مصاحبه آیت الله علی اکبر رشاد با مجله حریم امام

مصاحبه آیت الله علی اکبر رشاد با مجله حریم امام

آنچه در ادامه تقدیم حضور خوانندگان عزیز خواهد شد گفتگوی نشریه حریم امامِ دفتر حفظ و نشر آثار حضرت امام خمینی(ره) با آیت الله علی اکبر رشاد پیرامون سرپرستی ایشان در تدوین دیوان اشعار امام خمینی(ره) می باشد که از منظرتان خواهد گذشت:

چطور با حضرت امام آشنا شدید؟
ابتدا از جناب‌عالی و همکارانتان در مجله‌ی حریم امام (قدّه) تشکر می‌کنم که به این مباحث ضرور و مفید می‌پردازید و سراغ مثل بنده آمده‌اید که سال‌هاست کمابیش گوشه عزلت‌گزیده ام و اوقات را به درس و بحث طلبگی و فعالیت‌های تحقیقاتی هستم و شما با طرح این پرسش‌ها که به گذشته‌های نسبتاً دور مربوط می‌شود من را به دوره‌های شیرین و خاطرات دلپذیر ایام جوانی و اواخر عهد جوانی‌ام برمی‌گردانید. در این سنین و اوضاع و شرایط، شعر و کارهای ذوقی و متکی به قریحه از بساط زندگی‌ام رخت بربسته و از این عوالم خارج شده‌ام و با اشتغالات مدیریتی و اجتماعی و علمی، کم‌تر فرصت است که به این نوع مسائل بپردازم. آن مصراع حافظ را باید تکرار کرد که «چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی». من از میکده‌ی شعر و ذوق و ادب و هنر بیرون رفته‌ام.
به هر حال مثل میلیون‌ها بل صدهامیلیون شائق و شیفته‌ی حضرت امام من هم شیفته و شیدای تفکر و شخصیت و شهامت و اخلاق و عظمت حضرت امام هستم.
از دوران کودکی و نوجوانی، به اقتضای محیط روحانی و فرهنگی منزل و ارادت و علاقه‌ای که والد معظم نسبت به ساحت مقدس حضرت امام داشت و در مجموع به‌خاطر تعلق خانواده به طیف خانواده‌های متوسط و قهراً ناراضی و متدین و نیز مشتاقِ تحقق و عمل به حدود الهی، مخالف رژیم پهلوی بار آمدم و به کسانی که مخالفت می‌کردند و در رأسشان حضرت امام (رضوان‌الله و سلامه علیه) قرار داشت، علاقه‌مند شدم و پی‌جوی افکار و نظرات ایشان بودم. در حدی که به‌خاطر می‌آورم تا بوده مرید حضرت امام بودم و تا هستم خواهم بود؛ ان‌شاءالله تا در قیامت با امام محشور شوم و مرید و مشتاق ایشان باشم.

به ماجرای انتشار دیوان حضرت امام بپردازیم. چه شد که قرار شد دیوان اشعار امام منتشر شود؟
موضوع تلخ ارتحال حضرت امام به نحوی با عالم شعر در زندگی ما گره خورده بود. قبل از انقلاب به عنوان یک طلبه‌ی جوان که کمابیش سر پرشوری داشتم و اهل فعالیت‌های اجتماعی هم بودم، در کنار تحصیل به جهت عشق و علاقه‌ای که به امام داشتم در شأن ایشان شعر می‌گفتم، یا در اشعارم به ایشان تعریض و تذکر داشتم. بعد از پیروزی انقلاب این مسئله قهراً بیشتر شد. موضوع رحلت ایشان هم با یک برنامه‌ی شعری تلاقی کرد. اولین کنگره‌ی سراسری شعر و ادب حوزه در مشهد و در تالار اجتماعات دانشگاه رضوی برگزار شده بود و جمع غفیری از فضلا و طلاب در آن همایش و جشنواره حضور داشتند. من در حین سخنرانی بودم که کسی آمد و یادداشتی داد که حال امام بد شده و برایشان دعا کنید. یک‌مرتبه منقلب شدم و حالت انفعال پیدا و موضوع را اعلام کردم. جلسه به هم خورد و به شدت منفعل شد و همه ضجه می‌زدند و گریه می‌کردند. حرکت کردیم به سمت حرم. کنار ضریح مبارک حضرت رضا (علیه السلام) یک چهارپایه گذاشتم. رفتم روی چهارپایه. شروع کردم به ناله‌کردن، صحبت‌کردن و دعاکردن. از آن صحنه هم عکس دارم که جالب است. شب را خیلی سخت گذراندیم. یادم هست آخر شب با بعضی از آقایان در تهران تماس گرفتم که به بیت نزدیک بودند و از حوادث اطلاع داشتند. خبرهای ضدونقیض به گوش می‌رسید. شب را به تلخی سحر کردیم. سحر و نماز صبح طی شد. صبح اول وقت متأسفانه رادیو خبر تلخ رحلت حضرت امام را اعلام کرد. همان‌جا مثنوی سقراط عشق را گفتم که حال‌وهوا و فضای حاکم بر آن زمان و تضرع و نگرانی مردم در آن منعکس بود.
ایام تلخ ارتحال حضرت امام هرچه بود سپری شد. در عمر هیچ ملتی احتمالاً ایامی تلخ‌تر از ایام سوگواری چهل‌روزه‌ی حضرت امام پیش نیامده است. حتی احتمال می‌دهم این حال‌وهوا و حالت انفعال روحی ملت ایران در آن ایام پس از ارتحال حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله در مدینه هم پیش نیامده باشد؛ چراکه اگر چنین شور و حال و اندوه و غمناکی و نگرانی در عموم مردم مدینه وجود داشت مسئله‌ی ولایت حضرت امیر انکار نمی‌شد و مسیر به سمت دیگری نمی‌رفت؛ پیداست که فضا به‌گونه‌ای بود که عده‌ای جرئت توطئه کنند و مسیر را تغییر دهند. به هر حال امکان و مجال مقایسه‌ی حال‌وهوای مردم ما در ارتحال حضرت امام با دیگر شرایط وجود ندارد. عموم مردم بسیار متأثر و متاسف و نگران بودند و شاید بتوان احتمال داد که در تاریخ چنین وضعیتی تکرار نشده باشد.
در آن ایام بحث تأسیس مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار حضرت امام بلافاصله مطرح شد. آن زمان به همراه چند تن از دوستان، عصرها در جماران خدمت مرحوم آیت‌الله محمدی‌گیلانی شفا می‌خواندیم. ایشان اهل فلسفه بود و شفا می‌گفت. در جلسه‌ی دیگری هم جواهر می‌خواند، ولی چون فرصت نمی‌کرد مطالعه کند، از روی متن جواهر می‌خواند. من هم گاهی در درس جواهر حضور داشتم؛ ولی درس اصلی‌مان همان الهیات شفا بود.
به هر حال بحث تأسیس مؤسسه براساس فرمانی که حضرت امام برای مرحوم حاج احمد آقا (رضوان الله علیه) صادر فرموده بود جدی شد. همان ایام و آنات یک‌مرتبه غزل «چشم بیمار» حضرت امام هم منتشر شد که گویی باران دلنشین و دلپذیری بود بر قلوب مشتعل سوگواران و عزاداران ایشان. انتشار این غزل کاری به‌موقع و بجا بود. یک‌مرتبه قلوب را آرام کرد. در آن فضا غزلی از حضرت امام با آن مضامین منتشر شد و به نظر من خیلی موجب آرامش جامعه شد؛ چون داغ خیلی سنگین بود. به تعبیر یکی از شعرا که شعرش را در مجموعه‌ی سوگنامه آوردیم، خبر پتک در آینه بود. واقعاً غم و داغ امام پتکی بود که بر آینه‌ی قلوب ملت وارد شد. در اوج این شکستگی و آشفتگی و شیدایی و اندوهگینی یک‌مرتبه آن غزل تأثیر گذاشت و تا حدی حال‌وهوای کشور را تغییر داد. این شعر نظرها را خیلی جلب کرد. مطلع غزل این‌گونه بود که «من به خال لبت این دوست گرفتار شدم». این شعر به یک‌باره فضای روحی جامعه را تغییر داد و نظرها نسبت به اشعار حضرت امام جلب شد که عجب! امام هم شعر دارند؟ آن موقع من طلبه و اهل ذوق بودم. از قبل هم می‌دانستم امام شعر می‌گویند. بعضی قطعات اشعار امام را هم دیده بودم اما فکر می‌کردم که مدتی است شعر نمی‌گویند. کسی خبر نداشت که ایشان از سال ۶۳ مجدداً شروع به شعرگویی کرده‌اند. وقتی این غزل منتشر شد معلوم شد که امام اشعار جدید هم سروده‌اند و همه‌ی اشعار متعلق به دوره جوانی یا سنین میانی ایشان نیست.
به هر حال از باب کمک‌کردن به تأسیس مؤسسه وارد کار شدم. دقیقاً هم یادم نیست که چگونه این پیشنهاد مطرح شد. به هر حال به جماران رفت‌وآمد می‌کردم.
یک بار مرحوم حاج احمد آقا من را صدا کرد و گفت: «اشعاری از حضرت امام در اختیار هست. این‌ها را ببینید.» شاید در تصورش نبود که این را تدوین و منتشر کنیم. به همان اتاقی که مبل حضرت امام است رفتم. مرحوم حاج احمد آقا دفترهای اشعار حضرت امام را آورد. یکی از این دفترها یک تقویم جیبی بود که سازمان تبلیغات چاپ کرده بود. یک تقویم جیبی بسیار شکیل و زیبا که دفتر یادداشت جیبی بود. ایشان تعدادی از اشعار را در این دفترچه بازنویسی و پاکنویس کرده بودند. در عین حال در یک دفتر دیگر و در اوراق پراکنده‌ای هم اشعاری نوشته بودند. مثلاً گاهی یک شعر را در حاشیه یک خبرنامه محرمانه نوشته بودند. بعد که جا تمام شده بود. رفته بودند لای سطرها. دوباره از آن‌طرف حاشیه در آمده و بقیه را نوشته بود. مثل این‌که همین‌طور فی‌البداهه جوشیده و آمده بود و همان موقع هم ایشان نوشته بود. همین دفتر تقویم را خانم طباطبایی به ایشان داده بود و خواسته بود که اشعارشان را خودشان پاکنویس کنند. در نتیجه بعضی اشعار دو نسخه داشت. یک نسخه از اشعار در یک دفتر دستی دیگر یا در اوراق پراکنده یا در لابلای گزارش‌ها و خبرنامه‌ها بود. حتی یادم است یک مورد در حاشیه روزنامه اطلاعات شعری که گفته بودند را نوشته بودند. بعضی از این‌ها را در آن دفتر پاکنویس کرده بودند. در نتیجه این موجب شد نسخه بدل درست شود. یعنی اول که شعر گفته بودند چنین گفته بودند. بعد دوباره وقتی پاکنویس کرده بودند خودشان اصلاح کرده و شعر را به شکل دیگری ثبت کردند. احمد آقا این مجموعه را در اختیار من گذاشتند و گفتند ببین این‌ها را می‌شود چه کار کرد. آن موقع پیشنهاد کردم این‌ها را بررسی و طبقه‌بندی و تدوین کنیم تا به صورت مجموعه شعر منتشر شود. مرحوم حاج احمد آقا سررشته‌ای از شعر نداشت. مطمئن نبود که آیا این‌ها قابل‌انتشار است یا نه اصلاً خوب است که منتشر کنیم یا نه. می‌خواست بداند که اهل فن چه نظر کارشناسانه‌ای دارند. آیا این اشعار در حدی هست که منتشر شود؟ از نظر دیگر هم بعضی شعرها حالت خانوادگی داشت. یعنی امام تصور نمی‌فرمودند که روزی ممکن است این‌ها منتشر شود. فرض بفرمایید تعدادی از رباعیات را خطاب به خانم طباطبایی گفته بودند که با همان لفظ شکسته‌ای که متعارف است و در خانواده به او می‌گفتند فاطی، آمده بود. یا حتی گاهی شعر موشح شده بود. یعنی اول مصراع‌ها و ابیات، مرتب یا غیرمرتب، حروف نام یک فرد آورده می‌شود. علی ای حال این‌ها هم بود. در یک جا هم ایشان اسم همسرشان قدس ایران، را آورده بودند. یادم است بعد از این‌که دیوان تدوین شد حاج احمد آقا گفت: «در این شعر اسم والده‌ام آمده است. متوجه نشدید؟» گفتم: «چه اشکالی دارد؟ بگذارید مردم بدانند که نام همسر امام چه بوده است. این‌که عیب ندارد.» یعنی حتی ایشان یک چنین ملاحظات خانوادگی داشت که آیا این‌ها منتشر شود یا نه. نهایتاً بعد از مشورت‌ها و طی مسیر و زمان به لحاظ کارشناسی به این نقطه رسیدیم و ایشان هم این‌طور تأکید کرد که تمام اشعار بدون کم‌ترین تصرفی جاپ شود. البته دو سه بیت را با اجازه ایشان حذف کردم.
*مسائل خانوادگی بود؟
**یا آن‌طور بود یا شاید مضمون مناسبی نداشت. مثلاً یک غزلی ایشان داشت با ردیف «اگر بگذارد». آن‌جا یک بیتی بود که به نظر می‌رسید لازم نیست حفظ شود. دو سه جا تصرف خیلی محدود و غیرمحسوسی کردم. آن مورد را هم با اذن ایشان انجام دادم. و الا تمام اشعار دقیقاً همان چیزی بود که آن بزرگوار خودشان به خط مبارکشان یک بار یا گاهی دو بار یادداشت کرده بودند. چکنویس یا پاکنویس بود. کار تدوین به این ترتیب آغاز شد.
بعد جمعی از دوستان را که آن زمان در انجمن‌های شعر حضور داشتند و با اهل شعر و ادب مرتبط بودند دعوت کردم. یادم است مرحوم آقای اوستا، آقای حمید سبزواری، مرحوم آقای محمود شاهرخی، مرحوم آقای مشفق‌کاشانی و آقای محمدعلی معلم‌دامغانی، که علاقه‌مند است اسمش کامل محمدعلی گفته شود، آقای حسین آهی، آقای سید ابوالقاسم حسینی ژرفا، آقای عبدالجبار کاکایی، آقای ساعد باقری و فکر می‌کنم آقای علیرضا قزوه و یکی دو نفر دیگر از دوستان هم بودند. این‌ها را دعوت کردیم. بحث تدوین دیوان حضرت امام و کارهای ادبی راجع به آن مطرح شد. مخصوصاً آن زمان شعرهای بسیاری گفته شد که نوع این‌ها به مؤسسه یا دفتر ارسال می‌شد. این را هم سابقاً گفتم که شاید در تاریخ ایران زمانی نبوده که این‌طور طبقات مختلف در ایامی فشرده راجع به یک موضوع شعر گفته باشند. بسیار بودند کسانی که اولین و گاه آخرین شعرشان را همان زمان گفتند. شعرهای بسیاری رسید. غث و سمین داشت. شعرهای فاخر و فخیمی مشاهیر شعرای معاصر ایران و غیر ایران گفته و فرستاده بودند. بعضی شعرها حقاً ماندگار بودند. چپ و راست و مارکسیست و مسلمان و توده مردم شعر گفته و فرستاده بودند. توده مردم، که به تعبیر جوان‌ها آماتور بودند و شاعر نبودند، هم تحت فشار غم و اندوهی که متوجه‌شان شده بود می‌خواستند به زبان دل سخنی گفته باشند و قطعه‌ای ساخته بودند که مجموعه اشعارشان خیلی زیاد شد. لذا به اضافه دو جلد سوگنامه که از اشعار فنی خوب آن موقع تدوین کردیم و یکی‌اش هم توسط خوشنویسان برجسته و نامی خوشنویسی شد، بنا شد یک جلد دیگر هم از باب نمونه از اشعاری که توده مردم گفتند منتشر کنیم. یعنی اشعاری که فنی نیست ولی نشان‌دهنده احساسات و عواطف مردم به ساحت مقدس حضرت امام و منعکس‌کننده حال‌وهوا و روحیه مردم در آن ایام است. این هم به همین ترتیب تدوین شد. البته گفتیم در نسخه محدود منتشر شود. در پانصد نسخه یکی از این مجلدات سوگنامه را تدوین و منتشر کردیم.
کار تدوین و تنظیم دیوان آغاز شد. اشعار را ما ابتدا از نظر انواع شعری طبقه‌بندی کردیم. سپس یک سلسله کارهای فنی روی اشعار انجام شد. از قبیل یافتن اوزان اشعار. در این قسمت آقای آهی که اهل فن بود خیلی نقش داشت. نیز معنی‌کردن بعضی لغات، انجام یک چینش فنی به لحاظ عرف تدوین سنتی دواوین بر اساس ردیف و حرف اول هر شعر یا غزل و تهیه شناسنامه برای یک‌یک اشعار از مثنوی و قصیده که کم بود تا ترجیع‌بند غزلیات و رباعیات و دوبیتی‌ها. برای همه شناسنامه ادبی مشخص کردیم. یعنی نوعش را مشخص و وزنش را معین کردیم و احیاناً نکاتی که باید، راجع به هر شعر تذکر داده می‌شد. هرچند که آن شعر در حد یک یا دو بیت یا احیاناً یک رباعی بوده باشد این کار انجام پذیرفت. همچنین فرهنگ مختصر اصطلاحات عرفانی را تنظیم کردیم که عمده واژگان به‌کاررفته که از فراوانی درخوری برخوردار بود، با عنوان فرهنگ مختصر اصطلاحات عرفانی دیوان تنظیم شد؛ البته با نگاه عرفانی. آن مجموعه نسبتا مجموعه فنی مناسبی از آب در آمد. اعلام هم استخراج شد. علی ای حال کارهای فنی که باید روی یک اثر ممتاز و خاص ادبی و شعری انجام می‌پذیرفت انجام گرفت و دیوان تدوین شد. راجع به مقدمه مشورت شد. مرحوم آقای اوستا مقدمه‌ای را نوشت. دوستان یک مقدار ایراد گرفتند. در واقع محترمانه رد شد و به ایشان هم بر خورد. ولی چیزی نگفت. آدمی متواضع و اخلاقی بود. بنا شد دوباره متن دیگری بنویسد. متنی را نوشت که در آغاز آن به شعر معروف حافظ متمسک شده بود که تعریض بزند به کسانی که رد کردند و بگوید که شما نفهمیدید و رد کردید. با این بیت مقدمه را شروع کرده بود که «هر کو نکند فهمی زین کلک خیال‌انگیز / نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد». دوستان گفتند با آوردن این بیت ایشان خواسته بگوید که شما دقت مطالب دقیقی که در مقدمه آورده بودم را نفهمیدید. به هر حال منتهی شد به این‌که مرحوم آقای محمود شاهرخی مقدمه‌ای بنویسد. ایشان نوشت. این مقدمه‌ای که در نسخه رایج دیوان است در واقع قلم آقای شاهرخی است. هرچند که مضمون را با هم مشورت کردیم و بنا شد بر آن اساس تنظیم کند. متن را هم که ایشان نوشت. جزء‌به‌جزء، کلمه‌به‌کلمه و فقره‌به‌فقره آن را خواندیم. این‌ها را بررسی کردیم، تغییر دادیم، اصلاح و تکمیل کردیم. به یک معنا هم این مقدمه، مقدمه مشترک جمع ما قلمداد می‌شد ولی نگارش اولیه را مرحوم آقای شاهرخی انجام داد. بعد جمعی از خوشنویسان دعوت شدند که این اشعار بین آن‌ها توزیع شود و هر کدام چند قطعه را خوشنویسی کنند. متن خوشنویسی دیوان هم به این ترتیب فراهم شد. بحث‌های بسیاری راجع به نحوه انتشار نحوه تدوین، تعلیقات و ملحقات حتی نام دیوان مطرح شد. گفتند چه نامی بگذاریم. نهایتاً منجر به همین نام دیوان امام شد که الان رایج شده. البته در آن نسخه اول، «دیوان امام» به خط خوشی نوشته شد و داخل کلمه «ن» مجموعه اشعار امام خمینی (سلام الله علیه) آمد. چون این حالت نام‌نما و الگوی دیوان حضرت امام شد برای نسخه بعدی که خودم کار کردم نیز همان الگو را حفظ کردم. به این ترتیب دیوان حضرت امام آماده نشر شد. ولی زمانی طولانی برد. با دقت‌هایی که صورت می‌پذیرفت بنا بود کارهای صحیح و دقیقی انجام شود تا یک اثر ممتاز صورت ببندد و عرضه شود. زمان زیادی را از جمع ما و حقیر که متولی کار بودم برد. بعد مراحل نشر و زمان آماده‌سازی فنی و انتشار هم نسبتا طولانی شد. لهذا دیوان با تأخیر منتشر شد.
در این فاصله که دیوان تدوین می‌شد تا مرحله انتشار، یک سری کارهای دیگر هم انجام دادیم. از جمله هشت قطعه از غزل‌های حضرت امام با عنوان «سبوی عشق» آماده و منتشر شد. یک عکس بسیار خاص و زیبا از حضرت امام داخل جلد این کتاب آمد که برای مردم خیلی جاذبه داشت. چون حضرت امام را با لباسی متفاوت و در محیطی متفاوت نشان می‌داد. حضرت امام عکس بدون عمامه کم داشتند. در این‌جا هم بدون عمامه هستند ولی قبا تنشان است. این عکس در مؤسسه بود که انتخابش کردیم.
*طرح سبوی عشق از شما بود؟
**بله. این غزل‌ها از بین اشعار جدید امام که از سال ۶۵ تا ۶۸ سروده بودند انتخاب شد. یک یادداشت کوتاه هم مرحوم حاج احمد آقا اول این جزوه نوشت: «اماما! اکنون که در غم هجرانت می‌سوزم غزل‌هایی از مجموعه اشعارت را که به اصرار همسرم فاطمه طباطبایی در سال‌های اخیر سروده‌ای به تشنگان زلال کوثر هدایت و عرفانت تقدیم می‌نمایم. سید احمد خمینی». این را ایشان آماده کرد. آقای جلیل رسولی هم، که خوشنویس برجسته‌ای است، این را خوشنویسی کرد و منتشر شد. در واقع اولین مجموعه‌ای که رسماً انتشار پیدا کرد این هشت غزل بود که با عنوان سبوی عشق منتشر شد. بعد از آن باز یک مجموعه دیگر با عنوان «باده عشق» آماده شد که حاوی یک نامه از حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) و مجموعه‌ای از غزلیات آن بزرگوار بود. از این مجموعه هم استقبال وسیعی شد. اصولاً همه این‌ها را مؤسسه انتشارات سروش صداوسیما چاپ کرد.
*این هم تحت نظارت حضرت‌عالی بود؟
**بله. دیگر در مؤسسه واحدی تأسیس کردیم به نام واحد ادبیات مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام که جمع دوستان در چارچوب آن همکاری می‌کردند و من هم در خدمتشان بودم. این مجموعه هم حاوی تعدادی از اشعار بود به اضافه نامه‌ای که حضرت امام خطاب به خانم فاطمه طباطبایی نوشته بودند. نامه‌ای بود با مضامین عرفانی بنا به اصرار و درخواست ایشان. ولی نامه‌ای لطیف و خودمانی و خانوادگی و قشنگ است در عین این‌که حاوی مضامین عرفانی بلندی است. یک مقدمه خوبی هم خانم طباطبایی بر آن نوشته بودند. در همان ماه‌های اولیه ارتحال منتشر شد. این هم بسیار مورد استقبال قرار گرفت. به دنبال این‌ها، دوباره مجموعه دیگری از اشعار با عنوان «محرم راز» تنظیم شد که در آن ابتدا نامه عرفانی بلند و عمیقی از حضرت امام خطاب به مرحوم حاج احمد آقا و بعد بعضی از غزلیات امام آمده بود. در این مجموعه در یک صفحه دست‌خط مبارک حضرت امام و در صفحه دیگر نسخه خوشنویسی‌شده آن شعر وجود دارد. خوشنویس این مجموعه آقای جواهرپور بود که خوش و زیبا نوشت و کار ارزشمندی تنظیم و ارائه شد.
*دلیل خاصی داشت که خوشنویس‌ها عوض می‌شدند؟
**نه خیر. خوشنویسان علاقه‌مند بودند. همه می‌خواستند به نحوی در نگارش و ارائه اشعار حضرت امام سهمی داشته باشند و داوطلبانه مراجعه می‌کردند. در این میان آقای جلیل رسولی نقش بیش‌تری داشت. تقریباً ایشان مدیریت کار خوشنویسی را بر عهده داشت. با خوشنویسی مرتبط بود. به هر حال ایشان اشعار را بین خوشنویسان تقسیم می‌کرد. به این ترتیب همه را در این خدمت مقدس و ارزشمند سهیم و شریک می‌کرد. آن مجموعه هم همان اوان منتشر شد. چند کار آن زمان انجام گرفت. یکی از اولین‌های این سنخ از کار، کار خود بنده بود.
به نظر من انتشار آن غزل چشم بیمار از حیثی خیلی زیبا و دلپذیر و آرام‌بخش بود و یک طمأنینه روحی در جامعه به وجود آورد. یعنی خوشایند اکثریت مردم بود. اما در عین حال بعضی از سر غرض و مرض و بعضی از سر جهل پاره‌ای شبهات را القاء کردند. حتی رسانه‌های خارجی در این قضیه فعال شدند. حتی رسانه‌های عربستان همین غزل را تحلیل کرده بودند که ببینید ایشان اهل این حرف‌ها و می و میکده و میخانه بوده است. چون حضرت امام در وصیتنامه‌شان حمله تندی به آل‌سعود کرده بود. این‌ها را حتی مطرح کرده بودند. حتی شنیدم بعضی از صوفیه گفته بودند که دیدید گفتیم امام خمینی از ماست. از کرج خبر آمد که بعضی از صوفیه در بعضی خلوت‌ها و خانقاه‌هایشان گفتند که ببینید امام خمینی از ما بود. گویی مثلاً امام با این اشعار لو رفت. بعضی دیگر طوری دیگر قضاوت کردند. حتی آقای حکیمی خیلی به من گله کرد که چرا این کار را کردی، چرا دیوان امام را منتشر می‌کنی. حتی صریحاً گفت که حاج احمد آقا کار بدی کرد. تردیدهای اولیه بیش‌تر مضمونی بود. بعدها نسبت به کل کار اشکالاتی را طرح کردند. لذا همان اوایل غزل چشم بیمار را با عنوان میخانه عشق تفسیر کردم و نشان دادم که این غزل به لحاظ عرفانی و معنوی مشتمل و محتوی چه نکات بلندی است و فلسفه غزلیات حضرت امام و اصطلاحاتی که به کار بردند چیست. مقدمه نوشتم و همان زمان این مجموعه را منتشر کردیم که بعدها هم دوباره تجدید چاپ شد. در اولین سالگرد حضرت امام هم تجدید چاپ شد. آقای محسن بینا هم یک کار دیگر با عنوان شمع جمع انجام داد که شامل شرح و تفصیل ده غزل حضرت امام بود. خوب هم شرح کرده بود.
*شما هم روی کار این‌ها نظارت داشتید؟
**بله. آن زمان این‌ها باید از مؤسسه مجوز می‌گرفتند و ما در جریان قرار می‌گرفتیم. این‌ها در اختیار ما قرار می‌گرفت و می‌خواندیم. آقای فاطمی‌نیا هم بر بعضی از غزلیات شرحی زد. البته چون این‌ها در اختیار مؤسسه یا مرحوم حاج احمد آقا قرار می‌گرفت بدون این‌که اعلام شود، ایشان ارجاع می‌داد که من بخوانم و نظر بدهم. این‌ها را قبل از چاپ خودم خواندم. به این ترتیب یک سلسله کارها در پیرامون و حاشیه دیوان هم آغاز شد و صورت پذیرفت. به موازات اتمام کار دیوان، یک کار ارزشمند دیگری هم انجام گرفت؛ یک جوان خوش‌فکر، خوش‌قلم و خوش‌استعداد به کمک والده‌اش، که او هم اهل معرفت و ادب بود، شروع کردند مجموعه فرهنگ دیوان امام خمینی را نوشتند. این هم دقیقاً تحت نظر ما بود. بخش‌به‌بخش را کنترل می‌کردیم، می‌خواندیم. انصافاً کار ارزشمندی صورت پذیرفت و ارزش اثر عرفانی و شعری حضرت امام را هرچه روشن‌تر ساخت. این کار هم به عنوان فرهنگ دیوان امام خمینی انتشار پیدا کرد. تا وقتی که خود دیوان منتشر شد.
همان زمان بعضی نشست‌ها و همایش‌ها در شرح و تبیین شعر امام یا به بهانه شعر امام، در شرح ادبیات انقلاب اسلامی برگزار شد. یکی از آن‌ها را سازمان سمت با مدیریت جناب آقای دکتر احمدی، که رئیس سازمان سمت و عضور شورای عالی انقلاب فرهنگی است، برگزار کرد با عنوان سمینار ادبیات انقلاب اسلامی. مجموعه مقالات یا سخنرانی‌هایی که در آن سمینار ارائه شد تدوین شد و یک اثر ارزشمند صورت و در دسترس قرار گرفت. از اولین کتاب‌هایی که راجع به ادبیات انقلاب منتشر شد آن مجموعه بود. من هم آن‌جا سخنرانی داشتم که در آن مجموعه آمد. الان دقیقاً خاطرم نیست موضوعش چه بود. احتمالاً راجع به شعر حضرت امام بود.
‌نسخه دوم؛ نسخه کامل دیوان امام
در هر صورت کارهایی که پیرامون اشعار امام و دیوان حضرت امام آغاز شد به تدریج توسعه پیدا کرد و هر کس حسب علاقه و ذوق و ارادتی که داشت کارهایی انجام داد. برای انتشار دیوان انصافاً کارهای اساسی و فنی باارزشی انجام گرفت. این نسخه خوشنویسی‌شده خیلی منقح است. اما احساس کردم بعضی از نواقص در این نسخه هست یا احیاناً بعضی از نکات و نقاط اگر در متن نسخه وارد و درج نشود ممکن است از دست برود. لذا از نو به تنهایی کار مجدد را شروع کردم. لذا یک نسخه کامل‌تر از این دیوان فراهم کردم که بعد توسط مؤسسه عروج چاپ شد. ولی خوشنویسی‌شده نبود و به صورت حروفچینی منتشر شد. در آن نسخه دوم هم بعضی اشعار که در نسخه اول نیامده، افزوده شد. گاه بعضی از این‌ها یافت نشده یا درج نشده بود که این‌ها را اضافه کردم. مشخص است چه شعرهایی در نسخه اول نیست و در نسخه دوم هست. نسخه دوم از امتیازاتی نسبت به نسخه اول برخوردار است. یکی این‌که نسخه دوم به لحاظ اشعار کامل‌تر است. دوم این‌که یک مقدمه تحلیلی معطوف به هویت شعر امام در آن نوشتم. البته ارزش مقدمه نسخه اول به جای خود ولی در این نسخه تصور می‌کنم تمرکز بیش‌تری بر تحلیل مضمونی اشعار حضرت امام و طبقه‌بندی آن صورت پذیرفته است. سومین امتیاز این نسخه این است که ما نظایرشناسی کردیم و اشعار را در دواوین شعرای برجسته، که احتمال می‌دادیم امام به آن‌ها علاقه‌مند و از آن‌ها متأثر است، گشتیم. هر شعری که نظیره‌ای در شعر شاعر برجسته دیگری داشت را پیدا کردیم و در پاورقی آوردیم. نسخه بدل‌ها را هم حفظ کرد. در نسخه اول نسخه نهایی یا نسخه‌ای که می‌پسندیدیم را می‌آوردیم. اما من فکر کردم که نسخه بدل‌ها هم متعلق به شخص حضرت امام است. همه این‌ها به دست‌خط آن بزرگوار است. گو این‌که ایشان نسخه‌ای که پاکنویسی کردند را باید معتبر بدانند ولی گاهی بعضی ظرایف در نسخه اولیه و در حین سرودن نگاشته شده بود که دریغ بود ثبت و حفظ نشود و به نظر من گاهی آن نسخه بر نسخه بعدی و نسخه دوم ترجیح داشت. ثبت نسخه بدل‌ها هم انجام پذیرفت. نیز به رغم همین دقتی که کرده بودیم اغلاطی در چاپ اول دیوان راه یافته بود که در چاپ دوم اصلاح شد. همچنین شناسنامه شعری اشعار جدید هم افزوده شد. همچنین کشف الابیات یا کشف المصاریعی تنظیم شد. آن زمان کاربرد کامپیوتر و رایانه در فحص و سرچ رایج نبود و برای یافتن یک شعر امام باید همه دیوان ورق می‌خورد. چیزی به صورت کشف المصاریع به جای کشف الابیات تهیه کردیم. کافی بود کسی حرف یا کلمه اول یک مصراع را به خاطر داشته باشد و به آن مراجعه کند تا بتواند به راحتی شعر را در دیوان پیدا کند. این امکان را هم افزودیم. در مجموع، نسخه دوم دیوان بسیار کامل‌تر و احیاناً فنی‌تر از نسخه اول است. جز این‌که نسخه اول چون خوشنویسی‌شده زیبا و چشم‌نواز است و با انتشارش جای خودش را باز کرد. چند بار آن نسخه دوم توسط مؤسسه عروج چاپ و عرضه شد اما تفاوت‌ها و احیاناً تمایزها و امتیازات نسخه دوم برای بسیاری و احیاناً برای متولیان مؤسسه هم مکشوف نبود. احتمالاً رفته‌رفته نسخه دوم چندان دیگر در معرض نیست و یا تجدید چاپ نمی‌شود. تصور می‌کنم اگر دوستان به این جهات کمالی و امتیازات این نسخه توجه کنند جا دارد که این نسخه هم همچنان و همیشه چاپ شود یا حتی اگر قرار است متن خوشنویسی‌شده را حفظ کنیم این حواشی و ملحقات و اضافات و امتیازات در نسخه اول هم وارد شود. به هر حال این کار زیادی بود و مدت مدیدی برایش وقت گذاشتم و موارد را ثبت کردم. در نتیجه ارزش حفظ‌کردن دارد.
آن کنگره شعر که شب ارتحال حضرت امام برگزار می‌شد سال بعد تکرار شد. مقارن همان ۱۴ و ۱۵ خرداد هم برگزار شد. چون اشعار در اختیار من بود از حاج احمد آقا خواهش کردم اجازه دهد که یکی از غزلیات را برای افتتاحیه کنگره آن‌جا بخوانم. ایشان فرمود: «اشکال ندارد. شما یکی از اشعار را انتخاب کنید و آن‌جا بخوانید.» من آن غزل نیمه خرداد که می‌گوید «انتظار فرج از نیمه خرداد کشم» را انتخاب کردم و برای قرائت بردم. این غزل خصوصیاتی داشت. وقتی غزل را آن‌جا خواندم خیلی منعکس شد. چون هنوز دیوان و مجموعه‌های کوچک‌تر منتشر نشده بود، وقتی این غزل خوانده شد بازتاب پیدا کرد و خیلی مورد استقبال قرار گرفت. هرچند می‌شد تفسیر کرد بعضی از نقاط مطرح‌شده در این غزل تعرض به بعضی افراد بود. همچنین این موضوع انتظار فرج از نیمه خرداد کشم در آن آمده بود که بعضی‌ها آن را به این تفسیر کردند که گویی حضرت امام روز ارتحالشان را در این غزل پیشبینی کردند. من این را در آغاز آن کنگره مانند پیامی که در افتتاحیه یک همایش خوانده می‌شود، خواندم. بعد که برگشتم حاج احمد آقا گفت: «این غزل را روی حساب خاصی شما انتخاب کردی که حاوی این مضامین بود؟ چطور شد در این‌همه غزل تو این یکی را انتخاب کردی؟» عرض کردم: «نه، به آن صورت گزینشی نبود.» البته من گشته بودم بین غزلیات یک غزلی که مناسب باشد آن‌جا ارائه شود را انتخاب کنم ولی نه آنچنان که چنین برداشتی از غزل شود و با این حیث آن را آن‌جا خوانده باشم. بجاست این شعر را این‌جا هم بخوانم: «از غم دوست در این میکده فریاد کشم / دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم / داد و بیداد که در محفل ما رندی نیست / که برش شکوه برم داد ز بیداد کشم / شادی‌ام داد غمم داد و جفا داد و وفا / با صفا منت آن را که به من داد کشم / عاشقم عاشق روی تو نه چیز دگری / بار هجران و وصالت به دل شاد کشم / در غمت ای گل وحشی من ای خسرو من / جور مجنون ببرم تیشه فرهاد کشم / مُردم از زندگی بی‌تو که با من هستی / طرفه سرّی است که باید بر استاد کشم / سال‌ها می‌گذرد حادثه‌ها می‌آید / انتظار فرج از نیمه خرداد کشم».
*مختصری هم به بررسی و نقد فنی و محتوایی اشعار امام بپردازیم. مجموعه شعرهای ایشان را چطور ارزیابی می‌کنید؟
**شعر حضرت امام سه دوره را طی کرده است. اول اشعاری که در دوره جوانی گفته و غزلیات عاشقانه است. سبک آن اشعار متأثر از فضای شعری زمان سرایش آن است و اندکی به سبک اشعار دوره مشروطیت نزدیک است. جنبه سیاسی و حماسی هم دارد. اما اشعاری که ایشان بعدها سرودند در دوره‌هایی، که هرچند کم بوده یا کم در اختیار مانده، صورت عرفانی پیدا کرده و از یک روانی و دلپذیری لفظی و صوری و ترکیبی خاص برخوردار است. در بین آن‌ها هم اشعار عاشقانه است هم اشعار عرفانی و هم اشعار سیاسی. در این دوره امام در شعرشان به سبک هندی نزدیک شدند. در دوره سوم که از همان سال ۶۵ آغاز شد و با ارتحالشان پایان پذیرفت عمده اشعار حضرت امام عرفانی است و گاهی تلویح و تلمیح و یک نکات سیاسی و اجتماعی هم دارد. به لحاظ مضامین، اشعار این دوره بسیار عمیق و بلند است و به لحاظ سبک هم عمدتاً به سبک عراقی است. در حقیقت می‌شود گفت شعرسرایی حضرت امام سه دوره کاملاً متفاوت را طی کرده؛ در دوره اول به شعر مشروطه و گاهی مختصری رنگ سبک خراسانی می‌گیرد، در دوره دوم هرچند رنگ و روی عراقی هم دارد اما متمایل به سبک هندی (اصفهانی) است و در دوره سوم کاملاً با سبک عراقی یعنی حافظانه است.
ظاهراً امام اشعار زیادی در اختیار داشته‌اند. وقتی بنا شد دیوان را تدوین کنیم سراغ افرادی که در مظان این بودند که قطعاتی از اشعار حضرت امام در اختیارشان باشد یا کتاب‌هایی که جسته‌گریخته بعضی از اشعار ایشان را نقل کرده بودند، رفتیم و نیز سراغ بعضی پیرمردها که با ایشان محشور و مأنوس بودند. مختصر فراخوانی هم داده شد و دعوت شد اگر کسانی از اشعار حضرت امام چیزی در اختیار دارند در اختیار مؤسسه قرار دهند. این‌ها کمابیش از گوشه‌وکنار جمع‌آوری شد. همسر بزرگوار ایشان هم تعدادی از اشعار را داشت. حتی بعضی‌ها را به خط خودش نوشته بود. بعضی اشعار قدیمی امام که ظاهراً خود امام نوشته بودند یا همسر حضرت امام نوشته بودند خط خوشی نداشت. امام ظاهراً پیش مرحوم آقای پسندیده دوره آموزش خوشنویسی می‌بینند و خطشان خوب می‌شود. خط خیلی قشنگی داشتند اما ماقبل آن دوره، خطشان خیلی زیبا نیست. شعرهای خیلی قدیمی و دوره جوانی‌شان را با این خط که آنچنین بوده نوشتند. زیر دو سه مورد از این‌ها هم نوشتند: «مال روح‌الله». معلوم می‌شود این شعر برای خودشان است و نوشتند که یک وقت یادشان نرود. آیا این‌که «مال روح‌الله» را خود حضرت امام نوشتند یا نه، مجهول است. چون همان خطی که شعر را استنساخ کرده زیرش نوشته «مال روح‌الله». شاید هم خط همسر حضرت امام است که اشعار امام را می‌نوشتند بعد زیرش با همین لفظ خودمانی می‌نوشتند «مال روح‌الله». علی ای حال اشعار به لحاظ خط و خوشنویسی کاملاً متفاوت است. قطعاتی هم که در آن تقویم جیبی نوشته شده ضمن این‌که اشعار بلند و جدیدی است همگی عرفانی و بر سبک عراقی و از نظر خط هم بسیار خوش است. از نظر طبقه‌بندی اشعار هم به این ترتیب می‌شود قضاوت کرد. گو این‌که در مجموع، اشعار حضرت امام را باید در زمره عرفان‌سروده‌ها دسته‌بندی کرد. یعنی اشعار حضرت امام عمدتاً اشعار عرفانی است. این اشعار هم به سبک عراقی است.
*مختصری در باره سبک‌های شعری و پیدایش آن‌ها بفرمایید!
**سبک عراقی به معنای عراق نیست. یک سبک شعری است. سبک هندی یا سبک اصفهانی به این دلیل چنین نام گرفته که در دوره‌ای شعرا جذب اصفهان شدند و بعد بسیاری‌شان به هند رفتند. آن‌جا سلاطین آن زمان، که بعضی‌شان ایرانی‌تبار بودند، خیلی به شعرا احترام می‌کردند. شعرا جذب هندوستان شدند. همان‌جا هم زبان فارسی زبان اصلی یا زبان علمی و زبان نخبگانی هندوستان بزرگ بود. شعرها هم همه به زبان پارسی سروده شد. آن‌جا یک سبکی به وجود آمد که اسمش را گذاشتند سبک هندی. شعر شعرایی که به دربار صفویه در اصفهان گرایش پیدا کردند هم به سبک اصفهانی معروف شد که سبک خیلی ظریفی است. معمولاً این‌طوری است که در یک مصراع هر بیت مضمون به صراحت گفته می‌شود و در مصراع دیگر آن مضمون در قالب تمثیل گفته می‌شود. بسیار دلپذیر و تأثیرگذار است و غالباً تک‌بیت‌ها زیباست. مثل تک‌بیت‌های صائب. بزرگ‌ترین شاعر سبک هندی «بیدل دهلوی» است که پیچیده‌ترین شعر سبک هندی متعلق به او و شاید بین همه شعرا پرشمارترین باشد. ایشان مثنوی صدهزاربیتی دارد و دیوانش بسیار پرحجم و از لحاظ ابیات پرشمار است. صائب هم از برجستگان است. در یک دوره عموم شعرا به سبک هندی یا اصفهانی می‌سرودند. مثلاً صائب می‌گوید: «گردبادی را که می‌بینی تو در دامان دشت / روح مجنون است کآن‌جا خاک بر سر می‌کنند» یا می‌گوید: «گوشه‌گیران زود در دل‌ها تصرف می‌کنند / بیش‌تر دل می‌برد خالی که در کنج لب است». در مصراع اول مطلب را واضح می‌گوید و در مصراع دوم با تمثیل زیبایی این مضمون را دلنشین می‌کند. تک‌بیت‌های صائب در سبک هندی ممتازترین است ولو بیدل پیچیده‌ترین زبان را به کار گرفته و استاد این سبک هندی یا اصفهانی است. این سبک در بیدل به اوج رسید. بعد دوباره از پیچیدگی‌اش کم و رو به سادگی رفت و قابل‌فهم‌تر شد. جعل ترکیب‌ها و فضاها و مضامین خاصی که گاهی مصداق «معنی الشعر فی بطن الشاعر» است در شعر بیدل فراوانی دارد. حضرت امام در دوره میانی شعرشان کمی به سبک هندی نزدیک شده. ممکن است این سبک بیش‌تر به «فخرالدین عراقی» منسوب باشد که کمابیش غزل عرفانی را بنیان گذاشت. غزل را که یک قالب شعر عاشقانه و در خدمت عشق مجازی بود، به خدمت عشق حقیقی و عرفان در آورد و بعدی‌ها تا سعدی و حافظ هم قهراً بر این رویه رفتند. تا امروز هم غزل بیش از آن‌که در خدمت عشق مجازی باشد به خدمت عشق حقیقی و مفاهیم بلند عرفانی در آمده است.
*نظر شما در باره شعر حوزه چیست؟ آیا اساساً چنین ترکیبی، صحیح است؟
**بعضی تصور می‌کنند شعر حوزه به لحاظ سبک، خصوصیت دارد. من فکر می‌کنم به لحاظ سبک شعری یا سبک ادبی چنین نیست. اما بیش‌تر به لحاظ مضمون و احیاناً زبان یا کاربرد واژگان اختصاصی یا غنای واژگانی با شعر دیگر اقشار کمابیش و گهگاه تفاوت می‌کند. این را می‌توان پذیرفت. گاهی اشعاری گفته می‌شود که معارف، عرفیات و اصطلاحات حوزوی در آن فراوانی دارد. این نشانه و پلاک حوزوی‌شدن شعر نیست. ولی می‌توان گفت که به لحاظ محتوا غنی‌ترین اشعار، اشعار اصحاب حوزه است. تا جایی که بسا بتوان ادعا کرد هر آن کو حوزوی بوده یا پیشینه حوزوی داشته شعرش ماندگار شده است. یعنی عموماً علما و فقها و حکمای شاعر شعرهایشان ماندگارتر است. یا اگر وجهه شاعری این طبقه غالب باشد هم می‌توانیم بگوییم شعرای فقیه، فیلسوف و متکلم شعرهایشان در تاریخ ادب ایران ماندگار است. این ادعا هم در گذشته تاریخ به صورت غالبی صدق می‌کند و هم در باره معاصرین. یعنی شعرای برجسته ایران معاصر هم اکثراً کسانی‌اند که یا حوزوی هستند یا سابقه تحصیلات حوزوی دارند. این مشخصه را از نظر صورت و محتوا می‌توان برای شعر حوزه تعریف کرد. قهراً شعر حوزوی و شعر اصحاب حوزه اخلاقی‌تر است. گرچه عالم و زبان شعر، عالم و زبان خاصی است اما این دسته از شعر یک دریچه و پنجره‌ای است رو به رهایی که افراد ناگفته‌های خود را به زبان شعر بگویند. آنچه را که به زبان رسمی و زبان معیار نمی‌توان گفت را به زبان شعر بگویند. در واقع آنچه در زبان شعر اظهار می‌شود معفو است. بالنتیجه مطالبی که یک فقیه، فیلسوف و عالم برجسته و ممتاز نمی‌تواند در نثر و نطق و درسش بازگو کند به زبان شعر و در فضای شعر اظهار می‌کند. ولو مطالب عاشقانه و مربوط به عشق مجازی هم باشد. این‌ها در اشعار بزرگان هم می‌آید. بعد شعر یک فضای باز و یک منطقه الفراغ قلمداد می‌شود که اهل حوزه و علمای اهل اخلاق از این فضای باز برای درددل و بیان دلگویه‌هایشان بهره‌برداری می‌کنند. اما غالب اشعار بازمانده از حکما، فقها و علما هرچند صورت عاشقانه و موهم عشق مجازی داشته باشد را باید حمل بر عشق حقیقی و معارف و معالم بلند و متعالی کرد. چراکه اصولاً اهل معرفت مایل نبودند مطالبشان و نکاتشان را در قالب نثر صریح و با زبان مستقیم ارائه کنند. اجتناب داشتند، کتوم بودند و احتراز داشتند که این معارف دست هر کس بیفتد. زبان شعر و زبان غزل عرفانی پیچیده است. دوپهلو و چندپهلو است. به این زبان حقایق را بازگو کردند. لهذا ظواهر موهم عشق مجازی است ولی بواطن و سیرت این اشعار و آثار معنوی و مینوی و عرفانی است.
*یعنی از جهت معنی و مفهوم فرق است میان شعر حوزه با شعر غیرحوزه.
**از این جهات بله. یعنی التزامات شرعیه در شعر اصحاب حوزه بیش‌تر است و به این قرینه خیلی از مفاهیم و تعابیر را باید حمل بر معانی معرفتی کرد. من زمانی تصمیم گرفته بودم دواوین فقها و حکمای شاعر یا شعرای فقیه و حکیم را احیاء کنم. به همین جهت هم سراغ دیوان بعضی از بزرگان مثل دیوان حاج ملا هادی سبزواری رفتم. کار نسبتاً مفصلی هم در تصحیح و بازآراست آن انجام دادم. اما زمانی که کار به فرجام نزدیک می‌شد مطلع شدم چند نسخه از دیوان مرحوم حاجی هم در داخل و هم در خارج کشور منتشر شده. آن‌که در خارج کشور منتشر کرده بود البته مقدمه بدی بر آن نوشته بود و داخل مقدمه مطالب ناصوابی را به بسیاری از اعاظم و حکما نسبت داده بود که آن نسبت‌ها واقعاً جرم علیه آن نویسنده است. ولی به هر حال چون دیدم دو سه نسخه منتشر شده این موضوع را پی نگرفتم ولی یک مقدمه مختصری که نوشته بودم را با عنوان شعر اسرار منتشر کردم. چون تخلص مرحوم حاجی سبزواری «اسرار» بود. روی دیوان مرحوم عبدالرزاق لاهیجی هم کار کردم. باز هم دیدم دیگرانی به تصحیح و تنقیح دیوان ایشان پرداختند. از جمله دختر مرحوم امیری‌فیروزکوهی (رحمت الله علیه)، از بزرگ‌ترین غزل‌سرایان معاصر که از همان مصادیقی است که پیشینه حوزوی‌اش سبب شده اشعارش بسیار فاخر و فخیم و عمیق و دقیق باشد، روی این دیوان کار کرده بود. دکتر مظاهر مصفا نیز یک دیوان منقحی از فیاض منتشر کرده است. دیگر منصرف شدم ولی گزیده غزل‌های فیاض را با مقدمه منتشر کردم. روی دیوان مجموعه اشعار مرحوم صدرالمتألهین و دیوان شیخ بهایی هم کار کردم. به دیوان بعضی معاصرین هم از جمله علامه بزرگوار حسن‌زاده‌آملی پرداختم. مدت مدیدی به منزلش می‌رفتم و آن مثنوی بلند دفتر دل ایشان را شرح شرح و به ایشان عرضه کردم. بعد آن را برای انتشار به کنگره بزرگداشت ایشان در دانشگاه تهران، که در دهه شصت برگزار شد، دادم که مع‌الأسف آن شرح بر دفتر دل توسط متولیان آن کنگره مفقود شد. آن زمان هم کامپیوتر و نسخه دوم نبود و کلاً از دست رفت. هرچند از آن جلساتی که خدمت ایشان می‌رفتم و مذاکراتی که انجام می‌گرفت نوارهایی موجود است.
در هر صورت من از این فحص و بحث و جست‌وجویی که راجع به دواوین علما و حکمای شاعر کردم به یک مجموعه‌ از مختصات و ویژگی‌ها در شعر حوزه یا شعر اهل معرفت یا علمای دینی رسیدم که می‌تواند در خور توجه باشد. بعضی از طلاب جوان در روزگار ما، که عددشان هم کم نیست، به حوزه شعر آمدند. بعضی خوشبختانه همچنان طلبه ماندند و اشعار آن‌ها امتیازات شعر حوزوی را حفظ کرد. نظیر آقای زکریا اخلاقی، آقای آسید عبدالله حسینی که حنیف تخلص می‌کرد و آقای سید ابوالقاسم حسینی که ژرفا تخلص می‌کند. این‌ها مختصات شعر حوزوی را حفظ کردند. بعضی از طلاب که به وادی شعر آمدند رفته‌رفته از حوزه فاصله گرفتند و الان در قد و قواره دیگر شعرا و در جامه و هویت غیرحوزوی فعالیت می‌کنند. آن‌ها این هویت را از دست دادند. اگر در حوزه می‌ماندند و طلبه می‌ماندند حتماً شعرشان قوی‌تر بود. این دست شعرا معاصر هم کم نیستند. بعضی آن‌ها هم در حوزه شعر ید طولایی دارند و شعرای برجسته‌ای به حساب می‌آیند. نظیر آقای دکتر علیرضا قزوه که یکی از غزل‌سراهای برجسته روزگار ما می‌تواند به حساب بیاید و در غزل ید طولایی دارد. این‌ها سابقه طلبگی دارند ولی حیف شد که طلبه نماندند. در اشعار آقای زکریا اخلاقی هم حال‌وهوای طلبگی و حوزوی و معنوی موج می‌زند و نیز ایشان سبک خاصی دارد که شعر او را با دیگران متفاوت می‌کند. گاهی به جدّ یا غیر جدّ به آن سبک سبک یزدی می‌گویند و بعضی مشخصه‌ای برایش قلمداد می‌کنند. اتفاقاً اولین شعر سوگنامه از ایشان است. شعر خیلی قشنگی گفته. از شعرهایی که در سوگنامه آمده بودند یکی شعر ایشان بسیار متعالی است و یکی شعر آقای محمدعلی بهمنی. ایشان سابقه توده‌ای دارد و چپ است اما انصافاً در سوگ امام شعری عالی گفت. یکی از شعرهای خوبی که در سوگ امام گفت شعر او است. می‌گوید: «هفت پشتِ عطش از نام زلالت لرزید / ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم / رفتنت آینه آمدنت بود ببخش / شب میلاد تو تلخ است که ما گریه کنیم». یعنی همین‌طور که خیلی باشکوه آمدی باشکوه هم رفتی. انصافاً شعری خیلی عالی گفت. شاید بتوان گفت به لحاظ فنی عالی‌ترین شعر در سوگ حضرت امام شعر بهمنی است.
من هم آن زمان و هم قبلش شعرهایی گفته بودم و دلمویه‌هایی را هم بعداً گفتم. از جمله به یکی از شعرهایم به نام سقراط عشق اشاره می‌کنم که آن فضای مشهد در ایام بیماری امام و خبر ارتحال ایشان در آن منعکس است. ابتدای شعر نوشتم: «در سوگ شوکران‌نوش عشق که با دلی آرام و قلبی مطمئن فراخوان عرش را اجابت فرمود.» من تصور می‌کنم که موضوع آن نامه پذیرش آتش‌بس بر امام تأثیر گذاشت. آن نامه برای امام خیلی سنگین بود. در این مثنوی هم کمابیش به آن نامه اشاره دارم: «دل صبور تو ای پیر تا ز غم خون شد / به دشت مهر تو صدها قبیله مجنون شد / نیاز بر لب هر ذره ناگهان رویید / تمام خاک تمنا شد آسمان مویید / زلال عکس تو در قاب چشم‌ها گم شد / ز بس که خون دل از دیدگان مردم شد / به شوق خاطر تو خاک دل ارم کردند / ضریح سینه تفتیده را حرم کردند / طناب بند دل خود به میله‌ها بستند / ضریح سینه آشفته را شفا بستند / هزار دست تمنا تو را دعا کردند / هزار حنجره خسته‌ات صدا کردند / هزار دیده چو یعقوب عاشقانه گریست / هزار چشم بسیجی هزار خانه گریست / هزار دست شکسته به استغاثه شکفت / هزار دیده بی‌سو هزار دیده نخفت / به پیشگاه خدا صدهزار دل مویید / هزار پای بریده ره حرم پویید / کویر و جنگل و دریا تو را دعا کردند / ستاره‌های خدا هم خداخدا کردند / تو را مگر نستاند خدا جوانه گریست / تمام خاک ذلیلانه غمگنانه گریست / تو در درون غمینت چه با خدا گفتی / چگونه زمزمه کردی چه‌سان دعا گفتی / کز اضطرار تو تنها نتیجه حاصل شد / هزار ناله امن یجیب باطل شد / تو یاد بتکده کردی کرم نمود خدا / به روی تو در میخانه را گشود خدا / به روز واقعه سوگند زخم ما کاری است / ز کوچ چلچله عشق خون دل جاری است / به روز واقعه سوگند لاله مجروح است / دل شکسته پیر زلاله مجروح است / صحیفه دل اسباط شرحه‌شرحه شده است / درون سینه سقراط شرحه‌شرحه شده است / به واژه‌واژه آن نامه بی‌کران نفرین / هزار بار بر آن جام شوکران نفرین / من از زبان دلم عاشقانه می‌گویم / به روح آب قسم صادقانه می‌گویم / به سوگت ای همه خوبی حماسه خون گریید / به روی سینه کاغذ قلم جنون گریید / ز سوز اشک مذابم عذار تاول زد / دل از گدازه هجران هزار تاول زد / به روح حادثه سوگند جان گل افسرد / بهار رفت و خزان شد جوانه‌ها پژمرد / به عمق فاجعه سوگند پشتمان بشکست / زمین فسرد و زمان مرد و آسمان بشکست / به شور سبزه قسم در قیامت رویش / به خون سرخ شقایق علامت رویش/ که سرو قامت سبز جوانه‌ها خم شد / تمام خاک ز سوگ تو داغ ماتم شد / پرنده‌های مهاجر تو را صدا کردند / تو را ز جمع غم‌آلود ما جدا کردند / تو را که از همه بودی زمانه قسمت کرد / میان خاک خدا عادلانه قسمت کرد / اگرچه بعد تو هم باغ داغ خواهد دید / هزار داغ دگر باز باغ خواهد دید / ولی به روح تو سوگند تا طلوع سحر / نماز عشق تو برپاست ای شروع سحر / چگونه مرثیه گویم که خاک می‌داند / فراز قامت سرو از روش نمی‌ماند / گیاه رمز عطش را ز چشمه خواهد جست / به متن خاک قسم گل دوباره خواهد رست / قسم به خاک گران خاک را جلالی تو / قسم به آب روان تا ابد زلالی تو / قسم به روح چمن باغ یاد تو سبز است / هماره تا ابدیت نژاد تو سبز است».
باید برای بعضی ابیات شعر توضیحی بیاورم: هزار پای بریده اشاره به جانبازهایی است که به حرم می‌رفتند. بیت «تو یاد بتکده کردی کرم نمود خدا / به روی تو در میخانه را گشود خدا» اشاره به آن بیت امام است که می‌گویند: «بگذارید که از بتکده یادی بکنم / من که با دست بت میکده بیدار شدم» در آن تفسیر هم گفتم که منظورشان چیست. نیز مصراع «دل از گدازه هجران هزار تاول زد» بیان این است که من واقعاً در آن چهل روز صورتم سوخته بود. بس که اشک روی چهره‌ام رفته بود کاملاً صورتم قرمز بود. مصراع «تو را ز جمع غم‌آلود ما جدا کردند» هم اشاره به شهداست.
*هیچ دلتان برای امام تنگ می‌شود؟
**چرا که نشود. شاید هیچ گاه نشده این شعر و بعضی شعرهای دیگر که مخصوصاً بعد ارتحال امام برای اشان گفتم را خوانده و گریه نکرده باشم. این‌طور نیست که بعد از مثلاً ۲۵ عادی باشد. وقتی انسان یاد امام می‌افتد خاطرات خوش و شیرین و حماسی و عظیمی که آن ایام آفریده شد به خاطرم می‌آید و اندوهگین و احساساتش و عواطفش برانگیخته می‌شود. تقریباً بی‌استثناء هر گاه بعضی از شعرهایم از جمله همین مثنوی سقراط عشق را می‌خوانم حتماً گریه می‌کنم. ما خیلی توفیق عظیمی را از دست دادیم. گرچه برکات وجود ایشان مانند انقلاب وجود دارد، رهبری معظم انقلاب مسیر ایشان را ادامه می‌دهد، الحمدلله مردم هستند، روحیه انقلابی در مردم ما زنده است و همچنان انقلاب راه خودش را طی می‌کند. انقلاب آن مقدار که اکنون قوت گرفته و سطوت پیدا کرده و در جامعه نفوذ پیدا کرده و اقتدار حاصر کرده در عصر امام جایگاه نداشت. راه امام ادامه دارد. ما اصلاً مأیوس نیستیم و تا ظهور حضرت حجت ان‌شاءالله این مسیر تداوم خواهد یافت. کجا ما این مقدار نفوذ رسمی در جهان داشتیم که رسماً با بزرگ‌ترین ابرقدرت سینه‌به‌سینه بایستیم مواجهه کنیم، رسماً بعضی کشورها را ما اداره کنیم و اعلام کنیم ما داریم اداره می‌کنیم. لبنان و سوریه و یمن و عراق و افغانستان را. در مسائل سرنوشت‌ساز جهانی الان انقلاب تأثیرگذار است. این‌ها همه میراث امام است. هنوز ما به ضرب شصت امام داریم زندگی و کار می‌کنیم و حرف می‌زنیم و از نعمت و برکت وجود مبارک حضرت امام برخورداریم. واقعاً هنوز امام بین ما هست. با این‌که اندوهگینیم ولی حس نمی‌کنیم امام بین ما نیست. وقتی مطالب ایشان را صداوسیما پخش می‌کند درست همان حسی را داریم که در زمان حیات ظاهری امام داشتیم. همان حس است. امام برای ما هیچ فرق نکرده است. امام را نسل‌ها خواهند داشت. بلکه نسل‌های بعد بهتر امام را خواهند شناخت. امام به قله‌ای می‌ماند که خیلی بلند است. قله هرچه بلندتر باشد و افراد هرچه به آن کوه نزدیک‌تر باشند کم‌تر می‌توانند ببینندش. وقتی کوچک‌تر باشد نزدیکان بهتر می‌بینند و وقتی بزرگ است نزدیک‌ترها کم‌تر می‌توانند عظمتش را برانداز کنند. هرچه دور می‌شویم عظمت او را می‌بینیم. لهذا آینده تاریخ عظمت امام را بیش‌تر خواهد شناخت. چون می‌توانیم مشاهده کنیم. ما الان غرقیم و نمی‌توانیم مشاهده کنیم. امام برای ما زنده است.

دیدگاهتان را بنویسید