به علوم انسانی موجود رنگ و لعاب اسلامی نمی‌زنیم؛ ما نظریه‌هایی مستقل داریم

استاد رشاد! ملاک تمایز علوم چیست؟ به تعبیر دیگر، علوم با چه معیاری از یکدیگر متمایز می‌شوند و چه وقت یک شاخه از معرفت به صورت معرفتی مستقل در می‌آید؟

اگر بپذیریم که بین علوم حقیقی و علوم اعتباری تفاوت ماهوی هست ـ که قطعاً چنین است ـ معیار تمایز این رشته‌ها نیز باید متفاوت باشد. مرحوم علامه طباطبایی معتقد بود معیار تمایز در رشته‌های علوم حقیقی، تفاوت موضوع آنهاست و در علوم اعتباری، اغراض و غایات آنها سبب تمایز آنها می‌شود. این نظر علامه طباطبایی دقیق است و بنابراین می‌تواند مبنا قرار گیرد. حقیقی و اعتباری بودن علوم نیز براساس حقیقی و اعتباری بودن موضوع آنها تعیین می‌شود.

علوم انسانی در حلقه‌ی علوم حقیقی تعریف می‌شود یا در زیرشاخه‌ی علوم اعتباری قرار می‌گیرد؟

موضوع علوم انسانی «انسان» است. و در آن از اوصاف، احوال و احکام رفتارجمعی یا فردی انسان‌ها سخن گفته می‌شود. از آنجا که این موضوع واقعی و حقیقی است، این دسته از علوم در زمره‌ی علوم حقیقی قرار می‌گیرد، هر چند که برخی از شاخه‌ها‌ی آن می‌توانند علوم اعتباری به شمار آیند.

به نظر می‌رسد علوم انسانی ما به شدت متأثر از ارزش‌ها و گفتمان‌های غربی است. وقتی این گفتمان وارد فضای فکری ما می‌شود گاهی با ارزش‌های فکری و دینی ما تضاد و تعارض پیدا می‌کند و حتی ارزش‌های فکری ما را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد؟ راه برون‌رفت از چنین فضایی چیست؟

با توجه به آنچه درباره‌ی معیار تمایز علوم و موضوع آنها گفته شد، باید گفت که گرچه در علوم انسانی غربی نیز موضوع انسان است، تعریفی که ما از انسان ارائه می‌کنیم با تعریف آنها از انسان تفاوت دارد و همین تفاوت سبب می‌شود علوم انسانی مد نظر ما متفاوت از علوم انسانی غربی باشد. علوم انسانی‌ ما تابع مکتبی است که در آن انسان را خلیفهًْ‌الله می‌داند و هویت خلیفهًْ‌اللهی او را مبتنی بر ماهیت عبداللهی او می‌پندارد و انسان را پیوسته بر حق، کانون هستی، وحی و دارای فطرت الهی، خیرخواه، عدالتجو، ‌پاک‌سرشت و مسالمت‌جو معرفی می‌کند، اما در علوم انسانی غربی، انسان گرگ انسان و دارای سرشتی غیر الهی انگاشته می‌شود. همین تفاوت نگاه به انسان نشان می‌دهد که این علوم، با وجود شباهت اسمی، تفاوت جوهری با هم دارند.

در این مسئله تردیدی وجود ندارد که وقتی که گفتمان‌ها و نظریه‌های غربی در بستر گفتمان ارزش‌های دینی و فکری ما قرار می‌گیرند، تضادها و تعارض‌هایی را به وجود می‌آورد. راه برون‌رفت از این فضا تدوین نظریه‌هایی مستقل و جدید بر پایه‌ی مبانی دینی و ارزشی خودمان و تدریس آنها در کنار نظریات کنونی است. نقطه‌ی آغاز در علوم انسانی، انسان‌شناسی و ارائه‌ی تعریفی از انسان است. به تعبیر وسیع‌تر نقطه‌ی آغاز، طراحی «فلسفه‌ی علوم انسانی» است؛ بنابرانی برای برون‌رفت از تأثیر گفتمانی غرب، ما باید براساس مبانی و معارف دینی خود، نظریه‌هایی مستقل از علوم انسانی غرب عرضه کنیم.

از صحبت‌هایتان شما چنین برداشت کرد که شما به «علوم انسانی اسلامی» همچون جامعه‌شناسی اسلامی، اقتصاد اسلامی، مدیریت اسلامی، انسان‌شناسی اسلامی و… معتقد هستید؛ آیا این برداشت صحیح است؟

بله. مگر راهی غیر از این پیش روی ما هست؟ اگر کسی منکر چنین انگاره‌ای باشد، حیثیت و اعتبار علمی خود را مخدوش می‌کند.

برخی از عبارت «اسلامی‌سازی علوم انسانی» استفاده می‌کنند. چقدر این تعبیر مناسب راهکارهای ما است؟

تعبیر کاملاً اشتباهی است؛ زیرا بحث ما «اسلامی‌سازی» نیست. ما که نمی‌خواهیم علوم انسانی موجود را رنگ و لعاب اسلامی بزنیم. همان‌گونه که پیشتر اشاره کردم، علوم انسانی و اجتماعی مبتنی بر تلقی خاصی از انسان و جامعه است. اگر تلقی ما از جامعه و تعریف ما از انسان تغییر کند، جامعه‌شناسی و علوم انسانی ما هم متفاوت خواهد شد. بنابراین دو تلقی از انسان و جامعه، دو دسته جامعه‌شناسی و علوم انسانی پدید خواهد آورد. ما معتقدیم چون تعریف ما از انسان متفاوت از مبانی تعریف غربی است به این اعتبار علوم انسانی ما هم خواه ناخواه متفاوت و متمایز از غرب خواهد بود. بنابراین ما باید نظریه‌ها و مبانی علوم انسانی خود را که مبتنی بر منابع دینی و اسلامی‌مان است پدید آوریم. پس به هیچ روی بحث اسلامی کردن علوم انسانی مطرح نیست. اگر ما در این عرصه قالب را حفظ کنیم و مضمون را تغییر دهیم یا بالعکس با حفظ محتوا، به تغییر قالب دست زنیم و بپنداریم که علوم انسانی اسلامی تولید کرده‌ایم، به خطا رفته‌ایم. البته این رویکرد به این معنا نیست که ما مکاتب و نظریه‌های علوم انسانی رایج جهانی و غربی را کنار بگذاریم، بلکه معتقدیم که علوم انسانی غربی عمدتاً با جوهر سکولاریستی و در یک بستر فرهنگی خاصی با موضوع، اهداف و روش‌شناسی خاصی پدید آمده است و از آنجاکه علم است باید مطالعه و تدریس شود و موضوع تحقیق و نقد قرار گیرد، اما نمی‌تواند با مبانی فکری ما سازگار و در مسائل بومی ما راهگشا باشد.

آیا اساساً در فرایند تولید علوم اسلامی و علوم انسانی اسلامی، امکان پیش‌بینی و سیاستگذاری هست؟ به تعبیر دقیق‌تر، آیا می‌توان با تصمیم‌گیری، علم تولید کرد؟ و اگر چنین است، چه مراکز و نهادهایی عهده‌دار این امر هستند؟

هیچ پدیده‌ای در حیات بشر مطلقاً جبری نیست، هرچند ممکن است به دلیل ناشناخته بودن برخی عوامل گاه نتوان جریان برخی امور را مدیریت کرد. در حوزه‌ی تولید علوم انسانی اسلامی هم با توجه به ویژگی‌هایی که ایران و جهان اسلام دارد مدیریت این کار ممکن است؛ زیرا اولاً جهان اسلام و به‌ویژه ایران همواره از جمله طلایه‌داران علوم انسانی بوده‌ است؛ در نتیجه‌ی همین طلایه‌داری در تاریخ علم، مکاتب و نظریه‌های بسیاری به نام مسلمانان و ایرانی‌ها ثبت شده است. مسلمانان و ایرانی‌ها مؤسس دانش‌های بسیاری هستند که امروزه غربی‌ها برای آنها پدرهای ناخوانده‌ای تراشیده‌اند که بسی متأخرتر از بنیان‌گذاران اصلی آنها هستند. من اینجا باید از استاد علامه محمدتقی جعفری یاد کنم که بارها می‌گفت همه‌ی نظریه‌های علوم انسانی از ادبیات فارسی ما، استنباط شدنی است؛ ثانیاً، طی دهه‌های اخیر اهتماماتی برای معرفی و تولید نظریه در قلمرو علوم انسانی شده است. بعد از انقلاب مؤسساتی با رویکرد آموزشی همچون دانشگاه امام صادق(ع)، دانشگاه مفید، مدرسه عالی شهید مطهری، دانشگاه علوم اسلامی رضوی مشهد و برخی مراکز با رویکرد پژوهشی مانند دفتر حوزه و دانشگاه، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی، پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی، دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم به وجود آمدند و پیش از انقلاب نیز شخصیت‌هایی امثال استاد شهید مطهری و مرحوم علامه طباطبایی و امام خمینی‌(ره) و در ادامه نسل بعدی، اگر نه علم جدید ولی در برخی علوم مکتب جدید تأسیس کردند و سپس در بستر وقوع انقلاب اسلامی به طور طبیعی اتفاقات مبارکی افتاد که گاهی پیامدهای جهانی داشت؛ ثالثاً انقلاب اسلامی بسیاری از نظریه‌ها در فلسفه‌ی دین، فلسفه‌ی تاریخ، فلسفه‌ی تمدن، جامعه‌شناسی، کلام، و الهیات و اقتصاد را تحت‌ تأثیر قرار داد و حتی به ظهور نظریه‌های جدید‌ی منجر شد، اما متأسفانه این تأثیرات تاکنون در قالب یک طرح علمی و مطالعاتی، استقرا نشده و موضوع تحقیق و تدقیق قرار نگرفته است. مسئولیت ستادی و سیاستی طرح تولید علوم انسانی اسلامی بر عهده‌ی‌ شورای عالی انقلاب فرهنگی است. در واقع این نهاد عهده‌دار تصمیم‌گیری در این عرصه است. در اینجا جا دارد به این نکته اشاره شود که آنچه در حوزه‌ی نظریه‌پردازی در علوم انسانی انجام شده، با وجود ارزشمندی، در نسبت با نیازهای جامعه‌ی علمی ما بسیار اندک است؛ زیرا علوم انسانی غیردینی، یعنی علوم انسانی مبتنی بر تفکرات سکولاریستی، پیشینه‌ای نزدیک به چهارصد سال دارد و ما برای مواجهه با چنین پیشینه‌ای به حضوری فعال‌تر و کارهایی وسیع‌تر نیاز داریم تا بتوانیم در این معرکه‌ی عظیم علمی عرض اندام کنیم.

شما از عالمان و صاحب‌نظران ایرانی و مراکز علمی ـ پژوهشی نام بردید و به پیشینه‌ی تاریخی ما در علوم انسانی اشاره کردید، اما به نظر می‌رسد برای اینکه ما به علوم انسانی اسلامی و بومی دست پیدا کنیم نیازمند یک «جامعه‌ی علمی» هستیم که «مدیریت علمی» شایسته‌ای را می‌طلبد. شاید ما در داشتن نظریه و نظریه‌پرداز مشکل نداشته باشیم، بلکه نبود یک زنجیره‌ی علمی نقطه ضعف فضای فکری ما باشد.

این مطلب کاملاً صحیح است. ما نیازمند یک سامانه‌ی مدیریتی متعالی هستیم که با تدبیری جامع و مشرف بتواند جریان تولید معرفت را در حوزه‌ی علوم انسانی به صورت اسلامی و بومی هدایت کند. ما به هیچ وجه در خور نیاز و ضرورت‌ها در این زمینه عمل نکرده‌ایم. همان‌گونه که شما به درستی اشاره کردید، ما از خلأ یک ستاد تدبیرگر، کلان‌نگر و سیاست‌گذار که بتواند فرادستگاهی ببیند و با دورنگری و زمان‌بندی مناسب یک حرکت علمی را مدیریت کند رنج می‌بریم.

آیا «مدیریت علمی» و «سیاست‌گذاری علمی» را باید از جامعه‌ی علمی انتظار داشت یا از نهادهای دولتی؟

قطعاً دولت در این زمینه موظف است. دولت‌های بعد از انقلاب تاکنون در زمینه‌ی تولید علوم انسانی اسلامی و بومی اقدام درخور و مؤثری انجام نداده‌اند و عمده‌ی آنچه من بیان کردم و مجموعه پژوهشگاه‌ها و دانشگاه‌هایی که نام بردم عمدتاً غیردولتی هستند. هر چند که طی چهارسال اخیر تلاش‌های اولیه‌ای از ناحیه برخی مراکز همچون وزارت علوم انجام شده است، با آنچه باید انجام شود، بسیار فاصله داریم.

شورای عالی انقلاب فرهنگی چه سهمی در مدیریت علمی کشور و سیاست‌گذاری‌ها دارد؟

شورای عالی انقلاب فرهنگی در واقع مرجع برتر و ستاد عالی علم و فرهنگ کشور است که در حوزه‌های علوم انسانی، علوم طبیعی، هنر، فناوری و تکنولوژی، علوم پایه و… به امر سیاست‌گذاری‌های کلان، اولویت‌گذاری و جهت‌دهی‌ و نظارت‌های کلان و به تعبیری، فرماندهی امر تولید معرفت و اصلاح و ارتقای فرهنگ مشغول است و در همین اخیراً شورای تخصصی مهندسی فرهنگی، شورای امور فرهنگی بین‌الملل، شورای تخصصی علوم انسانی و… را تأسیس کرده است. در مجموع شورای عالی انقلاب فرهنگی با مسئولیت سنگینی که دارد کارهای بسیاری انجام داده است، اما انتظار می‌رود که اهتمام عمیق‌تر، وسیع‌تر و فعال‌تری را از خود در زمینه‌ی تولید علوم انسانی اسلامی نشان دهد. البته شایان ذکر است که دبیرخانه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی حدود دو سال پیش کمیته‌ای را برای آسیب‌شناسی علوم انسانی و تحقیق به منظور شناسایی راهکارها و شیوه‌های مناسب تولید علوم انسانی بومی و اسلامی تشکیل داد که اخیراً گزارش خود را در صحن شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح کرده است. در متن این گزارش پیشنهادهایی مفید و عملی گنجانده شده بود که در نهایت به تأسیس شورای تخصصی علوم انسانی منجر شد. این شورای تخصصی که در ذیل شورای عالی انقلاب فرهنگی قرار دارد و یکی از شوراهای اقماری آن به شمار می‌آید، مسئولیت تدبیر کلان مسائل مربوط به علوم انسانی، به‌ویژه با رویکرد توسعه‌ی معرفت اسلامی، را برعهده دارد.

شما به پیشینه‌ی چهارصد ساله‌ی غرب در قلمرو علوم انسانی اشاره کردید. راه مواجهه با علوم انسانی غرب با چنین پیشینه‌ای چیست؟

به عقیده‌ی من مواجهه با آرا و علوم در جهان به دو شیوه ممکن است: ۱٫ «مواجهه‌ی ایجابی» و تولید نظریه‌های رقیب نظریات رایج، به این معنا که در عرض آرا، نظریه‌ها و مکاتب موجود، به ارائه‌ی رأی و نظر جدیدی اقدام کنیم؛ ۲٫ «مواجهه‌ی سلبی» به این معنا که آرا، آثار و علوم موجود را نقد کنند. اگر با این دو رویکرد با میراث معرفتی غرب مواجهه شویم خود را خواهیم یافت.

اغلب کتاب‌های انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی را مستقیماً رصد کرده‌ام. در میان این کتاب‌ها کمتر آثار ترجمه‌شده مشاهده می‌شود. آیا راهکاری که شما برای مواجهه با علوم انسانی غرب اندیشیده‌اید شما را به این سمت سوق داده است که در میان تألیف و پژوهش، و ترجمه بیشتر به گزینه‌ی اول توجه کنید؟

پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی دستگاه علمی مولد معرفت است. کار ترجمه کار علمی نیست. ترجمه کار ناشران و احیاناً مؤسساتی است که به منظور ترجمه تأسیس شده‌اند؛ بنابراین ترجمه‌ی آثار وظیفه‌ی گروه‌های علمی ما نیست. افزون بر این، در فضای فکری ما به اندازه‌ی کافی ترجمه‌ی یک‌سویه جریان دارد و بدین طریق آثار و افکار غربی از بیرون مرزها وارد و عرضه می‌شود و در این زمینه خلأیی وجود ندارد، اما در تولید معرفت و ترجمه‌ی معارف تولیدشده از داخل به زبان‌های مقصد خلأ بسیاری مشاهده می‌شود. به همین دلیل، دوستان ما در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی، که فضلای دقیق و متبحری هستند، بر دو امر اهتمام می‌کنند؛ تولید معرفت و انتقال معرفت تولیدشده به بیرون مرزها. پژوهشگاه در هر دو عرصه‌ی مواجهه‌ی‌ ایجابی و سلبی فعال است. در پانزده، شانزده سال فعالیت این پژوهشگاه، مجموعه هفتصد، هشتصد جلد اثر در قالب کتاب یا رساله و مجله تولید شده است که بیشتر آنها دربرگیرنده‌ی دیدگاه یا نقدی نو هرچند جزئی در حوزه‌ی علوم انسانی و دینی است. حتی به همت دوستان پژوهشگاه کوشیده‌ایم در برخی از حوزه‌ها، که در جهان فاقد ادبیات بوده است، معرفت و ادبیات علمی تولید کنیم.

ما حصل رأی، نظر و نقد جدیدی که کم و بیش در مراکز گوناگون تولید می‌شود چگونه می‌تواند در فضای فکری ـ آکادمیک ما جایگاه یابد و فقط نمایه‌ی کتابی برای کتابخانه‌ای نشود؟

از طرقی مانند ارائه در کرسی‌های نظریه‌پردازی، نقد و مناظره، به نقد و بحث نهادن آنها در جامعه‌ی نخبه‌ها، تدریس در دانشگاه‌ها، مانند سایر نظریه‌ها، طرح در فرصت‌های علمی و محافل جهانی مربوط، و در مجموع ایجاد ستاد تدبیرگر برای این منظور، که اکنون فاقد آن هستیم، می‌توانیم چنین نظریه‌هایی را در عرصه‌های علمی مطرح و کاربردی نماییم.

در معرفی شورای عالی انقلاب فرهنگی شما این شورا را مرکزی دانستید که سیاست‌گذاری و مدیریت کلان علمی ـ فرهنگی کشور را برعهده دارد! با توجه به همین موضوع چرا این شورا چنین کارهایی انجام نداده است؟

مسئولیت شورای عالی انقلاب فرهنگی با من نیست. من تنها یکی از اعضای این شورا هستم که در همین مقام نیز به برخی فعالیت‌های آن انتقاداتی دارم؛ همان‌گونه که ممکن است منتقد وزارت علوم یا حوزه هم باشم.

از آنجا که پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی در لایه‌ی تولید معرفت قرار دارد، وظیفه‌ی ما این است که افکار و آرایی را که تولید می‌کنیم در قالب کتاب یا مقاله و احیاناً در همایش‌های علمی مطرح کنیم و بیش از این وظیفه‌ی ما نیست. ما به یک لایه‌ی توزیع نیاز داریم که همچون یک دستگاه رابط عمل کند و مراکز پژوهش و مولّد معرفت را به دستگاه‌های اجرایی و مصرف‌کننده همچون دانشگاه‌ها، حوزه و… مرتبط کند. این سه لایه‌ی تولید، توزیع و مصرف در جامعه‌ی علمی ما تاکنون یا به خوبی شکل نگرفته‌اند یا آن‌چنان که باید با هم پیوند نخورده‌اند.

اگر خود شما مسئول مرکزی ‌شوید که «مدیریت علمی» کشور را عهده‌دار باشد، چگونه این زنجیره علمی را شکل می‌دهید و برای این کار چه مدت وقت می‌خواهید؟

من اگر مسئول تولید، توزیع و مصرف علوم انسانی تولیدشده‌ی بومی و اسلامی باشم، فرصت زمانی حداقل پنجاه ساله طلب می‌کنم؛ چون چرخش علمی در یک دوره تاریخی ممکن نخواهد بود و کاری نیست که فرمایشی و دفعی انجام شود نتیجه‌ی مطلوب دهد؛ همان‌گونه که غرب جدید در یک بازه‌ی زمانی تقریباً چهارصد ساله توانسته است از نظر تولید معرفت به این نقطه برسد.

پس از آن، با تشکیل گروه‌های فعال کارشناسی و استقرا نسبت به نیاز جامعه‌ی علمی و دستگاه‌های اجرایی و گروه‌های اجتماعی، به تولید معرفت دست می‌زنم و می‌کوشم نظریه‌های تولیدشده‌ی خودی را به متن دروس دانشگاهی و دستگاه‌های اجرایی وارد ‌کنم؛ همان‌گونه که تاکنون پاره‌ای از دیدگاه‌ها و نظریه‌های جدید دوستان ما در پژوهشگاه به صحنه‌ی عمل راه پیدا کرده است؛ برای نمونه به طور مشخص ما در نظام بانکی هشت الی ده راهکار و پیشنهاد مشخص علمی مطرح کرده‌ایم که خوشبختانه با استقبال روبه‌رو شده و توانسته است در نظام مدیریت بانکی راه پیدا کند.

پدرخوانده‌های علوم انسانی

در سومین دوره جشنواره بینالمللی فارابی که با هدف تکریم از نام آوران علوم انسانی و تقویت این حوزه معرفتی برگزار میشود، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به عنوان «برترین نهاد پژوهشی کشور» برگزیده و معرفی شد که با کسب ۱۰ جایزه از ۱۹ عنوان بخش مسابقه بیشترین جوایز این دوره از مسابقات را به خود اختصاص داده است. این امر شاید گواهی بر کامیابی مدیریت علمی شایسته این نهاد پژوهشی باشد.به این اعتبار، با حجتالاسلاموالمسلمین علی اکبر رشاد به عنوان موسس و رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در باب «وضعیت علوم انسانی» در «ایران» به گفتوگو نشستیم. لازم به ذکر است که استاد رشاد در جشنواره فارابی امسال به خاطر «نظریه اتبناء» به عنوان «نظریهپرداز برجسته» نیز معرفی شد و این نشان از این دارد که او علاوه بر مدیریت عالی یک مرکز پژوهشی، خود نیز از تئوریسینهای حوزه علوم انسانی است که به خوبی با فراز و فرود این قلمرو آشناست و شنیدن آسیبشناسی علوم انسانی از زبان وی بیشک خالی از نکات کلیدی و راهکارهای بنیادین نخواهد بود.

استاد رشاد! ملاک تمایز علوم چیست؟ به تعبیر دیگر، علوم با چه معیاری از یکدیگر متمایز می شوند و چه وقت یک شاخه از معرفت به صورت معرفتی مستقل در می آید؟

اگر بپذیریم که بین علوم حقیقی و علوم اعتباری تفاوت ماهوی هست که قطعاً چنین است؛ معیار تمایز این رشته ها نیز باید متفاوت باشد؛ مرحوم علامه طباطبایی معتقد بودند معیار تمایز در رشته های علوم حقیقی به تفاوت موضوع آنها است و در علوم اعتباری به اغراض و غایات آنها. این قول مرحوم علامه طباطبایی حرف دقیقی است.

حقیقی و اعتباری بودن علوم نیز به حقیقی و اعتباری بودن موضوع آنهاست.

علوم انسانی در حلقه علوم حقیقی تعریف می شود یا در زیرشاخه علوم اعتباری قرار می گیرد؟


موضوع علوم انسانی «انسان» است. علوم انسانی از اوصاف، احوال و احکام رفتارجمعی یا فردی انسان ها سخن می گوید و به این اعتبار که موضوع علوم انسانی، موضوعی واقعی و حقیقی است در زمره علوم حقیقی دسته بندی می شود، هر چند که برخی شاخه ها ی آن می تواند در زمره علوم اعتباری طبقه بندی شود.

به نظر می رسد علوم انسانی ما به شدت متاثر از ارزش ها و گفتمان های غربی است. وقتی این گفتمان وارد فضای فکری ما می شود گاهی با ارزش های فکری و دینی ما تضاد و تعارض پیدا می کند و حتی ارزش های فکری ما را تحت الشعاع قرار می دهد؟ راه برون رفت از چنین فضایی چیست؟

با توجه به معیار تمایز علوم بسته به تعریفی که ما از انسان ارائه می کنیم علوم انسانی ما متفاوت خواهد شد. یک نوع علوم انسانی تابع مکتبی است که در آن انسان را خلیفه الله می داند و هویت خلیفه ًْ اللهی او را مبتنی بر ماهیت عبداللهی او می پندارد و انسان را پیوسته بر حق، و کانون هستی و وحی و دارای فطرت الهی، خیرخواه، عدالت جوی، پاک سرشت و مسالمت جو معرفی می کند و دیگر علوم انسانی ای است که انسان را گرگ انسان می پندارند، و او را دارای سرشتی غیر الهی می انگارد. که این دو تفاوت جوهری خواهند داشت. علوم انسانی اسلامی و بومی ما از نوع نخست است.

بنابراین نقطه آغاز در علوم انسانی، انسان شناسی و ارائه تعریفی از انسان است. به تعبیر وسیع تر نقطه آغاز، طراحی «فلسفه علوم انسانی» است. ما براساس مبانی و معارف دینی خود باید نظریه هایی مستقل از علوم انسانی غرب ارائه کنیم. گفتمان ها و نظریه های غربی وقتی در بستر گفتمان ارزش های دینی و فکری ما قرار می گیرد بی شک تضادها و تعارض هایی را به وجود می آورد و راه برون رفت از این فضا تدوین نظریه هایی مستقل و جدید بر پایه مبانی دینی و ارزشی خودمان و تدریس آنها در کنار نظریات کنونی است.


آیا می توان از صحبت های شما چنین برداشت کرد که شما به «علوم انسانی اسلامی» همچون جامعه شناسی اسلامی، اقتصاد اسلامی، مدیریت اسلامی، انسان شناسی اسلامی و… معتقد هستید؟

بله. مگر راهی غیر از این پیش روی ما هست؟ اگر کسی منکر چنین انگاره ای باشد، حیثیت و اعتبار علمی خود را مخدوش می کند.

برخی از عبارت «اسلامی سازی علوم انسانی» استفاده می کنند. چقدر این تعبیر مناسب راهکارهای ما است؟

کاملاً تعبیر اشتباهی است چرا که بحث ما «اسلامی سازی» نیست. ما که نمی خواهیم علوم انسانی موجود را رنگ و لعاب اسلامی بدهیم. همانطور که پیشتر اشاره کردم علوم انسانی و علوم اجتماعی مبتنی بر تلقی خاصی از انسان و جامعه است. اگر تلقی ما از جامعه و تعریف ما از انسان تغییر کند، جامعه شناسی و علوم انسانی ما هم متفاوت خواهد شد. بنابراین دو تلقی از انسان و جامعه دو دسته جامعه شناسی و علوم انسانی را پدید خواهد آورد. ما معتقدیم چون تعریف ما از انسان متفاوت از مبانی تعریف غربی است به این اعتبار علوم انسانی ما هم خواه ناخواه متفاوت و متمایز از غرب خواهد بود. بنابراین ما باید نظریه ها و مبانی علوم انسانی خود که مبتنی بر منابع دینی و اسلامی مان است را پدید آوریم. پس به هیچ وجه بحث اسلامی کردن علوم انسانی مطرح نیست. به این معنا که بخواهیم قالب را حفظ کنیم و مضمون را تغییر دهیم یا بالعکس با حفظ محتوا به تغییر قالب بپردازیم و بپنداریم که علوم انسانی اسلامی تولید کرده ایم، به خطا رفته ایم.

البته این رویکرد به این معنا نیست که ما مکاتب و نظریه های علوم انسانی رایج جهانی و غربی را کنار بگذاریم. بلکه معتقد هستیم که علوم انسانی غربی عمدتاً با جوهر سکولاریستی و در یک بستر فرهنگی خاصی با موضوع و اهداف و روش شناسی خاصی پدید آمده است و از آنجا که علم است باید مورد مطالعه، تدریس، تحقیق و نقد قرار گیرد اما نمی تواند با مبانی فکری ما سازگار و در مسائل بومی ما راهگشا باشد.

آیا اساساً فرایند تولید علوم اسلامی و علوم انسانی اسلامی، فرآیندی قابل پیش بینی و قابل سیاستگذاری است؟ به تعبیر دقیق تر، آیا می توان با تصمیم گیری، علم تولید کرد؟ و اگر چنین است چه مراکز و نهادهایی عهده دار این امر بوده و هستند؟

هیچ پدیده ای در حیات بشر مطلقاً جبری نیست، هر چند ممکن است به دلیل ناشناخته بودن برخی عوامل گاه نتوان جریان برخی امور را مدیریت کرد، اما اولاً: جهان اسلام بویژه ایران همواره از جمله طلایه داران علوم انسانی بوده است. در نتیجه در تاریخ علم، مکاتب و نظریه های بسیاری به نام مسلمانان و ایرانیان ثبت شده است. مسلمانان و ایرانیان موسس دانش های بسیاری هستند که امروزه غربی ها برای آنها پدرهای ناخوانده تراشیده اند که بسی متاخرتر از بنیانگذاران اصلی آنها هستند. من اینجا باید از استاد علامه محمدتقی جعفری یاد کنم که بارها می گفت همه نظریه های علوم انسانی از ادبیات فارسی ما، قابل استنباط است. ثانیاً اینکه، طی دهه های اخیر اهتماماتی برای معرفی و تولید نظریه در قلمرو علوم انسانی شده است.

بعد از انقلاب موسساتی با رویکرد آموزشی همچون دانشگاه امام صادق(ع)، دانشگاه مفید، مدرسه عالی شهید مطهری، دانشگاه علوم اسلامی رضوی مشهد و برخی مراکز با رویکرد پژوهشی مانند دفتر حوزه و دانشگاه، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی، دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم به وجود آمدند و پیش از انقلاب نیز شخصیت هایی امثال استاد شهید مطهری و مرحوم علامه طباطبایی و حضرت امام خمینی (ره) و در ادامه نسل بعدی، اگر نه علم جدید ولی در برخی علوم مکتب جدید تاسیس کردند و سپس در بستر وقوع انقلاب اسلامی به طور طبیعی اتفاقات مبارکی افتاد که گاهی پیامدهای جهانی داشت. ثالثاً انقلاب اسلامی بسیاری از نظریه ها در فلسفه دین، فلسفه تاریخ، فلسفه تمدن، جامعه شناسی، کلام و الهیات و اقتصاد را تحت تاثیر قرار داد وحتی به ظهور نظریه های جدید منجر شد. اما متاسفانه این تاثیرات تاکنون در قالب یک طرح علمی و مطالعاتی، استقرا نشده و مورد تحقیق و تدقیق قرار نگرفته است. رابعاً: در مورد نظریه پردازی در علوم انسانی نیز آنچه که انجام شده به رغم ارزشمندی، در نسبت با نیازهای جامعه علمی ما بسیار اندک است. چرا که علوم انسانی غیردینی یعنی علوم انسانی مبتنی بر تفکرات سکولاریستی پیشینه ای نزدیک به چهارصد سال دارد و ما برای مواجهه با چنین پیشینه ای به حضوری فعال تر و کارهایی وسیع تر نیاز داریم تا بتوانیم در این معرکه عظیم علمی عرض اندام کنیم.

خامساً: مسئولیت ستادی و سیاستی این نوع اقدامات به عهده شورای عالی انقلاب فرهنگی است.

خلاصه‌ مقاله‌ی نظریه‌ی اسلامی علوم انسانی

علوم انسانی، طیفی از ‌دانش‌های انسان‌مدار است که در دویست سال اخیر، از دیگر حوزه‌های معرفتی متمایز شده و در مقابل سایر عرصه‌های معرفتی، خاصه علوم طبیعی که قلمروی مطالعاتی آن «طبیعیات» است، قرار گرفته است. فارغ از آنکه اصل این تقسیم‌بندی را صواب یا ناصواب بدانیم ـ که به نظر ما درخور تأمل جدی است ـ به دلیل اینکه این عنوان و طبقه‌بندی در ادبیات علمی دانشگاهی معاصر پذیرفته و رایج شده است، لاجرم باید به مسائل این گروهْ‌دانش، ازجمله تعریف آن پرداخته شود.

 

نظریه‌ی اسلامی علوم انسانی*

(فطرت؛ چونان گرانیگاه گروهْ‌دانش علوم انسانی)**

 

 

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (الرُّوم/۳۰:۳۰)

درآمد

بایسته‌های فرایند تأسیس علوم انسانی اسلامی

۱٫ ارائه‌ی نظریه‌ی مبنا؛

۲٫ تبیین مبانی مشترک علوم انسانی؛

۳٫ ارائه‌ی منطق تولید علوم انسانی؛

۴٫ تحقیق مبانی هر یک از رشته‌های مختلف خانواده‌ی علوم انسانی، در ذیل مبانی عام و مشترک؛

۵٫ تولید علم‌های هموند گروهْ‌دانش علوم انسانی.

این مقاله عهده‌دار ارائه‌ی نظریه‌ی مبنای علوم انسانی دینی از نظر راقم سطور است.

 

 

تعریف کلمات کلیدی نظریه

لازم است که قبل از ورود به تبیین نظریه، تعریف خویش از هر یک از کلمات کلیدی پرکاربرد در مبحث را ارائه کنیم، از این‌رو پاره‌ای از اصطلاحات و کلمات کلیدی را در زیر به اجمال شرح می‌کنیم:

۱٫ تعریف علم

«معرفت دستگاهوارِ» متشکل از «مجموعه‌ی قضایایِ» برخوردار از «نقطه‌ی ثقلِ مشترَکِِ» مبتنی بر «مبادیِ» نظری مشخص و برخوردار از «روش معیّن»، دارای «غایت واحد» یا «غایات همساز».

۲٫ مؤلِّفه‌های علم

با توجه به تعریف پیشنهادی، هر علمی دارای مؤلِّفه‌های پنجگانه‌ی «مبادی»، «موضوع»، «مسائل»، «منطق» و «غایت» است؛ هرگاه این عناصر از سازواری کافی برخوردار باشند، یک معرفت دستگاهوار (= علم) شکل می‌گیرد.

 

۳٫ تعریف دین

«دستگاه معرفتی ـ معیشتی‌ای که از سوی مبدأ هستی و حیات، برای تأمین کمال و سعادت دنیوی و اخروی آدمیان، الهام و ابلاغ شده است».

۴٫ تعریف فطرت

مراد از فطرت در این مقال، «فطرت بالمعنی‌الاخص» است که به سرشت ویژه‌ی بشر اطلاق می‌گردد، و غیر از فطرت حیوانی است که آن را «غریزه» می‌نامند؛ نیز غیر از فطرت نباتی و جمادی است که از آن به «طبیعت» تعبیر می‌شود؛ بدین‌سان فطرت بالمعنی الاخص، عبارت خواهد بود از: «سرشت متعالی ویژه‌ی آدمی که از نحوه‌ی وجود (و کیفیت خلقت) او نشئت می‌گیرد».

۵٫ تعریف علوم انسانی

چند تذکار مقدماتی:

یک) علوم انسانی، طیفی از ‌دانش‌های انسان‌مدار است که در دویست سال اخیر، از دیگر حوزه‌های معرفتی متمایز شده و در مقابل سایر عرصه‌های معرفتی، خاصه علوم طبیعی که قلمروی مطالعاتی آن «طبیعیات» است، قرار گرفته است. فارغ از آنکه اصل این تقسیم‌بندی را صواب یا ناصواب بدانیم ـ که به نظر ما درخور تأمل جدی است ـ به دلیل اینکه این عنوان و طبقه‌بندی در ادبیات علمی دانشگاهی معاصر پذیرفته و رایج شده است، لاجرم باید به مسائل این گروهْ‌دانش، ازجمله تعریف آن پرداخته شود.

دو) قبل از ارائه‌ی تعریف برای هر مقوله‌ای، به‌ویژه دانش‌ها، باید مشخص شود که آیا در صدد ارائه‌ی «تعریف پسینی»، استقراییِ معرَّف و ناظر به مصادیق محقق و موجود آنیم، یا در مقام ارائه‌ی «تعریف پیشینی»، منطقی و معطوف به وضعیت مطلوب آن؟ به تعبیر دیگر: علاوه بر دو شرط «جامعیت» و «مانعیت» تعریف که در دانش منطق، مذکور است، باید شرط «جهتمندی» نیز در تعریف علم‌ها لحاظ گردد. بدین‌جهت «تعریف علوم انسانی مطلوب»، با منظورداشت شروط سه‌گانه‌ی جهتمندی، جامعیت و مانعیت، میسر می‌گردد. از این‌رو باید دو گونه تعریف از علوم انسانی ارائه شود: ۱٫ «تعریف پسینی»، که با نظرداشت اینکه علوم انسانی کنونی «چه هست و چه نیست»، صورت می‌بندد؛ ۲٫ «تعریف پیشینی» که با لحاظ اینکه علوم انسانی «چه باید و شاید که باشد و چه نباید و نشاید که باشد» سامان می‌گیرد.

سه) برای به دست‌دادن تعریف کامل از هر علمی با هر دو رویکرد مزبور، باید مختصات مؤلفه‌های رکنیِ ماهیت‌ساز آن («مبادی»، «موضوع»، «مسائل»، «منطق»، و «غایت») در تعریف لحاظ شود.

چهار) همچنین نظر به اینکه سه تلقی از ماهیت، کارکرد و قلمرو علوم انسانی کنونی وجود دارد، تعاریف پسینی نیز باید با توجه به این سه تلقی ارائه شود.

تأکید می‌کنیم که در تعاریف پسینی، در صدد تبیین علوم انسانی مطلوب نیستیم، بلکه و فقط در مقام تعریف مطلوب این گستره‌ی معرفتی ـ آن‌چنان که هم‌اکنون هست ـ هستیم. ما از این سه تلقی با عنوان‌های: علوم انسانی «بالمعنی الأعم» والاوسع، علوم انسانی «بالمعنی العام» والاوسط و علوم انسانی «بالمعنی الأخص» والاضیق تعبیر می‌کنیم.

 

تعاریف پسینی سه‌گانه

الف) علوم انسانی بالمعنی الأعم: عبارت است از «طیفی از دانش‌هایی که غیر از علوم طبیعی‌اند». در این تلقی دانش‌هایی چون فلسفه، عرفان، اخلاق، ریاضیات، هنر، ادبیات و… نیز زیرمجموعه‌ی علوم انسانی انگاشته می‌شوند.

ب) علوم انسانی بالمعنی العام: عبارت است از « مجموعه‌ی دانش‌های متشکل از قضایای تجربی تبیینی ـ اخباری، تکلیفی ـ الزامی، و تحسینی ـ ارزشیِ معطوف به تبیین و تدبیر عمل ارادی فردی و اجتماعی آدمیان در شرایط گوناگون و عرصه‌های مناسبات انسانی». در این تلقی هر دانش تجربی‌ای که متعلق آن فعل انسان است، علم انسانی قلمداد می‌شود؛ از این‌رو علوم اجتماعی، در زمره‌ی علوم انسانی به شمار می‌روند.

ج) علوم انسانی بالمعنی الأخص: عبارت است از «مجموعه‌ی دانش‌های متشکل از قضایای تجربی “تبیینی” اخباری، “تکلیفی” الزامی و “تحسینی” ارزشیِ معطوف به رفتارهای آدمیان.

تذکار: برای ارائه‌ی تعاریف پسینی کامل، باید مولفه‌های پنجگانه‌ی علم را با توجه به مصادیق محقق علوم انسانی، لحاظ کرده، مبادرت به تعریف کنیم.

 

تعریف پیشینی

با توجه به متغیرهای مختلف معطوف به مؤلفه‌های دخیل در مطلوبیت و اسلامیت علوم انسانی، ما عبارت زیر را به عنوان تعریف پیشینی پیشنهاد می‌کنیم:

«طیفی از معرفت‌های دستگاهوار متشکل از قضایایِ تبیینی، یا تکلیفی، یا تحسینیِ معطوف به انسان (لابشرط) یا یکی از ابعاد وجودی و ساحات تعلّق مواجهه‌های ارادی جوانحی و جوارحی آدمی (انسان انضمامی و به شرط شیئ)، که مبتنی بر مبادیِ معرفتیِ دینی، و براساس معرفت‌شناسی واقع‌گرا، با کاربست منطق علمی دیالکتیک ـ دینامیکال، از منابع معتبر، و در جهت بروز و برآمدن فطرت برین بشر، استنتاج یا استنباط گردد».

و به تعبیر خلاصه‌تر، می‌توان علوم انسانی اسلامی را عبارت دانست از: «طیفی از معرفت‌های دستگاهوار متشکل از قضایایِ تبیینی واخباری، یا تکلیفی و الزامی، یا تحسینی و ارزشیِ معطوف به ساحات عمل ارادی انسان‌ها که در جهت بروز و برآمد فطرت الهی آنان، و مبتنی بر مبانی اسلامی، با روش موجه، از منابع معتبر، به دست آمده باشند».

در تعبیر اول که تعریف اصلی ما قلمداد می‌شود، به ظرائف و طرائف بسیاری در زمینه‌ی مؤلِّفه‌ها و مختصات این گروهْ‌دانش، تصریح یا تلویح کرده‌ایم، که در زیر به برخی موارد عمده‌ی آنها اشاره می‌کنیم:

۱٫ به «مبادیِ» مجموعه‌ی این گروهْ‌دانش، با عبارت «مبتنی بر مبادیِ معرفتیِ دینی».

۲٫ به «موضوع» با کلمه‌ی «انسان» (انسان لابشرط) و به موضوعات علم‌های جزو خانواده‌ی علوم انسانی، با عبارت «… یا یکی از ابعاد وجودی و ساحات تعلّق مواجهه‌های ارادی جوانحی و جوارحی آدمی» (انسان به شرط شیئ و انضمامی).

۳٫ به لایه‌ها و گونه‌های «مسائل» علوم انسانی با عبارت‌های «قضایایِ تبیینی، یا تکلیفی، یا تحسینیِ معطوف به…».

۴٫ به «غایت» با عبارت «در جهت بروز و برآمدن فطرت برین بشر».

۵٫ به «منطق» و روش با عبارت‌های «کاربست منطق دیالکتیک ـ دینامیکال» و «استنتاج یا استنباط گردد».

۶٫ به «منابع» با عبارت «منابع معتبر».

۷٫ به «طبقه‌بندی» این گروهْ‌دانش با عبارت‌های «معرفت‌های دستگاهوار متشکل از قضایایِ تبیینی، یا تکلیفی، یا تحسینیِ معطوف به انسان (لابشرط)، یا یکی از ابعاد وجودی و ساحات تعلّق مواجهه‌های ارادی جوانحی و جوارحی آدمی».

۸٫ به «هویت وجودشناختی» این گروهْ‌دانش با تصریح به برخورداری آنها از موضوع حقیقی (انسان لابشرط) و نیز اشتمال آنها بر قضایای اخباری واقعمند، و قضایای اعتباری انشائی (تکلیفی و تحسینی) احیاناً غیرواقعمند، در خلال عبارات تعریف.

۹٫ به «هویت معرفت‌شناختی» قضایا با عبارت «بر اساس معرفت‌شناسی واقع‌گرا» که اشاره به نظریه‌ی معرفت‌شناختی مورد نظر راقم است.

۱۰٫ به «قلمرو» مجموعه، با عبارت «معطوف به انسان (لابشرط)، یا یکی از ابعاد وجودی و ساحات تعلّق مواجهه‌های ارادی جوانحی و جوارحی آدمی».

 

مؤلفه‌های علوم انسانی اسلامی

الف) مبادی علوم انسانی دینی: دستگاه علوم انسانی بر انسان‌شناسی مبتنی است؛ تنوع و تفاوت‌های گفتمان‌های علوم انسانی، عمدتاً ناشی از تفاوت آنها در نظریه‌ی انسان‌شناختی اصحاب آن است، از این‌رو اینجا، از مجموعه‌ی مبادی علم انسانی اسلامی، به بیان مبادی انسان‌شناختی آن در قالب چند اصل بسنده می‌کنیم:

اصل اول: انسان «ذاتمند» است (در مقابل «ناذاتمندانگاری» اگزیستانسیالیستی و مارکسیستی).

اصل دوم: انسان دارای «فطرت» ملکوتی وسرشت الهی است (در مقابل نظریه‌های بدسرشت‌انگار انسان).

اصل سوم: انسان دارای مرتبه و مقام «عبداللهی ـ خلیفه اللهی» است. مقام «خلیفه ‌اللهیت» انسان، برآمده از شأن «عبداللهیت» اوست (عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی).

توضیح اینکه: در تفکر دینی، بر خلاف فلسفه‌های امانیستی، انسان «جانشین خدا» در روی زمین است، نه «جایگزین خدا». به تعبیری مسامحه‌آمیز ما انسان را «خدابنیاد» می‌دانیم، نه «خودبنیاد».

اصل چهارم: فطرت بالمعنی‌الاخص، دارای دو نوع کارکرد است: ۱٫ «علمی / معرفتی»، ۲٫ «عملی / معیشتی». کارکردهای فطرت، به صورت انباشتی از «بینش‌ها» و باورها، «منش‌ها» و اخلاق، «کشش‌ها» و گرایش‌ها، و «کنش‌ها» و افعال متعالی در انسان بروز می‌کند.

انواع بروندادهای عملی و نظری فطرت را به شرح زیر می‌توان نمایش داد:

 

اصل پنجم: چون فطرتمندی انسان، جوهر اصلی انسان‌شناسی دینی است و آیین حق، فطری است؛ فطرت عنصر اصلی مؤلفه‌های علوم انسانی دینی را تشکیل می‌دهد؛ از این جهت می‌توان فطرت را چون گرانیگاه خانواده‌ی علوم انسانی اسلامی قلمداد کرد.

تذکر: برایند و نتایج اصول پیشگفته در قالب بندهای زیر قابل تبیین است؛ مفاد این بندها سایر مؤلفه‌های علوم انسانی اسلامی را تشکیل می‌دهد.

ب) موضوع علوم انسانی اسلامی: محور مشترَک علوم انسانی، انسان و تظاهرات فطری و ضدفطری است که از آدمی سر می‌زند.

ت) مسائل علوم انسانی اسلامی: فهم و بیان «تظاهرات و رفتارهای فطری و ضدفطری» انسان‌ها، و طرز و طریقه‌ی مواجهه با هر یک از تظاهرات و رفتارهای دوگانه، «مسائل» علوم انسانی دینی را تشکیل می‌دهند.

ث) غایت علوم انسانی اسلامی: صیقلی و آشکارشدگی فطرت آدمیان و در نتیجه تحقق وجه عبداللهی و فعلیت‌یافتن شأن خلیفه اللهی آنان، می‌تواند همچون «غایت» علوم انسانی دینی به شمار آید.

توضیح اینکه: «فطرت، هرچه صافی‌تر و صیقلی‌تر شود، آدمی به ساحت حق متعال مقرب‌تر و شبیه‌تر می‌گردد». از این‌رو آدمیان می‌توانند با اکمال نفس و ارتقای نظری و عملی آن، از رهگذر تحصیل و انباشت معرفتِ صائب و تعبد و انقیاد در قبال باری، فطرت خویش را برملاتر کرده، به شأن «عبداللهی ـ خلیفه اللهی» نزدیک‌تر شوند.

ج) روش علوم انسانی اسلامی: با توجه به معرفت‌زایی فطرت از یک‌سو و امکان سنجش معرفت‌های تولیدشده با عرضه به فطرت از دیگرسو، برایند انگاره‌ی فطرتمندی انسان، می‌تواند از ارکان «منطق» و روش‌شناسی علوم انسانی دینی قلمداد شود.

ح) منابع علوم انسانی اسلامی:\فطرت، با توجه به کارکردهای معرفتی آن، می‌تواند در کنار سایر منابع و مجاری معرفت (وحی، سنت، عقل و شهود)، یکی از «منابع» و مجاری معرفت در علوم انسانی دینی به شمار آید.//

 

طبقه‌بندی علوم انسانی اسلامی

هر یک از ابعاد فطرت آدمی و ساحات تعلق مواجهه‌های آن، می‌تواند محور یکی از دانش‌های عضو خانواده‌ی علوم انسانی قلمداد شود.

به تعبیر دیگر: با گونه‌شناسی انواع قضایای تشکیل‌دهنده‌ی این گروهْ‌دانش، و همچنین انواع تظاهرات فطری و ضدفطری، در مواجهه‌ی آدمی با متعلق‌های این مواجهات که دربرگیرنده‌ی مناسبات اوست، می‌توان رشته‌های علوم انسانی را طبقه‌بندی و دسته‌بندی کرد؛ پس فطرت می‌تواند محور «طبقه‌بندی علوم انسانی» نیز قرار گیرد. البته این مبنا و الگو یکی از شیوه‌های طبقه‌بندی علوم انسانی است؛ راقم سطور، الگوهای دیگری نیز برای طبقه‌بندی علوم انسانی پیشنهاد کرده است که خواهندگان می‌توانند آنها را در مقالتی که به همین عنوان ارائه شده است ملاحظه فرمایند.***

 

والعلم عند الله فهو اعلم بالصواب

 


* ارائه‌شده در سمینار بین‌المللی اسلامی‌سازی علوم انسانی، اندونزی، جاکارتا، ۲۹/۸/۹۳٫

** این انگاره نخستین‌بار در ۶/۲/۹۰ طی سخنرانی در تالار علامه امینی دانشگاه تهران مطرح گردید. برای اطلاعات بیشتر ر.ک:

http://rashad.iict.ac.ir/index.aspx?siteid=17&fkeyid=&siteid=17&pageid=2486

*** برای اطلاعات بیشتر ر.ک: www.rashad.iict.ac.ir.