رویکردی بر گونه‌های نگرش به حوزه

از آنجا که موضوع سخن درباره‌ی حوزه‌ی علمیه است، باید در آغاز به این نکته اشاره کنم که نگرش‌های موجود در حوزه را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:

۱٫ سنتی‌اندیش و متجمد؛

۲٫‌ نوگرا و متجدد؛

۳٫ پیوسته به سلف اما نواندیش و مجدد.

هر سه نگرش یادشده در بین اصحاب و بزرگان حوزه و فقها و علمای طراز اول تا طلاب جوان ، طرفدارانی دارد. با این حال نمی‌توان گفت که این نگرش‌ها فقط مربوط به حوزه است؛ زیرا در ایران، جهان اسلام و جهان، این سه نگرش در عرصه‌های گوناگون زندگی بشر، حیات تحرک و فعالیت دارد.


سنتی‌اندیشی و سنت‌گرایی

همان‌‌گونه که گفتم، اکنون در ایران سه نگرش فکری در حوزه‌ی معرفت و فهم دین، مباحث نظری و اجتماعی و اندیشه‌ی سیاسی وجود دارد که یکی از آنها سنتی‌اندیشی است؛ البته این سنتی‌اندیشی لزوماً مساوی با سنت‌گرایی غربی نیست. اصطلاحاتی مانند سنت‌گرایی، مدرنیته و پسامدرن، اصطلاحاتی هستند که در دنیای غرب به کار می‌روند، (بنده این موضوع را در مقاله‌ی «نماد سیطره‌ی مجاز و هویت تاریخی» توضیح دادم و این انتقاد را به سید حسین نصر وارد کردم که به اشتباه تحت تأثیر سیطره‌ی مجاز، قالب‌های تفکر غرب را در شرق و جهان اسلام مطرح کرده است). افرادی همچون رنه گنون از سران سنت‌گرا‌ها به شمار می‌آیند و امروز هم در غرب کسانی هستند که در عهد مدرنیته و پسامدرن، حسرت سنت‌های پیشامدرن را می‌خورند، اما آنها سنتی‌اندیش قلمداد نمی‌شوند.

اگرچه سنتی‌اندیشی و سنت‌گرایی در بعضی جنبه‌ها به هم شبیه‌اند، این دو بر هم منطبق نیستند. سنتِ سنت‌گرایی و سنت مدرن‌گرایی دو سنت غربی هستند که با آنچه در فرهنگ و ادبیات خودمان با عنوان سنتی‌اندیشی مطرح می‌شود تفاوت دارد.

سنت‌گرایی یک گرایش است، اما سنتی‌اندیشی، همان‌گونه که از نامش پیداست، با اندیشه سروکار دارد. از همین‌روست که می‌گویم سنتی‌اندیشی با سنت‌گرایی تفاوت دارد، کما اینکه نوگرایی نیز شبیه نواندیشی نیست. نوگرایی ترجمه‌ی واژه‌ی مدرنیسم است، اما نواندیشی، نو به نو اندیشیدن معنا می‌دهد. با این حال نو بودن در آن اصالت ندارد. در نوگرایی، به تجدد اصالت داده می‌شود و نو ـ هرچه که می‌خواهد باشد ـ خوب تلقی می‌شود و کهنه بد. به سخن دیگر در این گرایش کهنه حتی اگر حقیقت هم باشد مضموم تلقی می‌شود و نو، اگر باطل هم باشد، خوب. در واقع گویی نو بودن در تفکر مدرنیستی قداست دارد و دارای نوعی ارزش ذاتی است. با توجه به همین تعریف، متجدد به معنای نوگرا با مجدد، یعنی نواندیش، تفاوت دارد.

در جریان‌های فکری، سنتی‌اندیشان آن گروهی از اهل معرفت‌اند که معرفت، مشی و منش، رفتارها، سنن و عادات بازمانده از سلف را مقدس می‌انگارند و در برابر هرآنچه نو است مقاومت نشان می‌دهند. با توجه به این تعریف، سنتی‌اندیشی دو رکن دارد: ۱٫ رکن سلبی؛ ۲٫ رکن ایجابی. رکن ایجابی آن است که هرآنچه از سلف و گذشته باقی مانده است، مقدس، ارزشمند و خدشه‌ناپذیر تلقی می‌شود و از همین‌رو نباید به آن دست زد، یا آن را تحریف کرد و تغییر داد. رکن سلبی آن هم در مقابله کردن با هر نویی، خود را نشان می‌دهد؛ در واقع نوعی مقاومت در مقابل هرآنچه نو است در این جریان فکری مشاهده می‌شود؛ برای مثال اگر کتابی از چند صد سال پیش هم بازمانده باشد که حتی دیدگاه‌های مطرح‌شده در آن را خود سنتی‌اندیشی‌ها هم قبول نداشته باشند، باز در نگرش آنها بر این موضوع تأکید می‌شود که این کتاب باید به منزله‌ی متن درسی به کار گرفته شود، اما در مقابل، این عده در برابر کتاب جدیدی که همه‌ی دیدگاه‌های نو و تصمیمات جدید مطرح در آن برای آموزش بسیار مناسب‌تر باشد، از خود مقاومت نشان می‌دهند.

برای جریان سنتی‌اندیش تفاوتی نمی‌کند که آنچه نو است خودی است یا بیگانه؛ از غرب آمده است یا از شرق، ایرانی است یا غیرایرانی؛ یعنی این‌گونه نیست که بگوییم مثلاً سنتی‌اندیشان فقط ضدغرب هستند.

جریان مقابل سنتی‌اندیشی، نوگرایی است و گفتیم که بین نوگرایی و نواندیشی تفاوت هست. در نوگرایی، نوبودگی اصالت دارد و اصولاً در این مشرب و مکتب، گرایش به نو هست؛ گویی هرچه جدید است ذاتاً خوب است و هرچه قدیمی است ذاتاً بد. این جریان در حوزه‌ی معرفت به ناگزیر چشم به بیرون مرزها دوخته است و هرآنچه از آن سوی مرزها می‌وزد بر او خوشایند است. براساس این گرایش حتی نظریه‌های سخیف، سست و بی‌مایه تعظیم و تکریم می‌شوند و علمی و نو قلمداد می‌گردند. از نمونه نظریه‌های سخیفی که در حال حاضر بسیار تکریم می‌شود می‌توان به نظریه‌ی مرگ مؤلف در هرمنوتیک اشاره کرد. براساس این نظریه، زمانی که نویسنده کار نگارش کتاب را به پایان می‌برد، دیگر رابطه‌ی بین او و تألیف قطع می‌گردد و از همین‌رو گفته می‌شود مؤلف مُرد و الآن ما هستیم که اثر را تفسیر می‌کنیم. ممکن است که نویسنده تفاسیر دیگر را قبول نداشته باشد و بگوید منظور من این‌گونه نبوده است، اما پیروان این نظریه خواهند گفت: آنچه می‌گویی، تفسیری در کنار تفاسیر دیگری است که درباره‌ی متن شما عرضه شده است و همه‌ی تفسیرها با هم برابرند. این حرف‌ها واقعاً مضحک است، ولی چون غربی‌ها گفته‌اند، استفاده می‌شود.


تبارگریزی

جریان متجدد و نوگرا از تبار و تاریخ خویش به طور مطلق گسسته است و تاریخ و تبار خویش را انکار می‌کند. گاهی مشاهده کرده‌اید که بعضی از جوان‌های بی‌مروت و غیراخلاقی نمی‌خواهند پدر پیرشان را به خاطر اینکه روستایی یا کم‌سواد است، به دوستانشان معرفی کنند، متجددان نیز نسبت به گذشته‌ی خویش چنین نگرشی دارند و از همین‌رو آن را انکار می‌کنند. به همین دلیل است که گفته می‌شود آنها از گذشته‌ی خویش گسسته‌اند. این در حالی‌ است که متجددان غربی، هرگز از تبار تاریخی خودشان نبریده‌اند. شما وقتی نظریه‌های نظریه‌پردازان مدرن را مطالعه می‌کنید می‌بینید به گونه‌ای به عهد باستان یونان و فلسفه‌ی باستانی یونان و روم پیوند خورده‌اند و حتی اندیشمندان نوگرا معتقدند کل تاریخ فلسفه دامنه‌ی تفکر ارسطوست.

اصولاً جریان نوگرا و متجدد به آنچه خود دارد به دیده‌ی تحقیر می‌نگرد وآنچه را غیر دارد می‌ستاید و به دیده‌ی بزرگی و عظمت می‌نگرد. بر این اساس در ظاهر دو گفتمان متجدد و متجمد دو جریان معارض و احیاناً رقیب هم انگاشته می‌شوند.


جریان مجدد و نواندیش

جریان سوم، جریان مجدد و نواندیش است که در آن، آنچه از سلف باقی‌مانده است و ریشه در پیشینه‌ی ما دارد، اگر حقیقت باشد، هرچند کهنه، ارزشمند تلقی می‌شود. در نگرش مجددان حقیقت هرچه کهنه‌تر باشد بهتر است؛ زیرا کهنگی آن از این موضوع حکایت می‌کند که طی قرون بسیار در برابر هجمه‌ها و نقدها و حملات مقاومت کرده و از همین‌رو حقیقت بودن او اطمینان‌بخش‌تر است. در عین حال این عده در برابر افکار و اندیشه‌های نو هیچ‌گونه مقاومتی نمی‌کنند. به سخن دیگر برای گفتمان مجدد، نو و کهنه بودن ملاک حسن و قبح و حق و باطل بودن نیست، بلکه حقیقت معیار است. پیروان این جریان حقیقت را در آثار سلف می‌جویند، از عمق تاریخ بیرون می‌کشند، به روز می‌کنند و به کار می‌گیرند؛ چونان گوهرهایی از عمق معادن که هنگام استخراج غبارگرفته‌اند و برای عرضه کردن آنها به بازار باید صیقل داده شوند.

از همین‌رو گفته می‌شود که مجددان تجدید‌کننده‌ی ثروت سلف و میراث معرفتی گذشته‌اند. آنها همچون سنتی‌اندیشان هرچه بازمانده است را مقدس نمی‌دانند و معتقد نیستندکه آنها را امروز به همان شکل باید به کار برد، اما از آن‌سو همانند نوگرایان و متجددان هم، چشم به بیرون مرزها ندوخته‌اند و هرآنچه از بیگانه به دست بیاید و هرآنچه ظاهراً نو است را مقدس و عظیم نمی‌شمارند.

از سرآمدان جریان سوم، علامه طباطبایی، امام خمینی(ره)، شهید مطهری، بعضی چهره‌های دیگر از شاگردان امام(ره) و گروهی از جوان‌ها هستند که امروز در حوزه‌های علمیه، به ویژه حوزه‌ی علمیه قم، به اندیشه‌ورزی مشغول‌اند و زیر پوسته‌ی جریان‌های فکری و معرفتی بالنده و پرشتاب پیش می‌روند و ما از این‌رو به آینده بسیار امیدوار و دل بسته‌ایم.


متجمدان و متجددان در حوزه

همان‌گونه که پیش از این گفتم، سه نگرش یاد‌شده در حوزه‌ی علمیه هم وجود دارد. در این میان سنتی‌اندیشان حوزوی می‌خواهند حوزه به چندصد سال پیش بازگردد. در دیدگاه آنها ناآگاهی از مسائل زمانه، گوشه‌گیری، غیراجتماعی‌بودن، درد ملل جهان را نداشتن، محلی و بومی غم خوردن و جهانی‌ نیاندیشیدن نوعی ارزش است. این گروه به اخبار مسلمانان جهان و اطلاعات پیوسته به‌روزشده و فزاینده چندان نمی‌‌اندیشند. آنها برای مستند کردن تلقی و تفکرشان به این سخن عبدالکریم حائری(ره) که «نظم ما در بی‌نظمی ماست» استناد می‌کنند.

در دوره‌ی رضا شاه، شیخ ‌عبدالکریم حائری(ره)، استاد امام خمینی(ره) و بانی حوزه‌ی مقدسه‌ی قم، مردی بسیار تیزبین و دوراندیش بود، در برابر توطئه‌ی این شاه پهلوی، که می‌خواست با بهانه‌ی ایجاد نظم در حوزه، زمام امر آن را به دست بگیرد، فرمود: «نظم ما در بی‌نظمی است». این روحانی بزرگوار با بیان این عبارتِ به ظاهر متناقض‌نما می‌خواست به رضا شاه بگوید که چون سطحی‌نگر است، نظم حاکم بر حوزه را نوعی بی‌نظمی می‌انگارد و این در حالی است که نظم پیچیده‌ای که در حوزه برقرار است ما را از نظم مدرن او بی‌نیاز می‌گرداند.

سنتی‌اندیشان بی‌آنکه عمق این بیان و شرایط تاریخی آن را درک کنند و تناسب این حکم را با موضوعات زمانه بسنجند، امروز می‌گویند نظم ما در بی‌نظمی‌است. این نوعی سطحی‌اندیشی است؛ زیرا مگر می‌شود بی‌آنکه نظم منطقی و معقولی بر کاری حاکم باشد، آن کار، عاقبت موفق و خوشی داشته باشد؟

جریان سنتی‌اندیش می‌کوشد حوزه را به چند صد سال پیشتر برگرداند وکارایی حداقلی امروزه حوزه را در حل مسائل زمانه از آن بگیرد. این در حالی است که حوزه‌ی دویست سال پیش، به کار امروز نمی‌آید؛ حوزه‌ی امروز، باید حوزه‌ی دویست سال آینده باشد نه دویست سال گذشته.

از سوی دیگر جریان متجدد نیز حوزه را به شکل دانشگاه می‌خواهد با همان نظم دانشگاهی. در واقع پیروان این جریان می‌کوشند حوزه را به دانشگاهی با نظام تعلیم و تربیت غربی، که بیگانه و میهمانی خودخوانده و خودناخوانده است، تبدیل کنند؛ میهمانی که وارد عرصه‌ی علم، معرفت و فناوری کشور ما شده است.

به‌رغم نارضایتی از گفتمان نخست، گفتمان دوم را بسی خطرناک‌تر از آن می‌دانم؛ زیرا این گفتمان جریانی موازی و غلط‌انداز است و دو زیان به ما خواهد زد: نخست اینکه گفتمان اول را نسبت به هر نوع تحول در حوزه حساس می‌کند؛ چون ایده‌ها و آرمان‌هایی که گفتمان متجدد مطرح می‌کند پذیرفتنی نیست، بلکه حساسیت‌برانگیز است و ادعاهای گفتمان اول را محق جلوه می‌دهد. در صورتی که ادعای گفتمان نخست بر فضای فکری حوزه غالب گردد، فرصت تحول از حوزه گرفته می‌شود. وقتی جریانی موازی و غلط به جای جریانی درست و به حق قرار گیرد، اگر این خلأ را به صورت کاذب پر کند، ما یک فرصت تاریخی را از دست می‌دهیم؛ زیرا مجال برای تحقق یک تحول اصیل که از سنن و هویت تاریخی خود ریشه می‌گیرد و با تبار و تاریخ خود پیوند دارد و در عین حال نو می‌اندیشد، دغدغه‌ی زمانه را دارد و می‌خواهد خود را بر زمانه منطبق کند، ازبین می‌رود.

افزون بر این، گفتمان متجدد به شکل کاملاً مغالطه‌آمیزی، چهره‌ی گفتمان مجدد را هم زشت جلوه می‌دهد که این بسیار خطرناک است. تلاش برای تبدیل حوزه به دانشگاه بزرگ‌ترین خیانتی است که به حوزه می‌شود. حوزه باید حوزه باشد، اما حوزه‌ی زمانه‌ی خویش و برای تحقق آن راهی نیست جز اینکه سنن اصیل، آزموده، عمیق، دقیق، بومی و احیاناً قدسی بازمانده از سلف را بازشناسیم و بازآراییم و به زبان و ظرفیت زمان، بازارائه کنیم. این هدف و خواسته‌ی اصلی گفتمان مجدد در حوزه است که براساس آن می‌کوشد آنچه را از سلف بازمانده است تجدید کند و بر ظرفیت و اقتضائات زمان منطبق سازد.

از آنجا که نظم، جهانی‌اندیشی، جامعیت، انسجام، تحرک، حساسیت، و دغدغه‌مندی، ذاتی چنین اندیشه‌ای است، پیروان این جریان باید با بهره‌مندی از تمام این ویژگی‌ها در راه چنین تحولی گام نهند.


شاخصه‌های حوزه‌ی مطلوب

امروز، حوزه‌ای می‌خواهیم معنوی‌منش، اخلاق‌نمون، علم‌بنیاد، تخصص‌مند، پژوهش‌محور و سرانجام پرورش‌مآل و پایبند به سنن و پیشینه‌ی تاریخی و هویتی خویش، که جهانی فکر کند، به تحول بیندیشد، پیش‌آهنگ باشد، شأن رهبری و هدایت امت را شأن اصلی خویش قلمداد کند، غایت رسالت خویش را در هدایت دیگران ببیند، برای خویش منافعی قائل نباشد و دغدغه‌مند مسائل همه امت باشد. چنین حوزه‌ای، حوزه‌ی مطلوب آینده است.

طلاب عزیز و استادان ارجمند به چنین رویکردی بیندیشند. حوزه در معرض تحولی عظیم، خودخواسته، خودجوش، کمابیش شتابناک و امیدبخش است، اما از آنجا که هر اقدامی در هر قلمرو و عرصه‌ای در معرض آسیب و آفاتی است، رقیب و معارض دارد و خطر در کمین آن است، اگر این جریان، درست مدیریت و هدایت نشود، می‌تواند به ضد خویش تبدیل شود، به خطا و خطر بیفتد و تحریف و منحرف شود.

بر بزرگان حوزه و مراجع عظام و فقهای بزرگ، حکیمان، مفسران، مدرسان و مصلحان دلسوز حوزه است که این حرکت و نهضت مقدسِ مبارکِ تاریخ‌ساز را با دغدغه و احتیاط کامل هدایت کنند؛ یعنی نباید نه از خطرها، خطاها و تهدیدات بترسند و نه بی‌احتیاطی کنند و بی‌گدار به آب زنند.

امیدوارم خداوند متعال به جمع ما در این مجموعه‌ی مبارک و مقدس توفیق تحصیل رضای الهی و خرسندی قلب مبارک حضرت حجت، مولا و ولی‌نعمتان، و تأمین نظر مراجع عظام و رهبر معظم انقلاب را عنایت بفرماید وآنچه حق است بر زبان ما جاری کند، بر ذهن ما خطور دهد و بر جوارح ما حاکم و جاری فرماید.

دیدگاهتان را بنویسید