فاطمه(س) لَیْلَه‌ُ القدر

 

امیدواریم خداوند متعال وجود، گفتار و کردار ما را آن‌چنان قرار بدهد که از حدود الهی تعدی نکنیم و مردم و مؤمنان عمل ما را آیه و نشانه‌ی خدا بدانند و از دیدن ما یاد خدا در دل آنها زنده شود.

 

بنده، که فقط برای عرض ادب به محضر مبارک حضرت صدیقه‌ی طاهره(س) در این مجلس معنوی و مینوی شرکت کرده‌ا‌م، چند نکته را به رسم ادای وظیفه‌ به ساحت قدسی آن بزرگوار عرض می‌کنم.
زمانی، بعد از پیروزی انقلاب، شیخ بزرگوار ما، بقیه‌السلف و میراث‌دار عرفان شیعی، آیت‌الله علامه حسن‌زاده آملی، به من فرمود که در مخزن کتابخانه‌ی مدرسه‌ی عالی شهید مطهری، که پیش‌تر مدرسه‌ی عالی سپهسالار نامیده می‌شد، تعدادی کتاب‌ خطی با ارزش نگهداری می‌شود. من پیش از انقلاب اسلامی کتابی را در آنجا دیدم و روایتی را در آن کتاب مشاهده کردم که آن را در جای دیگری ندیده بودم و بسیار نگرانم که در حوادث انقلاب کسانی به این کتابخانه دستبرد زده، و این کتاب را از بین برده باشند و بدین‌ترتیب این روایت ذی‌قیمت از دست رفته باشد. ایشان پس از بیان این مطلب به بنده توصیه نمود که با توجه به اینکه در مدرسه‌ی عالی شهید مطهری درس و بحثی داشتم، تفحص کنم که آیا کتاب یاد شده موجود است یا خیر.
من مطلب آیت‌الله حسن‌زاده آملی را با مسئولان کتابخانه‌ی این مدرسه در میان گذاشتم و پرسیدم آیا کتابی با این ویژگی در مخزن ویژه‌ی کتابخانه موجود است یا خیر؟ و گفتم که علاقه دارم این کتاب را ببینم و با اطمینان به محضر مبارک آیت‌الله حسن‌زاده اطلاع دهم تا خاطر ایشان آسوده گردد که کتاب از میان نرفته است.
اهمیت پیگیری من از آنجا ناشی می‌شد که می‌دانستم کتابی که توجه آیت‌الله حسن‌زاده را به خود جلب کند به طور حتم کتاب مهمی خواهد بود؛ زیرا ایشان میراث‌دار عرفان شیعی است و از نظر تسلط بر عرفان نظری و التزام به عرفان عملی و سلوک چندان کم‌نظیر هستند. آیت‌الله حسن‌زاده مردی با بیش از نیم‌قرن سلوک، تحجد، ریاضت و چله‌نشینی‌های بسیار است و با توجه به همین ریاضت‌هاست که خدا به او مراتبی داده است که در حوزه‌های گوناگونی چون حدیث‌شناسی، تفسیر قرآن، عرفان، فلسفه، فقه، نجوم و هیأت و ریاضی صاحب‌نظر به شمار می‌آید. از سوی دیگر ایشان کتاب‌شناس است و کتابخانه‌ی او یکی از خزانه‌های مهم کتاب‌های خطی با ارزش در ایران تلقی می‌گردد؛ زیرا کتاب‌هایی در آن یافت می‌شود که شاید در کل دنیا فقط یک نسخه از آنها وجود داشته باشد که آن هم در اختیار ایشان است. افزون بر این نسخه‌هایی از کتاب‌های استادان خود ایشان، مثل آیت‌الله شاه‌آبادی، مرحوم آیت‌الله علامه‌ی شعرانی، عصار، علامه الهی قمشه‌ای، و نیز کتاب‌های بزرگان حکمت، عرفان و فلسفه‌ی نسل گذشته‌ی حوزه‌ی تهران ـ که ایشان محضر آنها را در کنار آیت‌الله علامه شیخ‌الحکماء المعاصرین جوادی آملی درک کرده‌اند ـ در این کتابخانه وجود دارد که شاید تنها نسخه‌ی موجود از آثار بعضی از این بزرگان قلمداد شود. با توجه به همین موضوع است که می‌گویم وقتی فردی مانند ایشان این‌گونه بر آن کتاب و حدیث نقل‌شده در آن تأکید می‌کند باید به اهمیت آن کتاب و حدیث پی‌برد.
من مخزن را دیدم و خوشبختانه کتاب را سالم یافتم و پی‌بردم که آن حدیثی که استاد این‌همه نگران از بین رفتن آن بود در دسترس شیعه هست.
آن حدیث، که زراره آن را از حُمران نقل کرده، چنین است: «قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَمَّا یُفْرَقُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ هَلْ هُوَ مَا یُقَدِّرُ اللَّهُ فِیهَا قَالَ لَا تُوصَفُ قُدْرَهُ اللَّهِ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ فَکَیْفَ یَکُونُ حَکِیماً إِلَّا مَا فُرِقَ وَ لَا تُوصَفُ قُدْرَهُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ لِأَنَّهُ یُحْدِثُ مَا یَشَاءُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ یَعْنِی فَاطِمَهَ ع وَ قَوْلُهُ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیها وَ الْمَلَائِکَهُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ یَمْلِکُونَ عِلْمَ آلِ مُحَمَّدٍ ع وَ الرُّوحُ رُوحُ الْقُدُسِ وَ هُوَ فِی فَاطِمَهَ ع مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ یَقُولُ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ مُسَلَّمَهٍ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ یَعْنِی حَتَّى یَقُومَ الْقَائِمُ ع».
با توجه به اینکه در ادبیات روایی ما منظور از «ابی‌عبدالله» حضرت صادق(ع) است، معنای این حدیث چنین است که از حضرت صادق(ع) سؤال کردم از مضمون این آیه که مراد از یُقرق فی لیله‌ القدر چیست؟ آیا این چیزی است که خداوند تقدیر می‌کند و تقدیر و قدرت الهی چگونه است؟ حضرت فرمودند: قدرت الهی وصف‌شدنی نیست و منشأ تقدیر هستی است و این‌که سرنوشت همه‌ی هستی به قدرت الهی تقدیر می‌شود. در ادامه حضرت‌(ع) به لیله‌القدر هم اشاره کردند، گویی پرسش‌کننده بیش از آن پرسشی که در متن روایت درج شده است پرسیده و از لیله‌القدر هم سؤال کرده بود. آنچه نگرانی علامه آیت‌الله حسن‌زاده آملی را از نابودی این روایت سبب شده این جمله از روایت بود که امام صادق(ع) فرمودند: «وَ أَمَّا قَوْلُهُ لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»؛ یعنی اینکه در سوره‌ی قدر درباره‌ی شب قدر آمده که شب قدر بهتر از هزار ماه است، اما مراد از لیله‌القدر چیست؟ یعنی فاطمه. منظور آن است که لیله‌القدری که از هزار ماه ارزشمندتر است همان فاطمه(س) است. به سخن دیگر باطن لیله‌القدر حضرت صدیقه‌ی کبری(س) است. مراد از ملائکه در ظاهر آیه موجودات مجرد خاصی هستند که در فارسی آنها را فرشته می‌نامند.
قرآن دست‌کم دو گونه تفسیر دارد: ۱٫ تفسیر علمی براساس لغت و زبان؛ ۲٫ تفسیر باطنی که به تعبیر قرآن، جز راسخون فی‌العلم به آن باطن راه ندارند؛ زیرا در صورت مطهر بودن می‌توان به ساحت پاک قرآن راه پیدا کرد. قطعاً مصداق کامل‌ترین مطهرون، اهل بیت(ع) هستند که قرآن تصریح کرده است آنها پاک و معصوم‌اند.
پیش از شرح ادامه‌ی حدیث جا دارد به این مطلب اشاره کنم که بعضی از مسیحیان به تفسیر قرآن دست زده‌اند که نمونه‌ی آنها دکتر طارق لبنانی است. او مسیحی کاتولیک است که یک دوره‌ی کامل تفسیر قرآن نوشته ولی همچنان مسیحی باقی مانده است. در همین لبنان آقای جرج جرداق، ادیب بزرگ مسیحی، کتاب «الامام علی صوت العداله الانسانیه» را نوشته که کتاب بسیار ارزشمندی است. جرج جرداق ادیب بسیار مبتکری است که این کتاب را عاشقانه نوشت، کتاب او که با نام «امام علی صوت عدالت انسانی» و در پنج جلد به فارسی ترجمه شده، عظمت عدالتخواهانه‌ی امام علی(ع) را نشان می‌دهد و در آن با توجه به تعالیم حقوقی آن بزرگوار بر این موضوع تأکید شده است که بیان‌های حقوقی آن حضرت بر بیانیه‌های حقوقی و اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر امروزی برتری دارد. با این حال این ادیب و نویسنده‌ی لبنانی همچنان مسیحی مانده است. من در سفری، به منزل جرج جرداق رفتم و او در گفتگو با من شرح داد که چگونه با شخصیت امام علی(ع) آشنا شده است؛ این ادیب لبنانی گفت: در دوران دانش‌آموزی به شعر و ادبیات و رمان علاقه داشتم، روزی از مدرسه فرار کردم و به باغی رفتم، والدین من ساعت‌ها جستجو کرده بودند تا مرا پیدا کنند. آنها خیلی نگران شده بودند. سرانجام والدین و معلمم مرا در حالی یافتند که نشسته بودم و کتاب داستانی را می‌خواندم، آنها مرا ملامت و توبیخ کردند. اما برادرم به من گفت: خیلی دوست داری ادبیات بخوانی؟ می‌خواهی کتابی را به تو معرفی کنم که اوج ادبیات بشری است؛ کلامی دون کلام خالق و فوق کلام مخلوق است؟ و در همین حال نهج‌البلاغه را به دست من داد. در آن زمان ده‌ساله بودم که شروع به خواندن نهج‌البلاغه کردم و دیدم چه عالمی است. در حالی که به سن بلوغ نرسیده و درس نخوانده بودم عاشق نهج‌البلاغه شدم. هیچ شبی نبود که نهج‌البلاغه زیر بالش من نباشد.
همچنین سلمان کهتانی، نویسنده‌ی بزرگ عرب در لبنان، مسیحی دیگری است که یکی از کتاب‌های شایان تقدیر را درباره‌ی حضرت زهرا(س) نوشته است. چه می‌شود که اینها مسلمان و شیعه نمی‌شوند، اما به یکباره از آن سوی عالم؛ یعنی امریکا، دانشمند و فیلسوف مسیحی ارتدوکسی نخست، کاتولیک می‌شود، اما زمانی که می‌بیند فایده‌ای ندارد، پروتستان می‌شود، پس از آن مارکسیست می‌گردد، اما می‌بیند عطشش فرو نمی‌نشیند، بنابراین سنی می‌شود، اما باز سیراب نمی‌شود تا اینکه به ایران می‌آید و شیعه‌ی اهل بیت می‌گردد، این شخص پروفسور محمد لگن‌هاوزن نام دارد که بیست سال است در ایران رحل اقامت افکنده است و کار علمی می‌کند. آن فرد از آن سوی دنیا این‌همه کوچه‌پس‌کوچه‌های دینی را پشت سر می‌گذارد و با ادیان گوناگون آشنا می‌شود تا اینکه به مکتب اهل‌بیت راه پیدا می‌کند و راه را می‌شناسد، اما فردی مسیحی به تفسیر قرآن دست می‌زند با این حال همچنان راه حقیقت را نمی‌یابد.
چند سال پیش آقای لگن‌هاوزن که در بعثه میهمان ما بود و با من در سفر حج هم‌اتاق، می‌گفت: چرا این‌همه همایش در مکه می‌گذارید؟ اینها چه فایده‌ای دارد، به جای اینکه به مردم بگویید به همایش بیایند و حرف علمی گوش کنند، اگر می‌خواهید مردم رشد معنوی نمایند به آنها توصیه کنید بروند در مسجدالحرام بنشینند و ساعت‌ها کعبه را تماشا کنند و نوری را که از آن متصاعد می‌شود ببینند.
در همان سال بانویی تازه‌مسلمان می‌گفت من آشکارا می‌بینم از کعبه تا هرچه چشم کار می‌کند نوری متصاعد است، می‌بینم که فرشته‌ها در حال رفت و آمد هستند.
منِ شیعه‌ی مسلمانِ مسلمان‌زاده حرف این زن نومسلمان را نمی‌فهمیدم. این نومسلمان فیلسوف و استاد بسیار فاضل (محمد لگن‌هاوزن) که حدود بیست سال در قم مستقر شده و به تحقیق و تحصیل مشغول است و در ضمن استاد و مدرس حوزه هم می‌باشد، با همان لهجه‌ی خاص خود می‌گفت: آقای رشاد چرا سمینار می‌گذارید، وقت مردم را نگیرید بگذارید مردم به مسجدالحرام بروند و کعبه را تماشا کنند که این سبب کمال می‌شود.
من و شما نمی‌فهمیم نشستن و نگاه کردن به کعبه چه اثری دارد، ولی او می‌فهمد، چون گشته، جسته و حقیقت را پیدا کرده است، ولی معلوم نیست که ما هنوز آن را پیدا کرده باشیم.
آقای جرج جورداق کتاب بسیار عالی، ارزشمند و فوق‌العاده‌ای را در وصف حضرت علی(ع) نوشته که هیچ شیعه‌ای در وصف عدالت‌خواهی، بشردوستی و ظلم‌ستیزی حضرت امیر(ع) کتابی به زیبایی او ننوشته است ـ البته بگذریم از کار علامه امینی در نگارش دایره‌المعارف عظیم الغدیر در احقاق حق حضرت امیر(ع) ـ اما چرا این‌همه عشق و شیفتگی به شیعه شدن منجر نشد؟
نمونه‌هایی از این دست نشان می‌دهد که شیفتگی برای شیعه بودن کافی نیست؛ زیرا اینها فقط صورت و ظاهر قضیه را دیده و به باطن آن راه پیدا نکرده‌اند.
او تفسیر قرآن نوشته، ادیب است، تحصیلات دانشگاهی دارد و استاد دانشگاه و دارای تخصص الهیات کاتولیک است. افزون بر این یکی از افراد نامدار دنیای مسیحیت به شمار می‌آید که پیش‌تر معاون بین‌الملل شورای جهانی کلیساها در سوئیس نیز بود. با وجود چنین جایگاهی چطور می‌شود ده جلد تفسیر نوشت، ولی مسلمان نشد؟
من با فرد دیگری در فرانسه آشنا شدم که می‌گفت: روزی کتابی را در گوشه‌ی خیابان دیدم که در میان کتاب‌های دست دوم فروخته می‌شد، برداشتم دیدم کتاب عجیبی است. باز کردم دیدم حرف‌های شگفتی در این کتاب است. شروع کردم به خواندن آن کتاب. مثل آدمی که عطش او مدام در حال افزایش است هرچه می‌خواندم سیراب نمی‌شدم. بعد فهمیدم این کتاب قرآن است، ولی من پیش از اینکه بفهمم این کتاب قرآن است دگرگون شده بودم. آن فرد به طور تصادفی در کنار خیابان با قرآن روبه‌رو شد و به عمق و باطن آن راه یافت (حالا چه عمل خیری از او سر زده و خدا چه تدبیر کرده بوده نمی‌دانم)، اما فردی برای قرآن ده جلد تفسیر می‌نویسد، با این حال به باطن آن راه پیدا نمی‌کند.
مرحوم علامه طباطبایی(ره)، که بزرگ‌ترین فیلسوف بعد از صدرالمتألهین و بزرگ‌ترین مفسر قرون اخیر است و بی‌تردید المیزان او در ردیف دو سه تفسیر بزرگ تاریخ شیعه قرار دارد، گفته است: قرآن باید دو سال یک بار تفسیر شود؛ زیرا بسیار پیچیده است و به هر میزان که عقل بشر رشد می‌کند نیاز به فهم تازه‌ای از آن بیشتر احساس می‌شود. البته منظور ایشان همان تفسیر صوری قرآن بود؛ زیرا هر کسی توانایی تفسیر باطنی قرآن را ندارد تا هر دو سال یک‌بار به تفسیر آن دست زند. علامه‌ی طباطبایی نیز یک تفسیر در تبریز نوشت و پس از آن تفسیر المیزان را نگاشت که با مقایسه این دو متوجه می‌شویم در تفسیر المیزان توانسته است تا حدی به داخل و باطن قرآن راه یابد.
تمام این صحبت‌ها را کردم که بگویم برای راه‌یافتن به باطن قرآن به پاکی وجود نیاز است که هر کسی را از آن بهره‌مند نیست. با توجه به همین موضوع به بحث اصلی‌مان بازگردیم که درباره‌ی آن حدیث گران‌بها و لیله‌القدر بود. لیله‌القدر شب معینی از ماه مبارک رمضان است که مراسم، مناسک و ادعیه‌ای دارد. در تفسیرهای علمی قرآن درباره‌ی سوره‌ی قدر، به اهمیت لیله‌القدر(شب قدر) و اینکه تقدیر امور هستی، انسان و موجودات در این شب انجام می‌شود اشاره شده است، اما تفسیری که حضرت صادق(ع) از این سوره بیان کرده‌اند از نوع تفسیر باطن قرآن است. از همین‌روست که شخصی مثل علامه حسن‌زاده نگران است این حدیث گران‌بها نابود شود، درحالی‌که چند هزار جلد تفسیر قرآن وجود دارد.
در این حدیث به این نکته اشاره شده که لیله‌القدر فاطمه(س) است و ملائکه عالمانی هستند که علم آل محمد را در سینه دارند.
روح‌القدس کجاست؟ سینه‌ی فاطمه(س). این موضوع را امام صادق ‌فرموده‌اند: «وَ الرُّوحُ رُوحُ الْقُدُسِ وَ هُوَ فِی فَاطِمَهَ ع مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ یَقُولُ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ مُسَلَّمَهٍ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ یَعْنِی حَتَّى یَقُومَ الْقَائِمُ ع»
مطلع‌الفجر چه زمانی است؟ آن وقتی است که فجر صادق می‌زند و در افق تغییری را می‌بینیم؟ تفسیر ظاهر آیه همین است، اما حضرت صادق فرموده‌اند: «حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ یَعْنِی حَتَّى یَقُومَ الْقَائِمُ ع»؛ یعنی مطلع الفجر ظهور است.
ممکن است این پرسش مطرح شود که اینها چه ربطی به یکدیگر دارند؟ فاطمه لیله‌القدر است، سینه‌ی او منزل روح‌القدس است، مطلع‌الفجر، فرج فرزند اوست. چرا فاطمه باید لیله‌القدر باشد؟ در پاسخ باید بگویم همان‌گونه که شب قدر مجهول‌القدر است، صدیقه‌ی طاهره(س) هم مجهول‌القدر است. آیا مدینه مشرف شده‌اید و در آنجا مرقد فاطمه(س) را یافته‌اید؟ اصلاً چرا باید مرقد آن بزرگوار پنهان می‌ماند؟ درست است که به دلیل ستم و مسائل آن زمان، امام علی(ع) چنین کرد، اما چرا چند قرن بعد حضرت صادق(ع)، که در همان شهر زندگی می‌کرد، نفرمود که اینجا مرقد مادرم است؟ برای اینکه این قبر باید پنهان بماند. قبر پنهان از یک سو افشای ستم است، و از سوی دیگر نشان می‌دهد که این قبر چونان شب قدر باید پنهان بماند.
حال ممکن است این پرسش مطرح گردد که چه پیوندی بین حضرت فاطمه(س) و فرج است که مطلع‌الفجر همان مطلع‌الفرج تعبیر می‌گردد؟ در پاسخ به این پرسش نیز باید به این نکته اشاره کنم که چه کسی باید از آن فردی انتقام بگیرد که سینه و پهلوی حضرت فاطمه(س)‌ را، که به فرموده‌ی حضرت صادق(ع) خانه‌ی روح‌القدس است، شکست؟ این سوره درواقع به همین موضوع اشاره می‌کند.
مردی را تصویر کنید که اگر همه‌ی عرب شمشیر آخته بودند و پشت به پشت به جنگ او می‌آمدند، لحظه‌ای عقب نمی‌نشست و زمانی که در میدان نبرد مثل شیر می‌غرید دل دشمنان مثل صخره‌های آن میدان می‌لرزید. او مظهر غیرت خدا بود، زمانی که شنید در مرزهای دورافتاده‌ی سرزمین اسلامی، سربازان معاویه خلخال از پای زن یهودی کنده‌اند؛ ‌فرمود: باید از غصه دق کرد که به یک بانو جسارت شده است، ولو یهودی باشد و اگر کسی از این غم دق کند نباید ملامت شود. این مرد، یعنی حضرت علی(ع)، که مظهر غیرت خدا نسبت به یک زن یهودی بود، صدای آن سیلی را که بر گونه‌ی فاطمه(س) نواخته شد تحمل کرد و شمشیر نکشید. امام علی(ع) کمترین ستم را تحمل نمی‌کرد و نمی‌توانست کمترین رنج کسی را ببیند، چه رسد به فاطمه(س)، که فرشته‌ها بدون اجازه وارد بیت او نمی‌شدند، اما آن زمان که ابلیس‌مآبان درِ خانه‌ی او را آتش زدند و شکستند و مضمارهای گداخته‌ی آن در هنگام لگد زدن به در، به سینه‌ی آن بزرگوار، که خانه‌ی وحی خدا و جایگاه روح‌القدس بود، فرو رفت، آن حضرت فرمود: ناله نکنید، من نمی‌خواهم آنهایی که فاطمه‌ی مرا کشتند بیایند و ظاهرسازی کنند، در تشییع پیکر او شرکت نمایند و این جنایتی را که مرتکب شده‌اند بشورند. سلمان آرام گریه کن، حسنین من آرام زمزمه کنید، زینبین من صبر کنید، صدایتان بلند نشود، اما ناگهان خود سر بر دیوار گذاشت و های‌های گریه کرد. آنها گفتند: آقا شما که ما را به آرامش دعوت می‌کردید، حالا چرا خود چنین می‌کنید؟ حضرت علی(ع) فرمود: دستم به بازوی ورم‌کرده‌ی زهرا خورد. این بازویی بود که بارها بر گردن پیامبر(ص) پیچیده شده بود، اما حال تازیانه خورده و کبود شده و ورم کرده است.

 

دیدگاهتان را بنویسید