کدام خشونت، کدام مدارا؟

مقـدمـه:

این دو واژه معانى و مصادیق مختلفى دارند. همین نیز موجب ابهامات بسیاری درباره آن‌دو شده است. من سعی می‌کنم این دو مقوله را با لحاظ کلمات فارسی و عربی یعنی کلمه (خشونت و مدارا) و نیز کاربردهای آن در ادبیات عرب و ایران توضیح دهم.

خشونت کاربردهاى لغوى و ادبى، اجتماعى و حقوقى گوناگونى دارد؛ در عربى کلمه «خشونت» معادل «زبرى » و در مقابل «لَیْنَت» (نرمى) به کار رفته است، امامم علی(ع) در توصیف حضرت عیسى(ع) فرموده است:

فَلَقَدْ کاَْنَ یَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ وَ یَلْبَسُ الْخَشِن۱ «او بر سنگ سر مى‏نهاد، و خشن مى‏پوشید.»

واژه‌ی خشونت در برابر «نعومت» (یعنى برخوردارى و زندگى توأم با ناز و تنعّم) هم به کار رفته است.۲

خشونت در محاورات اجتماعى، گاه به معناى برخورد فیزیکى به کار مى‏رود، مثلاً مى‏شنویم که «تظاهرات آرام معترضان در فلان کشور با دخالت پلیس‏به خشونت گرایید»؛ یعنى‏منجربه زد و خورد فیزیکى‏شد.

گاه خشونت، به معناى قاطعیت و عدم چشم‏پوشى از خلاف و خطاى متهمان و مجرمان به کار مى‏رود، این کاربرد در مقابل رفتار سهل‏انگارانه‏ى مجریان قانون که باعث مخدوش شدن ابهّت و اعتبار قوانین و توسعه جرم مى‏گردد، اطلاق مى‏شود. خشونت به این مفهوم در حوزه‏ى حقوق و قانونگذارى و اعمال قانون به کار مى‏رود.

کاربرد دیگر واژه‏ى خشونت معادل با «نابردبارى مذهبى» و «دیگر ناپذیرى فکرى» و «عدم مماشات با رقباى سیاسى» است، این معنا معطوف به رفتار و روابط اجتماعى است و در قبال «بردبارى مذهبى یا سیاسى»، «دگرپذیرى» و «مدارا» قرار مى‏گیرد؛ این معنا غیر از قاطعیت است، زیرا ممکن است کسى قاطع باشد، امّا در جاى خود با دیگران نیز مماشات بکند، کما این که با جزمیّت‏گرایى نیز مساوى و ملازم نیست، چون ممکن است کسى در عقاید خود، بسیار محکم و متصلب باشد و عقاید طرف مقابل را هم مطلقاً باطل بداند، امّا در عین حال با سعه‏ى صدر و سماحت، حضور و اندیشه‏ى رقیب را تحمل کند و کما این که خشونت به معناى قاطعیّت یا استوارى عقیده لزوماً با مدارا و نرمخویى تنافى و تعارض ندارد. کسى از پیامبر اکرم(ص) قاطع‏تر و نستوهْ ایمان‏تر نبود، امّا قرآن مى‏گوید:

فَبِما رَحْمَهًٍْ مِنَ‏ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلبِ لَأنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ.۳ «از رحمت رحمانى، نرم‏خویى کردى (که مردم پیرامونت گرد آمدند) و اگر درشت‏خو و سخت‏دل مى‏بودى، همه از پیرامون تو پراکنده مى‏شدند.»

مدارا نیز در لغت به معنى: رعایت کردن، صلح و آشتى نمودن، سلوک، ملایمت، آرامى، آهستگى، نرمى، رفق، مماشات، تسامح، بردبارى، تحمل، خضوع و فروتنى، مروت، ادب، ملاینه، لطف، مجاملت، سازگارى و شفقت آمده است.۴

قهر یا مهر، کدام بهتر است؟

پرسش روز این است که رجحان با کدام است، صلابت یا سهولت؟ تندخویى یا نرم‏خویى؟ قهر یا مهر؟ صبورى یا سخت‏گیرى؟ سماجت یا سماحت؟ جاذبه یا دافعه؟ «مدارا» یا «خشونت»؟، به نظر ما، مدارا «فى‏نفسه» و خشونت «خود به خود»، نه خوب است، نه بد! و کسى نمى‏تواند بگوید: خشونت یا مدارا، به «هر معنا» و «به دست هر کسى» و درباره «هر کسى» به «هر انگیزه و هدفى» و به «هر اندازه» و به «هر وسیله‏اى» و در «هر ظرف و زمینه‏ى زمانى و مکانى»، خوب است یا مطلقاً بد است!، متغیرها و عواملى چون «معنا»، «فاعل»، «متعلق»، «انگیزه»، «هدف»، «میزان»، «وسیله»، «ظرف و شرایط»، قطعاً در تعیین حسن و قبح خشونت و مدارا دخیل است و بدون توجه به این عناصر هشتگانه، خشونت و مدارا، نه تحقق‏پذیر است و نه تحلیل‏بردار است. مثلاً خشونت «فیزیکى» پدرى دلسوز با فرزند خاطىِ عامد، به میزان معقول، به انگیزه تادیب و با هدف تربیت (نه تشفّى خاطر و انتقام) با وسیله‏اى متعارف و در ظرف و زمینه‏ى اجتماعى و روانى بایسته و شایسته و تاثیرگذار، هرگز منفى و مطرود نیست، امّا تغییر هر یک از این متغیرهاى هشتگانه، مى‏تواند خشونت را به فعلى مطرود و ممنوع تبدیل کند. از این رو هر که بپرسد خشونت قبیح است یا حَسن؟ زشت است یا زیبا؟ باید از او پرسید کدام خشونت؟

کدام خشونت؟

۱ـ خشونت به معنى «قاطعیت» یا خشونت به مفهوم «قاتلیّت»؟ اگر خشونت به معناى سر سختى در اجراى قانون، سختگیرى در تحقق عدالت، صلابت در دفاع از حق است که به جان مى‏خریمش. عده‏اى از امام على(ع) به سبب سختگیرى‏هایش نسبت به بیت‏المال نزد پیامبر اکرم(ص) شِکْوِه کردند، حضرت(ص) فرمود:

اِنَّهُ خَشِنٌ فى‏ ذاتِ اللَّهِ: «آرى او درباره‏ى خدا خشن است»

یعنی سختگیرى او براى خدا و قانون الهى است. داستان على و عقیل و آهن گداخته را همه شنیده‏ایم، در برابر زیاده‌خواهى برادرش عقیل از بیت‏المال، با آهن گداخته برادر نابینا را به زشتی درخواستش متنبه ساخت.۵ امّا اگر خشونت به معنى قاتلیت و قلع و قمع شهروندان و رقیبان و مخالفان است، اسلام هرگز آن را تجویز نفرموده است:

وَ لاتَکُنْ سُبعاً ضاریاً تَغْتَنِمُ اَکْلَهُم.۶ «[اى مالک!] نسبت به مردم چونان درنده‏اى مباش که خوردن آنان را لحظه شمارى کنى»!

۲ـ خشونت فیزیکى، یا خشونت غیرفیزیکى؟ مراد من از خشونت فیزیکى همان ضرب و جرح جسمانى است. که همان خشونت شفاف و عبوس، بسیط و سنّتى است؛ منظورم از خشونت غیرفیزیکى، تحدید و تهدید روانى رقیب و مخالف است، خشونت پیچیده و پنهان، خشونت خندان، خشونت سپید و خشونت مدرن است.

خشونت بسیط، مواجهه با رقیب و حریف با داغ و درفش، تخته و تازیانه است (ترور شخص)؛ خشونت پیچیده، مقابله با رقبا با تهمت و توهین (ترور شخصیت) و با استفاده از روش‏ها و شیوه‏هاى جنگ روانى است.

خشونت مدرن، خشونت ورزیدن از رهگذر تبدیل شعارها و ابزارهاى دمکراتیک به حربه و ضربه علیه حریف فکرى و رقیب سیاسى است! با شعار آزادى از حریف سلب آزادى کردن است، با افتراء بستن به مخالفان، ایجاد اختناق فکرى ذهنى کردن و رقیب را به زندان و زنجیرهاى نامرئى فکندن و کشیدن است! خشونت پنهان تحمیل استبداد سپید و غیرحسىّ بر جامعه کردن است، آن سان که مخالفان از خوف تهمت و توهین دچار خودسانسورى بشوند!. کدام زشت است، اوّلى یا دومى؟، قطعاً هر دو زشت‏اند، هر دو ظالمانه‏اند، امّا دومى زشت‏تر، ظالمانه‏تر و ناجوانمردانه‏تر است؛ قرآن می‌گوید:

اَلْفِتْنَهًُْ اَشدُّ مِنَ القِتْلِ.۷ فتنه‏گرى بسى بدتر از قتل است،

وَالْفتْنَهُ اَکْبَرُ مِن‏الْقَتْلِ.۸ فتنه بزرگ‌تر از قتل است.

۳ـ خشونت قانونى، یا خشونت طغیانى؟ سخت‏گیرى طبق قانون غیر از خشونت از سر طغیان و خشونت خودسرانه است، اوّلى اگر نباشد، نظم پدید نمى‏آید، حقوق آحاد جامعه و جوامع انسانى تضییع مى‏گردد؛ دومى جامعه را به جنگل بدل مى‏سازد، عمده‏ترین خاصیت و خصیصه‏ى مدنى جامعه‏ى انسانى در قبال تجمع گله‏وار حیوانى و بدوى، قانون پذیرى است؛ بسیار بدیهى است که خشونت خودسر و از سر طغیان و گردنکشى، نه مجاز است و نه‏ مشروع.

وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَاُولئِکَ هُمُ الّظالِمُونَ.۹ آنانکه از حدود الهى تجاوز مى‏کنند، ستمگرند.

۴ـ خشونت به دست مقام مسؤول یا خشونت افراد بى‏مسؤولیت و هرج و مرج طلب؟ اینجا «حسن فعلى» کفایت نمى‏کند، «حسن و صلاحیت فاعلى» هم شرط است، فعل مشروع از آن فاعل مسؤول است، باید دید فاعل خشونت کیست؟ قاضى یا یک مشت افراد مسؤولیت ناشناس؟ دخالت نا به جا و بى‏جواز عناصر غیر مسؤول، نظم و امنیت عمومى را به مخاطره مى‏افکند، جامعه‏اى که داراى حکومت مشروع و مسؤول است، تکالیف افراد و اصناف در آن تعریف شده است، اگر مسلمانى بخواهد امر به معروف و نهى از منکر هم بکند ـ با این که نظارت و هدایت خودانگیخته است ـ باید تحت نظارت و طبق مقررات عمل کند، وظیفه‌ی مردم امر و نهى زبانى، رفتارى و معاشرتى است، برخورد اجرایى و مراتب نهایى در امر به معروف و نهى از منکر به عهده‏ى حکومت است.

۵ـ‌ خشونت رحمانى، یا خشونت نفسانى؟، خشونت خالق رحمان و مربى غمگسار یا خشونت حاکم غدّار و فرمانرواى جبّار؟ خشونت به انگیزه تربیت و با هدف تکامل بخشى و طبعاً از سر مهر، غیر از خشونت به انگیزه تحکّم و براى انتقام و اشباع حس غرور و نفسانیّت است. فلسفه‏ى دشواری و توان سوزی برخى از احکام و آموزه‏هاى الهى نیز تأثیرگذارى تربیتى آنهاست، هر چند تکلیف فوق طاقت بشرى در شریعت الهی نیست. معنى «سهله و سمحه بودن» شریعت هم همین است؛ سهله و سمحه بودن دین یعنى آسان بودن دستورها و تکالیف، نه اباحى‏گرى و روا انگارى.

لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً اِّلا وُسْعَهاَْ،لَهَْا ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَااکْتَسَبَتْ، رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا اِنْ نَسینا اَوْ اَخْطَأنا، رَبَّنا وَ لاتَحْمِلْ عَلَیْنا اِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِنَْا، رَبَّنَْا وَ لا تُحَمِّلْنا مَْا لاَْ طاقَهًَْ لَنا بِهِ . . .۱۰

«خداوند بر کسى تکلیفى بیش از حد طاقت او روا نمى‏دارد، هرآنچه کسى انجام دهد حاصل نیک و بد آن از آن خود اوست. بار پروردگارا! ما اگر دچار فراموشى شدیم یا مرتکب خطا گشتیم، ما را کیفر مفرما! پروردگارا! بر ما تکلیف سخت و دشوار مکن آن سان که بر کسان پیش از ما تکلیف فرمودى، پروردگار ما آنچه را که ما را بر آن، طاقت نیست، تحمیل مفرما . . .»

۶ـ‌ خشونت در قبال دشمنان و حق‏ستیزان و تعدى‏کنندگان به حقوق مردم، یا خشونت در برابر دوستان و حق پذیران و شهروندان؟ قرآن جامعه‏ى اسلامى را جامعه‏اى داراى جاذبه و دافعه مى‏داند.

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَى الکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ.۱۱

«محمد فرستاده‏ى خداست، و کسانى که با او همراه‏اند، با کفر پیشه‏گان سختگیر و سرسخت‏اند و در میان خویش بسى نرم‏دل و مهربان‏اند».

انسان معتدل و جامعه‏ى معتدل، انسان و اجتماعى است که داراى آرمان، ایمان و ارزش‏هاى مشخص و مبانى و مواضع معینى است و هندسه‏ى روابط خود با دیگران را در چارچوب و بر مبناى آنها تنظیم مى‏کند؛ میزان و نوع «قرابت و رابطه» یا «غرابت و فاصله»اش با هر فرد و جامعه‏اى به میزان «عناد و وِداد» و دورى و نزدیکى آن فرد و جامعه با آن مبانى و ارزش‏ها بستگى دارد. اصولاً انسان و اجتماعِ فاقد مبنا و موضع، تهى از جاذبه و دافعه، انسان و جامعه‏ى معتدل، طبیعى و معقولى نیست، حتى‏ حیوان و نبات هم داراى قوه و قاعده‏ى جذب و دفع است، خداوند متعال، هم در ساحت تکوین و هم در ساحت تشریع، انسان را یک سویه و تک ساحتى نپسندیده و نیافریده است.

وَکَذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّهً وَسَطاً لِتَکَونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ وَیَکُوْنَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً.۱۲

«و چنین است که شما را امتى میانه قرار دادیم تا الگوى مردم دیگر باشید و پیامبر هم الگو و شاهد شما باشد»

۷ـ خشونت علیه زورگویان و ستم‏کیشان یا خشونت علیه زور شنیدگان و ستم‏کشیدگان؟ واپسین وصیت امام علی(ع) خطاب به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) این است:

کُونا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناًَ.۱۳ «خصم ستمکیش و یار ستمکش باشی»؛

از منظر دین و خرد، خشونت بازدارنده‏ى مشروع است . . .

وَ اِن طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اِقْتَتَلوُا فَاَصْلِحوُا بَیْنَهُما، فَاِنْ بَغَتْ اِحْدیهُما عَلَىَ اْلأُخْرى‏ فَقاتِلوُا الَّتى‏ تَبْغى‏ حَتّى‏ تَفِئَ اِلى‏ اَمْرِاللَّهِ.۱۴

«اگر بین دو گروه از مؤمنان ستیز روى داد، سعى بر برقرارى صلح میان آنان کنید، اگر یکى از آنها گردن ننهاد با او به ستیز برخیزید تا به حکم خدا تن در دهد.»

۸ـ خشونت با معاندان و دسیسه‏گران یا خشونت با غافلان و جاهلان؟؛ پیامبراکرم(ص) هر بار که از کوچه‏اى مى‏گذشت، یک یهودى از بالاى بام بر سر حضرت خاک و خاکستر فرو مى‏ریخت، روزى از آنجا عبور کردند، امّا دیدند آن رفتار تکرار نشد، از همراهان پرسیدند این دوست ما کجاست؟ پاسخ دادند: کدام دوست؟ فرمودند: همان که . . .؛ باشگفتى گفتند: آقا! او یهودى بود، همیشه به شما اهانت مى‏کرد! فرمودند: باشد، کجاست؟ عرض کردند: بیمار است. فرمودند: برویم عیادت او! وقتى وارد منزل مرد یهودى شدند. آن مرد حیرت‏زده و ناباورانه از بستر برخاست و در دم شهادتین بر زبان راند و ایمان آورد.

۹ـ خشونت علیه خائنان، یا خشونت علیه خاطیان؟ خوارج چهره در چهره‏ى امام على(ع) مى‏ایستادند و در حالى که هزاران مؤمن به حضرت اقتداء کرده بودند، علیه او شعار مى‏دادند و مى‏گفتند: على! با آنکه در راه اسلام بسیار جهاد ورزیدى و فراوان شمشیر زدى، امّا چون حَکَمیّت را پذیرفتى، همه اعمال تو تباه شد و کافر شدى! (با آنکه حَکَمیّت را هم همین خشک مغزها و متحجّران بر آن بزرگوار تحمیل کرده بودند!) حضرت اجازه نمى‏داد، کسى متعرض آنان بشود و تا آخر هم حقوق آنان را از بیت‏المال قطع نکرد و وقتى کار آنان به خیانت و خشونت کشید و دست به شمشیر بردند و به اقدام عملى بر ضد امام على(ع) دست زدند و جنگ نهروان برپا شد، حضرت همه را از دم تیغ گذراند و تنها جایى که آن حضرت پس از غلبه بر خصم، آشکارا بدان مباهات کرد، اینجا بود که فرمود:

اَیُها النَّاسُ! فَاِنّى فَقَاْتُ عَیْنَ الْفِتْنَهًَْ . . .۱۵ «مردم! من چشم فتنه را از حدقه بیرون آوردم!»

به رغم رفتار آنان، آن بزرگوار وصیت کردند که پس از او، خوارج را نکشند (قاتل حضرت از خوارج بود) در توجیه عفو خود مى‏فرماید:

لا تُقاتِلوُا الْخَوارِجَ بَعْدى‏ فَلَیْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَاَخْطَأهُ، کَمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَاَدْرَکَهُ.۱۶

«خوارج را پس از من نکشید، زیرا آنکه در طلب حق بوده، امّا به خطا رفته است، مانند کسى نیست که به دنبال باطل بوده و به آن، رسیده است.»

۱۰ـ خشونت با زبردستان و رهبران کفر و ظلم یا خشونت با زیردستان و فریب‌خوردگان؟ براى خشکاندن ریشه‏ى ظلم و ظلمت و سوزاندن اساس خیانت و خشونت، با سردمداران و طرّاحان باید برخورد شود، نه با آنانکه چونان آلت دستى بى‏اراده، به استخدام جور و جفا پیشگى درآمده‏اند:

. . . فَقاتِلوُ أئِمّهًَْ الْکُفْر اِنّهُمْ لااَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُوْنَ.۱۷ «. . . سردمداران کفر را بکشید که آنان بد عهدند تا مگر باز ایستند.»

۱۱ـ خشونت براى اهداف برین انسانى، یا خشونت براى اغراض دون حیوانى؟ خشونت براى احقاق حق و استقرار عدالت و در راه آزادى و مردم‏سالارى یا خشونت براى امحاى حق و انکار عدالت، سلب آزادى و سرکوب مردم؟ خدا کسانى را که در راه خدا و مستضعفانِ درمانده پیکار نمى‏کنند، نکوهش مى‏فرماید؛

وَمالَکُمْ لاتُقاتِلوُنَ فى‏ سَبیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفینَ منَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ‏الَّذینَ یَقُولوُنَ: رَبَّنا اَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ اَهْلُها . . .۱۸

«شما را چه شده است که نبرد نمى‏کنید در راه خدا و مردان و زنان و کودکان مستضعفى که فریاد برآورده‏اند که خدایا ما را از این دیار که اهالى آن ستمگرند، رهایمان کن!»

خشم گرفتن و خشونت ورزیدن براى استیفاى حق مظلوم و کیفر ظالم، ممدوح و مطلوب است، خشونتى بالاتر از گردن زدن نیست، امّا اگر به عنوان قصاص باشد، به نظر قرآن مایه‏ى حیات است:

وَلَکُمْ فى‏ الْقِصاصِ حَیاهًٌْ یا اُولىِ الاَلْبابِ، لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ.۱۹ «و براى شما در قصاص زندگى است، اى صاحبان خرد، شاید که شما تقوا پیشه کنید.»

۱۲ـ‌ خشونت در دفاع از منافع ملّى و حراست از مصالح بشریت یا خشونت در راه منافع شخصى و مصالح جناحى؟ یکى از دلایل واکنش متفاوت رهبران ما، در قضایاى مشابه همین است، تا جایى که مسأله به شخص آن بزرگان بزرگوار مربوط مى‏شد، نهایت سماحت و مسامحت را از خود، نشان مى‏دادند و از آنجا که مسأله به مصالح امت و منافع مردم، حدود الهى، و مرزهاى دین پیوند مى‏خورد، با واقعه بى‏مهابا و بى‏ملاحظه مواجه مى‏شدند.

وَقاتِلوُهُمْ حَتّى‏ لاتَکُوْنَ فِتْنَهًٌْ وَ یَکوُنَ الدّینُ لِللَّهِ۲۰ وَ یَکوُن الدّینُ کُلُّهُ ‏لِللَّهِ.۲۱

«کفر پیشگان را بکشید تا فتنه‏برافتد و دین و قانون [یکسره‏] الهى‏شود.»

۱۳ـ خشونت در برابر خشونت، یا خشونت در برابر منطق؟ تاریخ اسلام به طور موازى، هم آکنده از جنگ‏ها و هم لبریز از مباحثه‏ها و مناظره‏هاى رهبران ما با معاندان و مخالفان است. منطق اسلام این است؛ «خشونت در قبال خشونت، منطق در قبال منطق.»

فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا بِمِثْلِ مَا اعْتدى عَلَیْکُمْ:۲۲ «هر کس به شما تعدّى کرد و حمله‏ور شد، مقابله به مثل کنید.»

هَلْ جَزاءُ الْأِحْسانِ اِلَّا الْأِحْسان.۲۳ «آیا پاداش نیکى کردن جز نیکى کردن است؟»

زیرا گاه جز به خشونت نمى‏توان خشونت را برانداخت، از حضرت امیر(ع) در نهج‏البلاغه نقل شده است که فرموده‏اند:

رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جاءَ فَاِنَّ الشَّرَّ لایَدْفَعُهُ اِلَّا الشَرّ:۲۴

«سنگ را به همان سمت که دشمن پرتاب کرده، برگردانید که شر جز به شر زدوده نمى‏شود.»

۱۴ـ خشونت به عنوان واپسین چاره در برابر قضایا و بلایا، یا خشونت به عنوان سهل‏ترین راه در قبال ضعفا و رعایا؟ عجولان و خامان، سفله‏گان و سفیهان دومى را مى‏پذیرند، امّا صبوران و پختگان، خردمندان و خداباوران اولى را مى‏پسندند، در رفتار پیامبر اکرم(ص) و امامان اهل‏ بیت(ع) شواهد بسیارى بر این رویه وجود دارد، آنان در قبال قضایا اوّلاً، صبورى مى‏کردند و ثانیاً، سماحت مى‏ورزیدند، و تا ناچار نمى‏شدند، خشم نمى‏گرفتند و خشونت نمى‏کردند. راجع به هر یک از ائمه(ع) بسیار نقل شده که بارها اتفاق مى‏افتاد که کسانى با آنها روبه‏رو مى‏شدند و زبان به ناسزا و ناروا مى‏گشودند، امّا امام با شکیبایى و بردبارى، به رفع نیازمندى‏هاى آنها مى‏پرداختند و به حدى لطف‏آمیز رفتار مى‏کردند که فرد ناسزاگو منفعل و دگرگون مى‏گشت!

دریغا و دردا که حقیقت، بیش از هر چیز، از «افراط و تفریط» لطمه دیده، مى‏بیند و خواهد دید، دین که حقیقتى بزرگ و حقّى سترگ است، از برداشت‏ها و باورداشت‏هاى متأثر از منافع شخصى و ناشى از مواضع جناحى و حساسیت‏هاى مقطعى و منطقه‏اى، همواره آسیب دیده است.

اسلام مکتب اعتدال است، دین چند ساحتى است، هم مکتب عشق است، هم مذهب خشم. از کمالات دین اسلام این است که عشق و عرفان را با حماسه و جهاد به هم پیوند زده است؛ چرا هر بار بر یکى از ابعاد و ساحات آن مفرطانه اصرار مى‏ورزیم و در خصوص یک بُعد آن، بزرگ نمایى مى‏کنیم و بدین شیوه کلیّت و اعتدال این دین را مخدوش کرده، اسلام را تک ساحتى و یک بُعدى معرفى کنیم. اسلام تواماً دین قاطعیت و مداراست، امّا بر اساس بلاغت و حکمت و به اقتضاى منطق و عقلانیّت، یکى از دو نما و نمادش جلوه مى‏کند.

اگر رسم صفا و صمیمیت و مماشات و مدارا برافتد، جامعه، جنگل و جهنم خواهد شد و اگر ـ به هر بهانه‏اى ـ روح حماسه و مقاومت، قاطعیت و صلابت در مردم بیفسرد، امنیت و استقلال، نظم و قانون نیز خواهد پژمرد، به تعبیر امیرالمؤمنین(ع):

مَنْ بالَغَ فىِ الْخُصُومَهًِْ اَثِمَ وَ مَنْ قَصَّرَ فیها ظُلِمَ، وَ لایَسْتَطیعُ اَنْ یَتَّقِىَ‏اللَّهَ مَنْ خاصَمَ.۲۵

«کسى‏که بى‏جا خصومت ورزد گناهکار است و هرکس در خصومت به جا کوتاهى کند، مظلوم واقع خواهد شد، هرآنکه خصومت بى‏جا ورزد، نمى‏تواند تقوا پیشه کند.»

کدام مدارا؟

اکنون پس از بررسى حکم انواع خشونت، براى تکمیل بحث، باردیگر به وارسى مقوله‏ى مدارا برگردیم. اگر پرسیده شود در چشم‏انداز اسلام، مدارا زشت است یا زیبا؟ باید پرسید مدارا به چه معنا؟ از چه کسى؟ با چه کسى؟ با چه انگیزه‏اى؟ چگونه؟ کى؟، کجا؟ تا کجا؟ یعنى همان هشت متغیر.

۱٫ مدارا و تسامح به معناى تحمل عقاید رقیب در عین باورمندى و پایبندى به حقانیّت اعتقادات خود یا به معنى تجویز و ترویج «آنارشیسم ایدئولوژیک» و «پاشانى و پریشانى تئوریک»؟ تسامح به معنى سعه‏ى صدر علمى و گشودن فضاى تعامل و تعاطى افکار و انظار، و یا شک پراکنى و شبهه‏افکنى دینى و ولنگارى اخلاقى و شناورى و بى‏ثباتى فکرى؟ تاریخ اسلام لبریز از شواهد مویِّد مدارا از نوع اوّل است؛

وَلا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ.۲۶

«به آنانکه غیر از خدا را مى‏پرستند، ناسزا نگویید، مبادا از سر جهل به خدا ناسزا بگویند.»

. . . فَبَشِّرْ عِبادِالَّذینَ یَسْتَمِعُوْنَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُوْنَ اَحْسَنَهُ اُولئِکَ الَّذینَ هَدیهُمْ اللَّهُ وَ اُولئِکَ هُمْ اُولُوااْلأَلْبابِ.۲۷

«مژده بده به آنهایى که سخن را گوش فرا مى‏دهند و از بهترین آن پیروى مى‏کنند، آنها کسانى‏اند که خدا هدایتشان فرموده و آنان همان صاحبان خردند.»

اگر طرح و تبیین منطقى و علمى آراء و افکار مجاز نباشد، نوبت به گزینش نمى‏رسد، این فرایند خود، از راه‏هاى هدایت الهى است و این گونه مواجه با رأى و سخنى نشانه‏ى خردمندى است.

امّا آنجا که به نام آزادى بینش و بیان، هرج و مرج فکرى و التقاط دینى صورت مى‏بندد، اسلام مسلمانان را به شدّت از آن، پرهیز مى‏دهد. طبق آیات سوره کافرون، در برابر پیشنهاد کفار مکه به پیامبر(ص) (در وضعیتى که آن حضرت هنوز در موضع ضعف و اقلیت هم بود) مبنى بر پرستش متناوب خدا و بت‏هاى کافران، آن بزرگوار با تاکید و تکرار و با صلابت و صراحت تمام مأمور مى‏شود، پیشنهاد را رد کند.۲۸

آنجا که کسى با داشتن شأنیّت و بدون قصد تخریب عقاید مردم، آراى علمىِ هر چند آشکارا ناسازگار با نظریات علماى دین را طرح کند، سنّت سماحت جارى است، امّا آنگاه که کسى بدون اتکا به منطق و مبنا و با انگیزه‏ى ویرانسازى ایمان و عقیده مردم به شبهه پراکنى مى‏پردازد، مداهنه و سهل‏انگارى، بى‏پناه نهادن مؤمنان در مقابل سموم مهلک فکرى است، این گونه تسامح و تعلل خیانتِ به شریعت است و ستم به حال ملّت؛ و رویه‏ى رهبران و دأب دینداران نیز اینجا مشخص است؛ «تسامح در قبال منطق و مطلب آرى، امّا تجویز ناسزا و ناروا هرگز» در سیره‏ى ائمه و اهل بیت و تاریخ حوزه‏هاى علمیه‏ى شیعه، شواهد بیشمار و واضحى بر این منطق و مرام در دست است.

۲٫ مدارا و مماشات، همچون «ابزار» و چون «منش» زمامداران براى تدبیر مناسبات اجتماعى انسانى، یا تساهل و تسامح مؤمنان به منزله‏ى «مبناى» فلسفى فکرى، و به معنى نسبى پندارى عقاید و ارزش‏هاى دینى و «رواانگارى» اخلاقى؟

بسیار واضح است که بى‏مماشات، تدبیر امور جامعه و تنظیم شؤون حکومت ممکن نیست، جامعه حاوى سلایق متفاوت و علایق مختلف است و با تحکّم و خودکامگى، کار جامعه بسامان نمى‏شود و امر حکومت به فرجام نمى‏رسد؛

مَنْ اِسْتَبَدَّ بِرَ أْیه هَلَکَ، وَ مَنْ شاوَرَ الِّرِجالَ شارَکَها فى‏ عُقُوْلِها.۲۹

«هرکس در رأى استبداد ورزد هلاک مى‏شود، هر کس با دیگران رایزنى و مشورت کند، شریک عقول آنان شده است.

خود پیامبر اکرم(ص) که عقل کل بودند، از باب درس آموزى، هم مأمور به شور شدند، هم عملاً به رایزنى مى‏پرداختند: و شاوِرهم فى‏الامر.۳۰

امّا شک‏گرایى هرگز با ایمان (که حالت نفسانى و عِقد قلبى است) که بر قطعیّت و جزمیّت مبتنى است، نمى‏تواند سازگار افتد، زیرا شک با ایمان هرگز همخانه نمى‏شود.

۳٫ مدارا و مساعدت براى شنیدن حقیقت یا ملاینت و مدارا براى شکستن حق؟ قرآن مى‏فرماید: اگر در گرما گرم جنگ، کسى از مشرکان از تو امان بخواهد، باید پناه‏دهى تا در امنیت و آرامش کامل بیاید و کلام خدا را بشنود، اگر خواست بپذیرد و مسلمان شود، امّا اگر نپذیرفت، با تأمین جانى (و به تعبیر امروزین با اسکورت) او را به جبهه‏ى کفار برسان (نه فقط به جبهه و آنجا که میدان کارزار است، بلکه به جاى امن و بى‏خطر برسان) زیرا ممکن است، شرکت او در قتال با مسلمانان، از سر جهل و نادانى باشد، نه از روى جهد و آگاهى:

وَ اِنْ اَحَدٌ مِنَ المُشْرِکینَ اِسْتَجارَکَ فَاَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ اَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ، ذلِکَ بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لایَعْلَمُونَ‏۳۱

نظر برخى فقها این است که حتى اگر یک سرباز عادى به مشرک پناهخواه، امان دهد، نافذ و معتبر است. قانونى مترقى‏تر از این در میان هیچ مکتب و ملّتى وجود ندارد، مدعیان حقوق بشر و داعیان آزاداندیشى باید مدارات و حریت فکرى را از قرآن بیاموزند.

۴٫ مدارا و مسامحه به عنوان «استراتژى دائم» و استثناناپذیر یا مدارا و مجامله همچون «تاکتیک موقت» و تبعیض بردار؟ مدارا با همه و همیشه یا با کسان (و تنها آن گاه) که به نفع ما، سخن مى‏گویند؟ و تا آنجا که ما به تسامح و تساهل نیازمندیم؟ این پیامبر اکرم اسلام است که مى‏فرماید:

مایل نیستم آنچنان با مردم سختگیرى کنم که بگویند: محمد(ص) تا وقتى نیاز داشت از مردم مدد گرفت، اکنون که کارش گذشته است گردن‏مى‏زند.

۵٫ مدارا و مماشات در چارچوب شرع و در ظل اخلاق و ذیل قانون، یا مدارا و سهل‏انگارى نسبت به شرع و قانون و اخلاق؟ پر بدیهى است که اوّلى جز به تحکیم شریعت و تصعید جامعه و تسدید قانون و توسعه‏ى قانونگرایى نمى‏انجامد و این‏گونه مدارا بسیار فرخنده و ارزنده است، امّا سهل‏انگارى و سستى نسبت به شریعت و قانون، ارزش‏ها و اخلاق، ثمرى جز الحاد، توحش و فساد و ولنگارى نخواهدداد.

۶٫ مدارا و مسامحه در قبال دوستان و مؤمنان، یا مدارا و مداهنه با دشمنان و منافقان؟، برابر دلالت صریح آیه‏ى «مُحمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالذینَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَى الکّفُارِ رُحَماءُ بَیْنَهُْم»۳۲ حکم دو مورد کاملاً متفاوت است. حکم خرد نیز جز این‏ نیست. هر کس مدعى است، بین دوست و دشمن خود، فرقى قائل نیست یا سالوس مى‏ورزد یاسفاهت مى‏کند، راه نفوذ و سلطه‏ى دشمنان را با تحفظ بر مرزهاى خودى و غیر خودى باید بست.

وَلَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلىَ الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً۳۳ «هرگز خدا راهى براى سیطره کفر پیشه‏گان بر مؤمنان قرار نداده است.»

اصولاً مجامله و مداهنه‏ى نابجا با معاندان سود نخواهد بخشید کمااینکه قاطعیت و سخت‏گیرى به جا با محبان زیان‏آور نتواند بود، حضرت امیر(ع) مى‏فرماید:

لوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمؤْمِنِ بِسَیْفى‏ هذا عَلى‏ اَنْ یُبْغِضَنى‏ ما اَبْغَضَنى‏، وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیا بحَمَّاتِها عَلَى المُنافِقِ عَلَى اَنْ یُحِبَّنى‏ ما اَحَبَّنى‏ . . .۳۴

«اگر با این شمشیر بربینى مؤمن بزنم که با من دشمن شود، نخواهد شد و اگر تمام دنیا را به کام منافق فرو ریزم که دوست من گردد، نخواهد شد!»

۷٫ مدارا و سماحت با زیردستان و ستمدیدگان یا مدارا و مجامله با زورگویان و ستم‏پیشه‏گان؟ مدارا با زورمندان ستم‌پیشه به تعبیر یک ضرب‌المثل ایرانی ترحّم بر پلنگ تیز دندان است و ستم در حق گوسفندان.

۸٫ مدارا و همدلى با غارت‏زدگان یا مماشات و همرهى با غارتگران؟

۹٫ تسامح و تولرانس با مخالفان و ناراضیان یا امتیازدهى و باج‏پردازى به معاندان و دسیسه‏گران؟ این پیامبر گرامى است که مى‏فرماید:

مَنْ اَذَلَّ ذِمَّیّاً فَاَنَا خَصْمُهُ وَ مَنْ کُنْتُ خَصْمُهُ خَصَمْتُهُ یَوْمَ الْقِیمَهًِْ:۳۵

«هر آنکس غیر مسلمانى (ذمى) را تحقیر نماید و خوار بخواهد، من خصم او خواهم بود و هر که من با او دشمن باشم، در روز قیامت با او خصومت خواهم ورزید.»

ذمى مخالف فکرى است و نسبت به جامعه‏ى اسلامى دیگرگون اندیش است، نه تنها مدارا با او لازم است که خصومت با او ممنوع است. به تعبیر حافظ شیرازی:

آسایش دو گیتى تفسیر این دو حرف است‏ با دوستـان مـروت، بـا دشمنـان مــدارا۳۶

اِذا قَدَرْتَ عَلى‏ عَدُوِّک فَاجْعَلْ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرَهًِْ عَلَیْهِ.۳۷ «هرگاه‏ بر دشمنت فائق آمدى عفو از او را شکر نعمت پیروزى قرار ده.»

۱۰٫ خویشتن‏دارى در برابر خطاکاران، یا مدارا با خیانت‏کاران؟

خُذِالْعَفْوَ وَ اْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اْعرِضْ عَنِ الْجاهلینَ.۳۸ «[اى پیامبر!] عفو پیشه کن و به هنجار فرمان ده و از جاهلان روى بگردان.»

فَاِنْ اِعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ اَلْقوَا اِلَیْکُمُ السِّلْمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبیلاً.۳۹

«اگر کسانى که با شما در کارزار بودند، کناره‏گیرى کردند و دست از جنگ برداشتند و به راستى پیشنهاد صلح دادند، خدا براى شما راهى علیه آنها قرار نداده است، هرگز اجازه برخورد خشن و غیر صلح آمیز با آنها را ندارید.»

۱۱٫ مدارا به قصد ایجاد تنبّه و تربیت یا مدارا براى توسعه‏ى توطئه؟ آیه‏ى «وَ اِنْ اَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اِسْتَجارَکَ فَاَجِرْهُ . . .» مدارا از نوع نخست را تایید مى‏کند، اما آیه‏ى شریفه‏ى وَقالَتْ طائِفَهٌ مِنْ اَهْلِ الْکِتابِ: أَمِنُوا بِالَّذى اُنْزِلَ عَلَى الَّذینَ امَنُو وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ۴۰ به نوع دوم اشاره دارد.

عده‏اى از اهل کتاب توطئه کردند که صبح همراه با مؤمنان تظاهر به ایمان آوردن به اسلام کنند و غروب از اسلام دست بردارند تا روحیه‏ى مسلمانان را تضعیف و ایمان آنان را سست کنند! حکم‏ ارتداد معطوف به چنین دسیسه گرانى است، راه انداختن جنگ روانى و طراحى توطئه براى ایجاد شک و القاى تردید در ایمان مردم آیا مى‏تواند آزاد باشد؟

۱۲٫ مدارا و گذشت درباره‏ى مسائل شخصى و فردى یا مسامحه و بخشش در باب مصالح ملّى و بشرى؟ سماحت و سیادت اقتضا مى‏کند که انسان مسلمان در خصوص منافع شخصى، بزرگوارى نشان دهد و گذشت کند.

آلَهًُْ الرّیاسَهًِْ سِعَهًُْ الصَّدْرِ۴۱ «سعه‏ى صدر ابزار ریاست است.»

امّا کسى حق ندارد، نسبت به‏مخاطره افتادن مصالح و منافع ملّى و مصالح بشریت و حقوق انسان‏ها بى‏تفاوت باشد و بقول زبانزد (ضرب‏المثل) معروف: «از کیسه‏ى خلیفه حاتم بخشى کند!»

۱۳٫ مدارا و مجامله در بستر سلایق یا مدارا و معامله بر سر حقایق؟ قطعا حکم این دو زمینه با هم متفاوت است.

۱۴٫ مدارا از سر صدق و صفا، یا مدارا از در خدعه و خیانت؟ اوّلى ارزش است و نشانه‏ى خردمندى، دومى فریب است و سالوس.

اَلتَّوَدُّدُ نِصْفُ الْعَقْلِ۴۲ «مدارا و محبت نیمى از عقل است.»

قُلُوبُ الرِّجالِ وَحْشِیَّتهًٌْ فَمَنْ تَألَّفَها اَقْبَلَتْ عَلَیْهِ۴۳ «دل‏هاى مردم وحشى است، هرکس محبت کند، آنها را رام خود خواهد ساخت.»

۱۵٫ مدارا حتّى‏ در موقع قدرت و غلبه، یا مدارا تنها در موضع ضعف و فتور؟ به دلالت آیات متعدد، از جمله سوره‏ى کافرون، پیامبر اکرم(ص) به هنگام ضعف سختگیرتر و با صلابت‏تر برخورد مى‏کردند، آن گاه که قدرتمند شدند، مدارا و مماشات افزون‏ترى از خود، نشان دادند؛ به رغم آن همه ستم‏ها و آزارها که مردم مکه با آن بزرگوار روا داشتند که حافظه‏ى تاریخ نظیر آنها را کمتر ثبت کرده است و خود آن حضرت مى‏فرماید:

ما اُذِىَ نَبِىٌّ مِثْلَ ما اُوذیتُ۴۴ «هیچ پیامبرى به اندازه من اذیت ندید.»

ولى وقتى که در اوج قدرت مکه را فتح کردند همه را عفو فرمودند.

در پایان تأکید مى‏کنم: روح غالب در شریعت اسلامى و سیره‏ى‏سارى پیشوایان الهى، رحمت و سماحت و مدارا و مماشات است و در نگرش اسلام، خشونت «شر ضرورى» است و قهر نیز از سر مهر است. در جهان بینى اسلام رحمت خدا بر غضبش پیشى گرفته است؛ سَبَقَتْ رَحْمَتهُ غَضَبهُ؛ آفرینش نیز جلوه‏ى رحمانیّت و رحیمیّت الهى است؛ ظَهَرَ الْخَلْقُ بِسْمِ اللَّهِ ‏الّرحمَْنِ الَّرحیمِ.

دامنه‌ی بحث را با بیانى از سردار صلابت و سرسختى و سرحلقه‏ى عفو و عطوفت فرا مى‏چینم که فرمود:

اَلْحِدَّهًُْ ضَرْبٌ مِنَ الْجنُوْنِ، لِأَنَّ صاحِبَها یَنْدَمُ، فَاِنْ لَمْ یَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْکَمٌ.۴۵

«تندخویى نوعى جنون است، زیرا تندخو از کرده‏ى خود، پشیمان مى‏شود و اگر پشیمان نشود، دیوانگى‏اش حتمى و پایدار است!»

در باب آسیب‏شناسى اصطلاحات اجتماعى سخن بسیار است و این مبحث امروز از اهمیت و ضرورت بسیارى برخوردار است، امّا در ظرف یک بحث، بیش از این نمى‏توان گفت و براى اداى حق مطلب، فرصتى مى‏باید فراخ و فراخور تا تبیینى صورت بندد شایسته و در خور.

پی‌نوشت‌ها:

۱٫ نهج‏البلاغه / خطبه ۱۶۰

۲٫ المنجد، ماده‏ی «خشن»

۳٫ سوره آل‏عمران / ۱۵۹

۴٫ لغت‌نامه‏ى دهخدا

۵٫ قصه‏ى عقیل را هزار بار هم اگر خوانده یا شنیده باشى، باز هزار بار دیگرش باید خواند و شنید، خود حضرت(ع) داستان را چنین بیان مى‏فرماید: «به خدا سوگند، اگر شب را تا بامدادان بر بسترى از خار بیدار بمانم یا به زنجیرى بسته و بر زمین کشیده شوم، براى من دوست داشتنى‏تر از آن است که در روز قیامت، با خدا و رسولش دیدار کنم، در حالى که به عنوان کسى که ستم بر مردم کرده یا پشیزى از مال مردمان را غصب کرده است! چگونه ستم برکسى کنم به علّت جانى که شتابان به سوى فنا مى‏رود و سال‏هاى طولانى در زیر خاک خواهد خفت؟

به خدا قسم که عقیل را در نهایت فقر و فلاکت دیدم و از من تقاضا کرد که یک صاع (پیمانه‌ی سه کیلویى) از گندم [بیت المال‏] شما مردم را به او ببخشم و حال آن‏که فرزندانش از بینوایى چهره‏هایشان نیلگون بود، چندین بار پیش من آمد و اصرار و ابرام کرد، من به حرف‏هاى او گوش مى‏دادم، به طورى که پنداشت، من دینم را به او مى‏فروشم و با پیروى از خواهش او از شیوه‏ام دست برمى‏دارم! امّا من پاره‏ى آهنى را گداختم، براى این که عبرت گیرد، به تن او نزدیک ساختم و عقیل از درد آن، ناله سر داد و کم مانده بود از تماس با حرارت آن بسوزد.

گفتم: عقیل! نوحه‏گران در عزاى تو بگریند، آیا از حرارت آهنى که انسانى به بازى آن را گداخته است، مى‏نالى و من از آتشى که خداى جبار آن را از سرخشم افروخته است، نهراسم؟ تو از این اذیّت مى‏نالى امّا من از آن آتش مهلک ننالم؟»

نهج‏البلاغه صبحى صالح / خطبه۲۲۴

۶٫ نهج‏البلاغه / نامه ۵۲

۷٫ بقره / ۱۹۱

۸٫ بقره / ۲۱۷

۹٫ بقره / ۲۳۷

۱۰٫ بقره / ۲۸۶

۱۱٫ فتح / ۲۲

۱۲٫ بقره / ۱۴۳

۱۳٫ نهج‏البلاغه / نامه ۴۷

۱۴٫ حجرات / ۹

۱۵٫ نهج‏البلاغه / خطبه ۹۳

۱۶٫ نهج‏البلاغه / خطبه ۶۱

۱۷٫ توبه / ۱۲

۱۸٫ نساء / ۷۳

۱۹٫ بقره / ۱۷۹

۲۰٫ بقره / ۱۹۳

۲۱٫ نساء / ۳۹

۲۲٫ بقره / ۱۹۴

۲۳٫ الرحمن / ۶۰

۲۴٫ نهج‏البلاغه / کلمات قصار / شماره ۳۱۴

۲۵٫ نهج‏البلاغه / حکمت ۲۹۰

۲۶٫ سوره انعام / آیه ۲۰۷

۲۷٫ سوره‏ى زمر / آیه‏ى ۱۸

۲۸٫ برخى از مدعیان تکثرگرایى و داعیان پلورالیسم دینى، براى تایید مدعاى خود به برخى آیات تمسک مى‏کنند که مدلول دقیق و صحیح آن آیات، نقض و رد تکثرگرایى است، از جمله‏ى آنها آیات سوره‏ى کافرون، آیه‏ى ۴۱ سوره‏ى عنکبوت و آیه‏ى ۶۴ سوره‏ى آل عمران (قُلْ یا اهل‏الکتاب تعالوا الى کلمهًْ سواء بیننا و بینکم …) است. ظاهر سوره‏ى کافرون با توجه به شأن نزول آن، بر انحصارگرایى و دو آیه‏ى دیگر بر شمولگرایى دلالت دارد.

۲۹٫ نهج‏البلاغه / حکمت ۱۶۱

۳۰٫ آل عمران / ۱۵۹

۳۱٫ توبه / ۶

۳۲٫ فتح / ۲۹

۳۳٫ نساء / ۱۴۱

۳۴٫ نهج‏البلاغه / حکمت ۴۲

۳۵٫ الدرایه، ص ۱۰۶؛ الرواشح السماویه، ص ۱۲۳

۳۶٫ حافظ، دیوان

۳۷٫ نهج‏البلاغه / حکمت ۱۰

۳۸٫ اعراف / ۱۹۹

۳۹٫ نساء / ۹۱

۴۰٫ آل عمران / ۷۲

۴۱٫ نهج‏البلاغه / حکمت ۱۶۷

۴۲٫ نهج‏البلاغه / حکمت ۱۳۵

۴۳٫ نهج‏البلاغه / حکمت ۴۷

۴۴٫ بحارالانوار / ج ۳۹ / ص ۶

۴۵٫ نهج‏البلاغه / حکمت ۲۴۶

دیدگاهتان را بنویسید