سهم و نقش فکر و فرهنگ دینى‏ در توسعه

فرهنگ آمیزه‏‌اى از عناصر گوناگون است و دین برجسته‏‌ترین مؤلّفه بلکه فصل مقوّم و گاه پدیدآورنده‏‌ى فرهنگ است؛ انگاره‏‌ها و آموزه‏‌هاى دینى، خواه ناخواه و پیدا و ناپیدا، بر منش و کنش همه – حتّا ملحدان – تأثیر ژرف شگرفى دارد. فیلسوفان و مورّخان تمدّن و فلاسفه‏‌ى تاریخ نیز در آثار خود، بر نقش و سهم ادیان در تکوین تمدن‌ها و تحوّلات بزرگ تاریخى به وضوح و وفور اذعان کرده‌‏اند.

پیش از آنکه به شرح مدّعاى مقاله بپردازم، بایسته مى‏دانم در آغاز، به چند نکته‏ى مهم اشاره کنم:

نخست آنکه: نقش فرهنگ در سمت‏دهى به منش و کنش آدمى و ساماندهىِ مناسبات انسانى، انکارناپذیر است. فرهنگ چونان روح، بر پیکره‏ى کردار و رفتار فردى و اجتماعى انسانها سیطره دارد و پیوسته آدمى را به کارهایى وامى‏دارد یا از کارهایى بازمى‏دارد، و چنانکه فقدان روح، برابر با نیستى انسان است، فقدان فرهنگ نیز مساوى است با فقدان اجتماع انسانى. همایش آحاد انسانى در یک

* مطلب بالا، متن سخنرانى است که در کنفرانس «فقر و عدالت» ارائه شده، این همایش با همکارى مرکز مطالعات اسلامى – مسیحى دانشگاه بیرمنگهام انگلستان و مرکز گفت‏وگوى ادیان ایران در سال ۱۳۷۶ در تهران برگزار گردید.

فرهنگ آمیزه‏یى از عناصر گوناگون است و دین برجسته‏ترین مؤلّفه بلکه فصل مقوّم و گاه پدیدآورنده‏ى فرهنگ است؛ انگاره‏ها و آموزه‏هاى دینى، خواه ناخواه و پیدا و ناپیدا، بر منش و کنش همه – حتّا ملحدان – تأثیر ژرف شگرفى دارد. فیلسوفان و مورّخان تمدّن و فلاسفه‏ى تاریخ نیز در آثار خود، بر نقش و سهم ادیان در تکوین تمدنها و تحوّلات بزرگ تاریخى به وضوح و وفور اذعان کرده‏اند.

. براى اطلاع بیشتر مى‏توان به مجموعه‏هایى چون: «تاریخ تمدن» ویل دورانت مراجعه کرد.

دو اینکه: بى‏شک هرگونه دینى با توسعه سازگار نیست، و هر الگویى از توسعه نیز با دین ملائم نمى‏افتد. دینى که دنیا و عقبا را متعارض مى‏انگارد، علم و دین، و وحى و عقل را متنافى مى‏پندارد، با هیچ‏گونه توسعه‏یى نمى‏تواند سازگار باشد.

دینى که بشر را یکسره به خرافه‏پرستى و علم‏ستیزى، اسطوره‏گرایى و عقل‏گریزى، ریاضت‏کشى و پشمینه‏پوشى، گوشه‏نشینى وعزلت گزینى، تن آسایى و مسؤولیت گریزى، اسبتداد و ستم‏پذیرى فرامى‏خواند، مانع توسعه و دشمن تمدّن است. کما اینکه توسعه‏یى که آدمى را بالمرّه به سرپیچى از آموزه‏هاى الهى مى‏خواند با هیچ دینى نمى‏تواند همدست و همداستان گردد.

توسعه‏یى که عدالت، مساوات و مواسات را یکسره طردو نفى مى‏کند، و براى دسترسى به «حداکثر لذّت» و «تأمین شهوت» و «تحصیل ثروت»، ماکیاولى مشربانه، همه چیز را روا مى‏دارد، و آدمى را به از «خودبیگانگى» کشانده او را تا حد حیوانیّت فرومى‏کاهد، هرگز و هرگز با دین – که بر کرامت ذاتى انسان و کمال اکتسابى او پاى مى‏فشرد – نمى‏تواند سازگارى نماید.

در این نوشتار، مراد ما از دین، دین اسلام که دینى معتدل و خردپسند، جامع و جامعه‏گراست مى‏باشد؛ منظور ما از توسعه نیز صرف «رشد اقتصادى» و «گذر از سنّت به تجدّد»، و حتّا «نوسازى و دگرگونى نهادهاى اجتماعى» نیست، بلکه مراد ما از توسعه «برخوردارى پایدار و روزافزونِ آحاد بشرى از مکنت و معیشت عزتمندانه، و برقرارى مناسبات آزاد و شرافتمندانه‏ى برخواسته از اراده و انگیزه‏هاى انسانى، و برساخته بر حقوق و حدود الهى است» چنان توسعه‏یى که در آن انسان ابزارانگاشته نشده، و رفاه آدمى فداى رفاه‏طلبى او نگردد، و تأمین لذّت یک گروه به بهاى رنج و الم گروهى دیگر صورت نبندد. مطلوب ما توسعه‏ى همه جانبه و متوازن است.

بدیهى است: مدّعى نیستیم: تنها دین علّت توسعه است، و توسعه فقط با دین میسّر است، یا حتّى رسالت دین تأمین توسعه مى‏باشد. بلکه معتقدیم: اسلام مى‏تواند محرّک توسعه‏و بانى تمدّن باشد. و نیز ماکس وبر گفت: معتقدیم «تکاپوى ثروت، جست‏وجوى منفعت» [اضافه کنید: «و دست‏یافتن به حداکثر لذّت»] … فى نفسه هیچ ربطى به سرمایه‏دارى [بخوانید: توسعه‏] ندارد. چنین عطشى براى ثروت، ممکن است در میان پیشخدمتان، پزشکان، درشکه‏چیان، هنرمندان، روسپیان، کارمندان فاسد، سربازان، دزدان، جنگجویان صلیبى، قماربازان و گدایان یافت شود، … حرص بى‏پایان براى تحصیل ثروت [و سود و لذّت‏] به هیچ وجه با سرمایه‏دارى [گفتیم: اینجا: «توسعه»] یکى نیست».

. Max Weber، اخلاق پروتستانى و روح سرمایه‏دارى، مترجمان، عبدالکریم رشیدیان، پریسا منوچهرى کاشانى، مقدمه ص ۲۵، چاپ اول ۱۳۷۳، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى.

سه اینکه: جهت زدودن چالشهاى معاصر پیرامون دین توسعه، و بهره‏گیرى از گزاره‏ها و آموزه‏هاى دینى در راستاى پردازش و ارایه‏ى الگوى توسعه‏ى متوازن و متلائم با دین، آسیب‏شناسى و آفت‏زدایى علمى و نظرى جدى‏یى، در دو حوزه بایسته و پرهیزناپذیر است:

۱٫ حوزه‏ى ادبیات دینى،

۲٫ حوزه‏ى ادبیات اجتماعى، سیاسى معاصر.

امّا آنچه در باب آسیب‏شناسى ادبیات دینى، به گونه‏ى گذرا گفتنى است:

۱٫ سوءنیت ارباب قدرت، سوءدرک و تعبیر اصحاب شریعت، و سوءفهم و تفهّم توده‏ى مردم، در زمینه‏ى برخى گزاره‏ها، آموزه‏ها و ارزشهاى دینى، سبب درآمیختن یا جایگزینى علایق و سلایق شخصى و بومى، بجاى معرفت دینى گردیده‏است؛ بررسى عوارض مزمن این تحریف‏ها و تصرّف‏ها، و بازپژوهش مفاهیم دینى و بازپیرایى دین از غیر دین از بایستگیهاى دین‏پژوهشى معاصر است.

۲٫ داعیه‏ى «احیاء تفکّر دینى» سده‏هاى اخیر در جهان و ایران، به شدّت دچار آفت «افراط و تفریط» شده‏است، بى‏آنکه از ارزش جنبشهاى اصلاح دینى بکاهیم، و نقاط قوّت و نکات مثبت احیاگرى را نادیده‏بگیریم، آفات و انحرافات جریانات مدّعى اصلاح دینى را نیز نمى‏توانیم نادیده بیانگاریم. جریانها و داعیان احیاگرى، نوعاً دچار آسیبهایى از قبیل موارد زیر بوده‏اند:

۲/۱٫ دین‏آرایى: برخى از داعیان احیاء تفکّر دینى، به انگیزه‏ى زیبا و زمان‏پسند جلوه‏دادن دین، و ارائه‏ى تعبیر و نمود خوشایند عصرى از آن، به آراستن یا درآمیختن دین با غیردین و تزریق محتواى غیردینى در کالبد دین دست یازیده‏اند؛ این شیوه، منجر به تحریف، بدعت‏گذارى و شناورشدن مقوله‏ى دین گشته‏است.

۲/۲٫ دین پیرایى: ادّعاى اصلاح‏طلبى و رفورمیسم دینى، گاه با نام پیراستن دین از خرافات و اضافات، در هیأت حذف و انکار برخى دستورها و ارزشهاى دینى که در فرهنگ معاصرناپسند انگاشته مى‏شده جلوه‏گر شده‏است. این رویّه عملاً به تبعیض در اجزاء ایمان و تجزیه‏ى دین و مثله‏شدن شریعت منتهى شده‏است.

۲/۳٫ دین‏زدایى: برخى از مدّعیان با متعارض‏انگاشتن دین و دنیا، به تحدید و تضییق حدود دین به نفع دنیا، و اقلّى و نافراگیر پنداشتن تعالیم دینى، به تغلیب عرف بر شریعت روى‏آورده‏اند. این روش نیز خواه ناخواه به انزواى دین و به حاشیه رانده شدن شریعت انجامیده. ظهور سکولاریزم نتیجه قهرى چنین رفتارى است.

به نظر ما براى شناخت صحیح دین باید به متون دینى مراجعه کرد، تحمیل سلائق و علائق برون‏دینى (= متنى) به دین، بزرگترین آفت دین‏شناسى عهد ماست.

اینک آنچه درباه‏رى آسیب‏شناسى ادبیات اجتماعى معاصر درخور درنگ است: ادبیّات سیاسى اجتماعى، امروز از آسیبهاى فراوانى رنج مى‏برد، آفاتى که حجاب تفهیم و تفهّم، و مانع ردّ و قبول شفّاف گفتمانهاى نو گردیده‏است، از آن جمله است:

۱٫ منقّح‏نبودن تعاریف مصطلحات اجتماعى سیاسى نوین، و نیز وجود ابهام‏هاى فراوان در عرصه‏ى ارائه‏ى الگوهاى مطلوب و ممکن، از مفاهیم و مقولات اجتماعى و سیاسى معاصر مفاهیمى چونان «توسعه»، «آزادى»، «دموکراسى»، «جامعه مدنى» در ابهام واجمال کامل قراردارد، روشن نیست کدام مدل توسعه یا دموکراسى‏ یا جامعه مدنى مصبّ رد و تردید است، و کدام گونه از آنها محلّ قبول و ترویج است؟ کدام الگوى توسعه و دموکراسى با فرهنگ ملّى و فکر دینى کشورى ناساز و کدام نمونه سازگار است؟

۲٫ خلط عناصر ایدئولوژیک و مرامى (مانند لیبرالیسم)، و عناصر سازوکارى و روشى نظریّه‏ها و نظامات اجتماعى جدید (مانند دموکراسى)، و در نتیجه: نفى یکباره و بسیط همه‏ى اندیشه‏هاى‏نو و همه‏ى نمونه‏ها و الگوهاى ممکن از آنها!

۳٫ غفلت از پیشینه و زمینه‏هاى تاریخى چالش‏هاى شریعت و سیاست، دین و دانش، و عقل و وحى در مغرب زمین، و یکسان‏پندارى فکر و فرهنگ همه‏ى ادیان و اقالیم، و در نتیجه: صدور حکم واحد و قضاوت یکسان در زمینه‏ى نسبت مفاهیم و دست‏آوردهاى مدرنیته با دینها و فرهنگهاى گوناگون!

۴٫ چون و چراناپذیر انگاشتن مرامها و نظریّه‏هاى اجتماعى و سیاسى مدرن، و عدم جرئت بر جرح و تعدیل آنها.

چهار اینکه: گزاره‏ها و آموزه‏هاى دینى، در حوزه‏هاى گوناگونى با مقوله‏ى «توسعه» تماس و تلاقى دارد، لهذا تعارض یا تلائم آن دو را، باید در همه‏ى آن حوزه‏ها مورد بررسى قرارداد، حوزه‏هایى از قبیل: معرفت‏شناسى، هستى‏شناسى، انسان‏شناسى، اخلاق، حقوق، سیاست، اقتصاد، مدیریت، تعلیم و تربیت و …، همه و همه عرصه‏هایى هستند که از نقاطنظر «نسبت دین و توسعه» مى‏توانند میان پژوهشهاى جدى و گسترده‏یى تلقى شوند، امّا این مقال مجال فراخ و فراخورى براى پژوهشى تفصیلى در این زمینه‏ها نیست. در این نوشتار در حد ظرفیّت یک نطق کوتاه، تنها به اجمال به بررسى تأثیر گزاره‏ها و آموزه‏هاى دینى – آن هم از باب ارائه‏ى چند نمونه براساس مصداق خاص دین یعنى: اسلام – نگاهى خواهیم افکند. و همچنین تنها توسعه‏ى اقتصادىِ ناشى از رفتار فرهنگى آحاد اجتماع، کانون توجه این نوشتار است، و این بحث مى‏تواند در حوزه‏ى «دین‏پژوهى درون دینى» و «کارکرد پژوهى دیندارى» جاى گیرد، لهذا در تبیین مدّعاى مقاله، به طور عمده به آیات قرآن و روایات رهبران آسمانى اسلام، استناد خواهد شد. و تأکید مى‏کنم: براى افزایش میزان کارآمدى اسلام در فرایند توسعه‏ى متوازن، هیچ نیازى به «اصلاح دینى» نیست، بلکه تنها «اصلاح دیندارى» از رهگذر بازخوانى متون دینى و بازپژوهى آموزه‏هاى اسلامى، و انطباق رفتار مؤمنان با حاق دین، لازم و کافى است.

اسلام مجموعاً از سه بخش فراهم شده‏است:

۱٫ گزاره‏هاى شناختار شناختى و هستى‏شناختى و هستومند شناسانه.

۲٫ آموزه‏ها و دستورهاى کنشى.

۳٫ ارزشها و دستورهاى منشى‏

در هر سه بخش اندیشه‏ى اسلامى عناصر بى‏شمارى وجود دارد که اعتقاد و التزام بدانها، موجب پیدایش عقلانیّتى مى‏گردد که مى‏تواند انسان را به سمت بهبود شرایط حیات دنیوى سوق دهد. در این مقاله تنها به بازگفت سه نمونه از آن گزاره‏ها و آموزه‏ها بسنده مى‏کنیم:

الف) رابطه‏ى عقل، علم و دین‏

۱٫ على‏بن ابى‏طالب(ع) که سخنانش وحى‏آسا و براى مسلمانان حجت است، رسالت پیامبران الهى را انگیزش و بارورى گنجینه‏ى‏ خرد آدمیان مى‏داند، در قرآن افزون بر سیصد آیه صریحاً آدمى را به‏تفکّر و تعقّل امر و دعوت مى‏کند، از نظر اسلام شناخت کلّیات‏. حکیم برجسته‏ى معاصر علاّمه سیّد محمدحسین طباطبایى در تفسیر گرانسنگ خود «المیزان»، ج ۵، صص ۲۷۱-۲۵۴، در باب نسبت دین و عقل، و نقد یازده نظریه و شبهه‏ى مطرح در این زمینه بحث مشبعى کرده‏است، خواهندگان بدان مراجعه کنند.

اصول دین از وظائف خرد انسان است. وحى نیز حکم عقل حجّت است، هر ادّعاى دینى باید به دلیل یا دلائل عقلى مقتضى پشتیبانى گردد، قرآن تصریح مى‏کند: «دین برهان است و قرآن نورى آشکار» و مى‏فرماید:

. سوره‏ى ۱، آیه‏ى ۱۷۴٫

«بى‏خردان از آیین ابراهیمى روى‏گردان مى‏شوند. خرد، آدمى را به گردن نهادن به دین سوق مى‏دهد».

. سوره‏ى ۲، آیه‏ى ۱۳۰٫

قرآن کسانى را که به عقاید و آراء گوناگون گوش فراداده، از میان نظریّه‏ها بهترین آن را برمى‏گزینند مى‏ستاید، و از آنان به ره‏یافتگان الهى خردمندان تعبیر مى‏کند. قرآن براى اثبات توحید بارها و. سوره‏ى زمر، آیه‏ى ۱۸٫

بارها برهان عقلى اقامه کرده است. چنانکه در جایى مى‏فرماید: اگر در آسمان و زمین (جهان) خداى دیگرى جز خداى واحد بود [به خاطر تعارض اراده‏هاى دو خدا] جهان تباه مى‏شد. یعنى: اکنون‏. سوره‏ى انبیاء، آیه‏ى ۲۲٫

که عالم تباه نشده‏است پس خدا یکى است. و همچنین از کسانى که دم از خداى دیگر مى‏زنند برهان مطالبه مى‏دارد. «قل هاتوا برهانکم». سوره‏ى ۲، آیه‏ى ۱۱۱؛ سوره‏ى ۲۱، آیه‏ى ۲۴؛ سوره‏ى ۲۷، آیه‏ى ۶۴٫

قرآن حتى ابلاغ آموزه‏هاى دستورى را همراه با تعلیل و با اشاره به ملاکات آن صورت مى‏بخشد، مانند آیه‏ى ۴۵ سوره‏ى عنکبوت (۲۹) که مى‏فرماید: «همانا نماز انسان را از زشتکارى و بدکردارى بازمى‏دارد». و مانند آیه‏ى ۱۸۳ سوره‏ى بقره (۲): «روزه را بر شما فرض کرد چنانکه بر پیشینیان، تا مگر تقوى پیشه‏کنید».

در اسلام هیچ چیز به اندازه‏ى بى‏خردى و تقلید کور نکوهیده و مذموم نیست. در سوره‏ى ۲، آیه‏ى ۱۷۰ آمده است: «هرگاه به کفر پیشه‏گان گفته شود: از آنچه خداوند فروفرستاده است پیروى کنید مى‏گویند: ما از آنچه پدرانمان را بدان یافته‏ایم پیروى مى‏کنیم! آیا حتى اگر پدرانشان نادان و بى‏خرد باشند و ره به صواب هم نبرند نیز از آنان تبعیت خواهند کرد؟»، در سوره‏ى ۲۱ آیه‏هاى ۶۶ و ۶۷ از زبان ابراهیم مى‏فرماید: «آیا غیر خدا را که قادر نیست سودى یا زیانى به شما برساند مى‏پرستید؟ اف به شما و بر آنچه جز خداوند مى‏پرستید! آیا عقل خود را به کار نمى‏بندید؟» قرآن بارها پس از اشاره به گزاره‏ها و آموزه‏هاى دینى‏مى‏فرماید: اینچنین آیات خود را برایتان بیان کردیم تا مگر شما تفکّر و تعقّل کنید (مانند آیات ۷۳، ۲۱۹، ۲۴۲ و ۲۶۶ سوره‏ى ۲۲، آیه‏ى ۱۵۱ سوره‏ى ۶، و آیه‏ى ۲، سوره‏ى ۱۲، و آیه‏ى ۲۱ سوره‏ى ۵۹، و آیه‏ى ۴۴ سوره‏ى ۱۶، و آیه‏ى ۶۱ سوره‏ى ۲۴، و آیه‏ى ۱۷ سوره‏ى ۵۷). در آیه‏ى ۱۰۷ سوره‏ى ۱۲ آمده‏است: «بگو: این راهى است که من و پیروانم همگان را با بصیرت بدان فرامى‏خوانیم».

۲٫ در فرهنگ اسلامى، عقل رقیب نقل (وحى) نیست، خرد نیز رسالت پیامبرانه دارد، کتاب و حکمت عدل همدیگرند، وحى و عقل دو منبع موازى براى دریافت دین‏اند. هفتمین پیشواى آسمانى شیعه، موسى‏بن جعفر(ع) فرموده‏است: «خدا دو حجّت بر مردم گماشته است: حجّت برونى و حجّت درونى، حجّت ظاهرى همان پیامبران و رسولان و رهبران آسمانى‏اند و حجّت باطنى همان عقل‏ها هستند،. کلینى، محمد، اصول کافى، ج ۱، ص ۱۶٫

آنچه عقل سلیم بدان دست یابد جزیى از دین بشمار است، از نظر قرآن «هرکو از فرمان هریک از خدا و خرد سرپیچى کند در دوزخ فروخواهد غلتید» حجّیّت رسولانه‏ى عقل در فرهنگ دینى‏. سوره‏ى ۶۷، آیه‏ى ۱۰٫

اسلام بدان پایه است که در حقوق اسلامى، اصلى بدین مضمون تأسیس گردیده که: «هرآنچه عقل بدان حکم دهد شرع نیز فرمان مى‏دهد و هرآنچه شرع بدان امر کند عقل نیز به آن حکم مى‏کند»، این اصل به «قاعده‏ى ملازمه» نامبردار است.

. فهرست کارکردهاى عقل در دین و دین‏پژوهى را در پى‏نوشت شماره‏ى ۳ مقاله‏ى دموکراسى قدسى در صفحه‏ى ۹۵ همین مجموعه ملاحظه فرمایید.

۳٫ هستى فعل خداست، وحى قول خدا و حاکى از فعل مشیّت وى، و علم (راستین) نیز حکایت فعل اوست، پس وحى و علم نمى‏توانند با هم متلائم نباشند، و گرنه «وحى» و «علم» نخواهند بود. از هیچ مقوله‏یى در متون اسلامى به اندازه‏ى علم، به شکوهانه یاد نشده‏است، علم نیز همچون عقل همپایه‏ى وحى تلقى گردیده است، خدا در قرآن به پیامبرش مى‏فرماید: «به کسانى که جز خدا را مى‏پرستند، بگو: به من نشان دهید آیا آنها چیزى را در زمین آفریده‏اند یا در آفرینش آنها با خداوند مشارکت جسته‏اند؟ براى ادّعاى خود یا «نوشته‏یى وحیانى» یا «نشانى علمى» بیاورید اگر راست مى‏گویید!» و فرق اساسى انسان با سایر جنبدگان عقل و علم‏. سوره‏ى ۴۶، آیه‏ى ۴٫

است، و با فقدان یا به کاربستن عقل یا علم، انسان تا حدّ فروتر از چارپایان تنزّل خواهد کرد، چنین انسان نمایانى شایسته‏ى دوزخ‏اند. چنانکه در سوره‏ى ۷، آیه‏ى ۱۷۸ فرموده: «بسیارى از آدمى و پرى را به دوزخ سپردیم زیرا آنان خرد خویش را به کار نبستند و با اینکه چشم و گوش [و حواس‏] بودند امّا ندیدند و نشنیدند، آنها چون چارپایانند بلکه از آنها نیز گمگشته‏ترند، آنان غفلت ورزندگانند». در آغاز آفرینش خداوند با اعطاء علم، آدمى را بر همه‏ى آفریدگان حتى فرشتگان برترى بخشید ازنظر قرآن پیوند گسست‏ناپذیرى میان‏. سوره‏ى ۲، آیه‏ى ۳۰٫

علم و ایمان هست: «تنها دانشمندان [براثر ایمان عمیق و توأم با بصیرت خود] از خدا خشیت دارند و «تنها ژرف‏اندیشه‏گان‏. سوره‏ى ۳۵، آیه‏ى ۲۸٫ آیات متشابه الهى را مى‏شناسند». . سوره‏ى ۳، آیه‏ى ۷٫

قرآن گمان‏گرایى و رکون به ظن را به شدّت مورد نکوهش قرارداده‏است: «هرگز از غیرعلم پیروى مکن»، «گمان هرگز. سوره‏ى ۱۷، آیه‏ى ۳۶٫

نشانى از حقیقت ندارد و جایگزین حق نمى‏شود». کتاب الهى در. سوره‏ى ۵۳، آیه‏ى ۲۸٫

آیات فراوانى انسانها را به اعتماد به حواس و مطالعه‏ى تجربى طبیعت و کاربست روش مشاهده حتى در پژوهش‏هاى تاریخى و اجتماعى، تربیتى و روانشناختى، توصیه مى‏فرماید: مانند آیه‏ى ۴۶ سوره‏ى ۲۲، آیه‏ى ۲۰ سوره‏ى ۲۹، آیه‏ى ۱۰۹ سوره‏ى ۱۲، آیه‏ى ۹ سوره‏ى ۳۰، آیه‏ى ۱۰ سوره‏ى ۴۷، آیه‏ى ۱۱ سوره‏ى ۶ و…

پر بدیهى است که: خرد و دانش، اصلى‏ترین کارافزار پیشرفت و توسعه است، و چنانکه دیدیم: فکر و فرهنگ اسلامى میان عقل و وحى و علم، به پیوندى گسست‏ناپذیر قائل است، و بى‏شک آدمى مى‏تواند با کاربست عقل و تحصیل علم، زندگى دنیوى خویش را سامان داده لحظه افزون آن را ارتقاء بخشد.

ب) منزلت و رسالت آدمى‏

۱٫ هستى آدمى مرکب از دو وجه فطرت و طبیعت است، صفات برین مانند حقیقت‏طلبى و کمال‏خواهى برآیند فطرت انسان، و کشش‏ها و کنش‏هاى مادى و حیوانى برآیند طبیعت او است. انسان کامل آن کسى است که با ایجاد تعادل میان دو وجه هستى خویش و بهره‏مندى از مواهب الهى به درک حقایق و کسب کمالات دست یافته باشد.

اسلام نه همچون اگزیستانسیالیستها انسان را «بى‏ذات» مى‏انگارد، و نه چونان ذاتگرایانِ بدبین «انسان را گرگ انسان» مى‏پندارد؛ اسلام براى انسان کرامت ذاتى قائل است، و او را مستعد ارتقاء و تکامل تا مرز خداگونگى مى‏داند. آزادى حق انسان است و آگاهى شأن وى، دنیاگرى – و نه دنیاگرایى – از رهگذر تشخیص و تسخیر قواى طبیعت، رسالت اوست.

آدمى به اقتضاى «کرامت ذاتى» از جماد و نبات و حیوان برتر نشسته است، و به یمن «کمال اکتسابى» از فرشته نیز فراتر خواهد رفت، او داراى «عقل»، «علم» و «اراده» است لهذا «مسؤول» و «آزاد» است. مى‏تواند و باید خود را آزاد سازد و گسترش دهد، جهان را آباد سازد و عمارت کند.

هرچند توسعه در عصر ما حاصل «خودخواهى» و «سودپرستى» و «لذت‏جویى» انسان و ذرّه‏وارانگارى بشر بوده‏است، اما اسلام قادر است از رهگذر گسترش و تبدیل هوّیت و گرایش انسان، از «فردمدارى» و «خودبینى» و احساس «تباین» با دیگر انسانها و طبیعت، به «نوع‏گرایى» و «دیگربینى» و «تعاون» با بشریت و طبیعت، انگیزه‏یى کارسازتر از رواعى امروزین به انسان دهد که معرفت و معیشت را دیگرگون کرده سطح حیات را ارتقاء بخشد.

در اینجا به برخى از شواهد و دلایل قرآنى مدّعیات پیشگفته اشاره مى‏کنیم:

«وَ اِذْ قالَ: رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ اِنّى‏ جاعِلٌ فِى‏الْاَرْضِ خَلیفَهً، قالُوا: اَتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدَ فیها وَ یَسْفِکُ‏الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ؟ قالَ: اِنىّ‏ اَعْلَمُ ما لاتَعْلَمُونَ. وَ عَلَّمَ آدَمَ‏الْاَسْماءَ کُلَّها، ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى‏الْمَلائِکَهِ فَقالَ: اَنْبِؤُنى‏ بِاَسْماءِ هؤُلاءِ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ. قالُوا: سُبْحانَکَ لاعِلْمَ لَنا اِلاَّ ما عَلَّمْتَنا، اِنَّکَ اَنْتَ‏الْعَزیزُالْحَکیم. قالَ: یا آدَمُ اَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ! فَلَمَّا اَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ: اَلَمْ اَقُلْ لَکُمْ: اِنّى‏ اَعْلَمُ غَیْبَ‏السَّمواتِ وَالْاَرْضَ وَ اَعْلَمُ ماتُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ؟» . و چون پروردگارت به فرشتگان فرمود: در زمین خلیفه‏یى مى‏آفرینم، آنان گفتند: آیا کسى را مى‏آفرینى که در آن تباهى کند و خون‏ها بریزد، با اینکه ما با ستایشت تسبیح‏گوى توییم و تو را تقدیس مى‏کنیم؟ فرمود: من مى‏دانم آنچه را شمایان نمى‏دانید. و خدا اسماء» را همگى به آدم آموخت، سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد و فرمود: مرا به نامهاى اینها آگاهى دهید اگر راست مى‏گویید. گفتند: منزّهى تو، ما را دانشى جز آنچه آموخته‏یى نیست، تو دانا و حکیمى». فرمود: اى آدم اینان را به نامهاى آنان آگاهى ده! پس آنگاه که آگاهى داد به اسماء آنان گفت: آیا نگفتم که: من نهان آسمانها و زمین را مى‏دانم، و آگاهم به آنچه آشکار مى‏کردید و پنهان مى‏داشتید؟. سوره‏ى ۲، آیه‏هاى ۳۳-۳۰٫

«وَاللَّهُ اَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهاتُکُمْ لاتَعْلَمُونَ شَیْئَاً، وَ جَعَلَ لَکُمُ‏السَّمْعَ وَالْاَبْصارَ وَ الْاَفْئِدَهَ، لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ». . خدا شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد و هیچ چیز نمى‏دانستید، و براى شما گوش و چشم (حواس) و دل (عقل) آفرید [تا به حس و خرد، اندیشه اندوزید و معرفت به کف آرید] شاید سپاسگذار باشید. سوره‏ى ۱۶، آیه‏ى ۷۸٫

«هَلْ اَتى‏ عَلَى‏الْانْسانِ حینُ مِنَ‏الدَّهْرِ لَمْ‏یَکُنْ شَیْئَاً مَذْکُوراً، اِنَّا خَلَقْنَاالْاِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ اَمْشاجٍ نَبْتَلیهِ، فَجَعَلْناهُ سَمیعَاً بَصیراً. اِنَّا هَدَیْناهُ‏السَّبیلَ اِمَّا شاکِراً وَ اِمَّا کَفُوراً» . مدت مدیدى از زمان گذشت که آدمى چیزى در خور ذکر نبود. ما انسان را از نطفه‏یى آمیخته آفریدیم، تا او را بیازماییم، و ما او را شنوا و بینا ساختیم. همانا راه [صواب‏] را به او نشان دادیم. [او آزاد است‏]: خواهد سپاسگذار باشد، خواهد ناسپاس گردد. سوره‏ى ۷۶، آیه‏ى ۳-۱٫

«… بَلْ یُریدُالْاِنْسانُ لِیَفْجُرَ اَمامَه» . آدمى مى‏خواهد پیش رویش گشوده باشد. سوره‏ى ۷۵، آیه‏ى ۵٫

«… اِنَ‏اللَّهَ لایُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ…» . … همانا خدا دگرگون نمى‏سازد آنچه از آن مردمى است تا آنکه خود آن را دیگرگون گردانند…، سوره‏ى ۱۳، آیه‏ى ۱۱٫

«… تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّوَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْاِثْمِ وَ الْعُدْوان…» . … در نیکى و تقوى به همدیگر یارى کنید، و هرگز بر گناه و تعدّى همکارى نکنید، سوره‏ى ۵، آیه‏ى ۲٫

«… کُلُّ امْرِءٍ بِما کَسَبَ رَهینٌ…» . هرکس در گرو کارکرد خویش است، سوره‏ى ۵۲، آیه‏ى ۲۱٫

«اَلاَّ تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ اُخْرى‏، وَ اَنْ لَیْسَ لِلْاِنْسانِ اِلاَّ ماسَعى‏» . که هیچ‏کس بار مسؤولیت دیگرى را برعهده ندارد، و اینکه چیزى جز حاصل سعى هرکسى نصیب او نشود، سوره‏ى ۵۳، آیه‏ى ۳۸ و۳۹٫

«وَ اِلى‏ ثَمُودَ اَخاهُمْ صالِحاً، قالَ: یا قَوْمِ‏اعْبُدُواللَّهَ، مالَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ، هُوَ اَنْشَأَکُمْ مِنَ‏الْاَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فیها …»

. بر قوم ثمود برادرشان «صالح» را فرستادیم، او گفت: اى مردم من! خداى یگانه را بپرستید، جز او شما را خدایى نیست، او شما را از زمین پدیدآورده و به عمران آن گمارده است، سوره‏ى ۱۱، آیه‏ى ۶۱٫

ج) نسبت ماده و معنا، و دنیا و عقبا

من در جاى دیگر هم گفته‏ام: «افراط و تفریط»، بزرگترین آفت معرفت و معیشت است. و چاره‏ى بحرانهاى معرفتى، علمى، و اخلاقى رفتارى انسان معاصر بازگشت به «اعتدال» است.

عقل‏گرایى مفرطانه، حس‏گرایى مفرطانه، شهودگرایى مفرطانه و حتّا وحى بسندگى مطلق (بمعنى نقل گروى افراطى)، آفت معرفت و علم است. آدمى باید سهم هریک از خرد، مشاهده، اشراق و وحى را در شناختارشناسى و دانش‏اندوزى ملحوظ دارد.

مادّه و معنى را متنافى انگاشتن، دنیا و عقبا را متضاد پنداشتن و یکى را بر دیگرى مقدم داشتن، آفت معیشت است، زیرا بى‏معنا مادّه جان نگیرد و بى‏مادّه معنى حاصل نیاید؛ بى‏عقبا دنیا روح ندارد و بى‏دنیا عقبا کامل نگردد: «لیس منا من ترک دنیاه لدینه، أو ترک دینه لدنیاه»

. از ما نیست هر آنکو به خاطر دین از دنیا دست بشوید، یا از دین به خاطر دنیایش دست بردارد، علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۲۱٫

گفتیم: در منظر اندیشه‏ى اسلامى، انسان داراى طبیعت و فطرت است، غرائز برآیند طبیعت آدمى، و حقیقت‏طلبى و کمال‏جویى برآیند فطرت اوست. آن نظامى براى تدبیر حیات انسان شایسته‏تر است که بر تأمین متعادل نیازمندیهاى هر دو وجه هستى انسان، تواناتر باشد.

در اندیشه‏ى اسلامى «دنیا و عقبا» نه تنها از هم جدا نیستند، که بر هم مترتبند و راه کمال نهایى و سعادت ابدى آدمى از معبر حیات دنیوى مى‏گذرد. انسان و طبیعت همواره در سیر و صیروت‏اند و دنیا و آخرت بمنزله‏ى دو مرحله از مراحل این سیراند، و گوهر آدمى باید در کوره و کوران حیات مادّى و معنوى صیقل خورده کمال پذیرد؛ آبدیده و ناب گردد. هرچند مادّه مقدّمه‏ى معنى است امّا مقدّمه‏یى است واجب که بدون آن، ذى‏المقدمه پدید نمى‏آید. «بالدنیا تحرزالاخره»، معاد و معاش به هم گره خورده‏اند: «من لامعاش له‏. دنیا آخرت را نگاه مى‏دارد، بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۱۲۷٫

لامعاد له» هر کس فاقد معاش و عیش است معاد و عید هم ندارد، و فقر همسایه‏ى دیوار به دیوار کفر است: «کادالفقر ان یکون کفراً».

روزى پیامبراسلام(ص) فرمود: «بارالها از کفر و فقر به تو پناه مى‏برم! مردى با شگفتى پرسید: آیا این دو یکسان‏اند؟ فرمود: آرى، قرآن نیز مى‏فرماید: «الشیطان یعدکم‏الفقر و یأمرکم بالفحشاء والله یعدکم مغفره منه و فضلاً، والله واسع علیم»

. فقر و فحشا، بینوایى و بى‏بندوبارى، وعده و فرمان شیطان است و خدا شما را به مغفرت و فراوانى وعده مى‏دهد، خدا گشایش‏دهنده‏ى دانا است، سوره‏ى ۲، آیه‏ى ۲۶۸٫

زندگى عزیزانه‏ى دنیوى نشانه‏ى زندگانى عزّتمندانه‏ى اخروى است. مؤمن باید عزیز و سرافراز بزید، به این کلام امام‏على(ع) گوش فرادهید: «فرزندم! فقیرحقیرانگاشته مى‏شود: سخنش شنیده نمى‏شود، منزلتش شناخته نمى‏گردد، و تهیدست اگر راستگو هم باشد دروغگویش نامند، اگر زاهد باشد نادانش دانند؛ فرزندم! هرکس دچار فقر گردد گرفتار چهار خصلت خواهد شد: سستى در یقین، کاستى در خرد، ناتوانى در دین، و کمى در حیاء، از فقر به خدا پناه مى‏برم.

قرآن‏کریم حتّا میان ایمان و سعه و برکت، رابطه‏ى علّى معلولى قائل است: «لو ان اهل‏القرى آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من‏السماء والارض»

. اگر مردم شهرها ایمان آورده تقوى پیشه مى‏ساختند، برکات آسمان و زمین را به رویشان مى‏گشودیم، سوره‏ى ۴۳، آیه‏ى ۹۶٫

قرآن کسانى را که از مواهب الهى بهره نمى‏گیرند به تندى مورد ملامت قرارداده، بهره‏مندى از نعمات دنیوى را با تنعّم در آخرت توأم اعلام مى‏دارد: «قل: من حرم زینهالله التى اخرج لعباده والطیبات من‏الرزق، قل هى للذین آمنوا فى‏الحیوهالدنیا خالصه یوم‏القیمه کذالک نفصل الایات لقوم یعلمون‏

. بگو چه کسى حرام کرده زیباییهاى الهى را که براى بندگانش پدیدآورده و خوردنیهاى گوارا را، بگو: اینها براى کسانى است که در این دنیا ایمان آورده‏اند و در روز قیامت نیز ویژه‏ى آنهاست، اینچنین آیات را براى مردمان دانا به روشنى بازگو مى‏کنیم، سوره‏ى ۷، آیه‏ى ۳۲٫

سرّ آفرینش چهارپایان را برخوردارى بشر از فراورده‏هاى آنان دانسته، لحظات و مناظر دلکش و زیباى تسلط بشر بر حیوان را یادآور مى‏شود: «والانعام خلقها لکم فیها منافع، و منها تأکلون و لکم فیها جمال حین تریحون و حین تسرحون»

. چهارپایان را براى شما آفرید، شما را از آنها گرمایش و دیگر سودهاست و از آنها تغذیه مى‏کنید. و براى شما زیبایى است چون شب هنگام آنها را بازمى‏گردانید و صبح هنگام بیرون مى‏فرستید.

در آیات، بسیارى مانند ۳۲ و۳۳ سوره‏ى ابراهیم (۱۴)، ۱۲ سوره‏ى نحل (۱۶)، ۳۶، ۳۷، ۶۵ سوره‏ى حج (۲۲)، ۲۰ سوره‏ى لقمان (۳۱)، ۱۲ و ۱۳ سوره‏ى جاثیه (۴۵)، کرات آسمان، دریاها و آنچه در زمین و آسمانهاست، همه را تسخیر شده براى برخوردارى انسان قلمداد مى‏کند.

زهد بر دو گونه است: مثبت و منفى. قناعت و امساک در تولید زهد منفى است و مذموم، مناعت و اقتار در مصرف منابع و محصولات زهد مثبت است و ممدوح، بفرموده‏ى پیامبر اسلام: «رهبانیت بر امت محمدى تجویز نشده، رهبانیت این امت جهاد در راه خداست.» در اسلام نه «دنیاگریزى» مطلوب است و نه

«دنیاگرایى»، انسان اسلام رسالت «دنیاگرى» و آبادانى طبیعت را برعهده دارد. مال مایه‏ى قوام حیات آدمى است: «ولاتؤتوا السّفهاء اموالکم التى جعل‏الله لکم قیاماً» سوره‏ى ۴، آیه‏ى ۵٫

تن‏آسایى، بى‏کاره‏گى، سرباره‏گى نکوهیده و گناه است: «انى اجدنى امقت‏الرجل معتذرالمکاسب، فیستلقى على تفاه و یقول: اللهم ارزقنى…».، اما کار و تلاش براى زندگى و معاش مقدّس و عبادت است: «الکادُّ العیاله کالمجاهد فى سبیل‏الله» هر عمل مادى دنیوى با «اکسیر نیت خیر» به «فعل معنوى مینوى» بدل مى‏گردد. «انماالاعمال بالنیات»

وانگهى با جانشینى دواعى متعالى و بلندى همچون «نوع‏دوستى»، «جلب رضاى خدا»، «کسب ذخیره‏ى آخرت» و غیره به جاى دواعى حقیر و پست مانند «خودپرستى»، «لذت‏جویى» و «تحصیل منافع زودگذر دنیوى»، انگیزه‏هاى مضاعف مداوم و کارسازترى حتى براى آبادانى دنیا و توسعه‏ى حیات مادّى فراهم مى‏گردد، و ظهور تمدّن عظیم اسلامى در سده‏هاى نخستین، فراورده‏ى چنین دواعى و عواملى بود.

در پایان تأکید مى‏کنیم: اگر اشتغال به دنیا سبب غفلت انسان از آخرت و ارزشهاى متعالى الهى گردد، تنعّم و رفاه عدّه‏ى به نرخ فقر و فلاکت جمعى دیگر به دست آید، رشد اقتصادى موجب تکاثر و تراکم ثروت و افزایش شکاف طبقاتى شود، و اگر توسعه به قیمت تباهى و ویرانى زیست بوم انسانى و غارت ذخایر ملل ضعیف فراچنگ افتد، و اگر فزونخواهى و انحصار طلبى و اسراف و تبذیر یک نسل، باعث به یغمارفتن سهم نسلهاى آینده از منافع و ذخایر طبیعى گردد، هرگز و هرگز چنین توسعه‏یى مطلوب اسلام نیست، زنهار که توسعه نیافتگى انسانى صد بار بهتر از توسعه یافتگى ضد بشرى است!

دیدگاهتان را بنویسید