زن در گفتمان متجدد، متجمد و مجدد


هم‌اندیشی زن و خانواده، دستاوردها، همایش‌ها و اقدامات آینده
تاریخ: ۹/۳/۱۳۹۰، ساعت ۹ صبح
مکان: تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی
برگزارکنندگان: شورای فرهنگی، اجتماعی شورای عالی انقلاب فرهنگی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

آفرین می‌گویم به این اقدام تحسین‌برانگیز و ارزشمند که در اجابت به یک اشارت مقام ولایت، به همت شورای فرهنگی، اجتماعی شورای عالی انقلاب فرهنگی و یاری دیگر دستگاه‌ها و مصادر امور، انجام شده و به شکل این نشست ارزشمند جلوه یافته است و امیدوارم چنین نشست‌هایی منشأ خیرات و برکات ماندگار باشد.
من با یک مقدمه قصد دارم درباره یک دغدغه نکاتی را عرض کنم. در کشور ما اکنون سه گفتمان و سه جریان در عرصه‌های گوناگون حضور و تلاش مؤثر دارند. در اینجا از این سه گفتمان، که به موازات هم در عرصه دین‌پژوهی، مباحث فکری، حتی در صحنه رفتارهای سیاسی، در حال فعالیت‌اند، با عنوان متجدد، متجمد و مجدِد یاد می‌شود.
گفتمان متجدد خود را ذیل تفکر غربی و به مثابه دامنه حیات و هویت غربی تعریف می‌کند و همه مبانی و بناهای معرفتی و الگوهای رفتاری خویش را از فکر و فرهنگ غربی اخذ می‌کند. این گفتمان، غرب را پایان کمال و جمال تاریخ می‌پندارد، چشم‌بسته آنچه‌ را از آن سوی مرزها و از فرنگ آمده است حق و صدق می‌انگارد و همه همّ و غمّ خویش را صرف فهم بومی و حتی اجرای بومی آن می‌‌کند. پیروان گفتمان متجدد با این تصور که همه عالم غرب است و حقیقت نیز در چنگ فرنگیان قرار دارد، معتقدند راه نجات جز از آن بادی نمی‌گذرد؛ بنابراین در همه چیز از جمله فلسفه، علوم انسانی، علوم اجتماعی، الگوهای رفتاری، عادات و رسوم از غرب تبعیت می‌کنند و حتی می‌کوشند عرف غربی بسازند؛ عرفی که چندان تحت تأثیر اراده اشخاص نیست و تقریباً به صورت غیرارادی در جوامع شکل می‌گیرد و تکون می‌یابد. متجددان سبک زندگی را از غرب اخذ می‌کنند، از گذشته تاریخی خویش می‌گذرند و به هستی تاریخی خویش پشت پا می‌زنند. به سخن د یگر این عده به سرمایه‌های خویش و میراث معرفتی بازمانده از سلف و در کل هویت تاریخی خویش توجهی نمی‌کنند.
در برابر این جریان، جریان دیگری است که از آن با عنوان گفتمان متجمد و متحجر یاد می‌کنیم. این جریان آنچه را هست، هرچه که باشد، مقدس می‌داند. متجمدان نیز چشم فروبسته‌اند و به اطراف خود نگاهی نمی‌کنند تا بدانند در پیرامونشان چه می‌گذرد، عالم به چه سمت و سویی می‌رود، جامعه خودشان در چه حال و هوایی است و به چه دیگرگونی‌هایی به ناگزیر تن می‌دهد.
هر دو جریان، متجدد و متجمد در یک ویژگی با هم مشترک هستند و آن این است ‌که هر دو مقلِد‌اند. البته گروه مرجع این دو جریان با هم تفاوت دارند؛ زیرا جریان متجدد، مقلِد بیرون مرزهاست، اما جریان متجمد مقلِد نسل‌های پیشین، با این حال هر دو از اجتهاد و استقلال رأی، تحول در تولید معرفت و شجاعت علمی تهی هستند.
در کنار دو جریان یادشده جریان دیگری هم در زیر پوسته جوامع علمی و حوزه‌های معرفتی ما، از حوزه‌ علمیه تا دانشگاه، و در میان طبقات نخبه کشور در حال رویش و بالش است که ضمن توجه به میراث معرفتی گذشته و سرمایه بازمانده از نسل‌های پیش و نیز اطلاع از یافته‌های بشر و دستاوردهای معرفتی و معیشتی جهانی، می‌خواهد خود باشد؛ هم خودِ اسلامی و هم خودِ بومی و خودِ عصری. پیروان این جریان نمی‌خواهند از نظر جغرافیایی در فضا، فرهنگ و عالم دیگری که به آنها تعلق ندارد نفس بکشند، همچنین نمی‌خواهند در عالم دیگری که تاریخ مصرفش به سر آمده است و به گذشته تعلق دارد زندگی کنند، آنها می‌خواهند در جغرافیای فرهنگی و روزگار و عهد تاریخی خویش به سر برند. چنین نخبگانی در عین توجه به معارف بشری، میراث معرفتی بازمانده از سلف را چونان سرمایه‌ای ثمین و سزوار می‌دانند، از اجتهاد غافل نیستند و می‌خواهند هم در برابر تاریخ و هم در برابر فرهنگ‌های دیگر استقلال داشته باشند و به دین خویش و منابع اصیل دینی بازگردند.
از این جریان با عنوان گفتمان مجدِد یاد می‌شود؛ زیرا نوآور است، اما نوگرا نیست؛ یعنی نوبودگی برای پیروان آن قداست ندارد و نو بودن و نویی، متعلَق گرایش آنها نیست، بلکه خود نو می‌اندیشند و خود معرفت نو تولید می‌کنند. به سخن دیگر مجددان قصد دارند سبک زندگی نویی را براساس مبانی و منطقِ معتبرِ موجه خودی، بنا گذارند.
امروز همه مباحث و مسائل در کشور ما در چهارچوب یکی از این سه گفتمان تحلیل، تفسیر و احیاناً تدبیر می‌شود. مسئله زنان، که از چالش‌های عظیم چهار سده اخیر زندگی بشر است ــ هرچند دنیای شرق و جهان اسلام در ادراک این چالش و رویارویی با آن متأخرتر است ــ مسئله‌ای است که در چهارچوب یکی از این سه گفتمان مد نظر قرار می‌گیرد، اما راه حل این مسئله کدام است؟
گفتمان متجدد از آنجا که بیگانه است، بومی و به طریق اولی دینی نیست. التزام، دل‌بستگی و دلدادگی به این گفتمان خودفراموشی، خودانکاری، خویش بیگانه‌انگاری، انقطاع از تاریخ و بریدن از هویت و هستی حقیقی خویش است. در این نگرش ایران و جهان اسلام نیز غرب به شمار می‌آید و به اعتقاد پیروان آن همه جهان سرنوشت محتوم و واحدی دارد؛ درواقع در دیدگاه آنها تاریخ کور و یکدست تلقی می‌شود. هرچند چنین تصوری امروز در فضای لیبرال‌دموکراسی مطرح می‌شود، مبنای مارکسیستی و سوسیالیستی دارد؛ یعنی از تحلیل مارکسیستی تاریخ ناشی شده است. در دیدگاه مارکسیستی، تاریخ، الگوی جبریِِ واحدِ تصرف‌ناپذیرِ دور از اراده بشری دارد که بر همه کره خاکی حاکم است و در میان همه جوامع و اقوام و اقالیم به طور یکسان و دور از اراده آنها جریان می‌یابد. بر اساس این دیدگاه دوره مدرنیته تاریخ بشر به سر آمده و بشر وارد دوره فرامدرن شده است. ما از این تصور باطل با عنوان سیطره مجاز یاد می‌کنیم.
فمینیسم نوعی تسلیم شدن در برابر این سیطره‌ مجاز است. در این نگرش زن خویش را مرد می‌انگارد؛ یعنی خویش را خویش نمی‌داند. خویش‌مردانگاری معنای دقیق فمینیسم یا حاصل نهایی آن است. سیطره مجاز از پیامدهای دلبستگی و دلداگی به گفتمان متجدد است و سرانجام نتیجه‌ای جز بحران هویت ملی و دینی نخواهد داشت. از سوی دیگر از کار فروبسته زن و خانواده گرهی نخواهد گشود؛ زیرا از تصوری نادرست و نگاهی ناواقع‌بینانه ناشی می‌شود. به سخن دیگر در این نگرش واقعیت دیده نمی‌شود؛ زیرا جامعه ما بیمار نیست یا اگر هم بیمار باشد، برای درمان آن به همان دارویی نیاز نداریم که جهان غرب برای درمان بیماری دیگری که مبتلا به آن است مصرف می‌کند. فمینیسم در جامعه ما داروی اشتباهی و حتی تاریخ‌مصرف گذشته است که چه بسا مصرف آن، نتیجه عکس بدهد و حکم «الْعَامِلُ عَلَى غَیْرِ بَصِیرَهٍ کَالسَّائِرِ عَلَى غَیْرِ الطَّرِیقِ لَا یَزِیدُهُ سُرْعَهُ السَّیْرِ إِلَّا بُعْداً» باشد. آدمی که بصیر نیست و راه را گم کرده است هرچه پیش می‌رود به جای اینکه به مقصد نزدیک‌تر شود از آن فاصله می‌گیرد. او هر اندازه که بر سرعت و شتاب خویش بیفزاید درواقع بر فاصله خویش با مقصد افزوده است.
الگوهای غیربومی، غیردینی و سکولاری که عده‌ای پیشنهاد می‌کنند به جای آنکه داروی شفابخش باشد سمی مهلک و درواقع سرّ نابسامانی‌های عارضی در جامعه ماست. چرا آمار طلاق بالا می‌رود؟ چرا طلاق‌های رسمی و غیررسمی این‌قدر زیاد است؟ چرا بنیاد خانواده سست می‌شود؟ چرا الگوی خانواده بزرگ رو به فراموشی و فروپاشی است؟ اینها همه عوارض تن دادن هرچند نسبی به الگوهای پیشنهادی جریان متجدد در داخل کشور است که از بیرون تزریق می‌شود.
این طرز تفکر و شیوه اندیشیدن ممکن است به حاشیه‌های حوزه هم سرایت کرده و حتی به پیدایش فقه ژورنالیستی منجر گردیده باشد. فتواهای یکبار مصرف، حزبی و تحت تأثیر خوش‌آیندها و بدآیندها، بدون ‌مبنای علمی، منطق فنی و اجتهاد عمیق، اصیل، انیق و عریق جواهری تحت تأثیر چنین گفتمانی است که صادر می‌شوند.
اما باید دید که پیامدهای پافشاری بر گفتمان متجمد و متحجر چیست؟ آیا آن گفتمان به کار ما خواهد آمد؟ آیا از رهگذر تصلب بر آنچه سنت شده و نیز بر نظراتی که در ظروف اجتماعی و تاریخی خاص خود صادر گردیده است، بدون توجه به ظرف صدور آنها، می‌توان به چاره رسید و گره‌ای از آنچه به صورت طبیعی یا تصنعی پیش روی ماست گشود؟
اجتهاد کجاست و چه کاره است؟ من تصور می‌کنم گفتمان دوم نیز پاسخ درخوری برای پرسش‌های زمانه ما و راه چاره‌ای برای بیچار‌گی‌ها و دردهای نوی روزگار ما نخواهد داشت. البته من طلبه هستم و به همین دلیل به شدت نسبت به مبانی دینی و فقهی و منطق اجتهاد متصلبم و به فقه جواهری ایمان دارم؛ زیرا معتقدم چنین فقهی پاسخگوی مسائل ماست. فقه جواهری یعنی اینکه یک فقیه یک دایرهًْ‌المعارف ۴۲ جلدی بنویسد. که به معنای گسترش اجتهاد است. با این حال به نظر من اگر ما در مقام معرفت بر قالب گفتمان متجمد پافشاری کنیم، دچار انسداد اجتهاد خواهیم شد.
مجتهد نباید تقلید کند و تقلید بر او حرام است. بر این اساس فقهای ما نباید از گذشتگان تقلید کنند. این موضوعی نیست که کسی درباره آن تردید داشته باشد، جز اشعریه و اهل سنت که افزون بر ده قرن است از چهار فقیه تقلید می‌کنند. اما ما شیعه‌ایم و در مذهب تشیع تقلید یک مجتهد از مجتهد دیگر حرام است. انسداد اجتهاد درد بدی است، اما ما ناخواسته و احیاناً به گونه‌ای پنهان به مبتلا آن هستیم. اجتهاد باید به حوادث واقعه پاسخ بدهد، ما حوادث واقعه را نمی‌توانیم با فتوای صادقه پاسخ دهیم. کار اجتهاد منطبق کردن شریعت بر ظروف گوناگون تاریخی ـ اجتماعی و به سخن دیگر مصلحت‌بینی اجرایی است. از جمله مصلحت‌بینی‌های اجرایی آن است که به آنچه وهن شریعت به شمار می‌آید تن درندهیم. اگر بر آنچه در ظروف تاریخی دیگر از منابع ظنی به دست آورده‌ایم متصلب بمانیم، دچار اختلال نظام و انسداد اجتماعی خواهیم شد و از روزگار فاصله خواهیم گرفت. به سخن دیگر فرزند زمان خویش نخواهیم بود و با جهان موازات نخواهیم داشت.
راه سوم، راه گفتمان مجدد است. این گفتمان معرفت تولیدی سلف را سرمایه می‌داند و معتقد است به آنچه بشریت بدان می‌رسد باید توجه کرد، اما نباید بدان التزام داشت و دل بست. گاه اندیشه برای معرفت مرز نمی‌شناسد؛ «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال». البته ما نباید به مغالطه بسیار پیچیده و غلط‌انداز جدایی انگیزه و انگیخته گرفتار شویم و بگوییم که انگیزه بر انگیخته حضوری جوهری دارد. حتماً ‌باید مبانی را در ذهن خویش داشته باشیم، اما باید کمابیش تجربه‌ها را هم از بشر اخذ کنیم.
ما باید در کنار توجه به معرفت بشری بر میراث معرفتی مجتهدانه بشر بیافزاییم. بدین‌منظور باید میراث معرفتی خودی و نیز میراث معرفتی بازآمده از جهان را نقادی کنیم و استقلال رأی داشته باشیم. این‌گونه است که گفتمان مجدد تحقق می‌یابد و معرفت خودی تجدید می‌شود، اما چنین چیزی ممکن نیست مگر براساس مبانی معتبر و در چهارچوب منطق موجه.
وظیفه بانوان نخبه، خبرگان و دستگاه‌های مربوط در این میان چیست؟ آیا اندیشیده‌ایم که چند نظریه نو طی سه دهه اخیر عرضه شده است؟ البته‌ نظرها فراوان بوده، اما به نظریه تبدیل نشده‌اند و اگر هم نظریه‌ای ارائه شده به گفتمان تبدیل نشده، کاربردی نگردیده و دامنه آن توسعه نیافته است. نظریه ارجمند و حکیمانه شیخ‌الحکماء المعاصرین علامه جوادی آملی در وحدت نفس زن و مرد و نبود تفاوت ذاتی میان آنها در مقام خود نظریه بسیار عظیمی است، اما با این کلیت به کجا می‌رسد؟ این نظریه، اگر اثبات گردد، رخنه‌های آن پوشیده، و بعضی از نقدهای وارد شده بر آن پاسخ گفته شود، باید مبنای علوم انسانی و فقه ما قرار گیرد؛ یعنی باید مانند اصلی در فلسفه فقه، بنیادهای آرای فقهی ما را تشکیل دهد. افزون بر این نظریه یادشده باید در منطق فقه حضور پیدا کند، در اجتهاد ما چونان قاعده‌ای جایگاه یابد و دست‌کم در مقام استنباط چونان ضابطه‌ای محل توجه قرار گیرد. آن زمان است که این نظریه معنا‌دار و منشأ اثر خواهد شد، اما اگر، به صورت همان کلیاتی باقی بماند که در کتاب مطرح شده است و عمری بگذرد و کسی شرح و نقدی بر آن ننویسد، ره به جایی نخواهد برد.
حقوق و مسئولیت‌های زن و خانواده را شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب می‌کند که سند ارجمند و عظیمی است و باید از اسناد بالادستی قلمداد شود. این سند، که جزء اسناد تحسین‌برانگیز نظام جمهوری اسلامی است، باید به زبان‌های دیگر ترجمه شود تا مشعل راه نهضت‌های بیداری در منطقه گردد. در جوامعی که زن به طور رسمی و بی‌استثنا در هیچ مسجدی جایگاه ندارد و مساجد جایی به نام بخش زنان ندارند و زن‌ها نباید وارد مسجد شوند، نباید رانندگی کنند، حق رأی دادن ندارند، از حق انتخاب شدن بی‌بهره‌اند، شیعیان سینه سپر کرده‌اند و علیه رژیم‌های منحط این کشورها مبارزه می‌کنند؛ از همین‌رو زنان این کشورها نیازمند سندند. با توجه به همین شرایط است که می‌گویم این اسناد نباید به مثابه یک بخشنامه در مجموعه اسناد شورای عالی انقلاب فرهنگی یا شورای فرهنگی ـ اجتماعی زنان باقی بماند، بلکه باید درباره آن کار عملی و علمی شود. این در حالی است که حدود سه سال از تصویب این سند در شورای عالی انقلاب فرهنگی سپری شده، اما براساس آن کار عملی خاصی انجام نشده است.
ما اعضای هیئت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی از دیدگاه‌ها و نظریات نو و حتی آن دسته از نظریاتی که در جایگاه رقیب یا مخالف مطرح می‌شوند استقبال می‌کنیم تا آنها را در معرض نقد، ارزیابی و داوری قرار دهیم. نکته‌ای که باید خاطرنشان کنم آن است که ما از دیدگاه‌هایی که مبتنی بر مبانی و منطق علمی درست باشد حمایت می‌کنیم و از جوامع علمی، چه حوزه و چه دانشگاه، و نیز بانوان نخبه گله‌مندیم؛ زیرا طی هفت سال حیات علمی و فعالیت این نهاد، که یگانه مرجع سنجش ادعاهای نو است و می‌رود که به مثابه نهادی معتبر در مقیاس ملی و فراملی، برای خود جا باز کند و وجاهت کسب نماید، هنوز بانوانی که از کاستی‌ها، کژی‌ها، بدفهمی‌‌ها و احیاناً بدرفتاری‌ها رنج می‌برند، به این نهاد مراجعه نکرده‌اند تا نظر و نقدی جدی ارائه دهند. مگر مشاهده نکردید که رهبری فرمودند: موضع ما نقادانه است و ما از جهان طلبکار هستیم. ما زن را به گونه‌ای صحیح و براساس فطرت و طبیعت او به صحنه آورده‌ایم، نه مانند ابزاری که از هویتش تهی شده است. به سخن دیگر اگرچه زن ماند، انسانیت او با مرد پرورده شد، به کمال رسید و الگویی برای جوامع دیگر شد.
حضرت زهرا(س) هم خطبه فدکیه را خواند؛ خطبه‌ای که به گفته حکیم بزرگوار، علامه جوادی آملی، فشرده نهج‌البلاغه است، اما ۲۵ سال پیش از تولید محتوای نهج‌البلاغه خوانده شده است؛ و هم به ندیمه خود وصیت کرد که تابوتی بسازید که برجستگی‌های جسم من در آن دیده نشود؛ یعنی هم در صحنه بود و هم حجاب خود را رعایت می‌کرد. ما به او برگشته‌ایم و می‌خواهیم براساس رفتار او الگویی برای زن ارائه دهیم. این نظام در عمل توانسته است زن را به جایگاه سزاوار خود برساند و امیدوارم نواقص و کژی‌ها و کاستی‌ها به همت و تلاش مدیران، نخبگان و پژوهشگران دستگاه‌ها هرچه سریع‌تر از پیش روی این مسئله عظیم، که بعضی از آن‌ها تصنعی بر ما تحمیل شده است، برداشته شود.

بن‌ساخت‌ها و بایسته‌‌های نظریه‌پردازی در قلمرو مسائل زنان

مقدمه:

درخصوص نظریه‌پردازی در قلمرو مسائل زنان، سخن خود را در چهار بخش ارائه خواهم کرد.

در ابتدا «پیش‌انگاره‌ها» و مبانی راجع به مسائل زنان بیان می­شود و سپس سیر و فرایند نظریه‌پردازی، آن‌گاه راجع به «ضرورت‌ها و بایستگی‌های نظریه­پردازی» به مطالبی اشاره خواهد شد.

برای مطالعه در تحقیق و نظریه‌پردازی در زمینه‌ی مسائل زنان، حداقل چهار پیش‌انگاره باید منظور داشته شود:

۱٫ مکتب­وار و نظام‌گون دیدن مسائل

از حیث معرفتی، باید به مسئله زنان، مکتب‌وار، جامع‌الاطراف و نظام‌گون نگاه کرد. موضوع زنان تنها یک مسئله نیست، علی‌هذا تعبیر به مسائل نیز رسا و راقی نخواهد بود؛ زیرا در این حوزه تنها با یک یا چند مسئله مواجه نیستیم، بلکه نیازمند طراحی یک نظام هستیم و باید به لحاظ معرفتی، یک مکتب ارائه شود که در آن به قلمروهای «بینش» به عنوان مبانی؛ به گستره‌ی‌ «منش» به عنوان ارزش‌ها و اصول اخلاقی؛ به حوزه‌ی‌ «کنش»، به عنوان بستر حقوق و تکالیف؛ به حیطه‌ی «پرورش» به عنوان تربیت، و نیز به قلمرو «دانش» توأماً و به موازات توجه شود. یعنی این پنج حوزه در پیوند با یکدیگر باید دیده شوند، چون مجموع تعالیم و قضایای دینی درهم تنیده‌اند و هرگاه به یک مسأله به صورت‌تک‌زاویه و‌ فقط مثلاً حقوقی، یا اخلاقی یا علمی نگریسته شود، پاسخ درخوری دریافت نخواهد شد، بلکه و بسا نتیجه‌ی معکوس داده و مضر افتد؛ البته این شرط عام مطالعات دینی بوده و منحصر به حوزه‌ی مطالعاتی خاصی نیست، ولی فعلاً مصب بحث من مطالعات زنان است.

در مطالعات زنان، استنباطات فقهی ـ حقوقی بدون توجه به موازین اخلاق و بالعکس، کامل و کامیاب نخواهد بود. چنان‌که در مقام اجرا نیز تک‌ساحت‌نگری سودمند نیست، بلکه تک‌ساحت‌‌نگری و نامکتب‌واره‌نگری نمی‌تواند کارگر باشد و بسا زیانبار آید. اصولاً فقیـهی که می‌خواهد بدون ملاحظه‌ی مبانی عقیدتی و مبادی معرفتی یا بدون ملاحظه‌ی‌ آموزه‌های اخلاق دینی، گزاره‌هایی را استنباط کند، قطعاً موفق نخواهد بود و نمی‌تواند دیدگاه دقیق و جامع و صائبی را از منابع به دست آورد؛ زیرا در مطالعه و اقدام در مناسبات و مسائل زنان ـ به‌خصوص در چارچوب خانواده ـ اصول و قواعد اخلاقی بر حقوق مقدم است و مشکلات بدون توجه به این نکته قابل حل نیست. حقوقدان یا فقیهی که می‌خواهد مسأله‌ای از مسائل این حوزه را حل کند، بدون ملاحظه‌ ارزش‌ها و قضایای اخلاقی گره از کار فروبسته‌ی آن نخواهد گشود. کما این‌که اگر قواعد تربیتی و پرورشی لحاظ نشود، در مقام عمل هرچه دقیق استنباط شود، جواب درخور و بسنده‌ای دریافت نمی­شود.

حتماً دین در هر حوزه، دانش خاص خود را دارد، پس باید در فهم مسائل زنان به قضایای علمی قابل استناد یا انتساب به دین توجه شود. کما این‌که بایسته است در هر حوزه نیز نظام‌گونه اندیشیده شود، یعنی حوزه‌ی حقوق باید چون یک نظام دیده شود، مسائل این حوزه نباید پریشان و پاشان لحاظ گردد.

بنابراین نخستین پیش‌انگاره‌‌ی مطالعات مسائل زنان این است که باید مسائل را مکتب‌وار انگاشت، مکتب‌وار دیدن مسائل به این معنا است که در هر موضوع و مسأله‌ای تمام اضلاع هندسه‌ی معرفتی اسلام یک‌جا و در پیوند با هم مطالعه شود تا به قضایا و گزاره‌های کارآمد و کامیاب و بلکه به لحاظ معرفتی، صائب دست پیدا کنیم. چنانکه در درون هر ضلع و حوزه‌ی هندسه‌ی دین ـ مثلاً در حوزه‌‌ی حکم و حقوق ـ هم باید نظام‌وار ملاحظه و مطالعه شود و پاسخ بسیاری از مسائل و اشکال‌ها با چنین نگرشی به دست می‌آید. برای مثال اگر مسئله‌ی ارث، دیه، نفقه و … در کنار هم و در پیوند با یکدیگر دیده نشود، نمی‌توان شبهات مطرح شده را پاسخ داد.

۲٫ ملاحظه‌ی توأمان فهم دینی و فعل دینی

تحقیق و فهم دینی، و تحقیق و فعل دینی باید با هم و تواماً دیده شود؛ یعنی در مقام استنباط گزاره‌های نظری نباید فقط به دنبال کشف قضایای نظری منابع و مدارک معتبر بدون لحاظ مقام عمل بود. بسیاری از گزاره‌ها وقتی در بستر عمل و در مقام اجراء و تحقق دیده شود، چه بسا لحاظ مقام اجراء باعث تغییر در مقام نظر گردد. یعنی ملاحظه اقتضائات اجراء در پاره‌ای از قضایا سبب تغییراتی خواهد گشت. لذا مسائلی که از نوع رفتارهاست، مانند: حوزه‌ی‌ مسائل زنان، باید با لحاظ توأم فهم دینی (تحقیق و تحقق) با هم دیده شود.

۳٫ جامع‌نگری در منابع معرفت دینی

احکام معطوف به مقوله‌‌ی زنان باید با مراجعه به همه‌‌ی منابع (کتاب، سنت، عقل، فطرت) استنباط شود؛ زیرا تک‌منبع‌‌نگری نوعاً به انحراف معرفتی و احیاناً به تحریف دین منجر می‌شود. اگر در گذشته سنتی‌نگران دچار لغزش‌هایی بودند و احکامی صادر می‌کردند که امروز وقتی به آنها نگاه می‌کنیم سست و سخیف به نظر می‌رسد، یکی از دلایل آن تک‌منبع‌نگری و احیاناً نص‌بسندگی و تصلب بر ظواهر و غفلت از عقل و فطرت بوده است. کما این‌که بعضی از فقها نیز امروز با اصرار یک‌جانبه بر عقل و عرف و سیره‌ی عقلایی فتوا می‌دهند و از متن و میزان دین فاصله می‌گیرند. درنتیجه طیفی از افراط و تفریط شکل می‌گیرد و ظاهراً تشریع الهی، مشوش انگاشته شده و نوعاً جامعه نیز دچار تحیر می‌شود.

۴٫ مطالعه مسائل زنان در چارچوب خانواده

زن در چارچوب خانواده باید مطالعه شود. این یک اصل اصیل طبیعی و الهی است. در تشریع الهی، این نکته به مثابه‌ یک اصل و مبنای استنباطی باید ملحوظ شود. البته اینکه زن و مسائل آن در چارچوب خانواده دیده شود، غیر از آن است که شأن و شخصیت زن را محصور در چاردیواری خانه ببینیم؛ زیرا زن برای حبس در خانه خلق نشده است. بله؛ خدا زن را رکن اصلی خانواده، آفریده است. اگر عالم، فقیه، حقوقدان، متفکر و فیلسوف این اصل را ملاحظه نکند، حتماً به گزاره‌هایی که در چارچوب مشیت تشریع الهی بگنجد، دست نخواهد یافت.

این چهار اصل باید به عنوان مبانی نظریه‌پردازی در قلمرو مسائل زنان ملحوظ و منظور گردد.

سیر و فرایند نظریه‌پردازی

به نظر می‌رسد نظریه‌پردازی در سه حوزه‌ی مشخص صورت گیرد؛ به تعبیر دیگر نظریه‌پردازی باید به ترتیب در سه محور زیر انجام شود:

۱٫ حوزه‌ مباحث فلسفی و بینشی (زیرساخت‌ها)؛

۲٫ حوزه مسائل روش‌شناختی (منطق فهم و فعل)؛

۳٫ حوزه مسائل رفتاری و عملی (نظام و نهادها).

باید تکلیف حقیقت حیات؛ فهم از انسان؛ جامعه و خانواده در این سه حوزه مطالعاتی مشخص شود. بدون تبیین فـلسفه‌ی حیات و روشن کردن مـعنا و ماهـیت آن نمی‌توان در هیچ حوزه‌ای از حوزه‌های رفتاری وارد بحث شد و سر خطای عناصر افراطی که در ورطه‌ی فقه ژورنالیستی و تبلیغاتی می‌افتند، در اینجا نهفته است.

فقه، تنها حقوق نیست، تکلیف هم هست و این نکته مبتنی بر مبنایی است، بنابراین بدون اینکه فلسفه‌‌ی حیات ملحوظ شود، یعنی ماهیت و مختصات انسان در نگاه دینی دیده شود و هویت صنفی زن و مرد منظور باشد، و نیز ماهیت جامعه و مختصات آن فهم شود و بدون اینکه ماهیت ترکیب جامعه و خانواده معلوم شود از چه نوع ترکیبی است ـ حقیقی، اعتباری یا از نوع سوم ـ سخن گفتن از حقوق بشر و حقوق خانواده و مسائل زنان معنی‌دار نخواهد بود.

در ذیل آیه‌ی «ومِن آیاتِهِ أَنْ خلق لکم مِن أَنفسِکم أَزواجا لِتسکنوا إِلیها» می‌توان ده پرسش فلسفی را در باب خانواده طرح و پاسخ آنها را از آن دریافت نمود. این آیه عهده‌دار تبیین خلاصه‌‌ی مبانی و فلسفه‌ی نهاد خانواده از نظر قرآن است و فهم خانواده نیز در گرو پاسخ به این ده پرسش می‌باشد، و حقوق خانواده نیز بی منظورداشت آنها ممکن و موفق نیست.

برای مطالعات، ۱٫ زیرساختی و بینشی، ۲٫ نظام و نهادهای رفتاری، در قلمروی حیات انسانی، انسان، جامعه و خانواده، به منطق اکتشاف ماهیت حیات و معنای زندگی و ماهیت هویت جامعه و خانواده نیازمندیم.

اصلاح سبک زندگی:

طراحی منطق اکتشاف حاجتمند کار علمی دقیق و جدی است، البته ما نیازمند چهار روشگان برای مطالعه‌‌ی قلمروهای پیش‌گفته هستیم. علاوه بر مراحل و مباحث یادشده، باید با مطالعه‌ی علمی دقیق، تکلیف سبک زندگی را روشن نمود. هرچند غربی‌ها در دو قلمروی اول مطالعات فراوانی کرده‌‌اند، اما در محافل علمی چندان آشکارا اصرار بر مباحث فلسفی ندارند و بیشتر بر مباحث روش‌شناختی تأکید می‌کنند.

در غرب دیگر راجع به انسان‌شناسی نظری و فلسفی بحث نمی‌شود؛ زیرا اومانیسم در مسئله‌ی‌ حیات جایگاهی رکنی یافته و در ذهن و زبان طبقات نخبه نهادینه شده است. در روش مطالعه بر شیوه‌ی تجربی، استقرائی ابرام می‌شود؛ آن‌چه جریان می‌یابد، تدریجاً موجه می‌شود، و براساس قاعده «چون وجود دارد پس حق است» یا «چون هست پس باید و رواست»، مسئله‌ای که روزی ضدارزش بود، می‌تواند به ارزش تبدیل شود و بشود. به همین دلیل چندان به نگاه فلسفی و مطلق و کلی اصرار ندارند.

البته این بدان معنا نیست که در غرب از نگاه‌های فلسفی غافل هستند و به روش‌شناسی چندان اصرار نمی‌ورزند؛ بلکه مسئله‌ی اول آنها نیست. برای مثال در کنفرانس‌های مشترکی که با کشورهای اسلامی برگزار می‌کنند، مایل نیستند راجع به انسان‌شناسی بحث شود، بلکه مایلند راجع به حقوق بشر انسان‌دوستانه، صلح، جنگِ پیش‌گیرانه، حقوق زن و کودک یا بهداشت بحث ­شود؛ یعنی بیشتر بحث را به مقام عمل و سبک زندگی سوق می‌دهند. در غرب بیشتر روی الگوی مناسبات اجتماعی، مناسبات ارکان خانواده، الگوی مسکن، الگوی ملبس، الگوی مطعم، الگوی سلامت، الگوی نکاح و رفتار جنسی، الگوی اشتغال و گاه در قالب رفتار دینی، روی الگوی مناسکی و این قبیل مسائل اصرار می‌ورزند. غربی‌ها می‌خواهند سبک زندگی در شرق را تغییر بدهند و در ضمن این تغییر، منطق و فلسفه نیز خودبه‌خود تغییر می‌کند، یا خنثی و بی‌اثر می‌گردد، فرنگیان اکنون به سبک زندگی ما شرقیان و مسلمانان یورش آورده‌اند.

لهذا محور سوم ضرورت‌ها، بحث راجع به تقابل با چنین تازش و یورشی است. این امر باید با تأمل، مطالعه و اهتمام مضاعف پی گرفته شود. برای مقابله باید برای هرکدام از رفتارها از قبیل مصرف، مسکن، مناسبات ارکان خانواده، و همچنین در عرصه‌ی ارتباط شوهر با زن، والدین با فرزندان، خواهران و برادران با هم‌دیگر و بالعکس، با بررسی علمی، الگوهای مناسبی تدارک شود. از باب نمونه به برخی از موضوعات برای ارائه الگو اشاره می‌کنم:

الگوی خانواده

خانواده یعنی چه؟ مفهوم این نهاد از خانواده‌‌ی هسته‌ای تا گسترده به صورت بسیار محسوس در حال تغییر است. یک خانواده‌ی هسته‌ای چگونه است؟ پدربزرگ و مادربزرگ در این خانواده چه جایگاهی دارند؟ آیا آنها را باید به خانه‌ی سالمندان سپرد؟ آیا پدر و مادر باید راجع به تشکیل خانواده و ازدواج فرزندان تصمیم بگیرند؟ برادر با برادر چه رابطه و نسبتی دارد؟ چه دلیلی دارد که خانواده‌های هسته‌ای یک خانواده‌ی گسترده را تشکیل دهند، و در یک منزل یا محله زندگی کنند؟ این مسئله فقط یک سنت و تنها امری فرهنگی نیست، بلکه امری دینی هم هست. اختصاص یک محله، به یک خاندان و تمرکز هسته‌های آن در یک منطقه هزارویک مبنا و منطق و پیامد داشت.

هنگامی‌که خانـواده عبارت می‌شود از یک «زن و مرد» و گاهی حتی منهای فرزندان؛ زیرا فرزندان به محض رسیدن به سن قانونی از خانه بیرون می‌روند و دیگر نسبت به خانه، پدر و مادر، احساس علقه و مسئولیت نمی‌کنند؛ پدر و مادر هم نسبت به آنها مسئولیتی احساس نمی‌کنند، خانواده از افق واحد گسترده به افق خانواده‌ی هسته‌ای تنزل می‌کند. حدود خانواده تبدیل می‌شود به زندگی دو انسان از دو جنس مخالف که رابطه‌ی آنها در حد یک شرکت و وحدت قراردادی و پیوندشان یک پیوند اعتباری و قراردادی محض است ـ‌ همانند شرکت دو مرد در تأسیس یک کارخانه ـ این تغییر تلقی، خانواده را فرو می‌پاشد.

حتی گاهی از اوقات در برخی کشورها تعریف خانواده از این حد هم نازل‌تر گشته تجمع دو مرد یا دو زن در زیر یک سقف هم پیوند ازدواج قلمداد شده و به آن خانواده اطلاق ‌می‌شود. حتی گاه یک انسان و حیوان هم می‌توانند خانواده‌ای را تشکیل دهند.

در اسلام مسکن تنها یک مقر و ماوا نیست، که معنایی عمیق‌تر دارد، نقش و شأن زن باید در چارچوب خانواده تعریف شود، «ومن آیاتِهِ أَن خلق لکم مِن أَنفسِکم أَزواجا لِتسکنوا إِلیها» (روم، ۲۱)، عنصر سکونت در این آیه تنها به مأوا اطلاق نشده، بلکه بار ارزشی و حقوقی دارد. اینکه زن کانون سکونت است و خانه مسکن است، آثار و برایند اخلاقی و حقوقی خاصّی دارد.

الگوی مسکن

مسکن چگونه باید باشد؟ آیا آپارتـمان‌نشینی با فرهنگ دینـی سازگار است؟ اگر دقیـق بررسـی شود بسا بتوان گفت آپارتمان‌نشینی دینی نیست؛ وقتی حیاطی نیست و به محض اینکه در خانه باز می‌شود، محل پذیرایی دیده می‌شود، وقتی آشپزخانه اُپن و بدون دیوار می‌شود، زن سکونت خود را از دست می‌دهد. وقتی زن به محض خروج از در اصلی خانه با مرد غریبه مواجه می‌شود و در راه‌پله یا آسانسور در تماس با بیگانه قرار می‌گیرد، بسیاری از مسائل به مخاطره می‌افتد، دست‌کم ورع میسر نمی‌شود و مـرزها تهدید می‌شود. البته فراتر از تهدید مرزها، مرزها به هم می‌ریزد.

در خانه‌های قدیمی، جلوی درِ اصلی، سکوهایی تعبیه شده بود که مردم عصرها روی آن می‌نشستند و با هم گپ می‌زدند. همسایه‌ها از هم خبردار می‌شدند و اخبار و احوال را به هم منتقل می‌کردند. محبت‌ها مبادله می‌شد. این‌همه اسیر تلویزیون و اینترنت نبودند، این‌همه گرفتار ازخودبیگانگی‌های تودرتو و من‌های مجازی لایه‌لایه نبودند. داخل خانه، اول محوطه‌ای مهمان‌پذیر قرار داشت، بعد وارد حیاط می‌شدند، سپس محوطه‌ای برای خانواده وجود داشت، بعد حیاط کوچک دیگری که اختصاصی زن و مرد بود. این خانه‌‌ها در بعضی نقاط تهران هنوز هم هست.

الگوی ملبس

چگونه باید لباس پوشید؟ چه رنگ‌هایی استفاده شود؟ اندازه‌ی لباس‌ها چگونه باشد؟ در شرایط مختلف در پوشیدن لباس چه چیزهایی را باید رعایت کرد؟ و…، همه و همه نیازمند الگوهای دینی و ملی است؛ سبک زندگی که هویت‌ساز و شخصیت‌پرداز است به شدت متأثر از جامه و جبه است.

الگوی طعام و مطعم

چگونه باید غذا خورد؟ چه نوشید؟ پیتزا و ساندویچ یا…؛ ساندویج‌فروشی شده آشپزخانه‌ی برخی و این مسئله منشأ مشکلاتی در بهداشت، فرهنگ، اخلاق و معنویات شده است. به لحاظ فقهی اشکال ندارد که شما ساندویچ یا بستنی از بازار مسلمین بخرید و بخورید، چون شما علم به نجاست ندارید، شرعاً اشکال ندارد؛ اما آیا اثر وضعی غذای نجس یا حرام با احکام ظاهری منتفی می‌شود؟ غذای نجس یا غذای حرام که خورده شود، اگرچه حلال ظاهری است، ولی حرام واقعی است و اثر شگرفی روی حیات معنوی انسانی، و نسل­های آینده خواهد گذاشت و گذاشته است. طعام و مطعم الگو می‌خواهد، در حال حاضر سبک زندگی در طعام و مطعم به‌شدت به مخاطره افتاده است.

الگوی تفریح

برای تفریح حاجتمند الگو هستیم؛ هنگامی که آقای دکتر احمدی‌نژاد شهردار بود پیشنهاد کردیم، یکی از بوستان‌ها به خانم‌ها اختصاص داده شود تا فضای امنی باشد که خانم‌ها در آن‌جا راحت باشند و به تفریحات سالم بپردازند، حتی مدیریت پارک هم به دست خانم‌ها باشد و این کار انجام شد.

براساس روایات باید بیست‌وچهار ساعت را به چهار بخش تقسیم کرد و یکی از آنها را باید به تفرج، استراحت و رفاه اختصاص داد. تفرج، جزئی از سبک زندگی است، باید الگوسازی و سبک‌پردازی شود. با مدل‌های غربی که امروز در پارک‌ها و تماشاخانه‌ها و… رایج است، نه تنها این هدف تأمین نمی­شود بلکه عوارض بسیاری دارد.

اسلام، فن باغ‌آرایی ویژه خود را دارد. باغ فین کاشان با آن مختصات خاص خودش الگویی از باغ‌آرایی قرآنی است. چگونه درخت‌ها کاشته ‌شوند؟ چگونه جوی‌ها ساماندهی شوند؟ حوضچه‌ها چگونه توزیع گردد؟ سبک باغ ایرانی یا باغ اسلامی برگرفته از مختصاتی است که در قرآن راجع به بهشت توصیف می‌شود. آن‌چه درباره توصیف بهشت آمده، حد اعلا و الگوی فن باغ‌آرایی، خانه‌آرایی، نمادپردازی و چیدمان منزل و ساماندهی خانه و گلگشت را توصیف می‌کند.

اینکه چگونه مقابل هم بنشینیم: «هم وأَزواجهم فِی ظِلالٍ على الأرائِکِ متکِئون» (یس، ۵۶)؛ «متکِئین علیها متقابِلِین» (واقعه، ۱۶) باید مقابل هم و روی تخت نشست. مبل، غربی نیست، قرآنی است، قرآن کریم بهشت را که توصیف می‌کند، یعنی الگوی تام باغ‌آرایی، خانه‌آرایی، شهرسازی و معماری، ارائه می‌دهد، متأسفانه همه‌ این‌ها از دست رفته و به فراموشی سپرده شده، از این جهت سبک زندگی به طور کامل به مخاطره افتاده، به‌طوری که نه تنها با بینش و منش اسلامی سازگاری ندارد، بلکه با آنها کاملاً در تعارض است.

الگوی نکاح

نکاح و مناسبات جنسی عالم ارجمند و عظیمی است؛ این مجال رفتاری، جزو مجالی آیات الهی است، مناسبات جنسی براساس دستور الهی عبادت است و در تلقی دینی آن منشأ تعیین مناسبات حقوقی، اخلاقی و عاطفی خاصی است. فروپاشی بسیاری از خانواده‌ها ناشی از عدم فهم درست این حوزه رفتاری است.

الگوی ارتباط با دیگران

برای رفتار صحیح با دیگران حاجتمند طراحی الگوی رفتاری شایسته‌ای هستیم. مناسبات عاطفی با دیگران، به‌خصوص در محیط خانواده بسیار مهم است. نفاق، سوءظن، تکاثر، چشم و هم‌چشمی، بی‌انضباطی، برخوردهای غیرمسئولانه در جامعه ما بیداد می‌کند. مناسبات خانواده حساس‌تر است و خانواده هرچند ظاهراً هسته‌ی کوچک تشـکیل‌دهنده‌ی‌ جامعه است، اما ماهیتاً با جامعه متفاوت می‌باشد. خانواده جامعه نیست و یکی از تصورات غلط همین است که خانواده، جامعه‌ی کوچک تلقی می‌شود. خانواده و جامعه دو مقوله‌ی ماهیتاً‌ از هم جداست. از باب مسامحه خانواده را هسته‌ی اجتماع و واحدهای کوچک تشکیل‌دهنده‌ جامعه اطلاق می­کنند. هرگز این‌طور نیست که جامعه از خانواده‌ها تشکیل شده باشد، بلکه جامعه از اصناف و اقشار مختلف اجتماعی تشکیل شده است. خانواده یکی از اقشار اجتماعی نیست، خانواده قشر، گروه، یا جزء خرده‌نهادهای اجتماعی نیست. جامعه از خانواده‌ها تشکیل نمی‌شود، واحدهای جامعه چیزی غیر از خانواده است. اگر جامعه عبارت از واحدهایی به نام خانواده بود، پس باید آن را مثل یک برج و هرم تصور کرد که از مکعب‌هایی به نام خانه تشکیل شده است؛ حال آنکه این‌گونه نیست.

مسأله‌ی سبک زندگی مسأله‌ی بسیاربسیار مهمی است که این موضوع اخیراً برای نخبگان فکری، علمی و سیاسی مطرح شده است. چندی پیش بعضی از مؤسسات و دستگاه‌ها گزارشی ارائه دادند، مبنی بر تلاش سازمان‌های غربی برای تغییر سبک زندگی شرقی‌ها یا جهان سوم و به خصوص ایران که این گزارش حاوی نکات بسیار شگفتی بود.

نتیجه و جمع‌بندی

بـنابراین برای نظریه‌پـردازی و نـو‌آوری در قلـمرو مسـائل زنان باید براسـاس یک سلـسله پیش‌فرض‌ها حرکت نمود، و تا چارچوب این پیش‌فرض‌ها و مباحث فلسفی در این حوزه و قلمروی آن روشن نشود، مسائل خانواده و زن هم نمی‌تواند به تنهایی حل شود، در این راستا باید جامعه، انسان و حیات را درست معنی کرد. تمام اینها نیازمند به روش‌شناسی هستند و بر پایه این مطالعات باید بر روی سبک زندگی مطالعه نمود. مطالعه‌ی‌ سبک زندگی در حوزه‌هایی ‌که از باب نمونه از آنها نام برده شد، به فردسازی، جامعه‌پردازی و لاجرم حکومت‌گذاری صالح منتهی می‌شود، یعنی با تربیت الهی فرد و تنظیم اسلامی جامـعه، حکومت نیز عادلانه می‌شود. در چنین بستری مسائل زنان، حل می‌شود.

امروز برخی تصور می‌کنند، تنها زنان مسأله هستند و باید مطالعه شوند و مرتب به مشاکل و مسائل زنان اشاره‌ می‌کنند و تفطن ندارند که غربی‌ها مسئله‌ی‌ زنان را برای کشورهای اسلامی مسئله کرده‌اند. این تصور باطلی است که مردان مسئله نیستند، این یک تلقی غربی است.