مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی در جایگاه حکم رهبری است

مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی در جایگاه حکم رهبری است

همایش چیستی و چرایی قرارگاهی شدن شورای عالی انقلاب فرهنگی به مناسبت سی و نهمین سالگرد تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی با حضور آیت‌الله دکتر سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور و رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی، دکتر محمد باقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی و اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی صبح امروز در سالن شهید مدرّس مجلس شورای اسلامی برگزار شد.

به گزارش مرکز رسانه و روابط عمومی شورای عالی انقلاب فرهنگی، آیت الله علی اکبر رشاد، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در این مراسم اظهار کرد: برگزاری این نشست باعث می‌شود که خود دیدن به ارمغان آید البته این خود دیدن به معنای خودفریفتی نیست بلکه به معنای دیدن واقعیت وضعیت موجود و تصمیم‌گیری برای آینده است، این سنت باید همه ساله دنبال شود.
وی با تقدیر از رئیس جمهور به‌دلیل حضور فعالانه در جلسات شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: رئیس جمهور حضور فعال در جلسات دارد و همین رویکرد سبب شده که جلسات شورا با شور و نشاط برگزار شود در حالی که در دولت قبل این رویکرد نبود و حتی در جلسات حضور نمی یافتیم چراکه جلسات را راهگشا نمی‌دانستیم. روسای دیگر قوا نیز هم اکنون در جلسات حضور موثر پیدا می کنند و دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز پیگیری مناسبی دارد.
این عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با تاکید بر راهبری و مدیریت بیان کرد: این دو مفهوم کارکرد مختص به خودشان را دارند، راهبری عبارت است از ارائه تعاریف، قانون بخشی، هدف گزینی، تعیین سیاست ها و راهبردها، آینده نگاری، رصد صحنه، ارزیابی پیامدهای عملیاتی، بازبینی مسیر رفته، نگاه به مسیر باقیمانده، تعیین اینکه در کجا ایستادیم و تصریح مسیر آینده.
وی ادامه داد: مدیر، مسئول تحقق بخشی به همه راهبردهاست، مدیر باید امکان سنجی، ظرفیت شناسی، نهادسازی، ایجاد سازوکارهای مناسب، نگاشت نهادی، توجیه عوامل و مباشرت در اجرا و پاسخگویی در دستور کار داشته باشد.
آیت الله رشاد اضافه کرد: حال راهبری در صحن شورای عالی انقلاب فرهنگی دنبال می شود و رکن مدیریت و قرارگاهی در دبیرخانه و ستادهاست. باید بدانیم هیچ جای کشور و هیچ نهادی در کشور خارج از پوشش امتداد فرماندهی شورا نیست، شورای عالی انقلاب فقط برای دانشگاه ها تصمیم گیری نمی کند بلکه سیاست‌گذاری فرهنگی در همه نهادها و سازمانها را برعهده دارد.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: شورا یکی از شئون ولایت امر را برعهده دارد چراکه رهبری با این تدبیر تصمیم گرفته است که مباحث نرم افزاری در مجمع نخبگانی کشور صورت گیرد. مصوبات شورا در جایگاه حکم ولایت است و رهبری اعتماد کرده اند که این جمع در موضوعاتی حرف آخر را بزنند و در حکم حکومتی است و اگر غیر از آن عمل شود خلاف شرع است.
وی همچنین در پایان خواستار توجه به مفاهیم فلسفه فرهنگی و دانش فرهنگ شد و گفت: باید شورای عالی انقلاب فرهنگی روی مفاهیم مانند فلسفه‌های حق، آزادی، عدالت، حکمرانی، پیشرفت و تمدن کار مطالعاتی و پژوهشی کنند.

 

عمده کارکرد فقه القضاء بیان ارکان و شئون قوه قضائیه است

عمده کارکرد فقه القضاء بیان ارکان و شئون قوه قضائیه است

آنچه پیش‌روی خوانندگان قرار دارد، مباحثی برگرفته از دروس خارج فقه آیت‌الله علی اکبر رشاد است که تحت عنوان «فقه القضاء»(و به تعبیر مناسب‌تر فقه السلطه القضائیه) روزهای فرد در حوزه علمیه امام رضا(ع) تهران ارائه می‌شود.

نظر به ویژگی‌های این سلسله دروس و شامل بودن مباحث آن بر مسائل و موضوعات جدید و کاربردی قضایی انعکاس و انتشار آن می‌تواند نقش بسزایی در تحقق اهداف تحولگرایانه‌ قوه قضاییه و اشنایی قضات جوان و دیگر عوامل درگیر فرآیند دادرسی با مباحث فقه‌القضاء ایفاء کند.

ادامه بحث تعریف فقه القضاء تعریف پیشنهادی از «فقه القضاء»

از برخی از آیات شریفه قرآن نیز همین کاربرد را می‌توان به دست آورد که «قضاء» از نوع ولایت است، به طور مثال در آیه‌ای می‌فرماید «یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بین الناس بالحق» یعنی داود را ما خلیفه قرار دادیم. به او گفتیم حکم کن به حق، به این معنا که اول خلافت و ولایت را به او دادیم سپس گفتیم حکم کن! اگر مراد از حکم در «فاحکم بین الناس»، حکم قضایی باشد، ناشی از خلافتی است که در اصل از جانب خدای متعال به او عطا شده است. حالا کسی ممکن است بگوید «فاحکم» مثل خلافت عام است و معنایش آن است که یک شاخه و یک بُعد آن قضاوت است. همچنین در آیه شریفه «وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا»، که راجع به حضرت عیسی (ع) به همین مطلب اشاره دارد.

پاسخ به اشکال به تفسیر شاهد قرآنی

اِن قُلت: اما اگر کسی گفت که آیه «فاحکم بین الناس بالحق» یعنی قضاوت کن، صرفا دلالت بر قضاوت کردن دارد. قلت: این معنا صحیح نیست، زیرا با توجه به «انا جعلنا خلیفه فی الارض فاحکم» این قضاوت مترتب بر جعل خلافت و از شعب و شئون ولایت است. همچنین آیه «اتیناه الحکم صبیا» صرفاً دلالت بر اعطای مقام قضاوت در عهد طفولیت و صباوت ندارد، بلکه با توجه به واژه حکم «اتیناه الحکم» دلالت بر حکومت دارد که از شئون ولایت بوده و قضاوت از شعب آن است.

لذا ایشان با استشهاد به کلام امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام خطاب به شریح قاضی قضاوت بدون ولایت را نیابی قلمداد کرده‌اند و چنین نقل می‌فرمایند «یَا شُرَیْحُ قَدْ جَلَسْتَ مَجْلِساً لَا یَجْلِسُهُ إِلَّا نَبِیٌّ أَوْ وَصِیُّ نَبِیٍّ أَوْ شَقِیٌّ» در جایگاهی نشستی و بر مسندی تکیه زدی که فقط باید نبی و یا وصی و یا شقی بر آن تکیه بزند یا اگر کسی از طرف نبی و وصی نبود شقی است. بنابراین کسی حق قضاوت ندارد جز از این رهگذر. لذا کسی که مجتهد نیست حق قضاوت ندارد. اگرچه عرفاً به کسی هم قاضی بگویند اما این قضاوت نیابی است که اساساً و در وهله اول هم مورد محل بحث نیست.

در نتیجه با توجه به عنصر «حتمیت» که در کلمه «قضاء» نهفته است و این که در فقه هم بسیاری می‌گویند که حکم قاضی نباید نقض شود مگر این که دلیل قاطعی بر خطا باشد و ولی امر هم حق نقض حکم قاضی را ندارد از این جهت معنای اصلی و نفسی لفظ «قضاء» آن قضاء استقلالی است که از شئون ولایت است که در مسئله نیابت قهراً چنین قطعیتی وجود ندارد و ولی امر می‌تواند آن را نقض کند.

همین طور بیان حضرت صادق سلام‌الله علیه را نقل می‌کنند «اتَّقُوا الْحُکُومَهَ فَإِنَّ الْحُکُومَهَ إِنَّمَا هِیَ لِلْإِمَامِ الْعَالِمِ بِالْقَضَاءِ الْعَادِلِ فِی الْمُسْلِمِینَ لِنَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ.» بنابراین اصالتاً حکم و قضاوت از آن نبی و وصی است و نتیجه می‌گیرند که آن از مناصب محمد(صلى الله علیه و آله) و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) الذین هم ولاه الأمر؛ اینها وُلات امر هستند و در ادامه به دو روایت از حضرت صادق(سلام الله علیه) اشاره می‌کنند با این تعبیر که «فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً» و در روایت دیگر «فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ قَاضِیاً» و در پایان اشاره‌ای ظریف می‌فرمایند که «و قاضی التحکیم لیس من المناصب العامه» قاضی تحکیم از مناصب عام نیست.

بررسی کاربرد دیگر معنای «قاضی»

اینکه عنوان «قاضی» در موارد دیگر همچون قاضی تحکیم اطلاق می‌شود، یک تعبیر اصطلاحی است چرا که قاضی تحکیم با توافق طرفین دعوا «خصمان» یا شاکی و متشکی به قضاوت می‌پردازد و حکم او مورد پذیرش طرفین قرار می‌گیرد اما باید توجه داشت که هرچند قاضی تحکیم دانشمند باشد اما یک فرد عادی است که نه فقیه است و نه شأن ولایی دارد. از این جهت حق قضاوت هم ندارد و از مناصب عامه ولی امر به حساب نمی‌آید. هرچند فتاوای مختلفی در خصوص این نوع قضاوت مطرح شده است بعضی اجرای حکم قاضی تحکیم برای طرفینی که با هم توافق نموده‌اند واجب است، بعضی به تراضی طرفین فتوا داده‌اند و بعضی از آن جهت که توافق بین دو طرف است گفته‌اند که مخالفت با آن اشکال شرعی ندارد.

«قضاء» شأنی از شئون ولی امر

اما تلقی ما این است که قضا شأنی از شئون ولی امر یا از توالی و توابع آن است، یعنی این که ولی امر خود باید رأساً عهده‌دار قضاوت گردد؛ چنان که امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) هم تقنین می‌فرمودند و احکام تدبیری مربوط به حکومت و جامعه را صادر می‌کردند، هم در دکّه القضاء مستقر می‌شدند و قضاوت می‌فرمودند و هم اجرائیات را خود بر عهده داشتند. مثلا امور جنگ را خودشان رأسا فرماندهی می‌فرمودند. پس قضاوت از شئون(حقوق و تکالیف) مستقیم ولی امر است. یا ممکن است کسی بگوید که از شئون ولی امر مباشرت در قضاوت نیست، بلکه ولی‌امر حق یا وظیفه دارد که فردی را منصوب کند که امور قضایی را انجام دهد پس قضا از توالی و تبعات شئون ولی امر است.

ما در این مبحث صرفا «قضاء» را به معنایی که اجمالاً عرض شد و توضیح دادیم نمی‌گیریم بلکه مراد ما از «قضاء» مجموعه احکامی است که به همه شئون و امور قوه‌قضاییه مربوط می‌شود که مورد بحث قرار خواهیم داد​​​​.

تعریف ما از «فقه القضاء»

لذا در این بحث صرفا به ارائه مباحث کتاب قضاء و شهادات رایج نمی‌پردازیم بلکه به دنبال ارائه بحث «فقه السلطه القضائیه» هستیم، نه فقط فقه مربوط به این شأن از شئون ولی امر بلکه فقه السلطه القضائیه یعنی بررسی فقه مربوط به قوه‌قضاییه. در واقع ترکیب فقه القضاء در این بحث تمامی مباحثی که به نحوی از انحا به امر قضاء مربوط می‌شوند و بخش عمده آن در کتب فقهی و فروع آمده است اما به صورت دستگاه‌وار و جامع سامان‌دهی می‌شوند را در بر می‌گیرد. لذا  تعریف ما از «فقه القضاء» عبارت است از «مجموعه متوافره، متناسقه و متمایزه من الأحکام الحقوقیه و التکالیفیه المستنبطه الّتی تتعلَّق بأرکان السّلطه القضائیّه وشؤونها، من ناحیه، و أطراف عملیّه فصلِ الخصومات و إستیفاءِ الحقوق من ناحیه أخری، تستهدف تحقیق الغایات المقصوده من ولایه القضاء.»

مجموعه انباشته همساز و متمیزی از احکام حقوقی و تکلیفی استنباط شده از منابع معتبر شرعی که از سویی به وظایف ارکان و شئون قوه‌قضاییه مربوط می‌شود و همه ارکان قوه را پوشش می‌دهد. از دیگر سو همه فرایند دادرسی و فصل خصومت و استیفای حقوق مستحقین را فرا می‌پوشد و غایات و اهداف ولایت قضائی را که عمده آن برپایی عدالت و امنیت در جامعه است تامین می‌کند.

قلمرو مباحث «فقه القضاء» نیز عبارت از عمده احکام مربوطه به قوه‌قضائیه است که غالباً در کتب فقهی و روائی شیعه و سنی ذیل این عناوین می‌آیند؛ کتاب‌القضاء، کتاب‌الشهادات، کتاب‌الدعاوی، کتاب‌الاقرار، کتاب‌البینه، کتاب‌الجنایات، کتاب‌القصاص، کتاب‌الحدود و الدیات، کتاب‌التعزیرات و امثال آن(برخی از فقهاء اخیرا با توجه به دوره حکومت اسلامی به صورت جدی‌تر وارد بحث تعزیرات شده‌اند). این احکام در این سلسله دروس به نحو جامع، ‌دستگاه‌وار، سامانمند صورت‌بندی در قالب یک مجموعه وسیع و منسجم معطوف به اجراء ارائه خواهد شد.