خشونت‌‌‌‌و مدارا


اشاره:

مقاله‌پس‌از توضیحاتی‌ در آسیب‌شناسی‌ ادبیات‌ سیاسی‌ کشور از قبیل‌ کژفهمی‌ اصطلاحات، کاربرد نابجای‌ واژگان‌ و تبلیغ‌ زدگی، به‌ بررسی‌ معانی‌ گوناگون‌ خشونت‌ و مدارا و ارزیابی‌ هر یک‌ نشسته‌ و آنها را به‌ تفکیک، تحلیل‌ نموده‌ است.

آسیب‌ شناسی‌ ادبیات‌ اجتماعی‌

برخی‌ از اصطلاحات‌ جدید اجتماعی‌ در جامعه‌ ما دچار آفات‌ و آسیب‌هایی‌ هستند که‌ باعث‌ شده‌ این‌ واژگان، رسالت‌ ادبی، بلاغی‌ و ابلاغی‌ خود را از دست‌ بدهند. منظور از «ادبیات‌ اجتماعی»، ادبیات‌ «گفتمان‌ اجتماعی‌ جاری» است۱٫ واژه‌ها و جمله‌ها مَرکَب‌ و سفینه‌ معنا هستند و هر واژه‌ای‌ علاوه‌ بر دلالت‌ لغوی، حامل‌ و حاوی‌ بار معنایی‌ خاصی‌ است، بین‌ «کلمه» و «معنا»، «جمله» و «پیام»، پیوند پیچیده‌یی‌ هست‌ که‌ دانش‌های‌ نوپدید نظیر فلسفه‌ی‌ زبان‌ و زبانشناسی، و کم‌ و بیش‌ سمانتیک‌ و هرمنوتیک، و در فرهنگ‌ علمی‌ ما نیز دانش‌هایی‌ مانند بلاغت‌ و بخش‌ الفاظ‌ اصول‌ فقه، عهده‌دار تبیین‌ پاره‌یی‌ از این‌ روابط‌ است. تا جایی‌ لفظ‌ و معنا امروزه‌ جدی‌ قلمداد گشته‌ که‌ زبان‌شناسی‌ و مطالعات‌ زبانی‌ به‌ ذهن‌شناسی‌ معرفت‌پژوهی‌ گره‌ خورده‌ و ذهن‌ و زبان‌ دو سر طیف‌ حلقه‌ فهم‌ تلقی‌ می‌شوند. می‌گویند فکر کردن، «حرف‌ زدن‌ درونی» است. شما آنگاه‌ که‌ فکر می‌کنید دارید با واژه‌ها می‌اندیشید، در درون‌ خود «حدیث‌ می‌کنید»، بی‌آوا و آهنگ‌ کلمه‌هایی‌ را به‌ کار می‌برید! از دیرباز سر و کار فلسفه‌ با هستی‌شناسی‌ و واقع‌جویی‌ بود، اما طی‌ سده‌های‌ اخیر بویژه‌ بعد از کانت، فلسفه‌ از هستی‌شناسی‌ به‌ معرفت‌شناسی‌ گرایید و امروز از معرفت‌شناسی‌ به‌ سمت‌ ذهن‌شناسی‌ و زبان‌شناسی‌ خزیده‌ است.

به‌ هر حال‌ بین‌ ذهن‌ و زبان، واژه‌ و مضمون، رابطه‌ی‌ عمیق‌ و وسیعی‌ هست. ما نمی‌خواهیم‌ برخی‌ مدعیات‌ افراطی‌ را که‌ در گذشته‌ و امروز راجع‌به‌ این‌ موضوع، مطرح‌ شده‌ بپذیریم‌ ولی‌ تردیدی‌ نیست‌ که‌ رابطه‌ داد و ستد و تعامل‌ بین‌ معنا و لفظ‌ بسیار قوی‌ است‌ از این‌ رو آفت‌های‌ ادبی، گاه‌ به‌ آفات‌ اندیشه‌یی‌ و گفتمانی‌ تبدیل‌ می‌شود. بحث‌ ما در عین‌ این‌که‌ می‌تواند صورتاً‌ یک‌ بحث‌ ادبی‌ تلقی‌ شود اما خواه‌ ناخواه، ماهیتاً‌ نوعی‌ آسیب‌شناسی‌ مضمونی‌ و محتوایی‌ خواهد بود.

از باب‌ مثال‌ به‌ بعضی‌ از این‌ آفات‌ اشاره‌ می‌کنم:

الف‌ – کژ فهمی‌ اصطلاحات‌ : از جمله‌ آفاتی‌ که‌ متوجه‌ ادبیات‌ اجتماعی‌ کنونی‌ است، کژ فهمی‌ واژگان‌ و مصطلحاتی‌ است‌ که‌ بار معنوی‌ خاصی‌ دارند. مثلاً‌ اصطلاح‌ معروف‌ «ولایت‌ مطلقه‌ فقیه»، ترکیبی‌ است‌ که‌ امام‌ وضع‌ کردند و بر غنا و قوام‌ ادبیات‌ دینی‌ اجتماعی‌ معاصر افزودند. برخی‌ پنداشته‌اند مفهوم‌ ولایت‌ مطلقه‌ فقیه‌ این‌ است‌ که‌ حکم‌ فقیه‌ فوق‌ شریعت‌ است‌ و سپس‌ نتیجه‌ می‌گیرند که‌ ولایت‌ فقیه‌ به‌ عرفی‌ شدن‌ دین‌ و سکولاریزاسیون‌ حکومت‌ دینی‌ می‌انجامد. دیگری‌ «ولایت‌ مطلقه» را «حکومت‌ مطلقه» انگاشته‌ است.

برخی‌ دیگر گفته‌اند ولایت‌ مطلقه‌ فقیه‌ در مقابل‌ «ولایت‌ مقیده‌ی‌ فقیه» است‌ که‌ به‌ محدودیت‌ حیطه‌ و حوزه‌های‌ ولایت‌ فقها قائل‌ می‌باشد.

حال‌ آنکه‌ هیچ‌ یک‌ از این‌ معانی‌ مورد نظر حضرت‌ امام‌ (ره) نبوده‌ است‌ زیرا از آنجا که‌ شریعت، «منشا ولایت» است‌ پس‌ ولایت‌ نمی‌تواند فراتر از خود شریعت‌ باشد و همچنین‌ ولایت‌ فقیه‌ حکومت‌ الهی‌ است‌ و دین‌ با فردکامگی‌ نمی‌سازد پس‌ ولایت‌ فقیه، نمی‌تواند استبدادی‌ باشد. همچنین‌ ناظر به‌ حوزه‌ ولایت‌ و در برابر «مقیده» نیز نیست.

این‌ ادعای‌ امام، نه‌ در عالم‌ اجتهاد و نه‌ در وادی‌ سیاست، سخن‌ جدیدی‌ نبوده‌ که‌ توسط‌ آن‌ بزرگوار جعل‌ شده‌ باشد، بلکه‌ سخن‌ عقلایی‌ و انسانی، اسلامی‌ و اجتهادی‌ بدیهی‌ و متعارفی‌ است. در شریعت‌ یک‌ سلسله‌ «احکام‌ ثانوی» و «حکومتی» داریم‌ که‌ براساس‌ ضرورت‌ و طبق‌ مصالح‌ جامعه‌ و اختیارات‌ حکومت، جانشین‌ احکام‌ اولی‌ می‌شود و مرجع‌ صدور چنین‌ احکامی‌ فقیه‌ جامع‌ حاکم‌ است‌ و چون‌ صدور این‌ احکام‌ به‌ اذن‌ و تجویز شارع‌ است‌ پس‌ عین‌ شریعت‌ است، نه‌ فراتر از شریعت.

نظیر این‌ امروز در فرهنگ‌ سیاسی‌ جهان‌ پذیرفته‌ است. در همه‌ی‌ نظامهای‌ سیاسی، اختیارات‌ فوق‌العاده‌ای‌ را مبتنی‌ بر مصالح‌ و در شرایط‌ خاص‌ طبق‌ قانون‌ به‌ یک‌ مقام‌ عمده‌ در نظام، محول‌ می‌کنند که‌ در شرائط‌ مقتضی، از آن‌ بهره‌ می‌گیرد. نظامی‌ را نمی‌توان‌ یافت‌ که‌ چنین‌ چیزی‌ در آن‌ وجود نداشته‌ باشد. چه‌ در نظامهای‌ امپراتوری، چه‌ سلطنتی‌ مشروطه، چه‌ ریاستی، چه‌ پارلمانتاریستی… . در بسیاری‌ از کشورها رییس‌ جمهور اختیار دارد که‌ در شرائط‌ خاصی‌ مجلس‌ را منحل‌ کند، رئیس‌ جمهور یا امپراتور یا سلطان‌ یا مجلس‌ یا دیوان‌عالی‌ یا قوه‌قضائیه‌ یا رکنی‌ دیگر، حق‌ دارد که‌ قانون‌ اساسی‌ را در وضعیت‌ خاصی‌ معلق‌ کرده‌ و تصمیمات‌ فوق‌العاده‌یی‌ اتخاذ کند؛ کمااینکه‌ در باب‌ جنگ‌ و صلح، اذن‌ داده‌ شده‌ که‌ مقام‌ و رکنی‌ خاص، به‌ اقتضأ مصلحت، تصمیم‌گیری‌ نماید. اختیاراتی‌ که‌ روزنامه‌چی‌ها از سر جهل‌ یا جحد، به‌ غلط‌ یا به‌ غرض، «اختیارات‌ فراقانونی» نامگذاری‌ می‌کنند عین‌ قانون‌ است‌ و خود قانون‌ آن‌ را تجویز کرده‌ است. این‌ اختیاراتی‌ خاص‌ برای‌ موقعیت‌های‌ خاص‌ است‌ که‌ در قوانین‌ اساسی‌ دیگر کشورها نیز برای‌ مقام‌ یا مقاماتی‌ منظور شده‌ و اگر نباشد جامعه‌ اداره‌ نمی‌شود. اگر جدولی‌ مقایسه‌یی‌ و چند ستونی‌ رسم‌ شود و ستونی‌ از اختیارات‌ ویژه‌ رئیس‌ جمهور، آنجا که‌ حکومت‌ ریاستی‌ است‌ مثل‌ امریکا، یا از اختیارات‌ ویژه‌ نخست‌وزیر آنجا که‌ نظام‌ سلطنتی‌ مشروطه‌ است‌ مثل‌ انگلستان، یا از اختیارات‌ امپراطور آنجا که‌ رژیم‌ امپراتوری‌ است‌ مثل‌ ژاپن، یا اختیارات‌ پارلمان‌ آن‌ جا که‌ نظام‌ پارلمانتاریستی‌ است‌ و سپس‌ قیاس‌ شود با ستون‌ اختیاراتی‌ که‌ برای‌ ولی‌ فقیه‌ در قانون‌ اساسی‌ نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ آمده‌ است، خواهید دید که‌ اختیارات‌ راس‌ هرم‌ قدرت‌ در جمهوری‌ اسلامی‌ بسی‌ معدود و محدودتر است‌ از اختیارات‌ ارکان‌ مشابه‌ در دیگر نظامهای‌ سیاسی.

به‌ نظر ما هیچ‌ نظامی‌ مقیدتر و مشروطتر از نظام‌ اسلامی‌ نیست.

اولاً‌ رهبری‌ به‌ صلاحیتها و صفاتی‌ مشروط‌ است‌ که‌ هیچ‌ نظامی، احراز همه‌ آن‌ صفات‌ و شرائط‌ را یکجا بایسته‌ نمی‌داند، ثانیاً‌ رهبر باید مقبول‌ و منتخب‌ مردم‌ (آن‌ هم‌ دو مرحله‌یی‌ که‌ طبعاً‌ دقیق‌تر و مطمئن‌تر است) باشد، ثالثاً‌ شورای‌ خبرگان‌ همواره‌ و پیوسته‌ ناظر و ارزیاب‌ صلاحیت‌ و عملکرد رهبر است، رابعاً‌ (و بالاتر از همه‌ شروط) رهبر باید در چارچوب‌ شریعت‌ اسلامی‌ تصمیم‌ بگیرد و اقدام‌ نماید و شریعت‌ او را محدود می‌کند، خامساً‌ (و بالاتر و فراتر از شرط‌ چهارم) اینکه‌ رهبری‌ همواره‌ خود را تحت‌ نظر الهی‌ می‌داند و تخطی‌ از عدالت‌ و تقوا سبب‌ انعزال‌ قهری‌ او از رهبری‌ می‌شود.

ب‌ – کاربرد نابجای‌ واژگان‌ : آفت‌ دیگری‌ که‌ متوجه‌ ادبیات‌ اجتماعی‌ ایران‌ معاصر است، کاربرد نابجای‌ واژگان‌ است. ممکن‌ است‌ این‌ آفت‌ نیز ناشی‌ از بدفهمی‌ اصطلاحات‌ باشد؛ مثلاً‌ یک‌ واژه‌ در فرهنگ‌ بومی‌ خود تعریف‌ و معنای‌ خاصی‌ دارد و گهگاه‌ صرفاً‌ به‌ دلیل‌ اندک‌ شباهت‌ و قرابتی‌ که‌ میان‌ مفاهیم‌ و اندیشه‌ یک‌ شخصیت‌ با جمعیت، با معنای‌ بومی‌ یک‌ «اصطلاح» دارد آن‌ اصطلاح‌ در بازگفت‌ آن‌ مفاهیم‌ (توسط‌ خود شخصیت‌ و جمعیت، یا موافقان‌ یا مخالفان‌ او) مورد استفاده‌ قرار می‌گیرد. این‌ در حالی‌ است‌ که‌ مفهوم‌ و معنای‌ بومی‌ آن‌ اصطلاح، مبنای‌ فلسفی‌ و معرفت‌شناختی‌ و بار معنایی‌ خاص‌ خود را دارد که‌ نه‌ مد‌عی‌ ( = شخصیت‌ یا جمعیت) کمترین‌ اعتقادی‌ به‌ آن‌ مبانی‌ و بار معنایی‌ دارد، و نه‌ مخالفانی‌ که‌ اصطلاح‌ را به‌ شخصیت‌ یا جمعیتی‌ نسبت‌ می‌دهند، اندک‌ توجهی‌ به‌ این‌ تفاوتها می‌کنند! این‌ نوع‌ کاربرد واژگان‌ وارداتی، خود منشأ مشکلات‌ فکری‌ اجتماعی‌ بسیاری‌ می‌شود، اصولاً‌ وقتی‌ اصطلاحات‌ از فرهنگ‌ و زبانی‌ به‌ فرهنگ‌ و زبان‌ دیگری‌ منتقل‌ می‌شوند، همه‌ بار معنوی‌ و فرهنگی‌ فرهنگ‌ و زبان‌ «مبدء» و زاد بوم‌ خود را نمی‌توانند به‌ فرهنگ‌ و زبان‌ غیربومی‌ و «مقصد» و میزبان‌ منتقل‌ کنند و لذا اگر واژه‌یی‌ از یک‌ فرهنگ‌ به‌ فرهنگ‌ دیگری‌ منتقل‌ و مستعمل‌ می‌شود باید با توجه‌ به‌ این‌ جهت‌ انتقال‌ یابد و استعمال‌ گردد. از این‌رو اگر بنا باشد معنا و ایده‌ای‌ از فرهنگی‌ به‌ فرهنگی‌ دیگر انتقال‌ یابد، بهتر است‌ که‌ اصطلاح‌ و واژه‌ موضوع‌ و مستعمل‌ در آن‌ معنا با لحاظ‌ همه‌ ظرایف‌ و دقائق‌ به‌ فرهنگ‌ میزبان، انتقال‌ یابد، یا معادلی‌ بار معنوی‌ و متناسب‌ با شأن‌ و شرائط‌ اقلیمی‌ فرهنگ‌ میزبان‌ و مقصد، جعل‌ شود و به‌ کار رود. آفت‌ کاربرد نادرست، مصادیق‌ بسیاری‌ در ادبیات‌ اجتماعی‌ کنونی‌ ما دارد. مثل‌ کاربرد اصطلاح‌ «چپ» و «راست»، در اشاره‌ به‌ جریانهای‌ سیاسی‌ فعلی‌ ایران‌ که، این‌ دو اصطلاح‌ اصولاً‌ در ایران‌ امروز به‌ هیچ‌ یک‌ از معانی‌ مصطلح‌ تاریخی‌ خود به‌ کار نمی‌رود! این‌ دو اصطلاح، از آغاز کاربرد در زادگاه‌ فرهنگی‌ خود، تا امروز ایران، چند نوبت‌ تحول‌ معنایی‌ و استعمالی‌ یافته‌ است:

-۱ واژه‌ چپ‌ و راست‌ در وهله‌ اول‌ در پارلمان‌ فرانسه‌ جعل‌ شد. وکلای‌ رادیکال‌ و اقلیتی‌ که‌ منتقد دولت‌ در سمت‌ چپ‌ مجلس‌ می‌نشستند و اکثریت‌ محافظه‌ کار طرفدار دولت‌ در سمت‌ راست‌ مجلس‌ می‌نشستند. کاربرد این‌ دو کلمه‌ در آغاز، صرفاً‌ یک‌ اشاره‌ مکانی‌ بوده‌ است.

-۲ بعدها جریان‌های‌ تندرو از قبیل‌ مارکسیست‌ها از آنجا که‌ غالباً‌ منتقد دولت‌های‌ موجود بودند، به‌ چپ‌ نامبردار شدند و جریانهای‌ مقابل‌ اینها نیز راست‌ نامیده‌ شدند!

-۳ گروههای‌ چپ‌ قدرت‌ را نیز که‌ به‌دست‌ گرفتند همچنان‌ چپ‌ نامیده‌ می‌شدند ما نیز به‌ تقلید از ادبیات‌ سیاسی‌ مارکسیستها، مانند توده‌ای‌ها و فدائیان‌ را چپ‌ نامیدیم.

-۴ سپس‌ یک‌ عده‌ از مسلمانان‌ انقلابی‌ که‌ دیدگاه‌های‌ احیاناً‌ رادیکال‌تری‌ داشتند، به‌ غلط‌ سوسیالیست‌ خوانده‌ شدند یا بعضی‌ از اینها گرفتار اندیشه‌های‌ التقاطی‌ بودند یا خویش‌ خود را سوسیالیست‌ می‌دانستند مانند دکتر سامی‌ و پیمان‌ و برخی‌ همفکران‌ آنها که‌ اوائل‌ خود را «خداپرستان‌ سوسیالیست» می‌خواندند و هرچند از ادبیات‌ چپ‌ زمان‌ متاثر بودند ولی‌ مارکسیست‌ نبودند. سپس‌ در آغاز پیروزی‌ انقلاب‌ برخی‌ وجوه‌ انقلابی‌ و مومن‌ امثال‌ آقای‌ مهندس‌ میرحسین‌ موسوی‌ نیز بدین‌ عنوان‌ موسوم‌ شدند! اما آیا (العیاذ با) واقعاً‌ ایشان‌ اشتراکی‌ و معتقد بود که‌ همه‌ اموال‌ خصوصی‌ باید مصادره‌ و در اختیار دولت‌ قرار گیرد؟ آیا با مارکسیست‌ها همشعار بودند که‌ «همه‌ به‌اندازه‌ توان‌ کار کنیم‌ و به‌ اندازه‌ نیاز، مصرف»؟ چنین‌ نبود. اما به‌ هر حال‌ آن‌ اصطلاح‌ از معنای‌ متعارف‌ جهانی‌ خود بتدریج‌ منتقل‌ شد و به‌ بخشی‌ از نیروهای‌ مسلمان‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ نیز اطلاق‌ شد! و جریان‌ مقابل‌ آنها هم‌ راست‌ نامیده‌ شدند!

۵ – اخیراً‌ نقل‌ یا تحریف‌ دیگری‌ هم‌ در ایران‌ روی‌ داده‌ است. اینک‌ در صحنه‌ سیاسی‌ کشور، زمین‌ بازی‌ عوض‌ شده‌ و دقیقاً‌ مساله‌ برعکس‌ شده‌ است، یعنی‌ آنها که‌ موسوم‌ به‌ راست‌ هستند از عدالت‌خواهی‌ و حمایت‌ از قشر مستضعف‌ دم‌ می‌زنند و آنها که‌ موسوم‌ به‌ چپ‌ هستند از اقتصاد باز و اقتصاد بازار سخن‌ می‌گویند! بسیاری‌ از واژگان‌ مستعمل‌ و متعارف‌ مانند لیبرالیسم، پلورالیسم، پوپولیسم، رفورمیسم، اصلاح‌ طلب‌ و محافظه‌کار و… در ایران‌ معاصر، کم‌ و بیش‌ دچار چنین‌ سرگذشت‌ و سرنوشتی‌ هستند.

ج‌ – آفت‌ تبلیغات‌ زدگی: یکی‌ دیگر از آفات، «سیاست‌ زدگی‌ اصطلاحات»، و به‌ تعبیر دقیق‌تر «تبلیغات‌ زدگی» ادبیات‌ اجتماعی‌ کنونی‌ ماست. کاربرد تبلیغاتی‌ واژگان، له‌ یا علیه‌ شخصیت‌ یا جمعیتی، امروز از جمله‌ آفات‌ رائج‌ است. نسبت‌ «چپ» و «راست» دادن‌ از سوی‌ دو رقیب‌ سیاسی‌ درون‌ انقلاب‌ به‌همدیگر نیز شاید اوائل‌ از این‌ قبیل‌ بوده‌ است! راستی‌ها برای‌ تخطئه‌ جریان‌ موسوم‌ به‌ چپ، آنها را مارکسیست‌ گونه‌ خواندند و چپی‌ها جریان‌ موسوم‌ به‌ راست‌ را بورژوا گونه‌ نامیدند! چه‌بسا از همین‌ قبیل‌ باشد کاربرد «محافظه‌ کار» و «اصلاح‌ طلب»، «تکثرگرا» و «انحصار طلب»، «لیبرال» و «خشونت‌ طلب» و امثال‌ اینها. بعنوان‌ نمونه‌ آیا آقای‌ خاتمی‌ واقعاً‌ لیبرال‌ است‌ و آقای‌ مصباح، خشونت‌طلب؟! آیا آقای‌ خاتمی‌ واقعاً‌ به‌ مبانی‌ فلسفی‌ معرفت‌شناختی‌ لیبرالیسم‌ باور دارد؟ چنین‌ نیست‌ زیرا لیبرالیسم‌ با مسلمانی‌ نمی‌سازد. لیبرالیسم‌ می‌گوید هر آنچه‌ اکثریت‌ بخواهند ولو نقض‌ صریح‌ احکام‌ الهی‌ باشد حق‌ یا مجاز است‌ و باید محقق‌ شود. و نیز آیا افراد یا جریانهای‌ مقابل‌ وی‌ دگماتیست‌ هستند؟ عناصر رقیق‌ القلب‌ و غوغا گریز و ریاست‌ پرهیز چون‌ آقای‌ مصباح، آیا خشونت‌ طلب‌ و انحصار طلبند؟ هرگز.

گاه‌ گفته‌ می‌شود: در غرب، «دین» در مقابل‌ «آزادی» ایستاد و شکست‌ خورد، در شرق‌ (مشرق‌ غرب) هم، «عدالت» در مقابل‌ آزادی‌ ایستاد و شکست‌ خورد! این‌ سخنی‌ بسیار نسنجیده‌ و فاقد عنصر بلاغت، غیردقیق‌ و بلکه‌ به‌ شدت‌ تبلیغاتی‌ و عامیانه‌ است! کدام‌ دین؟ کدام‌ عدالت؟ کدام‌ آزادی؟ آیا مسیحیت‌ محرَّف، دین‌ است‌ و قابل‌ قیاس‌ با اسلام؟ و آیا مارکسیسم، عدالت‌طلبی‌ است؟ آیا لیبرالیسم‌ حقیقتاً‌ «آزادی‌ خواهی» است؟ آیا اصولاً‌ مصداق‌ ایرانی‌ دین‌ که‌ اسلام‌ است‌ می‌تواند با آزادی‌ به‌ مفهوم‌ حقیقی‌ آن، در تقابل‌ باشد؟ و آیا اگر منظور از آزادی، اباحی‌گری‌ باشد، باید اسلام‌ را تسلیم‌ آن‌ کرد؟!

از این‌ جمله‌ است‌ اصطلاح‌ «پلورالیسم» که‌ نوعاً‌ برخی‌ آن‌ را به‌ جای‌ تلرانس‌ و بردباری‌ به‌ کار می‌برند! در حالی‌ که‌ پلورالیسم، معنا و مبنای‌ خاصی‌ دارد. اگر کسی‌ پلورال‌ باشد اصالت‌ را با تکثر می‌داند و می‌گوید:

در عین‌ تعارض‌ عقائدش‌ با تو، هر چه‌ می‌گویی‌ حق‌ است‌ یا حق‌داری، و من‌ هم‌ هرچه‌ می‌گویم‌ حق‌ است‌ و حق‌ دارم!

این‌ نگرش، پارادوکسیکال‌ و خودشکن‌ است، هیچ‌ عاقلی‌ چنین‌ نمی‌گوید چه‌ رسد به‌ مسلمان! در عالم‌ شعار ممکن‌ است‌ چنین‌ ادعایی‌ شود ولی‌ در مقام‌ مواجهه‌ با حقیقت‌ مطلب، هرگز! هیچ‌کس‌ حقیقتاً‌ نمی‌تواند پلورال‌ باشد، حتا اگر با نظریه‌پردازان‌ پلورالیسم‌ چون‌ جان‌ هیک‌ امریکایی‌ (که‌ نظریه‌ او، الگوی‌ مدل‌ پلورالیسم‌ دینی‌ مورد تبلیغ‌ در ایران‌ به‌ حساب‌ می‌آید و مروجان‌ وطنی‌ تکثرگرایی‌ هم‌ این‌ ایده‌ را از او الهام‌ و الگو گرفته‌اند) گفتگو کنید خواهید دید حقیقتاً‌ پلورال‌ نیست‌ و به‌ لوازم‌ عقلی‌ آن‌ تن‌ در نمی‌دهد بلکه‌ با تعصب‌ و تصلب‌ از مواضع‌ و عقائد خود دفاع‌ می‌کند. چرا؟ چرا وی‌ با مخالفین‌ عقاید خود (از جمله‌ پلورالیسم) مناظره‌ می‌کند و مخالفت‌ می‌ورزد؟ به‌محض‌ اینکه‌ از پلورالیسم‌ دفاع‌ شود، پلورالیسم‌ بدل‌ می‌شود به‌ یک‌ مشرب‌ در کنار دیگر مشربها، و وقتی‌ به‌ رد و قبول‌ مشربها دست‌ می‌یازید عملاً‌ پلورالیسم‌ را نقض‌ می‌کنید؟

معانی‌ خشونت‌ و مدارات‌

این‌ دو واژه، معانی‌ و مصادیق‌ مختلفی‌ دارند و همه‌ معانی‌ و مصادیق‌ آنها مورد نزاع‌ نیست. هرچند کسی‌ (از مخالفان‌ و از موافقان) این‌ دو اصطلاح‌ را دقیقاً‌ تعریف‌ نکرده‌ و بگوید: اصولا با چه‌ معنا و مصداقی‌ از خشونت‌ و مدارات‌ مخالف‌ هستم‌ یا با کدام‌ معنا و مصداق‌ آنها موافقم!

«خشونت»، کاربردهای‌ لغوی‌ و ادبی، اجتماعی‌ و حقوقی‌ گوناگونی‌ دارد. در فارسی‌ وقتی‌ گفته‌ می‌شود: سنگ، خشن‌ است‌ یعنی‌ زبر است. در عربی‌ نیز، خشونت‌ در مقابل‌ «لَینتَ» (نرمی) به‌ کار رفته‌ است.

راجع‌ به‌ حضرت‌ عیسی(ع)، در نهج‌البلاغه‌ آمده‌ است:

فَلَقَد‌ کانَ‌ یَتَوَسَّدُ‌ الحَجَرَ‌ وَ‌ یَلبَسُ‌ الخَشِنَ‌ (نهج‌البلاغه‌ / خطبه‌ ۱۶۰)

بر سنگ‌ سر می‌نهاد، بالش‌ او سنگ‌ بود و جامه‌ خشن‌ می‌پوشید. خشونت‌ در برابر «نعومت» (یعنی‌ برخورداری‌ و زندگی‌ توام‌ با ناز و تنعم) هم‌ به‌ کار رفته‌ است.

همچنین‌ خشونت‌ به‌ منش‌ و کنش‌ تندخویانه‌ و سخت‌گیرانه‌ نیز اطلاق‌ شده‌ است.

مولا(ع) در خطبه‌ معروف‌ «شِقشِقیه» می‌فرماید:

من‌ نسبتم‌ به‌ خلافت، نسبت‌ مدار و محور آسیاب‌ به‌ سنگ‌ آسیاب‌ بود، ولی‌ ابوبکر آسیاب‌ خلافت‌ را از مدارش‌ خارج‌ کرد، ابوبکر این‌ منصب‌ را غصب‌ کرد و بعد از خود آن‌ را به‌ عمر سپرد:

فَصَیَّرها‌ فِی‌ حَوزَهٍ‌ خَشناء، یَغلُظُ‌ کَلِمُها‌ وَ‌ یَخشُنُ‌ مَسُّها… (نهج‌البلاغه‌ / خطبه‌ ۳)

ابی‌بکر خلافت‌ را به‌ سرزمین‌ خشنی‌ سپرد یعنی، عمر عنصر خشنی‌ بود، کلماتش‌ درشت‌ و تند و اخلاقش‌ آنچنان‌ خشن‌ بود که‌ کسی‌ نمی‌توانست‌ به‌ او نزدیک‌ شود.

در این‌ عبارات، خشونت‌ درخصوص‌ گفتار و رفتار درشت‌ و تهی‌ از لطافت‌ و عطوفت‌ به‌ کار رفته‌ است.

کلمه‌ خشونت‌ در محاورات‌ اجتماعی‌ گاه‌ به‌ معنای‌ برخورد فیزیکی‌ به‌ کار می‌رود مثلاً‌ می‌شنویم‌ که‌ «تظاهرات‌ آرام‌ معترضان‌ در فلان‌ کشور به‌ خشونت‌ کشید» یعنی‌ منجر‌ به‌ زد و خورد فیزیکی‌ شد.

گاه‌ خشونت‌ به‌ معنای‌ قاطعیت‌ و عدم‌ چشم‌پوشی‌ از خطای‌ متهمان‌ و مجرمان‌ به‌ کار می‌رود. این‌ کاربرد در مقابل‌ رفتار سهل‌ انگارانه‌ مجریان‌ قانون‌ که‌ باعث‌ لوث‌ شدن‌ مقرر‌ات‌ می‌گردد، اطلاق‌ می‌شود. خشونت‌ به‌ این‌ مفهوم‌ در حوزه‌ حقوق‌ و قانونگذاری‌ و اجرای‌ قانون‌ به‌ کار می‌رود.

کاربرد دیگر واژه‌ خشونت، معادل‌ با «نابردباری‌ مذهبی» و «تحمل‌ناپذیری‌ فکری» و «عدم‌ مماشات‌ با رقبای‌ سیاسی» و معطوف‌ به‌ رفتار و روابط‌ اجتماعی‌ است. در قبال‌ «بردباری‌ مذهبی‌ یا سیاسی»، «دگرپذیری» و «مدارات» و به‌ تعبیر عربها «تعایُش‌ سِلمی» قرار می‌گیرد. این‌ معنا غیر از قاطعیت‌ و با آن‌ قابل‌ جمع‌ است، ممکن‌ است‌ کسی‌ قاطع‌ باشد اما با دیگران‌ مماشات‌ هم‌ بکند، کما اینکه‌ از جزمگرایی‌ نیز جداست‌ و ممکن‌ است‌ کسی‌ در عقاید خود بسیار محکم‌ و متصلب‌ باشد و عقاید طرف‌ مقابل‌ را مطلقاً‌ باطل‌ بداند اما در عین‌ حال‌ با سعه‌ صدر، اندیشه‌ رقیب‌ را تحمل‌ نماید، خشونت‌ به‌ معنای‌ قاطعیت‌ و استوار عقیدگی‌ با مدارات‌ و نرمخویی، تعارض‌ ندارد. کسی‌ از پیامبراکرم(ص) قاطع‌تر و نستوه‌ ایمان‌تر نبود اما قرآن‌ می‌گوید:

فَبِما رَحمَهٍ‌ مِنَ‌ اِ‌ لِنتَ‌ لَهُم‌ وَلَو‌ کُنتَ‌ فَظاً‌ غَلیظَ‌ القَلبِ‌ لَأنفَضُّوا مِن‌ حَولَِ. (سوره‌ آل‌عمران‌ / ۱۵۹)

«از رحمت‌ رحمانی‌ تونرم‌خویی‌ کردی‌ تا مردم‌ پیرامونت‌ گرد آمدند، و اگر درشت‌خو و سخت‌دل‌ می‌بودی‌ همه‌ از اطراف‌ تو پراکنده‌ می‌شدند».

حال‌ پرسش‌ روز این‌ است‌ که‌ رجحان‌ با کدام‌ است؟ صلابت‌ یا سهولت؟ تندخویی‌ یا نرم‌خویی؟ قهر یا مهر؟ صبوری‌ یا سخت‌گیری؟ سماجت‌ یا سماحت؟ جاذبه‌ یا دافعه؟ «مدارات» یا «خشونت»؟

به‌ نظر ما مدارات‌ «فی‌نفسه» و خشونت‌ «خود به‌ خود»، نه‌ خوب‌ نه‌ بد است! و کسی‌ نمی‌تواند بگوید خشونت‌ یا مدارات، مطلقاً‌ و به‌ «هر معنا» و از «سوی‌ هر کسی» و درباره‌ «هر کسی»، به‌ «هر انگیزه‌ و هدفی» و به‌ «هر اندازه» و به‌ «هر وسیله‌یی» و در «هر ظرف‌ و زمینه‌ زمانی‌ و مکانی‌ای»، خوب‌ و یا بد است!

متغیرها و عواملی‌ چون‌ «معنا»، «فاعل»، «متعلق»، «انگیزه»، «هدف»، «میزان»، «وسیله»، «ظرف‌ و شرایط»، قطعاً‌ در تعیین‌ حسن‌ و قبح‌ خشونت‌ و مدارات‌ دخیل‌ است‌ و بدون‌ توجه‌ به‌ این‌ عناصر هشتگانه، خشونت‌ و مدارات، نه‌ تحقق‌پذیر و نه‌ تحلیل‌بردار است. خشونت‌ «فیزیکی» از سوی‌ «پدری‌ دلسوز» بر روی‌ «فرزند خاطیِ‌ عامد» به‌ میزان‌ «معقول» به‌ انگیزه‌ «تادیب» به‌ هدف‌ «تربیت» (نه‌ تشفی‌ خاطر و انتقام) با وسیله‌یی‌ «متعارف» و در ظرف‌ و زمینه‌ «اجتماعی‌ و روانی‌ بایسته‌ و شایسته» و تاثیرگذار، هرگز منفی‌ و مطرود نیست، اما تغییر هر یک‌ از متغیرها می‌تواند خشونت‌ را به‌ فعلی‌ مطرود و منهی، تبدیل‌ نماید. لهذا هر که‌ بپرسد خشونت، قبیح‌ است‌ یا حَسن؟ زشت‌ است‌ یا زیبا؟ باید از او پرسید: کدام‌ خشونت؟

کدام‌ خشونت؟

-۱ خشونت‌ به‌ معنی‌ «قاطعیت»، یا خشونت‌ به‌ مفهوم‌ «قاتلیت»؟ اگر خشونت‌ به‌ معنای‌ سر سختی‌ در اجرای‌ قانون، سختگیری‌ در تحقق‌ عدالت، صلابت‌ در دفاع‌ از حق‌ است، به‌ جان‌ می‌خریمش. عده‌یی‌ از امام‌ علی‌ (ع) به‌ خاطر سختگیریهایش‌ نسبت‌ به‌ بیت‌المال‌ نزد پیامبراکرم(ص) شکوه‌ کردند، حضرت‌ (ص) فرمود:

اِنَّهُ‌ خَشِنٌ‌ فی‌ ذ‌اتِ‌ا. «آری‌ او درباره‌ خدا خشن‌ است».

سختگیری‌ او برای‌ خدا و قانون‌ الهی‌ است. داستان‌ علی(ع) و عقیل‌ و آهن‌ گداخته‌ را همه‌ شنیده‌ایم، در برابر زیاده‌ خواهی‌ عقیل‌ از بیت‌المال، آهن‌ گداخته‌ بر کف‌ برادر نابینا نهاد. اما اگر خشونت‌ به‌ معنی‌ قاتلیت‌ و قلع‌ و قمع‌ شهروندان‌ و رقیبان‌ و مخالفان‌ است، اسلام‌ هرگز آن‌ را تجویز نفرموده‌ است:

وَ‌ لاتَکُن‌ سُبعاً‌ ضاریاً‌ تَغتَنمُ‌ اَکلَهُم(نهج‌البلاغه‌ / نامه‌ ۵۲)‌

«ای‌ مالک! نسبت‌ به‌ مردم‌ چونان‌ درنده‌یی‌ مباش‌ که‌ خوردن‌ آنان‌ را لحظه‌ شماری‌ کنی»!

-۲ خشونت‌ فیزیکی، یا خشونت‌ فرا فیزیکی؟ مراد از خشونت‌ فیزیکی، ضرب‌ و جرح‌ جسمانی، خشونت‌ شفاف‌ و بسیط‌ است‌ و منظور از خشونت‌ فرا فیزیکی، تحدید و تهدید روانی‌ است، خشونت‌ پنهان، پیچیده‌ و مدرن‌ است. خشونت‌ بسیط، مواجهه‌ با رقیب‌ و حریف‌ به‌ وسیله‌ سلاح‌ و سیلی، تخته‌ و تازیانه‌ است‌ (ترور شخص)، خشونت‌ پیچیده، مقابله‌ با رقبا به‌ وسیله‌ تهمت‌ و توهین‌ (ترور شخصیت) و با استفاده‌ از روشها و شیوه‌های‌ جنگ‌ روانی‌ است. خشونت‌ مدرن، خشونت‌ ورزیدن‌ از رهگذر تبدیل‌ شعارها و ابزارهای‌ دمکراتیک‌ به‌ حربه‌ علیه‌ حریف‌ فکری‌ و رقیب‌ سیاسی‌ و با شعار آزادی، از حریف، سلب‌ آزادی‌ کردن‌ است، با افترأ بستن‌ به‌ مخالفان، ایجاد اختناق‌ فکری‌ ذهنی‌ کردن‌ و رقیب‌ را به‌ زندان‌ و زنجیرهای‌ نامرئی‌ فکندن‌ و کشیدن‌ است! و تحمیل‌ استبداد سپید و غیر حسی‌ بر جامعه‌ است‌ آنسان‌ که‌ مخالفان‌ از خوف‌ تهمت‌ و توهین‌ دچار خودسانسوری‌ بشوند، کدام‌ زشت‌ است؟ اولی‌ یا دومی؟، قطعاً‌ هر دو زشت‌اند، هر دو ظالمانه، اما دومی‌ زشت‌تر و ظالمانه‌تر است:

اَلفِتنَهُ‌ اَشدُّ‌ مِنَ‌ القِتلِ‌ (بقره‌ / ۱۹۱): وَ‌الفتنَهُ‌ اَکبَرُ‌ مِن‌القَتلِ‌ (بقره‌ / ۲۱۷)

فتنه‌گری‌ بسی‌ بدتر از قتل‌ است، بزرگ‌تر از قتل‌ است.

-۳ خشونت‌ قانونی، یا خشونت‌ طغیانی؟ خشونت‌ و سخت‌گیری‌ طبق‌ قانون‌ غیر از خشونت‌ از سر طغیان‌ و خشونت‌ خودسرانه‌ است، اولی‌ اگر نباشد نظم‌ پدید نمی‌آید، حقوق‌ آحاد و جوامع‌ انسانی‌ تضییع‌ می‌گردد؛ دومی‌ جامعه‌ را به‌ جنگل‌ بدل‌ می‌سازد، عمده‌ترین‌ خاصیت‌ و خصیصه‌ مدنی‌ جامعه‌ انسانی‌ در قبال‌ تجمع‌ گله‌وار حیوانی‌ و بدوی، قانون‌ پذیری‌ است؛ بسیار بدیهی‌ است‌ که‌ خشونت‌ خودسر و از سر طغیان‌ و کردنکشی، نه‌ مجاز است‌ و نه‌ مشروع.

وَ‌ مَن‌ یَتَعَدَّ‌ حُدُودَ‌ اِ‌ فَاُولئِکَ‌ هُمُ‌ الظالِمُونَ‌ (بقره‌ / ۲۳۷)‌ ‌ آنانکه‌ از حدود الهی‌ تجاوز می‌کنند ستمگرانند.

-۴ خشونت‌ از سوی‌ مقام‌ مسئول، یا خشونت‌ توسط‌ افراد بی‌مسئولیت‌ و هرج‌ و مرج‌ طلب؟

اینجا «حسن‌ فعلی» کفایت‌ نمی‌کند، «حسن‌ و صلاحیت‌ فاعلی» هم‌ شرط‌ است. فعل‌ مشروع‌ به‌ فاعل‌ مسؤ‌ول‌ تعلق‌ دارد و باید دید فاعل‌ خشونت‌ کیست؟ قاضی‌ یا یک‌ مشت‌ افراد مسؤ‌ولیت‌ ناشناس‌ – هر چند خوش‌ نیت‌ -؟ دخالت‌ نابه‌ جا و بی‌جواز عناصر غیر مسؤ‌ول، نظم‌ و امنیت‌ عمومی‌ را به‌ مخاطره‌ می‌افکند، جامعه‌یی‌ که‌ دارای‌ حکومت‌ مشروع‌ و مسؤ‌ول‌ است، تکالیف‌ افراد و اصناف‌ در آن‌ تعریف‌ شده‌ است، اگر مسلمانی‌ می‌خواهد امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر بکند تحت‌ نظارت‌ و طبق‌ مقررات‌ باید عمل‌ کند. وظیفه‌ مردم‌ امر و نهی‌ زبانی، رفتاری‌ و معاشرتی‌ است. برخورد اجرائی‌ به‌ عهده‌ حکومت‌ است.

۵ – خشونت‌ رحمانی، یا خشونت‌ نفسانی؟ خشونت‌ از سوی‌ خالق‌ رحمان‌ و مربی‌ غمگسار، یا خشونت‌ از سوی‌ حاکم‌ غد‌ار و فرمانروای‌ جبار؟ به‌ تعبیر دیگر: خشونت‌ به‌ انگیزه‌ تربیت‌ و با هدف‌ تکامل‌ بخشی‌ و طبعاً‌ از سر مهر، غیر از خشونت‌ به‌ انگیزه‌ تحکم‌ و برای‌ انتقام‌ و اشباع‌ حس‌ غرور و نفسانیت‌ است. فلسفه‌ دشواری‌ و توان‌ سوزی‌ برخی‌ از احکام‌ و آموزه‌های‌ الهی‌ نیز تاثیرگذاری‌ تربیتی‌ آنها است، هر چند تکلیف‌ فوق‌ طاقت‌ در شریعت‌ سهله‌ اسلامی‌ نیست. معنی‌ سهله‌ و سمحه‌ بودن‌ شریعت‌ محمدی‌ همین‌ است. آسان‌ و سهله‌ و سمحه‌ بودن‌ اسلام‌ به‌ معنی‌ جانبداری‌ این‌ دین‌ از اباحی‌گری‌ و روا انگاری‌ نیست.

-۶ خشونت‌ در قبال‌ دشمنان‌ و حق‌ستیزان‌ و تعد‌ی‌کنندگان‌ به‌ حقوق‌ مردم، یا خشونت‌ در برابر دوستان‌ و حق‌ پذیران‌ و شهروندان؟ قرآن، جامعه‌ اسلامی‌ را جامعه‌ دارای‌ جاذبه‌ و دافعه‌ می‌داند.

مُحَمَّدٌ‌ رَسُولُ‌ اِ‌ وَ‌الَّذینَ‌ مَعَهُ‌ اَشِد‌أُ‌ عَلَی‌ الکُفارِ‌ رُحَمأُ‌ بَینَهُم‌ (فتح‌ / ۲۹)

«محمد فرستاده‌ خداست، و کسانی‌ که‌ با او همراهند، با کفر پیشه‌گان‌ سختگیر و سر سختند و در میان‌ خویش‌ بسی‌ نرم‌ دل‌ و مهربان‌اند».

انسان‌ معتدل‌ و جامعه‌ معتدل، انسان‌ و اجتماعی‌ است‌ که‌ دارای‌ آرمان، ایمان‌ و ارزش‌های‌ مشخص‌ و مبانی‌ و مواضع‌ معینی‌ است‌ و هندسه‌ روابط‌ خود با دیگران‌ را در چارچوب‌ و بر مبنای‌ آنها تنظیم‌ می‌کند. میزان‌ و نوع‌ «قرابت‌ و رابطه» یا «غرابت‌ و فاصله»اش‌ با هر فرد و جامعه‌یی‌ بستگی‌ تام‌ دارد به‌ میزان‌ «عناد و وِداد» و دوری‌ و نزدیکی‌ آن‌ فرد و جامعه‌ با آن‌ مبانی‌ و ارزشها.

اصولاً‌ انسان‌ و اجتماع‌ فاقد مبنا و موضع، تهی‌ از جاذبه‌ و دافعه، انسان‌ و جامعه‌ معتدل، طبیعی‌ و معقولی‌ نیست. حتا حیوان‌ و نبات‌ دارای‌ قوه‌ جذب‌ و دفع‌ است. خداوند متعال‌ در ساحت‌ تکوین‌ و در ساحت‌ تشریع، انسان‌ را یک‌ سویه‌ و تک‌ ساحتی‌ نپسندیده‌ و نیافریده‌ است.

وَکَذلِکَ‌ جَعَلناکُم‌ اُمَّهً‌ وَسَطاً‌ لِتَکَونُوا شُهَدأَ‌ عَلَی‌ الناسِ‌ وَیَکُونَ‌ الرَّسُولُ‌ عَلَیکُم‌ شَهیداً‌

«و شما را امتی‌ میانه‌ قرار دادیم‌ تا الگو مردم‌ دیگر باشید و پیامبر هم‌ الگو و شاهد شما باشد.»

-۷ خشونت‌ علیه‌ زورگویان‌ و ستم‌کیشان، یا خشونت‌ علیه‌ زور شنفته‌گان‌ و ستم‌کشیدگان؟

واپسین‌ وصیت‌ امیر حکمت‌ و حریت، خطاب‌ به‌ امام‌ حسن(ع) و امام‌ حسین(ع) این‌ است:

کُونا لِلظالِمِ‌ خَصماً‌ وَ‌ لِلمَظلُومِ‌ عَوناً‌ (نهج‌البلاغه‌ / نامه‌ ۴۷) «خصم‌ ستمکیش‌ و یار ستمکش‌ باشید.»

از منظر دین‌ و خرد خشونت‌ بازدارنده‌ مشروع‌ است. …

فَاِن‌ بَغَت‌ اِحدیهُما عَلَیَ‌ ا‌لأُخری‌ فَقاتِلوُ‌ا الَّتی‌ تَبغی‌ حَتی‌ تَفِیَ‌ اِلی‌ اَمرِ‌اِ… (حجرات‌ / ۹)

«اگربین‌ دو گروه‌ ستیز روی‌ داد، سعی‌ بر صلح‌ و اصلاح‌ کنید، اگر یکی‌ از آنها گردن‌ ننهاد با او به‌ ستیز برخیزید تا به‌ حکم‌ خدا تن‌ در دهد.»

۸ – خشونت‌ علیه‌ معاندان‌ و دسیسه‌گران، یا خشونت‌ علیه‌ غافلان‌ و جاهلان؟ پیامبراکرم(ص) هر بار که‌ از کوچه‌یی‌ می‌گذشت، یک‌ یهودی‌ از بالای‌ بام‌ بر سر حضرت‌ خاک‌ و خاکستر فرو می‌ریخت، روزی‌ از آنجا عبور کردند اما آن‌ رفتار تکرار نشد، از همراهان‌ پرسیدند: این‌ دوست‌ ما کجاست؟ پاسخ‌ دادند: کدام‌ دوست؟ فرمودند: همانکه… ؛ با شگفتی‌ گفتند: او یهودی‌ بود و هر بار به‌ شما اهانت‌ می‌کرد! و حال‌ بیمار است. فرمودند: برویم‌ عیادت! وارد منزل‌ مرد یهودی‌ شدند. آن‌ مرد حیرت‌زده‌ و ناباورانه‌ از بستر برخاست‌ و شهادتین‌ بر زبان‌ راند و ایمان‌ آورد؛ اما وقتی‌ یهود بنی‌ قریضه‌ – به‌ رغم‌ آنکه‌ با مسلمین‌ پیمان‌ امضأ کرده‌ بودند – هنگام‌ حمله‌ دشمن‌ به‌ مدینه، معاهده‌ را نقض‌ کردند و به‌ قصد براندازی‌ و دسیسه‌گری‌ با دشمن‌ همکاری‌ کردند، همین‌ پیامبر عفو و عطوفت، و قهرمان‌ رحمت‌ و شفقت، پس‌ از دفع‌ دشمن‌ دستور دادند هفتصد تن‌ آنها را به‌ جرم‌ عهد شکنی‌ و توطئه‌گری، یکجا گردن‌ زدند!

میثاق‌ مقدس‌ است‌ و باید رعایت‌ شود:

وَدوُ‌ا لَو‌ تَکفُرُونَ‌ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ‌ سَوأاً، فَ‌لا‌ تتَّخِذُوا مِنهُم‌ اَولیأَ‌ حَتی‌ یُهاجِرُوا فی‌ سَبیلِ‌ اِ، فَاِن‌ تَوَلَّو‌ا فَخُذُوهُم‌ وَ‌اقتُلوُ‌هُم‌ حَیثُ‌ وَجَدتُموُ‌هُم‌ وَ‌لا‌ تَتَّخِذُوا مِنهُم‌ وَلیاً‌ وَ‌لانَصیراً(۸۹) اِ‌لاَّ‌ الذینَ‌ یَصِلُونَ‌ اِلی‌ قَومٍ‌ بَینَکُم‌ وَ‌ بَینَهُم‌ میثاقٌ‌ اَوجاؤُوکُم‌ حَصِرَت‌ صُدُورُ‌ هُم‌ اَن‌ یُقُاتِلُوکُم‌ اَو‌ یُقاتِلُوا قومَهُم… (نسأ / ۹۰ – ۸۹)‌ ‌ «[منافقان] دوست‌ دارند همچنان‌ که‌ خودشان‌ کافرند شما نیز کفر بورزید تا با آنها یکسان‌ شوید، پس‌ با هیچ‌ یک‌ از آنها دوستی‌ مکنید تا وقتی‌ که‌ آنها در راه‌ خدا هجرت‌ کنند، و اگر سرباز زدند در هر جا که‌ آنها را می‌یابید بگیرید و بکشید و هیچ‌ یک‌ از آنها را به‌ دوستی‌ و یاری‌ برگزینید (۸۹) مگر کسانی‌ را که‌ به‌ قومی‌ ملحق‌ می‌شوند که‌ بین‌ شما و آنها پیمانی‌ هست، یا خود نزد شما می‌آیند در حالی‌ که‌ از جنگ‌ با شما و قومشان‌ خسته‌ شده‌اند…»

-۹ خشونت‌ علیه‌ خائنان، یا خشونت‌ علیه‌ خاطیان؟ خوارج‌ چهره‌ در چهره‌ امام‌ علی(ع) می‌ایستادند و در حالی‌ که‌ هزاران‌ مومن‌ به‌ حضرت‌ اقتدأ کرده‌ بودند علیه‌ او شعار می‌دادند و می‌گفتند: علی! با آنکه‌ در راه‌ اسلام‌ بسیار جهاد ورزیدی‌ و فراوان‌ شمشیر زدی، اما چون‌ حکمیت‌ را پذیرفتی‌ همه‌ اعمال‌ تو تباه‌ شد! با آنکه‌ حکمیت‌ را همین‌ خشک‌ مغزها و متحجران‌ بر آن‌ بزرگوار تحمیل‌ کرده‌ بودند!. حضرت‌ اجازه‌ نمی‌داد کسی‌ متعرض‌ آنان‌ بشود، اما وقتی‌ کار آنان‌ به‌ خیانت‌ و خشونت‌ کشید و دست‌ به‌ شمشیر بردند و به‌ اقدام‌ عملی‌ بر ضد امام‌ علی‌ (ع) انجامید و جنگ‌ نهروان‌ برپا شد، حضرت‌ همه‌ را از دم‌ تیغ‌ گذراند و تنها جایی‌ که‌ آن‌ حضرت‌ پس‌ از غلبه‌ بر خصم، آشکارا بدان‌ مباهات‌ کرد اینجا بود، فرمود:

اَیُهاالناسُ! فَاِنی‌ فَقَاتُ‌ عَینَ‌ الفِتنَهَ… (نهج‌البلاغه‌ / خطبه‌ ۹۳)‌ ‌ «مردم! من‌ چشم‌ فتنه‌ را از حدقه‌ بیرون‌ آوردم!»

-۱۰ خشونت‌ با آمران‌ و رهبران‌ کفر و ظلم‌ یا خشونت‌ با زیردستان‌ و فریب‌ خوردگان‌ و ابزار گونه‌گان؟

برای‌ خشکاندن‌ ریشه‌ ظلم‌ و ظلمت‌ و سوزاندن‌ اساس‌ خیانت‌ و خشونت، با سردمداران‌ و طر‌احان‌ باید برخورد شود نه‌ با آنانکه‌ چونان‌ آلت‌ دستِ‌ بی‌اراده، به‌ استخدام‌ جور و جفا پیشگی‌ درآمده‌اند.

فَقاتِلوُ‌ أئِمَّهَ‌ الکُفر اِنهُم‌ الکذفر اِلَّهُم‌ لا‌اَیمانَ‌ لَهُم‌ لَعَلَّهُم‌ یَنتَهُونَ: (توبه/۱۲)

سردمداران‌ کفر را بکشید که‌ آنان‌ بد عهدند تا مگر باز ایستند.

-۱۱ خشونت‌ برای‌ اهداف‌ برین‌ انسانی، یا خشونت‌ برای‌ اغراض‌ دون‌ حیوانی؟ خشونت‌ برای‌ احقاق‌ حق‌ و استقرار عدالت‌ و در راه‌ مردمداری‌ و مردم‌مداری، یا خشونت‌ برای‌ امحأ حق‌ و انکار عدالت‌ و سرکوب‌ مردم؟ خدا کسانی‌ را که‌ در راه‌ خدا و مستضعفان‌ درمانده‌ پیکار نمی‌کنند نکوهش‌ می‌فرماید.

وَمالَکُم‌ لاتُقاتِلوُنَ‌ فی‌ سَبیلِ‌ اِ‌ وَ‌المُستَضعَفینَ‌ مَن‌ الرٍّجالِ‌ وَ‌النٍّساءِ‌ وَ‌الوِلدانِ‌الَّذینَ‌ یَقُولوُنَ: رَبَّنا‌ اَخرِجنا‌ مِن‌ هذِهِ‌ القَریَهِ‌ الظالِمِ‌ اَ‌هلُها‌ … (نسأ / ۷۳)

شما را چه‌ شده‌ است‌ که‌ نبرد نمی‌کنید در راه‌ خدا و مردان‌ و زنان‌ و کودکان‌ مستضعفی‌ که‌ فریاد برآورده‌اند که: خدایا ما را از این‌ دیار که‌ اهالی‌ آن‌ ستمگرند، رهایمان‌ کن!

خشونت‌ از سر مهر و محبت، و خشونت‌ از سر قهر و غرور هر دو خشونت‌اند، اما میان‌ آنها تفاوت‌ از زمین‌ تا آسمان‌ است. خشم‌ گرفتن‌ و خشونت‌ ورزیدن‌ برای‌ استیفای‌ حق‌ مظلوم‌ و کیفر ظالم، مطلوب‌ است. خشونتی‌ بالاتر از گردن‌ زدن‌ نیست‌ اما اگر به‌ عنوان‌ قصاص‌ باشد مایه‌ حیات‌ است.

وَلَکُم‌ فی‌ القِصاصِ‌ حَیاهٌ‌ یا‌ اُولی‌ الأَلبابِ‌ (بقره‌ / ۱۷۹).

-۱۲ خشونت‌ و قاطعیت، سرسختی‌ و سازش‌ناپذیری‌ در کار دفاع‌ از دین، یا خشونت‌ و قلع‌ و قمع‌ برای‌ نفسانیت‌ و انانیت؟ یا‌ اِیُّهَاالنَّبِیُّ‌ جا‌هِدِ‌ الکُفارَ‌ وَ‌المُنافِقینَ‌ وَ‌ اغلُظ‌ عَلَیهِم‌ … (توبه‌ / ۷۳ و تحریم‌ / ۹) ای‌ پیامبر با کافران‌ و منافقان‌ به‌ جهاد برخیز و بر آنان‌ سخت‌ بگیر… . داستان‌ طرز برخورد امام‌ عارفان‌ و نفسانیت‌ ستیزان‌ را با حرکت‌ جسارت‌آمیز عبدِوُد‌ در کارزار خندق‌ را همه‌ شنیده‌ایم.

-۱۳ خشونت‌ در دفاع‌ از منافع‌ ملی‌ و حراست‌ از مصالح‌ بشریت، یا خشونت‌ در راه‌ منافع‌ شخصی‌ و مصالح‌ جناحی؟ یکی‌ از دلائل‌ واکنش‌ متفاوت‌ رهبران‌ ما در قضایای‌ مشابه‌ (مانند رفتار دوگانه‌ پیامبر با یهودیان‌ و علی‌ (ع) با خوارج) همین‌ جهت‌ است. تا جایی‌ که‌ مسأله‌ به‌ شخص‌ آن‌ بزرگان‌ مربوط‌ می‌شد، نهایت‌ سماحت‌ و مسامحت‌ را از خود نشان‌ می‌دادند و از آنجا که‌ مسأله‌ به‌ مصالح‌ امت، حدود الهی، و مرزهای‌ دین‌ پیوند می‌خورد، با واقعه‌ بی‌مهابا و بی‌ملاحظه‌ مواجه‌ می‌شدند.

وَقاتِلوُ‌هُم‌ حَتی‌ لاتَکُونَ‌ فِتنَهٌ‌ وَ‌ یَکوُنَ‌ الدینُ‌ لِِ‌ (بقره‌ / ۱۹۳) وَیَکوُنُ‌ الدینُ‌ کُلُّهُ‌ لِِ‌ (نسأ / ۳۹)

کفر پیشگان‌ را بکشید تا فتنه‌ برافتد و دین‌ و قانون‌ [یکسره] الهی‌ شود.

-۱۴ خشونت‌ در برابر خشونت، یا خشونت‌ در برابر منطق؟ تاریخ‌ اسلام‌ به‌ طور موازی، هم‌ آکنده‌ است‌ از جنگها و قتالها و هم‌ لبریز است‌ از مباحثه‌ها و مناظره‌های‌ رهبران‌ ما با معاندان‌ و مخالفان، منطق‌ اسلام‌ این‌ است: «خشونت‌ در قبال‌ خشونت، منطق‌ در قبال‌ منطق».

فَمَنِ‌ اعتَدی‌ عَلَیکُم‌ فَاعتَدُوا بِمِثل‌ مَا اعتد‌ی‌ عَلَیکُم: (بقره‌ / ۱۹۴)

«هر کس‌ به‌ شما تعد‌ی‌ کرد و حمله‌ور شد، مقابله‌ به‌ مثل‌ کنید».

زیرا گاه‌ جز به‌ خشونت‌ نمی‌توان‌ خشونت‌ را برانداخت: از حضرت‌ امیر(ع) در نهج‌البلاغه‌ نقل‌ شده‌ است‌ که‌ فرموده‌اند: رُدُّوا الحَجَرَ‌ مِن‌ حَیث‌ جأ فَاِنَّ‌ الشَّرَّ‌ لایَدفَعُهُ‌ اِ‌لاَّ‌ الشَر: (نهج‌البلاغه‌ / کلمات‌ قصار / شماره‌ ۳۱۴) «سنگ‌ را به‌ همان‌ سمت‌ که‌ دشمن‌ پرتاب‌ کرده‌ برگردانید که‌ شر جز به‌ شر زدوده‌ نمی‌شود.»

-۱۵ خشونت‌ به‌ عنوان‌ واپسین‌ چاره‌ در برابر قضایا و بلایا، یا خشونت‌ به‌ عنوان‌ سهل‌ترین‌ راه‌ در قبال‌ ضعفا و رعایا؟، عجولان‌ و خامان، سفله‌گان‌ و سفیهان‌ دومی‌ را می‌پذیرند، اما صبوران‌ و پختگان، خردمندان‌ و خداباوران‌ اولی‌ را می‌پسندند، رفتار پیامبراکرم(ص) و امامان‌ اهل‌ بیت(ع) را ملاحظه‌ کنید، هماره‌ صبوری‌ می‌کردند و سماحت‌ می‌ورزیدند و تا ناچار نمی‌شدند خشم‌ نمی‌گرفتند و خشونت‌ نمی‌کردند.

زمانی‌ پاره‌یی‌ از شرق‌ پژوهشان، مد‌عی‌ شدند: اسلام، دین‌ شمشیر است‌ و به‌ ضرب‌ جنگ‌ و به‌ اتکأ خشونت‌ گسترش‌ یافته‌ است! برخی‌ نویسندگان‌ در مقام‌ پاسخ‌گویی‌ به‌ این‌ افترأ واهی، تا جایی‌ پیش‌ رفتند که‌ احکام‌ مسلم‌ جهاد و دفاع‌ اسلامی‌ را هم‌ منکر شدند و بدین‌ ترتیب‌ در ورطه‌ تفریط‌ غلتیدند. در کوران‌ انقلاب، در طرح‌ و تبیین‌ وجه‌ حماسی‌ و صلابت‌ و سر سختی‌ اسلام، همانها یا عده‌یی‌ دیگر، افراط‌ ورزیدند و حتا «خدای‌ اسلام» را جز به‌ صفات‌ قاطعیت‌ یاد نمی‌کردند! اکنون‌ برخی‌ دیگر و بار دیگر، یکسره‌ از عشق‌ و تساهل‌ و مهر و تواصل‌ دم‌ می‌زنند و حتا برخی‌ آموزه‌های‌ مسلم‌ دینی‌ را زیر سؤ‌ال‌ می‌برند! حقیقت‌ اسلام‌ چیزی‌ غیر از این‌ برداشتهای‌ «مقطعی»، «منفعت‌ مدار» و «تک‌ بعدی» است. اسلام‌ نه‌ همچون‌ یهودیت، بالمره، دین‌ خشونت‌ است‌ و نه‌ چونان‌ مسیحیت‌ (علی‌ الاد‌عا)، یکسره‌ دین‌ محبت‌ و مودت‌ است. نه‌ این‌ است‌ نه‌ آن. هم‌ این‌ است‌ هم‌ آن. اسلام، مکتب‌ اعتدال‌ است، چند ساحتی‌ است، هم‌ مکتب‌ عشق‌ است‌ و هم‌ مذهب‌ خشم. از کمالات‌ اسلام، این‌ است‌ که‌ عشق‌ و عرفان‌ را با حماسه‌ و جهاد پیوند زده‌ است.

کدام‌ مدارات؟

اگر پرسیده‌ شود در چشم‌انداز اسلام‌ مدارات‌ زشت‌ است‌ یا زیبا؟ باید پرسید: مدارات‌ و مماشات‌ به‌ چه‌ معنا؟ از سوی‌ چه‌ کسی؟ با چه‌ کسی؟ با چه‌ انگیزه‌یی؟ چگونه؟ کی؟، کجا؟ تا کجا؟

۱٫ مدارات‌ و تسامح‌ به‌ معنای‌ تحمل‌ عقاید رقیب، در عین‌ باورمندی‌ و پایبندی‌ به‌ حقانیت‌ اعتقادات‌ خود، یا به‌ معنی‌ تجویز و ترویج‌ آنارشیسم‌ ایدئولوژیک‌ و پریشانگرایی‌ تئوریک؟ تسامح‌ به‌ معنی‌ صعه‌ صدر علمی‌ و گشودن‌ فضای‌ تعامل‌ و تعاطی‌ انکار و انظار، و یا شک‌ پراکنی‌ و شبهه‌افکنی‌ دینی‌ و ولنگاری‌ و شناوری‌ فکری؟ تاریخ‌ اسلام، لبریز از شواهد مؤ‌ید مدارات‌ از نوع‌ اول‌ است:

وَ‌لا‌ تَسُبُّوا الَّذین‌ یَدعُونَ‌ مِن‌ دُونِ‌ اِ‌ فَیَسبُّوااَ‌ عَدواً‌ بِغَیرِ‌ عِلمٍ‌ (انعام/۲۰۷)

«به‌ آنکه‌ جز خدا را می‌پرستند ناسزا نگویید، مبادا از سر جهل‌ به‌ خدا ناسزا بگویند.»

فَبَشٍّر‌ عِبادِ‌الَّذینَ‌ یَستَمِعُونَ‌ القَولَ‌ فَیَتَّبِعُونَ‌ اَحسَنَهُ‌ (زمر / ۱۸)

«مژده‌ بده‌ به‌ آن‌ انسانهایی‌ که‌ سخن‌ را گوش‌ فرا می‌دهند و از بهترین‌ آن‌ پیروی‌ می‌کنند…»

اگر طرح‌ و تبیین‌ منطقی‌ و علمی‌ آرأ و افکار مجاز نباشد نوبت‌ به‌ جواز گزینش‌ نمی‌رسد، در پایان‌ آیه‌ این‌ دسته‌ را خردمندان‌ نامیده‌ شده‌اند.

اما آنجا که‌ هرج‌ و مرج‌ فکری‌ و التقاط‌ دینی‌ مطرح‌ می‌شود اسلام‌ مسلمانان‌ را به‌ شدت‌ از آن‌ پرهیز می‌دهد، طبق‌ آیات‌ سوره‌ کافرون، در برابر پیشنهاد کفار مکه‌ به‌ پیامبر(ص) (در شرایطی‌ که‌ آن‌ حضرت‌ در موضع‌ ضعف‌ و اقلیت‌ هم‌ بود) مبنی‌ بر پرستش‌ متناوب‌ خدا و بت‌ها از سوی‌ کافران‌ و آن‌ بزرگوار (العیاذ با) با تاکید و تکرار، با صلابت‌ و صراحت‌ تمام، آن‌ حضرت‌ مامور می‌شود پیشنهاد را رد کند.

آنجا که‌ کسی‌ با داشتن‌ شأنیت‌ و بدون‌ قصد تخریب‌ عقاید مردم، آرأ علمی‌ هر چند آشکارا ناساز با مشهورات‌ دینی‌ را طرح‌ کند، سنت‌ سماحت، جاری‌ است‌ اما آنگاه‌ که‌ کسی‌ بدون‌ اتکا به‌ منطق‌ و مبنا و با انگیزه‌ ویرانسازی‌ ایمان‌ و عقیده‌ مردم‌ به‌ شبهه‌ پراکنی‌ می‌پردازد، مداهنه، بی‌پناه‌ نهادن‌ مؤ‌منان‌ در مقابل‌ سموم‌ فکری‌ است‌ و این‌ تسامح‌ و تعلل، خیانت‌ به‌ شریعت‌ و تن‌ به‌ توطئه‌ سپردن‌ است؛ و رویه‌ رهبران‌ و دأب‌ دینداران‌ نیز اینجا مشخص‌ است: تسامح‌ در قبال‌ منطق‌ و مکتب‌ آری، اما تجویز ناسزا و ناروا هرگز.

۲٫ مدارات‌ و مماشات، همچون‌ «ابزار» و چون‌ «روش» برای‌ تدبیر مناسبات‌ اجتماعی‌ انسانی‌ توسط‌ زمامداران، یا تساهل‌ و تسامح‌ به‌ مثابه‌ «مکتب‌ و مسلک» فکری‌ و به‌ معنی‌ نسبی‌ پنداری‌ دینی‌ و «روا انگاری» اخلاقی‌ توسط‌ مؤ‌منان؟ واضح‌ است‌ که‌ بی‌مماشات، تدبیر امور جامعه‌ و تنظیم‌ شؤ‌ون‌ حکومت‌ ممکن‌ نیست. جامعه، حاوی‌ سلائق‌ متفاوت‌ و علائق‌ مختلف‌ است‌ و با تحکم‌ و تکصدایی، کار جامعه‌ به‌ سامان‌ نمی‌رسد و امر حکومت‌ به‌ فرجام؛ اما شک‌گرایی‌ هر با ایمان‌ (که‌ حالت‌ نفسانی‌ و عِقد قلبی‌ است) که‌ بر ساخته‌ بر قطعیت‌ و جزمیت‌ است‌ نمی‌تواند سازگار افتد. شک‌ با ایمان، همخانه‌ نمی‌شود.

۳٫ مدارا برای‌ شنیدن‌ حق، یا مدارا برای‌ شکستن‌ حق؟ قرآن‌ می‌فرماید: اگر در گرما گرم‌ جنگ، یک‌ نفر مشترک‌ امان‌ بخواهد باید پناه‌دهی‌ تا در امنیت‌ و آرامش‌ کامل‌ بیاید و کلام‌ خدا را بشنود اگر خواست‌ بپذیرد و مسلمان‌ شود اما اگر نپذیرفت، با تامین‌ جانی‌ (و به‌ تعبیر امروزین‌ با اسکورت) او را به‌ جبهه‌ کفار برسان‌ (نه‌ فقط‌ به‌ جبهه‌ و آنجا که‌ میدان‌ کار زار است‌ بلکه‌ به‌ جای‌ (امن‌ و بی‌ خطر برسان)، زیرا ممکن‌ است‌ شرکت‌ او در قتال‌ با مسلمانان‌ از سر جهل‌ و نادانی‌ باشد نه‌ از روی‌ جهد: و آگاهی‌ «وَ‌ اِن‌ اَحَدٌ‌ مِنَ‌ المُشرِکینَ‌ اِستَجارَکَ‌ فَاَجِرهُ‌ حَتی‌ یَسمَعَ‌ کَ‌لامَ‌ اِ‌ ثُمَّ‌ اَبلِغهُ‌ مَأمَنَهُ، ذلِکَ‌ بِاَنَّهُم‌ قَومٌ‌ لایَعلَمُونَ» (توبه‌ / ۶) قانونی‌ مترقی‌تر از این‌ در هیچ‌ مکتب‌ و ملتی‌ در زمینه‌ قوانین‌ جنگی‌ و آزادی‌ اندیشه‌ وجود ندارد، مدعیان‌ حقوق‌ بشر داعیان‌ آزاداندیشی‌ در این‌ زمینه‌ باید از قرآن‌ بیاموزند.

۴٫ مدارا و مسامحه‌ به‌ عنوان‌ «استراتژی‌ دائم» و استثناناپذیر، یا مدارا و مجامله‌ همچون‌ «تاکتیک‌ موقت» و تبعیض‌ بردار؟ مدارا با همه‌ و همیشه، یا با کسان‌ (و تنها آن‌ گاه) که‌ به‌ نفع‌ ما سخن‌ می‌گویند؟ و تا آنجا که‌ ما به‌ تسامح‌ و تساهل‌ نیازمندیم؟ پیامبر اسلام‌ است‌ که‌ می‌فرماید:

مایل‌ نیستم‌ آنچنان‌ با مردم‌ سختگیری‌ کنم‌ که‌ بگویند: محمد(ص) تا وقتی‌ نیاز داشت‌ از مردم‌ مدد گرفت‌ اکنون‌ که‌ کارش‌ گذشته‌ است‌ گردن‌ می‌زند.

۵٫ مدارات‌ و مماشات‌ در چارچوب‌ شرع‌ و در ظل‌ اخلاق‌ و ذیل‌ قانون، یا مدارات‌ و سهل‌انگاری‌ نسبت‌ به‌ شرع‌ و قانون‌ و اخلاق؟ پر بدیهی‌ است‌ اولی‌ جز به‌ تحکیم‌ شریعت‌ و تصعید جامعه‌ و تسدید قانون‌گزاری‌ و توسعه‌ قانونگرایی‌ نمی‌انجامد و بسیار فرخنده‌ و ارزنده‌ است‌ اما سهل‌انگاری‌ و سستی‌ نسبت‌ به‌ شریعت‌ و قانون، ارزشها و اخلاق‌ ثمری‌ جز الحاد، توحش‌ و فساد و ولنگاری‌ نخواهد داد.

۶٫ مدارا و مسامحه‌ در قبال‌ دوستان‌ و مؤ‌منان، یا مدارات‌ و مداهنه‌ با دشمنان‌ و منافقان؟

«مُحمَّدٌ‌ رَسُولُ‌ اِ‌ وَ‌الذینَ‌ مَعَهُ‌ اَشِد‌أُ‌ عَلَی‌ الکفُارِ‌ رُحَمأُ‌ بَینَهُم» (فتح‌ / ۲۹)

در آیه، حکم‌ دو مورد کاملاً‌ متفاوت‌ است. حکم‌ خرد نیز جز این‌ نیست. هرکس‌ مدعی‌ است‌ بین‌ دوست‌ و دشمن‌ فرقی‌ قائل‌ نیست، دروغگو است‌ و یا سفیه.

راه‌ نفوذ و سلطه‌ دشمنان‌ را با تحفظ‌ بر مرزهای‌ خودی‌ و غیر خودی‌ باید بست.

وَلَن‌ یَجعَلَ‌اُ‌ لِلکافِرِینَ‌ عَلیَ‌ المُؤمِنینَ‌ سَبیلاً‌ (نسأ / ۱۴۱)

هرگز خدا راهی‌ برای‌ سیطره‌ کفر پیشه‌گان‌ بر مؤ‌منان‌ قرار نداده‌ است‌ یعنی‌ تشریعاً‌ تجویز نفرموده‌ است.

۷٫ مدارات‌ و سماحت‌ با زیر دستان‌ و ستمدیدگان، یا مدارات‌ و مجامله‌ با زورگویان‌ و ستم‌پیشه‌گان؟ مدارا با زورمندان‌ ستم‌ پیشه‌ ترحم‌ بر پلنگ‌ تیز دندان‌ است‌ و ستم‌ در حق‌ گوسفندان.

اظهار عجز پیش‌ ستمگر ز ابلهی‌ است‌اشک‌ کباب‌ باعث‌ طغیان‌ آتش‌ است‌

۸ . مدارات‌ و همدلی‌ با غارت‌ زدگان، یا مدارات‌ و همرهی‌ با غارتگران؟ جنگ‌ صفین‌ که‌ تنها ۱۳ ماه‌ طول‌ کشید اگر به‌ این‌ نکته‌ هم‌ توجه‌ کنیم‌ که‌ جنگهای‌ آن‌ زمان‌ تن‌ به‌ تن‌ بود و کشتارها انفرادی‌ بود روشن‌تر می‌شود جنگ‌ از شدت‌ و حدتی‌ برخوردار بوده‌ است!، و یکصد هزار کشته‌ بر جای‌ گذاشت.

این‌ جنگ، جنگ‌ با غارتگران‌ و غاصبان‌ بود، آیا اینهمه‌ کشته‌ از سپاه‌ علی‌ (ع) بود یا از سپاه‌ معاویه‌ نیز؟ و اگر از سپاه‌ معاویه‌ هم‌ بود آیا آنان‌ را شیعیان‌ و زبدگان‌ پیروان‌ امام‌ و خود امام‌ نکشتند؟

۹٫ تسامح‌ و تلرانس‌ با مخالفان‌ و ناراضیان، یا امتیاز دهی‌ و باج‌پردازی‌ به‌ معاندان‌ و دسیسه‌گران؟ پیامبر گرامی‌ می‌فرماید: مَن‌ اَذَلَّ‌ ذِمَّیاً‌ فَاَنَا خَصمُهُ‌ وَ‌ مَن‌ کُنتُ‌ خَصمُهُ‌ خَصَمتُهُ‌ یَومَ‌ القِیمَهِ‌ هر آنکس‌ غیر مسلمانی‌ (ذمی) را تحقیر نماید و خوار بخواهد. من‌ خصم‌ او خواهم‌ بود و هر که‌ من‌ با او خصومت‌ داشته‌ باشم‌ در روز قیامت‌ با او خصومت‌ خواهم‌ ورزید. ذمی‌ مخالف‌ فکری‌ است‌ و نسبت‌ به‌ جامعه‌ اسلامی‌ دیگر گونه‌ اندیش‌ است، نه‌ تنها مدارات‌ با او لازم‌ است‌ که‌ خصومت‌ با او ممنوع‌ است.

۱۰٫ مدارات‌ با خطاکاران، با مدارات‌ با خیانت‌کاران؟

خُذِ‌العَفوَ‌ وَ‌ امُر‌ بِالعُرفِ‌ وَ‌ ا‌عرِض‌ عَنِ‌ الجاهلینَ‌ (اعراف‌ / ۱۹۹)

[ای‌ پیامبر!] عفو پیشه‌ کن‌ و به‌ هنجار فرمان‌ ده‌ و از جاهلان‌ روی‌ بگردان.

فَاِن‌ اِ‌عتَزَلُوکُم‌ فَلَم‌ یُقاتِلُوکُم‌ وَ‌ اَلقوا اِلَیکُمُ‌ السٍّلمَ‌ فَما جَعَلَ‌ اُ‌ لَکُم‌ عَلَیهِم‌ سَبی‌لاً‌ (نسأ /۹۱ )

اگر کسانی‌ که‌ با شما در کارزار بودند دست‌ از جنگ‌ برداشتند و به‌ راستی‌ پیشنهاد صلح‌ دادند خدا برای‌ شما راهی‌ علیه‌ آنها قرار نداده‌ است، هرگز اجازه‌ برخورد خشن‌ و غیر صلح‌ آمیز با آنها را ندارید.

۱۱٫ مدارا به‌ قصد ایجاد تنبه‌ و تربیت، یا مدار برای‌ توسعه‌ توطئه؟

آیه‌ «وَ‌ اِن‌ اَحَدٌ‌ مِنَ‌ المُشرِکِینَ‌ اِستَجارَکَ‌ فَاَجِرهُ…»، مدارا از نوع‌ نخست‌ را تایید می‌کند. وَقالَت‌ طائِفَهٌ‌ مِن‌ اَ‌هلِ‌ الکِتابِ: أَمِنُوا بِالَّذی‌ اُنزِلَ‌ عَلَی‌ الَّذینَ‌ امَنُو وَجهَ‌ النَّهارِ‌ وَ‌ اکفُرُوا آخِرَهُ‌ لَعَلَّهُم‌ یَرجعُونَ‌ (آل‌عمران/۷۲)

عده‌یی‌ از اهل‌ کتاب‌ توطئه‌ کردند که‌ صبح‌ همراه‌ با مؤ‌منان، تظاهر به‌ ایمان‌ آوردن‌ به‌ اسلام‌ کنند و غروب‌ از اسلام‌ دست‌ بردارند تا روحیه‌ مسلمانان‌ را تضعیف‌ و ایمان‌ آنان‌ را سست‌ کنند! حکم‌ ارتداد معطوف‌ به‌ چنین‌ دسیسه‌ گرانی‌ است، راه‌ انداختن‌ جنگ‌ روانی‌ و طراحی‌ توطئه‌ برای‌ ایجاد شک‌ و القأ تردید در ایمان‌ مردم‌ آیا می‌تواند آزاد باشد؟

۱۲٫ مدارات‌ و گذشت‌ درباره‌ مسائل‌ شخصی‌ و فردی، یا مسامحه‌ و بخشش‌ در باب‌ مصالح‌ ملی‌ و بشری؟ سماحت، اقتضا می‌کند انسان‌ مسلمان‌ در خصوص‌ منافع‌ شخصی، گذشت‌ کند اما کسی‌ حق‌ ندارد نسبت‌ به‌ مخاطره‌ افتادن‌ مصالح‌ ملی‌ و مصالح‌ بشریت‌ حقوق‌ انسانها بی‌تفاوت‌ باشد و حاتم‌ بخشی‌ بنماید!

۱۳٫ مدارا در بستر سلائق، یا معامله‌ بر سر حقائق؟ حکم‌ این‌ دو متفاوت‌ است.

۱۴٫ مدارا از سر صدق‌ و صفا، یا مدارات‌ از در خدعه‌ و خیانت؟ اولی‌ ارزش‌ است، دومی‌ فریب‌ و دورغ.

۱۵٫ مدارات‌ حتا در موقع‌ قدرت‌ و غلبه، یا مدارات‌ تنها در موضع‌ ضعف‌ و فتور؟ بنا به‌ دلالت‌ آیات‌ متعدد، از جمله‌ همان‌ سوره‌ کافرون، پیامبر اکرم‌ (ص) به‌ هنگام‌ ضعف‌ با صلابت‌تر بودند. به‌ رغم‌ آن‌ همه‌ ستم‌ها و آزارها که‌ مردم‌ مکه‌ با آن‌ بزرگوار روا داشتند که‌ حافظه‌ تاریخ‌ نظیر آنها را کمتر ثبت‌ کرده‌ است، آن‌ گاه‌ که‌ در اوج‌ قدرت‌ مکه‌ را فتح‌ کردند همه‌ را عفو فرمودند.

در پایان‌ تاکید می‌کنیم‌ که‌ قانون‌ غالب‌ در اسلام‌ و سیره‌ شامل‌ در رفتار پیشوایان‌ الهی، رحمت‌ و مدارات‌ و مماشات‌ است‌ و خشونت، «شر‌ ضروری» است‌ و قهر اسلام‌ هم‌ از سر مهر است‌ و در جهان‌بینی‌ اسلام، رحمت‌ خدا بر غضبش‌ پیشی‌ گرفته‌ است: سَبَقَت‌ رَحمَتهُ‌ غَضَبهُ؛ آفرینش‌ نیز جلوه‌ رحمانیت‌ و رحیمیت‌ الهی‌ است: ظَهَرَ‌ الخَلقُ‌ بِسمِ‌اِ‌ الرحمنِ‌ الَّرحیمِ.


پی‌نوشت‌ :

۱٫ واژه‌ «گفتمان» هم‌ آفت‌زده‌ است‌ و متاسفانه‌ در لسان‌ بسیاری‌ از شخصیت‌ها، نویسندگان‌ و روزنامه‌نگاران‌ و گاه‌ حتا ادیبان، به‌ غلط‌ به‌معنی‌ «گفت‌وگو» به‌ کار می‌رود، این‌ واژه‌ مرکب‌ از کلمه‌ «گفت» و پسوند«مان» است‌ مانند یادمان، و به‌ معنی: «سنت‌ فکری»، «گرایش‌ اندیشه‌یی‌ خاص» است.

دیدگاهتان را بنویسید