تحول در حوزه؛ بایدها و نبایدها

«تحول در حوزه» از جمله مباحث مهم و شاید بتوان گفت مهم‌ترین بحث روز در حوزه‌های مقدسه است، که به ‌ویژه پس از دیدار جمعی از نخبگان حوزه با مقام معظم رهبری( دام ظله) در سال گذشته و تأکیدات مجدد معظم‌له در این زمینه، در دستور کار نهادهای تأثیرگذار حوزه، همچون جامعه مدرسین، شورای عالی، و مرکز مدیریت حوزه علمیه قم قرار گرفته است و ارکان مختلف حوزه آمادگی خود را جهت تحقق منویات رهبر معظم انقلاب اسلامی و مراجع عظام در این زمینه ابراز داشته‌اند. بی‌تردید، بهره‌مندی از نظرات کارآزمودگان و صاحب‌نظران حوزوی، نقش مؤثری در تحقق مطلوب این امر مهم ایفا خواهد کرد.

افق حوزه نیز به سهم خود می کوشد در جایگاه نخستین رسانه خبری حوزه مقدس علمیه قم، با بهره‌گیری از نظرات محققان حوزه و انتقال آن به ارکان تصمیم‌گیر، به وظیفه اطلاع‌‌رسانی خویش عمل نماید. در همین راستا در این شماره از نظرات محقق و اندیشور فرزانه، جناب حجت ‌الاسلام‌والمسلمین علی‌اکبر رشاد در این زمینه بهره‌مند شده‌ایم.

تدریس مستمر دروس عالی حوزوی طی سالیان متمادی و تاسیس و هدایت حوزۀ علمیه امام رضا(علیه‌السلام) در تهران، طی حدود ربع قرن و نیز تأسیس و تدبیر موفق پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و ارتقاء آن به جایگاه بزرگ‌ترین پژوهشگاه دینی کشور، ضمن آنکه عضویت این فاضل اندیشمند را در شورای عالی انقلاب فرهنگی با حکم مقام معظم رهبری (حفظه الله) در پی داشته است، کوله‌باری از تجارب ارزشمند را نصیب ایشان کرده، که نقطه نظراتشان را در باب مباحث روز حوزه شنیدنی‌تر می‌کند.

با تشکر از همکاری صمیمانه روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، اینک مشروح این گفت‌وگو تقدیم خوانندگان ارجمند می‌گردد.


مراد از «حوزه» در بحث «تحول حوزه» چیست و قلمرو حوزه تا کجاست؟ آیا قلمرو جغرافیایی مراد است یا قلمرو معرفتی، یا قلمرو صنفی و یا…؟

ـ حوزه، اطلاقات مختلفی دارد، گاهی به مجموعه تعلیمی تربیتی، که عهده دار آموزش و تربیت عالمان دینی که در یک محدوده جغرافیایی مشخصی دائر شده است، اطلاق می‌شود مانند حوزۀ قم، حوزۀ نجف، حوزۀ تهران یا …؛ گاهی به کل نهاد آموزشی، تربیتی و علمی دارای هویت تاریخی شناختۀ مذهب مشخصی، بدون لحاظ بسیط جغرافیایی، حوزۀ شیعه اطلاق می‌شود؛ در این اطلاق محدوده جغرافیایی خاصی مراد نیست، بلکه معطوف به هویت تاریخی فکری، سنن و ارکان تکوین بخش آن منظور است و از نهاد مرجعیت تا سطوح مختلف علمی، مدرسین، محققین، فضلا و طلاب را فرا می گیرد. تصورمی کنم آنچه در ادبیات آرمان­ « تحول در حوزه » مراد است، معنای دوم، یعنی « نهاد کنونی آموزشی، تربیتی و پژوهشی مذهب شیعۀ­ امامیه » باشد و این عنوان، معطوف به اصناف صفی روحانیت ( مانند وعاظ یا ائمه جماعات یا ائمه جمعه)­ نیست. البته توسعه عنوان به این اصناف روحانی معنی سومی را از کلمه حوزه سامان می دهد .


معمولا از تحول، « تعبیر به تغییر وضع موجود به وضع مطلوب » می‌شود؛ به نظر شما منظور از «تحول در حوزه» چیست؟

واژه های ظاهراً مشابه اما متفاوت بسیاری هست که تفاوت های ظریفی با هم دارند؛ که بدون عنایت به آنها تصور می‌شود که اینها معادل هم هستند، ولی چنین نیست؛ برعکس، بعضی واژه‌ها در ظاهر متفاوتند اما در باطن به هم مرتبط‌اند، در ما نحن فیه نیز واژه‌هایی مانند «تحول، تعالی، تکامل، تغییر، تبدل» نباید معادل و برابر هم قلمداد شوند. وقتی واژه «تحول» در عنوان « تحول حوزه » به کار می رود به طور ضمنی به وجود یک جوهر و ذاتی ثابت و تغییرناپذیر ایهام و اشاره می شود که باید در احوال و حوالی آن، تغییر صورت گیرد. لهذا مراد ما از تحول حوزه ،تحفظ بر جوهر و تغییر در عوارض و احوال حوزه است؛ تحول در ذات حوزه، تحول نیست، بلکه تبدل ماهیت است. و منجر به تبدیل به مقوله ای دیگر خواهد گشت؛ به عبارت دیگر وقتی ما از «تحول» سخن می‌گوییم، مرادمان این است که یک هسته و کانون ثابتی وجود دارد، که باید ضمن حفظ ذات آن، تغییراتی به‌وجود بیاید؛ این تغییرات اساسی باید متأثر از جوهر و در جهت تثبیت آن صورت بندد و به مثابه برآیند همان جوهر و نهاد قلمداد شود؛ ولی متأسفانه بعضی تغییرات را در حوزه‌های علمیه مشاهده می‌کنیم، که تحت تاثیر نظامهای علمی دیگر ( از جمله با الگوگیری از نظام دانشگاهی مدرن کشور که بشدت مغلوب و مرعوب نظامات علمی و مدیریتی و سنت های غیربومی و غیر دینی است ) انجام می گیرد، و این در حالی است که ما در حوزه، یک تجربۀ بومی دینی گسترده و انباشتۀ کهن و دیرینی در اختیار داریم که طی قرون، آزموده و جواب داده است. با این توضیح، پدیده‌هایی از قبیل دانشگاه‌سازی حوزه، مصداق تحول نخواهد بود، بلکه همان تبدل است. البته این بدان معنی نیست که از تجارب و مزایای نظامهای دیگر در تحول حوزه بهره نبریم بلکه بدین معناست که با توجه به ظرفیت تاریخی و فرهنگی حوزه، نمی‌توانیم از دانشگاه تقلید کنیم، بلکه باید دانشگاه سعی کند که از مزایای سنت های علمی تربیتی حوزه بهره ببرد؛ چرا که حوزه و سنت‌های علمی تربیتی حوزه بومی، اسلامی و آزموده ارزشمندی است که چونان سرمایه ای ثمین و تجربه­ای تکامل یافته، در اختیار ماست؛ و این تجربه، در بستر یک روش‌شناسی و فرهنگ علمی طی یک تاریخ، تکون یافته و تکامل پذیرفته است. این همان عنصر اجتهاد است که در حوزه ما پدید آمده است، برطبق ماهیت خود، این نظام علمی نمی‌تواند دچار رکون و سکون شده، رسوب کند؛ چون روش‌های علمی و رویکرد‌های معرفتی، حوزه اجتهاد گرایانه است، سامانه مدیریتی آن نیز باید تحت تأثیر این شیوه، خود را با رویکردها و روش های کارساز عصری سازگار کند.


به نظر شما اصول حاکم بر « تحول » کدامند و « تحول حوزه » در چارچوب چه اصول و روش‌هایی قابل تحقق است؟

تحول در محیط قدسی و معرفتی حوزه، باید با رعایت یک سلسله حدود و اصول صورت بندد و الا هسته و جوهره حوزه به خطر خواهد افتاد. به نظر من چارچوب تحول عبارتند از: «بازشناسی، بازنگری، ترمیم، تکمیل، روزآمد و کارآمدسازی سنت‌های غنی و قویم آموزشی، تربیتی، تحقیقی، مدیریتی و ارتباطاتی دیرین و عمیق حوزۀ مقدسه » که توجه به منزلت رکنی مرجعیت و فقاهت در هدایت امور حوزه، همچنین روش شناسی علمی- که در اجتهاد، و نیز استقلال حوزه، از جمله اصول اساسی این چار چوب است _ در هرگونه تحول وتغییر در حوزه این اصول باید منظور داشته شود و هرگاه این عناصر به مخاطره بیافتند، هسته‌ و هویت حوزه به مخاطره خواهد افتاد ما باید «استقلال» سازمانی مدیریتی، علمی فکری، مالی و سیاسی حوزه را در تمام شئون و ساحت ها حفظ کنیم؛ در این میان استقلال از اهمیت دو چندان برخوردار است؛ حوزه نباید تابع این دولت یا آن دولت و این جریان و آن سلیقه سیاسی برون حوزوی بشود. ولی در جایگاه هادی می‌تواند و می باید بر دولت، نظارت کرده و احزاب را هدایت کند. البته اینها به معنای آن نیست که حوزه تبدیل به واتیکان دیگری شده از دولت، تشکل‌ها و جامعه جدا شود، بلکه بدین معنی است که وابسته به دولت نباشد، ولی می‌تواند حامی دولت و ناظر بر آن باشد. استقلال مالی هم به این معنا نیست که حوزه از انفال و موقوفات استفاده نکند، بلکه انفال و موقوفات باید احیا و برای تأمین پشتوانه‌های سخت‌افزاری حوزه استفاده شوند. اگر اوقاف را آن چنانکه که باید و شاید، احیا، بازسازی و مدیریت کنیم، حوزه صیانت و استغناء مالی خود را حفظ خواهد کرد و حتی می‌تواند به دیگر اصناف هم کمک کند؛ چرا که حجم وسیعی از موقوفات، معطوف به نیازهای حوزه و تبلیغ دینی است. علاوه بر این سازوکارها،­ ترویج تکلیف مالی مردم (مانند خمس)، هم می‌تواند به استقلال مالی حوزه کمک موثری بکند.

گذشته از اینها، نظام سیاسی فعلی که زاده و دستاورد یک انقلاب حوزوی و دینی است، به اقتضاء وامداری و شکرانه این نظام و این انقلاب، دولت وظایفی در قبال حوزه و دین دارد و ما نمی توانیم دولت را از این وظیفه‌ حمایتی مالی خود منع ‌کنیم. دولت باید وظیفه دینی ملی خود را در قبال حوزه انجام دهد، اما حوزه هرگز دست به سمت هیچ کس و گروهی حتا و از جمله دولت اسلامی ایران که مولود خویش است، دراز نخواهد کرد. ضمن این که باید، سهم حوزه از انفال و دارایی‌های عمومی، به دست ولی‌فقیه تامین شود- که یک مقام سازمانی نیست و « ­در دائره حکومت­ » قرار ندارد، بلکه «­­بر­دائره حکومت­» قرار­ دارد­ زیرا ولایت فقیه نماد­و­نمود سازوکار اشراف فقاهت­­« بر­حکومت»­است_ نه رکنی جزئی و بخشی « در دولت ». با این سازوکار و شیوه استقلال مالی حوزه بخوبی حفظ خواهدشد.


با این اوصاف، مرز باریک میان استقلال و بهره‌مندی حوزه از توان‌مندی و ظرفیت‌های دولت و نظام اسلامی کجاست؟ و چگونه می‌توان از این ظرفیت‌ها استفاده کرد و در عین حال به دولت وابسته نشد؟

تاریخ نشان می‌دهد که حوزه هرگز تابع و مطاوع نشده، بلکه همیشه حامی و محامی بوده است. در دوره صفویه نیز، که یک دولت شیعی دارای قدرت رقابت با دولت‌های معاصر خود وجود داشت، همان موقع هم حتی سلاطین اجازه سلطنت خود را از فقها می‌گرفتند و برای فقها ولایت قائل بودند و در همان شرایط هم خدمات بزرگی از سوی دولت به نفع حوزه و مذهب صورت گرفته و علما و دولت اسلامی آن زمان، تأثیر فرهنگی و فکری زیادی بر اجتماعات غیراسلامی و غیر شیعی گذاشتند.

در شرایط کنونی هم دولت و نظام، خود را وامدار حوزه و هستی خویش را مدیون علمای دینی و مرجعیت می داند؛ و علاوه بر این، معتقد به رهبری و محوریت علمای دینی است وتحت اشراف ولی‌فقیه، امور را تدبیر می‌کند، لذا اگر از این زاویه به دولت نگاه کنیم، از حوزه انتظار می‌رود که از این ظرفیت استفاده کرده، برنامه دهد و این فرصت تاریخی را مدیریت کند، و این هرگز ملازم با مخدوش شدن استقلال حوزه نیست.


برخی بر این عقیده‌اند که : « از آنجا که حوزه در نهاد های مختلف، به نظام خدمت‌رسانی می‌کند و نیازهای نظام را تأمین می‌کند، دولت و نظام نیز وظیفه دارند متقابلاً نیازهای حوزه را برطرف کنند»، به نظر شما آیا این دیدگاه می‌تواند درست باشد؟

این نگاه، نگاه نازلی به شأن حوزه و نقش دولت است. رابطه میان حوزه و دولت، دادوستدی و نوعی معامله نیست، اولاً: حوزه باید طوری رفتار و امور خود را مدیریت کند که به هیچ وجه محتاج حتا دولت و دستگاه اسلامی و مشروعِ «زاده» خویش هم نشود؛ و ثانیاً: دولت‌های بعد از انقلاب هم تبعیت از علمای دینی و مراجع دینی را وظیفه خود می‌دانند. بنابراین نیازی به استدلال ندارند و نباید بگذاریم که حوزه به این مرحله برسد که برای توجیه مطالبات خود در قبال دیگر نهادها و دستگاهها، دلیل تراشی کند! ثالثاً: و گذشته از اینها، این دیدگاه، روابط حوزه و دولت را هم تنزل می‌دهد و از توجه به مسایل اساسی باز می‌دارد؛ دولت و نظام، وامدار حوزه است انقلاب، مولود حوزه و دولت محتاج حوزه است، رابعاً: همان‌طور که در بحث قبلی اشاره شد، اگر موقوفات مربوط به امور دینی و حوزوی احیا شده و در خدمت توسعه کمّی و کیفی حوزه قرار گیرد، حوزه نه تنها نیازی به کمک بیرونی نخواهد داشت، بلکه در مواقع لازم می‌تواند به دیگر بخش ها هم کمک بکند.


بایستگی‌های امروز حوزه، خصوصا در تعامل با نظام اسلامی، جهان اسلام و جهان بشریت، کدامند؟

اولاً حوزه باید به شأن و منزلت ذاتی و رسالت جوهری خود، توجه لازم را داشته باشد و بداند که حوزه، استمرار خط معرفتی و منزلتی امامت و نبوت است، ‌و فقاهت دینی، حلقه‌ای در طول و تداوم حلقه‌های هدایتی « امامت » و « نبوت » است و لهذا همان رسالت و حق را دارد؛ حوزه براساس آیه «نفر» تأسیس شده، و باید برای تحقق تام هر آنچه در این آیه مورد اشاره قرار گرفته، تلاش و کوشش کند. آیه «نفر» وظیفه عالم دینی و حوزه را «تفقه»، و غایت آن را «انذار» و قلمرو آن را «همه جامعه» می‌داند. تفقه به معنای جامع، اعم از تفقه در احکام است و شامل تفقه اخلاق و عقاید نیز هست و بلکه انذار با تفقه و تعلیم عقاید مناسب­تر از احکام است، امروز حوزه باید بداند در قرن بیست و یکم و عهد جمهوری اسلامی و دوره جهانی‌شدن به سر می برد، و در این شرایط تاریخی و فکری، رسالتی خطیر دارد و باید در همه شئون به رسالت خود جامعه عمل بپوشاند؛ هم‌چنان که رسالت این انقلاب، ملی نبود بلکه فرا ملی و اسلامی بود و اسلام نیز دارای ماهیت و رسالت جهانی است. و البته مجموعه این تحولات هم باید با توجه به پیشینه تاریخی این سامانه (حوزه) اتفاق بیافتد، ما از تجربه انباشته علمی تربیتی قطعا بی‌نظیر و عمیقی در این راستا (نظام آموزشی و تعلیمی) برخوردار هستیم که در ظرف زمانی جواب داده است و ما باید از این تجربه‌ها بهره ببریم.

اگر حوزه می‌خواهد به سمت دانشگاه امروزی (غیربومی) نغلتد، باید ضمن لحاظ مشکلات و آفات فراوان نظام دانشگاهی امروز سنت‌های خود را «بازشناسی و بازنگری» کرده با روز آمد کردن به کار بندد. و نیز باید از سنت‌هایی غیر بومی و نیازموده فاصله بگیرد الآن مجال شرح لوازم گسترده « درک شرائط و ضروف تاریخی » از سوی حوزه نیست، شرح این مسأله را به مجالی موسع وا می گذارم.


هم اکنون مقاومت‌‌هایی در قبال تحول صورت می‌گیرد؛ به نظر جناب عالی موانع تحول چه چیزهایی هستند؟

انگیزه ها و عوامل مقاومت، متنوع است و شرح همه آنها حاجتمند بحث مشبع و وقت موسع است، این جا به اختصار به پاره­ای از آنها اشاره می­کنم، و آمادگی دارم به طور جداگانه در فرصتی دیگر درباره آنها گفت و گو کنیم؛ از جمله موانع ۱٫ فقدان زمان آگاهی در برخی، ۲٫ عدم آگاهی از کاستی ها و ناراستی های موجود حوزه در برخی دیگر، ۳٫ ابهام در مسأله، و شفاف نبودن مدعا ( عدم ارائه چارچوب روشن و قابل درک از آرمان تحول )، ۴٫ فقدان سامانه مدیریتی منسجم، مسلط و مقبول در میان پیشقراولان و در نتیجه مدیریت نشدن مسأله _ که در دیدار فضلا مورد تاکید مضاعف رهبر معظم انقلاب اسلامی ( دام ظله ) بود، ۵٫ وجود جریانهای موازی و گفتمان های متشبه و متشابه، در عرض جریان تحولگرای اصیل، معقول و دلسوز، بزرگ ترین آفت پیش آرمان تحول، دانشگاه شدگی حوزه است، ۶٫ نابودی _ یا در حد نابود شدگی سنت های اصیل علمی، آموزشی، تربیتی، معیشتی حوزوی، و اکتفا و تصلب به صورت وقالب بی روح و رمق بزخی ازسنن، ۷٫ عدم التزام به لوازم گریز ناپذیر آرمان تحول، اعم از لوازم معنوی و مادی آن، ۸٫ اجتهاد تقلیدی و غفلت از اهمیت اجتهاد در روش.

تصلب، خلاف مرام و ممشای حوزه است، زیرا مشی و مرام حوزه اجتهاد است . اجتهاد در همه ساحات معرفتی و معیشتی؛ هم اکنون ازسویی نوعی جدد و نوگرایی _ نه نو اندیشی و نوخواهی _ در حوزه وجود دارد که گاهی شعارهای انحرافی می دهند و شعار های موازی مطرح می کنند که موجب نگرانی بزرگان و خیر خواهان حوزه شده و حساسیت آنان را برانگیخته است. از دیگر سو، سنتی گرایی قهقرایی رو به توسعه است؛ لطمه ای که جریان « نوگرا» و نه «نو اندیش» به تحول می زند، بیش ازجریان سنتی است، _ من میان نوگرایی و اصالۀ التجدد با نو اندیشی و تجدید، تفاوت می نهم _ جریان سنتی فقط به صورت مانع و ترمز تحول محسوب می شود؛ اما جریان نوگرای افراطی که می خواهد حوزه را از سنت های اصیل آزموده آن تهی کند، تحول را به سمت و سوهای انحرافی می کشاند.

علاوه برموانعی که به آنها اشاره شد، پیدایش یک سلسله وظایف غیر ذاتی و حتی گاهی معارض و مزاحم با رسالت و وظیفه ذاتی و صنفی حوزه، مانند تصدی گری مسئولیت های اجرایی بی ربط به حوزویان ( مانند مسئولیت اجرائی در برخی نهادها، تجارت، سمت های حزبی، طبابت جسم، وکالت و … ) و هم چنین عدم توجه طلاب به شئون و زی طلبگی، طلاب دو دل و دو زیست ( که من آنها را به مزاح « مکعمین » می خوانم) هم از موانع تحول هستند. به خاطر دارم که با علامه عسکری (قدس‌سره) برای شرکت در کنفرانسی در سفری بودیم و دو روز با هم، هم اتاق بودیم، ایشان حتی موقع خواب هم عمامه را از سرش برنمی‌داشت و مقید بود حین استراحت هم معمم باشد !

تحول معرفتی معیشتی زمانی رخ می دهد که اجتهاد نیز تحول و توسعه یابد، تفقه محدود به ساحات فقه نماند، به همه حوزه های معرفتی تسری پیدا کند، و نیز در خود اجتهاد هم اجتهاد صورت می گیرد؛ اصولاً هر تحولی از روش و متدولوژی نظام حاکم بر یک نهاد یا حوزه معرفتی آغاز می گردد.اجتهاد در اجتهاد از مهم ترین وجوه اجتهاد و مهم ترین مقدمه تحول بلکه خود تحول است. البته تأکید می کنم بر اساس چارچوب کلانی که برای تحول، پیشنهاد می کنیم، اجتهاد در اجتهاد نیز باید با تحفظ برسنت های اصیل و استوار اجتهاد ( به تعبیر حضرت امام ره : جواهری ) صورت بندد.


یکی از آفت‌هایی که بحث مهم تحول در حوزه را تهدید می‌کند، عدم درک درست مسأله، شعار زدگی و نیز عدم مدیریت تحول جهت تحقق مطلوب آن است؛ مانند چیزی که در برخی آرمانهای مهم انقلاب از قبیل اسلامی شدن دانشگاهها، تهاجم فرهنگی، و بحث مهم نهضت نرم افزاری و آزاداندیشی کمابیش رخ داد و عملاً نتایج ملموسی مشاهده نشد. چگونه می‌شود تحول را مدیریت کرد که به آرمانهای آفت سابق دچار نشود و تحول واقعی و اصیل شکل بگیرد؟

هر چند رهبر معظم انقلاب (دام ظله)، بارها، هم نسبت به روند گفتمان « نهضت نرم افزاری و آزاداندیشی» اظهار نگرانی کردند و هم نسبت به کندی تحول در حوزه، اما هنوز امیدها نمرده است و آینده تاریک نیست؛ من شرایط را به خصوص بعد از تأکیدات اخیر مقام معظم رهبری (دام ظله) امید بخش می بینم. دیدار اخیر فضلا و رهنمودهای معظم له امید ها را زنده کرد. البته طبع این نوع کارها، کند است و موانع فرهنگی فراوانی پیش روی دست از آرمانها وجود دارد. در حوزۀ نهضت نرم افزاری، پی گیری مقام معظم رهبری (حفظه الله) تأثیر خود را در جریان علمی کشور گذاشته است، و نهادینه‌سازی نهضت نرم افزاری و گاه نهادمند کردن آن در قالب تأسیس نهادهایی مانند تأسیس « هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه‌پردازی» تعقیب می‌شود و تا کنون ثمرات خوبی داشته است و باید آثار و اثمار این اقدامات به نحو مناسب در نشریه شما هم منعکس شود. اخیرا هم شورای عالی انقلاب فرهنگی مصوبه‌ای داشت، مبنی بر اینکه «تصمیمات و مصوبات شورای عالی حوزه در خصوص برخی موارد، مانند اعطای امتیاز علمی به مجلات علمی، تأسیس قطب‌های علمی، تأسیس واحدهای پژوهشی و امتیازدهی به کرسی‌های نظریه‌پردازی در سامانه و مناسبات علمی کشور به طور رسمی لحاظ گردد»، که این مصوبه، بسیار مهم است، و اگر سازوکار تحقق آن فراهم گردد، آینده روشنی پیش روی ما پدید خواهد آورد؛ و من معتقدم در آینده نزدیک، موج گسترده‌ای را در مورد تحقق این رهنمود مقام معظم رهبری ( دام ظله ) در زمینه تحول حوزه شاهد خواهیم بود (ان شاء الله)؛ ولی هر کسی باید تکلیف خود را در این عرصه ادا کند.

می‌توان گفت که آنچه تاکنون در راستای تحول محقق شده، کم نیست و اگر ما حوزه کنونی را با حوزه ۴۰ سال پیش مقایسه کنیم، تحول در مقیاس خوبی صورت گرفته است؛ هر چند باید اذعان کنیم : نسبت به وضع مطلوب و متوقع، فاصله بسیاری داریم، و فاصله ما با آینده، بسی بیش از فاصله ما با گذشته است. اگر باید تحول رخ دهد که خواهد داد ،لازم است با کلان اندیشی، دورنگری، خردورزی، مشارکت همگانی و با رعایت عرف و اصول، و تحفظ بر سنت های اصیل آزموده، کمر همت محکم کنیم و به جهادی فراگیر، ژرف و جدی بپردازیم و به لوازم آن نیز تن در دهیم. تحقق آرمان های بزرگ، عزم و ایثار درخور و فراخور می طلبد؛ تاکید می کنم علاوه بر آرمانخواهی، اندیشه، اعمال اراده، ایثار و نثار عمر و آبرو نیز می‌خواهد.


اگر ما نسبت به گذشته، تحول چشم‌گیری داشته‌ایم، جهان هم تغییر زیادی کرده است، بنابراین در شرایط کنونی چگونه می‌توان تحول را مدیریت کرد که جواب‌گوی تغییرات و پیشرفت‌های سریع جهان باشد؟

متأسفانه آرمان تحول، چندان مدیریت نمی شود و فرصت ها چون گذشته، هم چنان با شتابی شگفت ازدست می روند. عزمی اساسی از سوی ارکان تصمیم گیر مانند شورای عالی مدیریت که نهاد تدبیر کلان حوزه است و نهاد مهم و تأثیر گذاری مانند جامعه مدرسین که تاکنون کارکرد ویژه ای دراتفاقات مهم مختلف انقلاب و نظام ازخود نشان داده و توان بالقوه‌ای در تصمیم‌گیری‌های کلان دارد، آغاز شود و رکن مرجعیت که نهاد اساسی و محوری امور حوزه است و همه نیز خود را ملتزم بدان می دانند و باید بدانند، به این مهم به عین عنایت بنگرند، و آن را هدایت و حمایت کنند، تا حوزه فاصله خود را با زمان و جهان از میان بر می دارد ( ان شاءالله ).

البته تحولات بزرگ نوعاً سخت و کند صورت می بندد اما اگر صحیح هدایت شود، چند اتفاق اساسی که روی می دهد، یکباره زنجیره ای ازتحولات آغاز می شود که هم موانع را یکجا ازمیان بر می دارد و هم به صورت جهشی و معجزه آسا فاصله ها را می پیماد.

علی ای حال: ما اینک به یک شبکه سیاستگذار، برنامه ریز، مدیریتی گسترده‌ای که همه استطاعت ها و استعدادهای حوزه را در همه سطوح و ساحات به خدمت آرمان گرفته و به یک طرح جامعی منتهی بکند، نیاز داریم و این شبکه زمانی محقق می‌شود که همه عناصر حوزه به رسالت‌ها و وظایف تربیتی، آموزشی، پژوهشی و مدیریتی خود آگاه باشند و بدان عمل کنند.

مجدداً از فرصتی که به این گفتگو اختصاص دادید متشکریم.

دیدگاهتان را بنویسید