فرجام قدسی و متحد تاریخ


چکیده

در مقاله از سه دوره یا سه گونه «جهانی‌سازی» سخن رفته است: جهانی سازی پیامبرانه، جهانی سازی فیلسوفانه، جهانی سازی اقتدارگرایانه.
هرچند جهانی شدن Globalization یا جهانی سازی Globalizing در چارچوب دانش‌هایی چون جامعه‌شناسی سیاسی، جامعه شناسی اقتصادی، روابط بین‌المللی،‌ جامعه‌شناسی فناوری و… مورد تحلیل قرار می‌گیرد اما مؤلف سعی کرده‌ است این مقوله را از زاویه‌ای فلسفی اندیشه‌ای بکاود و بررسی کند؛ بر همین مبنا با طرح و تبیین پاره‌ای علل و دلائل جهانی‌سازی اقتدار گرایانه ممتنع دانسته، و بر اساس نظریه انتظار و بر مبنای اصول «فلسفه فرج» جهانی شدن قدسی را محتوم انگاشته؛ در پایان با بر شماری بیست شاخص «توسعه و تکامل حیات انسان در عصر فرج»، چشم‌اندازی از پایان قدسی تاریخ ارائه کرده است.
واژگان کلیدی: جهانی‌سازی، جهانی‌شدن، فلسفه فرج، فرجام تاریخ، فلسفه تاریخ، جهانی‌سازی پیامبرانه، جهانی‌سازی فیلسوفانه، جهانی‌سازی اقتدارگرایانه، امتناع جهانی‌سازی سکولار.
درآمد

در سرآغاز بحث، به صورت مقدّمه مقاله، گذرا و کوتاه به چند نکته اشاره مى‏کنم:

یک. جهانى‏سازى، فرآیند یا ترفند؟
جهانى شدن آیا «فرایند» است یا «ترفند»؟ «پروسه» است یا «پروژه»؟ آیا این جریان فقط برآیند قهرى فرآیند تاریخى است که خواه ناخواه رخ مى‏دهد و در پسِ آن تدبیری ننهفته است و در پى آن غایت و غرضى ننشسته، یا پروژه و ترفندى است که احیانا قدرت‌های سیاسى و اقتصادى در پسِ آن مى‏خواهند ایدئولوژى خاصّى را بر جهان حاکم کنند و از آن غایتى را تعقیب مى‏کنند؟
در قبال این پرسش، دو دیدگاه مطلق‏انگار وجود دارد:
أ. طیفى از صاحب نظران با تصور این‌که این پدیده، فقط فرآیند تاریخى طبیعى (و بلکه قهرى و جبرى) است که باید رخ بدهد و لاجرم رخ مى‏دهد، نتیجه مى‏گیرند که در قبال آن مطلقاً نباید و نمى‏توانیم موضع منفى اتخاذ کنیم زیرا این فرایند به اراده کسى رخ نمى‏دهد که به اراده کسى متوقّف شود؛ از این روى در قبال آن، راهى جز تسلیم نداریم.
برخى از این طیف مى‏گویند که این فرایند طبیعى قهرى، به‏رغم برخوردارى از وجه منفى، داراى وجه مثبت هم هست. ما اگر بتوانیم فرهنگ، اقتصاد، سیاست و تدابیر کلان را جهانى کنیم، به برقرارى صلح کمک کرده‏ایم و مناطق محروم جهان از مواهب بخش‏هاى پیشرفته آن بیش‏تر بهره‏مند مى‏شوند. به‏جاى این‏که تکنولوژى، یک امکان انحصارى بومى و ملّى تلقّى شود، از انحصار صاحبان اصلى آن خارج، و جهانى مى‏شود. علم، جهانى مى‏شود و مناطق فقیر و نادار جهان مى‏توانند از یافته‏هاى علمى نواحى پیشرفته بهره‌مند شوند. اطلاعات، جهانى مى‏شود و بالاتر و مهم‏تر این‏که جریان اطلاعات، دوسویه، و جهان به «ظروف مرتبطه‏اى» تبدیل خواهد شد که در آن مناطق محروم و فقیر از دارایى‏هاى مادّى و معنوى سرشار کشورهاى پیشرفته و متمکّن، سیراب مى‏شوند! این دیدگاه افزون بر این‏که مى‏گوید جهانى شدن، فرآیند طبیعى و قهرى است، آن‏را مثبت نیز ارزیابى مى‏کند و مى‏گوید این اتّفاق به‏نفع همه جهان است.
ب. طیف دیگر بر این باورند که این واقعه قهرى نیست و پروژه و ترفند سنجیده و تدبیر شده است. این گروه مى‏گویند که اصولاً ماهیت این واقعه، منفى و تحمیلى، و اراده قدرت‌های اقتصادى، سیاسى و ایدئولوژیک در پس این جریان نهفته است. اراده‏هاى قاهر و غالب جهانى مى‏خواهند که جهان یکرنگ شود؛ امّا به رنگ اقتصاد و سیاست قاهر جهانى، بلکه و در حقیقت ملّت‌ها بى‏رنگ شوند و فرهنگ‌ها، عادات، ادیان، مرزها و اختیارات دولت‏هاى بومى به ‏نفع قدرت‌های غالب ساییده، و اداره مسائل کلان جهان از یک‌جا و تابع اراده قدرت‌ها تدبیر شود.
به نظر مى‏رسد هیچ‏یک از این دو منظر که در مطلق‏انگارى مشترکند، دقیق نیست و همه حقیقت شمرده نمی‌شود؛ بلکه هر دو احتمال به‏طور نسبى به هر دو وجه درست است؛ یعنى جهانى شدن از این جهت که «وقوع یک اتفاق در یک مرحله تاریخى» شمرده مى‏شود، سخن درستى است چنان‌ که در گذشته نزدیک، زندگى ایل‏مدار و قبیله‏ساختار که صورت‌های اوّلیه حیات اجتماعى انسان‌ها بود، به تدریج به صورت‌های زندگى روستایى تبدیل، و زیست روستایى، رفته‏رفته به مدل شهرنشینى بدل شد و در روزگار ما، طىّ سیصد ـ چهارصد سال گذشته، مدل «دولت ـ ملّت» پدید آمد و مرزهاى جغرافیایىِ تعریف شده و تأییدشده از ناحیه مجامع جهانى، شکل گرفت و رفته‏رفته ملّت تعریف خاصى یافت و جلوتر که رفتیم، اتحادیه‏هاى منطقه‏اى و جهانشمول پدید آمدند و نوعى ملیت‌های فرابومى پدیدار شد و چه بسا این وجه جهانى شدن به اراده کسى و جمعى بسته نباشد؛ زیرا وقتى تکنولوژى مدرن پیدا مى‏شود و فن‌آورى ارتباطات به‏نحو حیرت‏آورى توسعه می‌یابد و روابط و مناسبات فشرده می‌شود و افکار و انظار در معرض داورى جهانى قرار مى‏گیرد و جوامع و آحاد، امکان انتخاب می‌یابند، به طور طبیعی و خودبه‏خود بعضى اندیشه‏ها و فرهنگ‏ها که بر دیگر اندیشه‏ها و فرهنگ‏ها امتیاز و رجحان دارند، برگزیده، و جهانى مى‏شوند. این وصف مثبت و وجه طبیعى و قهرى جهانى شدن است.
از وجه دیگر مى‏توان گفت: اراده‏هاى جبّار و مسلّطى که در صدد اشاعه ایدئولوژى و ادبیات خاصى در پهنه گیتى‏اند و دست‏اندرکار اعمال تدبیر براى تسخیر جهانند، به دنبال اعمال مهندسى اجتماعى واحدند تا بتوانند امر جهان را به گونه‏اى تدبیر کنند که به سلطه انحصارى آن‌ها بینجامد. اراده‏هاى قاهر معاصر می‌کوشند آن فرایند قهرى را نیز به‏نفع خود استخدام و وجه تحمیلى جهانى شدن را به منصه ظهور بنشانند.
غایت وجه تحمیلى و تدبیرى جهانى شدن، «اینجهانى» کردن حیات، و غرض آن اشاعه سکولار لیبرالیسم در کره خاکی است؛ هرچند لیبرالیسم طیفى است که با وجوه گوناگون لیبرالیسم سیاسى، لیبرالیسم فرهنگى، لیبرالیسم دینى و لیبرالیسم اقتصادى رخ مى‏نماید؛ البتّه سهم قدرت‌های اقتصادى در این فرایند یا ترفند، یعنى نقش ثروت بسى بیش از قدرت سیاسى و قدرتمندان سیاسى است.
از آن جهت سهم «ثروت» را افزون‏تر از «قدرت» مى‏خوانم که امروز به طور عمده قدرت‏‌های اقتصادى، سیاست و حتّی معرفت را اداره مى‏کنند. زمام امور را در ظاهر سیاستمداران به‏دست دارند و نیز ظاهر این است که نظریه‏پردازان و متفکّران، نظریه مى‏پردازند؛ امّا واقعیت به گونه‏اى دیگر است؛ زیرا قدرت‌های اقتصادى، هم ذهن‏‌ها و ضمایر را هدایت مى‏کنند (یعنى نظریه و ایدئولوژى مى‏پردازند) و هم مدیران و مدّبران جهانى را اداره مى‏کنند. به‏نظر من در پسِ پاره‏اى از نظریه‏هایى مانند «نظریه نزاع تمدّن‌ها» که در جهان امروز ابراز و بسیار گسترده نیز مطرح مى‏شود و اشاعه مى‏یابد (و انسان آشکارا احساس مى‏کند که نظریه و نظریه‌پرداز آن به صورت غیرطبیعى بزرگ شده) و سرانجام به منصه تحقّق مى‏نشیند، باید دست‏هاى متمکّنان و غول‏هاى ثروت و مکنت را جُست! این خداوندان ثروتند که نظریه‏‌ها و نظریه‏پردازان خاصّى را به لطایف‏الحیل مطرح و مشهور مى‏کنند. نیز این قدرت‏هاى اقتصادى‏اند که اذهان توده‏اى را سامان مى‏دهند و سرانجام با رأى صورى توده‏‌ها، اراده خود را به کرسى مى‏نشانند؛ از این رو مى‏گویم: در عین این‌که سیاستمداران از سر قدرت‏طلبى و در صحنه «بازى قدرت» درصددند ایدئولوژى و ادبیات خاصى را جهانى کنند، پیش و بیش از آن‏ها، این ثروتمندان و قدرت‌های اقتصادى‏اند که حتّى قدرتمندان سیاسى را به‏سر انگشت تدبیر اداره مى‏کنند و بر فرآیند رخدادها در جهان تأثیر مى‏گذارند تا منابع ثروت را مسخّر خود سازند.
به تعبیر دیگر، در روزگار ما به موازات هم، دو واقعه واقعیت یافته است، و این دو گرچه کاملاً به یک‌دیگر مربوط هستند (به نحوى که بسط یکى، وقوع دیگرى را تسهیل مى‏کند)، باید توجّه داشت که این دو واقعه، به هر حال، دو «واقعیت» هستند، نه یک «حقیقت»؛ آن دو واقعه، یکى توسعه فرهنگ و فن‌آورى ارتباطات میان اقوام و اقالیم گوناگون جهان و در نتیجه بسط تنازع و تعامل فکر‌ها و فرهنگ‏‌ها در مقیاس جهانى است، و دیگرى ظهور قدرت قاهر و تمامت‏خواه و در نتیجه احتمال سربرآوردن یک «جهانى ـ دولت» مقتدر مروّج ایدئولوژى مهاجم و انحصارطلبِ در ظاهر بلامنازع است!
پدیده نخست، پروسه و فرآیند قهرى ـ تاریخى، و فرهنگى ـ تکنولوژیک است. سخن گفتن از این پدیده، سخن گفتن از «هست‏ها» است؛ زیرا این پدیده، اکنون به مثابه واقعیت، خود را بر حیات و مناسبات انسان معاصر تحمیل کرده، آشکارتر از آن است که کسى بتواند آن را منکر شود. شکّى نیست که در روزگار ما، زمان و مکان، فشرده، و به راستى دنیا به دهکده مبدّل شده است که سکنه این دهکده کوچک، خواه ناخواه، آن به آن، و روزافزون با هم در تعامل و تعاطى‏اند؛ هر چند در این داد و ستد، تاکنون بیش‌ترین سود را اهالى محله غربى (و به تعبیر بهتر، ناحیه شمالىِ) دهکده فراچنگ آورده‏اند؛ زیرا آنان کم‏تر داده‏اند و بیش‏تر ستاده‏اند!
پدیده دوم (ظهور «جهانى ـ دولت» تمامت‏خواه)، پروژه سیاسى ـ ایدئولوژیک ـ است و تحت اراده ثروت‌های بزرگ تدبیر و اداره مى‏شود.
همه مى‏دانیم غرب معاصر در سایه برخوردارى از ثروت و صنعت برتر و بهره‏مندى و بهره‏بردارى دو چندان و مفرط از مواهب فن‌آورى و دانش ارتباطات و استخدام ناعادلانه نهاد‌های جهانى، درصدد سیطره بر جهان بود.
طى دهه اخیر، یکباره، جناحى از غرب (یعنی امریکا) با طرح ادّعاى قیومیت و قیمومیت انحصارى، در برابر جناح دیگر آن (اروپا) و نیز همه کشورها، قد برافراشت؛ امّا این حرکت امریکا در جهان، درست مانند حرکت گروه نظامى شورشى است که با انجام عملیات محدود، مدّعى است با کودتا قدرت را در یک کشور به دست گرفته است و باید در جایگاه دولت جدید به رسمیت شناخته شود؛ ولى این یک توهّم بیش نیست! امریکا در عرصه رقابت قدرت، با تمرّد از قوانین و عرف بین‏المللى ادعا مى‏کند که جهان را قبضه کرده است و همه باید از او پیروی کنند. حتّى نهاد‌های جهانى یا باید انشای او را املا کنند یا به انحلال و انعطال تن دهند! این در حالى است که در همین آغاز راه، مرداب افغانستان و گرداب عراق، این شورشى سرکش را به شدّت زمین‏گیر و سردرگم ساخته، تا آن‌جا که حتّی از ایجاد امنیت براى سربازان خود در این دو کشور ناتوان مانده است.
ذیل تعریف و تبیین ماهیت جهانى‏سازى و تقسیم جهانى شدن، این نکته را نیز باید افزود که برخلاف نظر بعضى مبنى بر «ضرورت نظر به انگیخته نه به انگیزه»، به گمان ما نقش انگیزه بسى مهم است تا آن‌جا که انگیزه، ماهیت انگیخته را تغییر مى‏دهد! از این‏رو باید ببینیم چه کسانى و با چه غرض و غایتى فرآیند جهانى شدن را تشدید مى‏کنند؟

دو. سه گونه جهانى‏سازى
تحلیل و تعلیل‏‌های رایج درباره مسأله «جهانى شدن» (Globalization) یا «جهانى سازى» (Globalizing)، نوعاً یا در چارچوب دانش‏هایى چون جامعه‏شناسى سیاسى، جامعه‏شناسى اقتصادى، جامعه‏شناسى فن‌آورى یا علوم ارتباطات صورت مى‏بندد یا برساخته بر نگرشى سخت‏افزارى و برون انسانى است و این تحلیل‏‌ها به طور عمده در صدد تبیین فرآیند و برآیند رشد و بسط فن‌آورى ارتباطات و نیز سیطره کانون‏هاى فرا ملّى و فرا اقلیمى آشکار و پنهان صنعت و ثروت است، و مخاطبان دانشمند این مقال، کمابیش با مدعیات متخصّصان ارتباطات و تحلیل‏هاى جامعه‏شناسان در این باب آشنا هستند و روشن است که تحلیل این پدیده بدون وامگیرى از جامعه‏شناسى و علم ارتباطات و توجّه به سیر و سیطره صنعت و ثروت میسر نیست. نگارنده نیز در این مقاله از نگرش‏هاى جامعه‏شناختى چندان احتراز نخواهد کرد؛ امّا قصد دارد به مقوله جهانى شدن از سویى نیز نگاهى فلسفى و زیرساخت پژوهانه بیفکند؛ البتّه این نگرش فلسفى از آموزه‏هاى دینى (به ویژه اسلامى) برگرفته شده و با تکیه بر سلسله مبانى نرم‏افزارى و معنوى و درون انسانى توضیح داده مى‏شود. هر چند ممکن است خواننده بگوید: در آن صورت، «جهانى شدن»ى که تو از آن سخن مى‏گویى، غیر از «جهانى شدن»ى خواهد بود که دیگر تحلیلگران از آن سخن گفته‏اند، از همین آغاز باید بگویم: هیچ نگران نیستم که با پیشنهاد یا پیش‏بینى «جهانى‏سازى و جهانى شدن از نوع دیگر»، مرتکب نقد و نفى «جهانى شدن رایج» شوم!
جهانى‏سازى، ـ و نه جهانی شدن ـ سه گونه و مدل داشته است:
۱٫ آرمانى که پیامبران در طول تاریخ در پى آن بوده‏اند: انبیا علاقه‏مند هستند مفاهیم انسانى و ارزش‌های فطرى (همان ارزش‌های الاهی) جهانى شود. پیامبران، مبانى و فلسفه مشخّصى دارند که در جاى خود بدان‌ها باید پرداخت.
در این مقاله، گذرا مبانى جهانى‏سازى قدسى را به استناد پاره‏اى آیات و روایات تبیین خواهیم کرد.
۲٫ پس از پیامبران (امّا با استمرار موازى نگاه انبیا) فیلسوفان، آرمان جهانى‏سازى را دنبال کرده‌اند. آن‌ها هم از آن جهت که نوعاً صاحب اندیشه بودند، «جهان شهرى» را که معرفى و آرزو مى‏کردند، بر مبانى معرفتى مشخّصى مبتنى بود.
۳٫ جهانى‏سازى مطلوب اصحاب قدرت و ثروت که فاقد مبانى پیشینى است؛ زیرا از صاحبان قدرت و ثروت و اصحاب سیاست و ارباب اقتصاد توقّع مبناى معرفتى داشتن گزاف است. اینان نوعاً این رفتار را ندارند که نخست و پیشاپیش، مبانى معرفتى اقدام خود را تعریف؛ سپس بر اساس آن مبانى معرفتى و حِکْمى حرکت کنند. اینان مقصد دارند؛ امّا مبنا ندارند؛ پس اوّلاً و بالذّات، از مقتدران و متمکّنان ناحکیم، کار حکیمانه توقّع نمى‏رود. عمل آن‌ها براساس فطرت و حکمت نیست. نوعاً براساس غرایز و اغراض اقدام مى‏کنند. عناصر پراگماتیست هستند و بیش‌تر کارکردى فکر مى‏کنند تا حِکْمى. عمل آن‌ها براى اقناع این حس بى‏ارزش است که هرچه بیش‌تر دامنه تسخیر خود را توسعه دهند و شمول مالکیتْ (این عنصر اعتبارى) را افزایش دهند؛ البتّه عدّه‏اى فیلسوف‏نما متکفّل مبناسازى براى جریان‌هایى از این دست مى‏شوند؛ چنان که هانتینگتن براى لشکرکشى‏هاى اخیر امریکا عمل کرد! امّا مبانى خرّاطى شده توسط نظریه‏پردازان، کارکردى پسینى دارد و در حقیقت مبناى این بنا‌ها نیست.

سه. چه چیزى مى‏باید و مى‏تواند جهانى شود؟
جهانى‏شدن حیات و مناسبات، سرنوشت محتوم آدمیان است و از آن گریز و گزیرى نیست؛ امّا پرسش اساسى این است که «چه چیزى مى‏باید و مى‏تواند جهانى شود؟» آیا آن چه جهانى خواهد شد، لیبرال سکولاریسم عنان گسیخته و تمامت‏خواه است یا عدالت و معنویت رهایى‏بخش؟
من بر این باورم که ایدئولوژى لیبرال سکولاریسم، به ویژه مدل امریکایى آن (فراتر از آن‌چه تا کنون پیشروى کرده، قابلیت بسط ندارد؛ بلکه اکنون شمارش معکوس اقتدار جهانى امپریالیسم امریکا آغاز شد. و شتابناک قوس نزول خود را می‌پیماید.
مدّعاى اصلى این مقاله، معطوف به تبیین مبانى و برآیند جهانى شدن از نوع دیگر یعنى «جهانى‏شدن قدسى» خواهد بود، جهانی شدن قدسی فرجام جهانی‌سازی پیامبرانه است، و این گونه جهانى‏شدنى مى‏تواند از ابعاد و پیامدهاى «نظریه فرج» قلمداد شود؛ امّا به اختصار به پاره‏اى از ادلّه و عوامل امتناع جهانى‏سازى لیبرال سرمایه‏دارى اشاره می‌کنم، و شرح آن را به مجالى مناسب وا می‌نهم.
جهانى‏سازى غربى و سکولار با چالش‏‌ها و موانع بسیارى مواجه است. هزار گردنه و گریوه، مانع و رادع، پیش روى جهانى‏سازىِ ترفندى و تحمیلى است؛ زیرا:
۱٫ اگر جهانى‏سازى به معناى جهانشمول کردن لیبرالیسم باشد، احتمال عدم وقوع آن قوی‌تر است. (نمى‏خواهم مطلق گویى کنم. اهل پیشگویى هم نیستم و فقط حدس مى‏زنم)؛ زیرا لیبرالیسم مطلق با مبانى فلسفى و سازه و سامانه‏اى که به قلم متفکّران آن روى کاغذ صورت مى‏بندد، وقوعاً محال است؛ چرا که لیبرالیسمِ مطلق و اباحه‏گرىِ لجام‏گسیخته و روا انگارىِ بى‏مرز و مانع، خودکش و خودشکن است و خود، خویش را نقض مى‏کند. راز شکست و بحران‏زدگى لیبرالیسم در جهان معاصر هم همین است؛ از این رو امروز لیبرالیسم به جاى این‌که مشکل تحقّق خود را درون جوامع مدّعى لیبرالیته بجوید، با فرافکنى، به بیرون این جوامع، انگشت اتهام را نشانه مى‏رود!
سردمداران این ایدئولوژى، امروز عقاید و جوامع معارض و موانع بیرونى را که در برابر لیبرالیسم وجود دارند، عامل شکست لیبرالیسم مى‏پندارند یا چنین وانمود مى‏کنند. لیبرالیسمى که وجه علمى فکرى آن به نیهیلیسم منتهى شده نتوانسته مشکل سیاسى کشورهایى را که آن را پذیرفته‏اند، حل کند. وجه عملى و عینى لیبرالیسم نیز به ضدّ خود بدل شده، در داخل آن کشورها به «استبداد سفید» و در سطح جهانى نیز به «استبداد سیاه» دگرگون شده است. اکنون به نام لیبرال دموکراسى، درون کشورهاىِ مدّعى لیبرالیسم، استبداد پنهان و پیچیده جریان دارد؛ یعنى عملاً آحاد مردم تصمیم‏گیر نیستند. بازى قدرت در این ممالک بسیار پیچیده و هزارتو است. در ظاهر مردم رأى مى‏دهند و احزاب تصمیم مى‏گیرند؛ امّا در باطن، این قدرت‌های اقتصادى‏اند که تصمیم‏ها را مى‏سازند و توده‏ها را به پاى صندوق‌های رأى مى‏آورند. این قدرت‌های اقتصادى‏اند که پیشاپیش رأى دلخواهشان را داخل صندوق ذهن توده جامعه مى‏کارند. آن‌ها نیز رأى ساخته و پرداخته و دلخواه این قدرت‌ها را در صندوق‌ها مى‏افکنند! بدین لحاظ مشروعیت مبتنى بر حقانیت ولایت اکثریت، حقیقتاً و باطناً تحقّق نمى‏یابد؛ زیرا در نادر کشورى از کشور‌های مدّعى لیبرالیسم سراغ داریم که تا ۵۰ درصد مردمى که حقّ رأى دارند، در انتخابات شرکت کنند؛ ازاین‏رو در کشور‌های لیبرال نیز همواره اقلیتْ حاکم است. حزب و جناحى که قدرت را با رأى فاتح تسخیر مى‏کند، همواره در مقایسه با کلّ جمعیت کشور و حتّی کلّ کسانى که حقّ رأى دارند، همیشه در اقلیت است؛ ذهن توده مردم نقش «زهدان عاریتى» و رحم میزبان را براى پرورش جنین قدرت ایفا مى‏کند و عملاً قدرت‌های اقتصادى پدر آرایند؛ البتّه در ظاهر مردم به بازى گرفته، و اشباع مى‏شوند، و احساس مى‏کنند رأى داده‏اند و حضورشان تعیین کننده بوده؛ امّا در حقیقت مردم به جاى این که به بازى گرفته شوند، بازى مى‏خورند! لیبرال دموکراسى، در مقیاس جهانى نیز با لشکرکشى به مناطق دیگر، درصدد استقرار استبداد سیاه است.
۲٫ با لحاظ اراده معارض قطب‏‌های رقیب، جهان تک‏قطبى ممتنع است؛ زیرا قدرت‌هایى چون اروپاى متحد، غول نوظهور چین و بالاتر از همه «جهان اسلام» که در شرف بیدارى و هویت‏یابى است، هریک داعیه خاصّ خویش را دارند و اجازه نخواهند داد «جهانْ ـ دولت» امریکایى شکل بگیرد.
۳٫ بدون ادغام ادیان، دینواره‏‌ها و فرهنگ‏‌ها در متن دین و فرهنگ واحد، جهانى‏سازى میسّر نمى‏شود. فرو کاستن ادیان و فرهنگ‏‌های متکثّر و متنوّع که در اعماق وجود اقوام و اقالیم ریشه دوانده و چونان جان در کالبد ملل جاى گرفته نیز محال است.
۴٫ آغاز بسیار ناخوشایند و تنفّرانگیز تحمیل سکولاریسم و غربى‏سازى عراق و افغانستان از سوى امریکا، تجربه ناموفّقى را به نمایش گذاشت. لشکرکشى ایالات متحده و قدرت‌های غربى به جهان اسلام، دیکتاتورى تمامت‏خواه جهانى را بشارت داد. تجاوز و استیلا بر سرنوشت ملّت‏‌ها توجیه‏پذیر نیست. ذائقه تاریخى جهان سوم به ویژه عالم اسلام همچنان از دوران سلطه استعمارى غرب، تلخ و زهرآگین است. مسأله جهانى‏شدن نیز در نظر ملل مناطق توسعه نایافته، استعمار نو تلقّى مى‏شود.
۵٫ امروز انواع بنیادگرایى‏‌های دینى و فرهنگى در جاى جاىِ جهان سربرآورده و مقاومت‌های فزاینده و گسترده‏اى که ضدّ جهانى‏شدن غربى یا امریکایى میان ملل گوناگون با شتاب و شدّت در حال شکل‏گیرى است، هرگز قابل چشمپوشی نیست.
در جهان اسلام، امواج ضدّ امریکایى و ضدّ غربى، روز به روز ژرف‏تر و گسترده‏تر می‌شود. این امواج چونان طوفانى بنیانکن، حیات ایالات متّحده امریکا را تهدید مى‏کند. جهانى‏سازىِ ضدّاسلامى هرگز نخواهد توانست از سدّ این طوفان سهمگین بگذرد.
۶٫ چیزى مى‏تواند عالمگیر شود که با فطرت الاهی آدمیان سازگار باشد. مردان سیاست و قدرت در غرب، بشر را به دنیاگروى و خداگریزى و دورى از فطرت و معنویت مى‏خوانند. بحران‌های بسیارى که اکنون انسان معاصر با آن‌ها دست به گریبان است، دستاورد مدرنیته، و مدرنیته نیز ارمغان قدرت و اقتصاد جدید غربى است، مدرنیته، فصل فاصله گرفتن از فطرت الاهی به شمار می‌رود.
بحران معرفت و یقین، بحران ایمان و اخلاق، بحران محیط زیست، بحران فروپاشى نهاد خانواده، بحران بهداشت روانى انسان‌ها، بحران امنیت جهانى و بحران اکثریت فقیر، همه و همه پیامد‌های طبیعى تمدّن و فرهنگ مدرن است و امروز مدرنیته قوس نزول و افول خود را آغاز کرده است و اکنون تمدّن مدرن از درون در حال ویرانى است و پایان تاریخ انگاشتن دموکراسى لیبرال، نشانه دون همّتى و کوته بینى صاحبان چنین پنداره‏اى است! مَثَل آنان مَثَل کسانى است که از دیدن فروغ خورشید جهان افروز ناتوان و غافل است و به سوسوى کرمک شبتابى دلخوش!
ظَهَرَ الفَسادُ فىِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِماکَسَبَتْ اَیدِى النّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَذّى عَمِلوُا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (روم (۳۰): ۴۱).
تباهی در خشکی و دریا به سبب آن‌چه دست‌های مردم کرده، پدید آمد تا [فدای جزای] برخی از آن چه کرده‌اند به آن‌ها بچشاند؛ باشد که مردم باز گردند.
۷٫ مهم‏تر از همه عوامل و موانعى که اشاره شد، تعارض اراده سیاسى سردمداران غربى با مشیت الاهی است. چنان‌که مذکور افتاد، مشیت خداوندى بر تحقّق عدالت و استیلاى حق و سیطره حقیقت تعلّق گرفته است و مشیت الاهی اجازه نخواهد داد فساد و تبعیض، همیشگى و همه‏گیر شود: وَاللَّهُ لایُحِبُّ الْفَسادَ(بقره (۲): ۲۰۵)؛ و خدا تبهکاری را دوست ندارد.

مبانى جهانى شدن قدسى‏
جهانى‏شدن قدسى بر دو اصل اساسى مبتنى است:
۱٫ اراده قاهر خداوند بر چیرگى حقّ و عدالت؛
۲٫ هَم‏تبارى و همگرایى آدمیان.
اکنون به طرح و شرح مختصر دو اصل یاد شده با اشاره به مستندهای قرآنى آن‌ها مى‏پردازیم:


اصل اوّل: اراده خدا بر چیرگى حق و عدالت‏
خداوند، خیر محض و کمال مطلق است؛ در نتیجه خیر و کمال را خوش دارد و خلاف آن را خوش ندارد. هم از این رو است که در جهان که فعل او است، خیر بر شر غلبه دارد و جهانِ موجود، بهترین جهان‏ها است: الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ (سجده (۳۲): ۷).
چون او ستم و تباهى را دوست ندارد اجازه نخواهد داد ستم و تباهى یکسره و براى همیشه عالم را فرا گیرد. وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیِهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الفَسَادَ (بقره (۲): ۲۰۵)، و اگر خدا بر اساس سنن حاکم بر تاریخ با پستى و پلشتى، و تبهکارى و تبهکاران مقابله نمى‏کرد، تاکنون زمین تباه شده بود. وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ (بقره (۲): ۲۵۱).
با گشت و گذارى اندک در آیات قرآن، به فهرست بلندى از خوشامد‌ها و بدآمد‌های خداوندى دست مى‏یابیم. این فهرست بسى تأمّل برانگیز است اکنون نظرتان را به نمونه‏هایى از آیاتى که در آن‏ها، به پاره‏اى از امور و اشخاص محبوب و مبغوض خدا اشاره رفته است، جلب مى‏کنم:
أ. نمونه آیات بازگوینده کار‌ها و کسان محبوب خداوند
۱٫ وَاَحْسِنُوا اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (بقره (۲): ۱۹۵؛ نیز آل عمران (۳): ۱۳۴ و ۱۴۸؛ مائده (۵): ۵ و ۹۳).
و نیکى کنید که خدا نیکوکاران را دوست دارد.
۲٫ اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَوّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهرِّینَ(بقره (۲): ۲۲۲).
همانا خداوند توبه‏کاران و پاکان را دوست دارد.
۳٫ بَلى مَنْ اَوْفى بِعَهْدِهِ وَاتَّقى فَانَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقین(آل عمران (۳): ۷۶؛ نیز توبه (۹) ۴ و ۷).
آرى هر آن‌که به پیمان خود وفا و پرهیزگارى کند، همانا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد.
۴٫ وَاللَّهُ یُحِبُّ الصّابِرینَ (آل عمران (۳): ۱۴۶).
و خدا شکیبایان را دوست دارد.
۵٫ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ (آل عمران (۳): ۱۵۹؛ نیز ممتحنه (۶۰): ۸).
پس چون بر کارى عزم کردى، به خدا توکّل کن که خدا توکّل کنندگان را دوست دارد.
۶٫ وِ اِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ (مائده (۵): ۴۲؛ نیز حجرات (۴۹): ۹).
و اگر داورى کنى، پس میان آنان به عدل و داد داوری کن؛ زیرا خدا دادگران را دوست دارد.
۷٫ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهَّرینَ (توبه (۹): ۱۰۸).
و خدا پاکى ورزندگان را دوست دارد.
۸ . اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الّذین یُقاتِلونَ فى سَبیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ (صف (۶۱): ۴).
همانا خداوند دوست دارد کسانى را که در راه او صف زده، آن‏چنان کارزار مى‏کنند که گویى بنیانى استوارند.
ب. نمونه‏اى از آیاتى که در آن برخى افراد و اعمالِ ناخوش داشتِ الاهی آمده است:
۱٫ وَلاتَعْتَدوُا اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ الْمُعْتَدینَ (بقره (۲): ۱۹۰؛ نیز مائده (۵): ۸۷).
و تعدّى نکنید؛ زیرا خدا تعدّى کنندگان را دوست ندارد.
۲٫ وَاللّهُ لایُحِبُّ الْفَسادَ (بقره (۲): ۲۰۵).
و خدا تبهکارى را دوست ندارد.
۳٫ یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبى الْصَّدَقاتِ وَ اللّهُ لایُحِبُّ کُلَّ کَفّارٍ اَثیم ٍ(بقره (۲): ۲۷۶).
خدا ربا را فرو مى‏کاهد [و نابود مى‏سازد] و صدقه‏‌ها را فزونى مى‏دهد و خداوند هیچ ناسپاس گنهکارى را دوست ندارد.
۴٫ فَاِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ الْکافِرینَ (آل عمران (۳): ۳۲).
پس همانا خدا کافران را دوست ندارد.
۵٫ وَاللّهُ لایُحِبُّ الْظّالِمینَ (آل عمران (۳): ۵۷ و ۱۴۰).
و خدا ستمگران را دوست ندارد.
۶٫ اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُوراً (نساء (۴): ۱۰۷).
همانا خداوند هر که را که خودپسند و فخر فروش باشد، دوست ندارد.
۷٫ وَلاتُجادِلُ عَنِ الّذینَ یَخْتانُونَ اَنْفُسَهُمْ اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ مَنْ کانَ خَوّاناً اَثیماً (نساء (۴): ۱۰۷).
و از کسانى که به خویش خیانت مى‏کنند، دفاع مکن که خدا هرکس را که خیانتکار و گنه‏پیشه باشد، دوست ندارد.
۸٫ وَاللّهُ لایُحِبُّ الْمُفْسِدینَ (مائده (۵): ۶۴).
و خدا تبهکاران را دوست ندارد.
۹٫ وَلاتُسْرِفُوا اِنَّه لایُحِبُّ الْمُسْرِفینَ (انعام (۶): ۱۴۱؛ اعراف (۷): ۳۱).
و اسراف نکنید؛ زیرا خدا گزافکاران را دوست ندارد.
۱۰٫ اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ الْخائِنینَ (انفال (۸): ۵۸).
همانا خدا خائنان را دوست ندارد.
۱۱٫ اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرینَ (نحل (۱۶): ۲۳).
همانا او گردنکشان و مستکبران را دوست ندارد.
۱۲٫ اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ کُلَّ خَوّانٍ کَفُورٍ (حج (۲۲): ۳۸).
همانا خدا هیچ خیانت‏پیشه ناسپاسى را دوست ندارد.
۱۳٫ اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ الْفَرِحینَ (قصص (۲۸): ۷۶).
همانا خدا شادخواران را دوست ندارد.
۱۴٫ وَلاتَمْشِ فِى الاَرْضِ مَرَحاً، اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ کُلَّ مخُتْالٍ فَخُور ٍ(لقمان (۳۱): ۱۸؛ نیز حدید (۵۷): ۲۳).
در زمین خرامان و نازان راه مرو؛ زیرا خداوند هیچ خراماننده نازنده [= مغرور فخرفروش] را دوست ندارد.
براساس همین خوشایند‌ها و بدآیندها است که خداوند همه افراد بشر را به صلح و سلام فرا مى‏خواند و جهان را خانه صلح مى‏خواهد:
ـ وَاللّهُ یَدْعُوا اِلى دارِالسَّلامِ وَ یَهْدى مَنْ یَشاءُ اِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (یونس (۱۰): ۳۵)،
و انسان‏‌ها را به عدل و نیکوکارى فرمان مى‏دهد:
إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ (نحل (۱۶): ۹۰)،
و به پیامبر اسلام امر مى‏کند که پیروان همه ادیان آسمانى را به وحدت بر مدار توحید و حرّیت بخواند:
ـ قُلْ یا اَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا اِلى کَلِمهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَبَیْنَکُمْ اَنْ لانَعْبُدَ اِلاَّ اللّهَ وَلانُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلایَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضَاً اَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ، فَاِنْ تَوَّلَوْا تَقُولُوا اشْهَدوُا بِاَنّا مُسْلِمُونَ (آل عمران (۳) ۶۳)،
و به همگان دستور مى‏دهد که در نیکى و پرهیزگارى با هم تعاون و تعامل کنند و هرگز بر گناه و عداوت، کسى را یارى نکنند:
ـ وَتَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالْتَقْوى‏ وَ لاتَعاوَنوا عَلى الإِثْمِ وَالْعُدْوانِ (مائده (۵): ۲)،
و این‌که خداوند سرانجام حیات و هستى، همچنین پایان کار انسان و فرجام تاریخ را خوش و نیکو مى‏خواهد، و بدین جهت است که اراده قطعى او بر پیشوایى و وراثت مستضعفان [= ناتوان شمرده‏شدگان‏] تعلّق گرفته است:
ـ وَنُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِى الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ (قصص (۲۸): ۵)،
و وعده مى‏دهد که سرانجام، بندگان شایسته او زمین را در اختیار خواهند گرفت:
ـ اَنَّ الأَرْضَ یَرِثُها عِبادِى الْصّالِحُونَ (انبیا (۲۱): ۱۰۵)،
و تاکید مى‏کند که فرجام تاریخ با غلبه حق بر باطل صورت خواهد بست و حق خواهد آمد و باطل رخت برخواهد بست که نابودى، سرنوشت محتوم باطل است:
ـ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً (اسرا (۱۷): ۸۱).
به رغم آن که بدخواهان درصدد خاموش کردن نور خدایند، خداوند نور خود را کامل خواهد کرد هر چند کافران ناخرسند باشند.
ـ یُریدوُنَ اَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَ یَأْبىَ اللّهُ اِلاّ اَنْ یَتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکافِروُن (توبه (۹): ۳۲؛ نیز صف (۶۱): ۸)،
و مى‏فرماید: پیامبرش را به همراه هدایت و دین حق فرستاد تا بر همه آیین‏‌ها و [راه‌ها] چیره سازد؛ هرچند مشرکان ناخوش دارند:
ـ هُوَ الَّذى اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (توبه (۹): ۳۳؛ نیز صف (۶۱): ۹)،
و تصریح و تاکید مى‏ورزد که پیامبران و مؤمنان را یارى خواهد کرد؛ از این رو فتح نهایى در جهان، از آن او و فرستادگان او و مؤمنان خواهد بود و فرجام تاریخ، الاهی و قدسى صورت خواهد بست:
ـ اِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَالَذّینَ آمَنوا فِى الْحیاهِ الدُّنیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الأَشْهادُ (غافر (۴۰): ۵۱).
ـ کَتَبَ اللّهُ لأَغْلَبَنَّ اَنَا وَ رُسُلى، اِنَّ اللّهَ قَوّىٌ عَزیزٌ (مجادله (۵۸): ۲۱).
اراده خداوند خلل‏ناپذیر است، و هر آن‌چه را اراده کند، صورت خواهد گرفت:
ـ اِنَّما قَوْلُنا لِشَیى اِذا اَرَدْناهُ اَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (نحل (۱۶): ۴۰).
نتیجه این‌که خدا خیر محض و کمال مطلق است؛ کمالات و کرامات را دوست دارد و نقایص و نواقص را ناخوش دارد؛ بشر را به صلح فرامى‏خواند و به عدل و احسان فرمان مى‏دهد، و همه انسان‌ها را وعده مى‏دهد که عالم موجود به عالم مطلوب بدل خواهد شد، و چون اراده خداوند بر این تعلّق گرفته است، ناگزیر چنین خواهد شد.

اصل دوم: هم‏تبارى، همگرایى و همخانگى آدمیان‏
در نگاه قرآن، آدمیان هم‏گوهرند و سرشت واحدى دارند. همه افراد بشر خانواده‌ای بزرگ هستند؛ زیرا همه آحاد، فرزندان یک پدر و مادرند؛ تقسیم آدمیزادگان به گروه‌های نژادى و زبانى گوناگون، فقط براى تعارف (شناخت دو سویه) است و تفاوت‌های قومى و اقلیمى هرگز نشانه فراتر یا فروتر بودن کسى و گروهى نیست؛ بلکه گرامى‏ترین مردم نزد خدا باتقواترین آن‌ها است. یا أَیّهَا النّاسُ أِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً و قَبائِلَ لِتَعارَفوُا اِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللهِ أتْقاکُمْ أنَّ اللّهَ علیمٌ خِبیرٌ. (حجرات (۴۹): ۱۳). تقوا نیز ذاتاً تفاخر و تبعیض را بر نمى‏تابد؛ زیرا پرهیزگارى ارزش معنوى و الاهی است و فقط از رهگذر مبارزه با کبر و تفاخر و دیگر رذایل فراچنگ مى‏افتد و تفاخر و تبعیض، رذیلت نفسانى است؛ پس ارتکاب بدان با ذات تقوا در تعارض است و آن را نابود مى‏کند.
در نخستین آیه نساء آمده است:
یا أَیُّهَا النّاسُ اتَّقوا رَبَّکُمُ الَّذى خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحدهٍ و خَلَقَ منها زوجَها وَ بَثَّ مِنهُما رِجالاً کثیراً وَ نسآءً. (نساء (۴): ۱).
اى مردم! از پروردگارتان پروا کنید آن که شما را از یک نَفْس آفرید و از همان نیز جفتش را خلق کرد و از آن دو، مردان و زنان بسیار پدید آورد و پراکند.
در آیات بسیارى بر یگانگى گوهر آفرینش آدمیان و هم‌تبارى و هم دودمانى آنان تصریح و تأکید رفته است. از جمله در آیات زیر:
ـ وَ هُوَ الذَّىِ أَنشَأَکُم مِنْ نَفْسٍ واحِدهٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ (انعام (۶): ۹۸).
ـ وَ بَدَأَ خَلْقَ الانْسانِ مِنْ طینٍ. ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَه مِنْ مآءٍ مَهینٍ. (سجده (۳۲): ۶ و ۷).
ـ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ اِذْ أَنْشَأکُمْ مِنَ الأرض و إذْ أَنْتُمْ أَجنَّه فى بُطُونِ أَمْهاتَکُم (نجم (۵۳): ۳۲).
ـ وَالله خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً (فاطر (۳۵): ۱۱).
ـ خَلَقَکُم مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَل لَکُمْ مِنَ الأنْعام ثمَانِیهَ أَزْواجٍ یَخْلُقُکُمْ فى بُطُونِ أُمَّهاتِکُم خَلقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فى ظُلُماتٍ ثَلاثٍ (زمر (۳۹): ۶).
ـ مِنها خَلَقْناکُمْ و فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَهً أُخْرى (طه (۲۰): ۵۵).
ـ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طینٍ (مؤمنون (۲۳): ۱۲).
ـ هُوَ الَّذى‏ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلغوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَ مِنْکُمْ مَنْ یَتَوَفّى مِنْ قَبْلُ و لَتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمّى (غافر (۴۰): ۶۷).
ـ انّا خَلَقْنَا الانْسانَ‏مِنْ نُطْفَهٍ أمْشاجٍ نَبْتَلیهِ فَجَعَلْناهُ سَمیعاً بَصیراً (انسان (۷۶): ۲).
اَلخَلقُ کُلُّهُم عِیالُ اللّه فَاَحَبُّهُمْ اِلى اللَّهِ اَنْفَعُهُم لِعَیالِهِ (حکیمى، محمدرضا و …، ج ۱: ص۶۹۰).
پیامبر اسلام نیز فرموده است: مردم همه، خانواده خداوندند و محبوب‏ترین آنان نزد خدا سودمندترینشان به حال خانواده او است.
امام على(ع) در فرمانش به مالک اشتر تاکید مى‏کند:
وَ اشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحمهَ لِلرَّعیَّهِ وَ الْمُحَبَّهَ لَهُم، وَ اللُّطف بِهِمْ، وَ لا تَکوُنَنَّ عَلَیْهِم سَبُعاً ضارِیاً تَغْتَنِمُ اَکْلَهُمْ فَاِنّهم صِنفان: اِمّا اَخٌ لَکَ فِى الدّین اَوْ نَظیرٌ لکَ فىِ الْخَلْقِ … (نهج البلاغه، الشریف ابوالحسن محمد الرّضى، نامه پنجاه و سوم).
مهر، محبت و لطف به شهروندان را در خویش نهادینه کن و هرگز با آنان چونان درنده‏اى مباش که دریدنشان را لحظه‏شمارى مى‏کند؛ زیرا آن‌ها دو دسته‏اند: یا مسلمانند و برادر دینى تواند یا نامسلمانند و همانند تواند در خلقت.
امام صادق(ع) نیز فرموده است:
فَاِنّکَ اِذا تَأمَّلْتَ العالَمَ بِفِکْرِکَ وَ مَیَّزْتَهُ بِعَقْلِک، وَجَدْتَهُ کَالْبَیتِ الْمَبْنِىّ الْمُعَدِّ فیهِ جَمیعَ ما یَحتاجُ اِلَیْهِ عِبادُه…
تو اگر در جهان نیک بیندیشى و خردمندانه آن را تجزیه و تحلیل کنى، گیتى را چونان خانه‏اى خواهى‏یافت که همه نیازمندی‌های بندگان خدا [که اهل این خانه‏اند] در آن فراهم آمده است… .
مضامین گوناگون و فراوانى در تبیین ماهیت جهان، انسان و جامعه بشرى و نسبت آن‌ها با هم در متون مقدس اسلامى وجود دارد که تجمیع و تحلیل آن‌ها نیازمند فرصتى فراخ است. براى به دست دادن تصویرى اجمالى از مسأله، در حدّ این مقاله و از باب نمونه، برخى مضمون‌های قرآنى برگرفته از پاره‏اى آیات را در این جا ذکر مى‏کنیم:
ـ آدمیان از نفس واحدى آفریده شده‏اند.
یا أیُّهَا النّاسُ اتَّقوُا رَبَّکُمُ الَّذى خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ … (نساء(۴): ۱).
ـ انسان‌ها داراى سرشت الاهی‏اند.
فِطْرَتَ اللهِ الَّتى فَطَرَ الناسَ عَلَیْها … (روم (۳۰): ۳۰).
ـ گوهر انسانى زن و مرد یکى است.
و خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کثیراً و نِساءً… (نساء (۴): ۱).
ـ بنى‏آدم، کرامت و منزلت ویژه‏اى دارند و بر آفریدگان دیگر برترى داده شده‏اند.
وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنى آدَمَ و حَمَلْناهُمْ فى البَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُم مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً. (اسراء (۱۷): ۷۰).
ـ انسان در نیکوترین صورت و ترکیب [که بالاترین کارآیى را براى او فراهم مى‏آورد] آفریده شده است.
لَقَدْ خَلَقْنَا الاِنْسانَ فى اَحْسَنِ تَقویِم (تین (۹۵): ۴).
ـ آدمیان جانشینان خدا در خاکند.
جاعِلٌ فِى الأرْضِ خَلیفَهً … (بقره (۲): ۳۰).
ـ به اقتضاى سرشت مقدس و ملکوتى خود، انسان‌ها به ارزش‌های برین گرایش دارند.
وَ اِنَّه‏لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدیدٌ (عادیات (۱۰۰): ۸). مصادیق بسیارى، در قرآن براى «خیر» ذکر شده؛ از جمله مال (بقره (۲): ۱۸ و ۱۸۴ و ۲۱۵ و ۲۷۴؛ نیز عادیات (۱۰): ۸) عمل صالح (بقره (۲): ۱۱۰، ۱۴۸، ۱۹۷ و ۲۱۵؛ نیز آل عمران (۳): ۳۰، ۱۰۴، ۱۱۴؛ نیز مائده(۵): ۴۸)؛ پاداش الاهى (بقره (۲): ۱۰۳؛ نیز شورى (۴۲): ۳۶؛ جمعه (۶۲): ۱۱) نعمت الاهى (قصص (۲۸): ۲۴؛ معارج (۷۰): ۲۲) زنان بهشتى (الرّحمن (۵۵): ۷۰)؛ اسب (ص (۳۸): ۳۲).
ـ به رغم کشش فطرى به ارزش‌های متعالى، چون آدمى طبیعت ناسوتى هم دارد، در معرض وسوسه‏‌های نفسانى نیز هست.
زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ … (آل‏عمران (۳): ۱۴).
ـ خدا زمین را از آن مردم قرار داده است.
والأرْضَ وَضَعَها لِلْأنام. (الرحمن (۵۵): ۱۰).
ـ خدا هر آن چه را در آسمان و زمین است، براى آدمیان رام ساخته.
أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الأرْضِ … (لقمان (۳۱ ): ۲۰).
وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الأرضِ جَمیعاً مِنْهُ … (جاثیه (۴۵ ): ۱۳).
ـ زمین چون بستر و آرامگاه و گاهواره، و آسمان، چون خانه‏اى براى زیست بشر قرار داده شده است.
ألَّذى جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً … (بقره (۲): ۲۲).
اَللّهُ ألّذى جَعَلَ لَکُمْ الأرْضَ قَراراً وَالسَّماءَ بِناء … (غافر (۴۰): ۶۴).
أَلَمْ نَجْعَلِ الأرْضَ مِهاداً. (نبأ (۷۸): ۶).
ـ شب و روز در تسخیر، و خورشید و ماه، در خدمت انسان است.
وَ سَخَّرَ لَکْمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِامرِهِ … (نحل (۱۶): ۱۲).
ـ آدمى بر آبادانى زمین گماشته شده است.
هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الأرضِ و اسْتَعْمَرَکُمْ فیها… (هود(۱۱): ۶۱).
ـ جهان بیهوده آفریده نشده، و هستى هدفمند است.
وَ ما خَلَقنا السّماءَ وَالأرضَ و ما بَیْنَهُما باطلاً (ص (۳۸): ۲۷).
ـ خلقت و حیات بشر هدفمند است.
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إلَیْنا لا تُرْجَعونَ (مؤمنون (۲۳): ۱۱۵).
ـ ما [انسان‌ها] از آنِ خداییم و به سوى او باز خواهیم گشت.
انّا لِلّهِ وَ إنا الَیْهِ راجِعوْنَ (بقره (۲): ۱۵۶).
چکیده آن‌چه از مضامین و تعابیر پیشین به دست می‌آید، این است که انسان‌ها از گوهر یگانه و با فطرتى مقدّس پدید آمده‏اند و جهان، خانه مشترک آن‌ها است که براى آرامش و تکامل آنان آماده شد. و آدمیان با تکیه بر گرایش‏هاى متعالى، جهان را باید آباد کنند و سرانجام به سوى ارزش‏هاى برین و به سوى خدا باز خواهند گشت.
چنان‌که پیش‏تر اشاره رفت، در ادبیات و معارف اسلامى، از آن چه در پایان یا مرحله تکامل تاریخ و حیات انسان و جهان روى خواهد داد، به «فَرَج» تعبیر شده، و براساس مجموعه روایات اسلامى، فرج داراى ساحات و سطوح گونه‏گونى است؛ از جمله آن‌ها ساحت و صحنه حیات دنیایی انسان است و شاخص‏هاى فرج در این ساحت، از ارتقاى مظاهر زندگى بشر، گسترش عدالت و معنویت، اعتلای حکمت و معرفت در سراسر جهان حکایت مى‏کند.
… تهتزَّ بک اطرافَ الدّنیا بهجهً، و تهزُّ بک اغْصان العزِّ نضره، و تستقرّبوانی العزّ فی قرارها، و تؤوب شوارد الدّین الی او کارها، یتهاطل علیک سحائب الظفر، فتخنق کلَ عدوٍّ و تنصر کلَّ ولیّ، فلا یبقی علی وجه الأرض جبار قاسط و لا جاهد غامط و لا شانیئ مبغض و لا معاند کاشح، و من یتوکّل علی الله فهو حسبه،‌ انّ الله بالغ امره [قد جعل الله لکل شیئ قدراً]… (علامه مجلسی، ج ۵۲: ص ۳۲ و ۳۷؛‌ داستان مفصّلی مشتمل بر حدیثی مفصّل به نقل حضرت حجت (عج) است از حضرت عسگری
(ع)).
نظر خوانندگان اندیشه‌ور را به برخى شاخص‏هاى توسعه و تکامل حیات انسان در عصر فرج (یا همان عصر جهانى شدن قدسى) که در روایات اسلامى آمده است، جلب مى‏کنم، درباره برخی شاخص‌ها، روایات بسیاری در دست است،‌ امّا برای هر شاخص به ذکر یک حدیث بسنده خواهیم کرد.

شاخص‏هاى توسعه و تکامل حیات انسان در عصر فَرَج
۱٫ افول دولت باطل
على‏بن محمد عن على‏بن‏العباس عن‏الحسن‏بن عبدالرحمن عن عاصم‏بن حمید عن أبى حمزه عن أبى جعفر
(ع) وَ فى قولهٍ عزّوجلّ«وَ قُلْ جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الباطِلُ» قال: اذا قامَ الْقائِمُ(ع) ذَهَبَتْ دَولهُ الباطِلِ (علامه مجلسی، ج ۵۱: ص ۶۲ ح ۶۲).
۲٫ استقرار «جهان ـ دولت» قدسى
محمدبن‏العباس، عن محمدبن‏الحسین بن حمید عن جعفربن عبدالله، عن کثیربن عیاش عن ابى الجارود، عن ابى جعفر
(ع) فى قوله عزوجل: «الّذینَ اِن مکّنّاهُمْ فى الأَرضِ أَقامُواالصَّلاهَ» قال(ع): هذِهِ لِآلِ محمدالمهدى واصحابه یُمَلّکُهُمُ اللّهُ مَشارِقَ الأرْضِ وَ مَغْارِبَها، وَ یُظهِر الدّینَ وَ یُمیتُ اللّهُ ـ عزّوجلّ ـ بِهِ وَ اَصحابِهِ الْبِدَعَ الباطِلَ کَما اَماتَ‏السّفهَه الحقَّ، حَتّى لا یُرى‏ اَثَرٌمِنَ الظُّلمِ وَ یَأمُرُون بالمعروفِ وَ یَنْهونَ عَنِ‏المُنکَرِ وَ لِلّهِ عاقبهُ الأمورِ
(همان، ج ۲۴: ص ۱۶۵ و ۱۶۶). نیز در حدیث دیگری آمده است:
…. وَ تُشْرِقُ الارْضَ بِنورِ رَبِّها وَ یَبْلُغُ سُلْطانُه الْمَشْرِقَ وَالْمَغْرِبَ (همان، ص ۲۱۷ و ۲۱۹؛ ج ۱۳، ص ۷۰؛ نیز، ج ۵۲: ص‏۲۱۹؛ و ج ۲۴، ص ۱۶۵؛ ج ۱، ص ۳۴۳).
۳٫ ارتقاى عقلانیت
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحّمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَّمدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنِ الْمُثنى الْحَنَّاطِ عَنْ قُتَیْبَهَ الأعْشَى عَنِ ابْنِ اَبى یَعْفُورٍ عَنْ مَوْلَى لِبَنِى شَیْبَانَ عَنْ أبِى جَعْفَرٍ
(ع) قَالَ: اِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ الله یَدَهُ عَلَى رُئوُسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولُهُم وَ کَمَلَتْ بِهِ اَحْلامُهُمْ (کلینی، ج ۱: ص۲۵، ح ۲۱).
۴٫ بسط و کمال علم و معرفت
موسى‏بن عمر عن‏ابن محبوب عن صالح‏بن حمزه عن أبان عن أبى عبدالله
(ع) قال: اَلعلمُ سَبْعهُ و عِشرونَ حَرْفاً فَجَمیعُ ما جَاءَ تْ بِهِ الرُّسُلُ حَرفْان فَلَم یَعْرِفِ الناسُّ حتّى الْیومِ غَیرَ الْحَرفَینْ فإذا قامَ قائمُنا أَخْرَجَ الخمسهَ العشرین حَرفاً فَبَثَّها فِى‏النّاسِ وَ ضَمَّ إلیها الحَرْفَینْ حَتّى یبثّها سبعه و عشرین حَرفَا (علامه مجلسی، ج ۵۲: ۳۳۷، ح ۷۳).
۵٫ تکامل و ارتقاى اخلاق
عن محمدبن‏عیسى عن صفوان عن المثنى عن أبى خالد الکابلى عن أبى جعفر
(ع) قال: اذا قام قأئمُنا وَضَعَ یَدَه على رُئُوسِ العبادِ فَجَمَعَ بِهِ عقولَهم وَ أَکْمَلَ بِهِ أَخلاقَهُم (علامه مجلسی، ج ۵۲: ص ۱۹۲).
۶٫ توسعه دیانت و معنویت
…. فلا یبقی فی الأرض مبعود دون الله ـ عزّ و جلّ ـ من صنم و غیره الا وقعت فیه نار فاحترق… (همان،‌ج ۵۲، ص ۱۹۲؛ نیز، ج ۱، ص ۳۴۳).
۷٫ تحقّق وحدت و صمیمیت ایمانى
اِذا قامَ الْقائِمُ جائتِ المُزامِلَهُ وَ یَأتى‏ الرَّجُلُ اِلى کیسِ اَخیهِ فَیَأخُذُ حاجَتَهُ لا یَمْنَعُهُ (علامه مجلسی، ج ۵۲: ص ۳۷۲).
۸٫ زوال تبعیض و گسترش رفاه عمومى
عن ابى سعید الخدرى، قال: قال رسول الله
(ص): اُبَشِّرُکُم بِالمَهدى یُبْعَثُ فى اُمّتى عَلَى اِختلافٍ مِنَ الناسِ وَ زَلازِل فَیَمْلأُ الارضَ عدلاً و قسطاً کَما مُلِئَتْ ظلماً وَ جَوْراً یَرْضى عَنْهُ ساکنُ السّماءِ و ساکنُ الارضِ یقسم المالَ صِحاحاً،فَقال: لَهُ رَجُلٌ وَ ما صِحاحاً؟ قال: السّوّیُه بَیْنَ النّاسِ (علامه مجلسی، ج ۵۱: ص ۷۸، ح ۳۷ و ص ۸۱ ـ ۸۷؛ ج ۵۲، ص ۳۳۹ و ۳۹۰؛ ج ۱، ص ۱۰۱ و ۲۷۳؛ و ص ۴۰ و ۱۴۵).
۹٫ تحقق آزادى
جماعه عن البزوفرى عن أحمد بن ادریس عن ابن قتیبه عن الفضل عن نصر بن مزاحم عن أبى لهیعه عن أبى قبیل عن عبدالله بن عمرو بن العاص، قال: قال رسول الله
(ص): فى حَدیث طَویلٍ … فَعِتْدَ ذلک خُروجُ الْمَهدى وَ هُو رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ هذا (و أشار بیده الى على بن أبى‏طالب ع) بِهِ یَمْحَقُ اللهُ الکِذْبَ وَ یُذْهِبُ الزّمانَ الکلب، بِهِ یُخْرِجُ ذلَّ الرِِّ مِنْ أَعناقِکُمْ، (ثُمّ قال) أَنا أوّل هذه الأُمه وَالمهدى أَوسَطُها وَ عیسى آخِرُها وَ بَیْنَ ذلک تیح أَعوْج. (علامه مجلسی، ج ۵۱: ص ۷۵، ح ۲۹).
۱۰٫ گسترش صلح جهانى
و باسناد عن على بن ابى طالب
(ع) قال: قلتُ: یا رسولَ اللّه(ص) اَمِنّا الِ مُحمّدٍ الْمهدىُ أَمْ مِنْ غَیْرِنا؟ فَقال: رسول الله (ص) لا بَلْ مِنّا، یَخْتِمُ اللهُ به الدّینَ کَما فَتَحَ بِنا وَ بِنا یُنْقَذُونَ مِنَ الفِتَن کَما أُنقِذُوا مِنَ الشّرکِ وَ بِنا یُؤَلّفُ اللهُ بینَ قُلوبِهِمْ بَعْدَ عَداوه الْفِتْنَه اخوانا کَما أَلَّفَ بَینَهُمْ بَعْدَ عَداوهِ الشِّرْکِ اخوانا فى دینِهِمْ.
۱۱٫ تامین حقوقِ ادیان و اقلیت‏ها
و یَحْکُمُ بَیْنَ اَهلِ التّوراهِ بِالتّوراهِ و بین اهلِ الإِنجیلِ بالإِنجیلِ وَ بین اهِل الزَّبور بِالزّبورِ … (علامه مجلسی، ج ۵۲: ص ۳۵۱).
۱۲٫ تحقّق عدالت فراگیر جهانى

عن الحسن بن الحسین عن تلید عن أبى الحجافُ، قال: قال رسول اللّه(ص) أبشِروُا بِالمهدى (قَالها ثلاثاً) یَخْرُج عَلى حین اخْتِلافٍ مِنَ النّاسِ وَ زِلْزالٍ شَدید یملأ الارض قسطاً و عدلاً کَما مُلِئَتْ ظُلماً و جَوْراً یَمْلأ قلوبَ عبادِهِ عِبادَهً وَ یَسَعُهُم عَدْلَهُ (علامه مجلسی، ج ۵۱: ص۶۸ و ۷۰ ـ ۷۴ و ۷۶ و ۷۸؛ و ج ۵۲، ص ۳۶۲؛ ج ۳، ص‏۳۷؛ ج ۲۷: ص ۹۰).

۱۳٫ ارتقاى حکمت و معرفت
(بهذا الاسناد) عن عبدالله، عن ابن بکیر، عن حمران، عن ابی‌جعفر
(ع) انّه قال: کأنّنی بدینکم هذا لایزال مولّیاً یفحص بدمه ثمّ لا یردّه علیکم الا رجل منا اهل البیت فبعطیکم فی السنّته عطائین و یرزقکم فی الشهر رزقین، و تؤتون الحکمه فی زمانه حتّی انّ المرأه لتعضی فی بیتها بکتاب الله تعالی و سنه رسول الله(ص))علامه مجلسی، ج ۵۲: ص ۳۵۲(.
۱۴٫ وفور نعمت و بارورى و بازده منابع

عن الحسن بن الحسین عن سفیان الجریرى عن عبدالمؤمن عن‏الحارث بن حصیره عن عماره بن جوین العبدى

عن أبى سعید الخدرى، قال: سمعت رسولَ اللّه(ص) یقول: عَلَى المِنْبَر اِنَّ المهدى مِنْ عِتْرَتى مِنْ أَهْلِ بَیْتى یَخْرُجُ فى آخِرِ الزّمانِ تُنْزِلُ لَه السماءُ قطرَها وَ تُخْرِجُ لَهُ الأرضُ بَذْرَها فَیَمْلَأُ الأَرْضَ عَدْلاً و قِسطاً کَما مَلَأَهَا القَوْمُ ظُلْماً وَ جَوْرًا (علامه مجلسی، ج ۵۱: ص ۶۸؛ و ج ۵۲، ص ۳۳۷؛ و ج ۵۱، ص ۶۸ و ص ۷۴).
نیز در امالى شیخ طوسى: جماعه عن أبى المفضل عن أحمد بن محمد بن بشار عن مجاهد بن موسى عن عباد بن عباد عن مجالد بن سعید عن جبیر بن نوف أبى الوداک، قال: قلت لِأبى سعید الخِدرى: وَاللّهُ ما یَأتى عَلَیْنا عامٌ اِلّا وَ هُوَ شَرٌّ مِنَ الماضى وَ لا أَمیرٌ اِلا وَ هُوَ شرٌّ مِمَّن کانَ قَبْلَهُ، فَقال أبو سعید: سَمِعْتُهُ مِنْ رَسولَ الله یَقُول ما تَقُولُ وَلکِن سَمِعْتُ رَسولَ الله یَقُول: لا یَزالُ بِکُمُ الامْرُ حتّى یَولَد فِى الفِتنهِ وَالجورِ مَنْ لا یَعْرِفُ غَیْرَها حتّى تَمْلأ الأرضَ جَوْراً فلا یَقْدِرُ أَحَدٌ یَقول: اللهُ ثُمّ یَبْعَثُ اللهُ ـ عزوجل ـ رَجُلاً مِنّى وَ مِنْ عِتْرتى فَیِمْلأ الأرْضَ عَدلاً کَما مَلأَها مَنْ کانَ قَبْلَهُ جَوْراً وَ یُخْرِجُ لَه الارْضُ أَفلاذَ کَبَدِها وَ یحْثو المالَ حَثْواً و لا یَعِدُهُ عَدًّا وَ ذلکَ حَتّى یَضْرِبَ الاُسْلام بجرانه.
نیز در علامه مجلسی، ج ۵۲: ص‏۱۹۲؛ و ج ۵۱، ص ۶۸، ح ۹؛ و ص ۷۸، ذیل ح ۳۷؛ و ص ۸۰ و ۸۱٫
۱۵٫ ارتقاى سطح معیشت و ریشه‏کن شدن فقر
وَ لا یَجِدُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ یَوْمَئَذٍ مَوضِعاً لِصَدقَتِهِ وَ لا لِبرِّه لِشُمُولِ الْغنى جمیعَ المؤمنین (علامه مجلسی، ج ۵۲: ص ۳۳۹، ح ۸۳، و ح ۸۴).
۱۶٫ گسترش امنیت
عن أبى بکر الحضرمى عن عبدالملک بن أعین قال: قمت مِن عِند أبى جعفر
(ع) فاعتمدت على یدى فبکیت و قلت: کنت أرجو أن أدرک هذا الأمر و بى قوه؛ فقال: أما تَرْضون أن أعداءَکم یَقْتُلُ بعضُهم بعضاً و أنتم آمِنون فى بیوتِکُم، اِنَّه لو کان ذلک أُعطى الرجل منکم قوهَ أربعین رجلا و جُعِل قلوبکم کزبرِ الحدید لَو قَذفتم بها الجبال فلقتها و أنتم قوام الأَرض و خُزّانها (علامه مجلسی، ج ۵۲: ص ۳۳۵).
۱۷٫ توسعه آبادانى
ابن عصام عن الکلینى عن القاسم بن العلا عن اسماعیل بن على القزوینى عن على بن اسماعیل عن عاصم بن حمید عن محمد بن مسلم قال: سمعت أبا جعفر
(ع) یقول القائم منصوب بالرعب مؤید بالنصر تسوى له الأرض و تظهر له الکنوز و یبلغ سلطانه المشرق والمغرب و یظهر اللّه عزوجل به دینه وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ فلا یبقى فى الأرض خراب الا عمر… (علامه مجلسی، ج ۵۲: ص ۱۹۲ و ص ۳۳۳؛ ج ۱، ص ۲۹۴؛ ص ۱۵۷؛ ص ۴۶۳).
۱۸٫ ارتقاى صنعت و فن‌آورى
أیوب بن نوح عن العباس بن عامر عن الربیع بن محمد عن أبى الربیع الشامى، قال: سَمِعْتُ أبا عَبدِالله
(ص) یَقُولُ انّ قائِمَنا اذا قامَ مَدَّ اللّهُ لِشیعَتِنا فى أسْماعِهِم وَ أبصارِهِم حَتّى لا یَکونَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ القائمِ بَریدٌ یُکلّمُهُمْ فَیَسْمَعُونَ وَ یَنْظُرونَ إلَیْهِ وَ هُوَ فى مَکانِهِ. اِنَّ الْمُؤمِنَ فى زَمانِ القائمِِ وَ هُوَ بِالمَشْرِقِ لَیَرى أَخاهُ الّذى فِى الْمَغْرِبِ وَ کَذا الَّذى فِى الْمَغْرِبِ یَرى‏ أَخاه الّذى فِى الْمَشرِقِ (علامه مجلسی، ج ۵۲، ص ۳۳۶، ۷۲ و ۳۹۱).
۱۹٫ صیانت و سلامت محیط زیست
عن ابى سعید الخدرى، ان رسول اللّه
(ص) قال: المهدى فى امّتى یَبْعَثُه اللّهُ عیاناً للنّاسِ یَتَنعَّمُ الامهُ وَ تَعیشُ الماشیهُ و تُخرِجُ الأرضُ نَباتَها…(علامه مجلسی، ج ۵۱، ص ۸۱).
۲۰٫ تحقّق رضایت جهانشمول
محمد بن إسحاق عن على بن العباس عن بکار بن أحمد عن الحسن بن الحسین عن معلى بن زیاد عن العلاء بن شیر عن أبى الصدیق الناجى عن أبى سعید الخدرى، قال: رسول اللّه
(ص) اُبَشِّرُکُم بِالمَهدى یُبْعَثُ فى اُمّتى عَلَى اِختلافٍ مِنَ الناسِ وَ زَلازِل فَیَمْلأُ الارضَ عدلاً و قسطاً کَما مُلِئَتْ ظلماً وَ جَوْراً یَرْضى عَنْهُ ساکنُ السّماءِ و ساکنُ الارضِ (ص ۴۳۱؛ علامه مجلسی، ج ۵۱: ص ۷۴، ح ۲۳؛ و همان، ص۸۰ و ۹۱).
البتّه افزون بر شرحى که در باره شاخص‏هاى پیشین در روایات آمده است، هریک از آن‌ها نیازمند توضیحى شایان است که مجال نوشتار، آن‏را برنمى‏تابد.


منابع و مآخذ

۱٫ قرآن کریم.
۲٫ الحکیمی، محمدرضا، محمد و علی، الحیاه، طهران، مکتب نشر الثقافه الاسلامیه (دفتر نشر فرهنگ اسلامی)، ۱۳۶۵ش.
۳٫ الکلینی، ابوجعفر محمدبن یعقوب، الکافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۸۱ ق.
۴٫ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ما و جهانی شدن، به سفارش شورای عالی انقلاب فرهنگی، تهران، پژوهشگاه (پلی‌کپی)، ۱۳۸۲ش.
۵٫ شریف رضی، نهج البلاغه، تحقیق عزیز الله عطاردی، تهران، مؤسسه نهج البلاغه، ۱۴۱۳ق.
۶٫ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش.

دیدگاهتان را بنویسید