موضوع: فی البحث عن مدلول الأمر عند ما ورد عقیب الحظر
بحثی را که امروز آغاز میکنیم و چند جلسهای ادامه خواهد داشت عبارت است از اینکه اگر امر عقیب حظر و نهی وارد شد، یعنی اول نهی آمد و بعد امر شد، تکلیف چیست. در بعضی آیات و به خصوص چند آیه در حوزهی مناسک مثلاً تأکید میفرماید: «وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا»،[۱] وقتی اعمال حج تمام شد و به مکه بازگشتید و بعد از اینکه محرم بودید از احرام خارج شدید، اصطیاد کنید، یعنی صید کنید و شکار کنید. اینکه قبل از آن محرم بود و نباید صید میکردید حالا صید کنید. این امر به صید به چه چیزی دلالت میکند؟ یعنی بعد از آنکه ما از حال احرام خارج شدیم اصطیاد واجب است؟ یا مستحب است؟ مثل اینکه وقتی سلام مخرج را میدهیم، سرمان را به سمت راست چپ کنیم، آن هم از این قبیل است و برویم صید کنیم که کاملاً از احرام خارج شده باشیم؟ آیا دلالت بر ندب دارد؟ دلالت بر اباحه دارد؟ یعنی میتوانید صید کنید و حالا دیگر اشکالی ندارد. یا اینکه دلالت بر چیز خاصی ندارد، یعنی اینکه امر در عقیب حظر و نهی قرار گرفته است هیچچیزی را در امر عوض نمیکند و امر بر هرچه دلالت میکرد بر همان هم دلالت میکند. یعنی چه بعد الحظر و النهی باشد و چه نباشد، امر بر همان چیزی دلالت میکند که میکرده و تفاوتی ندارد که بگوییم اگر بعد از حظر نبود ممکن بود بر وجوب دلالت کند، اما الان که بعد از حظر و النهی است، مثلاً دلالت بر اباحه میکند. نهخیر؛ معنا و مدلول امر هرچه بود به همان دلالت میکند، و یا اقوال دیگری.
بحث دیگری هم در کنار این در بحث نسخ مطرح میشده که در دورههای متأخر مطرح نمیشود. و آن اینکه اگر وجوبی بود و نسخ شد، این نسخشدن بهمعنای حرامشدن است؟ امری داشتیم که دال بر وجوب بود و آیه نسخ شد، آیا با نسخ حرام میشود؟ یعنی بد النسخ این امر دال بر حرمت دارد؟ یعنی نسخ باعث حرمت میشود؟ یا نه؛ امر اگر بود به همان جواز لااقل دلالت میکند. وجوب امر نسخ شده، اما به این معنا نیست که حالا که وجوب نسخ شده است دیگر نباید دست زد، بلکه بر حداقل دلالتش که جواز و اباحه هست باقی میماند. که البته این بحث امروز دیگر چندان مطرح نمیشود. آن زمان ازجمله اینجور استدلال میکردند که علامه حلی در مبادی نقل میکند و میگفتند وجوب در واقع مرکب از دو وجه است، یکی اذن در فعل و دوم منع از ترک. وقتی نسخ شد منع از ترک از میان برمیخیزد و میتوان ترک کرد؛ اما اذن در فعل که باقی میماند؛ یعنی اینجور نمیشود که اگر قبلاً واجب بود اکنون دیگر حرام شده باشد و اذن هم نداشته باشیم و رفع مرکب مستلزم این نیست که هر دو جزء آن از میان برخیزد، میتواند یک جزء آن، لا علی البدل، از میان برخاسته باشد، و اینجا چون نسخ است، مثلاً وجوب که حکم آن بود نسخ شد و از میان رفت، اما جواز اباحه باقی ماند. در کنار این بحث هم ورود امر عقیب الحظر و بررسی دلالت و اینکه به چه چیزی دلالت میکند بحث میشد. در عین اینکه بحث میشد این مسئله مطرح میشد که چرا مثلاً میگوییم اگر امر بعد از حظر آمد دال بر وجوب است؟ این استدلال چه مبنایی دارد؟ آیا این مبنا وضعی است؟ یعنی اصلاً امر بر وجوب وضع شده است و دلالت وجوبی دارد؟ یا بر مبنای عقلائیت و اطلاق است، یعنی اطلاق امر دال بر وجوب است، و یا عقلی است و استدلال عقلی میشود؟ به هر حال مبنای اینکه امر بعد از حظر بر هر چیزی که دلالت داشته باشد، مدلول هر چه هست براساس چه مبنایی میگوییم بر آن دلالت دارد، وجوب، ندب، اباحه، توقف، باقی بر معنای سابق و یا بر هیچ چیزی دلالت ندارد و فقط حظر را برداشتهاند؟ به هر حال بر هر چیزی که دلالت میکند باید مشخص کنید که مبنا چیست. شما الان براساس اینکه اصلاً امر بر چنین دلالتی وضع شده است استدلال میکنید، یا تمسک به اطلاق میکنید، یا استدلال عقلی؟ پس مبنا و پشتوانهی نظری هر قولی که به آن قائل هستید چیست؟
پس در اینجا دو بحث مطرح میشود، یکی اینکه بگوییم امرِ بعد از حظر بر چه چیزی دلالت میکند و دوم بر چه مبنایی مدعی هستیم که بر آن دلالت میکند.
اینجا بحث در گرفته و از مباحث نسبتاً پرپیشینه و دیرین هم هست، یعنی از بدو تألیف علم اصول و همچنین در فقه و در بین فقها و حتی بین متکلمین این بحث مطرح بوده. اینطور که مرحوم سید نسبت دادهاند، فرمودهاند که متکلمین قائل بر دلالت بر اباحه هستند، یعنی اینکه در این موضوع که امر بعد النهی بر چه چیزی دلالت میکند، اقوال مختلفی هست، هم در کلام طرح شده و متکلمین در این خصوص نظر دادهاند، هم در فقه مطرح میشود، چون در مقام استنباط وقتی با دلیل روبرو میشوند که عقیب الحظر است، باید بگویند که چه چیزی از این استنباط میشود، و هم در اصول. این مسئله در سه علم مطرح میشود. البته روشن است که این بحث جنبهی ادبی هم دارد و بحث لفظی است.
در این خصوص هفت مسلک مطرح است. البته ما قصد تفصیل نداریم و فشرده بحث خواهیم کرد، اما نمیتوان اقوال را نگفت و فقط اشاره کرد و رأی مختار را مطرح کرد. اقوال باید مطرح شود، ارزیابی شود و بارها هم عرض کردهایم که فرق درس خارج با درس سطح در این است که سطح آموزشی است و خارج پژوهشی است. خارج اجتهادورزی است و سطح آموزش و فراگرفتن است. ولذا در آموزش اگر آنچه را مقبول و مختار است، بگوییم کفایت میکند، چون میخواهیم آموزش بدهیم. اما در پژوهش و در مقام اجتهادورزی که نمیتوانیم آنچه را انسان خودش قبول دارد همان را تبیین کند، استدلال کند و عبور کند. دیگر اقوال باید مطرح شود، ادلهی آنها باید بیان شود و تحلیل و ارزیابی بشود تا این بتوان به آن گفت پژوهش و اجتهاد. اجتهادورزیدن به این است که آرای دیگران ارزیابی و رد و قبول شود و در نهایت رأی مختار و مخترعی ارائه شود. لذا با این رویهی شایع و رایج خیلی موافق نیستیم که صرفاً رأی مختار مطرح شود و عبور کنیم. این آموزشی میشود که قبلاً هم انجام شده و در دورهی سطح سه دور و نیم اصول خواندیم و اگر قرار بود فرا بگیریم، فرا گرفتهایم. لهذا مسالک و آرا را عرض میکنیم ولی سعی میکنیم خیلی فشرده باشد و سریع عبور کنیم.
اینجا هفت مسلک بهوجود آمده است. یکی از اجزاء نسخ میشود. ولو علامه در اینجا فرمودهاند «لا بعینه»، ولی روشن است که اینجا وقتی نسخ میشود حکم که وجوب است نسخ میشود، یعنی مَن اصطک نسخ شده است، اما آیا اذن در فعل هم نسخ شده و حتی اذن هم نداریم؟ پس به این ترتیب که حرام میشود نه اینکه نسخ شود. مرحوم علامه اینگونه استدلال کردهاند.
همچنین از این بحث کردهاند که بعد از نهی امر میآید. نهی از اصطیاد شده بعد میفرماید اصطادوا. این اصطادوا به چه چیزی دلالت میکند؟ بحث کردهاند از اینکه به چه چیزی دلالت میکند و اینکه دلالت وضعی است یا به مقتضای اطلاق این معنا را میفهمیم یا استدلال عقلی پشت آن است. اصولیونی قدیم ما که صاحب اثر جامع بودند، از سید مرتضی، شیخ طوسی و تا علامهی حلّی نظرشان این است که فرمودهاند امر باید بر چه چیزی دلالت میکرد و اصولاً دلالت میکند؟ بر وجوب. اگر اینگونه است اینکه قبل از آن حظری باشد یا نباشد در معنا دخیل نیست. بر هرآنچه دلالت داشت بر همان هم باقی است؛ یعنی امر ابتدایی بدون اینکه ما قبل آن حظر و نهی آمده باشد بر چه دلالت میکند؟ بعد الحظر هم بر همان دلالت میکند.
مسلک دوم گفتهاند این فقط حظر را از میان برمیدارد. وقتی میگوید اصطیاد نکنید بعد میگوید اصطادوا، یعنی اینکه گفته بودیم این کار را نکنید، برداشتیم و بر چیزی دلالت نمیکند، یا دلالت آن همین مقدار است. یعنی این حظری که آمده بود لغو شد و تمام شد. اما اینکه حالا چه کنید، دیگر چیزی نمیگوید و کاری به این سمت ندارد. میگوید حظر از میان رفت و همین. حال اگر قبلاً دال بر اباحه بود میگوید ما حظر را برداشتیم و دوباره برگشت به اباحه. اگر دال بر ندب بود، کار خاصی نمیکنیم و میگوییم ما این حظر و نهی را برداشتیم و احیاناً اگر دال بر وجوب بود باز هم همینطور است. این حظری که آمده بود و جلوی وجوب را گرفته بود با آمدن این امر برداشته میشود. حال دیگر چه میشود کاری نداریم. فقط دلالت بر رفع حظر دارد.
مسلک سوم میگوید دال بر وجوب است. وقتی میگوید نهیای هست که این کار را نکنید و بعد دوباره میگوید این کار را انجام بدهید به این معناست که واجب است و باید انجام بدهیم.
مسلک چهارم دال بر ندب است. این کار را انجام ندهید، بعد امر میگوید اصطادوا، یعنی مستحب است که این کار را بکنید.
مسلک پنجم دال بر اباحه است که به متکلمین نسبت داده شده. وقتی نهی از میان برخاست و امر پشت آن آمد، این امر میخواهد بگوید از این پس مباح است.
مسلک ششم گفتهاند که در وضعیتهای مختلف فرق میکند و قائل به تفصیل شدهاند. بستگی دارد به اینکه نهی حیث علّی داشته، حیث علّی نداشته، بنابراین مسئله فرق میکند.
مسلک هفتم نیز توقف است که مسلک آخوند و من تبع ایشان است. ایشان میگویند اصلاً بر چیزی دلالت نمیکند. اگر قرینه بود که بود و اگر نبود نمیتوان فهمید که بر چه چیزی دلالت میکند و توقف میکنیم.
این هفت مسلک در اینجا مطرح است.
اگر قرار باشد ارزیابی کنیم، مسلک اول میگوید حظری که بر آن مقدم است تغییری در دلالت امر ایجاد نمیکند. امر بر هرآنچه دال بوده است همچنان نیز دال است و تغییری ایجاد نشد. حال بفرمایید که امر بر چه چیزی دلالت دارد؟ اگر قائلید که امر بر وجوب دلالت دارد الان نیز همانطور است. اگر قائل بر این هستید که بر ندب دلالت دارد باز هم همینطور است. اگر قائل بر این هستید که بر جامع بین ندب و وجوب دلالت دارد، باز هم همینطور است. اگر در معنای امر قائل به توقف بودید، الان هم همینطور است. امر، امر است و تفاوتی نمیکند که بعد الحظر باشد یا نباشد.
این قول متعلق است به بزرگان و اولمدونان اصول جامع شیعه. چنانکه از بین عامه نیز امثال شافعی بر همین نظر هستند. سید مرتضی در الذریعه فرمودهاند: «و الصّحیح أنّ حکم الأمر الواقع بعد الحظر هو حکم الأمر المبتدأ، فان کان مبتدأه على الوجوب أو النّدب أو الوقف بین الحالین، فهو کذلک بعد الحظر».[۲]
نظر شیخ هم نظر مشهور آن زمان است و نیز نظر کسانی است که در اصول هم کتاب نوشتهاند. فقهای که در اصول کتاب مینوشتند در آن زمان خیلی اندک بودند لهذا نظر فقها اکثراً همین است و هر کسی هم که در اصول کتاب نوشته همین نظر را دارد. در واقع الذریعه دومین کتاب جامع در اصول است. التذکره اولین کتاب جامع در اصول است، بعد از آن الذریعه است و بعد از آن نیز العده است. العده شیخ در واقع سومین کتاب جامع در اصول است. کتب اصولی مسئلهمحور زیاد بوده و اصحاب ائمه علیهمالسلام بسیار نوشتهاند و ماقبل از ائمهی اربعهی فقهی اهل سنت، ائمه علیهمالسلام و اصحاب ائمه کتب فقهی دارند و در واقع مؤسس علم اصول شیعه است. شیخ طوسی میفرمایند: «هب أکثر الفقهاء و من صنف أصول الفقه إلى أن الأمر إذا ورد عقیب الحظر اقتضى الإباحه و قال قوم: إن مقتضى الأمر على ما کان علیه من إیجاب أو ندب أو وقف و لا اعتبار بما تقدم، و هذا هو الأقوى عندی».[۳]
همچنین نظر مرحوم علامه هم همینطور است. ایشان فرمودهاند: «فالامر الوارد بعد الحظر، کالامر المبتدأ عند المحققین».[۴] و قهراً انتخاب خود ایاشن هم همین است.
بر این نظر چند استدلال شده است. اول اینکه امر، علیالمبنا، دال بر وجوب است. استدلال در اینجا این است که مقتضی موجود، مانع مفقود. امر علیالمبنا دال بر وجوب است، حال سؤال این است که آیا الان امر داریم یا خیر؟ بله، داریم: اصطادوا امر است. پس مقتضی موجود است، مانع هم مفقود است زیرا حظر تمام شد. حظر آمده بود تا زمانی که محرم هستید اصطیاد نکنید و اکنون قضیه رفع شده است. پس مانع نیز که مانع از دلالت بر وجوب بود از میان برخاست. وقتی مقتضی موجود است و مانع مفقود چرا نگوییم امر دلالت بر وجوب دارد؟ البته در اینجا داریم نظریهی بقا را بحث میکنیم به این معنی که همچنان امر دلالت بر وجوب دارد. این نظریه نمیگوید امر بعد الحظر دال بر وجوب است، بلکه میگوید بر هر چیزی که دلالت داشت الان نیز بر همان دلالت دارد. منتها معتقد است بر وجوب دلالت داشت، پس الان نیز بر وجوب دلالت دارد. نمیخواهد بگوید بعد الحظر دال بر وجوب است، بلکه میخواهد بگوید بعد الحظر هم مثل قبل الحظر است و قبل الحظر دال بر وجوب بوده. بنابراین الان هم دال بر وجوب است، که البته نظر سید چیز دیگری است و قبلاً هم در این مورد بحث کردهایم.
دلیل دوم اینکه اصلاً وقتی ما با الفاظ مواجه میشویم به ظهورشان در موضوعٌلهشان باید توجه کنیم. موضوعٌله آنها چه بود؟ موضوعٌله امر چیست؟ علیالمبنا پاسخ میدهند که موضوعٌله آن وجوب است و امر دال بر وجوب است. در چه ظهور دارد؟ وقتی موضوعٌله وجوب است بر وجوب ظهور دارد. ما هستیم و امر، چهکار داریم که قبل از آن حظر بوده یا نبوده. هم ظهور هست و هم موضوعٌله بنابراین هیچ دلیلی ندارد که بگوییم امر بعد الحظر دال بر وجوب نیست.
دلیل سوم که در آن بیان سید بزرگوار در الذریعه را آوردیم به این صورت است که امر دلالت دارد بر هر چیزی، مثلاً ما میگوییم بر وجوب. حالا اگر این امر بعد از حظر قرار گرفت ما یک سؤال میکنیم، آیا همچنان امر است یا نه، و از امریتش افتاده است؟ آیا اصطادوی بعد الحظر امر است یا نه؟ و تنها قالبی از آن باقی مانده؟ آیا اینگونه است؟ اگر همچنان امر است، پس مقتضای آن همان چیزی است که قبلاً بود. چرا میگفتیم وجوب است، چون امر داشتیم. آیا حالا امر داریم یا نه؟ بله داریم. بعد الحظر هم امر است و امریت که ساقط نشد. حظر این را از حالت امری خارج کند و چون از حالت امری خارج نشده همچنان بر همان چیزی که قبلاً دلالت میکرد، همچنان دلالت میکند و تفاوتی نکرده است.
دلیل چهارم این است که شما چرا میگویید بعد الحظر ممکن است معنای امر تغییر کرده باشد؟ میگویید به این جهت که حظر آمده است. سؤال: آیا نهی عقلی محکمتر است یا نهی لفظی؟ مشخص است که نهی عقلی. عقل ناهی چیزی است، و چیزی را تقبیح میکند. اگر عقل احیاناً نهی و حظر از چیزی میکرد، امر الهی نمیتوانست این نهی عقلانی را بردارد؟ حالا ایشان مثال زدهاند به صلاه و رمی. فرمودهاند عقل آیا میپسندد که از هزار کیلومتر یا دو هزار کیلومتر برویم و در آن بیابیانهای منی سنگ را بر داریم و به سنگ بزنیم؟ عقل ظاهراً میگوید از اینجا راه بیفتیم و برویم آنجا که چه شود؟ اما امر الهی میگوید این واجب است. یعنی درواقع امر شرعی این تلقی عقل را از میان برمیدارد. حال آیا این امر نمیتواند حظر لفظی را از میان بردارد که عقلی قویتر بود؟ برداشت، پس میتواند. بنابراین حظر را از میان میبرد و وقتی از میان برد به حالت سابق برمیگردد. حالت سابق چه بود؟ دلالت بر وجوب، پس امر دلالت بر وجوب میکند.
تقریر عربی
فاتحه: فقد باحث أصحاب الأصول عمّا هو مدلول صیغه الأمر عند ما ورد عقیب الحظر؟ و عن أنّ دلالته هذه: هل هی من باب الظّهور الوضعی، أو من حیث الظهور الإطلاقی، أو لحکم العقل، أو من جهه السیره العقلائیه؟ فذهب کلّ إلی مذهب، و صارت المسأله معترکاً للآراء، و إنعقدت سبعه مسالک: الأوّل: البقاء علی ما کان علیه من المعنی، و الثانی: کون الأمر رافعاً للحظر حسب، و الثالث: الوجوب، و الرّابع: الندب، و الخامس: الإباحه، و السّادس: القول بالتفصیل، و السّابع: الإجمال و التوقّف؛ و نحن نبحث فی التّالی عن کلّ منها تلو الآخر.
فأمّا المسلک الأوّل: و هو بقاء الأمر علی ما کان علیه من المعنی، و عدم دخل تقدّم الحظر و عدمه فی الدّلاله. و علیه الشریف المرتضی و الشیخ الطوسی و العلّامه الحلّی (قدّهم) و بعض العامه.
فقد قال الشریف المرتضی (قدّه): «و الصّحیح أنّ حکم الأمر الواقع بعد الحظر هو حکم الأمر المبتدأ، فان کان مبتدأه على الوجوب أو النّدب أو الوقف بین الحالین، فهو کذلک بعد الحظر.» و قال الشیخ (قدّه): «و هذا هو الأقوى عندی.» و صرّح العلّامه (قدّه) بأنّ: «أمر الوارد بعد الحظر، کالأمر المبتدأ عند المحققین».
و أُستُدلّ علیه بوجوه:
الوجه الأوّل: أنّ المقتضی للوجوب (و هو الأمر) موجود، و المانع (و هو الحظر) مفقود، فالأمر یکون باقیاً علی ما کان علیه (و هو الوجوب). و وروده عقیب الحظر لا یقدر علی أن یمنع من دلالته علی الوجوب؛ فإنّه کما یجوز إباحه الشیئ بعد تحریمه، کذلک یجوز إیجاب الشیئ بعد تحریمه.( ینظر: مبادئ الوصول: ص ۹۸)
و الوجه الثانی: أنّ الإعتبار فی الألفاظ بظواهرها و ما وُضعت له، و کلاهما موجودان عند ما یرد الأمر عقیب الحظر أیضاً، فهو یکون باقیاً علی ما کان علیه.
و الوجه الثالث: أنّ الأمر یدلّ على ما یدلّ علیه بوصف کونه أمراً، و إذا کانت هذه الصّفه لا تتغیّر بوقوعه بعد الحظر، فدلالته یجب ألاّ تتغیّر. (الذّریعه إلی أصول الشریعه: ج۱، ص ۷۳) و بعباره أخری: إنّ الأمر وروده بعد الحظر لا یخرجه عن کونه أمراً، و ما دام کذلک دام علی ما کان علیه من الدّلاله، و هو الوجوب.
و الوجه الرّابع: أنّ شأن الحظر اللفظی لیس أعظم من الحظر العقلی، و الحظر العقلی متقدّم علی الأوامر الشرعیه، و رغم أنّ العقل یری قبح الإتیان ببعضها، لکنّ الشارع یأمر به، و لم یسع الحظر العقلی أن یمنع أمر الشارع، فکیف یسع الحظر اللفظی (وهوالأضعف عن العقلی) أن یمنع عن أمره؟ (العدّه: ج۱، ص۱۸۳)