چند پرسش فلسفی در مورد سایبرنتیک و فضای مجازی

ما در حوزه‌ی فلسفه‌ی سایبرنتیک و حوزه‌ی محیط مجازی و ابزارهایی که در خدمت فضای مجازی هستند، کمتر اندیشیده‌ایم. تا راجع به فلسفه‌ی چیزی نیاندیشم آن‌را عمیق نخواهیم شناخت. لهذا من تحت عنوان چند پرسش فلسفی در مورد سایبرنتیک و حوزه‌ی مجازی نکاتی را عرض می‌کنم.

اصولاً ملل دیگر درک درستی از سنت‌ها و ابزارهای جهان جدید ندارند. حداقل زیان این فقدان و درک درست و گاه درک غلط یا منقطع ماندن ابزارهایی است که در اختیار است و عدم بهره‌گیری از منافع آن و گاه اندکی بهره‌برداری اما عدم بهره‌مندی درخور از آن و گه‌گاه بهره‌برداری نادرست از ابزارهای آن و به کار بستن سنت‌های جهان مدرن. بسیارند دستگاه‌هایی که از ابزارهای کنونی بهره نمی‌برند و هنوز هستند کسانی که طعنه می‌زنند به کسی که مثلاً لپ‌تاپ همراه داشته باشد. بنده که جزء طلبه‌های سالخورده قلمداد می‌شوم گاهی می‌خواهم در جلسات علمی لپ‌تاپ ببرم و همان‌جا فی‌المجلس به منابع مراجعه کنم ولی احتمال می‌دهم یک‌باره کسی حتی توهین کند.

عدم بهره‌برداری یک مسئله است و بهره‌برداری نادرست و نابجا و غیردرخور از ابزارها یک مسئله دیگر است. گاه یک منبر را ضبط می‌کنیم و همین‌طور راکد و ساکت و از تلویزیون پخش می‌کنیم و بعد تصور می‌کنیم داریم از تلویزیون استفاده می‌کنیم؛ یعنی تلویزیون را تا سطح یک دوربین از راه دور پایین می‌آوریم. این تلویزیون دیگر ابزار مدرنی که کارایی‌های وسیع و شگرف و شگفتی دارد، دیگر به مثابه یک دستگاه آنچنانی به کار نمی‌رود. گویی جلوی کسی دوربینی نصب کرده‌اند که از فاصله‌ی دور به آن نگاه می‌کنیم. رسانه در رسانه، منبر در تلویزیون و کاستن نقش تلویزیون تا حد یک دوربین و یا از رایانه در حد یک ماشین تایپ استفاده کردن. نسبت کمّی رایانه‌های موجود در ایران، با توجه به حجم جمعیت قابل مقایسه است با رایانه‌های موجود در امریکا، اما میزان بهره‌برداری از ظرفیت رایانه‌های موجود در ایران سه درصد است و البته بهره‌برداری‌های غلط و نادرست و آمارهایی که نشان می‌دهد چه مقدار از این امکان بد بهره‌برداری می‌کنیم که بسیار نگران‌کننده است. اینها زیان‌های حداقلی است، اما گاه عدم درک و عدم کاربست درست ابزارها و سنت‌های نوپدید مایه‌ی بسیاری بحران‌ها شده است. بسیاری از بحران‌های تکنولوژیک و مدرنی که جهان سومی‌ها به آن مبتلا هستند ناشی از آن است که با حقیقت آنچه که در جهان جدید پدید آمده آشنا نیستیم. نمی‌خواهم بگویم خود غربی‌ها که خالق این امکانات و بانی این سنت‌ها و ابزار هستند به خوبی درک کرده‌اند و به خوبی از این امکانات بهره‌برداری می‌کنند. ولی آنچه مسلم است چون ما به لحاظ هویت در یک دنیای مجازی زندگی می‌کنیم، از دنیای مدرن آسیب بیشتری خورده‌ایم. ما غیرغربی‌ها خود را غربی می‌انگاریم، مبتلای به هویت تودرتوی مجازی هستیم و مبتلا به خویش‌دیگرانگاری هستیم و ما هم فکر می‌کنیم که دوره‌ی مدرنی را طی می‌کنیم و به پسامدرن وارد شده‌ایم، درحالی‌که این دوره‌ها هیچ ربطی به حیات و تاریخ ما ندارد. مدرنیته و فرامدرنیته اصلاً مال عالم و تاریخ ما نیست. ادوار تاریخ و عوالم ما، عوالم دیگری است، جز آنچه در غرب جریان داشته و جریان پیدا کرده و پیش خواهد آمد.

اما بشر امروز غالباً در همه‌ی عرصه‌ها و مردم مشرق و مردم جهان سوم و مسلمانان، متأسفانه مبتلا به مسئله‌ای هستند که من از آن به سیطره‌ی مجاز تعبیر می‌کنم. بحث مفصلی است که بشر به چه نحوی در سیطره‌ی مجاز زندگی می‌کند. همه چیز مجازی است، آنچنان که ما در یک دنیای مجازی زندگی می‌کنیم و مجاز بر حقیقت غلبه کرده است.

عدم شناخت پدیده‌ها و خصوصاً پدیده‌های مدرن و نوپدید آفات و آسیب‌های بسیاری دارد. از واجبات کار معرفتی در ایران که یک کشور رو به رشد و تحول است و طی دو دهه‌ی اخیر در بعضی از حوزه‌ها، یا سرآمد است یا جزء سرآمدان قلمداد می‌شود، در حوزه‌های مثل حوزه‌ی معرفت دینی، بی‌تردید سرآمد، یعنی هیچ کشوری در جهان، حتی کشورهای غربی، هیچ کشوری به اندازه ایران دو دهه‌ی اخیر در حوزه‌ی معرفت دینی و دین‌پژوهی این‌همه مولد و پویا نبوده است. در همه‌ی تاریخ اسلام هم چنین مقطعی را سراغ نداریم و اتفاق عظیمی در حال وقوع است. ما چون در متن اتفاق هستیم نمی‌توانیم این اتفاق را برآورد کنیم، اما تاریخ خواهد گفت که این دوره چه دوره‌ی عظیم و شگرفی بوده که ما در متن آن بودیم و سازنده آن هستیم.

یکی از مباحثی که باید به عنوان اولین مسئله به آن پرداخته شود مباحثی است که می‌شود نام آن را فلسفه‌ی سایبرنتیک یا عالم مجازی گذاشت. البته این مطالب خیلی خام است و من تنظیراً بعضی پرسش‌ها را در فلسفه‌های مضاف دیگر مطرح می‌کنم و اشاره به پاسخ‌هایی که به ذهنم خطور می‌کند، خواهم داشت.

فلسفه‌های مضاف به دو دسته‌ی فلسفه‌های مضاف به علوم و فلسفه‌های مضاف به امور تقسیم می‌شوند. فلسفه‌های مضاف به علوم همگی از نوع معرفت درجه دو هستند، یعنی معرفت به معرفت هستند. فلسفه‌های مضاف به امور غالباً از نوع معرفت درجه یک هستند، مگر فلسفه‌های مضاف به امرهای کلان و دستگاه‌واری که متعلَق و مضاف‌الیه آنها از جنس معرفت باشند، مثل فلسفه‌ی وحی. خود وحی از جنس معرفت است، با این‌که وحی یک علم نیست، یک پدیده است و یک مقوله است، اما علم به آن، علم به علم است و از جنس معرفت درجه دو به حساب می‌آید.

فلسفه‌ی سایبرنتیک محل تأمل است که آیا از نوع فلسفه‌های مضاف به امرهای غیرمعرفتی است، آنچه مسلم است سایبرنتیک علم نیست، بلکه یک پدیده و واقعیت است، ولی بسته به این‌که ماهیت این پدیده را چه تعریف کنیم، پاسخ خواهیم یافت که آیا از نوع معرفت‌های درجه دو هست یا از نوع معرفت‌های درجه یک است. خود این یک بحث مهمی است، اصولاً روش‌شناسی فهم سایبرنتیک خود یک مقوله است و کار علمی می‌برد که اصلاً چگونه می‌شود سایبرنتیک را فهمید و محیط مجازی را درک کرد و سرّ نزاع‌ها و سرگشتگی صاحب‌نظران در این قلمرو نیز همین است. آیا هوش مصنوعی هوش است یا نه؟ احکام آن چه می‌شود؟

اول نکته‌ای که باید حل شود روش‌شناسی مطالعه‌ی سایبرنتیک است، نحوه‌ی تحلیل آن، اثبات آن، نحوه‌ی طبقه‌بندی و شناخت مؤلفه‌های آن و باید این روش را یافت. من بی آن‌که روش را مسجل کرده باشم در اینجا پرسش‌ها را عرض می‌کنم، حدود ده پرسش را می‌توان راجع به سایبر مطرح کرد

ـ هستی‌شناسی سایبر،

ـ نحوه‌ی وجود سایبر، آیا واقع‌مند است، آیا ناواقع‌مند است، آیا واقعیت دارد، آیا وجودی حقیقی است، آیا وجودی اعتباری است. مشهور است و ظاهراً مقبول عمده‌ی فلاسفه‌ی یونانی و ایرانی و اسلامی که وجود را از حیثی به چهار نوع تقسیم می‌کردند، وجود عینی، وجود ذهنی، وجود کتبی، وجود لفظی. گرچه انسان تصور می‌کند که در خصوص وجود کتبی و لفظی مسامحه شده است، ولی حتی اگر این تعبیر مسامحی باشد و علی‌الخصوص اگر مسامحی نباشد، ما می‌توانیم وجود سایبری هم تعبیر کنیم، و وجود پنجمی را تصویر کنیم، هستی‌واره‌ای به نام سایبرنتیک که یک وجود است و یک واقعیت است، از جنس هستی است، اگر در ذهن به عنوان وجود ذهنی خلق می‌شود، وجود است، که هست و فلاسفه ما ادله‌ی فراوانی اقامه کرده‌اند و هرآنکه منکر آن است دلیلش را علیل و خودش را هم فاقد دانش قلمداد کرده‌اند که بدیهی را انکار می‌کند، قطعاً این عالم هم عالمی است و عالم و بعدی از وجود است و بگوییم بعد پنجم وجود و هستی‌واره پنجم.

ـ چیستی‌شناسی سایبر. ماهیت سایبر چیست؟ آیا از مؤلفه‌هایی تشکیل شده؟ به زبان سنتی فلسفی بگوییم مجرد است؟ مادی است؟ بسیط است؟ مرکب است؟ سئوال اساسی این است که آیا فضای مجازی رسانه است یا عالم است؟‌ کمابیش موضوع بحث این همایش این است که به صورت پیش‌فرض گویی پذیرفته شده است که فضای مجازی یک فضای رسانشی است، محیط مجازی یک عالم است و نه رسانه. عالم دیگری خلق شده است، نفس بشر که نماد و نما و نمود رب است، که از آن می‌توان به رب پی برد، عالم دیگری خلق کرده است به نام عالم مجازی، ولی عالم مجازیی که حقیقی شده است. زمانی عرفای ما می‌گفتند که واژه‌هایی را که در معانی مجازی و در قیاس با معانی عرفانی آن به کار می‌بریم، قلب معنا شده است. شیخ شبستری می‌گوید اگر امروز می به معنای آن مایه‌ی ارغوانی است ولی مجازاً و استعارتاً به یک مفهوم عرفانی به کار می‌بریم و تصور می‌کنیم معنای حقیقی آن است و معنای مجازی این، برعکس بوده است، ابتدائاً می به همان معنای عرفانی جعل و وضع شده بوده، رفته‌رفته در معانی و مصادیق مجازی به کار رفته و گویی قلبی اتفاق افتاده است و معنای حقیقی به مجازی و مجازی به حقیقی بدل شده است.

روزگاری ما جهان حقیقی و جهان مجازی داشتیم، امروز آن جهان مجازی جهان حقیقی شده، یعنی محیط مجازی، مجازی نیست بلکه یک واقعیت است و حقیقت شده است و تنها رسانه نیست، یک عالم است و اقتضائات خاص خود را دارد. ما تصور می‌کنیم محیط مجازی و شبکه‌ی اینترنت جهان یک چیزی مثل تلویزیون است و یک چیزی مثل موبایل است، نه؛ آن عالم است و آدم خودش را می‌خواهد. عالمی است، آدمی درخور و فراخور خودش را می‌طلبد و عالم و آدم را این عالم طبق خواسته و دلخواه خویش دارد دیگرگون می‌کند. ولذا یکی از پرسش‌هایی که قابل طرح است بایایی سایبرنتیک است. درخصوص هر پدیده‌ای باید از ضرورتش بتوان پرسید، امروز نمی‌توان از ضرورت پرسید، معنی ندارد بپرسیم آیا ضرورت دارد، یک حقیقتی است که خویش را بر همه‌ی حقایق تحمیل کرده است.

ـ معرفت‌شناسی سایبرنتیک. ما دو جور می‌توانیم به عالم مجازی و محیط مجازی نگاه کنیم، به مثابه شناخته، به مثابه شناختگر، به مثابه متعلق شناسا، به مثابه فاعل شناسا و ذیل این می‌توان پرسش‌هایی را مطرح کرد، به مثابه شناخته و یک پدیده که متعلق شناسایی است و باید او را شناخت، می‌توان پرسید آیا این پدیده فهم‌پذیر است؟ امکان فهم دارد؟ امکان تصوری دارد؟ آیا شناخت فضای مجازی روش‌مند است و پرسش‌هایی از این دست. گاه می‌شود در حوزه‌ی معرفت‌شناسی و با نگاه معرفت‌شناختی به این مقوله آن را به مثابه شناختگر و فاعل شناسا در نظر گرفت و پرسید کارکرد معرفتی سایبر چیست. آیا می‌توان از داده‌های سایبر پرسید و از صدق و کذب آن سخن گفت؟ سایبر چون منبع معرفت‌ساز قابل پذیرش است؟ آنهایی که از هوش مصنوعی سخن می‌گویند کمابیش می‌خواهند چنین ادعایی را مطرح کنند، می‌خواهند بگویند هوش مصنوعی مولد معرفت و معرفت‌زا است، چونان منبع معرفت است، مثل عقل. عقل چه‌سان دو نوع کاربرد دارد، کاربرد استقلالی، کاربرد آلی، کاربرد به مثابه منبع که مولد معرفت است و خودش داده‌ی معرفتی دارد و کاربرد آلی، چونان ابزار که به خدمت گرفته می‌شود برای این‌که دیگر منابع یا ابزارها را به استخدام دربیاوریم. در ادبیات دینی قدمای اصولیون مثل شیخ مفید می‌گفتند که عقل نباید در قلمروی شرع وارد شود، و اگر وارد بشود به مثابه مفسر باید وارد شود. کارکرد عقل آن است که کتاب و سنت را بفهمیم، چونان ابزار آن را به کار ببریم و نه چونان منبع. راجع به فضای مجازی و سایبرنتیک هم می‌توان پرسید که آیا این عالم، عالم مولد معرفت است؟ هوش مصنوعی خود داده‌ی معرفتی دارد یا فرآورده و پرورده‌ی معرفتی دارد؟ تولید معرفت نمی‌کند، و تنها پردازنده و ابزار است. کارکرد معرفتی استقلالی دارد یا آلی، منبعی یا ابزاری به مثابه معیار و یا منطق؟ و اینجاست که عالم عظیمی در قلمروی معرفت بشر معاصر طی دو سه دهه‌ی اخیر پدید آمده، به عنوان علوم شناختی. وسیع‌ترین عالم معرفتی که بسیاری از دانش‌ها و روش‌ها را هم درگیر کرده است. از مسائل عصب‌شناسی تا روان‌شناسی، از فلسفه و متافیزیک تا الهیات. علوم شناختی همه چیز را درگیر خود کرده است و هنوز هم کسی نمی‌تواند مدعی شود که من متخصص علوم شناختی هستم. تنها حوزه و قلمروی مطالعاتی ـ معرفتی است که به جمع از آن یاد می‌شود، نمی‌گویند علم شناختی، چون ذاتاً بینارشته‌ای برای همین می‌گویند علوم شناختی. در کشور ما هم در گوشه‌و‌کنار بعضی کار می‌کنند که البته در حد اطلاع من و یک مؤسسه‌ای که استقلالاً بر این مسئله پرداخته و متمرکز است، تصور من این است که بی‌راهه می‌روند و این مسئله را درست نمی‌بینند.

پرسش دیگری که می‌توان پرسید این است که آیا این عالم یاسآور و قانونمند است. امروز دیگر در عالم علم پذیرفته شده که در این عالم پدیده‌های وجود دارند که قانونمند نیستند و پاره‌ای از عالمان و دانشمندان علوم تجربی و حتی گاه فیلسوفان بر این باورند که بسا قاعده‌ی فراگیر و جهانشمولی در عالم نباشد و در هر جا استثنایی هست و هستند عناصر یا موجودات و یا افرادی از یک منظومه‌ای که قاعده‌ناپذیر هستند. این پرسش راجع به سایبرنتیک هم قابل طرح است و می‌توان از قاعده‌پذیری، از قانونمندی و از قاعده‌گذاری و قاعده‌سازی آن سخن گفت. امروز سایبرنتیک چه مقدار برای بشر هوشمند مخلوق الهی تولید قاعده می‌کند؟ زمین بازی و قاعده‌ی بازی برای او جعل می‌کند. ما چقدر اسیر سایبرنتیک هستیم؟ چه مایه او هست که اراده‌ی خود (مسامحتاً تعبیر به اراده می‌کنیم) را بر ما اعمال می‌کند؟ چه قواعدی بر و چه قواعدی در سایبرنتیک جریان دارد؟ اینها همه قابل مطالعه است.

ـ چرایی و برایی سایبر. که از علت غایی اگر برایی تعبیر کنیم دقیق‌تر از چرایی است، چون داریم علت را می‌گوییم، چرایی که سئوال است و چرایی حکایت از علت نمی‌کند بلکه برایی است که حکایت از علت می‌کند.

ـ غایت و کارکردهای ذاتی فضای مجازی چیست؟ این همان مشکلی است که ما با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنیم و با آن فاصله‌ی زیادی داریم و گاه از این امکان آنگونه که بعضی از موبایل استفاده نمی‌کنند، استفاده نمی‌کنیم. در دنیا روزی هست که مسابقه‌ی پرتاب موبایل می‌گذارند، تصور می‌کنند آنها شاید برای قوت‌آزمایی و آزمایش میزان استحکام تولیدات صنعتی این کار را می‌کنند، ولی مسابقه می‌گذارند که موبایل را پرتاب کنند و تصور می‌کنند که موبایل قطعه سنگ است، موبایل کاربرد دیگری دارد. اگر این را درک نکنیم که کارکرد ذاتی سایبرنتیک چیست، به تعبیر عامیانه می‌خوریم و من حیث لا یحتسب هم می‌خوریم، مثل آن چیزی که پارسال اتفاق افتاد و خوردیم. آنهایی که می‌فهمند کارکرد ذاتی عالم مجازی چیست، آن را خوب به استخدام درمی‌آورند و در جنگ برنده می‌شوند چون از این ابزار خوب استفاده برده‌اند.

ـ چندگانی و چندگونی سایبر. آیا سایبر ذاتاً ارزش‌مدار هست یا نه؟ بعضی بر این باورند که آورده‌های تمدن مدرن ذاتاً سکولار هستند و نمی‌توان مسلمانشان کرد. و متاسفانه باید گفت این بدفهمی و کج‌فهمی است. هم این بدفهمی است و هم افراط از آن سو که سعی کنیم همه چیز دنیای مدرن را اسلامیزه کنیم و توجیه اسلامی برای آن درست کنیم. دو آیه و روایت دست و پا کنیم و کنار آن بگذاریم و بگوییم این هم اسلامی است. ما از قدیم و از چهارده قرن پیش این حرف‌ها را داشته‌ایم. اگر داشتیم پس چرا تا به حال نگفتیم؟ یکی گفته بود شهر ما دویست سال پیش خطوط تلفن داشته و در حفاری‌ها از زیر زمین سیم تلفن به دست آمده است، دیگری هم گفت شهر ما از ده هزار سال پیش بی‌سیم داشته، هرچه کندیم و گشتیم سیمی زیر خاک گیر نیاوردیم. این‌که ما هزاروچهارصد سال پیش این حرف‌ها را زده‌ایم و این تعبیرات گاهی غلط‌انداز است، مثل همین چیزی که گاهی به زبان می‌آوریم تحت عنوان اسلامی‌سازی علوم انسانی، یا بومی‌سازی علوم انسانی و از این‌جور تعبیرهای ناروا و نادرست. چیزی اگر ذاتاً اسلامی نیست، نمی‌توان آن را اسلامی کرد. اگر ذاتاً اسلامی نیست پس اقتضاء ندارد و اسلامی و غیراسلامی ندارد، معنی ندارد بگوییم اسلامی بکنیم، مگر غیراسلامی است، اگر ذاتاً غیراسلامی است، نمی‌توان آن‌را اسلامی کرد، اگر اسلامی و غیراسلامی ندارد نیز باز دیگر اسلامی کردن معنی ندارد. ولی پرسش این است و بسیاری می‌گویند که همه‌ی سنت‌ها و ابزارهای مدرن ذاتاً سکولار هستند، اصلاً ما با انتخابات نمی‌توانیم کنار بیاییم، دموکراسی مال ما نیست، ما نمی‌توانیم با دموکراسی کنار بیاییم، مطبوعات ابزار مدرن است و مال عالم ما نیست و نباید از مطبوعات استفاده می‌کردیم، مطبوعات عوارض خاص خود را دارد و بعضی از این تصورات. عده‌ای ضدمدرن هستند و سنتی‌اندیش‌اند که البته بین سنت‌گرایی و سنتی‌اندیشی نسبت یکسان نیست، عام و خاص من‌وجه است. احیاناً سنتی‌اندیش و سنت‌گرا هستند و گاهی هم کتاب و مقاله می‌نویسند و آیات و روایات هم راجع به مسائل عالم مدرن می‌آورند و مطالبی را ادعا می‌کنند. بعضی هم از آن طرف می‌خواهند اسلام را مدرن بکنند، اینها هم خطا می‌کنند. اما این پرسش جای طرح دارد، اگر ما آن را صنعت بدانیم یک‌جور ممکن است قضاوت کنیم، فن و فناوری و تکنولوژی بیانگاریم، آن را ابزار بدانیم یک جور، آن را عالم بدانیم جور دیگر باید راجع به آن صحبت کنیم. به هرحال چندگانی و چندگونی سایبر پرسش مهمی است که باید پاسخ پیدا کند.

ـ شایای و روایی اخلاق سایبرنتیک،

ـ ناشایایی و ناروایی سایبر،

ـ حسن و قبح. ملاک حسن و قبح در عالم سایبر چیست؟ امروز این عالم مثل عالم مقابل آن که از آن به عالم حقیقی یا فیزیکی و هر چیز دیگری تعبیر می‌کنیم، به همان اندازه و شاید بیش از آن اندازه، هم در عالم احکام بایدی و باید ـ نبایدها و احکام تکلیفی، حقوقی و الزامی و هم در عالم شایدی، شاید و نشایدها، ارزش‌ها و احکام تهذیبی، پرسش تولید کرده است که حوزه‌ها باید پاسخ بدهند، ولی حوزه‌های ما به کلی از این مسئله غافل هستند. هرچند که خوشبختانه نسل جدید حوزه پیشتازتر از دیگر قشرها در حضور در این فضا است، اما در بحث‌های نظری متأسفانه موضوع مغفول مانده است. امروز آن مایه که حوزویان نسل امروز از این ابزارهای جدید و از این فضا استفاده می‌کنند قطعاً دانشگاهیان به این اندازه استفاده نمی‌کنند. حدود بیست‌وپنج سال پیش با یک جمعی از دوستانی از شورای عالی انقلاب فرهنگی که البته من آن روز عضو شورا نبودم، ولی با یکی از حوزه‌های اصلی آن مرتبط بودم و همکاری داشتم، هم مشهد آمدیم و هم قم رفتیم، مأمور شده بودیم که گزارش حوزه‌ها را تهیه کنیم. گزارش ملی تحقیقات را تهیه کرده بودند و گفته شده بود که چرا گزارش ملی تحقیقات شامل گزارش تحقیقات حوزوی نیست، آن روزها هنوز بسا رایانه به دانشگاه راه نیافته بود و خیلی چیز نادری محسوب می‌شد، اما وقتی آمدیم مشهد و خصوصاً در قم یکی دو مرکز تأسیس شده بود که همین مرکز تحقیقات علوم اسلامی کامپیوتری که مقام معظم رهبری تأسیس کردند و از جمله ابتکارات و پیشتازی‌های ایشان مثل بسیاری از صحنه‌های دیگر همین اقدام بود که فرهنگ استفاده از رایانه را وارد حوزه کرد، بعضی از آقایان به شدت متعجب شده بودند، امثال پروفسور رفیع‌پور که جامعه‌شناس برجسته‌ای است و صاحب کرسی است در سوربن فرانسه و از مفاخر علمی معاصر به حساب می‌آیند، واقعاً در شگفت بودند که طلبه‌ها چقدر زود شروع کردند و چقدر خوب شروع کردند و این ابزار را به استخدام کار علمی خود درآورده‌اند. خوشبختانه نسل امروز خوب وارد این حوزه شده و از محیط خوب استفاده می‌کند ولی مباحث نظری همچنان بر زمین مانده است. ما هنوز فقه را که شروع می‌کنیم از باب طهارت شروع می‌کنیم، به باب زکات و خمس و امثال اینها که می‌رسد عمر علمی ما تمام می‌شود، راه کوبیده و هموار را پیش می‌رویم ولی مسائل جدید را وارد نمی‌شویم.

اخلاق سایبرنتیک و مباحث مربوط به حسن و قبح سایبرنتیک، شایایی و ناشایی‌ها، روایی‌ها و ناروایی‌ها، بحث‌های بسیار زنده‌ای است.

ـ چه‌آیی سایبر است. آینده‌پژوهی درباره‌ی سایبر. به کجا می‌رویم؟ یک بحث این است که ما در کجای عالم و تاریخ ایستاده‌ایم که آنچه عرض شد بیشتر اشاره به این حیث بود که ما مسلمانان و ما شرقی‌ها و ما جهان‌سومی‌ها و ما ایرانی‌ها در کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ باید به یک خودآگاهی تاریخی دست پیدا کنیم. ملتی که به خودآگاهی تاریخی نرسیده باشد همواره سیل تاریخ او را می‌برد. ملتی که به خودآگاهی تاریخی برسد و بداند کجای تاریخ ایستاده است، تاریخ را اداره می‌کند. ما نه مثل مارکسیست‌ها می‌گوییم تاریخ بر حیات آمی حاکم است و آدمی اسیر محرکات تاریخ است و نه این‌که می‌گوییم تاریخ قاعده‌ناپذیر است، خیر؛ تاریخ فلسفه دارد، قاعده‌پذیر و مدیریت‌پذیر است، به شرط خودآگاهی تاریخی، اگر به خودآگاهی تاریخی برسیم می‌توانیم تاریخ را اداره کنیم.

در کجای جهان ایستاده‌ایم؟ به کدام سو می‌نگریم؟ آینده‌پژوهی درباره‌ی عالم سایبرنتیک. قضیه دارد به کجا منتهی می‌شود؟ به کجا خواهد رفت؟ بشر با این قول خودساخته پس از این چه خواهد کرد؟ شتاب آنچنان سرسام‌آور است که هیچ قابل محاسبه نیست که دم‌به‌دم چه اتفاقی می‌افتد؟ دم دیگر چه رخ خواهد داد؟ سال دیگر و قرن دیگر چه اتفاقی می‌افتد؟ این مسئله‌ی خیلی عظیمی است. پرسش از آینده یک پرسش فلسفی است، پرسش از مبدأ و پرسش از گذشته یک پرسش فلسفی است، پرسش از معاد و مآل و آینده یک پرسش فلسفی است و باید فیلسوفانه پاسخ داده شود. گمانه‌زنی درباره‌ی آینده سایبر و سرنوشت خُرده‌رسانه‌ها، سرنوشت خود بشر اسیر، سرنوشت بشر در چنگال این قول به چه حال و وضعی خواهد انجامید؟ این مسئله بسیار مهم است.

من در محضر شما فضلا، محققان و پژوهشگران اهل درد و درک تنها خواستم چند پرسش فلسفی را مطرح کنم، هرچند در ذیل برخی پرسش‌ها گاهی اشاراتی هم به پاسخ‌هایی که ارتکازاً در ذهن داشتم، بی‌آنکه درنگ و تأمل کافی کرده باشم، داشتم. می‌خواستم اهمیت مطالعه‌ی نظری و معرفتی و فلسفی و معرفت‌شناختی در این مسئله را اشاره کرده باشم و عرض کنم بی‌آنکه ما چنین مطالعاتی کرده باشیم ما مستخدَم فضای مجازی خواهیم بود. ما اینجا جمع شدیم که بگوییم چگونه فضای مجازی را به استخدام دربیاوریم، اگر ما این فضا را نشناسیم، این فضا ما را خواهد برد و او ما را اداره خواهد کرد. باید بپرسیم چگونه ما را اداره می‌کند، و پرسش آخر همین است که سایبرنتیک بشر را چگونه در آینده اداره خواهد کرد که پرسش بسیار مهمی است. والسلام.

جوان و چالش‌های فضای مجازی

«السلام علی الحسین و علی علی‌بن الحسین و علی اخیه ابی‌الفضل العباس و علی اخته زینب الکبری و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و علی أبناء ثوره الاسلامیه الغیاری، الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه‌السلام»

امروز، روز میلاد مبارک حضرت علی‌اکبر علی‌بن الحسین علیهما السلام است؛ من این مناسبت را به محضر شریف سروران و حضار فرهیخته و جمع حاضر تهنیت و شادباش عرض می‌کنم. همچنین پیشاپیش میلاد نورانی منجی بشر حضرت حجت‌بن‌الحسن ارواحنا لتراب مقدمه الفداء را تبریک می‌گویم.

روز جوان که با نام مبارک حضرت علی‌‌اکبر پیوند خورده، روزی است که گویی در تقویم فعالیتی دستگاه‌‌ها و نهادها، مغفول نهاده شده است. فلسفه‌ی‌ نام‌گذاری ایام، به عناوین و مناسبت‌ها، علاوه بر یادآوری، یاددادن هم هست. وقتی این مناسبت‌ها یادآوری می‌شوند، بناست که حسب مناسبت برنامه‌هایی اجرا شود و فعالیت‌هایی صورت پذیرد. روز جوان، چند سال پیش در شورای عالی انقلاب فرهنگی به جای روز دیگری که به عنوان روز جهانی جهان مشخص شده بود به تصویب رسید، و بنا بر پیشنهاد بعضی از اعضای شورا مقارن شد با روز میلاد حضرت علی‌اکبر(ع).


دوستان ما گفتند که خوب است در چنین روزی دستگاه‌های مرتبط با امور جوانان، با هم‌راهی و همیاری برنامه‌هایی را تدارک ببینند، برنامه‌هایی در قالب همایش ملی سراسری و یا تعامل بین دستگاهی، ارائه‌ی فعالیت‌های انجام‌پذیرفته و اشکال دیگر. عجالتاً نیز پیشنهاد شد که امسال درخصوص مقدمات این همکاری‌ها بحث و گفتگو شود و با طرح مسئله در یک جمع کارشناسی تفاهمی صورت بپذیرد و ستادی که عهده‌دار پیگیری چنین امری است تشکیل شود و کار از همین امروز کلید بخورد، و این جلسه پیش‌درآمدی باشد برای کارهای جدی که باید در سال‌های آتی انجام پذیرد.

عنوانی که من مختصری پیرامون آن سخن خواهم گفت «جوان و چالش‌های فضای مجازی» است. این موضوع را از این جهت برگزیدم که در پی آن قصد دارم پیشنهاد بدهم که اگر دوستان بپسندند همین عنوان را عنوان همایش سال آتی قرار بدهیم و احیاناً اگر این ستاد، علاوه بر همایش، فعالیت‌های دیگری هم باید انجام بدهد همین موضوع را در طول سال پیگیری کند و نظیر آنچه که رهبری معظم انقلاب برای مسائل کلان ملی عنوان سال اعلام می‌کنند، ما هم اولویت‌های جوانان را مورد توجه قرار بدهیم و سالانه به آن بپردازیم که طبعاً باید تناسبی بین آنچه که ما در قالب کارشناسی تفاهم می‌کنیم، با آنچه که در مقیاس ملی از سوی رهبری معظم انقلاب اعلام می‌شود وجود داشته باشد و البته چنین هم هست و امسال سال «فرهنگ و اقتصاد» اعلام شده است و درنتیجه مقوله‌ی اول با موضوع و حوزه‌ی فعالیتی ما کاملاً در پیوند است.

تصور می‌کنم امروز تهدیدی عظیم‌تر و تأثیرگذارتر از تهدید و چالش فضای مجازی برای همه‌ی هویت و فرهنگ و دیانت ما و خاصه نسل جوان وجود ندارد. به نظر من این مهمترین مسئله همین است و باید به آن بسیار جدی‌تر پرداخت.

راجع به سرشت و خصوصیت و خاصیت روزگار ما عناوین مختلفی مطرح شده است. بعضی این روزگار را «عهد فراصنعتی» نامیده‌اند؛ برخی این روزگار را «عهد ارتباطات» قلمداد کرده‌اند؛ بعضی دیگر این عهد را عهد پیدایش جامعه‌ی شبکه‌ای و گسترده تعبیر کرده‌اند؛ بعضی گفته‌اند این روزگار، روزگار «سیطره‌ی کمیت» است و عناوین مختلفی برای این عهد و مقطع از تاریخ از ناحیه‌ی فیلسوفان، جامعه‌شناسان، مردم‌شناسان، تاریخ‌شناسان و تمدن‌شناسان ارائه شده است.

بنده از این دوره به دوره‌ی «سیطره‌ی مجاز» تعبیر می‌کنم؛ این نکته را هم در قالب بعضی سخنرانی‌ها و مقالات توضیح داده‌ام و تصور می‌کنم که خصیصه‌ی اصلی این روزگار «سیطره‌ی مجاز» است و باقی عناوین هم به نحوی بر این عنوان کلان قابل انطباق است و بسا عنوان‌های دیگر ضلع و بُعدی از همین واقعیت و بازگوینده‌ی یکی از ابعاد آن باشند. البته بنا نیست در اینجا به این موضوع به تفصیل بپردازم، ولی طرح و توضیح عنوانی که مطرح شده مکمل و یا مبین این مدعا نیز می‌تواند باشد.

فضای مجازی و سایبر یک عالم و جهان‌زیست است که از آن می‌توان به «جهان‌زیست سایبری» تعبیر کرد. این جهان‌زیست دست‌کم دارای سه لایه است:

۱٫ لایه‌ی فناورانه و صوری، که در آن نسبت به این پدیده نگاهی ابزارانگارانه داریم. ابزارهای جدیدی در زندگی بشر به وجود آمده و این ابزارها به کار گرفته می‌شوند. چیزی به نام رایانه و سیستم و سامانه‌ای به نام اینترنت موجود است که وجه افزاری دارند و ارتباطات ما را صورت‌بندی می‌کنند.

۲٫ مرتبه‌ی دوم این جهان‌زیست لایه‌ی ارتباطاتی آن است. لایه‌ای که در آن مناسبات جدیدی به وجود آمده و رفتارهای تازه‌ای اتفاق می‌افتد. آحاد و جوامع با هم در آن لایه در تماس هستند و مناسبات نویی میان انسان‌ها برقرار شده است. بسیاری چیزها که در گذشته نبود و یا به شیوه‌های دیگری رخ می‌داد، امروز در این فضا و جهان‌زیست طور دیگری انجام می‌شود و یا رفتارهای بی‌پیشینه‌ای است که ظهور کرده و بشر در آن زیست می‌کند و عالم از این جهات در حال عوض‌شدن است. زمانی نیز فراخواهد رسید که عالم گذشته که امروز ما در نقطه‌ی پایانی آن قرار داریم به تاریخ و خاطره تبدیل خواهد شد و بسا نسل بعد از ما و یا حتی نسل ما برای نسل‌های بعد به صورت خاطره تعریف خواهند کرد. برای مثال ما امروز می‌گوییم زمانی بوده که معاملات به‌صورت کالابه‌کالا انجام می‌شده؛ از این طرف عالم کالایی را به آن طرف عالم می‌بردند و در آنجا با کالای دیگری عوض می‌کردند و تعجب می‌کنیم که چقدر سخت بوده؛ بعد از این پول فلزی پیدا شده که ارزش ذاتی هم داشته و به جای جابه‌جایی کالا، پول را جابه‌جا می‌کردند، که البته مخاطرات کمتری داشته و مشکلات کاهش پیدا کرده. امروز هم با کارت بانکی کارهای خود را انجام می‌دهیم و با فشار چند دکمه یک فعالیت اقتصادی انجام می‌گیرد؛ روزی هم فرا می‌رسد که مسن‌ترها برای بچه‌ها و نوه‌های خود تعریف می‌کنند یک زمان با کارت بانکی پول جابه‌جا می‌کردند. روزی می‌رسد که از آنچه که امروز ما به عنوان یک پدیده از آن یاد می‌کنیم، به عنوان یک خاطره یاد می‌شود. امروز معنای سرمایه و بازار عوض شده و مناسبات در این جهان‌زیست در حال تغییر است.

۳٫ این جهان لایه‌ی سومی دارد که درواقع سیرت این جهان است. از صورت به ساحت ارتباطات و مناسبات منتقل شدیم، فراتر از این صورت و آن ساحت مناسباتی و ارتباطاتی، این جهان‌زیست سیرتی دارد که این سیرت حقیقت آن است و از آن به «جهان‌زیست سایبری» تعبیر می‌کنیم. در این لایه هویت تعیین می‌شود، شخصیت تعریف می‌شود، آحاد و جوامع تشخص پیدا می‌کنند و تشخص‌ها صورت می‌بندد. این لایه، لایه‌ی اصلی این جهان‌زیست است. آنچه که محل بحث بنده است مرتبط با همین لایه سوم است. این لایه درواقع تأثری است که از لایه‌ی دوم و اول به دست می‌آید و یک نوع تکون و وجودیافتن است.

مطلب دیگری که می‌توان در اینجا مطرح کرد این است که انسان دارای من‌های گوناگونی است. در این زمینه تقسیمی ارائه داده‌اند (که البته من به آن اشکال دارم) که یک «شخصیت فردی» داریم و یک «شخصیت اجتماعی». شخصیت فردی را عبارت می‌دانند از «تشخص و تعینی که یک فرد به لحاظ روان‌شناختی در خودش دارد». این مسئله به علوم مختلف مربوط است و اخیراً نیز به یک رشته‌ی جدید تبدیل شده است؛ اینکه خودمان را چگونه تصور می‌کنیم؛ من فردی و من ماقبل الاجتماع.

قسم دوم «منِ اجتماعی»، «فراخودی» و «فرافردی» است. منی که در پیوند با دیگران تکون پیدا می‌کند و تشخصی که در پیوند با دیگران معنی‌دار می‌شود. این نوع دوم مراتب و ابعاد و انواع فراوان دارد و به نحو عرضی و همچنین طولی قابلیت تقسیم دارد.
اشکالی که من بر این تقسیم مشهور دارم این است که اگر روزی من فردی متصور و متحقق بود، اما امروز اگر متصوَر است، دیگر متحقق نیست، یعنی عملاً منِ فردی وجود ندارد و در عمل منِ فردی نداریم. منِ فردی را می‌توان برای موارد نادر تصویر کرد، مثل اینکه بگوییم یک فرد در جزیره‌ای متولد شود و در آنجا تا سن پیری تنها زندگی کند، در این وضعیت نادر شاید بتوان گفت که آن فرد تنها «منِ فردی» دارد و «منِ اجتماعی» ندارد؛ اما نسبت به انسان‌های عادی که زندگی خود را سپری می‌کنند، دیگر منِ فردی متصوَر نیست، به همین جهت من این تقسیم را یک تقسیم ناصواب می‌دانم و فکر می‌کنم امروز انانیّت و من و شخصیت و تشخص و تعین صورت جمعی دارد؛ منتها تشخص‌ها و تعین‌هایی که تکون پیدا می‌کند، تحت تأثیر عوامل مختلفی موجب می‌شود که گونه‌های عرضی و لایه‌های طولی متعددی پیدا کند.

اگر من فردی وجود داشته باشد و بتوان فرض کرد، درواقع عصاره و برایندی از من‌های جمعی است و با این معنا نیز من هم قبول می‌کنم که «منِ فردی» داریم. عوامل گوناگونی وجود دارد که به انسان تشخص می‌دهد و برای او هویت می‌سازد و هر فرد بسته به اینکه تحت تأثیر چه عواملی باشد، چه لایه‌ای از تشخص او غالب باشد و چه وجهی از انواع من‌هایی که دارد، قوی‌تر باشد، در مجموع و در قیاس با دیگران یک نوع تعین خاص پیدا می‌کند و «منِ فردی» او شکل می‌گیرد. ولی این نکته را باید به عنوان یک حقیقت پذیرفت که این من درواقع دیگر من فردی نیست، بلکه برایند من‌های اجتماعی یک انسان است که در یک فرد به صورت من فردی تجلی و تبلور پیدا می‌کند. به این معنا می‌توان من فردی را پذیرفت. والا من فردی به معنای حقیقی، اصولاً امروز دیگر ممکن نیست. بنابراین اگر من فردی و هویت فردی را به این صورت فرض کنیم، می‌تواند ممکن و صحیح باشد، یعنی منِ فردیی که برایند من‌های جمعی و اجتماعی انسان امروز است.

اصولاً تشخص در خلأ به‌وجود نمی‌آید. انسان در جزیره که در بالا مثال زدیم و انسان در خلأ ابن‌سینا، تنها یک فرض هستند، والا من، امروز در خلأ شکل نمی‌گیرد تا بتوانیم بگوییم یک منِ فردی محقق می‌شود. اما اگر منِ فردی قابل فرض باشد، تقسیمات خودش را خواهد داشت و یکی از تقسیمات مهم تقسیم به دو منِ انُست و رجولت است و یک تقسیم جنسی در آنجا واقعیت دارد و قابل ازبین‌بردن نیست؛ هرچند که با ترویج فمنیسم افراطی تلاش می‌شود این تقسیم ازبین برود، ولی این تقسیم ازبین‌رفتنی نیست. رادیکال فمنیسم درواقع می‌خواهد بگوید که زن، زن نیست، بلکه مرد است و حتی می‌خواهد این من‌بودگی را هم از زن بگیرد. پیش‌فرض آن هم عبارت است از اینکه زن‌بودن حقارت است و مردبودن انسانیت و شخصیت، بنابراین زن هم باید مرد بشود تا انسان باشد و انسان فرض شود. این یکی از انواع خوددیگرانگاری‌هایی است که در ادامه اشاره خواهم کرد، یعنی زن، خود را دیگر می‌انگارد و فمنیسم افراطی درواقع زن‌خودمردانگاری است.
اما درخصوص من یا من‌های اجتماعی و فرافردی، به نظر می‌رسد که من‌های اجتماعی را دست‌کم از حیثی به دو دسته‌ی کلان می‌توان تقسیم کرد: من‌هایی که با ملاک‌ها و عوامل مختلف منتهی به تولید «من‌های عرضی» برای انسان می‌شود و «من‌های طولی». برای مثال ما یک منِ دینی داریم که با بسیاری از انسان‌ها به لحاظ دینی، هم‌کیش هستیم و هویت دینی مشترک و واحدی پیدا می‌کنیم و موجب تشخص و تکون یک شخصیت می‌شود و درواقع یک منِ جمعی به وجود می‌آید که همانند یک فرد قلمداد می‌شود؛ در عین حال ممکن است عامل دیگری همانند «زبان» که آن نیز تعیین‌کننده‌ی هویت است برای ما «من» بسازد و هیچ منافاتی هم نداشته باشد، یعنی یک فرد می‌تواند هم من دینی داشته باشد و هم من زبانی. همزبانان یک هویتی دارند و چیزی شبیه به یک شبه‌فرهنگ با زبان پدید می‌آید. چندین نفر با هم، یک «منِ زبانی» و «منِ دینی» دارند، یک نفر نیز من زبانی متفاوت دارد و من دینی مشترک. این‌گونه تشخص‌ها، تشخص‌های عرضی است و به این‌شکل می‌توان انواع من‌ها را فرض کرد.

منظور از تقسیم طولی من‌ها و هویت‌ها، من‌هایی است که بر هم مترتب‌اند، مثل «منِ خانوادگی» با «منِ محلی»، به این معنا که من یک شخصیت خانوادگی دارم که از خانواده‌ام دریافته‌ام، در عین حال من هویت دیگری فراتر از خانواده دارم که «منِ قومی»، «منِ محلی» و امثال اینهاست که چیزی شبیه به یک خانواده‌ی گسترده است. امروز ما خانواده‌های هسته‌ای داریم، یعنی خانواده‌هایی که از پدر، مادر و فرزند تشکیل می‌شود، اما روزگاری بود که خانواده، گسترده بود و البته هنوز هم در شهرستان‌ها و مناطق دوردست همین‌گونه است. خانواده‌ی گسترده از پیوند ده‌ها و یا حتی صدها خانواده کوچک تشکیل می‌شود که با هم در ارتباط و پیوند هستند. فراتر از «منِ محلی»، «منِ قومی» و امثال آن است؛ تا برسیم به «منِ ملی» در کشورهای بزرگی که ملیت آنها غیر از قومیت و محلیتشان است. کشورهای کوچک این دوگانگی را ندارند و مثلاً نمی‌توان گفت که در قطر یک من ملی داریم و یک من قومی. اما در چین و یا ایران می‌توان گفت، زیرا در این کشورها چند قومیت وجود دارد. تا «منِ فراملی» و تا جایی که به تعبیر غلط و یا غلط‌انداز «منِ جهانی» یا «هویتِ جهانی» می‌رسیم که البته هویت جهانی هرگز تاکنون تحقق پیدا نکرده است. بنده معتقد نیستم که امروز بشر به نقطه‌ای رسیده که هویت جهانی پیدا کرده؛ البته فرهنگ‌ها و قدرت‌های مسلط قصد القای چنین چیزی را دارند؛ نظیر اینکه می‌گویند نسبت به فلان قضیه اجماع جهانی صورت پذیرفته است، درحالی‌که هیچ اجماع جهانیی وجود ندارد، و چند کشور قدرتمند با هم تفاهم کرده‌اند و خود را همه‌چیز می‌پندارند و دیگران را انکار می‌کنند. بنابراین امروز هنوز جامعه‌ی جهانی وجود پیدا نکرده و به طریق اولی هویت جهانی هم شکل نگرفته است.

مطلب سومی که در اینجا قابل بحث است انواع تأثیرات یا تأثراتی است که واقع می‌شود؛ تأثیراتی که این عوامل به‌جا می‌گذارند و تأثیراتی که هویت‌ها و من‌ها می‌پذیرند و در آنها اتفاق می‌افتد. تأثرهایی که حوزه‌ی سایبر وجود دارد به این ترتیب است:

۱٫ تأثر ابزاری که از همان لایه‌ی اول اتفاق می‌افتد. امروز دیگر کسی حوصله ندارد برای دریافت پول به بانک برود، و در منزل با موبایل و رایانه، کار خود را انجام می‌دهد. این مسئله یک تأثیر و تأثری است که ما پذیرفته‌ایم و در این حد وجود دارد که مشکلی را هم ایجاد نمی‌کند و محل بحث ما هم نیست. لایه‌ی دوم نیز نتیجه‌ی لایه‌ی اول است. آنچه محل بحث بنده است لایه‌ی سوم زیست‌جهان سایبری است، یعنی آن لایه‌ی هویت‌ساز و لایه‌ای که سبک زندگی را تغییر می‌دهد. سبک زندگی که تغییر کرد، هویت تغییر می‌کند. بین هویت و سبک زندگی تعاملی تنگاتنگ و دوسویه وجود دارد و سبک زندگی را چندان نمی‌توان از فرهنگ جدا کرد و فرهنگ هویت‌ساز است؛ و بسا سبک زندگی با فرهنگ آنقدر موازی هستند که بتوان گفت که یک نوع نسبت مساوی با هم دارند (که البته درواقع مساوی نیستند و بین آنها تفاوت‌هایی وجود دارد).

۲٫ آنچه که در اینجا اتفاق می‌افتد تأثر ابزاری و فناورانه نیست، بلکه تأثر ساختاری و ماهوی در چهار قلمروی هویت‌ساز و فرهنگ‌پرداز، یعنی:

ـ قلمروی بینش (عقاید)

ـ قلمروی اخلاق (منش)

ـ قلمروی سلائق و علایق (کشش‌ها)

ـ قلمروی رفتار و کنش‌ها.

امروز در این چهار حوزه تحول در حال وقوع است و منِ انسان‌ها تغییر می‌کند. این تحول یک‌بار به‌صورت ناقص رخ می‌دهد که منتهی به یک نوع خودفراموشی می‌شود و انسان را بی‌هویت می‌کند. پاره‌ای از جوان‌ها، امروز بی‌هویت شده‌اند. گاه عمیق‌تر می‌شود و فراتر از خودفراموشی، فرد یک خودِ جدید پیدا می‌کند و مبتلا به خوددیگرانگاری می‌شود و خودش را دیگر می‌انگارد و هویت دیگری را هویت خود می‌پندارد. این مسئله خطرناک است و همان مسئله‌ای است که چالش جوان معاصر قلمداد می‌شود.

خودفراموشی وجه سلبی قضیه است، جوان دچار خودباختگی و چندپارگی هویت می‌شود. البته اصطلاح چندپارگی هویت یک تعبیر پارادوکسیکال و غلط است، زیرا هویت اصولاً نمی‌تواند چندپاره باشد. هویت یعنی بساطت و انسجام. چندپارگی درحقیقت به مفهوم چندهویتی است و چون هویت به معنای تشخص است، پس چندتشخصی دیگر تشخص نیست، و بی‌هویتی است.

نتیجه‌ی چنین مشکلی «بحران هویت» است. درواقع نسل جوان در این مرحله هنوز هویت جدید پیدا نکرده، بلکه دچار یک نوع هویت‌باختگی و بحران در هویت شده است که درحقیقت بی‌هویتی است. این بی‌هویتی به ضرر ما و مقدمه‌ای است که در نهایت به نفع غرب خواهد بود؛ البته تا اینجا هنوز به نفع غرب هم نیست، زیرا نسل جوان هنوز هویت غربی را نپذیرفته و بالنتیجه حتی با جامعه‌ی مرجع ناهم‌آواست و این‌گونه نیست که بتوان گفت امروز نسل جوان تا غرب فرامی‌خواند، لبیک می‌گوید. امروز ما ملاحظه می‌کنیم اوضاع و احوال جوانان ما در ظاهر و صورت بسیار متحول، متطور و پریشان است، اما در عین حال ندای فطرت را جواب می‌دهند و در جایی که اهرم‌ها و عامل‌های قوی‌تر و تأثیرگذارتر وارد می‌شوند، یک‌باره در روز عاشورا همه سیاه می‌پوشند، همه گریه می‌کنند و نماز می‌خوانند، و یا مثلاً ماه رمضان روزه می‌گیرند. بسیاری از جوانان که در کوی و برزن می‌بینیم و تصور می‌کنیم بدحجاب یا درواقع بی‌حجاب هستند، اصلاً به ذهنمان هم خطور نمی‌کند که این دختر نماز هم می‌خواند، گاهی بعضی از اینها نماز و یا حتی نماز شب هم می‌خوانند و قرائت قرآن صبح آنها ترک نمی‌شود. بعضی از اینها حتی زیارت عاشورای روزانه می‌خوانند و اهل چله‌نشینی هستند و پیوسته ادعیه‌ی خاصی را می‌خوانند. این مسئله نشان می‌دهد که هویت آسیب دیده و دچار چندپارگی شده ولی فرهنگ مسلط هنوز نتوانسته هویت جدیدی به اینها بدهد، و هنوز فرصت از دست نرفته است.

خوددیگرانگاری درواقع مسئله‌ی اصلی است که ما با آن مواجه هستیم و همان مسئله‌ای است که بنده از آن به «سیطره‌ی مجاز» تعبیر می‌کنم. سیطره‌ی مجاز همه‌ی شئون و همه‌ی‌ من‌های محققِ ما را تهدید می‌کند. من در اینجا نشسته‌ام و یک انسان شرقی هستم، ولی سخن از مدرنیته و فرامدرنیته و پسامدرن می‌گویم، انگار که با خود تصور می‌کنم من یک فرنگی هستم و همه‌ی این ادوار را پشت سر گذاشته‌ام، قرون وسطایی داشته‌ام، دوره‌ی مدرنی بر من گذشته و الان نیز دوره‌ی پسامدرن است، درحالی‌که این مسائل هیچ ارتباطی به ما ندارد. این مشکل به این دلیل است که من خود را دیگر می‌انگارم و فکر می‌کنم همان انسان اروپایی هستم و به صورت مجازی احساس می‌کنم که هویتی پیدا کرده‌ام و این خطر بزرگی است که پیش روی ماست.

چاره‌ی این مشکل ایجاد خودآگاهی در نسل جوان است. من نمی‌خواهم آن حرف ناصواب را تکرار کنم که بعضی می‌گویند یک روز ما از ویدئو می‌ترسیدیم، ولی کاری از پیش نرفت، یک روز از ماهواره می‌ترسیدیم، یک روز از اینترنت و نباید از اینها ترسید و باید رها و آزاد گذاشت. من نمی‌خواهم چنین چیزی را توصیه کنم و نباید اینها را رها کرد، اما باید در کنار کار سلبی کار ایجابی کرد. بپذیریم که تنها با کار سلبی راه به جایی نمی‌بریم و گره از کار فروبسته‌ی نسل ما و جامعه‌ی ما گشوده نخواهد شد و آنچه چاره‌ساز است کاری ایجابی است، ولی این‌گونه هم نیست که بگوییم جلوی سیل را رها می‌کنیم و بعد کار ایجابی می‌کنیم. روی کار ایجابی‌کردن و خودآگاهی‌دادن به نسل جوان باید متمرکز شد تا جوان به مخاطرات این قضیه و به ماهیت این فرایند و آنچه اتفاق می‌افتد عالم شود و از درون بجوشد و مقابله‌ی ایجابی پیدا کند. جوان باید برای خود احساس شخصیت کند، هویتی پیدا کند و بایستد و خود باشد. به این صورت می‌توان با این جریان مقابله کرد. والسلام.