از فلسفهی دین به مثابه پایگاهی برای حمله به دین طی این دویست سال استفاده شده است، زیرا بانیان این حوزهی معرفتی ملحدان و یهودیان و سپس مسیحیان بودهاند و مسلمانان در مقام مواجههی با این معرفت به صورت یک دستگاه معرفتی (و نه مسائل آن) متأخر از دیگر اقوام و ملل و نحل هستیم. باید این سلاح را از کف این زنگیان گرفت. فلسفهی دین میتواند به پایگاهی برای دفاع از دین تبدیل شود.
عنوان این همایش و نشست «فلسفهی دین اسلامی» است که علیالقاعده باید مراد «فلسفهی اسلامی دین» باشد، آنگونه که میتوان از پایگاه تفکر اسلامی به دین نگریست، نگاه هرچند عقلانی و فرانگر، اما در چارچوبهی تفکر اسلامی و منطق فهم دین و تولید معرفت.
عنوان فلسفهی دین اسلامی طبعاً تابع اتخاذ موضع در قبال یک پرسش است که دو پاسخ یافته است و دو نظریه در مقابل آن پرسش مطرح شده است و آن اینکه آیا فلسفهی دین یگانه است، یعنی تنها یک فلسفهی دین داریم و همهی ادیان دارای فلسفهی واحد هستند؟ (یگانهانگاری فلسفهی دین) و یا فلسفهی دین یگانه نیست، (چندگانهانگاری فلسفهی دین) یعنی فلسفههای دین داریم و نه فلسفهی دین. نظر مشهور، نظر اول است که فلسفهی دین واحدی وجود دارد و از پایگاه فلسفهی دین میتوان همهی ادیان را ملاحظه و مطالعه کرد.
ما مدتی است طرحی را تحت عنوان «اقتراح جهانی دربارهی فلسفهی دین» پی میگیریم، با صدها فیلسوف دین زنده مکاتبه کردهایم و ده پرسش اساسی را راجع به فلسفهی دین مطرح کردیم. اهداف این تحقیق عبارتند از:
۱٫ استقراء، تحلیل و طبقهبندی، مقارنه و نقد مجموعهی دیدگاههای فیلسوفان زندهی دین معاصر (اعم از ملحد، موحد، مسلمان و غیرمسلمان) و پدیدآوردن متنی جامع و مرجع دربارهی فلسفهی دین،
۲٫ تدوین «فلسفهی فلسفهی دین» به صورت یک دانش مستقل و ایجاد فرصت مناسب برای عرضهی دیدگاههای اسلامی در ضمن آن، در عرصهی جهان،
۳٫ شناسایی فیلسوفان دین برجستهی معاصر و برقراری ارتباط علمی مؤثر با آنان در جهت اعتباراندوزی برای ایران اسلامی درباب فلسفهی دین و زمینهسازی برای تأثیرگذاری جدی در این حوزهی معرفتی پراهمیت در مقیاس جهانی.
از مجموعهی ده پرسشی که برای فیلسوفان دین ارسال شده، پرسش چهارم عبارت است از اینکه: «با توجه به تفاوتهای بسیار اساسی میان ادیان موجود و محقق در جهان وجود دارد، آنسان که هیچ مطلب و مدعای حقیقتاً مشترکی میان آنها وجود ندارد، آیا فلسفهی دین واحد و مشترک ممکن است، یا هر دینی دارای فلسفهی خاص خویش است؟» در ذیل این پرسش بنده نظر خود را نیز آوردهام: «من تصور میکنم فلسفهی دین واحد ممکن نیست و هر دینی باید موضوعی مستقل و جدا از ادیان دیگر انگاشته و برای مطالعهی فلسفی مورد توجه قرار گیرد».
اگر گفتیم فلسفهی دین اسلامی، معنایش این است که ما طرفدار نظریهی چندگانهانگاری فلسفهی دین هستیم، «فلسفهی دین اسلامی»، «فلسفهی دین مسیحی»، «فلسفهی دین یهودی»، «فلسفهی دین بودایی» و… حق هم همین است که فلسفهی دین واحد ممکن نیست و نمیتواند محقق بشود.
اینکه فلسفهی دین واحد میسر نیست با مقدمهها و پیشانگارههایی به شرح زیر در پیوند است:
۱٫ فلسفهی دین یک دانش و دستکم معرفتی دستگاهوار است. فلسفهی دین مجموعهای از قضایای متشتت و غیرمرتبط نیست. فلسفهی دین در زمرهی دانشهاست و در جرگهی فلسفههای مضاف است و عمدتاً از قسم فلسفههای مضاف به معرفت است. هرچند که از جنس فلسفههای مضاف به علمها نیست (دین، فقط علم نیست). در هر حال فلسفهی دین یک دانش است و معرفتی دستگاهوار انگاشته میشود و بخش معظم مسائل و قضایای آن از نوع معرفت درجهی دو (معرفت به معرفت) است.
۲٫ هر دانشی باید از مؤلفههای رکنی واحد و دستکم منسجم و سازگاری برخوردار باشد. اگر فلسفهی دین را حقیقتاً فلسفه بیانگاریم در زمرهی علوم حقیقیه قرار میگیرد. علوم حقیقیه از انسجام قطعی برخوردارند و قضایای این علوم قطعی است و روابط بین قضایا و مسائل آن ضروری و ذاتی است و به این ترتیب، مجموعهی یک علم حقیقی، طبعاً از انسجامی عمیق و وثیق برخوردار است.
درخصوص وحدت و تمایز علوم گاه میشود که به «موضوع» علم است، گاه گفته میشود به «غایت» است و گاه گفته میشود به «روش» است و یا معیارها و ملاکهای دیگر. البته ما در این میان به نظریهای تحت عنوان «تناسق ارکان» قائل هستیم و معتقدیم هنگامی که مجموعهی مؤلفههای با هم پدید میآیند و فراخور و سازگار هستند یک علم پدید میآید. مؤلفههای چون مبادی، موضوع، قلمرو، مسائل، غایت و روش. تکمعیارانگاری درخصوص بسیاری از مصادیق جواب نمیدهد و ما باید بتوانیم به مجموعهای از معاییر که خُورند هم باشند، برسیم تا یک علم پدید بیاید.
۳٫ تفاوتهای اساسی میان ادیان موجود و محقق، در حدی است که هیچ مدعا و مطلبی حقیقتاً مشترک میان آنها وجود ندارد. اینجا مراد ادیان نفسالامری نیستند که طبعاً دین مسیح(ع) با دین موسی(ع)، و هر دو با دین نوح و هرسه با اسلام عزیز در نفسالامر یگانه هستند. ما در اینجا با ادیان محقق و موجود سروکار داریم و مصادیق موجود ادیان را مورد مطالعه قرار میدهیم.
در اینجا فهرست نکاتی که در آنها ادیان با یکدیگر متفاوت هستند را مرور میکنیم:
۳ـ۱٫ ماهیت قضایای دینی. ماهیت قضایای ادیان گوناگون به اعتبار اینکه مناشی تولید این قضایا متفاوت است، نوعاً متفاوتاند. قضایای ادیان ایمانگرا، ادیان غیربرهانی، ادیان غیرعقلانی، با ادیان عقلانی، برهانی و عقلگرا کاملاً متفاوت است.
۳ـ۲٫ گوهر و صدف، یا حاقّ و حاشیهی دین در ادیان مختلف متفاوت است. چنانکه فیلسوفان یا متکلمین ادیان مختلف بر این مسئله اذعان میکنند. در دینی «توحید» گرانیگاه، هسته و حاقّ دین است، در دین دیگر کاری به توحید و غیرتوحید نیست و هر فهمی از دین حجت قلمداد میشود و عمده «نجات» و «تعالی» است. گاه ادعا میشود که «مناسک»، گوهر، متن و حاقّ است.
۳ـ۳٫ قلمروی محتوایی. قلمرو را میتوان با سه وصف درخصوص دین به کار برد؛ قلمروی محتوایی، قلمروی تاریخی، قلمروی جغرافیایی. قلمروی محتوایی ادیان (جامعیت) بسیار با هم متفاوتاند. گزارهها نوعاً حاوی قضایای عقیدتی، واقعمند و گزارشگر هستند، اما گاه بعضی ادیان دیگر، جزْ همین قضایا، قضایای دیگری ندارند، یعنی تنها حکمت قدسی دارند، اما از علم و علم دینی سخنی به میان نمیآورند و مدعی علم دینی بر مبانی دین خودشان نیستند، و یا فاقد احکام و شریعت هستند و گاه بعضی ادیان حتی فاقد نظام اخلاقیاند، بعضی هر چهار را دارند، بعضی دو، از این چهار را حاوی هستند و برخی سه، از این چهار را شاملاند. و اگر «عرفان» را از چهار حوزه جدا کنیم، حوزهی پنجمی پدید میآید، همچنین اگر «تربیت دینی» را از پنج حوزهی دیگر جدا بیانگاریم، ما دارای شش حوزه خواهیم شد. ممکن است یک دین به لحاظ قلمروی محتوایی بسیار گسترده باشد، حوزههای مختلف، هندسهی آن دین، اضلاع دوگانه، سهگانه، پنجگانه و یا ششگانه داشته باشد، درحالیکه دین دیگر فاقد اضلاع متعدد است و دو ضلعی یا سه ضلعی است، قلمروی محتوایی ادیان تفاوت فاحشی با هم دارند. این در حالی است که اگر ادیان تکساحت، دوساحت و سهساحت را هم کنار هم قرار بدهیم، گسترهی ساحتهای آنها با یکدیگر به لحاظ وسعت متفاوت و به لحاظ مضامین، متباین است. قلمروی تاریخی ادیان با هم متفاوتاند، برخی جاودانهاند، بعضی نیستند، بعضی مدعی جاودانگی نیستند. قلمروی جغرافیایی ادیان متفاوت است. همهی ادیان مدعی جهانیبودن نیستند. اسلام خود را دینی جهانی میانگارد، اما همهی ادیان چنین مدعایی را ندارند و مایل نیستند جهانی بشوند. یهودیت دین تبلیغی نیست و مایل نیست جهان را به یهودیت فرا بخواند و از یهودیشدن یک مسیحی استقبال نمیکنند،
۳ـ۴٫ آراء مختلفی که راجع به منشأ دین وجود دارد، در ادیان مختلف، متفاوت است، نهتنها در مقام اثبات که ثبوتاً نیز متفاوتاند، یعنی بعضی ادیان مناشی روانشناختی دارند، برخی مناشی جامعهشناختی دارند، برخی مناشی تاریخی دارند، برخی مناشی فطری دارند. هنگامی که ما میگوییم «دین» معیار و شاخصی نداریم که دینی را از مدار این مقایسه حذف کنیم. یکی از مشکلات اساسی پلورالیسم همین مسئله یعنی «چالش معیار» است که در مناظرهی اول من با آقای جان هیک درمورد همین محور بحث کردیم. کدام مصادیق را دین میانگاریم، کدام را میتوانیم دین نیانگاریم؟ به چه دلیل باید دینی که مدعی است دین است، از مدار و طیف ادیان حذف شود و نادیده انگاشته شود؟
بنابراین هر دستگاه قدسی و معنوی که خویش را «دین» میانگارد طبعاً باید در این مدار ملاحظه شود و در فلسفهی دین مورد مطالعه قرار گیرد و باید محکوم به احکام واحدی باشد.
۳ـ۵٫ ادیان از نوع و ماهیت زبانی واحد برخوردار نیستند. ماهیت و نوع زبان هر دینی ممکن است با دیگری متفاوت باشد. حقاً ممکن است زبان بعضی از ادیان سمبولیک باشد و در اسلام نمیپذیریم که نمادانگارانه و نمادگرایانه با زبان دین مواجه شویم، اما بعضی از ادیان میپذیرند، در مسیحیت و بودیسم پذیرفته شده.
۳ـ۶٫ منابع و مدارک شناخت و یا طرق دستیابی به دین، در ادیان مختلف، متفاوت است. ادیان خردگرا، ادیان وحیانی، ادیان غیروحیانی و…
۳ـ۷٫ دربارهی امهات مدعیات دینی بین ادیان گوناگون اختلاف، فراوان است. در مقولهی «خدا» از اثبات و انکار گرفته که برخی از ادیان قائل به وجود خدا نیستند، تا اثبات آن، و یا به خدای متشخص قائل هستند یا غیرمتشخص، آنها که قائل به خدای متشخصاند، یگانهانگار، دوگانهانگار، سهگانهانگار و حتی آنهایی که در میان موحدان نیز خدای یگانه اسلامی با خدای یگانه یهودی یکی نیست. «یهوه» و «الله» یکی نیستند، هرچند در نفسالامر یک خدا بیش نیست، اما در افق معرفت و اثبات مسئله تفاوت کرده است.
همچنین در مسائل دیگر و از جمله: مسئلهی صفات، مقولهی شرور و کاستیها، مقولهی خلقت و نحوهی پیدایش وجود و مسئلهی آغاز، مجرد و مادیانگاری جهان و موجودات، معنای زندگی، نسبت دنیا و آخرت، نگاه به دنیا و مادیات، شعائر و آداب و مناسک، تکلیف و نظام اخلاقی جهان، فرجام تاریخ، خلود نفس، مرگ، برزخ، معاد، قیامت، عقاب، ثواب، و… ادیان با هم متفاوتاند. همچنین درخصوص رویکرد ادیان نسبت به مسائل، تفاوت بسیار چشمگیر و گسترده است.
در مجموع ملاحظه میکنیم که ادیان در عمدهی مباحث و مسائل با هم متفاوتاند، آنسان که تفاوت بین دین و غیردین، شرک و توحید وجود دارد. یعنی آنچنان فاصله زیاد است که یکی، آن دیگری را غیردین میانگارد و بسا حقیقتاً هم چنین باشد.
۴٫ بنابراین فلسفهی دین مشترک نمیتواند از «موضوع» و به تبع آن «قلمرو»، «مسائل»، و «روش» و عناصر مشترک دیگر برخوردار باشد.
موضوع علم، هویت علم را میسازد. اینکه علمی در زمرهی علوم حقیقیه است و یا در زمرهی علوم اعتباریه است، و این حقیقی و اعتباریانگاشتهشدن وصف موضوع علم است. هر آن دانشی که از موضوع حقیقی برخوردار است در زمرهی علوم حقیقیه است. هر آن علمی که موضوع آن اعتباری است در دستهی علوم اعتباری جای میگیرد. درواقع «موضوع» هویتساز علم است و هویت معرفتی و هستیشناختی علم را موضوع آن پدید میآورد.
بحث هویت معرفتی را به چند مبحث و مسئله اطلاق میکنیم و از جمله به این حیث که یک علم به لحاظ وجودشناختی از جملهی علوم حقیقیه است و یا در زمرهی علوم اعتباریه است.
با توجه به اینکه موضوع علم بنابه نظر مشهور فلاسفه (از مرحوم شیخ تا معاصرین) عبارت است از «ما یبحث فیه عن اعراضه الذاتیه». درواقع موضوع علم، «مسائل» را هم مشخص میکند. و از دیگرسو گفتهاند: «ولیست علم الّا مسائله». مسائل علم هم همان علم است و علم همان «مسائل» است. همچنین نسبت بین موضوع علم و موضوعات مسائل را هم کاملاً در پیوند دیدهاند. گاه گفتهاند نسبت موضوع علم به موضوعات مسائل نسبت کلی به افرادش و یا طبیعی به مصادیق افراد است، و یا در بعضی علوم نسبت کل به اجزاء است و همینطور سایر دیدگاهها و نظریههایی که در این زمینه وجود دارد.
اگر هریک از این نظریهها را بپذیریم، در هر صورت نسبت وثیقی بین موضوع علم و موضوعات مسائل وجود دارد. آنسان که اصولاً با تبدل موضوع علم، طبعاً موضوعات مسائل و طبعاً «مسائل» متبدل میشود، چرا که در مسائل بناست احکام موضوعات مسائل را روشن کنیم و فلسفهی دین و هر فلسفهی مضاف دیگری عهدهدار صدور احکام کلی موضوع خویش است. درنتیجه اگر موضوعاتِ مسائل عوض شد، محمولات هم متأثر میشود، احکام هم تغییر میکند و دانش دیگری پدید میآید.
لهذا اگر بنا باشد ادیان با یکدیگر تفاوت فاحش و حاد داشته باشند که ادیان محقق و موجود اینگونهاند، هر دینی موضوع مستقلی برای مطالعهی فلسفی خواهد شد. و آنگاه که مطالعه شد علم دیگری به عنوان فلسفهی آن علم متولد خواهد شد. پس فلسفهی دین واحد، نمیتواند محقق شود. لاجرم هر دینی میتواند، بلکه میباید موضوعی مستقل و جدا از دین دیگر برای مطالعهی فلسفی قلمداد شود و این نکته مستلزم تکثر فلسفهی دین است.
اگر این مقدمات و پیشانگاره را بپذیریم، طبعاً باید به بایستگی فلسفهی دین اسلامی تن دربدهیم. اگر به بایستگی فلسفهی دین اسلامی تن دردادیم، بایستههایی پیش روی ما قرار میگیرد، و ضروریهایی پیش روی ما قرار میگیرد که باید به آنها بپردازیم.
بایستههای فلسفهی دین اسلامی بسیارند. ما فلسفهی دین را به مثابه یک دانش و دستگاه معرفتی ندیدهایم، هرچند مسائلی از سنخ مباحث فلسفهی دین، در کلام ما، در فلسفهی ما و یا در عرفان نظری ما طی قرون مطرح شده بوده، اما به یک دستگاه معرفتی و یک دانش بدل نشده بوده. درنتیجه تعبیر «فلسفهی دین» یک تعبیر جدید است و از عمر آن چهار دهه نمیگذرد. نخستینبار در لسان استاد علامه شهید مطهری این تعبیر را شنیدیم. در طرحی که برای کلام جدید اسلامی و شیعی ارائه میکنند، یکی از محورهای کلام جدید پیشنهادی از سوی ایشان، فلسفهی دین است. البته پرواضح است که وقتی ما فلسفهی دین را ذیل کلام قرار میدهیم، نباید به معنایی که ما از آن توقع داریم به کار رفته باشد و جزئی از کلام است، ولی به هر حال این تعبیر را نخستینبار ایشان به کار بردند.
البته این اصطلاح طی دو دههی اخیر بسیار شایع شده است و پیشرفت خوبی در این زمینه داشتهایم. از دانشگاهیان، حوزویان و فضلای جوان در این زمینهی معرفتی بسیار خوب کار کردهاند و آیندهی درخشانی در پیش رو تصویر میشود. اما به هر حال باید کارهای زیادی انجام شود.
از مهمترین کارهایی که باید صورت بپذیرد این است که ما باید در مبانی فلسفهی دین اتخاذ موضع کنیم. درحقیقت ما یک «فلسفهی فلسفهی دین» را باید طراحی کنیم. فلسفهی دین یعنی چه؟ تعابیر مختلفی راجع به فلسفهی دین مطرح شده است، آنسان که فلسفهی دین با مطلق کلام، کلام جدید، الهیات عقلی و… گاه یکسان انگاشته میشود، تا اینکه فلسفهی دین یک دانش کاملاً الحادی قلمداد میشود. معنا و معیار فلسفهانگاشتگی فلسفهی دین چیست؟ ملاک اسلامیت آن (اگر فلسفهی دین اسلامی درست باشد) کدام است؟ ما فلسفهی دین اسلامی را دانش و معرفت دستگاهواری میدانیم که عهدهدار مطالعهی فرانگر عقلانی دین و امهات مسائل آن در چارچوب مبانی و منطق اسلامی است که به منظور اکتشاف احکام کلی دین به مطالعه میپردازد. کار فلسفه مطالعهی احکام کلی است. فلسفهی مطلق، احکام کلی مطلق هستی را مطالعه میکند و فلسفههای مضاف هستیهای مقید را.
نسبت فلسفهی دین با معرفتهای هموند و همگن چگونه است؟ با کلام، دینشناسی عقلی، الهیات فلسفی، فلسفهی معرفت دینی و… یکی از نقطههای خلط مباحث فلسفهی دین در آثار و آراء فیلسوفان جهان، خلط بین فلسفهی دین و فلسفهی معرفت دینی است. بنده بحثی را در نسبت و مناسبات بین فلسفهی دین و فلسفهی معرفت دینی دارم که در آنجا وجوه تمایز این دو را شرح دادهام.
همچنین خلط فلسفهی دین با علوم مضاف به دین. گاه فلسفهی دین با جامعهشناسی دین، روانشناسی دین، مردمشناسی دین خلط میشود و همینطور با دینشناسی علمی.
موضوع فلسفهی دین اسلامی کدام است؟
مسائل فلسفهی دین اسلامی چیست؟
منطق طبقهبندی مباحث فلسفهی دین اسلامی کدام است. آیا فلسفهی دین همان هشت مسئلهای است که مشهور شده است و همان مسائل را باید در فلسفهی دین بحث کرد و از آن عدد نباید عبور کرد؟
قلمروشناسی فلسفهی دین و فلسفهی دین اسلامی.
غایت و فائدت و کارکردهای فلسفهی دین. یکی از مهمترین کارکردهای فلسفهی دین اگر به آن اهتمام شود، این است که به ما منطق فهم دین القاء خواهد کرد. اگر فلسفهی دین صائبی داشتیم، منطق فهم دین صائب و کارآمدی را پدید خواهیم آورد و اگر در مواضع و مبانی خود در حوزهی فلسفهی دین به خطا رفته باشیم قطعاً در منطق فهم دین هم خطا خواهیم کرد.
رویکرد و روش فلسفهی دین.
هویت معرفتی فلسفهی دین. در ذیل هویت معرفتی به مباحثی از قبیل اینکه این دانش در زمرهی علوم حقیقی است و یا اعتباری و یا از نوع فلسفههای مضاف به امور است یا علوم، اگر در زمرهی فلسفههای مضاف است آیا از نوع معرفتهای درجه دو است یا نه؟ چون فلسفههای مضاف نیز از این جهت به دو دسته تقسیم میشوند.
نسبت فلسفهی دین و یا هر فلسفهی مضاف دیگری به منابع دینی چیست، به فلسفهی مطلق چیست؟ به عقل و خصائل فطری آدمیان چیست؟
هندسهی معرفتی فلسفهی دین اسلامی بحث بسیار مهمی است. چیدمان مباحث و معارفی که در قالب معرفتی به نام فلسفهی دین صورت میبندد چگونه است؟ آیا چونان فلسفهی مطلق است که به قضیهیالقضایا منتهی میشود؟ یک هرم پدید میآید یا صورتهای دیگر دارد؟ آیا در آنجا باید مبناگرا باشیم؟ آیا باید کلانگار باشیم؟ به یک شکل و سامانهای، هسته ـ حاشیهسان و یا هرم ـ شبکهوار باید پناه برد؟
مصادر و مناشی فلسفهی دین.
گونهشناسی تطبیقی مطالعهی فلسفی دین.
در پایان به اجمال عرض میکنم که ویژگیهای فلسفهی دین اسلامی، برآیند مبانیی است که ما درخصوص فلسفهی اسلامی دین اتخاذ میکنیم. والسلام.