آفت عقب‌گرد

در هر زمان، هر مکتب اجتماعی و تحول فکری که برای نجات همه‌ی طبقات جامعه پدید می‌آید و تغییر و تحولی در جامعه‌ی بشری به‌وجود می‌آورد، روزی دچار آفت عقبگرد می‌شود.

عقبگرد یا انحطاط، همان بازگشت و عقبگرد قهقرایی و ناخودآگاه مردم است، پس از گرایش و پذیرش مکتب نوین، به وضع پیش از پیدایش مکتب نوین.

شکل و جهات و انگیزه و عامل و حدود عقبگرد در هر مکتبی ارتباط دقیقی با شکل و هدف و حدود نفوذ همان مکتب در جامعه دارد.

اغلب مرحله‌ی عقبگرد هر مکتب و دینی پس از مرگ پدیدآورنده‌اش آغاز می‌گردد.

در مکتب اسلام

مکتب اسلام آخرین دین آسمانی و بزرگ‌ترین مکتب اجتماعی و اخلاقی تاریخ بشر است و بزرگ‌ترین تحول را در جامعه‌ی جهانی از جهات مختلف و ابعاد گوناگون پدید آورده است. این مکتب که در تحولات فکری، اعتقادی، اخلاقی و نظامی و…، گوی سبقت را از دیگر مکتب‌ها و ادیان ربوده است، نمی‌توانست از این آفت در امان باشد.

عوامل و انگیزه‌های عقبگرد به وضع جاهلیت، به سراغ این مکتب آمد و این حادثه‌ی غیرمترقبه‌ای نبود، زیرا مرحله‌ای بود که پیش از آنکه زمانش فرارسد، هم در قرآن کریم، هم روایات پیامبر اکرم(ص) که بنیانگذار و پدیدآورنده‌ی این دین جاوید بود، و هم در روایات امامان راستین که ادامه‌دهنده‌ی این رسالت بودند، پیش‌بینی شده بود.

انگیزه‌های عقبگرد

ما در این نوشته از عوامل و انگیزه‌هایی نام می‌بریم که در عقبگرد و به اصطلاح قهقرای مسلمانان مؤثر بوده است. البته در اینجا درصدد پژوهش در تمام جهات و ابعاد عقبگرد نیستیم، بلکه تنها عقبگرد را از جهت بینش، اعتقاد و بالاخره از نظر سیستم جهان‌بینی که عامل اساسی در جهت‌های دیگر عقبگرد و انحطاط بوده است بررسی می‌کنیم.

در پایان نیز اشاره خواهیم کرد که مکتب اسلام و رهبران اسلامی از چه راه و چگونه، و با وضع چه قوانینی برای پیشگیری و خنثی‌کردن اثرات عوامل عقبگرد اقدام کرده‌اند.

عوامل عقبگرد

۱٫ باند مخفی داخلی؛

۲٫ گروه علنی شکست‌خورده داخلی؛

۳٫ جبهه‌های خارجی ضد اسلام؛

۴٫ اثرهای طرز فکر و بینش جاهلی؛

۵٫ عوام‌زدگی.

البته عوامل منحصر در این چند تا نیستند، ممکن است پژوهشگری بتواند به عوامل بیشتری دست بیابد.

نخستین عامل، تیپ مخفی داخلی: این گروه، خطرناک‌ترین جبهه‌ای بوده‌اند که مکتب نوپای اسلام را تهدید می‌کردند و به تعبیر قرآن کریم و روایات اسلامی افراد این جبهه «منافق» نامیده می‌شوند.

گروه منافقین تیپی متشکل از افرادی بودند که با همان فکر متحجر و بینش راکد و محدود زمان جاهلی باقی مانده، اما بر اثر سیطره و غلبه‌ی اسلام از پا افتاده و مغلوب شده بودند و ناچار به زبان، خود را مؤمن به مکتب اسلام معرفی می‌کردند و زیر ماسک اسلام در میان مسلمین، خود را مخفی کرده بودند و در انتظار فرصت نشسته بودند تا روزی چون شعله‌های فروکش کرده برخیزند و بر قلب مکتب و فرق نومسلمانان شعله ببارند و از درون، مکتب نوین را فرو ریزند. در قرآن طی آیات فراوان و در روایات اسلامی ماهیت و هدف و مشخصات و گاهی نام برخی از آنها به طور صریح ذکر شده است. (ر.ک: قسمت‌هایی از سوره‌ی نساء، توبه، منافقین و کتب روایی اسلامی)

دومین عامل، گروه علنی داخلی: این جبهه را که «اهل ردّه» می‌‌نامیدند، گروه‌هایی تشکیل می‌دادند که در داخل مرز اسلام می‌زیستند و بر اثر غلبه‌ی اسلام نمی‌توانستند علیه اسلام فعالیت کنند؛ ولی روزشماری می‌نمودند که در لحظه‌ی مناسبی که شاید پس از مرگ پیامبر(ص) بوده، با هم ولی از هر سو، برای نابودی مکتب اسلام تلاش کنند؛ اما مسلمین در زمان خلافت ابی‌بکر و اواخر عمر شریف پیغمبر(ص) آنها را شکست دادند و ریشه‌کن کردند.

سومین عامل، جبهه‌ی خارجی ضداسلام: این جبهه را ملت‌هایی تشکیل می‌دادند که در خارج از مرز اسلام زندگی می‌کردند و از تحول اسلامی و سیستم جهان‌بینی آن دور مانده و هنوز آن اندیشه‌های کوتاه جاهلی را دارا بودند که در اصطلاح اسلامی، کافران دارالحرب نامیده می‌شوند.

این جبهه بر اثر قدرت فوق‌العاده‌ی اسلام و مسلمین از جنگ بازمانده بودند و خود آماده بودند تا در نخستین فرصت مناسب، آنگاه که نفاق‌ها و اختلافات داخلی شعله گرفت و سودجویان کینه‌ورز و مقام‌پرست برای حیازت رهبری مسلمانان به نفاق پرداختند و شعارهای غلط‌انداز و پوچ در فضای مرز و بوم اسلام طنین افکند، با ضربه‌های مهلک، نهضت و مکتب اسلامی را از برون در هم کوبند. در قرآن کریم نقشه‌ها و هدف و ماهیت این جبهه، طی آیات فراوانی بیان شده است.

چهارمین عامل، آثار طرز فکر و بینش جاهلی: این هم انگیزه‌ای بود که نخستین، بلکه دومین نسل پس از تحول اسلامی را تهدید می‌کرد. چون افکار و عادات جاهلی در جان مردم ریشه دوانده بود و به قول قرآن: «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُمْ» (حجرات: ۱۴)؛ «و هنوز ایمان در دل‌هایشان نفوذ نکرده بود» و در مغز برخی از افراد، آثاری از افکار جاهلی مانده بود و هنوز مثل زمان جاهلیت می‌اندیشیدند، می‌بینیم آن پیرمرد دست جوانی را گرفته و نزد یکی از خلفا آورده و می‌گوید:

«این جوان اشترهای مرا می‌چراند و ساربان من است، چون از طرفی من حقوق مکفی نمی‌توانم به او بپردازم تا بتواند ازدواج کند و از سویی این جوان است و نیازمند! آیا اشکالی دارد که یک شب به یک شب زن جوانم را در اختیارش بگذارم؟!».

با این وصف، این ترس وجود داشت که باقیمانده‌ی آثار عادات و رسوم و افکار و طرز جهان‌بینی جاهلی بعثت جدید را واژگون کند و مردم به همان حالت پیش از اسلام برگردند.

پنجمین عامل، عوام‌زدگی: این یک نوع آفت اجتماعی است که به‌سراغ هر مکتبی که با همه‌ی طبقات، حتی مردم عوام سروکار دارد می‌آید و این همان عاملی است که مکتب اسلام بیشتر با آن روبه‌رو شده است.

چون عوام به قول امام علی(ع): «لَا تَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطا» (نهج‌البلاغه، ص ۴۷۹) یعنی: نادان به هر چیز و هر کس با دیدی افراطی نگاه می‌کند یا با بینشی کوتاه و متحجر و تفریطی می‌نگرد؛ که درنتیجه کمتر واقع را می‌تواند ببیند، بلکه واقع را وارونه می‌بیند. این است که ممکن است یک مکتب بسیار زنده و ارزنده را به صورت یک مسلک کهنه و خرافی و راکد مسخ کند، و یک انسان بزرگ و مترقی را با ماسک یک میمون وحشی نشان دهد و یا یک واژه‌ی سازنده و محرک را به یک واژه‌ی‌ نامفهوم و گنگ تبدیل کند؛ و بالاخره ممکن است از اسلام پرجوشش و زاینده و پیشرو، یک مسلک متحجر و عقیم و راکد بسازد.

به قول امام علی(ع)، در یکی از پیش‌گویی‌های خود در اثر جاویدانش نهج‌البلاغه: «لُبِسَ الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوبا» (نهج‌البلاغه، ص ۱۵۶٫)، یعنی: «مکتب اسلام را همچون پوستین گرانبها و زیبایی که وارونه و چپه بپوشند وارونه و چپه نشان دهد»

آن‌وقت است که به فرموده‌ی پیامبر اکرم(ص) «… اثری از اسلام نمی‌ماند جز نامش و آنها که خود را مسلمان می‌نامند دورترین و بی‌اطلاع‌ترین و بیگانه‌ترین مردمند از واقعیت اسلام…» (بحارالانوار، ج۸)

اینجاست که واژه‌ای مانند واژه‌ی صبر کشته می‌شود و مسخ می‌شود و اینجاست که معانی واژه‌هایی مانند تقیه، زهد، دعا و… همه دگرگون می‌شوند و همه شهید کج‌نگری‌های عوام و کوتاه‌بینی‌های مردم ناآگاه می‌گردند.

پیش‌بینی و پیشگیری

همه‌ی این آفت‌ها را رهبران اسلامی پیش‌بینی کرده و راه‌هایی برای پیشگیری و خنثی‌کردن عوامل عقبگرد و انحطاط و احیاناً بازشناسی مکتب اصیل در نظر گرفته‌اند.

۱٫ امامت

دوره‌ی امامت که همان ادامه‌ی هدف رسالت است، پس از پایان دوره‌ی رسالت آغاز می‌شود و رهبری جامعه و امت اسلامی در این دوره به عهده‌ی امام است و امام کسی است که به تعیین الهی برگزیده شده و درواقع اسلام مجسم و قرآن متجسد است. باید در این دوره ریشه‌ی انگیزه‌های عقبگرد و انحطاط نابود گردد و امت اسلامی امتی مترقی و کامل تربیت شوند. تحول اسلامی در این دوره و به رهبری امام(ع) تکمیل می‌شود؛ ولذا امامت را قرآن تکمیل دین نامیده که: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ» (مائده: ۳) «هم امروز با تعیین امام ـ که رهبر ضد عقبگرد است ـ دین‌تان تکمیل شد».

۲٫ نظارت همگانی

وضع قانون نظارت همگانی و مراقبت عموم و به تعبیر اسلامی امر به معروف و نهی از منکر همه‌ی مسلمانان را مسئول کرد تا به‌طور بسیج همگانی و همیشگی با عوامل عقبگرد پیکار کنند.

۳٫ پیشگویی و آگاهاندن

با پیشگویی‌های فراوانی که رهبران اسلامی کردند و در کتب روایی درج است، اعلان خطر کردند و مسلمین را از اوضاع و حوادث آینده آگاه ساختند. همان‌طور که اشاره شد، گاهی نام و مشخصات برخی از انحطاط‌طلبان هم برده شد.