موضوع مصاحبه دربارهی علوم انسانیِ اسلامی است. خواهش میکنم نخست تعریفی از علوم انسانی بیان بفرمایید تا در ادامه به بحث علوم انسانیِ اسلامی نزدیکتر شویم.
مسئلهی تعریف موضوعات یکی از مباحث و مسائل پیچیده پیش روی بشر است. این پیچیدگی از این مسئله ناشی میشود که نمیتوان به سهولت مقولهای را تعریف کرد؛ افزون بر این، بیان تعریفی که مورد اتفاق همهی اهل نظر باشد بسیار دشوار است. دربارهی علوم انسانی ممکن است تعریفهای گوناگونی مطرح شده باشد، ولی در مجموع علوم انسانی عبارت است از: «روشهای حاوی گزارههای توصیفی، تکلیفی و توصیهای دربارهی انسان، تظاهرات وجودی و رفتارهای فردی و جمعی آن».
بر اساس این تعریف، شاخهی علوم انسانی مجموعهای از علوم و روشهای علمی را در بر میگیرد که انسان و رفتار فردی و جمعی او را توصیف میکنند، برای او دستور و تکلیف مشخص مینمایند و بایدها و نبایدهای معطوف به رفتار انسان را بیان میکنند، همچنین دربرگیرندهی پارهای از گزارهها و قضایایی است که توصیه میکنند و تجویزهایی را خطاب به انسان و برای انسان در رفتار فردی و جمعی او بیان مینمایند، بسته به اینکه مجموعهی این قضایای سهگانهی توصیفی، تکلیفی (دستوری) و تجویزی (توصیهای) معطوف به چه حوزهای از تظاهرات وجودی و رفتار انسان باشد، یک علم شکل میگیرد؛ برای مثال مجموعهای از قضایا یا گزارههایی که رابطهی انسان را با مال توصیف میکند و یک سلسله باید و نبایدها و همچنین شاید و نشایدهایی (تکالیف و تجویزها) را درخصوص طرز مواجههی انسان با مال مطرح مینماید علم اقتصاد را شکل میدهد. زمانی که مجموعهای از قضایا و گزارههای خاصی توصیف کنندهی رابطهی انسان با قدرت است و همچنین باید و نبایدها و شاید و نشایدهایی را در رفتار آدمی با قدرت بیان میکند، و درواقع تکلیف یا تجویز میکند، علم سیاست پدید میآید. نسبت به حوزهها و امور دیگری که متعلَق رفتار آدمی است نیز چنین گزارههایی وجود دارد و همین مجموعه گزارههاست که علم تربیت (دربارهی نفس آدمی)، روابط بینالملل دربارهی مواجهه با بیگانگان و مسئلهی امنیت) و … را پدید میآورند.
بنابراین علوم انسانی را عبارت میدانیم از آن دسته از دانشهایی که دربردارندهی مجموعهی قضایای دستهبندی شده و رشتهرشته شدهی توصیفی (توصیفگر) و تکلیفی ـ که بایدها و نبایدهای رفتاری را بیان میکند ـ و همچنین قضایای توصیهای ـ که شاید و نشایدها و تجویزهای ارزشی را مطرح مینماید ـ دربارهی انسان یا تظاهرات وجودی او و رفتارهای فردی و اجتماعی انسان است.
با این تعریفی که مطرح فرمودید میتوانیم علوم انسانی را پایهی همهی علمها بدانیم؟
خیر؛ علوم انسانی پایهی دیگر علوم نیست، بلکه مشتمل بر مجموعه علومی است که از آنها دانشی با عنوان علوم انسانی پدید میآید. ولی علوم انسانی و منظر و مبنایی که دربارهی علوم انسانی داریم حتی میتواند در حوزهی علوم پایهی معرفتی مثل فلسفه و منطق تأثیرگذار باشد و بسا بسیاری از مبانی که در علوم انسانی اتخاذ میکنیم (بهویژه اگر علوم انسانی را اعم از فلسفه و منطق بدانیم) حتی میتواند به مثابهی پیشفرض و پیشانگارهها و انگارههای مسلم انگاشتهشده بر علوم طبیعی همچون فیزیک، شیمی و طب تأثیر گذارد. به این ترتیب علوم انسانی دربرگیرندهی دانش نسبتاً گستردهای میشود که بر دیگر گروه دانشها مانند دانشهای طبیعی تأثیرگذار است.
با توجه به اینکه مقام معظم رهبری بارها بر این موضوع تأکید کردهاند که علوم انسانی و بسیاری از دانشهایی که در دانشگاهها تدریس میشود باید اسلامی شوند، فکر میکنید علوم انسانیِ اسلامی در این میان چه جایگاهی دارد؟
آرمانی که رهبر فرهیختهی انقلاب مطرح کردند و در مقیاس ملی، بلکه بینالمللی طرح نویی درانداختند و نخبگان جهان اسلام و ایران را صلا دادند و آنها را به یک عزم عظیم دعوت فرمودند برای تحول علوم انسانی در مقیاس جهانی و برای تولید علوم انسانیِ اسلامی در مقیاس اسلامی و جهان اسلام، خوب فهم نشد و این آرمان و فراخوان عامدانه و غیرعامدانه بدفهمیده شده؛ عدهای تصور کردند که مراد رهبری حذف و تعطیل کردن علوم انسانی به طور کلی یا دستکم علوم انسانی رایج است؛ در حالی که چنین برداشتی از فراخوان و رهنمود آرمانخواهانهی ایشان نادرست است. ایشان هیچگاه بر تعطیلی علوم انسانی یا حذف مطلق رشتههای خاصی از علوم انسانی تصریح نفرمودند و چنین قصدی هم ندارند. اصولاً کسی نمیگوید که علم خاص یا دستهای از علوم را باید از عرصهی معرفت حذف کرد و از حوزهی تربیت و تعلیم خارج نمود؛ زیرا علم هستند و به امر و نهی بسته نمیشوند و در آثار و منابع و کتب مباحث مربوط به علوم مطرح میشود و افراد هم فرا میگیرند. قطعاً مراد ایشان حذف و تعطیل این علوم نبود.
عدهای دیگر از این آرمان به اسلامیسازی علوم انسانی تعبیر کردند که این تعبیر هم به نظر من دقیق نیست. اگر این تعبیر به معنای تزیین علوم انسانی رایج به آیه و روایت باشد؛ یعنی بکوشیم علوم انسانی را با همین آرا و قضایای موجود اخذ کنیم، اما آیات و روایاتی هم ضمیمهی آن نماییم و مبانی و بناها را در آن آیهاندود و روایتآمیز کنیم، با مراد رهبری و قصد ایشان از طرح این مسئله فاصلهی بسیاری دارد. اگر علوم انسانی جوهراً سکولار است و با اسلامیت سازگار نیست، اصولاً نمیشود آن را اسلامی کرد اسلامیسازی معنا ندارد.
برخی دیگر از تعبیر بومیسازی علوم انسانی استفاده کردند. تصور آنها این است که تحول علوم انسانی به معنای بومیکردن آنهاست. بومیسازی علوم انسانی به یک معنا غلط و به معنایی دیگر درست است. اگر مراد ما از بومیکردن این باشد که مبانی، بناها و نظریههای علم میتواند بومی شود، به خطا رفتهایم. مبانی و نظریهها در هر علمی حقایقی هستند که اگر فراچنگ عالم و دانشمند افتاده باشند حاکی از واقعاند و هرگز بومی و غیربومی نخواهند داشت. در هر جای عالم علم، علم است. به این معنا بومیسازی علوم انسانی نادرست است و ما نمیتوانیم مبانی و مناظر، بنیادها و نظریههای علوم انسانی را ایرانی کنیم. در صورتی بومیسازی این علوم درست است که در آن مراد از بومیسازی بنا کردن این علوم براساس حکمت اسلامی و ایرانی باشد؛ البته بومیسازی تعبیر دقیقی برای نامیدن این فرایند نیست. بومیسازی یک تصرف سطحی و در مقام کاربرد است. اگر بومیسازی علوم انسانی به این معنا باشد که مبانی و نظریههای علوم انسانی و راهکارهایی که علوم انسانی برای حل معضلات ارائه میکند، در مسائل روز و مبتلابه ملی به کار رود و ناظر به نیازهای ملی و بومی، معرفت تولید شود، تعبیر درستی است، ولی این معنا با اسلامیکردن یا علوم انسانی دینی برابر نیست.
بعضی دیگر هم بومیسازی فرهنگی را مد نظر داشتند؛ یعنی اینکه علوم انسانی موجود را حک و اصلاح کنیم و با فرهنگ خود نطبیق دهیم. البته مشخص نیست که چنین دیدگاهی علمی و اجرا شدنی هست یا خیر، اما در صورت عملیبودن باید مبانی و بنیادها را تغییر داد که در نتیجهی آن مکاتب جدیدی از علوم انسانی مطرح خواهد شد.
بعضی دیگر از آرمان تحول علوم انسانی به قدسیسازی علوم انسانی تعبیر کردهاند؛ یعنی اینکه در قبال عقلانیت سکولار و پارادایم پوزیتیویستی علوم یک عقلانیت موازی تولید کنیم و پیشانگارهها و نگرشهای حاکم بر علوم انسانی را قدسی و توحیدبنیان نماییم. اگر این حرف به معنای عمیق فهمیده شود میتواند زمینهی تحول علوم انسانی را به آن شکلی که مد نظر مقام معظم رهبری است فراهم سازد، ولی همین قدسیسازی علوم انسانی نیز به شکلهای نادرستی تعبیر و تفسیر میشود؛ برای مثال عدهای می”ویند که میخواهند علوم انسانی را نقلی کنند؛ یعنی علوم انسانی تکمنبع بشود و فقط از نقل و نصوص مقدس استنباط گردد. این در حالی است که دینیکردن علوم انسانی یا تولید علوم انسانی دینی و اسلامی به این معنا که علوم انسانی را فقط از نقل اخذ کنیم مراد نیست و انجام دادن چنین کاری هم لااقل از توانایی انسان عادی خارج است. ممکن است معصوم بتواند همهی علوم را از قرآن استنباط کند، اما امروزه مخاطب این پیام و فراخوان آرمانی عموم نخبگان و انسانها هستند و انسانها نمیتوانند همهی علوم را از قرآن و سنت استخراج کنند، چنانکه خود دین هم بنا نیست فقط از قرآن یا سنت استخراج شود، بلکه در آن، در کنار قرآن و سنت، عقل حجت به شمار میآید. در واقع ما به موازات نقل، که قرآن و نصوصی است که از معصومین(ع) صادر شده است، عقل را هم منبع میدانیم؛ حتی ممکن است کسانی فطرت را هم در عرض وحی، حدیث، سنت و عقل، حجت بدانند و معارف و علوم را توأماً و به موازات از وحی، سنت معصوم، عقل و فطرت استخراج کنند. تجربه هم به مثابهی ابزار و مسیر به کار گرفته میشود؛ چون تجربه تولید معرفت نمیکند، اما آنگاه که تکرار میشود و عقل پا به میان میگذارد، از جمعبندی تجربه و مشاهدات فراوان و اطمینانبخش، نتیجهای اخذ میگردد و قضیهای علمی تولید میشود. به این ترتیب تجربه هم در طول این منابع میتواند لحاظ شود.
در مجموع وقتی ما از علوم انسانیِ اسلامی سخن میگوییم، منظورمان آن دسته از علوم و دانشهای دربرگیرندهی قضایای توصیفی، تکلیفی، و تجویزی است که مبتنی بر مبانی اسلامی و برآمده از منابع اسلامی با کاربست منطق معتبر اسلامی باشد؛ بنابراین اگر رهبری معظم بر تولید علوم انسانیِ اسلامی تأکید میورزند، نقلی کردن، بومیکردن، همساز ساختن علوم انسانی رایج موجود با فرهنگ ملی، تعطیلی علوم انسانی یا قدسیسازی را در نظر ندارند، بلکه منظور ایشان از تولید علوم انسانیِ اسلامی این است که ما با وجود علوم انسانی رایج در جهان و مکاتب و مناظر متنوع و متکثری که در قلمروی علوم انسانی وجود دارد، در کنار و بلکه مقدم بر آن باید خود مبانی و بناها و دانشها و نظریههای مربوط به تفسیر انسان و مربوط به ارائهی تکلیف و باید و نباید برای رفتارهای انسان و ارائهی ارزش و شاید و نشاید برای رفتار فردی و جمعی انسان را تولید کنیم.
این تلقی از تولید علوم انسانیِ اسلامی یا به تعبیر رایج تحول علوم انسانی مراد رهبری است و با این معنای عمیق و دقیق و جامع، این فعالیت علمی و فکری میتواند جایگاه بسیار بلندی در حوزهی فعالیتهای معرفتی و علمی داشته باشد.
این تلقی از علوم انسانیِ اسلامی به معنای آن است که ما علوم انسانی مستقلی تولید کنیم یا آن علوم انسانی را که داریم اسلامی نماییم؟
همانگونه که گفتم، علوم انسانی موجود اگر اسلامی نیست، نمیتوان آن را اسلامی کرد. علوم انسانی مبانی، نظریه، منطق و سامانهی خاص خود را دارد. ما باید علوم انسانی مدنظر را به موازات تولید کنیم، هرچند که ممکن است در پارهای از قضایا و نظریهها اشتراک وجود داشته باشد. این اشتراک از آنجا ناشی میشود که یکی از منابع علوم انسانی موجود عقل است و طبعاً آنچه دستاورد عقل سلیم است نزد دین نیز پذیرفته است. با این حال بسیاری از نظریهها در علوم انسانی رایج وجود دارند که بر مبانی نادرست و مردود مبتنیاند و نمیتوانیم آنها را بپذیریم. این دسته از نظریات در مقام کاربرد نیز بر اساس غایات و کارکردهای مورد نیاز دنیای غرب تدوین شدهاند و به همین دلیل ممکن است ما نتوانیم در حل معضلات و مسائل ملی و جهان اسلامی خودمان از آنها استفاده کنیم. بسیاری از بحرانهایی که در جهان امروز پدید آمده تحت تأثیر نظریههای نادرست علوم انسانی در جهان است. پارهای بحرانها که در جهان اسلام است و بسیاری از مسائلی که در جهان اسلام حل نشده باقی مانده به این دلیل است که جهان اسلام به علوم انسانی رایجِ سکولار دل بسته است، اما این در حالی است که اعجاز حل معضلات جهان اسلام از امامزادهی سکولار علوم انسانی رایج برنمیآید.
با این تعابیر شما منبع اصلی استخراج علوم انسانی را چه میدانید؟
عرض کردم منابع علوم انسانی همانند منابع علوم دینی متنوع خواهند بود. عقل، وحی، سنت معصوم، و فطرت میتوانند منبع علوم انسانی باشند و تجربه و مشاهده زمینهساز تولید نظریه (زیرا آنگاه که تجربهی دقیق رخ دهد و مشاهدهی فراوان صورت ببندد، عقل با جمعبندی حاصل مشاهدات تولید قضیه و نظریه میکند). در واقع به این ترتیب علوم انسانی از مجموعهای از منابع تغذیه میشود.
در این چند سالی که مقام معظم رهبری بر تولید علوم انسانی اسلامی تأکید نمودهاند آیا تلاشهای جدیای برای تحقق آن شده است؟
واقعیت آن است که در این چند سال در ایران، تلاشی فراخور و درخور اهمیت و حساسیت و خطورت این آرمان بلند نشده است. اهمیت موضوع بسیاربسیار بالاست، عظمت کار بسیار زیاد است و تأثیر آن در سرنوشت انقلاب، کشور، اسلام و جهان اسلام، بسیار سترگ و بدیلناپذیر است. با توجه به این اهمیت و عظمت، من در مقام یکی از افرادی که دستکم دو دهه مشغول این کار هستم، اذعان میکنم اقدام مطابق شأن این آرمان بلند انجام نشده است، اما در کل میتوان گفت تحرکی آغاز شده است؛ در مراجع عالی تصمیمگیری کشور مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای تخصصی علوم انسانی تأسیس شده است که جمعی از نخبگان عضو آن هستند، و جلسات، مباحث و رایزنیها دربارهی این موضوع به راه افتاد است. در بعضی از دستگاههای مسئول، مانند وزارت علوم، پارهای اقدامات و تدابیر در حال انجام شدن است، در حوزههای علمیه جنبوجوش امیدبخشی آغاز شده است، نخبگان و متفکران دردمند و دلسوز، صاحباندیشه و نواندیش، پارهای مطالعات را آغاز کردهاند و بعضی نظریهها مطرح شده است. برای حمایت از نظریهپردازان، نوآوران و منتقدان عالم و دارای صلاحیت در حوزهی علوم انسانی، هنر و معارف دینی نهاد مرجعی با عنوان «هیئت حمایت از کرسیهای نظریهپردازی، نقد و مناظره» تأسیس شده است و … .
در بعضی از مؤسسههایی که من از آنها اطلاع دارم؛ مانند پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی، تحقیقات دقیق و وسیعی یا انجام شده یا در حال انجام شدن است و برنامههای گستردهای در دستور کار قرار دارد. در این میان پژوهشگاه یادشده در بعضی از حوزهها به موفقیتهای خوبی هم دست یافته است. در بعضی از زمینهها ما معتقدیم یا علم دینی را تولید کردهایم یا به مقصود بسیار نزدیک شدهایم و بر این اساس در یک بازهی زمانی پیشبینی میتوانیم ادعا کنیم که علم انسانیِ دینی در آن حوزه تولید و عرضه خواهد شد.
یک سلسله کارهایی در داخل کشور آغاز شده، ولی باید توجه کرد که این فراخوان مخاطب جهانی داشته است. در مقیاس جهانی نسبت به این فراخوان هم به شکل مثبت و هم منفی موضوعگیری شده است. چند سال پیش که مقام معظم رهبری این فراخوان و دعوت را مطرح کردند، رسانههای بزرگ بینالمللی و شبکههای جهانی شروع به طرح این مباحث کردند. میزگردهایی تشکیل دادند و از صاحبنظران نظرخواهی کردند و بحثهای خوبی مطرح شد. گرچه پارهای از مباحث مغرضانه بود، بعضی دیگر از آنها هم عالمانه و به درستی مطرح میشد. جریانهای جهانی در برابر این فرمان و آرمانخواهی موضع گرفتهاند؛ اخیراً در اخباری دیدم که کنگرهی امریکا به تأسیس کمیسیون علوم انسانی اقدام کرده و در خبر آورده است چون جریان رقیب به امر علوم انسانی اهتمام میکند ما هم باید به آن اهتمام کنیم و اگر به تولید و توسعهی علوم انسانی همت نگماریم، اقتصاد ما به مخاطره میافتد. همین نکته که اگر آنها علوم انسانی را توسعه ندهند، اقتصادشان به مخاطره میافتد نشان میدهد که آنها دقتهایی در این زمینه کردهاند و از روی مزاح میتوان گفت که گویی دشمنان پیام رهبری را بهتر از دوستان دریافتهاند و نسبت به مسئله حساسیت بیشتری نشان میدهند.
در هر حال این پیام و فراخوان مخاطب ملی، جهان اسلامی و بینالمللی داشته است و تأثیر خود را هم بر سرنوشت علم و معرفت در مقیاس جهانی خواهد گذاشت، اما اقدامات انجامشده نسبت به اهمیت این مسئله درخور، فراخور و کافی نیست.
ما در ایران اقتصاد اسلامی را با توجه به نگاه شیعه و میراثی که از ائمه(ع) باقی مانده است پیگیری میکنیم. کشوری مثل اندونزی نیز بر مسئلهی اقتصاد اسلامی تمرکز کردهاند، اما کار آنها با ما تفاوت دارد. این نگاه بومی ما و با توجه به این مسئله که ما در اقلیمی به نام ایران به سر میبریم، چقدر در تولید علوم انسانی اسلامی مؤثر است؟
آنچه در جهان اسلام با مبانی درست پیگیری میشود و نیز بعضی دیدگاهها و نظریههای تولید شده در این عرصه با آنچه ما به آن میاندیشیم چندان متعارض نیست. در بعضی از کشورهای اسلامی، نظریههایی تولید شده گرایشهایی پدید آمده که با ما همافق است، هرچند ممکن است تفاوتهایی وجود داشته باشد و سرّ آن هم این است که ما مسئله را جامعالاطراف و جامعالمنابع میبینیم و به همهی منابع متکی هستیم؛ در واقع ما به همهی منابعی که ممکن است آنها بدان تکیه کنند (مانند وحی، قرآن، عقل و سنت)، اعتماد و اتکا داریم، اما افزون بر آن به میراث معرفتی باقی مانده از ائمهی اهل بیت(ع) که طبعاً تفسیر و تفصیل سنت نبوی و وحینامهی الهی است نیز توجه میکنیم. ممکن است آنچه در جهان پیرو مکتب اهل بیت تولید شود جامعتر و دقیقتر باشد ولی معلوم نیست که چندان در تعارض با دیگر نقاط جهان اسلام باشد.
نکتهای را که باید اضافه میکنم کوتاهیهایی است که از سوی مبادی امور همچنان نسبت به پیگیری این آرمان بلند به چشم میخورد. هنوز فرهنگ علمیِ حاکم و روششناسی جاری و ساری در قلمروی علم در کشور ما از فرهنگ و منطق علوم پایه و مهندسی متأثر است. ذهن بسیاری از مدیران ما همچنان مهندسیمحور است و هنوز در چهارچوب تصمیمسازی و تصمیمگیری در دستگاههای مسئول علوم پایه محور و بنیاد انگاشته میشود؛ از همینرو جای علوم انسانی و فرهنگ مربوط به علوم انسانی، منطق علوم انسانی، مبانی علوم انسانی، نظریههای علوم انسانی در مبادی امور و مصادر و مراجع تصمیمساز و مدیران خالی است و هنوز سیاستِ کلانِ کلیِ جامعنگرِ آیندهبین و دقیقنگری پدید نیامده است.
ما در کنار نقشهی جامع علمی کشور نیازمند یک سند جامع علوم انسانی هستیم، اما هنوز از بعضی تحقیقات و فعالیتهای علمی و فکری بنیادین که میتواند منشأ حرکت و برکت باشد و سبب تحول و انقلاب علمی و معرفتی در مسیر تولید علوم انسانی گردد حمایت کافی نمیشود. و پژوهشگاههایی که در مظان و معرض تولید علم دینی و علوم انسانیِ اسلامی هستند به شکل درخوری پشتیبانی نمیشوند؛ از همینرو پژوهشگاهها و مراکز علمی حوزوی و دانشگاهی با رویکرد تولید علم دینی و تولید علوم انسانیِ اسلامی در فقر و بیامکاناتی مظلومانه ادامهی کار میدهند. نمونهی این مراکز هیئت حمایت از کرسیهای نظریهپردازی است که مرجع حمایت از نظریات نو و نقدهای جدید در حوزهی علوم انسانی و معارف دینی و هنر است و تنها نهاد معتبر حقوقیِ قانونیِ شاخصگذار و ممیز نظریهها و نظریات و نقدهای نو در حوزهی علوم انسانی به مشمار میآید، اما بعد از هفت سال فعالیت، این هیئت نه بودجهی معینی دارد و نه مکان مشخص و مناسبی و نه به لحاظ حقوقی، در سامانهی تصمیمسازی و تصمیمگیری علمی کشور و بین نهادها و دستگاههای مرجع و مدیریت علم جایگاهی به آن داده شده است. این در حالی است که از این نهاد مرجع بهحق و به درستی انتظار بسیار بالایی میرود؛ انتظاری که مطابق شأن شایان این نهاد است، اما ابزار همشأن آن در اختیار این نهاد نیست. با وجود این کمبودها طی هفت سال گذشته افزون بر ۲۶۰ طرح علمی که مدعی نوآوری و نظریهپردازی در حوزهی علوم انسانی بودند به دبیرخانهی هیئت ارسال شده که از بین آنها هشتاد طرح برگزیده، نقد، ارزیابی، دفاع و داوری گردیده و از میان این هشتاد طرح، نوزده طرح موفق به دفاع علمی شده و در میان این نوزده طرح موفق به دفاع، هفت نظریه اثبات شده و به رسمیت شناخته شدهاند. اکنون ما هفت نظریهی جدید را به رسمیت شناختهایم، اما در مورد نظریهپردازان این هفت نظریه دستگاههای مسئول چه کردهاند؟ آیا این نظریهها در سامانهی علمی کشور وارد شده، آیا در متون درسی راه یافته است، آیا دانشگاهها و حوزههای علمی ما این نظریهها را تدریس میکنند؟ پاسخ این پرسشها منفی است؛ زیرا چنین چیزی هنوز اتفاق نیافته است. ما از مصادر امور به دلیل حمایت نکردن از دستگاههای علمی مولد و مرجعِ حامی و ممیز نسبت به تولید علوم انسانیِ اسلامی گلهمندیم.