معیار هنر دینی


برای این‌که جایگاه مسئله معیار هنر دینی در جغرافیای مباحث فلسفه هنر و فلسفه هنر اسلامی مشخص شود گذرا چند نکته را عرض می‌کنم. اول این‌که عنوان مناط و ملاک هنر اسلامی خودبه‌خود این را ایهام می‌کند که هنر اسلامی و هنر دینی داریم. مسجل‌انگاری هنر دینی و این‌که هنر دینی ملاک‌مند است و دارای مناط و ملاک مشخصی است و قابل تشخیص و تفکیک از هنر غیردینی است.

دیگر این‌که مسئله مناط‌پژوهی و ملاک‌گذاری از مباحث هویت‌شناسی است. هویت یک دانش و هویت یک مقوله نیازمند به ملاک و مناط مشخصی است. این از مباحث مسئله هویت‌شناسی خواهد بود. سوم، مسئله هویت‌شناسی ارزشی و معرفتی. هویت‌شناسی دست‌کم با دو رویکرد می‌تواند مطرح باشد، با رویکرد ارزشی مثل بحث ما که می‌خواهیم بگوییم هنر دینی یا اسلامی دارای چه هویتی است. ما اینجا به هنر به صورت ارزشی نگاه می‌کنیم. بار دیگر ممکن است هویت‌شناسی معرفتی بکنیم. بگوییم هنر و یا یک دانش مشخص دارای هویت معرفتی است، هویت معرفتی این دانش چگونه است، آیا این دانش از جمله دانش‌ها و علوم حقیقی است یا از جمله علوم اعتباری است.

مسئله هویت‌شناسی ارزشی یا معرفتی یک دانش یا یک مقوله یا حتی یک مسئله از جمله مباحث فلسفه‌های مضاف است.

نکته چهارم، هویت‌شناسی هنر دینی از مسائل رکنی فلسفه هنر اسلامی یا فلسفه اسلامی هنر یا فلسفه دینی هنر است.

نکته پنجم، فلسفه هنر در زمره فلسفه‌های مضاف به امور است، هرچند حتی اگر برای هنر خصلت و سرشت معرفت‌بخشی هم قائل باشیم طبعاً تبدیل به دانش نمی‌شود. مقوله‌ای است که معرفت‌زا و معرفت‌بخش است، خودش از جنس معرفت نیست. مسئله هویت‌شناسی را می‌توان تنظیر کرد به مسئله وحدت و تمایز علوم. در مسئله وحدت و تمایز هم دنبال این هستیم که با ملاک مشخصی بگوییم هر علمی با دیگر علم‌ها چگونه متمایز می‌شود و یا یک علم در درون با چه ملاکی منسجم می‌شود.

وارسی انسجام درونی یک دانش و قلمروی برونی و ارتباط برونی آن با دیگر دانش‌ها را ما می‌گوییم مسئله وحدت و تمایز علوم.

موضوع هویت‌شناسی هنرها نظیر چنین بحثی است، درنتیجه می‌توان اکثر نزاع‌هایی را که در ملاک‌گذاری برای تمایز و وحدت علوم مطرح هست، اینجا هم مطرح کرد.

وحدت علم به چه چیزی است؟ آیا به غایت است، به موضوع است، به روش است، به عنصر دیگری است؟ در مقوله هنر آنگاه که آن را هویت‌شناسی می‌کنیم می‌توانیم همین پرسش‌ها را مطرح کنیم.

من در مسئله وحدت و تمایز علوم به دیدگاه خاصی معتقد هستم که اجمال آن این است که با ملاک واحد همه علوم را از هم نمی‌توان تفکیک کرد و هویت و وحدت همه علوم را به ملاک واحدِ فراگیرِ شامل نمی‌توان تعیین کرد. ملاک‌ها مختلف هستند و بسا نتوان به این نقطه رسید که لزوماً وحدت و تمایز به یک ملاک و معیار محقق می‌شود. بسا ما در فهم یک علم از لحاظ هویت معرفتی و حتی از نظر تعریف آن ناچار باشیم به ملاک‌های متعدد مراجعه کنیم، هرچند حسب‌المورد بعضی ملاک‌ها در بعضی از علوم پررنگ‌تر باشند. درنتیجه حداکثر به یک شکل معیارمندی مانعهًْ‌الخلوی باید تن در بدهیم.

به هرحال علم برای وحدت و تمایز با دیگر علوم دارای ملاک و مناط است، اما کدام علم و کجا بسته به مورد ممکن است تعیین شود. اصولاً هویت یک علم را مجموعه‌ای از عناصر رکنی آن علم می‌سازند. از موضوع گرفته تا روش و غایت و امثال اینها. این‌جور نیست که بشود هویت یک علم را تنها به یکی از این عناصر مستند کرد. چندین عنصر رکنی هر علمی را می‌سازند و مجموعه این عناصر با هم هویت‌بخش دانش هستند.

درخصوص هنر می‌توان گفت که عناصر و معیارهای مختلفی می‌توانند هویت هنر را مشخص کنند، کدام هنر دینی است، کدام سکولار، کدام اسلامی است، کدام غیراسلامی. معیارهای دینی و اسلامی بودن هنر را می‌توان به اشکال مختلف تقسیم و طبقه‌بندی کرد، ازجمله با الگوی ثلاثی براساس مؤلفه‌های سه‌گانه اثر، خالق اثر و عناصر پیرامونی. براساس این‌که خالق اثر کیست، اثر دارای چه مختصاتی است و یا عوامل پیرامونی تکون و خلق اثر می‌توان به آن هویت داد و گفت که این اثر دارای چه هویتی است.

معیارها را می‌توان با الگوی ثنایی هم طبقه‌بندی کرد. بعضی معیارها ماهوی‌ هستند، بعضی معیارها صوری هستند. پس هنر را می‌توان براساس معیارهای ماهوی و یا براساس معیارهای صوری تعیین هویت کرد.

معیارهای ماهوی را عبارت می‌دانیم از مؤلفه‌هایی که ماهیت یک اثر و دانش را می‌سازند. مثل مبانی معرفتی مؤثر بر اثر. این‌که چه مبانی و پیش‌انگاره‌های معرفتی در یک اثر نهفته است و براساس چه مبانی معرفتی و نظری این اثر پدید آمده است، می‌توان گفت که این هنر دینی است یا غیردینی، اسلامی است یا غیراسلامی.

مضمون و محتوایی که یک اثر هنری با خود حمل می‌کند، یک اثر هنری چه پیامی دارد. آن پیام معیار خوبی است تا بگوییم که این هنر آیا دینی است غیردینی، اسلامی است یا غیراسلامی.

انگیزه خلق یک اثر هنری و غایت منظور در ذهن خالق آن اثر ملاک دیگری است که ملاک بسیار مهمی است.

ملاحظه می‌کنید که بعضی از این ملاک‌ها به اثر بازمی‌گردد، مثل مبانی معرفتی نهفته در اثر هنری. بعضی به مؤثر و خالق اثر برمی‌گردد، مثل مسئله غایت و انگیزه، یعنی آن تقسیم ثلاثی در این تقسیم ثنایی نهفته و تعبیه شده است.

اینها مواردی است از معیارهای ماهوی تعیین هویت هنر. پاره‌ای معیارها صوری هستند، مؤلفه‌هایی که جوهری نیستند و با ماهیت آن اثر هنری گره نخورده‌اند و پیوند ندارند، مانند کارکرد یک اثر هنری. این‌که موسیقی چه کارکردی داشته باشد. طبعاً یک نوع از موسیقی می‌تواند کارکرد دینی داشته باشد؛ یعنی در امر دین به کار گرفته شود. یک قطعه موسیقی برای یک مناسک دینی به استخدام دربیاید، هرچند همان قطعه در گذشته در مناسک و مراسم دینی به کار گرفته نمی‌شده است.

امروز یک بحث جدی مطرح است که آیا رمان دینی و غیردینی دارد یا حتی رمان می‌تواند نوع دینی نیز داشته باشد؟ این پرسش از ماهیت و خصائل ماهوی رمان است که ماهیتاً رمان که یک پدیده مدرن است و در یک بستر فرهنگی و تمدنی و فکری و معرفتی سکولار ظهور کرده می‌تواند دینی نیز باشد یا بشود؟

اگر بگوییم ماهیتاً نمی‌توانیم رمان دینی داشته باشیم ولی به لحاظ صورت، ساختار، کارکرد ممکن است. ممکن است شما یک رمان بی‌آنکه چندان در مسائل ماهوی آن دست برده باشید یا مسائل ماهوی آن طرف‌مند و جهت‌دار باشد در جهات صوری مثل کارکرد و کاربرد و کارگماشت آن برای مقاصد دینی آن نوع دینی رمان را خلق کنید.

هم کارکرد و هم کاربرد، گاه کارکرد قوی‌تر از کاربرد است. کاربرد به دست کسانی است که اثر را مورد بهره‌برداری قرار می‌دهند. کارکرد درواقع فائده است، و فائده‌ای است که خودبه‌خود دارد. در مقابل غایت که ماقُصد است ولو لَم‌یُقع، فائده ماوَقَع است ولو لَم‌ یُقصَد من قبل. ممکن است آثار بر فعلی مترتب بشود، هرچند فاعل آن پیش‌تر قصد آن را نکرده باشد. کما این‌که ممکن فائده را قصد کند ولی محقق نشود. نسبت بین غایت و فائده از این جهت عام و خاص من‌وجه است.

به هرحال کارکرد یک مقداری اثر منسوب است و کاربرد به کسانی که اثر را به استخدام درمی‌آورند و مثال دیگر این‌که هنرمند که باشد، مسلمان یا غیرمسلمان؟ می‌توان به اعتبار مسلمانی هنرمند، هنر را اسلامی بنامیم. چنان‌که بعضی‌ها که شأن فلسفه اسلامی را تخفیف می‌دهند می‌گویند فلسفه اسلامی نداریم، فلسفه مسلمانان داریم. یا احیاناً اثر یا دانشی در بستر فرهنگی خاصی پدید آمده باشد. در بستر تمدنی تمدن اسلامی علوم بسیاری حتی از علوم پایه پدید آمده‌اند. مثلاً فیزیک اسلامی دوره تمدن اسلامی با فیزیک مدرن امروز ممکن است تفاوت نداشته باشند، اما از آن جهت که در بستر تمدنی اسلامی پدید آمده است، نسبت چنین فیزیکی به اسلام بلامانع است و اشکالی ندارد. منتها چنین نسبتی لزوماً نسبت ماهوی و جوهری نیست.

در مجموع عرض ما این است که هنر را می‌توان به دینی و غیردینی یا اسلامی و غیراسلامی تقسیم و طبقه‌بندی کرد. معاییر بسیاری که از جنس ماهیت‌ساز یا از جنس صورت‌بند هستند می‌توان برای این تقسیم و طبقه‌بندی منظور داشت و درنتیجه می‌توان انتساب هنر را به اسلام و دین و طبقه‌بندی هنر را به دینی و غیردینی به صورت شبه‌مقوله به تشکیک و ذومراتبی طبقه‌بندی کرد.

آنگاه که معیارهای ماهوی، همگی در یک اثر محقق‌اند، این هنر اسلامی‌تر و دینی‌تر است. به هر اندازه که یک اثر هنری معیارهای ماهوی را از دست می‌دهد، گویی که اسلامیت آن کم‌رنگ‌تر و کم‌رنگ‌تر می‌شود.

طبعاً براساس معیارهای صوری نمی‌توان گفت یک اثر هنری آرمانی و مطلوب و ایده‌آل، به معنای حقیقی تعبیر هنر اسلامی و هنر دینی پدید می‌آید و می‌توان آن مصداق از اثر هنری را اسلامی دقیق و حقیقی نامید ولی انتساب وجه موجهی دارد و می‌توان نسبت داد و خلاصه عرض ما همین است که ما می‌توانیم اسلامیت و دینیت هنر را به صورت مقوله به تشکیک براساس میزان توّفر معیارهایی که عرض شد، خصوصاً معیارهای ماهوی تبیین و طبقه‌بندی کنیم.

از این‌که تصدیع شد پوزش می‌خواهم و امیدوارم که مدیون شما نمانده باشم که لحظاتی از وقت شما را گرفتم و نکات پریشان و خامی را عرض کردم. والسلام.

دیدگاهتان را بنویسید