مبانی، مؤلفه‌ها و مشخصه‌های علم دینی

۱٫ علم عبارت است از: «معرفت دستگاهوارِ حاصل از مؤلفه‌های متناسق» و به تعبیر مشروح: علم عبارت است از «دستگاه معرفتی متشکل از “مجموعه‌ی قضایا یا قیاسات سازوارِ” دارای “نقطه‌ی ثقل” و “محورِ مشترَکِ” برساخته بر “مبادیِ” مشخص و برخوردار از “منطق موجّـه”، که برای دست‌یابی به “غایت واحد” یا “غایات همساز”، “صورت‌بسته” باشد».

۲٫ هر علمی، به‌مثابه یک دستگاه نظری، برساخته بر/ و برخاسته از «پیش‌پذیرفته‌ها»یی‌ست. از انباشت دستگاهوار این پیش‌پذیرفته‌ها، دستگاه‌های معرفتی تکوّن‌بخش علم‌ها و نظریه‌ها پدید می‌آید؛ این‌گونه پیش‌پذیرفته‌ها را «مبادی» علم می‌نامیم، و دستگاه نظری زاینده‌ی علم‌ها را «فراعلم» (شاید معادل paradim) می‌خوانیم.
۳٫ علاوه بر مبانی و مبادی سه‌گانه (بعیده، وسیطه و قریبه)، امور و پیش‌پذیرفته‌های دیگری نیز وجود دارند که هرچند نقشی در ساخت ماهیت علم و نظریه‌ی علم دینی ندارند، اما باید آنها نیز، پیشاپیش بررسیده و تلقی به قبول شده باشند تا سخن‌گفتن از علم دینی روا گردد؛ عناصری چون «امکان» و هستی‌پذیری علم دینی، «جواز» و روایی علم دینی، «فائده‌مندی» و شایایی علم دینی، «ضرورت» و بایایی علم دینی، از آن زمره‌اند. از آن جهت که این مباحث و عناصر، باید قبل از بحث و قبول مبادی و سطوح سه‌گانه‌ی انگاره‌های علم، بررسی و پذیرفته شده باشند، و جایگاه آنها پیش از هر مبدأ و انگاره‌ای است، آنها را «پیشاانگاره» می‌نامیم (جایگاه این دسته، پیش از انگاره‌ها و حتی پیشتر از پیش‌انگاره‌هاست)
۴٫ از «عناصر هویت‌ساز» علم، (در مقابل مؤلفه‌های علم که «عناصر ماهیت‌ساز» علم‌اند) به «مشخِّصه‌های علم» تعبیر می‌کنیم؛ عناصری چون: ۱٫ «نحوه‌ی وجود» علم و قضایای آن (از حیث حقیقی یا اعتباری‌بودن)، ۲٫ «مختصات معرفت‌شناختی» علم و قضایای آن (مانند نظری یا عملی‌بودن، معرفت درجه‌ی یک یا درجه‌ی دو بودن، یقینی یا ظنی‌بودن، قدسی یا غیرقدسی‌بودن)، ۳٫ «هندسه‌ی معرفتی»، ۴٫ «هندسه‌ی صوری» (ساختار و چیدمان دانش)، ۵٫ «قلمرو» علم، ۶٫ سنخه‌شناسی و جایگاه آن در جغرافیای معرفت، ۷٫ و بالاخره: «خاستگاه تاریخی، فرهنگی ـ اجتماعی و بوم‌نگارانه‌ی» علم را، در زمره‌ی مشخِّصه‌های هر علم به‌شمار می‌آوریم.
۵٫ از نظر راقم، نظریه‌ی ابتنا، مبنای متقن، بلکه منحصر برای تأسیس روش‌شناسی علم دینی است. براساس نظریه‌ی ابتناء، «معرفت دینی صائب یا موجه (همچنین علم دینی که در زمره‌ی آن است) برایند فرایند “تأثیر ـ تعاملِ” “متناوب ـ متداومِ” مبادی خمسه‌ی دین، به‌عنوان پیام الهی است»، و در صورت تحصیل تلقی صائب و جامع از این مبادی و کاربست درست و دقیق آنها و پیشگیری از دخالت متغیرهای ناروا، می‌توان به کشف صائب و جامع حقایق دست یافت. نظریه‌ی ابتناء از چهار اصل، به شرح زیر تشکیل می‌گردد:
اصل یکم) فرایندمندی تکون معرفت و برایندوارگی معرفت دینی؛
اصل دوم) دوگونگی سازکارهای دخیل در تکون معرفت دینی و بالتّبع امکان سرگی و ناسرگی معرفت دینی؛
اصل سوم) پیاموارگی دین و شمول آن بر مبادی خمسه‌ی پیامگزاریِ دخیل در فهم پیام؛
اصل چهارم) برساختگی کشف و کاربرد صائب و جامع دین بر کشف و کاربرد صائب و جامع مبادی.
۶٫ علم دینی براساس نظریه‌ی مختار راقم، از لحاظ منابع «کثرت‌گرا» و «آمیخت‌ساختگان»؛ از حیث معرفت‌شناسی، «واقعگرا» و «واقع‌نما»؛ از نظر منطق، «دیالکتیک ـ دینامیکال» (هم‌افزا و پیوسته پویا، انبوه‌شونده و فرگشت‌یابنده)؛ از جنبه‌ی سنجش‌وری، «آزمون‌پذیر» و تصحیح‌شونده؛ از نقطه‌نظر ارزشی، «اخلاق‌مدار» و «غیربحرانزا»، و نیز (هرچند به لحاظ گزاره‌ها، می‌تواند احیاناً خطاپذیر باشد) از جهات «مبانی»، «منابع»، «موضوع» و «مقاصد و غایات»، مقدس است. سرانجام اینکه: علم دینی، بخشی از «معرفت دینیِ بالمعنی الأعم» قلمداد می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید