استاد رشاد! ملاک تمایز علوم چیست؟ به تعبیر دیگر، علوم با چه معیاری از یکدیگر متمایز میشوند و چه وقت یک شاخه از معرفت به صورت معرفتی مستقل در میآید؟
اگر بپذیریم که بین علوم حقیقی و علوم اعتباری تفاوت ماهوی هست ـ که قطعاً چنین است ـ معیار تمایز این رشتهها نیز باید متفاوت باشد. مرحوم علامه طباطبایی معتقد بود معیار تمایز در رشتههای علوم حقیقی، تفاوت موضوع آنهاست و در علوم اعتباری، اغراض و غایات آنها سبب تمایز آنها میشود. این نظر علامه طباطبایی دقیق است و بنابراین میتواند مبنا قرار گیرد. حقیقی و اعتباری بودن علوم نیز براساس حقیقی و اعتباری بودن موضوع آنها تعیین میشود.
علوم انسانی در حلقهی علوم حقیقی تعریف میشود یا در زیرشاخهی علوم اعتباری قرار میگیرد؟
موضوع علوم انسانی «انسان» است. و در آن از اوصاف، احوال و احکام رفتارجمعی یا فردی انسانها سخن گفته میشود. از آنجا که این موضوع واقعی و حقیقی است، این دسته از علوم در زمرهی علوم حقیقی قرار میگیرد، هر چند که برخی از شاخههای آن میتوانند علوم اعتباری به شمار آیند.
به نظر میرسد علوم انسانی ما به شدت متأثر از ارزشها و گفتمانهای غربی است. وقتی این گفتمان وارد فضای فکری ما میشود گاهی با ارزشهای فکری و دینی ما تضاد و تعارض پیدا میکند و حتی ارزشهای فکری ما را تحتالشعاع قرار میدهد؟ راه برونرفت از چنین فضایی چیست؟
با توجه به آنچه دربارهی معیار تمایز علوم و موضوع آنها گفته شد، باید گفت که گرچه در علوم انسانی غربی نیز موضوع انسان است، تعریفی که ما از انسان ارائه میکنیم با تعریف آنها از انسان تفاوت دارد و همین تفاوت سبب میشود علوم انسانی مد نظر ما متفاوت از علوم انسانی غربی باشد. علوم انسانی ما تابع مکتبی است که در آن انسان را خلیفهًْالله میداند و هویت خلیفهًْاللهی او را مبتنی بر ماهیت عبداللهی او میپندارد و انسان را پیوسته بر حق، کانون هستی، وحی و دارای فطرت الهی، خیرخواه، عدالتجو، پاکسرشت و مسالمتجو معرفی میکند، اما در علوم انسانی غربی، انسان گرگ انسان و دارای سرشتی غیر الهی انگاشته میشود. همین تفاوت نگاه به انسان نشان میدهد که این علوم، با وجود شباهت اسمی، تفاوت جوهری با هم دارند.
در این مسئله تردیدی وجود ندارد که وقتی که گفتمانها و نظریههای غربی در بستر گفتمان ارزشهای دینی و فکری ما قرار میگیرند، تضادها و تعارضهایی را به وجود میآورد. راه برونرفت از این فضا تدوین نظریههایی مستقل و جدید بر پایهی مبانی دینی و ارزشی خودمان و تدریس آنها در کنار نظریات کنونی است. نقطهی آغاز در علوم انسانی، انسانشناسی و ارائهی تعریفی از انسان است. به تعبیر وسیعتر نقطهی آغاز، طراحی «فلسفهی علوم انسانی» است؛ بنابرانی برای برونرفت از تأثیر گفتمانی غرب، ما باید براساس مبانی و معارف دینی خود، نظریههایی مستقل از علوم انسانی غرب عرضه کنیم.
از صحبتهایتان شما چنین برداشت کرد که شما به «علوم انسانی اسلامی» همچون جامعهشناسی اسلامی، اقتصاد اسلامی، مدیریت اسلامی، انسانشناسی اسلامی و… معتقد هستید؛ آیا این برداشت صحیح است؟
بله. مگر راهی غیر از این پیش روی ما هست؟ اگر کسی منکر چنین انگارهای باشد، حیثیت و اعتبار علمی خود را مخدوش میکند.
برخی از عبارت «اسلامیسازی علوم انسانی» استفاده میکنند. چقدر این تعبیر مناسب راهکارهای ما است؟
تعبیر کاملاً اشتباهی است؛ زیرا بحث ما «اسلامیسازی» نیست. ما که نمیخواهیم علوم انسانی موجود را رنگ و لعاب اسلامی بزنیم. همانگونه که پیشتر اشاره کردم، علوم انسانی و اجتماعی مبتنی بر تلقی خاصی از انسان و جامعه است. اگر تلقی ما از جامعه و تعریف ما از انسان تغییر کند، جامعهشناسی و علوم انسانی ما هم متفاوت خواهد شد. بنابراین دو تلقی از انسان و جامعه، دو دسته جامعهشناسی و علوم انسانی پدید خواهد آورد. ما معتقدیم چون تعریف ما از انسان متفاوت از مبانی تعریف غربی است به این اعتبار علوم انسانی ما هم خواه ناخواه متفاوت و متمایز از غرب خواهد بود. بنابراین ما باید نظریهها و مبانی علوم انسانی خود را که مبتنی بر منابع دینی و اسلامیمان است پدید آوریم. پس به هیچ روی بحث اسلامی کردن علوم انسانی مطرح نیست. اگر ما در این عرصه قالب را حفظ کنیم و مضمون را تغییر دهیم یا بالعکس با حفظ محتوا، به تغییر قالب دست زنیم و بپنداریم که علوم انسانی اسلامی تولید کردهایم، به خطا رفتهایم. البته این رویکرد به این معنا نیست که ما مکاتب و نظریههای علوم انسانی رایج جهانی و غربی را کنار بگذاریم، بلکه معتقدیم که علوم انسانی غربی عمدتاً با جوهر سکولاریستی و در یک بستر فرهنگی خاصی با موضوع، اهداف و روششناسی خاصی پدید آمده است و از آنجاکه علم است باید مطالعه و تدریس شود و موضوع تحقیق و نقد قرار گیرد، اما نمیتواند با مبانی فکری ما سازگار و در مسائل بومی ما راهگشا باشد.
آیا اساساً در فرایند تولید علوم اسلامی و علوم انسانی اسلامی، امکان پیشبینی و سیاستگذاری هست؟ به تعبیر دقیقتر، آیا میتوان با تصمیمگیری، علم تولید کرد؟ و اگر چنین است، چه مراکز و نهادهایی عهدهدار این امر هستند؟
هیچ پدیدهای در حیات بشر مطلقاً جبری نیست، هرچند ممکن است به دلیل ناشناخته بودن برخی عوامل گاه نتوان جریان برخی امور را مدیریت کرد. در حوزهی تولید علوم انسانی اسلامی هم با توجه به ویژگیهایی که ایران و جهان اسلام دارد مدیریت این کار ممکن است؛ زیرا اولاً جهان اسلام و بهویژه ایران همواره از جمله طلایهداران علوم انسانی بوده است؛ در نتیجهی همین طلایهداری در تاریخ علم، مکاتب و نظریههای بسیاری به نام مسلمانان و ایرانیها ثبت شده است. مسلمانان و ایرانیها مؤسس دانشهای بسیاری هستند که امروزه غربیها برای آنها پدرهای ناخواندهای تراشیدهاند که بسی متأخرتر از بنیانگذاران اصلی آنها هستند. من اینجا باید از استاد علامه محمدتقی جعفری یاد کنم که بارها میگفت همهی نظریههای علوم انسانی از ادبیات فارسی ما، استنباط شدنی است؛ ثانیاً، طی دهههای اخیر اهتماماتی برای معرفی و تولید نظریه در قلمرو علوم انسانی شده است. بعد از انقلاب مؤسساتی با رویکرد آموزشی همچون دانشگاه امام صادق(ع)، دانشگاه مفید، مدرسه عالی شهید مطهری، دانشگاه علوم اسلامی رضوی مشهد و برخی مراکز با رویکرد پژوهشی مانند دفتر حوزه و دانشگاه، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی، پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی، دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم به وجود آمدند و پیش از انقلاب نیز شخصیتهایی امثال استاد شهید مطهری و مرحوم علامه طباطبایی و امام خمینی(ره) و در ادامه نسل بعدی، اگر نه علم جدید ولی در برخی علوم مکتب جدید تأسیس کردند و سپس در بستر وقوع انقلاب اسلامی به طور طبیعی اتفاقات مبارکی افتاد که گاهی پیامدهای جهانی داشت؛ ثالثاً انقلاب اسلامی بسیاری از نظریهها در فلسفهی دین، فلسفهی تاریخ، فلسفهی تمدن، جامعهشناسی، کلام، و الهیات و اقتصاد را تحت تأثیر قرار داد و حتی به ظهور نظریههای جدیدی منجر شد، اما متأسفانه این تأثیرات تاکنون در قالب یک طرح علمی و مطالعاتی، استقرا نشده و موضوع تحقیق و تدقیق قرار نگرفته است. مسئولیت ستادی و سیاستی طرح تولید علوم انسانی اسلامی بر عهدهی شورای عالی انقلاب فرهنگی است. در واقع این نهاد عهدهدار تصمیمگیری در این عرصه است. در اینجا جا دارد به این نکته اشاره شود که آنچه در حوزهی نظریهپردازی در علوم انسانی انجام شده، با وجود ارزشمندی، در نسبت با نیازهای جامعهی علمی ما بسیار اندک است؛ زیرا علوم انسانی غیردینی، یعنی علوم انسانی مبتنی بر تفکرات سکولاریستی، پیشینهای نزدیک به چهارصد سال دارد و ما برای مواجهه با چنین پیشینهای به حضوری فعالتر و کارهایی وسیعتر نیاز داریم تا بتوانیم در این معرکهی عظیم علمی عرض اندام کنیم.
شما از عالمان و صاحبنظران ایرانی و مراکز علمی ـ پژوهشی نام بردید و به پیشینهی تاریخی ما در علوم انسانی اشاره کردید، اما به نظر میرسد برای اینکه ما به علوم انسانی اسلامی و بومی دست پیدا کنیم نیازمند یک «جامعهی علمی» هستیم که «مدیریت علمی» شایستهای را میطلبد. شاید ما در داشتن نظریه و نظریهپرداز مشکل نداشته باشیم، بلکه نبود یک زنجیرهی علمی نقطه ضعف فضای فکری ما باشد.
این مطلب کاملاً صحیح است. ما نیازمند یک سامانهی مدیریتی متعالی هستیم که با تدبیری جامع و مشرف بتواند جریان تولید معرفت را در حوزهی علوم انسانی به صورت اسلامی و بومی هدایت کند. ما به هیچ وجه در خور نیاز و ضرورتها در این زمینه عمل نکردهایم. همانگونه که شما به درستی اشاره کردید، ما از خلأ یک ستاد تدبیرگر، کلاننگر و سیاستگذار که بتواند فرادستگاهی ببیند و با دورنگری و زمانبندی مناسب یک حرکت علمی را مدیریت کند رنج میبریم.
آیا «مدیریت علمی» و «سیاستگذاری علمی» را باید از جامعهی علمی انتظار داشت یا از نهادهای دولتی؟
قطعاً دولت در این زمینه موظف است. دولتهای بعد از انقلاب تاکنون در زمینهی تولید علوم انسانی اسلامی و بومی اقدام درخور و مؤثری انجام ندادهاند و عمدهی آنچه من بیان کردم و مجموعه پژوهشگاهها و دانشگاههایی که نام بردم عمدتاً غیردولتی هستند. هر چند که طی چهارسال اخیر تلاشهای اولیهای از ناحیه برخی مراکز همچون وزارت علوم انجام شده است، با آنچه باید انجام شود، بسیار فاصله داریم.
شورای عالی انقلاب فرهنگی چه سهمی در مدیریت علمی کشور و سیاستگذاریها دارد؟
شورای عالی انقلاب فرهنگی در واقع مرجع برتر و ستاد عالی علم و فرهنگ کشور است که در حوزههای علوم انسانی، علوم طبیعی، هنر، فناوری و تکنولوژی، علوم پایه و… به امر سیاستگذاریهای کلان، اولویتگذاری و جهتدهی و نظارتهای کلان و به تعبیری، فرماندهی امر تولید معرفت و اصلاح و ارتقای فرهنگ مشغول است و در همین اخیراً شورای تخصصی مهندسی فرهنگی، شورای امور فرهنگی بینالملل، شورای تخصصی علوم انسانی و… را تأسیس کرده است. در مجموع شورای عالی انقلاب فرهنگی با مسئولیت سنگینی که دارد کارهای بسیاری انجام داده است، اما انتظار میرود که اهتمام عمیقتر، وسیعتر و فعالتری را از خود در زمینهی تولید علوم انسانی اسلامی نشان دهد. البته شایان ذکر است که دبیرخانهی شورای عالی انقلاب فرهنگی حدود دو سال پیش کمیتهای را برای آسیبشناسی علوم انسانی و تحقیق به منظور شناسایی راهکارها و شیوههای مناسب تولید علوم انسانی بومی و اسلامی تشکیل داد که اخیراً گزارش خود را در صحن شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح کرده است. در متن این گزارش پیشنهادهایی مفید و عملی گنجانده شده بود که در نهایت به تأسیس شورای تخصصی علوم انسانی منجر شد. این شورای تخصصی که در ذیل شورای عالی انقلاب فرهنگی قرار دارد و یکی از شوراهای اقماری آن به شمار میآید، مسئولیت تدبیر کلان مسائل مربوط به علوم انسانی، بهویژه با رویکرد توسعهی معرفت اسلامی، را برعهده دارد.
شما به پیشینهی چهارصد سالهی غرب در قلمرو علوم انسانی اشاره کردید. راه مواجهه با علوم انسانی غرب با چنین پیشینهای چیست؟
به عقیدهی من مواجهه با آرا و علوم در جهان به دو شیوه ممکن است: ۱٫ «مواجههی ایجابی» و تولید نظریههای رقیب نظریات رایج، به این معنا که در عرض آرا، نظریهها و مکاتب موجود، به ارائهی رأی و نظر جدیدی اقدام کنیم؛ ۲٫ «مواجههی سلبی» به این معنا که آرا، آثار و علوم موجود را نقد کنند. اگر با این دو رویکرد با میراث معرفتی غرب مواجهه شویم خود را خواهیم یافت.
اغلب کتابهای انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی را مستقیماً رصد کردهام. در میان این کتابها کمتر آثار ترجمهشده مشاهده میشود. آیا راهکاری که شما برای مواجهه با علوم انسانی غرب اندیشیدهاید شما را به این سمت سوق داده است که در میان تألیف و پژوهش، و ترجمه بیشتر به گزینهی اول توجه کنید؟
پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی دستگاه علمی مولد معرفت است. کار ترجمه کار علمی نیست. ترجمه کار ناشران و احیاناً مؤسساتی است که به منظور ترجمه تأسیس شدهاند؛ بنابراین ترجمهی آثار وظیفهی گروههای علمی ما نیست. افزون بر این، در فضای فکری ما به اندازهی کافی ترجمهی یکسویه جریان دارد و بدین طریق آثار و افکار غربی از بیرون مرزها وارد و عرضه میشود و در این زمینه خلأیی وجود ندارد، اما در تولید معرفت و ترجمهی معارف تولیدشده از داخل به زبانهای مقصد خلأ بسیاری مشاهده میشود. به همین دلیل، دوستان ما در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی، که فضلای دقیق و متبحری هستند، بر دو امر اهتمام میکنند؛ تولید معرفت و انتقال معرفت تولیدشده به بیرون مرزها. پژوهشگاه در هر دو عرصهی مواجههی ایجابی و سلبی فعال است. در پانزده، شانزده سال فعالیت این پژوهشگاه، مجموعه هفتصد، هشتصد جلد اثر در قالب کتاب یا رساله و مجله تولید شده است که بیشتر آنها دربرگیرندهی دیدگاه یا نقدی نو هرچند جزئی در حوزهی علوم انسانی و دینی است. حتی به همت دوستان پژوهشگاه کوشیدهایم در برخی از حوزهها، که در جهان فاقد ادبیات بوده است، معرفت و ادبیات علمی تولید کنیم.
ما حصل رأی، نظر و نقد جدیدی که کم و بیش در مراکز گوناگون تولید میشود چگونه میتواند در فضای فکری ـ آکادمیک ما جایگاه یابد و فقط نمایهی کتابی برای کتابخانهای نشود؟
از طرقی مانند ارائه در کرسیهای نظریهپردازی، نقد و مناظره، به نقد و بحث نهادن آنها در جامعهی نخبهها، تدریس در دانشگاهها، مانند سایر نظریهها، طرح در فرصتهای علمی و محافل جهانی مربوط، و در مجموع ایجاد ستاد تدبیرگر برای این منظور، که اکنون فاقد آن هستیم، میتوانیم چنین نظریههایی را در عرصههای علمی مطرح و کاربردی نماییم.
در معرفی شورای عالی انقلاب فرهنگی شما این شورا را مرکزی دانستید که سیاستگذاری و مدیریت کلان علمی ـ فرهنگی کشور را برعهده دارد! با توجه به همین موضوع چرا این شورا چنین کارهایی انجام نداده است؟
مسئولیت شورای عالی انقلاب فرهنگی با من نیست. من تنها یکی از اعضای این شورا هستم که در همین مقام نیز به برخی فعالیتهای آن انتقاداتی دارم؛ همانگونه که ممکن است منتقد وزارت علوم یا حوزه هم باشم.
از آنجا که پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی در لایهی تولید معرفت قرار دارد، وظیفهی ما این است که افکار و آرایی را که تولید میکنیم در قالب کتاب یا مقاله و احیاناً در همایشهای علمی مطرح کنیم و بیش از این وظیفهی ما نیست. ما به یک لایهی توزیع نیاز داریم که همچون یک دستگاه رابط عمل کند و مراکز پژوهش و مولّد معرفت را به دستگاههای اجرایی و مصرفکننده همچون دانشگاهها، حوزه و… مرتبط کند. این سه لایهی تولید، توزیع و مصرف در جامعهی علمی ما تاکنون یا به خوبی شکل نگرفتهاند یا آنچنان که باید با هم پیوند نخوردهاند.
اگر خود شما مسئول مرکزی شوید که «مدیریت علمی» کشور را عهدهدار باشد، چگونه این زنجیره علمی را شکل میدهید و برای این کار چه مدت وقت میخواهید؟
من اگر مسئول تولید، توزیع و مصرف علوم انسانی تولیدشدهی بومی و اسلامی باشم، فرصت زمانی حداقل پنجاه ساله طلب میکنم؛ چون چرخش علمی در یک دوره تاریخی ممکن نخواهد بود و کاری نیست که فرمایشی و دفعی انجام شود نتیجهی مطلوب دهد؛ همانگونه که غرب جدید در یک بازهی زمانی تقریباً چهارصد ساله توانسته است از نظر تولید معرفت به این نقطه برسد.
پس از آن، با تشکیل گروههای فعال کارشناسی و استقرا نسبت به نیاز جامعهی علمی و دستگاههای اجرایی و گروههای اجتماعی، به تولید معرفت دست میزنم و میکوشم نظریههای تولیدشدهی خودی را به متن دروس دانشگاهی و دستگاههای اجرایی وارد کنم؛ همانگونه که تاکنون پارهای از دیدگاهها و نظریههای جدید دوستان ما در پژوهشگاه به صحنهی عمل راه پیدا کرده است؛ برای نمونه به طور مشخص ما در نظام بانکی هشت الی ده راهکار و پیشنهاد مشخص علمی مطرح کردهایم که خوشبختانه با استقبال روبهرو شده و توانسته است در نظام مدیریت بانکی راه پیدا کند.