفتشناختی، ماهیتشناختی، و… فرهنگ (از آن جهت که فرهنگ است) و مؤلفههای آن (با لحاظ انضمامی و بشرط شئ) است؛ مجموعهی مباحث این دانش را در بیست محور ارائه کردیم؛ هرچند که فهرست پیشنهادی ما شبهاستقرایی است و تکمیل و تغییر در آن ممکن بلکه ضرور است.
اسفند یکهزار و سیصد و نود خورشیدی
یادداشتها
۱٫ این کمترین مدتی است سلسله بحثهایی را با حضور جمعی از فضلای دانشگاهی و حوزوی صاحبنظر در باب فرهنگ، تحت عنوان «فلسفهی فرهنگ» ارائه میدارد که از سوی یکی از فضلای حاضر در جلسات، به تدریج تدوین و آمادهی انتشار میگردد، طرح نظرات انتقادی در پیرامون این مقاله میتواند به تصحیح و تتمیم مباحث مذکور پیش از نشر آنها، کمک کند، صاحب این قلم نظرات حضرات را بر دیدهی منت خواهد نهاد.
۲٫ شرح تفاوتهای این دو دستگاه معرفتی را در سخنرانییی که در اولین همایش ملی مهندسی فرهنگی صورت بست، معروض داشتهام، این همایش علمی در دیماه سال۱۳۸۵ از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی برگزارشد؛ خواهندگان میتوانند متن سخنرانی را در پایگاه منسوب به این ناچیز یا مجموعهی سخنرانیهای آن همایش ملاحظه فرمایند.
. استاد خارج فقه و اصول حوزهی علمیهی تهران و دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،
rashad@iict.ac.ir